سلام علیکم و رحمت الله

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

در محضر روایات کافی شریف کتاب الحجه باب صد و هشتم هستیم. عرض کردیم دائماً که تا به حال که حدود پنجاه و خرده‌ای از روایات باب را خواندیم این باب شریف یک تمرین قوی است در اینکه اتحاد بین کتاب خدا و حضرات معصومین را تمرین کنیم در حقیقتِ مصداقیش و تجربه کنیم باور کنیم لذا این آیات شریف تطبیقش بر حضرات به­عنوان نمونه است نه فقط همین تعداد بلکه تمام قرآن کریم به همین نسبت صدق می‌کند و این‌ها به­عنوان نمونه ذکر شده تا یک تمرینی باشد تا همۀ قرآن را بتوانیم با این نگاه نگاهِ آن حقیقت زنده و مصداقیِ اتحاد بین قرآن و اهل بیت را داشته باشیم. در محضر روایت پنجاه و نهم هستیم، درست است آقا؟ پنجاه و نهم[1]در این روایت شریف که عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا اینکه در موارد مختلفی که می‌فرماید آیه این­جور نازل شده مرتب بیان شد نه به معنای اینکه لفظ آیه تفاوت کرده باشد بلکه به معنای این است که آیه حقیقتش این­جوری است بیان مصداقیش معنای حقیقیش این است و مقصود از آیه این است حالا این­ها به مراتب مختلف، که آیه این­گونه است والّا تحریف در نقصان یا زیاده در قرآن صورت نگرفته که زیادت یا نقصانی در الفاظ ایجاد شده باشد اما در معنا تحریف اساس بوده که محقق کردند که تحریفی کردند که معنا را به سمت دیگری سوق دادند و وقتی حضرات می‌فرمایند آدم می‌بیند این تطبیق کاملا با ظاهر آیه هم سازگاراست و از جهت نظام مفهومی و معنایی و مصداقی هم کاملا تطابق دارد و مطابق قاعده‌ام هست، می‌فرماید که  عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ که این­جور نازل شد آیه شریف که إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا”( نساء/ 168) آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلیهِ وَآلِهِ وسلّم حَقَّهُمْ‌ (صلوات استاد و حضار) این آیۀ شریفه که دنباله­اش را هم با یک به­اصطلاح وسطش افتادگی که دارد آوردند که دنبال “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا” بعد درجای دیگری در همین آیۀ قبل است “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا” این آیۀ 167 نساء است و آیۀ بعد هم 168 و 169 و 170 را متعرض شده یعنی یک آیه است، اما اینکه ظَلَمُوا آورده این ظَلَمُوا در آیۀ 167سورۀ نساء نیست آیه در سورۀ نساء این­جوری است: “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا” اما اینجا که فرمودند إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا” آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ‌ بعد می‌فرماید که آن­هایی که ظلم کردند، کفر ورزیدند و ظلم کردند  لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً” این­ها وقتی­که ظلم کردند به آن کسی که جلودار است و امام است این‌ها  لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ” راه آمرزش را برای خودشان بسته­اند “وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً”راه هدایت را به سوی خودشان بسته­اند إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ چون غیر از آن طریقی که امام می‌برد بقیۀ طریق‌ها منجر به چی می‌شود؟ به جهنم می‌شود، نه اینکه امام نزدیک­ترین راه باشد نه اینکه امام یک راه خوب باشد، تنها راه است و بقیۀ راه‌ها اگر منجر شد به این راه که اگر مثل کسی که قاصراست در قصورش و آن کوتاهیش به یک جایی رسید متنبه شد حتی اگر در لحظۀ مرگ به­طوری که در لحظۀ مرگ به او نشان دادند حقیقت را و این دید عمری به­دنبال حقیقت بود اما خطا کرده بود در تطبیق و آنجا ایمان آورد و با ایمان[از دنیا رفت] روایات دارد که می‌بیند حضرات معصومین را نه اینکه شکل ظاهری فقط ببیند حقیقت وجودی آن­ها را که خیر محضند می‌بیند بعد اگر ببیند در زندگیش اهل خیر بود اهل به­اصطلاح آن سلامت نفس بود اما خطأ کرده بود تطبیقا اگر این [گونه باشد] یا تقصیری باشد که قابل جبران باشد می­گوید درآن لحظه وقتی می‌بیند می‌بیند این را می­خواسته و اشتباه کرده با ایمان و محبتِ آن­ها از دنیا می­رود حتی این لِیَهدِیَهُم در آخرین لحظه درست می­شود، عیب ندارد، حتی این درحقیقت لِيَغْفِرَ لَهُمْ در آخرین لحظه، درست می­شود، پس با این نگاه یک جوری نشود که فکر کنیم اگر کسی غیر شیعه باشد به ظاهر اولی در زندگیش حتماً چی هستش؟ حتما طَرِيقَ جَهَنَّمَ است، می­گوید این ممکن است آدم خوبی بوده در آخرین لحظه بدون اینکه ما دیگر بفهمیم او چی می­شود؟ مؤمن می­شود ایمان می­آورد “وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ” (نساء/ 159) قبل از موتشان این­ها ایمان می­آورند، بله اگر کسی ظالم است به­طوری که عناد دارد خب این معلوم است که در آن لحظه‌ هم وقتی حضرات را می‌بیند عینِ عناد است نه که راجع به هیچ­کسی قضاوت نکنیم بگوییم اصلاً قضاوت در عالم دنیا ممنوع باشد ،نه، اما نسبت به کسانی که قاصرند نسبت به کسانی که برایشان فهم سخت بوده این‌ها را زود قضاوت نکنیم اما نسبت به کسانی که عالمانه قدم برداشتند درمقابلِ وظیفۀ ما این است حکم ظاهری را مترتب بکنیم ،درست است؟ ولی اگر هم برای این‌ها در آخرین لحظه تبدل و تحولی صورت گرفته باشد که ما ندانیم ما موظف نیستیم در حکم ظاهری به او دیگر، ما به ظاهر موظفیم، همان کسی که به ما گفته که نسبت به ظالم و کافر برائت داشته باشید نگویید قضاوت نکنید این چه می‌دانید آخرین لحظه چه می­شود نه، به ما گفتند حکم داشته باشید قضاوت داشته باشید نسبت به کافر و ظالم، حکم داشته باشیم قضاوت داشته باشیم تبرّی بکنیم والّا اگر اینکه می­گویند قضاوت نداشته باشید باب هر نوع تبرّی چی می­شود؟ بسته می­شود، نه، اینکه معلوم است، اما در عین حال نسبت به ضعفایِ ایمان اصل را بگذاریم بر اینکه، تبرّی الان هم لزوم ندارد چون این ضعیف الایمان است امرش به خدا واگذار است و ما نمی‌دانیم در آخرین لحظه وضع این چگونه می‌شود که مستضعفین من الرجال و النساء این­ها خلاصه امرشان به خدای سبحان،  پس از این تعدّی نکنیم بحث را ببریم آنجایی که بگوییم اگر می‌خواهیم قضاوت نکنیم اگر می‌خواهیم تبرّی نکنیم بگوییم پس از هیچ­کس تبرّی نکنیم نه این­جوری نیست، تبرّی از ظالم تبرّی از فاسد تبرّی از کافر حتما در نظام ظاهری حکم ماست حتی میل قلبی هم نباید باشد چه برسد به اینکه چی هستش؟ انسان بخواهد اظهار ظاهری هم داشته باشد به محبت آن­ها، نه، همه را دوست داشته باشیم، نگفتند به ما همه را [دوست داشته باشید]، همه را دوست داشته باشید تا جایی­که بر فطرت هستند تا جایی­که در حقیقت هنوز ظلم و کفر در وجودشان چی نشده؟ نهادینه نشده اما جایی­که کفر و ظلم نهادینه می‌شود حتی آن کسی­که معصیت­کار است از معصیتش تبرّی بکنیم اگر از شخصش تبرّی هم نباید بکنیم ولی از معصیتش باید تبرّی کرد که باب تولّی و تبرّی معلوم است و واضح است رها نیست به­طوری که بگوییم اصلا لعن به چه معنا بشود تبرّی [به چه معنا بشود] نه، این بابش واضح است، چون گاهی سوء استفاده می­شود یک کلامی را رحمت را وارد می­شوند یک طرف را می­گویند طرف دیگری که “أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّار”[2] است اصلا کاملا حذف [می­کنند] “رُحَماءُ بَينَهُم” را فقط مطرح می‌کنند اسلام می­شود اسلامِ رحمانی فقط، نه، اسلام رحمت دارد رحمتش هم سبقت بر غضب دارد اما پیغمبر اکرم خودش در عمر مبارکش در اون ۱۱ سال خلافتش ۷۵ غزوه داشته غیر از حالاغیرِ غزوه‌ها سریه­ها که بوده همۀ این­ها تبرّی است همۀ این‌ها مربوط به چی بوده؟ باز کردن راه برای ایمان بوده و حذف آن کسانی که مانع بودند.

خب می‌فرماید که، پس اگر کسی آن رابطۀ خودش را با اهل بیت قطع کرد اون رابطه مانعیت برای غفران در وجودش ایجاد کرده مانعیت برای هدایت ایجاد کرده مسیرش “إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ” است فقط به سمت جهنم است، “فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً”[3]و اگر این مقابله به نهایتش رسید خلود در نار هم قطعی است خلود پیدا می­کند، اگر مقابله مقابلۀ نشناختن بود مقابله مقابلۀ درحقیقت عنادی نبود درست است؟ اگر این­جور بود البته ممکن است مواقف قیامت مواقف برزخ و آن سکرات موت این را تطهیر بکند و بعد با آن فطرتش به سمت درحقیقت خلودِ در نار نرود و نجات پیدا کند اما اگر این عناد پیدا کرده بود قطعاً خلود هم دارد که می‌فرماید إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً” این سنت خداست “عَلَى اللَّهِ يَسِيراً”چون برای خدا ساده و سخت ندارد این­جور نیستش که یک کاری راحت باشد یک کاری سخت باشد، درست است؟ هر چیزی نسبت به قدرت محدود سختی و راحتی دارد اما اگر قدرت نامحدود شد چی می­شود؟ دیگر سختی و راحتی مطرح نمی­شود، یعنی شما نامتناهی را تقسیم به­اصطلاح بر یک بکنید می­شود نامتناهی، مثال‌ است، نامتناهی را تقسیم بر یک میلیارد هم بکنید می­شود چی؟ نامتناهی، فرقی می‌کند؟ از جهتِ جواب نامتناهی است دیگر، اگر فرض مسأله تصویر بکنیم این­جوری تصویر است چون این امکان ندارد نامتناهی عدد نیست که تقسیم بشود اما فرض مسأله است جواب در هر صورت نامتناهی است، نسبتِ نامتناهی با همه نامتناهی است لذا قرب و بعد به نامتناهی از جانبِ نامتناهی معنا نمی‌دهد، درست است؟ پس یسیر و به­اصطلاح عسیر نسبت به خدا معنا نمی­دهد، سخت و راحت نسبت به خدا راه ندارد، درست است؟ هرچی قدرت کسی بالاتر برود این نسبت در وجودش به­اصطلاح تحققش قوی‌تر می­شود، من وقتی می‌خواهم یک وزنۀ مثلاً یک گرمی را بردارم تا ۵ گرمی می‌بینید اینجا قدرت من به یک گرمی و ۵ گرمی تقریبا مثل نسبتِ نامتناهی است لذا هر دو را راحت برمی‌دارم هر دو برایم یسیر است اما اگر یک گرمی شد ۱۰۰ کیلویی حالا تفاوت خیلی می­شود اگر خلاصه دیگر یک تنی شد دیگر امکان­پذیرنمی­شود برایم چون قدرتِ من دون اوست، درست است؟ اما اگر قدرت نامتناهی شد چی می­شود؟ همه نسبتش مساوی [است]، مساوی هم غلط است، یکسان، هیچ خلاصه نسبتی برقرار نمی‌شود که سخت یا راحت باشد، “و كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً” این یسیر در مقابل عسیر نیست یسیرا یعنی سنت خداست این، این درحقیقت تحقق دارد والّا برای خدا یسیر معنا نمی­دهد. ثُمَّ قَالَ‌ دوباره در ادامۀ همین آیات “يا أَيُّهَا النَّاسُ”که حالا این روایاتی که ذیل این‌ها هم آمده خوب است که ببینید مثلاً می‌فرماید امام باقر علیه السلام “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا”، می­گوید[4]هرجا “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا” در قرآن آمده مصداق تامش بنی­امیه هستند در روایت می‌فرماید، مصداق تامِّ کَفَرُوا چه کسانی هستند؟ بنی­امیه هستند، این مصداق تامّ صحیح است، پس “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا” در زمان نوحِ نبی، “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا” در زمان ابراهیم خلیل، درست است؟ می­گوید مصداق تامّش چه کسی هستش؟ بنی­امیه یعنی آن­ها کانّه یک شأنی از بنی­امیه هستند یک ظهور از بنی­امیه هستند یک مرتبه‌ای از بنی­امیه هستند، درست است، با اینکه از نسل بنی­امیه نیستند و بنی­امیه بعد است اما از جهتِ فعل از جهتِ دشمنی از جهتِ کفر یک مرتبه از کفر هستند چون یک مرتبه از کفر هستند و این تمامِ کفر است او می­شود یک شأنی از این، این را اگر در نظام ایمان هم دیدید آن­وقت هر جا “اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا” هستش چی هستش؟ امام معصوم است هرچند دارد “اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا” چه کسی را می­گوید؟ زمان نوح نبی، زمان ابراهیم خلیل، زمان موسی کلیم، زمان عیسی روح الله، هر کدام از این­ها را دارد می­گوید، می­گوید فردِ تامّش این است و آن کسی­که در آنجا ایمان داشته یک شأنی از این است یک ظهوری از این ایمان است با این نگاه ببینید چقدر این قرآن به روز می‌شود آن­وقت امروز “اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا” فردِ شاخصش و تامّش امام زمان است هر آیۀ قرآن که ما داریم در این رابطه می‌خوانیم دارد امام زمان را معرفی می‌کند منتها نه کُنهِ امام زمان را یک مرتبه و شأن و یک ظهور از امام زمان را دارد بیان می‌کند، درست است؟ مصداق تامّش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و هر آیه‌ای مرتبط می‌کند ما را از طریق  این“اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا” به اماممان که باید این مصداقیت را در وجود خودمان هم ایجاد بکنیم، خب این قرآن به روز می­شود این­جوری یا نه؟ جریانش دائم می­شود یا نمی­شود؟ به من مرتبط می­شود یا نه؟ مخاطبش من می­شوم یا نمی‌شوم؟ تا قرآنی که مخاطبش چه کسی باشد؟ فردی زمان ابراهیم خلیل باشد من فقط دارم تاریخ می‌خوانم، این روایات دارد این کار را ایجاد می­کند، لذا می‌فرماید در آن روایت شریف امام باقر علیه السلام: “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا” یعنی بنی امیه وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ” عَنْ وِلَایَة عَلِیِّ‌بنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ، اینکه فرمود “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا” می­گوید این­ها صدّشان چی بود؟ مانعیتشان مانعیت از رسیدن مردم به ولایت بود هر کاری را کردند که مردم به این هدایت نرسند، “وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ” سبیل خدا امام است سبیل خدا ولیّ است که این­ها این مانعیت را در اوج ایجاد کردند هرچند شأن نزول آیه چی باشد؟ “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ”زمان پیغمبر اکرم باشد و کارهای درحقیقت کفارِ آن زمان باشد مانعی ندارد آن هم یک مصداق و یک مرتبه­اش است ولی مرتبۀ تامِّ صدِّعن سبیل الله می­شود کاری که بنی­امیه کردند آن یک ظهوری از این می‌شود کفرِ آن­ها یک مرتبه‌ای از این کفر می­شود. خب این هم یک روایت شریف. در روایت دیگری مثلاً می‌فرماید که، در ادامه حالا برویم که جلوتر هم برویم.

سؤال: 16:48 نامفهوم

پاسخ: نه اصل آن­ها نیستند عرض کردم که یک بیانی را امام دارد خیلی جالب است در وضع الفاظ برای ارواح معانی قبلا هم بارها عرض کردیم ولی ملکه شدن این­ها خوب است تکرارش، امام می‌فرماید که آن کسی­که واضع بوده برای لغت برای یک مصداقی که خودش می‌شناخت وضع کرد اما مقصودی داشت از این مصداق که مثلاً اگر می­گفت مصباح مصباح را برای چیزی که نور می­دهد و روشن می­کند هرچند آن زمانی­که این وضع کرد از مصباح چی بودش؟ چراغ‌های آن زمان ممکن است، به­اصطلاح همین شمع را که می­گویند چی دارد؟ پارافین دارد مثلاً با پارافین یا با روغن مثلا، درست است؟ با فیتیله مثلا، ولی الان مصباح بر مهتابی هم صدق می‌کند بر لامپ هم صدق می­کند؟ بله صدق می­کند، اگر لامپ‌های پلاسمایی صدق می­کند؟ صدق می­کند، اگر لامپ‌های اتمی، آن هم صدق می­کند، صدق می­کند یا نه؟ مصباح بر همۀ این­ها [صدق می­کند]، مجاز است یا حقیقت؟ حقیقت است چون حقیقت را وضع کرده بود برای چی؟ برای روشن کردنِ آن ظلمت را از بین بردن، در همۀ این­ها صدق می‌کند هرچند خودِ او وقتی وضع کرد فقط چی رو می‌شناخت؟ فقط همان چراغ فیتیله‌ای را می‌شناخت.

سؤال: 18:13 نامفهوم

پاسخ: نه دیگر این اصلاً دو تا بیان است دیگر، ببینید وضعِ استعمالی بر اساس نظام مشهوراست، [ادامه می­دهد سؤال را]، عرض کردم که این بیان را مبنائا با هم باید [نگاه کرد] یک بحث مشهور است که شما می­فرمایید‌، [ادامه می­دهد سؤال را]، نه عرض کردم دیگر، ببینید دارم ملاکش را عرض می‌کنم، [و همچنان ادامه می­دهد سؤال را]، عرض کردم که این، ببینید یک بحثی دارد اولِ المیزان در مقدمه این بحث را کردیم که دو مبناست: یک مبنا این است که این وضعِ استعمالی است و بعد اگر هم حتی تعیّن پیدا کرد تعیّنش تعیّنی است بعداً ایجاد شده  یعنی مَجاز بوده کثرتِ مَجاز به حقیقت رسانده، این یک بیان است که مشهور به­اصطلاح در وضع است، یک بیانی است که می­گویند وضع الفاظ برای ارواح معانی است نه مصادیق، این بیانی که مبتنیِ بر این مبناست می­گوید هر کسی وضع لغتی می‌کند با اینکه آن فقط همان مصداق را می‌شناخت، [و همچنان ادامه می­دهد سؤال را]، نه عزیزم دقت بکنید شما دقت بکنید که او فقط این مصداق را می‌شناخت اما اگر امروز می‌آمد زنده بود وقتی که می‌دید این به­اصطلاح ادامه را، می‌دید این همان است یعنی لذا باز هم می‌گفت این هم مصباح است برای این وضعِ جدا نمی‌کرد چون، دقت نمی‌کنید، چون برای خصوصیات وضع نکرده بود برای فتیله وضع نکرده بود، [و همچنان ادامه می­دهد سؤال را]، نه آن که دیگر یک اسم نمی‌گذاریم برای همه چی که، دیوار که نمی­گویم چراغ که، به چراغ چی می­گوییم؟ [و همچنان ادامه می­دهد سؤال را]، متوجه نمی‌شوم، بله یعنی این بحث را کردیم در مقدمۀ المیزان، فقط استشهاده به او می‌کردیم چند جلسه راجع به این صحبت کردیم، بعد از آنجا امام می‌فرماید وضع الفاظ برای ارواح معانی صدقش بر آن[ 20:27 واژۀ نامفهوم] مصداق تامّ و اتمّ اولاً و بالذات است و بر مراتب دیگر ثانیاً و بالعرض، با اینکه اصلاً اینجا دیگربه واضع فقط در وضع بوده که این برای روشنایی است، آنچه که صدق می‌کند اولاً و بالذات بر چی هستش؟ بر خلاصه مصداق اتمّ است که می­شود درحقیقت امروز چی؟ اگر می­گوییم جریانِ “الَّذينَ آمَنُوا” این می­شود مصداق تامّش اولاً و بالذات فراتر از زمان، در نظامِ درحقیقت چی هستش؟ در نظام مصداقی است کاری به زمانِ شأنِ نزول آیه ندارد اینجا، این نگاه آن نگاهی است که علامه طباطبایی در المیزان [دارد]، می­گوید اگر کسی این را فهمید قرآن با این معنا می­شود والّا قرآن اساسش بر مَجاز می­شود درحالی­که اساسش بر حقیقت است اگر کسی این نگاه را فهمید امام می‌فرماید باب ینفتح مِنه الف باب  این با روش مشهور متفاوت است وضع الفاظ برای ارواح معانی یا مقاصد و اغراض که حالا یک  تفاوتی دارد این مبنای دقیق و عمیق است کاری هم ندارد که آن واضع اصلا فلسفه می‌دانسته نمی‌دانم فقه می‌دانسته لغت [می‌دانسته] نه کاری به این­ها اصلاً ندارد می­گوید او برای روشن کردن وضع کرد هرچند روشن کردن را او فقط چی می‌شناخت؟ چراغی که فیتیله داشته باشه شیشه داشته باشه روغن داشته باشه این‌ها رو فقط می‌شناخت او اما برای این وضع [نکرد] لذا اگر خودِ این را دستش را می‌گرفتند بعد می‌بردند در یک برهۀ دیگری می‌دید چراغ دیگری [را] این چراغ را چراغ می‌دانست همان لفظ وضع می‌شد مصباح است بله حالا مصباح­ها خصوصیات مختلفی دارند هرکدام در حقیقت ظهوری دارند، در این نگاهی که به­اصطلاح مرحوم علامه دارند و امام دارند و بعضی بزرگان دیگر هم در تاریخ دارند، فقط این دو تا نیستند، این یک مبناست بر اساس این مبنا آن موقع اساس چه می­شود؟ هر کدام از الفاظ قرآن که آمده در عینِ اینکه شأن نزول دارد در عین اینکه به­اصطلاح آن مورد خاصی که در مورد او، اما اولاً و بالذات بر چی صدق می‌کند؟ بر مصداقِ اتمّ، لذا تمامِ این تطبیقات حقیقت است نه مَجاز، همه­اش حقیقت است، چون اولا و بالذات بر این صدق [می­کند]، که این یک مبناست البته کسی­که مبنا را نپذیرد البته او بحث این است که مجاز می­شود.

سؤال: 22:55 تفسیر به رأی هم نمی­شود؟

پاسخ: تفسیر به رأی هم نیست.

از حضار: الآن آمدند مصداق­یابی کردند گفتند …[ادامه نامفهوم]

پاسخ: بله، بله دیگر، یعنی الآن  ظالم که دارد می­گوید مقصودش چی هستش؟ لذا خدا رحمت کند علامه طباطبایی یک بیانی دارند خیلی جالب است می­گوید وقتی دارید لعن می‌کنید ظالم را حواستان باشد که دارید یک قضیه‌ای را می‌چینید ناخودآگاه که خدایا هر ظالمی ملعون است و این شخص هم ظالم است پس این شخص ملعون است لعن کن یعنی از طرف [من] بعد می­گوید اگر خودتان هم جایی ظلم بکنید این نفرینِ خودتان شامل حال خودتان هم می­شود چون داخل در چی می­شود؟ کلیِ هر ظالمی ملعون است، درست است؟ من هم اگر ظلمی کرده باشم پس دنبال جبران باشیم پس در عین اینکه نفرین ظالم را باید کرد، درست است؟ اما باید حواسمان باشد که به خودمان نفرین نکنیم که افعالمان اگر ظالمانه بود این هم خودش از مصادیق نفرینِ ما شامل حالش خواهد شد، این خیلی خلاصه آدم را متنبه می‌کند که اگر داریم حتی ظالم را نفرین می‌کنیم بلافاصله خودمان را به­اصطلاح یک محاسبه‌ای بکنیم که اگر فعلی از ما در ناحیۀ ظلم اتفاق افتاده حتما دنبال جبرانش باشیم پشیمان باشیم که این خودش ما مصداق نشویم خودمان خودمان را نفرین نکنیم، یک بیان خیلی خوبی است در المیزان دارد ایشان.

 در ادامه می‌فرماید ثُمَّ قَالَ‌ “يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ‌” آمد رسول بالحق من ربّکم، در چی بالحق آمد؟ می­گوید رسول، مگر نفرمودند که “بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ” (مائده/ 67) مگر نفرمودند “وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ” ،درست است؟ مگر نفرمودند “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ” (مائده/ 3) مگر این­ها را [نفرمودند؟] می­گوید اینکه “جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ”همۀ آن تعالیمی که آورده بود حق بود اما در بینِ این­ها احقِّ در حقانیت آن است که خودِ قرآن می‌فرماید که “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ” آن است که می‌فرماید “بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ” هیچ کدام را انگار نرساندی چون فصل اخیرش است آن تمامیت آن حقیقتِ حق است، می­گوید  ” قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ”‌ می­فرماید فِي وَلَايَةِ عَلِيٍ‌ یعنی آن حقی که متمم همۀ حق‌هاست و آن حقی که تمام و کمال همۀ حق‌هاست و آن حقی که مقوم همۀ حق‌هاست آن ولایت است و اگر این ولایت را کسی نپذیرفت آن حقوق، مثل آن که در جلسۀ المیزان عرض کردیم کسی یک رسول را انکار بکند همۀ رسولان را انکار کرده، درست است؟ اگر اینجا این حقی که مقوم همۀ حقوق است را انکار بکند هیچ حقی را اقرار نکرده است، بعد می­فرماید ” فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ‌”به این حق ایمان بیاورید به این حق که ولایت امیرالمؤمنین [است]، وَ إِنْ تَكْفُرُوا”اگر کفر ورزیدید به این ولایت “فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ مَا فِي‌ الْأَرْضِ‌ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا” یعنی درمقابل حقیقتِ خدا قرار گرفتید که “لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ مَا فِي‌ الْأَرْضِ‌ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا”یعنی خودتان را درمقابل این حقیقت [قرار دادید] و کسی خودش را درمقابل حقیقتِ همۀ هستی قرار نمی­دهد، می­گوید اگر می‌خواهی مقابله کنید مقابله این­جوری است حاضرید همۀ هستی در مقابل شما باشد؟ عاقل این کار را نمی­کند یعنی اگر این کار را کردید عاقل نیستید این سفه است، درست است؟ “فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ مَا فِي‌ الْأَرْضِ‌ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا”می­گوید از آن طرف خدا علیم حکیم است که می‌داند چه کسی مخالفت دارد می‌کند حتی در نهانش، درست است؟ نمی­گوید بگوید حالا من مخالفت می‌کنم چه کسی می‌فهمد چه کسی متوجه می­شود من مقابله می‌کنم چه کسی حالا فهمید می­گوید نه در همان نهانت هم که تو مخالفت بکنی و کفر بورزی در مقابل همه هستی ایستادی و لذا آن چی هستش؟ جوابش همه هستی به تو جواب می­دهد.

روایت بعدی، حالا این­ها هر کدام روایات ذیل دارد ولی دیگر به خاطراینکه یک خرده جلو بریم سرعت بدهیم، روایت شصتم: می‌فرماید عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَهَكَذَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ که این آیۀ شریف این­جوری نازل شده که “وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ” (نساء/ 66) حالا اینجاش در اینجا آمده “وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ‌ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ‌”، درست است؟ ببین مسأله مربوط به کجاست؟ مربوط به جریان ابتدا قوم موسی بوده که بر آن­ها وقتی­که آن کار را کردن برایشان نوشته شد که “فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ” (بقره/ 54) همدیگر را بکشید تا توبۀ شما [پذیرفته بشود] اینجا دارد تنذیر می‌کند به آن مسأله که اگر ما می‌نوشتیم “أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ” دیگر در این مرتبه حاضر نبودند همراهی بکنند خیلی­ها اینجا ریزش داشتیم اینقدر این حکم سخت می‌شد ما ننوشتیم برایشان اما اگر می‌نوشتیم عدۀ قلیلی فقط این را تبعیت می‌کردند “وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ”اگر آن چیزی را که ما به آن­ها گفتیم انجام می‌دادند لَكانَ خَيْراً لَهُمْ‌”می‌فرماید که این “وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ” فِي عَلِيٍ علیه السلام‌ که این‌ها این‌ها را درحقیقت “‌ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ‌”برای خودشان خوب بود چون رسیدنشان به­اصطلاح محقق می‌شد سریع می‌شد محقق می‌شد رسیدن [امکان­پذیر می­شد] از جهنم دور می‌شدند که این حقیقتِ “خَيْراً لَهُمْ‌” می­شود امیرمؤمنان حقیقتِ آن “ما يُوعَظُونَ”می­شود امیرمؤمنان، چقدر این­ها زیباست! یعنی دارد علت را در جای معلول‌ها می‌نشاند معلول­ها که تک تکِ این موعظه‌هاست آمده علتش را که آن امامی است که این موعظه‌ها به او قائم است این­ها ظهورِ اوست، خب بعد می‌فرماید که “وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا” هم ادامۀ آیه است.

 در روایت شصت و یکم می‌فرماید:  عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ این مالک جهنی چند تا روایت خیلی نابی دارد حالا دوستان بعد رجوع می­کنند این روایت را روایت بیست و یکم این باب بوده خواندیم دیگر من یادداشت کردم روایت بیست و یکم است چون عین این روایت است دیگر ما نمی‌خوانیمش پس می­رویم روایت شصت و دوم با اینکه من کلی حاشیه اضافه بر این نوشته بودم روایات دیگر اما دیگر دوستان خودشان رجوع کنند.

 روایت شصت و دوم، در روایت شصت و دوم این هم یک بابی است از مباحثِ آیاتِ قرآن، دو تا آیه در سورۀ توبه آمده که این آیه در سورۀ توبه که آیۀ ۱۰۵ سورۀ توبه هم هست می‌فرماید “قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‌ وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَمی­گوید هر کاری می­خواهید بکنید بکنید “وقُلِ اعْمَلُوا”هر کاری می­خواهید بکنید قل به پیغمبر می­گوید پیغمبر بگو به آن­ها اعْمَلُوا هر کاری می­خواهید بکنید اما این را بدانید که فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‌” بدانید خدا دارد کار شما را می‌بیند این سَيَرَى اللَّهُ سین آینده نیست سینِ چیست؟ نه بعداً می‌بیند خدا، سینِ تحقیق است یعنی به تحقیق خدا دارد [می­بیند] چون نسبت به خدا زمان مطرح نیست نمی­شود بگویی خدا آینده می‌بیند الآن نمی‌بیند زمان نسبت به خدا معنا ندارد لذا قرینۀ مقامیه در کار است که سین سینِ چی هست؟ سینِ تحقیق است پس اگر اضافه­ای در فعل ایجاد می‌شود یکی از علت‌ها و چیزی که مطرح می‌شود این است که آن اضافه برای تأکید باشد برای تحقیق باشد مثل اینجا “سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ”هم خدا می­بیند آن­وقت دیدنِ رسول و دیدنِ مؤمنون هم عطف شده به دیدنِ خدا لذا رؤیتِ آن­ها هم آینده نیست با همین تأکید است که خدا می‌بیند رسول می‌بیند مؤمنون می­بینند آن­وقت زیبایی آیه‌ هم این است که بین خدا و رسول و مؤمنون نگفت فسیری الله و رسوله والمؤمنون عملکم عمل را چی­کار کرد؟ فاصله انداخت که عظمت و آن ربوبیت حضرت حق چی باشد؟ کاملا محفوظ باشد امرِ بین ربّ و عبد معلوم باشد در عین اینکه این­ها رسل هستند مؤمنون هستند و شرافت دارند در انتصابشان به حق اما فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‌”این فاصله یک فاصلۀ تشریفی است که حتماً درحقیقت آن تنزیهِ خدا و رسول و مؤمن را، چقدر زیباست این­ها! ادب یاد می­دهد به آدم که چه­جوری ما حواسمان باشد در کلماتمان کلام را درست به کار ببریم در عین اینکه عطف است ولی در عین عطف بودن فاصله در عطف رعایت شده تا این فاصلۀ ظاهریِ عبارتی فاصلۀ بین عبودیت و ربوبیت را هم نشان بدهد یعنی یک فاصلۀ ظاهری را ایجاد کرده تا این فاصلۀ ظاهری یک فاصلۀ نظام وجودی را نشان بدهد، خیلی زیباست این­ها! خیلی لطیف است یعنی آدم اصلاً واقعا اگر خلاصه از هر کدام از این لطافت‌ها از هوش برود از زیباییش جا دارد منتها از بس که عائق هستیم قصی شدیم این­ها در وجودمان کانّه خیلی هم تأثیری ایجاد نمی‌کند، آن­وقت این مسأله می‌فرماید والمومنون را در روایت اینجا می‌فرماید لَيْسَ هَكَذَا هِيَ این­جوری وارد نشده نازل نشده که مؤمنون همین مؤمنون عمومیِ مردم هر مؤمنی باشد إِنَّمَا هِيَ آن که درحقیقت حقیقتاً نازل شده مؤمنون بر این مسأله که عطف شده به خدا و رسول الْمَأْمُونُونَ است فَنَحْنُ الْمَأْمُونُونَ، نه اینکه بگوییم که قل اعملوا فسییر الله عملکم و رسوله والمأمونون، می­گوید نه، معنای مؤمن آن معنای عامّ نیست معنای مؤمن چه کسی هستش؟ الْمَأْمُونُونَ است، الْمَأْمُونُونَ کیست؟ می­گوید مؤمنان دو دسته‌ هستند: دسته‌ای از مؤمنان هستند که این­ها چی هستند؟ امکانِ خطا هم در زندگیشان هست خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا” (توبه/ 102)  اما المأمونون عن الخطا المأمونون عن السهو المأمونون عن النسیان این دسته که اوج ایمان هستند مصداق این مسأله هست که در عرضِ خدا و رسول می­آیند البته این منافات ندارد که ممکن است مؤمنی که به مرتبه‌ای از امن برسد در رابطه با خطا خدای سبحان به مناسبت او را چی قرار بدهد؟ او را شاهد اعمال قراربدهد لذا ممکن است عده‌ای از غیر از به­اصطلاح رسولان و ائمه هم به مرتبه‌ای از مرتبۀ المأمونون برسند، البته امکان دارد، لذا رؤیت‌ها و مکاشفات مشاهدات باز شدنِ چشم‌های برزخی امکانپ­ذیر است اما ظرفیت می­خواهد هر کسی این امکان [را ندارد]، پس اساس این است که مأمونون یعنی حضرات ائمه لذا می­فرماید نَحْنُ الْمَأْمُونُونَ ما هستیم، درست است؟ اما به مراتبش که دیگر تامّ نیست کامل نیست البته نسبت به بقیه این امکان­پذیر است.

سؤال: 35:00 نامفهوم

پاسخ: چرا، مؤمن را به معنای اتمّ ایمان می­کنیم یعنی مؤمن را عرض کردیم با همین تتمه هم که دنبالش آوردیم که مؤمنون مراتب دارند صدق این مؤمنون بر مأمونون به­اصطلاح اولاً و بالذات است بر بقیه به تبع، درست است؟ پس این  “َسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‌” آن کسی که فوق زمان و مکان می‌بیند آن المأمونون هستند اما آن کسی که ممکن است در یک گوشه‌ای جزئی فردی جایی امکانی جهتی او ببیند از مراتبِ مؤمنون امکان‌پذیراست. بله؟

سؤال:35:39 نامفهوم

 پاسخ: خب بله، خب بله، بله می­شود اما منتها مؤمن خودِ مؤمن چی هستش؟ اطلاق مؤمن یعنی اهل ایمان بعد اگر ما اطلاق را چه­جوری به این، مثل رسول که رسول اطلاق دارد یعنی هر رسولی، [ادامۀ سؤال: اطلاق رؤیتیش] پاسخ: خب اطلاق رؤیتیش هست آن­وقت باید ما بگوییم از اطلاق رؤیتی می­فهمیم که معلوم است مؤمنون خاص هستند از این این­جوری استفاده بکنیم، [ادامۀ سؤال: نامفهوم]، نه از اینکه اطلاقِ یَری است،  [ادامۀ سؤال: نامفهوم]، عرض کردم عرض کردم که در اینجا که می­گوییم اطلاق دارد از اطلاقِ او بفهمیم که چون این­ها شهودشان اطلاقی است، چون شهودشان اطلاقی است مثل شهود خداست مثل شهود رسول است، درست است؟ چون این است از این قرینه می­شود قرینۀ حالیه می­شود برای ما که این قرینۀ حالیه دلالت می‌کند بر اینکه فقط معصوم است یعنی کسی باید باشد در آن عرض باشد در آن راستا باشد در آن نگاه [باشد] البته عیب ندارد این هم یعنی این هم جزءِ درحقیقت [قرینه است]، اینجا که می‌فرماید اما به نحو همان بیانِ ازطریقِ یری است استدلال بر سیری الله است. پس این نگاهی که اطلاق دارد مؤمنون را همه را شامل می‌شود مانع ندارد اما به ‌قرینه اینکه این اطلاقِ رؤیت است فقط بر به­اصطلاح حضرات معصومین صدق می‌کند اما مراتبش بر مراتب صدق می‌کند عیب ندارد، بر مراتبِ ایمان هم مراتبِ یری صدق می‌کند، دقت کردید؟ پس این امکان‌پذیر شد.

سؤال: 37: 30 نامفهوم

پاسخ: خب روایات دارد، خودِ همان روایت هم داریم که این­ها شاهدان اعمال خودِ علما، بزرگان، مؤمنانِ خاص شاهد بر دیگران می­شوند لذا اگر در قیامت یکی از شاهدها چه کسانی هستند؟ مؤمنانی هستند که در هر زمانی این­ها، می­گوید این­ها را می­آورند به­عنوان شاهد اعمال، می­گوید وقتی­که این­ها را می­آورند میگه باید تحمل شهادت کرده باشند یا نه قبلاً؟ دیده باشند یا نه؟ پس سَيَرَى اللَّهُ است، آن­وقت بعد البته این آیه تتمه­ای دارد دنبالش که  فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ” بعد دارد “وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ” نشان می­دهد این شهادت شهادتِ عادی نیست این رؤیت بلکه رؤیتی است که همۀ عمل را ازجهتِ عمقِ نیتی که از آن نشأت می‌گیرد و ازجهت سعۀ تأثیری که ایجاد می‌کند ما اصلا نمیدانیم عملمان سعۀ تأثیرش در زمان خودمان چگونه است چه برسد که در زمان آینده چه برسد نسبت به گذشته اصلا این­ها را نمی­دانیم اما آن­ کسی­که دارد این تحمل شهادت را خدا و رسول و مؤمنونی که نحن المؤمنون هستند این سعه را می‌یابند بقیه چه موقع می­فهمند؟ سَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ” وقتی­که به عالم غیب و شهادت شما رجوع داده شدید یعنی در قیامت آنجا چه می‌شود؟ “فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ” تازه شما آنجا می­فهمید عملتان چی بوده، عمل خودتان را،  “فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ” اِنباء می­شوید به آنچه که عمل کردید، نشان می­دهد این ظرفیتِ شناختِ عمل فقط یک عمل فیزیکی نیست که ببیند در پنهان و آشکار فقط این باشد بلکه مراتب خفای عمل و مراتب تأثیر عمل، این­ها هر کدام از یک جهت، این را امام و رسول و خدا شاهد این [هستند] لذا عظمتِ وجودیِ آن­هاست که سیطره بر زمان و مکان دارند سیطره بر عمق و ظاهرِ عمل دارند که می‌توانند این مرتبه را ادراک بکنند، خیلی زیبا می­شود آن­وقت با این تتمه هم که اختصاصش معلوم می­شود. خب این هم آیۀ شریفه.

باز می‌فرماید که  عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع، حالا اینجا من می­گویم هی روایت نوشتم اینجا ولی خب دیگر این­ها فرصت نمی­شود،‌ از هشام بن حکم عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَهَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ‌، در آیۀ شریفه چه­جوری است این آیۀ شریفه؟ آیۀ شریفه [این است]: “قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ” (حجر/ 39) شیطان دارد می­گوید به خدا که رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ- إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ- قَالَ هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ” درست است؟ این صراط مستقیم من کجاست؟ صراط مخلَصین است چون داشتش که من همۀ این‌ها را گمراه می‌کنم” إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ- قَالَ هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ” که این صراط مستقیمِ من صراط مخلَصین است که آن­ها از اغوای شیطان واز[واژه نامفهوم: 41:04] شیطان چی هستند؟ در امان هستند، خب صراطِ مخلَصین درست است تا اینجا مفهوم آیه درست است که صراط مستقیم صراط مخلَصینی است که از اغوای شیطان در امانند خب مصداق تامّ این صراط مخلَصین می­شود چی؟ می­شود صراط امیرالمؤمنین علیه السلام لذا اگر تفسیر کردند و مصداق یابی کردند که هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ‌ این درحقیقت چی هستش؟ صحیح است، درست است، کامل است، تا مّ است، معلوم است، روشن است، درست است؟ چون مصداق تامّ آن است و حقیقتِ آن صراط این است حقیقتِ خودِ صراط است  امیرمؤمنان علیه السلام، اما حالا آیا لزوم دارد بگوییم که لفظ آیه این­جوری باید خوانده بشود؟ می­گوید نه، این “هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ” این لفظ نازل شدنش به همین­جور بوده اما نزولِ حقیقیِ اینکه معنای این را دارد القا می‌کند چی هستش؟ صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ‌ است چون مخلَصون و این مخلَصون فقط در رأس همۀ مخلَصون امیرمؤمنان علیه السلام است که نفس پیغمبر است.

سؤال: 42:13 نامفهوم

 پاسخ: نه عرض کردم چون در اینجاها فقط قرائت نیست این یکی ممکن است بگویید که در اعراب باشد اما سیر این روایات همه به یک سیر است اضافه و کم هم در آن­ها چی هستش؟ ایجاد شده، اگه بخواهیم این­جوری بپذیریم باید همه را چی کار بکنیم؟ از این سنخ، بگوییم اضافات هم که هست همۀ این­ها را بگوییم نَزَلَ این­جوری نَزَلَ این­جوری که ولایت علی در همه جا آمده بوده این­ها تنقیصش [کردند] آن­وقت اگر باب تنقیص از قرآن محقق شد آن­وقت چه می­شود؟ می­شود به قرآن استشهاد کرد دیگر؟ می­شود؟ چون تحریف شده وقتی تحریف شد دیگه باب استناد به قرآن امکان‌پذیر نیست یعنی با دست خودمان چی­کار می‌کنیم؟ با دست خودمان مستندی را که اساس ایمان است که “إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ” (حجر/ 9) را چی­کار می­کنیم؟ از دست می­دهیم. آن­وقت حالا این روایت هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ‌ خیلی روایات زیادی ذیلش آمده دوستان رجوع بکنند که بله می‌فرماید که مثلاً ابوبرزه[5] «قال: بينما نحن عند رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم إذ قال وأشار بيده إلى علي بن أبي طالب» حضرت این­جور فرمودند: “وَأَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ”(انعام/ 153) علی را نشان دادند آیه را خواندند یعنی آیه را چی­کار کردند؟ “وَأَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ” با اشارۀ به دستش که به حضرت کردند تفسیر کردند، تفسیر شد آیه، معلوم شد مصداقش که ” َأَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ” این آیۀ دیگری است اما تناظر با این آیه دارد که “وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ” این ادامۀ آیه است “ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ” دنبال سبلِ دیگر نروید صراط این است بقیه سبلِ گمراه کننده است، آن­وقت می­گوید این­جوری نازل شد خب بله این­جوری نازل شده دیگر، یعنی حقیقت را نشان داد در نزولش که چی هستش، و روایات دیگری که [هست].

سؤال: 44:28 نامفهوم

پاسخ: بله؟ عرض کردم که تعدّد در قرائت در این فقط ممکن است، [ادامۀ سؤال و نامفهوم]، عرض کردم که قرائتِ به­اصطلاح تفسیری درجایی که زیاده ندارد مثل اینجا ممکن است پذیرشش سخت نباشد اما چون این­ها یک سنخند با بقیه روایات که آورده، مرحوم کلینی هم همۀ این­ها را یک برداشت کرده از یک سنخ دیده والّا تفکیک می­کرد، می­گفت یک جایی قرائتِ چی داریم؟ عن اقسامِ قرائت ممکن است باشد یک جایی زیادت و نقصان ممکن است باشد، درست است؟ این­ها را تفکیک نکردند که بگوییم اینجا فقط اعرابش تغییر کرده ولی در جاهای دیگر زیاده [دارد]، می­گوید این­ها همه ازیک سنخ است همه تطبیق است همه مصداق­یابی است هیچ مانعی ندارد یک معنا بر همه صادق است حالا اگر یک جایی دیدید شما قرائت مختلف هم صدق کرد می­گوید آن هم یک جهتِ دومش است عیبی ندارد، دقت کردید؟ لذا این­ها همه از یک سنخ دیده می­شوند، تفکیک  است که دو دسته بکنیم یک دسته فقط اختلاف قرائت بگیریم یک دسته‌ای را زیاده و نقصان بگیریم تفسیر بگیریم این­ها را همه تفسیر دیده مرحوم کلینی در یک سنخ در این باب آورده، این لذا می‌فرماید بله، این هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ‌ را تفسیر این حقیقت گرفته شده که این­جور نازل شده. حالا دیگر روایاتش را خود شما رجوع بکنید.

 در روایت بعدی که بگوییم ان­شاءالله تمام بشود می‌فرماید عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا چه­جوری؟ می‌فرماید این آیه چی هستش؟ آیه این است که می‌فرماید “وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ” (اسراء/ 89) ما برای مردم در این قرآن از هر مثلی مثال زدیم “صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا” می­گوید با اینکه مثل زدیم اما “أَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ‌” بِوَلَايَةِ عَلِيٍ‌ “إِلَّا كُفُوراً”یعنی تمام این‌هایی که ما در قرآن داریم می­گوییم چی هستش؟ همۀ این‌ها مثل است برای حقیقت که آن حقیقت چی هستش؟ ولایت مؤمنین و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است که “أَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ‌”چقدر زیباست “فأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ‌” بِوَلَايَةِ عَلِيٍ‌  که آن حقیقتِ آن مثل­هاست آن درحقیقت کُنهِ آن مثل‌هاست  “إِلَّا كُفُوراً”که این­ها کفر ورزیدند که حالا روایات هم باز ذیل این مسأله متعدّد آمده، قَالَ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَاراجع به این آیه هم همین­جور “وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ‌” (کهف/ 29)، “وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ‌” یعنی چی؟  فِي وَلَايَةِ عَلِيٍ‌، الْحَقُّ آن­وقت معنا می­شود چی؟ حق حقیقتِ مصداقیِ حق است که در بیرون می­شود ولیّ الهی، ظهور حق در عالم در به­اصطلاح نظامِ درحقیقت حاکمیتی و ولایی می­شود ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام که “وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ‌” فِي وَلَايَةِ عَلِيٍ‌ “فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر”ْکه حالا اینجا هم می­گویم روایات متعدّدی نوشتیم که حیف است که عبور هم می‌کنیم، “فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ‌” کسانی­که ظلم می‌کنند به آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم (صلوات حضار و استاد) “إِنَّا أَعْتَدْنا…ناراً”برای آن­ها آتش را مهیا می‌کنیم که “أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا” که همۀ وجود این­ها را شامل می­شود.

ان­شاءالله خدای سبحان قدردان نعمت ولایت حضرات معصومین ما را قرار بدهد، اتحاد قرآن با اماممان را در این نیمۀ شعبان که این ماه به­اصطلاح تولد این عظمت ولیّ الهی است و بعد هم داریم نزدیک می­شویم به ماه مبارک رمضان که ماه مبارک رمضان ماه قرآن است و این ماه درحقیقت ولایت و رسالت را که پیش آمده قبلش ولایت و بعد رسالت را این اتحاد را در وجود ما بیش از گذشته قرار بدهد، احساسمان به قرآن یک احساسِ نزدیک ولیّ الهی باشد دنبال ولیّ الهی که غائب است در قرآن بگردیم با این اتحاد باورمان بشود، آیه به آیه را ظهور بقیة اللهمان ببینیم و انسمان با آیه به آیۀ قرآن با این نگاه ان­شاءالله روز به روز بیشتر از گذشته باشد، ان­شاءالله خدای سبحان ولیّ الهی را محبوب دل­های ما قرار بدهد، قرآن کریم را محبوب دل­های ما قرار بدهد، ان­شاءالله خدای سبحان دل‌های ما را بیش از گذشته نسبت به اهل بیت محبتی و با معرفت قرار بدهد، جایزۀ ما را در این ماه شعبان که ماه رسالت است و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است قبولی سربازی ما برای امام زمانمان ان­شاءالله قرار بدهد.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

[1] الکافی- الشیخ الکلینی- المحقق / المصحح:‌ غفاري على اكبر و آخوندي، محمد- دار الكتب الإسلامية- تهران- 1407 ق- ج 1- ص 424

[2] فتح/ 29

[3] نساء/ 169

[4] بحارالانوار- العلامة المجلسی-  المؤسسة الوفاء- ج 35- ص 364

[5] بحارالانوار- العلامه المجلسی- مؤسسة الوفاء- ج 24- ص 14

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 437” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید