تقریر جلسه

خزائن رب را دارند برای ما نازل می‌کنند. ببینیم در چه مرتبه ای می‌خواهیم اخذ کنیم و بهره مند بشویم. ان شاء الله خداوند متعال حد ما را وسیع بکند. حدود ظلمانی ما ان شاء الله برچیده و شکسته بشود و بهره مندی مان بالاتر باشد.

روایت 85 خیلی روایت بلندی بود.

86- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ‏ قَالَ- الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ‏ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ‏[89] قَالَ إِمَامٌ تَأْتَمُّونَ بِهِ.

حقیقت کفلین من رحمته بهره مندی و ارتباط با امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند که دو کفل رحمت الهی هستند. اگر کسانی که ایمان دارند و تقوی بخرج داردند و ایمان به رسول آوردند بعد از ایمان اولی، این ها بهره مند می‌شوند. مرتبه بهره مندی از دو نور امام حسن و امام حسین بعد از ایمان به خدا و رسول است.

آن نوری که در ذیل آن نور و سایه آن نور می‌توانید حرکت بکنید امامی است که شما با اقتدای به آن امام حرکت می‌کنید.

از این روایت شریف با روایات دیگری که در این باب در محضرش بودیم… عرض کردم تمام آیات قرآن را به نحو مصداقی بیان می‌کند، استفاده می‌شود که تمام مظاهر اسماء الهی را در وجود امام می‌توان یافت. اگر کسی به دنبال نور است، یا رحمت یا هر کمالی از کمالات الهی، نه اینکه بهترینش اینجاست که جای دیگر هم هست، اینجا بهتر است، از باب افعل تفضیل نیست. فقط رحمت و نور الهی از این مسیر امکان پذیر است. مظهریت اسماء الهی فقط از این طریق امکان پذیر است. اگر کسی به دنبال این است که راه پیدا بکند به اسماء الهی، راه به سوی اسماء الهی فقط از طریق ولی الهی و امام است که به نصب الهی انتخاب می‌شود و او جلودار برای تجلیات اسمائی است. لذا یؤتکم کفلین من رحمته، اگر از رحمت الهی می‌خواهید بهره مند باشید، راهش امام است. اگر از نور برای حرکت می‌خواهید استفاده بکنید راهش امام است. اگر از هر کمالی از کمالات الهی می‌خواهید استفاده بکنید راهش امام است. اگر مغفرت الهی را می‌خواهید راهش امام است. توجهات ویژه و علم خدا را می‌خواهید راهش امام است. قرب خدا را می‌خواهید راهش امام است. چون او صراط است، او باب است، او وجه است. چون او وجه الله است، باب الله است، صراط الله است، صراط مستقیم است، نه این نزدیکترین راه است، نه بهترین راه است، نه راحت ترین… تنها نور است. بقیه ظلمت است. رحمت این است. بقیه غیر رحمت است. هر تبعیت ما از ولی و امام ما را به سمت تمام اسماء الهی سوق می‌دهد. چون امام خلیفة الله است و مظهر اسماء الهی است و تنها راه به سوی خدای سبحان است.

87- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِهِ‏ وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ‏ أَ حَقٌّ هُوَ

از تو سوال می‌کنند که آیا وعده و وعیدهایی که در مورد قیامت آوردی حق است؟

قَالَ مَا تَقُولُ فِي عَلِيٍ‏ قُلْ إِي وَ رَبِّي‏ إِنَّهُ لَحَقٌ‏ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ‏[90].

خدا قسم دارد می‌خورد که آنچه من گفتم حق است. یعنی کسی اگر عاشق باشد، بفهمد که خدا برای اینکه ما باور کنیم قسم خورده، ای و ربی. پیغمبر تو بگو

مثل

فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ ﴿23﴾

پیغمبر بگو که قیامت حق است و خدا را نمی‌توانید در مورد تحقق قیامت به عجز در بیاورید و جلویش را بگیرید.

آیات قرآن مراتبی از مصداق را دارد که در تمام این روایات این باب دائما متذکر شدیم. از جمله اینجا که سوال می‌کنند که یستنبئونک ا حق هو، در عین اینکه در مورد قیامت است و در مورد حقیقت قیامت است. اما حقیقتی که متحد با قیامت است امام معصوم است. و اینکه در این روایت تصریح می‌کنند که ما تقول فی علی که آنچه در مورد امیرمومنین آوردی، فضائلی که آوردی که انا مدینة العلم و علی بابها، تنها ورود به این مدینه راه علی است. سوال می‌کنند که ا حق هو. قسم به خدا که این حق است و درست است. و ما انتم معجزین. شما نمی‌توانید جلو اراده الهی را در مورد تحقق این امر بگیرید. کوچکتر از این هستید که جلو این امر را بگیرید. یک امر است که مصادیق مختلف دارد که یک مصداقش قیامت است. یک مصداقش هم ولی الهی است که او هم عین قیامت است.

مرحوم علامه می‌فرماید در ذیل آیه 210 سوره بقره، جریان قیامت و رجعت و ظهور یک حقیقت واحده هستند. این ها سه مرتبه یک واقعیت هستند. اینجا هم جریان امام و جریان قیامت یک حقیقت واحده است. این ها دو مرتبه و دو بیان یک حقیقت است. چون یک حقیقت واحده است امام که حقیقت قیامت ظهور تام نظام مالکیت حضرت حق است و امام مظهر مالکیت حق است در دنیا. امر الهی را امام آشکار می‌کند خلیفه خداست، ظهور تام الهی است که در قیامت آن ظهور تام می‌خواهد محقق بشود. مرتبه آن ظهور قبل از اینکه ظهور ولایت الهی محقق بشود ظهور ولی الهی است. لذا قبل از قیامت باید ظهور محقق بشود. قبل از موت هر کسی باید به محضر امام معصوم برسند. لذا دارد که قبل از اینکه انسانی از دنیا برود.. هیچ کسی نیست مگر اینکه قبل از اینکه از دنیا برود امام را می‌بیند. چه مومن و چه کافر و چه منافق. همه اعمال و کمالات و نقائصشان مرتبط با امام آشکار می‌شود. یا محب امام هستند یا مبغض. این یعنی همان ظهور مرتبه ولایت قبل از قیامت و مرتبه الهیت. چنانچه انسان در سیر کمالی اش می‌خواهد این را محقق بکند، ظهور می‌شود قبل از قیامت. قبل از موتش هم حتما رسیدن به محضر حضرات… من مات فقد قامت قیامته، حتما قبلش باید این رویت محقق بشود. از طریق ولایت به مرتبه الهیت نائل می‌شود. چه مومن باشد و چه کافر باشد. غایت عالم هم قبل از اینکه قیامت به پا بشود بحث ظهور است.

این در همین روایات ظهور و بروز دارد.

از تو در مورد قیامت سوال می‌کنند، در مورد ولایت ولی هم همین است.

روایت 88 را ذیل روایت 49 خواندیم

88- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَوْلُهُ- فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ[91] فَقَالَ مَنْ أَكْرَمَهُ اللَّهُ بِوَلَايَتِنَا فَقَدْ جَازَ الْعَقَبَةَ وَ نَحْنُ تِلْكَ الْعَقَبَةُ الَّتِي مَنِ اقْتَحَمَهَا نَجَا قَالَ فَسَكَتَ فَقَالَ لِي فَهَلَّا أُفِيدُكَ حَرْفاً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ قَوْلُهُ‏ فَكُّ رَقَبَةٍ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَبِيدُ النَّارِ-

______________________________

(1) آل عمران: 163.

(2) الفاطر: 11.

(3) الحديد: 28.

(4) يونس 54.

(5) البلد: 11.

الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 431

غَيْرَكَ وَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ اللَّهَ فَكَّ رِقَابَكُمْ مِنَ النَّارِ بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.

89- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي‏ قَالَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع‏ أُوفِ بِعَهْدِكُمْ‏[92] أُوفِ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ.

شما ولایت را داشته باشید، من هم وفا به عهدم می‌کنم که جنت است.

یک شرطة الخمیسی هستند در تاریخ نقل شده در زمان امیرمومنان علیه السلام که پیمان بستند که آن ها بدون چون و چرا تبعیت از امیر مومنان بکنند، هر اشاره ای حضرت کرد اینها بدوند، امیر مومنان هم با آن ها عهد کرد که بی حساب و کتاب آن ها را وارد جنت بکند. این از یک حقیقت عظیمی نشات می‌گیرد. بیان یک واقعه نیست. بیان یک قاعده است که هرچقدر تبعیت بی چون و چرا تر باشد نسبت به ولی، ورود به جنت بی حساب و کتاب تر است. این عدم چون و چرا آن عدم حساب و کتاب را به دنبال دارد. لذا هرچقدر انسان وقتی دستور ولی برش وارد می‌شود با محاسبه بپذیرد، یعنی پیش خودش حساب و کتاب بکند که اگر این کار را بکنم این نفع را دارد، اگر آن کار را بکنم آن نفع را دارد، اگر نکنم آن ضرر را دارد. حساب و کتاب در این، قطعا عمل ماجور است، اما در ورود به بهشت هم حساب و کتاب در کار است.

اما اگر انسان نسبت به دستور ولی که وارد می‌شود بی چون و چرا بپذیرد، نه دستور هر کسی که عقل را بخواهیم تعطیل کنیم. دستور ولی الهی که خدای سبحان واجب الاطاعة قرار داده است، عقل حکم می‌کند به اطاعت بی چون و چرا. چون علم او بی حد است. نگاه او و امر او و اراده او اراده الهی است. نه اینکه شخصی در عرض من است و من تبعیت از ولایت او بکنم تا نظام تقلید بی دلیل باشد. این ولایت را خدا قرار داده است. مخزن علم الهی اوست. مخزن اراده الهی اوست. لذا ما یشاؤون الا ان یشاء الله. شاء او شاء خداست، اراده او اراده خداست. تبعیت از اراده او اگر با محاسبه محقق شد، عمل به اندازه محاسبه است. چون محاسبه حد دارد، در ورود به بهشت هم حساب و کتاب دارد. اما اگر عمل بی محاسبه انجام شد، یعنی من با نگاه اولی ام یافتم که این ولی واجب الاطاعة است، هرجا امر او آمد بدون اینکه بخواهم بفهمم علتش چیست، خاصیتش چیست… یک وقت چون خاصیتش این است من انجام می‌دهم. مکتب ثواب و عقاب است، ممدوح و ماجور است، خوب است. اما چون به خاطر آن خاصیت انجام دادم، در همان حد تاثیر می‌گذارد. اما یک وقت وقتی انسان محب و عاشق شد، می‌گوید خدایا تو امر کن من اطاعت. نه اینکه من فکر هم بکنم. حرکت شوقی انسان را به مرتبه فناء می‌رساند. وقتی فناء فعلی و صفتی و ذاتی محقق شد، حساب و کتابی برای این در کار نیست. چون مثل بدن برای امام می‌شود. چنانچه بدن امام حساب و کتاب جدا از امام ندارد، کسی که اینگونه مطیع می‌شود بدن برای امام می‌شود و بدن امام حساب و کتاب جدایی ندارد. مومن هم که در روایات آمده به لحاظ احادیث طینت می‌شوند بدن برای امام، در بصائر چند روایت دارد، این مومن دیگر حساب و کتابی ندارد.

اینجا می‌فرماید شما به عهد من وفا بکنم که عهد من قبول ولایت ولی الهی و امیرمومنان است. اگر شما به این عهد که کلمه عهد خیلی اسرار درش هست. خیلی بشارت درش هست. یک موقع می‌فرماید اطاعت بکنید رسول من را. خیلی عالی است. اما عهد از آن مسائل ویژه و نگاه های عالی است که وراء آن هاست. نه رسالت کم باشد، اما رسالت گاهی به عنوان عهد دیده می‌شود، امامت گاهی به عنوان عهد دیده می‌شود که آیه شریفه در مورد ابراهیم خلیل می‌فرماید

وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴿124﴾

عهد من به ظالمین نمی‌رسد. این کلمه عهد که یک سر است بین خدا و بنده، که عهد یک رابطه درونی است. یک ارتباط ویژه راسخ است. در کلمات مختلف هم ظهورات مختلف دارد. اینجا به عنوان اوفوا بعهدی، اگر شما وفا کردید، من هم به عهدی که با شما داشتم وفا می‌کنم. ظهورش در کلمات امیر المومنین نسبت به شرطة الخمیس بود. این به عنوان یک قاعده است نه یک واقعه.

مراتب وفای به عهد در کار است، مراتب جنت در کار است. لذا بهشت یک مرتبه نیست. مراتب وفای به عهد اگر در کار باشد، مراتب جنت هم در کار است. با این نگاه اوفوا بعهدی، مراتب دارد. اوف بعهدکم هم مراتب دارد.

این هم یک زیبایی است که انسان بسیاری از مراتب را اختیارا از دست می‌دهد. وفای به عهد یک کثرت در عمل نیست. وفای به عهد آن کیفیت در وفاست. لذا هرچقدر آن کیفیت و اطاعت قوی تر شکل بگیرد، مراتب بهشت بالاتر برای این شکل می‌گیرد. پس این هم نشان دهنده این است که بهشت مراتب دارد، چنانچه وفای به عهد ما در اطاعت پذیری مراتب دارد. آن هم نه اینکه مطیع نباشیم. کیفیت اطاعت. خود اطاعت یک بحث است. کیفیت اطاعت مراتب جنت را به دنبال دارد.

-غیر از شرطة الخمیس مومنینی هم بودند؟

این ها ظاهرش این است که قدرتمند هم بودند. آماده رزم بودند. شرطة الخمیس به تعبیری گارد ویژه بودند. آیت الله احمدی میانجی می‌فرمودند شاید شهربانی حضرت بودند که نظم شهری بر عهده این ها بود. شرطة الخمیس تعدادشان معلوم بود، فرمانده داشتند. یک حرکت جمعی بود.

فرمانده شان اصبغ بن نباته بود. بعد هم قیس بن سعد عباده. 4 تا 6 هزار نفر را ذکر می‌کنند

صعصعة بن سوهان و زید بن سوهان از شرطة الخمیس بودند. ذکر می‌کنند. یک لشگر ویژه بودند.

تبعیت جمعی شان هم آثاری داشته است. این ها ربیون امیرمومنان بودند. کأین من نبی قاتل معه ربیون کثیر. در نگاه تاریخی ربیون امیرمومنان را می‌توانیم شرطة الخمیس بگیریم که یک بیعت جمعی کرده بودند و علامتشان هم این بودکه سرهایشان را می‌تراشیدند برای اینکه حضورشان را پررنگ نشان بدهند. مثل اینکه الان آقا چفیه می‌اندازند. آنجا سر را می‌تراشیدند. یک ویژگی دارد این سر تراشیدن. بعد از جریان پیغمبر اکرم که آن جریان پیش آمد، آنجا حضرت فرمودند کسانی که می‌خواهند با من اظهار بکنند، آماده قیام هستند فردا سرشان را بتراشند. سر تراشیدن معلوم می‌شود که یا در آداب آن موقع… یا امروز هم که سربازی سرتراشیدن یک علامتی است… در احرام هم انتهای کار باید سر بتراشند، علامت قبولی است، این ها خودش یک رگه ای دارد، ساده نیست. خود این هم شاید قابل پیگیری باشد که گذشتن از این عالم دنیا با این همه زیبایی، خودش یک مرتبه ای از مجاهدت است. خودش یک اظهار است.

-وجه تسمیه چی بوده است؟

وجوهی ذکر کرده اند. عَلم بوده یا نه بحث دارد.

90- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ‏ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ‏ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا

این روایت طولانی است و نکته های مختلفی را بیان کرده است. دوستان نکات را از دست ندهند.

قید بینات آیا قید توضیحی است؟ یعنی آیات همه بینات است؟ یا نه، قید احترازی است که بعضی از آیات بینات است، بعضی از آیات غیر بینات است. این بستگی به مخاطب پیدا می‌کند. یعنی بعضی مخاطبین دور هستند. البته باید ذهن نزدیک تر بشود تا آیه برایش بینه بشود. حجاب اگر در کار باشد او را از بینه بودن دور می‌کند. و الا هر آیه مرتبط با خدا بینه است. به لحاظ نگاه الهی همه آیات بینات است. اما اگر به لحاظ افراد ببینیم، افراد به لحاظ حجابی که برایشان ایجاد شده بعضی دورتر هستند و این بینه ممکن است نباشد. اما بعضی از آیات حتی برای اذهان دور هم بینه است. مثل اینکه ما می‌گوییم بعضی چیزی ها ابده البدیهیات هستند. اولیات هستند. فطریات هستند. وجدانیات هستند. بعضی نظریات هستند. آنچه آمده آیه هست، اما بینه بودن در…

لذا بعضی از آیات را خیلی واضح و آشکار… مثل ناقه صالح را خدای سبحان در قرآن کریم آیه مبصره می‌داند که برای همه بصیرت زا و آشکار است. در قرآن هم اگر بینات آمده، گاهی به معنای معجزه آمده است که بینه این نبی یعنی معجزه آن نبی که آشکار می‌کرده وجه حقانیت آن نبی را.

بینات خیلی نقش دارد. چون می‌خواهند بگویند امر ولایت جزء آیات بینات است. نه جزء آیات غیر بین.

آن هایی که کفر ورزیدند نسبت به اهل ایمان می‌گویند که کدامیک از این دو فرقه… با چشم ظاهر نگاه کنید ببینید وضع کدامیک بهتر است؟ مومنین یا کافرین؟ از جهت ظاهری معمولا وضع کفار بهتر بوده است. همه شان نه. چون همه همشان مصروف در دنیا بوده و غیر ا زاین نمی‌دیده. ای الفریقین خیر مقاما و احسن ندیا. وجه تمایز این است که ببینیم وضع ظاهر چه کسی بهتر است. اگر وضع ظاهر زندگی ما برتر است، پس ما بر حق هستیم!

احسن ندیا، یعنی ببینیم مجلس کدام آراسته تر است.

قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَعَا قُرَيْشاً إِلَى وَلَايَتِنَا فَنَفَرُوا وَ أَنْكَرُوا

قریش همانجا انکار کردند و دور شدند.

فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قُرَيْشٍ لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ أَقَرُّوا لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ‏ أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا تَعْيِيراً مِنْهُمْ

این تاکید و تصریح برای این است که از همان انذار عشیره، پیغمبر وصی اش را معلوم کرد.

قریش طعنه می‌زندند که ببین گدا گدوله ها جمع شده اند کنار هم می‌خواهند بگویند ما بهتر هستیم.

فَقَالَ اللَّهُ رَدّاً عَلَيْهِمْ‏ وَ كَمْ‏ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ‏ مِنَ الْأُمَمِ السَّالِفَةِ هُمْ أَحْسَنُ‏ أَثاثاً وَ رِءْياً

از این ها بهتر و با شکوه تر بودند. اما در مقابل انبیاء قرار گرفتند. آن ها ظاهر گرایی را آوردند. نگاه کنید در تاریخ ،از شما به شکوه تر هم بودند اما الان کدام اثر از این ها هست؟

قُلْتُ قَوْلُهُ‏ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا

خدا رحم کند. اگر کسی در گمراهی قدم بردارد خدا امدادش می‌کند. برایش کشش و دامنه ایجاد می‌کند. این دامنه ایجاد کردن جزایی است نه ابتدایی. او می‌خواهد اجابتش این است که به او بده.

کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا. جزای خدا مقطوع نیست. اما تا انسان چی بخواهد. امداد خدا در ضلالت به معنای ایجاد مقتضی نیست. حائل نمی‌شود. این مهم است. فلیمدد له الرحمن مدا… در نظام صلاح خدا اقتضاء ایجاد می‌کند حتی جزاء. ابتداء که داریم. اما در نظام ضلالت اگر می‌فرماید فلیمدد له الرحمن مدا، زبان خیلی زبان ایجابی است، غیر از جایی است که رهایش می‌کند. می‌گوید این زبان ایجابی معنایش چیست؟ خدا سبب ضلالت می‌شود جزاء؟ در روایت معنا می‌کند که خدا حائل نمی‌شود. پس اگر خدا لحظه ای حائل نشود بین ما و ضلالت ها و کفرها و معصیت ها، معلوم می‌شود چه جهنمی هستیم. اینکه انسان حفظ می‌شود برای این است که خدا حائل شده است. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. لا حول یعنی لا حائل. یا حول عن المعاصی و لا قوة علی الطاعة الا بالله. قوت بر طاعت یعنی ایجاد مقتضی. لا حول عن المعاصی یعنی حائل از معاصی. و الا خدا ایجاد مقتضی برای معصیت حتی جزاء برای انسان نمی‌کند. چون از خدا به غیر از خیر نازل نمی‌شود. خیرک الینا نازل و شرنا الیک صاعد. از خدا به غیر از خیر نازل نمی‌شود. لذا امداد در معصیت هم به معنای عدم حیلوله است نه به معنای ایجاد مقتضی. اینطور آدم خدا را ببیند که با اینکه انسان معصیت می‌کند، اگر خدا از کسی نا امید باشد فقط رهایش می‌کند.

-فزادهم الله مرضا

این هم همین است. یعنی رهایش می‌کند. مرض سابق امراض بعدی را ایجاد می‌کند. مکر خدا و استهزاء خدا تمامشان به معنای حائل نشدن است. رها کردن است. مکر خدا رها کردن این است. نه به معنای اینکه خدا هم شروع می‌کند به مکاری. از خدا مکر صادر نمی‌شود. مکر جزایی به معنای رها کردن این است. انتساب به خدا دارد؟ بله، به همین نسبت می‌توانیم انتسابش را به خدا تصحیح بکنیم که خدا حائل نشد. حائل نشدن سبب انتساب است. این اصل محکم است.

نکته: از دنیا رفتن کافر برای کافر رحمت رحیمیه است که بیش از این سقوط نکند. ادامه وجودش رحمت رحمانیه بود.

در پاسخ: خدا راه ایجاد خوار را در گوساله را باز گذاشت. لذا می‌توانیم بگوییم خوار را خدا قرار داد.

تعبیر خیلی زیبایی است در روایات غیبت. در کافی شریف خواندیم که اگر خدا می‌دانست که غیبتی که می‌خواهد پیش بیاید، بواسطه غیبت شکی در دل کسی وارد می‌شود، خدا غیبت را قرار نمی‌دهد. یعنی بواسطه اصل غیبت شکی در دل کسی وارد نمی‌شود. خدا مبدا ایجاد شک نمی‌کند. این شک ناشی از اعمال ماست. وقتی غیبت مطرح است، وقتی من نظام فطری ام محجوب شده است، مبتلا به غیبت می‌شوم مواجه با شک می‌شوم. این غیبت نیست که سبب شک است. اعمال سابق من باعث می‌شود در مواجهه با این واقعه ایجاد شک بشود برایم. اگر کسی با نظام فطری وارد بشود، هیچ گاه غیبت برای او سبب شک نمی‌شود. این روایت محکم بود در روایاتی که در بحث کافی وارد شده بود.

قَالَ كُلُّهُمْ كَانُوا فِي الضَّلَالَةِ لَا يُؤْمِنُونَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ لَا بِوَلَايَتِنَا فَكَانُوا ضَالِّينَ مُضِلِّينَ فَيَمُدُّ لَهُمْ فِي ضَلَالَتِهِمْ وَ طُغْيَانِهِمْ

یعنی خدا مانع ایجاد نکرد. حائل نشد. رهایشان کرد. خدا به داد برسد از اینکه انسان…. لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا. و الا معلوم می‌شود که انسان چقدر متعفن است. و خدا مانع بود که این تعفن ظهور و بروز پیدا بکند.

حَتَّى يَمُوتُوا فَيُصَيِّرُهُمُ اللَّهُ شَرّاً مَكَاناً وَ أَضْعَفَ جُنْداً

این ها گفتند ببینید شر مکانا و احسن ندیا کیست؟ حضرت می‌فرمایند ببین شرا مکانا و اضعف جندا کیست. این در مقابل آن است. شر مکانا مقام وجودی درونی این هاست. احسن ندیا مقام اجتماعی شان بود آنجا. اینجا اضعف جندا می‌فرمایند. مقام بیرونی شان است. مقام اجتماعی شان است. هیچ کمک کاری ندارند. کسی کمکشان نمی‌کند. در بدترین جا هستند. کمک کننده ای هم ندارند. در مقابل خیر مقاما و احسن ندیا. احسن ندیا نشان می‌دهد که خدم و هشم دارند.

در قرآن می‌فرماید یکی از عذاب های عظیمی که در جهنم جهنمی ها را شامل می‌شود و در مواقف شامل حال آن ها می‌شود این است که ما لهم من ولی و لا حمیم. ما نمی‌دانیم رابطه ای که با حضرات معصومین برای ما قرار دادند، این توسلات ما که ولی و حمیم و شفیع ایجاد می‌کند چه برکات و آثار وودی دارد. بیچاره و بدبختی که بیوفتد در یک جایی هیچ کمک کننده ای نباشد امیدی به کمک هم نباشد. نمی‌دانیم چه وادی برهوتی می‌شود و چه سخت می‌گذرد. عبور کسی از آنجا نیست، گذر کسی نیست. خودش خودش را در این وادی قرار داد. این ها نه شفیعی دارند، نه حمیمی، نه ولی ای.

قُلْتُ قَوْلُهُ‏ حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ‏ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً قَالَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ‏ فَهُوَ خُرُوجُ الْقَائِمِ

وقتی ظهور محقق می‌شود. ظهور مرتبه ای از قیامت است. تمام خصوصیاتی که در مورد قیامت ذکر شده، مرتبه ای از آن در مورد ظهور، تحقق دارد. آیات و روایات در مورد ظهور و روایت یکدیگر را تفسیر می‌کنند. مرتبه اعلی در قیامت است و مرتبه پایین تر از ظهور. مجهولات و مبهمات ظهور را با آیات و روایات قیامت می‌توانیم حل کنیم. مسکوکات در مورد قیامت را می‌توانیم از احکام ظهور به دست بیاوریم.

اگر کسی می‌توانست رساله ای بنویسد که یکی یکی عناوین و موضوعات را تحقیق بکند در مورد قیامت، بعد ببیند چطور در ظهور محقق می‌شود، و بالعکس آنچه در مورد ظهور آمده چطور در مورد قیامت محقق خواهد شد، از بحث های کاربردی عمیقی می‌شود که در نظام فطری خیلی می‌تواند اثرگذار باشد

#رساله #تحقیق

وَ هُوَ السَّاعَةُ

این نسخه بدل نیست. ظهور خود قیامت است. چون از مراتب قیامت است. از اشراط الساعة است.

فَسَيَعْلَمُونَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ مَا نَزَلَ بِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَلَى يَدَيْ قَائِمِهِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ‏ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً يَعْنِي عِنْدَ الْقَائِمِ‏ وَ أَضْعَفُ جُنْداً

در روز ظهور معلوم می‌شود که این ها اضعف جندا هستند و شر مکانا هستند.

شر مکانا نزد قائم و اضعف جندنا نزد مردم.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 444” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید