سلام علیکم و رحمت الله
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در محضر روایات کافی شریف کتاب الحجه باب صد و هشتم هستیم. عرض کردیم دائماً که تا به حال که حدود پنجاه و خردهای از روایات باب را خواندیم این باب شریف یک تمرین قوی است در اینکه اتحاد بین کتاب خدا و حضرات معصومین را تمرین کنیم در حقیقتِ مصداقیش و تجربه کنیم باور کنیم لذا این آیات شریف تطبیقش بر حضرات بهعنوان نمونه است نه فقط همین تعداد بلکه تمام قرآن کریم به همین نسبت صدق میکند و اینها بهعنوان نمونه ذکر شده تا یک تمرینی باشد تا همۀ قرآن را بتوانیم با این نگاه نگاهِ آن حقیقت زنده و مصداقیِ اتحاد بین قرآن و اهل بیت را داشته باشیم. در محضر روایت پنجاه و نهم هستیم، درست است آقا؟ پنجاه و نهم[1]در این روایت شریف که عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا اینکه در موارد مختلفی که میفرماید آیه اینجور نازل شده مرتب بیان شد نه به معنای اینکه لفظ آیه تفاوت کرده باشد بلکه به معنای این است که آیه حقیقتش اینجوری است بیان مصداقیش معنای حقیقیش این است و مقصود از آیه این است حالا اینها به مراتب مختلف، که آیه اینگونه است والّا تحریف در نقصان یا زیاده در قرآن صورت نگرفته که زیادت یا نقصانی در الفاظ ایجاد شده باشد اما در معنا تحریف اساس بوده که محقق کردند که تحریفی کردند که معنا را به سمت دیگری سوق دادند و وقتی حضرات میفرمایند آدم میبیند این تطبیق کاملا با ظاهر آیه هم سازگاراست و از جهت نظام مفهومی و معنایی و مصداقی هم کاملا تطابق دارد و مطابق قاعدهام هست، میفرماید که عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ که اینجور نازل شد آیه شریف که “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا”( نساء/ 168) آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلیهِ وَآلِهِ وسلّم حَقَّهُمْ (صلوات استاد و حضار) این آیۀ شریفه که دنبالهاش را هم با یک بهاصطلاح وسطش افتادگی که دارد آوردند که دنبال “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا” بعد درجای دیگری در همین آیۀ قبل است “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا” این آیۀ 167 نساء است و آیۀ بعد هم 168 و 169 و 170 را متعرض شده یعنی یک آیه است، اما اینکه ظَلَمُوا آورده این ظَلَمُوا در آیۀ 167سورۀ نساء نیست آیه در سورۀ نساء اینجوری است: “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا” اما اینجا که فرمودند “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا” آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ بعد میفرماید که آنهایی که ظلم کردند، کفر ورزیدند و ظلم کردند “ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً” اینها وقتیکه ظلم کردند به آن کسی که جلودار است و امام است اینها “ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ” راه آمرزش را برای خودشان بستهاند “وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً”راه هدایت را به سوی خودشان بستهاند إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ چون غیر از آن طریقی که امام میبرد بقیۀ طریقها منجر به چی میشود؟ به جهنم میشود، نه اینکه امام نزدیکترین راه باشد نه اینکه امام یک راه خوب باشد، تنها راه است و بقیۀ راهها اگر منجر شد به این راه که اگر مثل کسی که قاصراست در قصورش و آن کوتاهیش به یک جایی رسید متنبه شد حتی اگر در لحظۀ مرگ بهطوری که در لحظۀ مرگ به او نشان دادند حقیقت را و این دید عمری بهدنبال حقیقت بود اما خطا کرده بود در تطبیق و آنجا ایمان آورد و با ایمان[از دنیا رفت] روایات دارد که میبیند حضرات معصومین را نه اینکه شکل ظاهری فقط ببیند حقیقت وجودی آنها را که خیر محضند میبیند بعد اگر ببیند در زندگیش اهل خیر بود اهل بهاصطلاح آن سلامت نفس بود اما خطأ کرده بود تطبیقا اگر این [گونه باشد] یا تقصیری باشد که قابل جبران باشد میگوید درآن لحظه وقتی میبیند میبیند این را میخواسته و اشتباه کرده با ایمان و محبتِ آنها از دنیا میرود حتی این لِیَهدِیَهُم در آخرین لحظه درست میشود، عیب ندارد، حتی این درحقیقت لِيَغْفِرَ لَهُمْ در آخرین لحظه، درست میشود، پس با این نگاه یک جوری نشود که فکر کنیم اگر کسی غیر شیعه باشد به ظاهر اولی در زندگیش حتماً چی هستش؟ حتما طَرِيقَ جَهَنَّمَ است، میگوید این ممکن است آدم خوبی بوده در آخرین لحظه بدون اینکه ما دیگر بفهمیم او چی میشود؟ مؤمن میشود ایمان میآورد “وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ” (نساء/ 159) قبل از موتشان اینها ایمان میآورند، بله اگر کسی ظالم است بهطوری که عناد دارد خب این معلوم است که در آن لحظه هم وقتی حضرات را میبیند عینِ عناد است نه که راجع به هیچکسی قضاوت نکنیم بگوییم اصلاً قضاوت در عالم دنیا ممنوع باشد ،نه، اما نسبت به کسانی که قاصرند نسبت به کسانی که برایشان فهم سخت بوده اینها را زود قضاوت نکنیم اما نسبت به کسانی که عالمانه قدم برداشتند درمقابلِ وظیفۀ ما این است حکم ظاهری را مترتب بکنیم ،درست است؟ ولی اگر هم برای اینها در آخرین لحظه تبدل و تحولی صورت گرفته باشد که ما ندانیم ما موظف نیستیم در حکم ظاهری به او دیگر، ما به ظاهر موظفیم، همان کسی که به ما گفته که نسبت به ظالم و کافر برائت داشته باشید نگویید قضاوت نکنید این چه میدانید آخرین لحظه چه میشود نه، به ما گفتند حکم داشته باشید قضاوت داشته باشید نسبت به کافر و ظالم، حکم داشته باشیم قضاوت داشته باشیم تبرّی بکنیم والّا اگر اینکه میگویند قضاوت نداشته باشید باب هر نوع تبرّی چی میشود؟ بسته میشود، نه، اینکه معلوم است، اما در عین حال نسبت به ضعفایِ ایمان اصل را بگذاریم بر اینکه، تبرّی الان هم لزوم ندارد چون این ضعیف الایمان است امرش به خدا واگذار است و ما نمیدانیم در آخرین لحظه وضع این چگونه میشود که مستضعفین من الرجال و النساء اینها خلاصه امرشان به خدای سبحان، پس از این تعدّی نکنیم بحث را ببریم آنجایی که بگوییم اگر میخواهیم قضاوت نکنیم اگر میخواهیم تبرّی نکنیم بگوییم پس از هیچکس تبرّی نکنیم نه اینجوری نیست، تبرّی از ظالم تبرّی از فاسد تبرّی از کافر حتما در نظام ظاهری حکم ماست حتی میل قلبی هم نباید باشد چه برسد به اینکه چی هستش؟ انسان بخواهد اظهار ظاهری هم داشته باشد به محبت آنها، نه، همه را دوست داشته باشیم، نگفتند به ما همه را [دوست داشته باشید]، همه را دوست داشته باشید تا جاییکه بر فطرت هستند تا جاییکه در حقیقت هنوز ظلم و کفر در وجودشان چی نشده؟ نهادینه نشده اما جاییکه کفر و ظلم نهادینه میشود حتی آن کسیکه معصیتکار است از معصیتش تبرّی بکنیم اگر از شخصش تبرّی هم نباید بکنیم ولی از معصیتش باید تبرّی کرد که باب تولّی و تبرّی معلوم است و واضح است رها نیست بهطوری که بگوییم اصلا لعن به چه معنا بشود تبرّی [به چه معنا بشود] نه، این بابش واضح است، چون گاهی سوء استفاده میشود یک کلامی را رحمت را وارد میشوند یک طرف را میگویند طرف دیگری که “أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّار”[2] است اصلا کاملا حذف [میکنند] “رُحَماءُ بَينَهُم” را فقط مطرح میکنند اسلام میشود اسلامِ رحمانی فقط، نه، اسلام رحمت دارد رحمتش هم سبقت بر غضب دارد اما پیغمبر اکرم خودش در عمر مبارکش در اون ۱۱ سال خلافتش ۷۵ غزوه داشته غیر از حالاغیرِ غزوهها سریهها که بوده همۀ اینها تبرّی است همۀ اینها مربوط به چی بوده؟ باز کردن راه برای ایمان بوده و حذف آن کسانی که مانع بودند.
خب میفرماید که، پس اگر کسی آن رابطۀ خودش را با اهل بیت قطع کرد اون رابطه مانعیت برای غفران در وجودش ایجاد کرده مانعیت برای هدایت ایجاد کرده مسیرش “إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ” است فقط به سمت جهنم است، “فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً”[3]و اگر این مقابله به نهایتش رسید خلود در نار هم قطعی است خلود پیدا میکند، اگر مقابله مقابلۀ نشناختن بود مقابله مقابلۀ درحقیقت عنادی نبود درست است؟ اگر اینجور بود البته ممکن است مواقف قیامت مواقف برزخ و آن سکرات موت این را تطهیر بکند و بعد با آن فطرتش به سمت درحقیقت خلودِ در نار نرود و نجات پیدا کند اما اگر این عناد پیدا کرده بود قطعاً خلود هم دارد که میفرماید “إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً” این سنت خداست “عَلَى اللَّهِ يَسِيراً”چون برای خدا ساده و سخت ندارد اینجور نیستش که یک کاری راحت باشد یک کاری سخت باشد، درست است؟ هر چیزی نسبت به قدرت محدود سختی و راحتی دارد اما اگر قدرت نامحدود شد چی میشود؟ دیگر سختی و راحتی مطرح نمیشود، یعنی شما نامتناهی را تقسیم بهاصطلاح بر یک بکنید میشود نامتناهی، مثال است، نامتناهی را تقسیم بر یک میلیارد هم بکنید میشود چی؟ نامتناهی، فرقی میکند؟ از جهتِ جواب نامتناهی است دیگر، اگر فرض مسأله تصویر بکنیم اینجوری تصویر است چون این امکان ندارد نامتناهی عدد نیست که تقسیم بشود اما فرض مسأله است جواب در هر صورت نامتناهی است، نسبتِ نامتناهی با همه نامتناهی است لذا قرب و بعد به نامتناهی از جانبِ نامتناهی معنا نمیدهد، درست است؟ پس یسیر و بهاصطلاح عسیر نسبت به خدا معنا نمیدهد، سخت و راحت نسبت به خدا راه ندارد، درست است؟ هرچی قدرت کسی بالاتر برود این نسبت در وجودش بهاصطلاح تحققش قویتر میشود، من وقتی میخواهم یک وزنۀ مثلاً یک گرمی را بردارم تا ۵ گرمی میبینید اینجا قدرت من به یک گرمی و ۵ گرمی تقریبا مثل نسبتِ نامتناهی است لذا هر دو را راحت برمیدارم هر دو برایم یسیر است اما اگر یک گرمی شد ۱۰۰ کیلویی حالا تفاوت خیلی میشود اگر خلاصه دیگر یک تنی شد دیگر امکانپذیرنمیشود برایم چون قدرتِ من دون اوست، درست است؟ اما اگر قدرت نامتناهی شد چی میشود؟ همه نسبتش مساوی [است]، مساوی هم غلط است، یکسان، هیچ خلاصه نسبتی برقرار نمیشود که سخت یا راحت باشد، “و كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً” این یسیر در مقابل عسیر نیست یسیرا یعنی سنت خداست این، این درحقیقت تحقق دارد والّا برای خدا یسیر معنا نمیدهد. ثُمَّ قَالَ دوباره در ادامۀ همین آیات “يا أَيُّهَا النَّاسُ”که حالا این روایاتی که ذیل اینها هم آمده خوب است که ببینید مثلاً میفرماید امام باقر علیه السلام “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا”، میگوید[4]هرجا “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا” در قرآن آمده مصداق تامش بنیامیه هستند در روایت میفرماید، مصداق تامِّ کَفَرُوا چه کسانی هستند؟ بنیامیه هستند، این مصداق تامّ صحیح است، پس “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا” در زمان نوحِ نبی، “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا” در زمان ابراهیم خلیل، درست است؟ میگوید مصداق تامّش چه کسی هستش؟ بنیامیه یعنی آنها کانّه یک شأنی از بنیامیه هستند یک ظهور از بنیامیه هستند یک مرتبهای از بنیامیه هستند، درست است، با اینکه از نسل بنیامیه نیستند و بنیامیه بعد است اما از جهتِ فعل از جهتِ دشمنی از جهتِ کفر یک مرتبه از کفر هستند چون یک مرتبه از کفر هستند و این تمامِ کفر است او میشود یک شأنی از این، این را اگر در نظام ایمان هم دیدید آنوقت هر جا “اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا” هستش چی هستش؟ امام معصوم است هرچند دارد “اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا” چه کسی را میگوید؟ زمان نوح نبی، زمان ابراهیم خلیل، زمان موسی کلیم، زمان عیسی روح الله، هر کدام از اینها را دارد میگوید، میگوید فردِ تامّش این است و آن کسیکه در آنجا ایمان داشته یک شأنی از این است یک ظهوری از این ایمان است با این نگاه ببینید چقدر این قرآن به روز میشود آنوقت امروز “اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا” فردِ شاخصش و تامّش امام زمان است هر آیۀ قرآن که ما داریم در این رابطه میخوانیم دارد امام زمان را معرفی میکند منتها نه کُنهِ امام زمان را یک مرتبه و شأن و یک ظهور از امام زمان را دارد بیان میکند، درست است؟ مصداق تامّش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و هر آیهای مرتبط میکند ما را از طریق این“اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا” به اماممان که باید این مصداقیت را در وجود خودمان هم ایجاد بکنیم، خب این قرآن به روز میشود اینجوری یا نه؟ جریانش دائم میشود یا نمیشود؟ به من مرتبط میشود یا نه؟ مخاطبش من میشوم یا نمیشوم؟ تا قرآنی که مخاطبش چه کسی باشد؟ فردی زمان ابراهیم خلیل باشد من فقط دارم تاریخ میخوانم، این روایات دارد این کار را ایجاد میکند، لذا میفرماید در آن روایت شریف امام باقر علیه السلام: “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا” یعنی بنی امیه “وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ” عَنْ وِلَایَة عَلِیِّبنِأَبِیطَالِبٍ، اینکه فرمود “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا” میگوید اینها صدّشان چی بود؟ مانعیتشان مانعیت از رسیدن مردم به ولایت بود هر کاری را کردند که مردم به این هدایت نرسند، “وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ” سبیل خدا امام است سبیل خدا ولیّ است که اینها این مانعیت را در اوج ایجاد کردند هرچند شأن نزول آیه چی باشد؟ “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ”زمان پیغمبر اکرم باشد و کارهای درحقیقت کفارِ آن زمان باشد مانعی ندارد آن هم یک مصداق و یک مرتبهاش است ولی مرتبۀ تامِّ صدِّعن سبیل الله میشود کاری که بنیامیه کردند آن یک ظهوری از این میشود کفرِ آنها یک مرتبهای از این کفر میشود. خب این هم یک روایت شریف. در روایت دیگری مثلاً میفرماید که، در ادامه حالا برویم که جلوتر هم برویم.
سؤال: 16:48 نامفهوم
پاسخ: نه اصل آنها نیستند عرض کردم که یک بیانی را امام دارد خیلی جالب است در وضع الفاظ برای ارواح معانی قبلا هم بارها عرض کردیم ولی ملکه شدن اینها خوب است تکرارش، امام میفرماید که آن کسیکه واضع بوده برای لغت برای یک مصداقی که خودش میشناخت وضع کرد اما مقصودی داشت از این مصداق که مثلاً اگر میگفت مصباح مصباح را برای چیزی که نور میدهد و روشن میکند هرچند آن زمانیکه این وضع کرد از مصباح چی بودش؟ چراغهای آن زمان ممکن است، بهاصطلاح همین شمع را که میگویند چی دارد؟ پارافین دارد مثلاً با پارافین یا با روغن مثلا، درست است؟ با فیتیله مثلا، ولی الان مصباح بر مهتابی هم صدق میکند بر لامپ هم صدق میکند؟ بله صدق میکند، اگر لامپهای پلاسمایی صدق میکند؟ صدق میکند، اگر لامپهای اتمی، آن هم صدق میکند، صدق میکند یا نه؟ مصباح بر همۀ اینها [صدق میکند]، مجاز است یا حقیقت؟ حقیقت است چون حقیقت را وضع کرده بود برای چی؟ برای روشن کردنِ آن ظلمت را از بین بردن، در همۀ اینها صدق میکند هرچند خودِ او وقتی وضع کرد فقط چی رو میشناخت؟ فقط همان چراغ فیتیلهای را میشناخت.
سؤال: 18:13 نامفهوم
پاسخ: نه دیگر این اصلاً دو تا بیان است دیگر، ببینید وضعِ استعمالی بر اساس نظام مشهوراست، [ادامه میدهد سؤال را]، عرض کردم که این بیان را مبنائا با هم باید [نگاه کرد] یک بحث مشهور است که شما میفرمایید، [ادامه میدهد سؤال را]، نه عرض کردم دیگر، ببینید دارم ملاکش را عرض میکنم، [و همچنان ادامه میدهد سؤال را]، عرض کردم که این، ببینید یک بحثی دارد اولِ المیزان در مقدمه این بحث را کردیم که دو مبناست: یک مبنا این است که این وضعِ استعمالی است و بعد اگر هم حتی تعیّن پیدا کرد تعیّنش تعیّنی است بعداً ایجاد شده یعنی مَجاز بوده کثرتِ مَجاز به حقیقت رسانده، این یک بیان است که مشهور بهاصطلاح در وضع است، یک بیانی است که میگویند وضع الفاظ برای ارواح معانی است نه مصادیق، این بیانی که مبتنیِ بر این مبناست میگوید هر کسی وضع لغتی میکند با اینکه آن فقط همان مصداق را میشناخت، [و همچنان ادامه میدهد سؤال را]، نه عزیزم دقت بکنید شما دقت بکنید که او فقط این مصداق را میشناخت اما اگر امروز میآمد زنده بود وقتی که میدید این بهاصطلاح ادامه را، میدید این همان است یعنی لذا باز هم میگفت این هم مصباح است برای این وضعِ جدا نمیکرد چون، دقت نمیکنید، چون برای خصوصیات وضع نکرده بود برای فتیله وضع نکرده بود، [و همچنان ادامه میدهد سؤال را]، نه آن که دیگر یک اسم نمیگذاریم برای همه چی که، دیوار که نمیگویم چراغ که، به چراغ چی میگوییم؟ [و همچنان ادامه میدهد سؤال را]، متوجه نمیشوم، بله یعنی این بحث را کردیم در مقدمۀ المیزان، فقط استشهاده به او میکردیم چند جلسه راجع به این صحبت کردیم، بعد از آنجا امام میفرماید وضع الفاظ برای ارواح معانی صدقش بر آن[ 20:27 واژۀ نامفهوم] مصداق تامّ و اتمّ اولاً و بالذات است و بر مراتب دیگر ثانیاً و بالعرض، با اینکه اصلاً اینجا دیگربه واضع فقط در وضع بوده که این برای روشنایی است، آنچه که صدق میکند اولاً و بالذات بر چی هستش؟ بر خلاصه مصداق اتمّ است که میشود درحقیقت امروز چی؟ اگر میگوییم جریانِ “الَّذينَ آمَنُوا” این میشود مصداق تامّش اولاً و بالذات فراتر از زمان، در نظامِ درحقیقت چی هستش؟ در نظام مصداقی است کاری به زمانِ شأنِ نزول آیه ندارد اینجا، این نگاه آن نگاهی است که علامه طباطبایی در المیزان [دارد]، میگوید اگر کسی این را فهمید قرآن با این معنا میشود والّا قرآن اساسش بر مَجاز میشود درحالیکه اساسش بر حقیقت است اگر کسی این نگاه را فهمید امام میفرماید باب ینفتح مِنه الف باب این با روش مشهور متفاوت است وضع الفاظ برای ارواح معانی یا مقاصد و اغراض که حالا یک تفاوتی دارد این مبنای دقیق و عمیق است کاری هم ندارد که آن واضع اصلا فلسفه میدانسته نمیدانم فقه میدانسته لغت [میدانسته] نه کاری به اینها اصلاً ندارد میگوید او برای روشن کردن وضع کرد هرچند روشن کردن را او فقط چی میشناخت؟ چراغی که فیتیله داشته باشه شیشه داشته باشه روغن داشته باشه اینها رو فقط میشناخت او اما برای این وضع [نکرد] لذا اگر خودِ این را دستش را میگرفتند بعد میبردند در یک برهۀ دیگری میدید چراغ دیگری [را] این چراغ را چراغ میدانست همان لفظ وضع میشد مصباح است بله حالا مصباحها خصوصیات مختلفی دارند هرکدام در حقیقت ظهوری دارند، در این نگاهی که بهاصطلاح مرحوم علامه دارند و امام دارند و بعضی بزرگان دیگر هم در تاریخ دارند، فقط این دو تا نیستند، این یک مبناست بر اساس این مبنا آن موقع اساس چه میشود؟ هر کدام از الفاظ قرآن که آمده در عینِ اینکه شأن نزول دارد در عین اینکه بهاصطلاح آن مورد خاصی که در مورد او، اما اولاً و بالذات بر چی صدق میکند؟ بر مصداقِ اتمّ، لذا تمامِ این تطبیقات حقیقت است نه مَجاز، همهاش حقیقت است، چون اولا و بالذات بر این صدق [میکند]، که این یک مبناست البته کسیکه مبنا را نپذیرد البته او بحث این است که مجاز میشود.
سؤال: 22:55 تفسیر به رأی هم نمیشود؟
پاسخ: تفسیر به رأی هم نیست.
از حضار: الآن آمدند مصداقیابی کردند گفتند …[ادامه نامفهوم]
پاسخ: بله، بله دیگر، یعنی الآن ظالم که دارد میگوید مقصودش چی هستش؟ لذا خدا رحمت کند علامه طباطبایی یک بیانی دارند خیلی جالب است میگوید وقتی دارید لعن میکنید ظالم را حواستان باشد که دارید یک قضیهای را میچینید ناخودآگاه که خدایا هر ظالمی ملعون است و این شخص هم ظالم است پس این شخص ملعون است لعن کن یعنی از طرف [من] بعد میگوید اگر خودتان هم جایی ظلم بکنید این نفرینِ خودتان شامل حال خودتان هم میشود چون داخل در چی میشود؟ کلیِ هر ظالمی ملعون است، درست است؟ من هم اگر ظلمی کرده باشم پس دنبال جبران باشیم پس در عین اینکه نفرین ظالم را باید کرد، درست است؟ اما باید حواسمان باشد که به خودمان نفرین نکنیم که افعالمان اگر ظالمانه بود این هم خودش از مصادیق نفرینِ ما شامل حالش خواهد شد، این خیلی خلاصه آدم را متنبه میکند که اگر داریم حتی ظالم را نفرین میکنیم بلافاصله خودمان را بهاصطلاح یک محاسبهای بکنیم که اگر فعلی از ما در ناحیۀ ظلم اتفاق افتاده حتما دنبال جبرانش باشیم پشیمان باشیم که این خودش ما مصداق نشویم خودمان خودمان را نفرین نکنیم، یک بیان خیلی خوبی است در المیزان دارد ایشان.
در ادامه میفرماید ثُمَّ قَالَ “يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ” آمد رسول بالحق من ربّکم، در چی بالحق آمد؟ میگوید رسول، مگر نفرمودند که “بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ” (مائده/ 67) مگر نفرمودند “وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ” ،درست است؟ مگر نفرمودند “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ” (مائده/ 3) مگر اینها را [نفرمودند؟] میگوید اینکه “جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ”همۀ آن تعالیمی که آورده بود حق بود اما در بینِ اینها احقِّ در حقانیت آن است که خودِ قرآن میفرماید که “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ” آن است که میفرماید “بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ” هیچ کدام را انگار نرساندی چون فصل اخیرش است آن تمامیت آن حقیقتِ حق است، میگوید ” قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ” میفرماید فِي وَلَايَةِ عَلِيٍ یعنی آن حقی که متمم همۀ حقهاست و آن حقی که تمام و کمال همۀ حقهاست و آن حقی که مقوم همۀ حقهاست آن ولایت است و اگر این ولایت را کسی نپذیرفت آن حقوق، مثل آن که در جلسۀ المیزان عرض کردیم کسی یک رسول را انکار بکند همۀ رسولان را انکار کرده، درست است؟ اگر اینجا این حقی که مقوم همۀ حقوق است را انکار بکند هیچ حقی را اقرار نکرده است، بعد میفرماید ” فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ”به این حق ایمان بیاورید به این حق که ولایت امیرالمؤمنین [است]، “وَ إِنْ تَكْفُرُوا”اگر کفر ورزیدید به این ولایت “فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا” یعنی درمقابل حقیقتِ خدا قرار گرفتید که “لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا”یعنی خودتان را درمقابل این حقیقت [قرار دادید] و کسی خودش را درمقابل حقیقتِ همۀ هستی قرار نمیدهد، میگوید اگر میخواهی مقابله کنید مقابله اینجوری است حاضرید همۀ هستی در مقابل شما باشد؟ عاقل این کار را نمیکند یعنی اگر این کار را کردید عاقل نیستید این سفه است، درست است؟ “فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا”میگوید از آن طرف خدا علیم حکیم است که میداند چه کسی مخالفت دارد میکند حتی در نهانش، درست است؟ نمیگوید بگوید حالا من مخالفت میکنم چه کسی میفهمد چه کسی متوجه میشود من مقابله میکنم چه کسی حالا فهمید میگوید نه در همان نهانت هم که تو مخالفت بکنی و کفر بورزی در مقابل همه هستی ایستادی و لذا آن چی هستش؟ جوابش همه هستی به تو جواب میدهد.
روایت بعدی، حالا اینها هر کدام روایات ذیل دارد ولی دیگر به خاطراینکه یک خرده جلو بریم سرعت بدهیم، روایت شصتم: میفرماید عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: هَكَذَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ که این آیۀ شریف اینجوری نازل شده که “وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ” (نساء/ 66) حالا اینجاش در اینجا آمده “وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ”، درست است؟ ببین مسأله مربوط به کجاست؟ مربوط به جریان ابتدا قوم موسی بوده که بر آنها وقتیکه آن کار را کردن برایشان نوشته شد که “فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ” (بقره/ 54) همدیگر را بکشید تا توبۀ شما [پذیرفته بشود] اینجا دارد تنذیر میکند به آن مسأله که اگر ما مینوشتیم “أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ” دیگر در این مرتبه حاضر نبودند همراهی بکنند خیلیها اینجا ریزش داشتیم اینقدر این حکم سخت میشد ما ننوشتیم برایشان اما اگر مینوشتیم عدۀ قلیلی فقط این را تبعیت میکردند “وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ”اگر آن چیزی را که ما به آنها گفتیم انجام میدادند “ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ”میفرماید که این “وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ” فِي عَلِيٍ علیه السلام که اینها اینها را درحقیقت “ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ”برای خودشان خوب بود چون رسیدنشان بهاصطلاح محقق میشد سریع میشد محقق میشد رسیدن [امکانپذیر میشد] از جهنم دور میشدند که این حقیقتِ “خَيْراً لَهُمْ” میشود امیرمؤمنان حقیقتِ آن “ما يُوعَظُونَ”میشود امیرمؤمنان، چقدر اینها زیباست! یعنی دارد علت را در جای معلولها مینشاند معلولها که تک تکِ این موعظههاست آمده علتش را که آن امامی است که این موعظهها به او قائم است اینها ظهورِ اوست، خب بعد میفرماید که “وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا” هم ادامۀ آیه است.
در روایت شصت و یکم میفرماید: عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ این مالک جهنی چند تا روایت خیلی نابی دارد حالا دوستان بعد رجوع میکنند این روایت را روایت بیست و یکم این باب بوده خواندیم دیگر من یادداشت کردم روایت بیست و یکم است چون عین این روایت است دیگر ما نمیخوانیمش پس میرویم روایت شصت و دوم با اینکه من کلی حاشیه اضافه بر این نوشته بودم روایات دیگر اما دیگر دوستان خودشان رجوع کنند.
روایت شصت و دوم، در روایت شصت و دوم این هم یک بابی است از مباحثِ آیاتِ قرآن، دو تا آیه در سورۀ توبه آمده که این آیه در سورۀ توبه که آیۀ ۱۰۵ سورۀ توبه هم هست میفرماید “قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ“میگوید هر کاری میخواهید بکنید بکنید “وقُلِ اعْمَلُوا”هر کاری میخواهید بکنید قل به پیغمبر میگوید پیغمبر بگو به آنها اعْمَلُوا هر کاری میخواهید بکنید اما این را بدانید که “ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ” بدانید خدا دارد کار شما را میبیند این سَيَرَى اللَّهُ سین آینده نیست سینِ چیست؟ نه بعداً میبیند خدا، سینِ تحقیق است یعنی به تحقیق خدا دارد [میبیند] چون نسبت به خدا زمان مطرح نیست نمیشود بگویی خدا آینده میبیند الآن نمیبیند زمان نسبت به خدا معنا ندارد لذا قرینۀ مقامیه در کار است که سین سینِ چی هست؟ سینِ تحقیق است پس اگر اضافهای در فعل ایجاد میشود یکی از علتها و چیزی که مطرح میشود این است که آن اضافه برای تأکید باشد برای تحقیق باشد مثل اینجا “سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ”هم خدا میبیند آنوقت دیدنِ رسول و دیدنِ مؤمنون هم عطف شده به دیدنِ خدا لذا رؤیتِ آنها هم آینده نیست با همین تأکید است که خدا میبیند رسول میبیند مؤمنون میبینند آنوقت زیبایی آیه هم این است که بین خدا و رسول و مؤمنون نگفت فسیری الله و رسوله والمؤمنون عملکم عمل را چیکار کرد؟ فاصله انداخت که عظمت و آن ربوبیت حضرت حق چی باشد؟ کاملا محفوظ باشد امرِ بین ربّ و عبد معلوم باشد در عین اینکه اینها رسل هستند مؤمنون هستند و شرافت دارند در انتصابشان به حق اما “ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ”این فاصله یک فاصلۀ تشریفی است که حتماً درحقیقت آن تنزیهِ خدا و رسول و مؤمن را، چقدر زیباست اینها! ادب یاد میدهد به آدم که چهجوری ما حواسمان باشد در کلماتمان کلام را درست به کار ببریم در عین اینکه عطف است ولی در عین عطف بودن فاصله در عطف رعایت شده تا این فاصلۀ ظاهریِ عبارتی فاصلۀ بین عبودیت و ربوبیت را هم نشان بدهد یعنی یک فاصلۀ ظاهری را ایجاد کرده تا این فاصلۀ ظاهری یک فاصلۀ نظام وجودی را نشان بدهد، خیلی زیباست اینها! خیلی لطیف است یعنی آدم اصلاً واقعا اگر خلاصه از هر کدام از این لطافتها از هوش برود از زیباییش جا دارد منتها از بس که عائق هستیم قصی شدیم اینها در وجودمان کانّه خیلی هم تأثیری ایجاد نمیکند، آنوقت این مسأله میفرماید والمومنون را در روایت اینجا میفرماید لَيْسَ هَكَذَا هِيَ اینجوری وارد نشده نازل نشده که مؤمنون همین مؤمنون عمومیِ مردم هر مؤمنی باشد إِنَّمَا هِيَ آن که درحقیقت حقیقتاً نازل شده مؤمنون بر این مسأله که عطف شده به خدا و رسول الْمَأْمُونُونَ است فَنَحْنُ الْمَأْمُونُونَ، نه اینکه بگوییم که قل اعملوا فسییر الله عملکم و رسوله والمأمونون، میگوید نه، معنای مؤمن آن معنای عامّ نیست معنای مؤمن چه کسی هستش؟ الْمَأْمُونُونَ است، الْمَأْمُونُونَ کیست؟ میگوید مؤمنان دو دسته هستند: دستهای از مؤمنان هستند که اینها چی هستند؟ امکانِ خطا هم در زندگیشان هست “خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا” (توبه/ 102) اما المأمونون عن الخطا المأمونون عن السهو المأمونون عن النسیان این دسته که اوج ایمان هستند مصداق این مسأله هست که در عرضِ خدا و رسول میآیند البته این منافات ندارد که ممکن است مؤمنی که به مرتبهای از امن برسد در رابطه با خطا خدای سبحان به مناسبت او را چی قرار بدهد؟ او را شاهد اعمال قراربدهد لذا ممکن است عدهای از غیر از بهاصطلاح رسولان و ائمه هم به مرتبهای از مرتبۀ المأمونون برسند، البته امکان دارد، لذا رؤیتها و مکاشفات مشاهدات باز شدنِ چشمهای برزخی امکانپذیر است اما ظرفیت میخواهد هر کسی این امکان [را ندارد]، پس اساس این است که مأمونون یعنی حضرات ائمه لذا میفرماید نَحْنُ الْمَأْمُونُونَ ما هستیم، درست است؟ اما به مراتبش که دیگر تامّ نیست کامل نیست البته نسبت به بقیه این امکانپذیر است.
سؤال: 35:00 نامفهوم
پاسخ: چرا، مؤمن را به معنای اتمّ ایمان میکنیم یعنی مؤمن را عرض کردیم با همین تتمه هم که دنبالش آوردیم که مؤمنون مراتب دارند صدق این مؤمنون بر مأمونون بهاصطلاح اولاً و بالذات است بر بقیه به تبع، درست است؟ پس این “َسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ” آن کسی که فوق زمان و مکان میبیند آن المأمونون هستند اما آن کسی که ممکن است در یک گوشهای جزئی فردی جایی امکانی جهتی او ببیند از مراتبِ مؤمنون امکانپذیراست. بله؟
سؤال:35:39 نامفهوم
پاسخ: خب بله، خب بله، بله میشود اما منتها مؤمن خودِ مؤمن چی هستش؟ اطلاق مؤمن یعنی اهل ایمان بعد اگر ما اطلاق را چهجوری به این، مثل رسول که رسول اطلاق دارد یعنی هر رسولی، [ادامۀ سؤال: اطلاق رؤیتیش] پاسخ: خب اطلاق رؤیتیش هست آنوقت باید ما بگوییم از اطلاق رؤیتی میفهمیم که معلوم است مؤمنون خاص هستند از این اینجوری استفاده بکنیم، [ادامۀ سؤال: نامفهوم]، نه از اینکه اطلاقِ یَری است، [ادامۀ سؤال: نامفهوم]، عرض کردم عرض کردم که در اینجا که میگوییم اطلاق دارد از اطلاقِ او بفهمیم که چون اینها شهودشان اطلاقی است، چون شهودشان اطلاقی است مثل شهود خداست مثل شهود رسول است، درست است؟ چون این است از این قرینه میشود قرینۀ حالیه میشود برای ما که این قرینۀ حالیه دلالت میکند بر اینکه فقط معصوم است یعنی کسی باید باشد در آن عرض باشد در آن راستا باشد در آن نگاه [باشد] البته عیب ندارد این هم یعنی این هم جزءِ درحقیقت [قرینه است]، اینجا که میفرماید اما به نحو همان بیانِ ازطریقِ یری است استدلال بر سیری الله است. پس این نگاهی که اطلاق دارد مؤمنون را همه را شامل میشود مانع ندارد اما به قرینه اینکه این اطلاقِ رؤیت است فقط بر بهاصطلاح حضرات معصومین صدق میکند اما مراتبش بر مراتب صدق میکند عیب ندارد، بر مراتبِ ایمان هم مراتبِ یری صدق میکند، دقت کردید؟ پس این امکانپذیر شد.
سؤال: 37: 30 نامفهوم
پاسخ: خب روایات دارد، خودِ همان روایت هم داریم که اینها شاهدان اعمال خودِ علما، بزرگان، مؤمنانِ خاص شاهد بر دیگران میشوند لذا اگر در قیامت یکی از شاهدها چه کسانی هستند؟ مؤمنانی هستند که در هر زمانی اینها، میگوید اینها را میآورند بهعنوان شاهد اعمال، میگوید وقتیکه اینها را میآورند میگه باید تحمل شهادت کرده باشند یا نه قبلاً؟ دیده باشند یا نه؟ پس سَيَرَى اللَّهُ است، آنوقت بعد البته این آیه تتمهای دارد دنبالش که “ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ” بعد دارد “وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ” نشان میدهد این شهادت شهادتِ عادی نیست این رؤیت بلکه رؤیتی است که همۀ عمل را ازجهتِ عمقِ نیتی که از آن نشأت میگیرد و ازجهت سعۀ تأثیری که ایجاد میکند ما اصلا نمیدانیم عملمان سعۀ تأثیرش در زمان خودمان چگونه است چه برسد که در زمان آینده چه برسد نسبت به گذشته اصلا اینها را نمیدانیم اما آن کسیکه دارد این تحمل شهادت را خدا و رسول و مؤمنونی که نحن المؤمنون هستند این سعه را مییابند بقیه چه موقع میفهمند؟ “سَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ” وقتیکه به عالم غیب و شهادت شما رجوع داده شدید یعنی در قیامت آنجا چه میشود؟ “فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ” تازه شما آنجا میفهمید عملتان چی بوده، عمل خودتان را، “فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ” اِنباء میشوید به آنچه که عمل کردید، نشان میدهد این ظرفیتِ شناختِ عمل فقط یک عمل فیزیکی نیست که ببیند در پنهان و آشکار فقط این باشد بلکه مراتب خفای عمل و مراتب تأثیر عمل، اینها هر کدام از یک جهت، این را امام و رسول و خدا شاهد این [هستند] لذا عظمتِ وجودیِ آنهاست که سیطره بر زمان و مکان دارند سیطره بر عمق و ظاهرِ عمل دارند که میتوانند این مرتبه را ادراک بکنند، خیلی زیبا میشود آنوقت با این تتمه هم که اختصاصش معلوم میشود. خب این هم آیۀ شریفه.
باز میفرماید که عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع، حالا اینجا من میگویم هی روایت نوشتم اینجا ولی خب دیگر اینها فرصت نمیشود، از هشام بن حکم عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ، در آیۀ شریفه چهجوری است این آیۀ شریفه؟ آیۀ شریفه [این است]: “قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ” (حجر/ 39) شیطان دارد میگوید به خدا که “رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ- إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ- قَالَ هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ” درست است؟ این صراط مستقیم من کجاست؟ صراط مخلَصین است چون داشتش که من همۀ اینها را گمراه میکنم” إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ- قَالَ هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ” که این صراط مستقیمِ من صراط مخلَصین است که آنها از اغوای شیطان واز[واژه نامفهوم: 41:04] شیطان چی هستند؟ در امان هستند، خب صراطِ مخلَصین درست است تا اینجا مفهوم آیه درست است که صراط مستقیم صراط مخلَصینی است که از اغوای شیطان در امانند خب مصداق تامّ این صراط مخلَصین میشود چی؟ میشود صراط امیرالمؤمنین علیه السلام لذا اگر تفسیر کردند و مصداق یابی کردند که هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ این درحقیقت چی هستش؟ صحیح است، درست است، کامل است، تا مّ است، معلوم است، روشن است، درست است؟ چون مصداق تامّ آن است و حقیقتِ آن صراط این است حقیقتِ خودِ صراط است امیرمؤمنان علیه السلام، اما حالا آیا لزوم دارد بگوییم که لفظ آیه اینجوری باید خوانده بشود؟ میگوید نه، این “هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ” این لفظ نازل شدنش به همینجور بوده اما نزولِ حقیقیِ اینکه معنای این را دارد القا میکند چی هستش؟ صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ است چون مخلَصون و این مخلَصون فقط در رأس همۀ مخلَصون امیرمؤمنان علیه السلام است که نفس پیغمبر است.
سؤال: 42:13 نامفهوم
پاسخ: نه عرض کردم چون در اینجاها فقط قرائت نیست این یکی ممکن است بگویید که در اعراب باشد اما سیر این روایات همه به یک سیر است اضافه و کم هم در آنها چی هستش؟ ایجاد شده، اگه بخواهیم اینجوری بپذیریم باید همه را چی کار بکنیم؟ از این سنخ، بگوییم اضافات هم که هست همۀ اینها را بگوییم نَزَلَ اینجوری نَزَلَ اینجوری که ولایت علی در همه جا آمده بوده اینها تنقیصش [کردند] آنوقت اگر باب تنقیص از قرآن محقق شد آنوقت چه میشود؟ میشود به قرآن استشهاد کرد دیگر؟ میشود؟ چون تحریف شده وقتی تحریف شد دیگه باب استناد به قرآن امکانپذیر نیست یعنی با دست خودمان چیکار میکنیم؟ با دست خودمان مستندی را که اساس ایمان است که “إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ” (حجر/ 9) را چیکار میکنیم؟ از دست میدهیم. آنوقت حالا این روایت هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ خیلی روایات زیادی ذیلش آمده دوستان رجوع بکنند که بله میفرماید که مثلاً ابوبرزه[5] «قال: بينما نحن عند رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم إذ قال وأشار بيده إلى علي بن أبي طالب» حضرت اینجور فرمودند: “وَأَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ”(انعام/ 153) علی را نشان دادند آیه را خواندند یعنی آیه را چیکار کردند؟ “وَأَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ” با اشارۀ به دستش که به حضرت کردند تفسیر کردند، تفسیر شد آیه، معلوم شد مصداقش که ” َأَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ” این آیۀ دیگری است اما تناظر با این آیه دارد که “وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ” این ادامۀ آیه است “ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ” دنبال سبلِ دیگر نروید صراط این است بقیه سبلِ گمراه کننده است، آنوقت میگوید اینجوری نازل شد خب بله اینجوری نازل شده دیگر، یعنی حقیقت را نشان داد در نزولش که چی هستش، و روایات دیگری که [هست].
سؤال: 44:28 نامفهوم
پاسخ: بله؟ عرض کردم که تعدّد در قرائت در این فقط ممکن است، [ادامۀ سؤال و نامفهوم]، عرض کردم که قرائتِ بهاصطلاح تفسیری درجایی که زیاده ندارد مثل اینجا ممکن است پذیرشش سخت نباشد اما چون اینها یک سنخند با بقیه روایات که آورده، مرحوم کلینی هم همۀ اینها را یک برداشت کرده از یک سنخ دیده والّا تفکیک میکرد، میگفت یک جایی قرائتِ چی داریم؟ عن اقسامِ قرائت ممکن است باشد یک جایی زیادت و نقصان ممکن است باشد، درست است؟ اینها را تفکیک نکردند که بگوییم اینجا فقط اعرابش تغییر کرده ولی در جاهای دیگر زیاده [دارد]، میگوید اینها همه ازیک سنخ است همه تطبیق است همه مصداقیابی است هیچ مانعی ندارد یک معنا بر همه صادق است حالا اگر یک جایی دیدید شما قرائت مختلف هم صدق کرد میگوید آن هم یک جهتِ دومش است عیبی ندارد، دقت کردید؟ لذا اینها همه از یک سنخ دیده میشوند، تفکیک است که دو دسته بکنیم یک دسته فقط اختلاف قرائت بگیریم یک دستهای را زیاده و نقصان بگیریم تفسیر بگیریم اینها را همه تفسیر دیده مرحوم کلینی در یک سنخ در این باب آورده، این لذا میفرماید بله، این هَذَا صِرَاطُ عَلِيٍّ مُسْتَقِيمٌ را تفسیر این حقیقت گرفته شده که اینجور نازل شده. حالا دیگر روایاتش را خود شما رجوع بکنید.
در روایت بعدی که بگوییم انشاءالله تمام بشود میفرماید عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَا چهجوری؟ میفرماید این آیه چی هستش؟ آیه این است که میفرماید “وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ” (اسراء/ 89) ما برای مردم در این قرآن از هر مثلی مثال زدیم “صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَىٰ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا” میگوید با اینکه مثل زدیم اما “أَبى أَكْثَرُ النَّاسِ” بِوَلَايَةِ عَلِيٍ “إِلَّا كُفُوراً”یعنی تمام اینهایی که ما در قرآن داریم میگوییم چی هستش؟ همۀ اینها مثل است برای حقیقت که آن حقیقت چی هستش؟ ولایت مؤمنین و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است که “أَبى أَكْثَرُ النَّاسِ”چقدر زیباست “فأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ” بِوَلَايَةِ عَلِيٍ که آن حقیقتِ آن مثلهاست آن درحقیقت کُنهِ آن مثلهاست “إِلَّا كُفُوراً”که اینها کفر ورزیدند که حالا روایات هم باز ذیل این مسأله متعدّد آمده، قَالَ وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع بِهَذِهِ الْآيَةِ هَكَذَاراجع به این آیه هم همینجور “وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ” (کهف/ 29)، “وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ” یعنی چی؟ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍ، الْحَقُّ آنوقت معنا میشود چی؟ حق حقیقتِ مصداقیِ حق است که در بیرون میشود ولیّ الهی، ظهور حق در عالم در بهاصطلاح نظامِ درحقیقت حاکمیتی و ولایی میشود ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام که “وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ” فِي وَلَايَةِ عَلِيٍ “فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر”ْکه حالا اینجا هم میگویم روایات متعدّدی نوشتیم که حیف است که عبور هم میکنیم، “فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ” کسانیکه ظلم میکنند به آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم (صلوات حضار و استاد) “إِنَّا أَعْتَدْنا…ناراً”برای آنها آتش را مهیا میکنیم که “أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا” که همۀ وجود اینها را شامل میشود.
انشاءالله خدای سبحان قدردان نعمت ولایت حضرات معصومین ما را قرار بدهد، اتحاد قرآن با اماممان را در این نیمۀ شعبان که این ماه بهاصطلاح تولد این عظمت ولیّ الهی است و بعد هم داریم نزدیک میشویم به ماه مبارک رمضان که ماه مبارک رمضان ماه قرآن است و این ماه درحقیقت ولایت و رسالت را که پیش آمده قبلش ولایت و بعد رسالت را این اتحاد را در وجود ما بیش از گذشته قرار بدهد، احساسمان به قرآن یک احساسِ نزدیک ولیّ الهی باشد دنبال ولیّ الهی که غائب است در قرآن بگردیم با این اتحاد باورمان بشود، آیه به آیه را ظهور بقیة اللهمان ببینیم و انسمان با آیه به آیۀ قرآن با این نگاه انشاءالله روز به روز بیشتر از گذشته باشد، انشاءالله خدای سبحان ولیّ الهی را محبوب دلهای ما قرار بدهد، قرآن کریم را محبوب دلهای ما قرار بدهد، انشاءالله خدای سبحان دلهای ما را بیش از گذشته نسبت به اهل بیت محبتی و با معرفت قرار بدهد، جایزۀ ما را در این ماه شعبان که ماه رسالت است و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است قبولی سربازی ما برای امام زمانمان انشاءالله قرار بدهد.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
[1] الکافی- الشیخ الکلینی- المحقق / المصحح: غفاري على اكبر و آخوندي، محمد- دار الكتب الإسلامية- تهران- 1407 ق- ج 1- ص 424
[2] فتح/ 29
[3] نساء/ 169
[4] بحارالانوار- العلامة المجلسی- المؤسسة الوفاء- ج 35- ص 364
[5] بحارالانوار- العلامه المجلسی- مؤسسة الوفاء- ج 24- ص 14
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 437” دیدگاه میگذارید;