بسم الله الرحمن الرحیم

3– مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ ضُرَيْسٍ الْكُنَاسِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ لَهُ حُمْرَانُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع وَ خُرُوجِهِمْ وَ قِيَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

خطاب به امام باقر علیه السلام است که ایشان به ظاهر مشی ای بغیر از مشی امیر المومنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام داشتند که آن ها حاکمیت تشکیل دادند. مشی پدر امام باقر علیه السلام هم که امام سجاد علیه السلام بود سکوت و خاموشی بود.

وَ مَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِيتِ إِيَّاهُمْ وَ الظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَ غُلِبُوا

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ ثُمَّ أَجْرَاهُ فَبِتَقَدُّمِ عِلْمِ ذَلِكَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ قَامَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ بِعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا.

یعنی به همان میراث علمی که از پیامبر بود و همان صحیفه و سجلّی که برای هر کدام از امامان عمل به او محقق بود و بیان شده بود و تقدیر شده بود، بعلم صمت من صمت منا.

4– الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ أَبِي مُوسَى الضَّرِيرِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَ لَيْسَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع كَاتِبَ الْوَصِيَّةِ

یعنی همان امر وصایتی که نصب الهی را با تشریفاتی که در اینجا هم ذکر می‌کند… بعد از اینکه در مراحل مختلفی این بود، به خصوص در اواخر عمر پیغمبر اکرم و بالاخص در دوران مریضی حضرت این امر وصیت محقق شده است. قبلا هم بارها محقق شده بود

وَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمُمْلِي عَلَيْهِ وَ جَبْرَئِيلُ وَ الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ ع شُهُودٌ قَالَ فَأَطْرَقَ طَوِيلًا «2»

سرش را مدت طولانی پایین انداختند و زمین را نگاه می‌کردند.

ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ «3» وَ لَكِنْ حِينَ نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص الْأَمْرُ

«الامر» شاید ناظر به پایان امر حضرت باشد یعنی وقتی حضرت در حال احتضار قرار گرفتند وصیت من عند الله نازل شد.

شاید ناظر به قضای الهی باشد.

شاید ناظر به امر الهی در مورد وصیت باشد.

همه این ها احتمال دارد ولی اصل مسأله این است که در مریضی وفات پیامبر بوده است.

نَزَلَتِ الْوَصِيَّةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ كِتَاباً مُسَجَّلًا

آن مکتوب سجل شده بود، مهرموم و قطعی شده بود. کأنّه یک نامه مهر خورده و خیلی محکم. هم کتاب بودن هم مسجل بودن إحکام این وصیت را نشان می دهد. بعضی گفته اند مسجل یعنی به صورت طومار بود. چون 12 وصیت و 12 عمل درش بود. همه اعمال حضرات معصومین و اوصیاء در او بود.

این کتاب مسجل کتابی نبود که دیگران بتوانند در آن دست اندازی بکنند. هرچند امکان دارد به صورت مادی هم باشد که در روایات داشتیم که حضرت جاسازی کرده بودند در دیوار خانه شان.

اساسش این است که یک وصایت نظام حقیقی است که به دست حضرات معصوم بعدی می‌رسد.

نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مَعَ أُمَنَاءِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنَ الْمَلَائِكَةِ

این اهمیت مسئله است. وحی که نازل می‌شود، با تمام اهمیتی که دارد جبرئیل امین آن را نازل می‌کند. اما وصایت که می‌خواهد نازل بشود، شاهدان متعددی او را همراهی می‌کنند تا این حقیقت محقق بشود. معلوم می‌شود این امر خیلی عظیم است. امناء الله همراه جبرئیل هستند.

فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ مُرْ بِإِخْرَاجِ مَنْ عِنْدَكَ إِلَّا وَصِيَّكَ لِيَقْبِضَهَا مِنَّا

این وصیت را هم جبرئیل باید تحویل بدهد.

گاهی بواسطه پیغمبر امری به دست ما می‌رسد و یا حتی بواسطه بیان پیغمبر به دیگران می‌رسد، یا مکتوب می‌شود. این یک نگاه است که وسائط در کارند برای رساندن او. مانعی هم ندارد. اتمام حجت با وجود وسائط محقق می‌شود. گاهی وسائط محذوفند. به خاطر شدت عنایت حق به این مسئله، باید این مسئله بدون وساطت محقق بشود. وسائط حذفند نه حفظ. این ضعف وسائط نیست، شدت این امر است که باید آن حالت امری اش محقق باشد.

در بحث الانسان عرض کردیم که وقتی خدای سبحان می‌خواهد نفخ روح بکند، نفخ روح آن حالت امری است. بدن در سیر خودش نازله عالم امر هست، اما بدن با حفظ وسائط نازله عالم امر است. اما آنجایی که نبوت است، رسالت است، نفخ روح است، حالت امری است، بدون حفظ وسائط آن حالت امری خودش را تجلی می دهد. معجزات انبیاء بدون حفظ وسائط عادی است. لذا در هم نوردیده می‌شوند و حالت امری دیده می‌شود.

 پس گاهی لازم است آن حالت امری غلبه داشته باشد، گاهی لازم است که عالم امر با نظام خلق به دست ما برسد. این دوتا نسبت است.

اینجا که می فرماید « مر بإخراج من عندک الا وصیک لیقبضها منّا» یعنی آن حالت امری مسأله محفوظ است و به نظام خلقی کشیده نشده تا وسائط محفوظ باشد.

وَ تُشْهِدَنَا بِدَفْعِكَ إِيَّاهَا إِلَيْهِ ضَامِناً لَهَا

در عین اینکه شاهدند ضمانت بکنند که اجرا خواهند کرد.

يَعْنِي عَلِيّاً ع فَأَمَرَ النَّبِيُّ ص بِإِخْرَاجِ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ مَا خَلَا عَلِيّاً ع-

______________________________

(1) اشر نفسك أي بعها، من الشراء بمعنى البيع. (فى)

(2) في بعض النسخ (مليا).

(3) يعني بعد ما نزل برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله الامر (فى)

 

الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 282

وَ فَاطِمَةُ فِيمَا بَيْنَ السِّتْرِ وَ الْبَابِ

کأن بعد از در پرده ای در کار است. یعنی همه خارج شدند. تنها کسی که محرم بود ولی او هم غیر وصی بود، فاطمه سلام الله علیها است که بین ستر و باب است.

فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ هَذَا كِتَابُ

این کتاب می‌تواند کتاب نوری باشد، می تواند حالت امری اش محفوظ باشد. می‌تواند تا مرتبه جسم هم کشیده شده باشد. اما اساسش همان القائی است که وصایت است که در نظام عالم امر محقق می شود.

هر جا اسم کتاب آمد حتما فکر نکنیم یک شیء مادی است. لوح محفوظ هم کتاب است. کتاب مبین هم کتاب است. تمام آن الفاظی که در قرآن در رابطه با کتاب آمده ، عمده اش در رابطه با کتاب هایی است که از نور است، کتاب هایی است که مجرد است. کتاب ظاهری مادی نیست. پس لفظ کتاب دلالت بر مادی بودن نمی‌کند.

قرینه دیگر این است که جبرئیل خودش حقیقت نوریه تجردی است، وقتی اشاره می‌کند اشاره نوریه است، کتابی هم که هست کتاب نوری است. پس با قرینه مکان و قرینه حکم و موضوع معلوم می‌شود که اساس این مسئله نظام تجریدی است. ولی مانعی ندارد که این مسئله در نظام مادی هم جلوه ای داشته باشد.

مَا كُنْتُ عَهِدْتُ إِلَيْكَ

این میثاق بین پیامبر اکرم و خدای سبحان می‌تواند هم در عالم ذر باشد، هم می‌تواند در معراج باشد. وقتی پیامبر به معراج رفت، اوصیاء پیغمبر را به او نشان دادند و عهد گرفتند از ایشان که وصایت را به همین نحو باید منتقل بکنند.

وَ شَرَطْتُ عَلَيْكَ وَ شَهِدْتُ بِهِ عَلَيْكَ وَ أَشْهَدْتُ بِهِ عَلَيْكَ مَلَائِكَتِي وَ كَفَى بِي يَا مُحَمَّدُ شَهِيداً

من که پروردگار تو هستم در شهادت کفایت می‌کنم.

تمام این شهادت ها به خاطر این است که تاثیر این حقیقت به توسط این حقایق محقق می‌شود. اینطور نیست که این شهادت ها چیزی باشند که پیغمبر مجبور باشند به خاطر این شهادت ها کاری بکنند. این شهادت گرفتن ها یعنی این ها تاثیر دارند در بقاء این. ضمانت دارند در اجرای این. همه این ها در راستای تحقق او قرار می‌گیرند. شهادت در آنجا به معنای ضمانت است. که همه آن ها ضمانت تحقق او را به عهده می‌گیرند که هر کدام کاری که به عهده آنهاست مطابق آن انجام بدهند.

قَالَ فَارْتَعَدَتْ مَفَاصِلُ النَّبِيِّ ص

این سلامی که خدای سبحان رساند و کلامی که از خدای سبحان نقل شد آنقدر سنگین بود، و کفی بی شهیدا آنقدر عظیم بود که پیغمبر مفاصلش به لرزش درآمد.

فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ رَبِّي هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَيْهِ يَعُودُ السَّلَامُ

تعبیر بالا این بود که ربک یقرئک السلام. که پروردگار تو سلام می‌کند به تو و به تو سلام می‌رساند. پیغمبر در جوابش می‌فرماید ربی هو السلام.

این سلام نشانگر این است که این رابطه ای که می‌خواهد در نظام وصیت محقق بشود، به سلام، یک ارتباط ویژه ای پیدا می‌کند. پروردگار من خودش سلام است، سلام کردن به پروردگار، ما سلام که به دیگران می‌کنیم، یعنی اسم سلام خدا را برای دیگران می‌خواهیم، اما ربی که خودش سلام است، سلام کردن به او وقتی خودش سلام است ،

علیک السلام ندارد. ربی هو السلام. خودش سلام است. سلام هم از او نشات می‌گیرد و به سوی او عود می‌کند. پس دیگر سلام به او کردن به او معنا ندارد. خدای سبحان سلام می‌کند، سلام علی موسی و هارون، سلام علی ابراهیم، آن سلام اسم الهی است. اما سلام کردن به خدای سبحان اینطور باید باشد.

نشان می‌دهد که این طلیعه در این حکم و میثاق چقدر دخیل است که آن سلامتی که برای امت لازم است در نظام دین با این وصایت می‌خواهد محقق بشود. که در طلیعه و تابلو این بیان قرار می‌گیرد.

صَدَقَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَرَّ(یعنی احسن) هَاتِ الْكِتَابَ فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ وَ أَمَرَهُ بِدَفْعِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ اقْرَأْهُ فَقَرَأَهُ حَرْفاً حَرْفاً فَقَالَ يَا عَلِيُّ هَذَا عَهْدُ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيَّ وَ شَرْطُهُ عَلَيَّ وَ أَمَانَتُهُ وَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ وَ أَدَّيْتُ

فَقَالَ عَلِيٌّ ع وَ أَنَا أَشْهَدُ لَكَ بِأَبِي وَ أُمِّي أَنْتَ بِالْبَلَاغِ وَ النَّصِيحَةِ وَ التَّصْدِيقِ عَلَى مَا قُلْتَ- وَ يَشْهَدُ لَكَ بِهِ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي

فَقَالَ جَبْرَئِيلُ ع وَ أَنَا لَكُمَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ أَخَذْتَ وَصِيَّتِي وَ عَرَفْتَهَا وَ ضَمِنْتَ لِلَّهِ وَ لِيَ الْوَفَاءَ بِمَا فِيهَا؟

فَقَالَ عَلِيٌّ ع نَعَمْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي عَلَيَّ ضَمَانُهَا وَ عَلَى اللَّهِ عَوْنِي وَ تَوْفِيقِي عَلَى أَدَائِهَا

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُشْهِدَ عَلَيْكَ بِمُوَافَاتِي بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ

یا علی منِ پیامبر اراده کردم که شهادت بدهم به اینکه تو وفا کردی به این وصیت یوم القیامة

فَقَالَ عَلِيٌّ ع نَعَمْ أَشْهِدْ

فَقَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ الْآنَ وَ هُمَا حَاضِرَانِ مَعَهُمَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ لِأُشْهِدَهُمْ عَلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِيَشْهَدُوا وَ أَنَا بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أُشْهِدُهُمْ فَأَشْهَدَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كَانَ فِيمَا اشْتَرَطَ عَلَيْهِ النَّبِيُّ بِأَمْرِ جَبْرَئِيلَ ع فِيمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ تَفِي بِمَا فِيهَا مِنْ مُوَالاةِ مَنْ وَالَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَةِ وَ الْعَدَاوَةِ لِمَنْ عَادَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ عَلَى الصَّبْرِ مِنْكَ وَ عَلَى كَظْمِ الْغَيْظِ وَ عَلَى ذَهَابِ حَقِّي وَ غَصْبِ خُمُسِكَ «1» وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ

این صبر تو با برائت باید با هم جمع بشود. دشمنی تو با صبر و کظم غیظ و ببینی حقت می‌رود… حرمت تو به عنوان وصی رسول خدا شکسته خواهد شد.

فَقَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ ع يَقُولُ لِلنَّبِيِّ يَا مُحَمَّدُ عَرِّفْهُ أَنَّهُ يُنْتَهَكُ الْحُرْمَةُ وَ هِيَ حُرْمَةُ اللَّهِ وَ حُرْمَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلَى أَنْ تُخْضَبَ لِحْيَتُهُ مِنْ رَأْسِهِ بِدَمٍ عَبِيطٍ «2» قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَصَعِقْتُ حِينَ فَهِمْتُ الْكَلِمَةَ مِنَ الْأَمِينِ جَبْرَئِيلَ حَتَّى سَقَطْتُ عَلَى وَجْهِي وَ قُلْتُ نَعَمْ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ إِنِ انْتَهَكَتِ الْحُرْمَةُ وَ عُطِّلَتِ السُّنَنُ وَ مُزِّقَ الْكِتَابُ وَ هُدِّمَتِ الْكَعْبَةُ وَ خُضِبَتْ لِحْيَتِي مِنْ رَأْسِي بِدَمٍ عَبِيطٍ صَابِراً مُحْتَسِباً أَبَداً حَتَّى أَقْدَمَ عَلَيْكَ

ما نمیدانیم هتک حرمت الهی و رسول خدا و کتاب خدا و کعبه و امام به چه معناست. که امیرمومنان با آن استقامتی که دارد، وقتی می‌شنود که حرمت خدا و کتاب خدا و رسول خدا زیر پا گذاشته می‌شود، با رو به زمین می‌خورد و از هوش می‌رود. اما وقتی امر الهی است صبر می‌کند.

ثُمَ

______________________________

(1) في بعض النسخ «و غصبك».

(2) العبيط: الطرى. (فى)

 

الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 283

دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص- فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ أَعْلَمَهُمْ مِثْلَ مَا أَعْلَمَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالُوا مِثْلَ قَوْلِهِ فَخُتِمَتِ الْوَصِيَّةُ بِخَوَاتِيمَ مِنْ ذَهَبٍ لَمْ تَمَسَّهُ النَّارُ «1»

قبلا عرض کردیم که طلایی که آتش بهش نخورده باشد جنسش و خلوصش از جنس عالم دنیا نیست.

طلایی که آتش نخورده است تا خالص بشود، از خزائن طلا بوده که بر این مهر کردند.

وَ دُفِعَتْ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَ لَا تَذْكُرُ مَا كَانَ فِي الْوَصِيَّةِ فَقَالَ سُنَنُ اللَّهِ وَ سُنَنُ رَسُولِهِ- فَقُلْتُ أَ كَانَ فِي الْوَصِيَّةِ تَوَثُّبُهُمْ «2» وَ خِلَافُهُمْ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ شَيْئاً شَيْئاً وَ حَرْفاً حَرْفاً

تمام جزئیات در وصیت بود.

أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ «3» وَ اللَّهِ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةَ ع أَ لَيْسَ قَدْ فَهِمْتُمَا مَا تَقَدَّمْتُ بِهِ إِلَيْكُمَا وَ قَبِلْتُمَاهُ فَقَالا بَلَى وَ صَبَرْنَا عَلَى مَا سَاءَنَا وَ غَاظَنَا.

آنچه به ما بدی می‌کنند و ما را به غیظ در می‌آورند ما بر همه آن ها صبر خواهیم کرد.

روایات وصیت روایات متعددی است. مرحوم فیض در حاشیه نکته ای را آورده اند(تعلیقه 2)

بحث وصیت در باب وسیعی در ج22 بحار الانوار آمده است. شاید چندین بار محقق شده است.

وَ بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ الْبَاقِرِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: كُنْتُ مُسْنِدَ «1» النَّبِيِّ ص إِلَى صَدْرِي لَيْلَةً مِنَ اللَّيَالِي فِي مَرَضِهِ وَ قَدْ فَرَغَ مِنْ وَصِيَّتِهِ وَ عِنْدَهُ فَاطِمَةُ ابْنَتُهُ وَ قَدْ أَمَرَ أَزْوَاجَهُ وَ النِّسَاءَ أَنْ يَخْرُجْنَ مِنْ عِنْدِهِ فَفَعَلْنَ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ تَحَوَّلْ مِنْ مَوْضِعِكَ وَ كُنْ أَمَامِي قَالَ فَفَعَلْتُ وَ أَسْنَدَهُ جَبْرَئِيلُ ع إِلَى صَدْرِهِ وَ جَلَسَ مِيكَائِيلُ ع عَلَى يَمِينِهِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ ضُمَّ كَفَّيْكَ بَعْضَهَا إِلَى بَعْضٍ فَفَعَلْتُ فَقَالَ لِي قَدْ عَهِدْتُ إِلَيْكَ «2» أُحْدِثُ الْعَهْدَ لَكَ بِمَحْضَرِ أَمِينَيْ رَبِّ الْعَالَمِينَ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ يَا عَلِيُّ بِحَقِّهِمَا عَلَيْكَ إِلَّا أَنْفَذْتَ وَصِيَّتِي عَلَى مَا فِيهَا وَ عَلَى قَبُولِكَ إِيَّاهَا بِالصَّبْرِ «3» وَ الْوَرَعِ عَلَى مِنْهَاجِي وَ طَرِيقِي لَا طَرِيقَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ خُذْ مَا آتَاكَ اللَّهُ بِقُوَّةٍ وَ أَدْخَلَ يَدَهُ فِيمَا بَيْنَ كَفَّيَّ وَ كَفَّايَ مَضْمُومَتَانِ فَكَأَنَّهُ أَفْرَغَ بَيْنَهُمَا شَيْئاً فَقَالَ يَا عَلِيُّ قَدْ أَفْرَغْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ الْحِكْمَةَ وَ قَضَاءَ مَا يَرِدُ عَلَيْكَ وَ مَا هُوَ وَارِدٌ لَا يَعْزُبُ عَنْكَ مِنْ أَمْرِكَ شَيْءٌ «4» وَ إِذَا حَضَرَتْكَ الْوَفَاةُ فَأَوْصِ وَصِيَّتَكَ إِلَى مَنْ بَعْدَكَ عَلَى مَا أُوصِيكَ وَ اصْنَعْ هَكَذَا بِلَا كِتَابٍ وَ لَا صَحِيفَةٍ «5».

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 298” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید