بسم الله الرحمن الرحیم
بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِداً
1– عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ
اطیعوا الله و اطیعوا الرسول که آشکار است. سوال کردند از اولی الامر.
«2» فَقَالَ نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ علیهم السلام فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ع فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
این سوال مهمی است. خیلی ها این سوال را دارند. چرا اسم خاص امیر المومنین در قرآن کریم نیامده است؟ اهل بیت هم همینطور. چطور این قابل توجیه است؟
مردم سوال میکنند یعنی غیر مومنین.
قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ
______________________________
(1) الأحزاب: 7.
(2) النساء: 59.
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 287
لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ
این تنظیر دقیق است. فقط جنبه اسکاتی ندارد. میخواهد نشان بدهد که یک نوع بیانی را در قرآن به کار گرفته است که حتی جایی که در مقام بیان نماز و زکات است، نوع بیان آنجا مقدمه است برای اینکه بحث ولایت را هم همینطور بیان بکند. یک فرهنگ بیان دارد. این ها با هم یک چیز را دارد نشان میدهد.
یک وقت میگوییم در مورد ولایت و نص بر حضرت خدای سبحان کوتاه آمده است، نخواسته بگوید، بقیه جاها اینطور نیست. یک وقت نه، میفرماید یک فرهنگ رایج است در قرآن کریم. یک ادب است. یک مدل است. این مدل کاری است.
وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً
اینکه طواف هفت دور است در قرآن کریم نیامده است.
حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ
با همان فرهنگ و مدل اینجا هم آمده است. تفسیر و تفصیل مسئله را به عهده پیغمبر میگذارد. اساس «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر» را بیان کرده است. تفسیرش چیست؟، کی مصداقش است؟ را پیغمبر اکرم بیان میکند.
وَ قَالَ ص أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ
این هم بحث دقیقی است که در نظام دینی ما همه کثرات به وحدت برمیگردد. این مصادیق متعددی دارد در عبادات و طاعات و اخلاقیات و …. مثلا کثرت افعال ملکات را میسازد، کثرت ملکات ذات را میسازد. که این ها همه حرکت به سمت وحدت است. در اینجا هم قرآن و عترت با اینکه کثیر است، اما تعبیر این است که این ها «لن یفترقا» یک حقیقت واحدی هستند. جدا شدنی نیستند. این حقیقت واحد را اگر چشم کسی باز باشد می یابد.
مرحوم آیت الله بهجت میفرمودند این از اسرار شیعه است. اگر امام و قرآن از هم جدا شدنی نیستند، اگر یک زمانی امام غائب بود، کجا دنبال امام برگردیم؟ در قرآن. چون هرگز جدا شدنی نیستند. اگر این باور بشود برای انسان، انس انسان با امام یا دلتنگی هایی که پیش میآید، راه جدا شدن از آن دلتنگی رابطه با قرآن است.
حوض محلی است که همه کثرات در آن جا به وحدت میرسند. توحید ولایی در حوض کوثر خودش را آشکار میکند.
اگر گفته شده است که قرآن و عترت از هم جدا نمی شوند «حتی یردا علیّ الحوض» به این معنا نیست که در حوض از هم جدا میشوند. بلکه به این معنا است که جایی که محل اتحاد همه کثرات است، قرآن و عترت قبل از آن هم واحد هستند.
فَأَعْطَانِي ذَلِكَ
من از خدا خواستم، دعای پیغمبر هم که مستجاب است. خدا اعطا فرمود.
وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ
این ها خودشان میدانند، اما نمیخواهند زیر بار بروند.
وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى
حواستان باشد این ها شما را با این شبهات از باب هدایت خارج نکنند.
وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلَالَةٍ فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ
اگر پیغمبر ساکت میشد و نصبی که خدای سبحان فرموده بود بیان نمیکرد، ( البته فرض محال است ، چون اتمام رسالت نمیشد. پس باید محقق میشد.) اما به هر حال اگر پیامبر بیان نمیکردند، آل فلان و آل فلان ادعا میکردند که پیغمبر برای ما قرار داده بود.
اما چون پیغمبر صریحا بیان کرد، کسی نگفت پیامبر ما را وصی قرار داده. گفتند پیامبر ساکت بوده نسبت به این مسئله. در مورد محبت فرموده نه ولایت.
وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ ص- إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً «1» فَكَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ ع فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا
ثَقَل یعنی آن حقیقت وجودی پیغمبر را این ها نمایان میکنند. سنگینی وجودی که پیغمبر گرفته بود از خدای سبحان، اینها آشکار میکنند. و در وجود این ها محقق است.
وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ
أم سلمه خانم ولایی خوبی بوده تا آخر هم با ولایت بوده. حتی در نقل هست که ودایع امامت را امام حسین هنگام حرکت به سمت کربلا، پیش ام سلمه گذاشته بودند تا بعداً به امام سجاد برساند. این نشان دهنده ظرفیت وجودی این خانم ولایی است.
در روایات قبل داشتیم این مطلب را.
وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِي
خود این خانم با این حرکتش که نشان میدهد یک حرکت هدایتگرانه است. این خانم که همسر پیامبر است داخل در اهل بیت نیست. وقتی این روایت نقل میشود، دیگران نباید طمع کنند که ما اهل بیت هستیم. این خانم با حرکتش یک راه هدایت را آشکار کرد. این از خیرات وجودش است. پس سنخ همسران داخل در اهل نیست. باب هدایت از وجود با برکت ام سلمه نشأت گرفته است.
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِهِ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ
اینطور نبود که امیر مومنان آزاد باشد که هر کسی را بخواهد جانشین خودش قرار بدهد.
وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا وَاحِداً «2» مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ
نه این که چنین مناظره بخواهد صورت بگیرد. بلکه دارد بیان می کند که اگر میخواست چیز دیگری غیر از این بیان بکند چنین حجتی در کار بود.
وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ ع كَانَ الْحَسَنُ ع أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحُسَيْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ وَ بَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اللَّهِ ص كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّي الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ
______________________________
(1) الأحزاب: 33.
(2) في بعض النسخ [أحدا].
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 288
أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلَى أَخِيهِ وَ عَلَى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ- وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ
از امام حسین علیه السلام به بعد تاویل آیه (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ) آشکار شد. یعنی این آیه در نسل سابق که رابطه بین امام حسن و امام حسین علیهم السلام بود از جهت ظاهری و توارث ظاهری جای عمل به این آیه نبود. از امام حسین به بعد جای عمل به این آیه بود که برادر در رتبه فرزند نیست لذا اگر قرار است امر امامت محقق شود فرزند رتبه اش أشدّ از رتبه برادر است. در ارث هم از همین سنخ است که فرزند حاجب است نسبت به برادر.
ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ قَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ وَ اللَّهِ لَا نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً.
– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ وَ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِثْلَ ذَلِكَ.
2– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ بْنِ رَوْحٍ الْقَصِيرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ فِيمَنْ نَزَلَتْ
اولوا الارحام … روشن نیست. که در مورد چه کسانی نازل شده است.
فَقَالَ نَزَلَتْ فِي الْإِمْرَةِ إِنَّ هَذِهِ الْآيَةَ جَرَتْ فِي وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع مِنْ بَعْدِهِ فَنَحْنُ أَوْلَى بِالْأَمْرِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ
إمرة، یعنی امر ولایت. این آیه نسل امام حسین را شامل میشود.
قُلْتُ فَوُلْدُ جَعْفَرٍ لَهُمْ «1» فِيهَا نَصِيبٌ قَالَ لَا قُلْتُ فَلِوُلْدِ الْعَبَّاسِ فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ لَا فَعَدَدْتُ عَلَيْهِ بُطُونَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ لَا قَالَ وَ نَسِيتُ وُلْدَ الْحَسَنِ ع فَدَخَلْتُ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ لِوُلْدِ الْحَسَنِ ع فِيهَا نَصِيبٌ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ مَا لِمُحَمَّدِيٍّ فِيهَا نَصِيبٌ غَيْرَنَا.
3– الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا «2» قَالَ إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ
______________________________
(1) يعني به جعفر بن أبي طالب رحمه اللّه
(2) قال الثعلبي في تفسير هذه الآية: «قال السدى و عتبة بن أبي حكيم و غالب بن عبد اللّه: انما عنى بهذه الآية عليّ بن أبي طالب عليه السلام لانه مر به سائل و هو راكع في المسجد و أعطاه خاتمه. و مثله قال الزمخشريّ في الكشّاف.
اصول الكافي- 18-
الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 289
راكِعُونَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ قِيمَتُهَا أَلْفُ دِينَارٍ
بعضی این را سخت پذیرفته اند که با اوصاف امیر المومنین، یک چنین حله ای استفاده بکنند. هرچند از پول بیت المال نبوده است.
امیر المومنینی که وقتی با قنبر میرفتند لباس بخرند، ارزان تر را برای خودش بر میداشت، گرانتر را به قنبر میداد.
وَ كَانَ النَّبِيُّ ص كَسَاهُ إِيَّاهَا وَ كَانَ النَّجَاشِيُّ أَهْدَاهَا لَهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عَلَى مِسْكِينٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَيْهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَيْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ هَذِهِ الْآيَةَ وَ صَيَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ «1» فَكُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ يَكُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِثْلَهُ «2» فَيَتَصَدَّقُونَ وَ هُمْ راكِعُونَ
همه این خصوصیت را داشتند که اگر پیش میآمد این صدقه را میدادند.
وَ السَّائِلُ الَّذِي سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ يَكُونُونَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ.
اینکه که سائل از ملائکه بوده یکی از بحث های مهمی است که در نظام تربیتی انبیاء و اوصیاء خدای سبحان یک حرکتی را دارد که برای کمالات آن ها ابتلاء به ملائکه ایجاد میکند که اگر بعضی از این ها در این ابتلا به آن حقیقت کمالی دست پیدا نکردند، در نظام خلق نباشد که اشکالی در عصمتشان ایجاد کند.
همین مسئله نسبت به داوود علیه السلام در قرآن هست. در ارتباط با انبیاء دیگر هم در قصص ما وارد شده است. در مورد داوود دو برادری که آمدند و شکایت کردند دو ملک بودند. میخواستند داوود علیه السلام رشد ویژه ای پیدا بکند.
این اختصاص به انبیاء و اولیاء هم ندارد بلکه گاهی برای افراد هم پیش میآید که برای ابتلاء چنین مسئله ای پیش میآید. ملک الهی آمده است، با او میخواسته متحد بشود و به کمال برساند، ولی او پس زده باشد و قبول نکرده باشد، خیلی حسرت زا میشود.
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 302” دیدگاه میگذارید;