بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر کافی شریف هستیم و کتاب الحجة باب صد و چهارم. ابتدا یک نکته ای در رابطه با … سیزده آبان است و روز استکبار ستیزی است. بالاخره در معارف ما با نگاهی که داریم باید این را هم همیشه حواسمان باشد. خدا رحمت کند امام را. یک کار الهی عظیم امام که شاید کمتر دیده می شود این است که یک پرچم بلند شیطنت را واضح و آشکار کرد، آن هم شیطانی که نطفه اش با استکبار بسته شده یعنی جریان آمریکا یک کشوری است جعلی، اساس این حاکمیتی که الآن هست که نطفه اش با استکبار بسته شد و با زورگویی. رفتند بومی های آنجا را کشتند و مجبور به تمکین کردند و برده کردند و انواع بلاها را به سرشان آوردند تا یک عده مهاجر آنجا اسکان پیدا بکنند. اساس این کشور بر استکبار و زورگویی بسته شد نطفه اش. هر چند به ظاهر نگاه این است که کشور آزاد است اما آزادی ای که زر ورق یک استکبار است.
این یک نکته که این پرچم شیطنت شیطان را امام برافراشته کرد که این معلوم باشد. نه [اینکه] امام آن را برافراشته کرد یعنی برافراشته بودنش را امام آشکار کرد. آنها پشت یک زر ورق های زیبا آن را پنهان کرده بودند به تعبیر آقا. آن دست چدنی زیر یک دستکش مخملی. این جریان آمریکا همین جریان است. آن وقت در کنارش جریان صهیونیسم هم به عنوان یک کشور جعلی دیگری که اساسش بر حیله و تزویر شکل گرفت تا بتوانند آنجا هم با هماهنگی چندتا کشور …
امام پرچم استکبار ستیزی را بلند کرد. خیلی ها در … آن وقت جریان آمریکا این طوری نیست که اصلاح بشود خود آمریکا. نمی گوییم مردمش. این نگاه دولتی که الآن … این دولت هم که می گوییم نه این انتخابات یعنی این نظام دولتی که الآن در آمریکا حاکم است اساسش بر استکبار است. لذا این طوری نیست که اینها یک روز خوب بشوند یک روز بد بشوند. این حزب بیاید یا آن حزب بیاید. اساسش بر شیطنت و استکبار است و غیر از این هم برنمی تابد مگر اساسش به هم بریزد. نه این فرد برود آن فرد بیاید.
لذا کسانی که در طول تاریخ آن نگاه نطفه ی آمریکا را نمی شناختند که از کجا بسته شده فکر می کردند این رئیس جمهور برود یا آن رئیس جمهور بیاید، این لطیف است، این خنده دارد، او خشن است، کابوی است، گاو باز است، این یکی مثلاً هنرپیشه است، این مؤدب است، این خوب حرف می زند با …. اینها نیست. اینها همان دستکش مخملی روی دست چدنی آهنین است. منتها نگاه و دید ساده لوحانه است. این نگاه ساده لوحانه نتوانستن اینکه آن ظاهر را به عقبه و جریان اصلی اش برگرداندن یا از ساده لوحی شکل می گیرد یا از غرض ورزی و شیطنت و حیله که در طول این چهل و چند سال بلکه قبل از او همیشه عده ای بودند بگویند این طور هم که شما فکر می کنید آمریکا این طوری نیست بلکه ما شیطنت [می کنیم]. بعضی حتی [می گویند] ما شیطنت کردیم. آمریکا را مجبور کردیم. آنها نمی خواستند، این طوری نبودند. این مال آن است که ساده لوحانه یا حیله ورزانه دو طرف دارد که برای اینکه آدم صادق باشد نسبتی که می دهد زیاده نباشد یا ساده لوحانه یا حیله ورزانه، مکارانه این حرف ها را زدند. دنبال این بودند که جریان آمریکا را به عنوان پرچم شیطنت که امام به عنوان شیطان بزرگ علم کرد و نشان داد و آشکار کرد و افشا کرد، بکشند پایین. اگر این پرچم کشیده بشود پایین می دانید اثرش چه می شود؟ اثرش این است که ملاک شیطنت و ظلم دیگر از دست می رود. یعنی با بودن جریان آمریکا هر چیزی، کسی، گروهی، جریانی، حاکمیتی هر قدر با آمریکا نزدیک تر باشد، شیطنت در وجود او به مقدار نزدیکی اش به آن است. هر چقدر کسی در مقابل او باشد این از آن شیطنت او دور است. یک پرچم معیار است که امام برافراشته کرد و نشان داد. لذا تمام سعی اینها این است مثلاً روی پرچم آمریکا بپرند. این پریدن را به قدر ساده لوحی اش یا مکاری اش، بعضی از اینها مکارند، بعضی ها ساده لوح اند. اینکه این را کمرنگ کنند، یک طوری فتیله اش را بکشند پایین، یک طوری …. اما خدای سبحان هم قرارش بر این است دائماً اینها را افشا می کند.
ببینید در این جریان به فرمایش آقا و فرمایش آقا سید حسن نصرالله اگر نبود پشتیبانی آمریکا مگر اسرائیل می توانست دوام بیاورد؟ اصلاً امکان دوام نداشت با اینکه خودش را این قدر عظیم می بیند. پشتیبانی آمریکا از همان ساعت های اولیه این را نگه داشت. جریان عراق و جریان افغانستان و هر جایی فتنه ای و جنگی [باشد] پایش در کار است. این یک فتنه گر کامل است. یک پرچم دشمنی است که امام خوب آشکارش کرد، افشایش کرد و لذا ساده لوح نباشیم. اگر یک موقع آن دست کش مخملی را می بینیم، خنده ی مکارانه را می بینیم، این گروه می رود آن گروه می آید، یک تغییر به ظاهر اولی می بینیم دل نبندیم.
ما باید به گونه ای محکم باشد اولاً نسبتمان را با آنها، دوری مان را، مقابله مان را حفظ بکنیم. الحمد لله خدا این قدرت را به مملکت ما به واسطه ی امام رحمة الله علیه و همچنین مقام معظم رهبری عنایت کرده. خوب شناختیم. پرچم داران ما خوب شناختند و لذا آنها صحیح موضع می گیرند. اما گاهی روشنفکرهای ما، بعضی از ساده لوح های ما، بعضی از وام دار های ما، بعضی از پشت پرده داران ما دستشان در دست اوست، مجبورند گاهی که یک طوری جنایات او را پنهان کنند، توجیه کنند.
اگر یک جایی مثلاً حرکت یک حیوانی را اینها بگیرند مثلاً تیمارش بکنند اینها همه در کانال هایشان دلشان غنج می رود، ریسه می رود که ببین چه کرد. اما اگر چند هزار چند هزار تا بکشند، ششصد هزار نفر را در عراق اینها کشتند. اصلاً آبی از آب انگار تکان نمی خورد. در افغانستان چه جمعیتی را اینها در بمباران هایشان کشتند؟ در این جریان جنایت واضح با بمب صریح او دارد محقق می شود، با هواپیماهای صریح او محقق می شود. به فرمایش آقا اصلاً میدان از جهت فرماندهی دست آمریکاست الآن دارد انجام می شود. آن وقت یک عده هنوز احساس می کنند این یک …. لذا این روز برافراشته کردن این روز به عنوان مقابله ی با آمریکا … این هم نکته ی خوبی بود که سید حسن خیلی زیبا بیان کرد که آنی که مقابل اسرائیل می تواند بایستد حماس است، با آمریکا من مقابله … با حزب الله می کند. یعنی هم ارزش اسرائیل را روشن کرد که در حد یک گروه می تواند او را شکست بدهد و مقابله بکند که حماس است و آمریکا هم حداکثرش من در مقابلش هستم. این تحقیر عینی یک ابهت پوشالی است. خیلی اینها دقیق است در جنگ روانی. خیلی زیباست که آن ناوگانش و فلانش ما از آنها نمی ترسیم ما آماده ایم. یعنی خودش را در مقابل او می بیند. آن وقت دشمن هم از این خیلی لجش درمی آید، حرصش می گیرد.
پس حواسمان باشد که جریان ساده لوح نباشیم. امام یک کار عظیم کرد. پرچم شیطان بزرگ را آشکار کرد که کجاست و چیست و به تعبیر مقام معظم رهبری شیطان بزرگ اطلاق شد با اینکه شیطان شیطنت دارد، چون شیطان فقط وسوسه می کند اما شیطان بزرگ که آمریکاست هم وسوسه می کند هم اقدام. اقدام هم می کند. دخالت هم می کند. بمباران هم می کند. حیله هم می کند. می آید می خرد، پول هم می دهد، خرج می کند. تطمیع دارد، تهدید دارد. همه ی اینها را هم دارد. یعنی اقدام هم دارد. همیشه هم دستش و پایش آلوده و خونین بوده در هر واقعه ای که هر جای دنیا سالیان طولانی است که دارد محقق می شود. این را به برکت امام ما داریم و به برکت مقام معظم رهبری باقی ماند برایمان. لذا ارزش داشته باشیم. نطفه ی این کشور با استکبار بسته شده و تا این نطفه از بین نرود امکان ندارد اصلاح [شود]. مردمش را ما نمی گوییم. نطفه ی حاکمیتی این کشور را داریم می گوییم با استکبار بسته شده است. ان شاء الله خدای سبحان روز به روز ذلتش را بیشتر آشکار کند.
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را. ایشان می فرمودند یک وقتی جریان شوروی پیش آمد و آن قطعه قطعه شدن ایالت های مختلف شوروی به کشورهای دیگر شد، ایشان همان موقع فرمودند که هیچ مقام شکر شما اضافه شد؟ دیدید یک ابر قدرت بزرگی که بالا سر کشور ما بود که آن موقع هم در جنگ عراق و ایران شوروی بود دیگر، با عراق بود. سلاح های عراق اصلاً سلاح های شوروی بود عمده اش و امکانات نظامی اش عمده اش شوروی بود بعد بقیه آمدند وارد شدند. ایشان فرمودند هیچ آیا آن مقام شکر شما بیشتر شد دیدید خدا چگونه این را پاره پاره کرد به طوری که دیگر آن قدرت مقابله با شما و زور گفتن به شما را دیگر ندارند. الآن هیچ کدامشان زور نمی توانند به ما بگویند. ما از آنها قوی تریم. غیر از اینکه ایشان دنباله اش فرمود: بُعدی ندارد و دور نیست که ببینید آمریکا هم اگر شاکر باشید همین گونه تکه پاره خواهد شد. ان شاء الله این تکه پاره شدن این مستکبر که استکبارش را به زیر بکشاند به زودی به واسطه ی عنایت الهی و قدرت الهی و عظمت الهی و عنایات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع بشود و ما همه به چشممان ببینیم ان شاء الله یک صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بی ربط به بحثمان هم ان شاء الله نیست. در محضر باب صد و چهارم کتاب الحجة بودیم. در این حدیث ششم این باب را خواندیم اما عرض کردم این چند حدیث آخر، حدیث ششم، هفتم، هشتم و نهم یک مطلب عمیقی را حاوی است که باید توجه به آن کرد.
ببینید خدای سبحان ساختار تکوینش با تشریع تناسب کامل دارد. آن چه که در عالم وجود محقق شده با آن چه که دین الهی است برای هدایت انسان یک تطابق کامل و تشابه کاملی دارد. امام معصوم است که این تشابهات را عمدتاً آشکار می کند، استشهاد به آن می کنند و اینها را بیان می کنند. سوژه های متعددی را، نمونه های متعددی را بیان می کنند تا به عنوان یک نگاه کامل ما به آن نگاه بکنیم. باب فهم آن نظام تکوین را از نظام تشریع و باب فهم نظام تشریع را با توجه به تکوین به یاد می دهند که این دو تا را چگونه به هم منعطف کنیم. هر جا آن تفصیل دارد از تفصیل آن اجمال این را روشن کنیم و هر جا این تفصیل دارد از تفصیل این اجمال آن را.
این بیان در اینجا در این بحث روایت این جایی که ما هستیم این یعنی یک قاعده ی کلی است در همه ی ابواب اما در این تطبیقش در این بابی که داریم ببینید در روایت ششم می فرماید که پیغمبر اکرم فرمودند که من «اولی بکل مؤمن من نفسه» هستم و «علیّ اولی به من بعدی». بعد آنجا سائل سؤال می کند از امام صادق علیه السلام که این را از پیغمبر نقل کردند بعد سائل سؤال می کند که شاید همان سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَه باشد یا کس دیگری «فَقِيلَ لَهُ: مَا مَعْنى ذلِكَ؟» اینکه پیغمبر اولی است به جان مردم به مؤمنین از نفس خود مؤمنین به مؤمنین حضرت با یک بیان نظام تکوین که با تشریع در آمیخته دارد این را [بیان می کند].
می گوید ما در نظامی که هر جا که خدای سبحان ولایتی قرار داده آن ولایت باید یک نظام تکوینی در آن خفته باشد. یک آثار وجودی در آن باشد. فقط یک جعل اعتباری نیست. فقط یک نگاه اعتباری نیست. اگر می بینید که در نظام خلقت حتی حیوانات یک نظام ابوّت و امومت در کار است، پدر و مادر در کار است، اینها اب و امّ حتی در نظام حیوانات آن واسطه ی فیض الهی در تحقق آن اولاد می شوند. کانال اجرای اراده ی الهی، جاری شدن اراده ی الهی برای آن اسباب بعدی و مسببات بعدی می شوند که این کانال به مقداری که مورد توجه الهی و سبب برای بقیه می شود این حقوقی برایش قرار داده می شود. این وساطت دو طرفه است. یعنی یک حقی از یک طرف و تکلیفی از طرف دیگر به دنبالش محقق می شود. این وساطت در تکوین است که من دلم نمی خواست پدرم این باشد یا مادرم آن باشد، دلم می خواست مثلاً همه ی ما دلمان می خواست پدر و مادرمان پیغمبر اکرم باشد، امیرمؤمنان باشد، حضرت زهرا سلام الله علیهم اجمعین باشد، اینها باشند. همه ی پدر و مادرهای ما خوب، عالی اما دلمان می خواست عالی ترین اینها باشند. ما که حقی نداریم در این رابطه. لذا هیچ کسی حق اینکه پدر و مادرش را خودش تعیین بکند ندارد. در نظام تکوین این محقق می شود که این پدر و مادر این است، آن پدر و مادر آن است. این امر الهی است، جریان الهی است، محقق می شود اما در قبال اینکه جلوه ی عظمت الهی در عین عطوفت را پدر و جلوه ی آن عطوفت و رحمت الهی را مادر در وجود یک خانواده شکل می دهند و مجرای اسمای الهی برای فرزند می شوند، حقوقی را هم به همین نسبت خدای سبحان برای فرزند نسبت به رعایتش برای پدر قرار می دهد که فرزند باید …. تکالیفی را برای فرزند قرار می دهد تا نسبت به پدر رعایت بکند و حقوقی را برای پدر و مادر نسبت به فرزند قرار می دهد.
این نگاه یک نگاه تکوینی است. یعنی اگر دین هم نمی گوید، نفرماید بسیاری اش در نظام تکوین دیده شده است، لحاظ شده است. لذا آدم های بی دین هم نسبت به پدر و مادرشان یک اجر و قربی … مگر فرهنگ کاملاً تغییر کند آن جداست، اما در نظام طبیعی احترام ویژه است چون کانال وجود این بوده حتی بچه این را در کودکی رازق خودش می بیند، خالق خودش می بیند. در روایت هم دارد کودکانتان را نزنید. اینها شما را رازق خودشان می دانند. چقدر زیباست که در نظام تربیتی طوری بچه را تربیت بکنید که رسیدن به خدا از کانال وجود پدر و مادر و آن نظام تربیتی و رفتاری پدر و مادر به خدا متصل کند این را. یعنی یک کانال روش هدایتی در این خوابیده است که انسان را به خدا برساند. این پدر و مادر نترسید بگویید نازله ی تجلی الوهیت را اگر بخواهیم نازله اش بکنیم، نازله اش بکنیم در حد محسوس مادی آشکارش بکنیم می شود رابطه ی پدر و مادر با فرزندان که یک تنزل الوهیتی است، نحوه ای از الوهیت است که اسمایی در آن هست. لذا پدر و مادر اسمای متعددی از خدای سبحان را در خانواده آشکار می کنند، ظاهر می کنند، متجلی می کنند.
این نگاه باعث می شود نگاه به جریان پدر و مادر فقط یک جریان منقطع نمی شود بلکه یک جریانی می شود که از این عبور می شود تا به جریان الوهیت و خالقیت و ربوبیت و رازقیت و اسمای دیگر الهی از این ناحیه برسد و این را خدا به عنوان یک … در عین اینکه خلق است، نظام خلقت است، یک مثال قرار داده برای یافت آن حقیقت. نمی دانم توانستم این ساختار را زیبا ترسیم بکنم که ببینید خدای سبحان در عین اینکه خلقش محقق کرده، خلقتش را آشکار کرده اما این خلقت ها همه ساختار دارد که اینها انسان را می رساند. غیر از اینکه هر چیزی مخلوق است و مخلوق بودنش یک آیه است که این خالقی دارد غیر از آن هر مخلوقی آیه ای است برای صفاتی از صفات الهی که پدر و مادر، بالخصوص جریان پدر آن نظام ولایت الهی را تجلی ویژه می دهند که در ولایت یک نحوه ای از ظهور الوهیت، خالقیت، رازقیت و اسمای دیگری شبیه به اینها خوابیده است. لذا ببینید از این واسطه تا رسیدن به خدا که خدا را تعبیر [به] «کالأب الرحیم»[1] کردند در روایات ما که از اینجا یا ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِ﴾[2] یا آن که می فرماید «کحب آبائکم» چه هست؟ حالا من آیه شریفه را [در خاطرم نیست] که این نگاهی که …
«یکی از حضار:» «یحبونهم کحب الله»؟
«استاد:» یک «آباء» هم در آن دارد آن آیه ای که [مد نظرم بود].
که از این منظر که وقتی انسان دارد این را به عنوان یک الگو قرار می دهد برای شناخت عینی خدا محسوس که از یک جای نزدیک آغاز بشود، از یک جای دم دستی آغاز بشود. حالا ببینید آن وقت در روایات ما آن وقت ولایت را تشبیه می کنند به جریان پدر.
«یکی از حضار:» نامفهوم 21:25
«استاد:» یعنی اینکه محبت پدر و مادر را و بعد بقیه اقوام را طوری مطرح می کند که شما باید از این منتقل بشوید این أحب نشود یعنی این شدت حب هست اما برای شما وقتی می رسید به خدا ببینید که او از این باید أحب باشد. منتها حالا آن أحب بودن …
«یکی از حضار:» نامفهوم 21:53
«استاد:» همین آیه خوب بود که ﴿أَحَبَّ إِلَيۡكُم﴾[3] اینجا دارد نفی می کند اما زبان نفی، زبان این است که دارد از آن چه استفاده می کند؟ اصل محبت به پدر و مادر و نزدیکان را نمی خواهد نفی بکند بلکه می خواهد توقف در این را نفی بکند که متوقف در این نشوید بلکه باید به بالاتر و محبت بالاتر برسید.
آن وقت در روایات الی ما شاء الله روایاتی است که خدا را تشبیه کرده به یک أب، به پدر. در روایات ما الی ما شاء الله روایاتی است که اهل بیت و امامان و انبیا را تشبیه کردند به أب که «أنا و علی ابوا هذه الأمة»[4] چون أب آشکار است، نازله ی ولایت الهی است لذا اگر تلطیف بشود این، این بالاتر بشود، ولایت ولی الهی همان ولایت أب است که تلطیف شده و ولایت ولی الهی اگر تلطیف بشود همان ولایت الهی است که این سیر محسوس برای ما قرار [داده شده] یعنی این خلقت نظامش کاملاً در رساندن به سوی خدا و پیدا کردن راه هدفمند است. جای دیگری نمی خواهد چیزی ضمیمه بکنند به اینکه روش رسیدن را به ما یاد بدهد. اگر فرمایشات دیگر حضرات معصومین و قرآن کریم و کتاب های آسمانی است شوراندن همین نظام خلقت است که نشان بدهد این همان است. بیان همین نظام خلقت است که دارد آن را نشان می دهد. ببینید این خیلی زیباست اگر با این نگاه به مسئله نگاه بکنیم که خود نظام خلقت چه دارد؟ کاملاً روش های رسیدن به خدا را در نظام خلقت اشباع کرده و لذا ما فقط باید چه کار بکنیم؟ با بیان معصوم، با بیان قرآن، با بیان اولیای الهی این راه را پیدا بکنیم در اینجا. آن هم اینها به عنوان نمونه بیان می کنند که به انسان ملکه ی این را القا بکنند تا در ملکه وقتی حرکت می کند اینجا با آن حقیقتی که در وجودش شکل گرفته حالا دیگر در هر جایی که می رسد آن را می یابد، می تواند این مدل را استفاده بکند. توانستم عرض را برسانم؟
ببینید این یک نگاه منظومه ای به نظام تشریع و تکوین با هم در حرکت دادن انسان است. دو لایه ی ظاهر و باطن یک حقیقت است. وجود لفظی و کتبی و عینی یک حقیقت است. ببینید اینها همه تعبیرات مختلف است که قرآن کریم کتاب لفظی یا کتبی است و عالم کتاب عینی است که این کتاب عینی با کتاب لفظی و کتاب کتبی تطابق کامل دارد. یک حقیقت را دارند بیان می کنند.
حالا ببینید با این نگاه وقتی وارد می شویم می بینیم ذره به ذره، جا به جای مسائل دینی دارد ما را به این سمت و سو هدایت می کند. لذا جزئی ترین فروعات دینی ما را دارد با این نگاه سوق می دهد و حرکت می دهد. می بینیم تک تک احکام در مسائلی که پیش می آید باز یک تناسب جدی با این مسئله دارد. این را پیدا کردن خیلی برای انسان غنیمت می شود.
این روایت را حالا ببینید. روایت قبلی که روایت پنجم بود ببینید آنجا فرمود که امیر مؤمنان عسل و تینی را که … انجیری که از هَمِدان برایش آورده بودند یا هَمْدان آورده بودند و حلوان، بعد آنجا به مأمورانش گفت بروید یتامی را بیاورید. یتامی را آوردند آن درهای آنها را داد به یتامی که آنها اینها را مک بزنند و بمکند و آنها مخصوص … علاوه بر آن سهمی که داشتند.
بعد آنجا حضرت می فرماید … یک کسی سؤال می کند « مَا لَهُمْ يَلْعَقُونَهَا؟» چرا اینها را دادید به اینها؟ «فَقَالَ: إِنَّ الْإِمَامَ أَبُو الْيَتَامى» امام پدر یتیمان است «وَ إِنَّمَا أَلْعَقْتُهُمْ هذَا بِرِعَايَةِ الْآبَاءِ»[5] مثل یک پدر. حالا حساب کنید که این در جهت مادی اش است. اگر جهت فکری اش را، سیاسی اش را، تمام جهات مختلف حیثیات انسان [را لحاظ کنید] امام أب هست یا نیست؟ مگر نمی فرمایند اگر کسی یتیمی از مؤمنین را که یتیم هستند [و] کافل ندارند، کفیل بشود «من کفل یتیماً»[6] اگر کسی کفالت پیدا بکند چه … آن وقت امام می شود کافل همه ی یتیمان که ما هستیم. می شود پدر همه ی ما در نظام فکری، روحی، حرکتی، سلوکی، اخلاقی، اعتقادی، دفع شبهه. نمی شود؟ روایات الی ما شاء الله دارد پدر است. در نظام اقتصادی این روایت، روایت ششم می فرماید که وقتی که پیغمبر اکرم … قول پیغمبر اکرم که دارد توضیح می دهد «أَنَا أَوْلى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِه» چیست؟ می فرماید کسی که «مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً» اگر کسی دینی به جا بگذارد از دنیا رفت یا خانواده اش بی سرپرست بمانند بدون امکان مالی اگر کسی این طوری باشد ثروتی برایشان به ارث نگذاشته یک فشاری قرار [است بر آنها وارد شود] می فرماید «فعلیّ» من متکفل اینها می شوم. بعد «و من ترک مالا لورثته» اگر کسی مالی را برای ورثه اش گذاشت «فالرجل لیست له علی …»
«من ترک مالاً فلورثته» اگر کسی «ترک مالاً» مالی داشت برای ورثه ی اوست اما «فالرجل لیست له علی نفسه ولایة اذا لم یکن له مال» وقتی مالی ندارد برایش ورثه اش، وقتی مالی ندارد برای اداره ی خانه اش این حق حکم کردن ندارد. نفقه ی زن در قبال اطاعت زن است. یعنی زن مطیع است در قبال اینکه وجوب نفقه بر مرد است. اگر وجوب نفقه نبود یا اگر این نفقه نداد برای او هم حق اطاعت دیگر محفوظ نیست. در قبال هم قرار گرفته است. نشان می دهد نحوه ای از ولایت در اداره ی رزق اوست. همان طوری که خدای سبحان رزق همه ی عالم را به عهده دارد «ما من دابة… الا علی الله رزقها»[7] ولایت همه ی هستی در دست خدای سبحان است چون همه ی رزق عالم به دست اوست. در جایی هم که واسطه قرار می دهد به عنوان پدر یک تجلی از آن ولایت الهی است آن جا هم واسطه ی رزق را در پدر قرار می دهد، وجوب نفقه به عهده ی مرد قرار می گیرد. اینها خیلی زیباست. ببینید ترسیم مسئله در یک حکم فرعی از یک مسئله ی جزئی تا کجا کشیده بشود؟ تا ولایت الهیه. یعنی این نشان دهنده ی آن است عظمت این حکم است. اعتبار نیست که ما بإزای وجودی نداشته باشد. یک حقیقت واقعیه است. اگر یک حکم اعتباری است، حکم اعتباری ای است با یک امر واقعی گره خورده است، مبدأش یک امر واقعی است. لذا بیان اینکه اگر کسی چیزی برای فرزندانش و برای همسرش نداشت، این «لَيْسَ لَهُ عَلَى عِيَالِهِ أَمْرٌ وَ لَا نَهْيٌ إِذَا لَمْ يُجْرِ عَلَيْهِمُ النَّفَقَة» اگر جریان نفقه را بر آنها جاری نکند مانع بشود، این ولایت هم ندارد، امر و نهی ندارد.
«وَ النَّبِيُّ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ مَنْ بَعْدَهُمَا أَلْزَمَهُمْ هَذَا» اینها را بر این ملزم کردند. «فَمِنْ هُنَاكَ صَارُوا أَوْلَى بِهِم» این اگر بر گردن نبی و امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام می آید و اینها می شوند واسطه در رزق آنها و آن رسیدن روزی آنها، آنجا آنها می شوند ولی آنها. حق امر و نهی پیدا می کنند در آنها.
حالا اگر کسی گفت «أین السبب المتصل بین الأرض و السماء»[8]، «بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض»[9]، «بکم رزق الوری»[10] همان طوری که خدا «ما من دابة الا علی الله رزقها» در نظام تکوین، ولی الهی هم در نظام تکوین «بکم رزق الوری» از کانال وجود شما رزق به بقیه می رسد. این هم در نظام تکوین. در نظام تشریع هم حکم قرار دادیم که اگر کسی مالی به جا نگذاشت ولی دینی داشت به عهده ی امام و نبی است که آن را ادا بکند. یعنی در نظام تشریع هم حکم مربوط به این است. می گوید اگر داشت بدهد به فرزندانش، مال آنها، امام و نبی نمی خواهند. اما اگر مالی نداشت مال چه هست؟ می گوید این حکم دائر مدار، مرتبط با همین است. یعنی در نظام تکوین «بکم رزق الوری» است، در نظام تشریع هم هر جا بن بستی است بن بست شکن اوست.
حالا ببینید اینجا خیلی زیباست. یک روایتی است در اینجا نیامده اما روایت زیبایی است. «عن أبی جعفر علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ عَلَيَّ دَيْنا» آمد پیش امام باقر علیه السلام عرض کرد آقا دینی به گردن من هست. «إِذَا ذَكَرْتُهُ فَسَدَ عَلَيَّ مَا أَنَا فِيه» وقتی یادم می آید این شدت بدهکاری ام را همه چیزم فاسد می شود انگار نمی توانم، قدرت ندارم برای انجام این. دیگر کاری نمی توانم بکنم. «فَسَدَ عَلَيَّ مَا أَنَا فِيه» حتی کأنّه دینم متزلزل می شود وقتی این نامفهوم 32:18 دینم را یاد می آید. «فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ» امام باقر علیه السلام فرمود سبحان الله! چرا این طوری؟ «وَ مَا بَلَغَكَ» آیا به تو نرسیده که «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم كَانَ يَقُولُ فِي خُطْبَتِهِ» همان خطبه ای که خواندیم «مَنْ تَرَكَ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ ضَيَاعُهُ وَ مَنْ تَرَكَ دَيْناً فَعَلَيَّ دَيْنُهُ» اگر کسی خانواده ی بی سرپرستی باقی گذاشت بر گردن من است اداره ی آنها. اگر کسی قرض بدون ادایی [داشت] و مُرد و از او باقی ماند بر گردن من باشد «فَعَلَيَّ دَيْنُهُ وَ مَنْ تَرَكَ مَالًا» اگر مالی را به جا گذاشت می فرماید که «فَآكُلُهُ» اگر مالی را داشت، خورد به طوری که دیگر باقی نماند از آن و دینش باقی ماند شاید مقصود این باشد «فَكَفَالَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم» رسول خدا متکفل امر او می شود. آن وقت دنباله اش «فَكَفَالَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَيِّتاً كَكَفَالَتِهِ حَيّاً وَ كَفَالَتُهُ حَيّاً كَكَفَالَتِهِ مَيِّتاً» این خیلی زیباست. امام باقر دارد می فرماید همانی که در زمان حیات پیغمبر به عهده می گرفت و ادا می کرد وقتی پیغمبر از دنیا رفته هم پیغمبر به عهده می گیرد و ادا می کند. خیلی زیباست. در نظام ظاهری دنیایی باید رفت پیش پیغمبر این کفالت را محقق بکند اما در نظام بعد از وفات پیغمبر توسل به پیغمبر و عرض این مسئله اثر دارد. لذا دنباله اش را ببینید این شخص خوب فهمید. «فَقَالَ الرَّجُلُ نَفَّسْتَ عَنِّي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ» بازم کردی. تنگی نفسم رفت. حال آمدم. «نَفَّسْتَ عَنِّي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ»[11] کارم باز شد. یعنی باور کرد به این قول. وقتی قول را باور کرد همان جا انگار برایش گشوده شد. این نگاه درست است در نظام تشریع یک حکمی دارد که باید برود پیش ولیّ، ولیّ هم مبسوط الید [باید باشد]. حالا روایتش را می خوانیم. مبسوط الید باید باشد. ولی ای که مبسوط الید نیست آن حکم، تکلیف به گردنش نمی آید. اما نبی مبسوط الید … بعد می فرماید که میت و حی شان هم … این در یک نظام اعتقادی است دیگر. از نظام ظاهری می آید در نظام اعتقادی. مثل یک پدر که این پدر متکفل این است حیاً و میتاً لذا ولایت او هست بر این حیاً و میتاً. لذا اطاعت از او هست حیاً و میتاً. خیلی زیباست که دایره ی اطاعت را گره زد به آن جریان رزق، کفالت رزق. بعد می گوید آن حیاً و میتاً هم سرایت دارد. لذا اطاعت از آنها حیاً و میتاً سرایت دارد.
حالا ببینید روایات این باب را. یک خرده چون فرصت نیست من سه چهار تا روایت دیگر هم بخوانم بلکه … خیلی روایت نوشتم. این سه چهار تا روایت بلکه هر کدامش یک گوشه ای از آن را نشان بدهد.
می فرماید که «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَوْ مُسْلِمٍ مَاتَ و تَرَكَ دَيْناً لَمْ يَكُنْ فِي فَسَادٍ و لَا إِسْرَافٍ» پول را گرفته ولی صرف عیاشی اش کرده. زده یک کاری که عاقلانه نبوده آن کار را کرده. این پول را گرفته، وام را گرفته به جای ساختن ساختمان رفته یک دلالی با آن کرده یک دفعه پولش را هم خوردند این را شامل نمی شود که آن جایی که بی گدار به آب زده. تعبیر را ببینید «و تَرَكَ دَيْناً» که «لَمْ يَكُنْ فِي فَسَادٍ و لَا إِسْرَافٍ» جایی که حساب شده نباشد اما اگر جایی حساب شده باشد، روی حساب کار او باشد، معقول باشد اینجا را شامل می شود «فَعَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْضِيَهُ» امام ادا می کند آن را اگر این نتوانست «فَإِنْ لَمْ يَقْضِهِ» اگر امام این را ادا نکرد «فَعَلَيْهِ إِثْمُ ذلِكَ» به گردن امام می آید. این هم خیلی عجیب است. یعنی به گردن امام می آید «إِنَّ اللَّهَ- تَبَارَكَ و تَعَالى- يَقُولُ: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ[12]» که از مصادیق «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ الْآيَةَ» آن جایی است که دین مؤمنی به جا می ماند و قدرت ادائش را ندارد از مصادیق صدقاتی است که می توان آنجا مصرف کرد. «فَهُوَ مِنَ الْغَارِمِينَ» این از بدهکاران است «و لَهُ سَهْمٌ عِنْدَ الْإِمَامِ، فَإِنْ حَبَسَهُ فَإِثْمُهُ عَلَيْهِ»[13] اگر امام حبس کرد و این را نداد که اینجا به عنوان سهم عند الامام است که شاید اشعار به خمس هم به نحوی داشته باشد غیر از آن صدقات عمومی یا زکات به خمس هم اشاره [داشته باشد] «فَإِنْ حَبَسَهُ فَإِثْمُهُ عَلَيْهِ» اثمش و گناهش بر امام است.
در این روایت شریف این اسراف و فساد نبودن مصرف آن مال را مطرح می کند. در روایت دیگری باز می فرماید که «عَنْ حَنَانٍ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» …
من مقصودم این بود که نظام سیاسی اسلام نظامی است که با تکوین تطابق دارد. حاکمیت الهی در نظام سیاسی اسلام با تکوین تطابق دارد و نظام تکوین نظام ابوّت است. نظام سیاسی سوقش به سمت نظام ابوّت است. نظام ابوّت هم مجهول نیست. یعنی این گونه نیست که بگوییم چیست؟ می گوید رابطه ی اب با فرزندان و عیال چگونه است، نظام سیاسی اسلام شالوده اش بر اساس أب ریخته شده و به نظام ولایت الهی می رساند که خداست. یعنی بین این نظام و آن نظام حمل حقیقت و رقیقت است. یعنی ولایت خدا حقیقتش است. مرتبه ی ولایت ولی الهی رقیقه ی آن حقیقت است. مرتبه ی ولایت أب رقیقه ی ولایت امام و ولی است و همین طور دوباره به بالا رفتن. اگر این را دیدیم آن موقع تکالیف حاکم دینی در این راستا خیلی واضح تر می شود که نظامش بر اساس نظام ابوّت است. رابطه بر اساس رحمت است. رابطه بر اساس خدمت یک طرفه است و لذا أب خودش را وقتی خدمت به فرزند می کند هیچ در قبالش تقاضایی ندارد. خدا قرار داده اما این بی منت این کار را می کند به خصوص در دوران کودکی که رسیدگی [می کند]. این نظام سالمش را داریم می گوییم. حالا نگاه نکنید یک جایی خلطی بشود از این نگاه الهی در تکالیف.
لذا می گوید هفت سال فرزند سلطان است، پادشاه است نامفهوم40:26 هیچ تکلیفی هم به عهده اش نیست. بعد هفت سال بعدی باید یاد بگیرد که اینجا تبعیت بکند. هفت سال بعدی وزیر می شود. ببینید یک نظام سیاسی الهی را دارد در آن ایجاد می کند. این حاکمیت الهی هم از همین سنخ است. یعنی نسبت به ضعفا، نسبت به آن هایی که قدرت ندارند مرتبه خرج یک طرفه است. نسبت به آن طرفی که در یک مرحله ای رسیده آن جا نظام این است که یاد گرفتن تبعیت. در یک مرتبه ای می رسد حالا رشد کرده وزارت، کار را به او سپردن، یاد دادن. این نظام سیاسی است. یعنی با اینکه در تربیت کودک است اما یک نظام سیاسی از آن دارد در می آید. لذا نمی شود ما به تعبیر یک کسی می گفت غذا را بگذاریم در یخچال بعد به بچه ها بگوییم که بچه ها غذا در یخچال است بروید بردارید. کودک یک ساله چگونه برود سر یخچال غذا را بردارد. آن فرزند 20 ساله راحت می رود برمی دارد می خورد به این کودک یک ساله … می گوید نه این کودک یک ساله را تو باید برایش فراهم بکنی، بغلت بکنی، ببری جلوی یخچال نشانش بدهی، آماده بکنی برایش. همه این ها را سرویس باید بدهی به او ولی دیگر به آن فرزند 20 ساله دیگر نمی خواهد اینها را بدهی. دقت می کنید؟ می شود بگوییم ما در کشور یک کاری کردیم همه یک جور بروند استفاده بکنند؟ می گوید یک کسی ضعیف است امکان این بهره مندی برایش نیست. باید زیر پایش چهار پایه هم بگذاری تا قدش بیاید بالاتر. آن هم بخواهد با بیت المال باید مصرف بشود. آن هم باید با نظام سازی مصرف بشود تا این عدالت اجتماعی شکل بگیرد. نمی دانم توانستم عرضم را برسانم که از همه ی اینها می شود آن نظام سیاسی را در آورد آن هم بر اساس … ما نمی دانیم اگر قدرت ارائه ی این نظام سیاسی با نظام ابوّت، با مدل سازی از نظام ابوّت بتوانیم در جهان داشته باشیم چقدر جاذبه ی فطری پیدا می کند. در یک جهانی که هر کسی به حکومت می رسد، دنبال بزن در رو و بخور بخور و پنهان کاری است تا برسد به نظام نگاه ابوّت، قواعد نظام [ابوّت] چقدر زیبا می شود. این را با این رنگ و بو ارائه بدهیم خیلی زیبا می شود. یک نمونه اش این است که وقتی گفت این طوری این حکم را پیغمبر اعلام کرد یهودی ها ایمان آوردند به خاطر همین حکم. یک حکم فرعی باعث می شود … تعبیر اینها این است که کل یهود … در انتهای روایت بود دیگر که «وَ مَا كَانَ سَبَبُ إِسْلَامِ عَامَّةِ الْيَهُودِ» عموم یهودی ها در آن زمان ایمان آوردند می گوید «إِلَّا مِنْ بَعْدِ هَذَا الْقَوْلِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ»[14] اگر این نگاه را داشته باشیم، اقبال به این حاکمیت در عصر فقدان محبت و روابط و آن ارتباطات پیوسته این جاذبه ی فطری پیدا می کند. این رنگ محبت ابوّت … این را دارم تکرار [می کنم] و تأکید به این دارم که نظام سیاسی ما چه شکل می گیرد؟ آن صبغه ی محبت ابوّت در آن دیده می شود. اشباع باید بشود. مثل این می ماند که یک خانواده ی بزرگی می شوند که ولیّ پدر خانواده است حقیقتاً. همه ی این احکام عمومیت پیدا می کند. این زیبایی، یک نگاه زیبایی در آن [می بینیم].
بعد می فرماید که «قال» پیغمبر اکرم فرمودند که: «لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ» سه خصلت در کسی باشد او صالح است «ورَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ» از درون خودش نسبت به معاصی الهی حافظ داشته باشد. یک تقوایی که «یحجزه» مانع بشود او را «عن معاصی الله» این خیلی حرف زیبایی است. امام را دارد می گوید. نمی گوید فقط در خفائش کار زشت فردی نکند. هر چه که معصیت خداست ورعی داشته باشد که او را حفظ بکند. معاصی اجتماعی از جمله اش است. نگاه به مال دیگران از جمله اش است. نگاه به … لذا در روایت خیلی زیباست می فرماید اگر کسی نگاهش به خانه ی همسایه اش به گونه ای باشد که طمع کند در آن خانه که آن مال او باشد، می گوید نمی میرد مگر اینکه آن همسایه وارث این بشود. بر عکس می شود. یعنی کاملاً ضد …
یک بنده خدایی بود این خیلی ثروتمند بود اول، خیّر هم بود اما بعدش اشتباه هم خیلی داشت در زندگی اش. یعنی وقتی هم که منافقین جدا شدند از اول انقلاب از چیز این خدمات زیاد مالی به آنها می کرد. پولدار بود اینها هم می دوشیدند او را. بعد این برادر، خانواده ی خانمش را اصلاً دوست نداشت به طوری که قطع رابطه با خانواده ی فامیلش داشت. هر چه هم که به او می گفتند بابا اینها خیلی هم وضعشان خوب نیست تو که این قدر خیّر هستی هوای اینها را داشته باش. برادر خانم هایش هم … می گفت اصلاً من اینها را دوست ندارم. من چون از نزدیک با او آشنا بودم عرض می کنم. در یک تصادفی او از دنیا رفت. چندتا هم بچه داشت. پدر و مادرش هم در همان ماشین بودند. بچه هایش هم در همان ماشین بودند. همه شان از دنیا رفتند. یک دخترش زنده ماند تا بیمارستان. در بیمارستان از دنیا رفت. همه ی ارث رسید به آن دختر و از طریق دختر رسید فقط به خانواده ی خانمش. همه ی ارث رسید به آنها. هیچ چیز برای کسی نماند دیگر. یعنی کس دیگری نبود که وارث این باشد. همه رسید به آن دختر. یعنی تمام این …. روایت را که می گفت …. این قدر این به همه حاضر بود کمک کند اما به اینها نه. اما بعدش تمام ارثش رسید به آنها. می خواهم بگویم باید خیلی آدم مراقب باشد.
از کجا به کجا رفتیم نمی دانم ولی همین که …
«ورَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ » خیلی قائل به ربط نبود شیخ ما مثل اینکه. «و حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ» یک حلمی که «یملک». یک شرح صدری که حاکم و امام می خواهد. ببین آقا …. خدا رحمت کند حضرت آیت الله ممدوحی را می گفتند که جلسه مجلس خبرگان این آقایی بود در مجلس خبرگان (حالا اسمش را نمی آوریم) خیلی دشمنی می کرد و تندی می کرد با آقا. حرف هایش، گفتگوهایش، موضع گیری هایش. در مجلس خبرگان هم بود. می گفت اعضای مجلس خبرگان به این نتیجه رسیدند که این را خودشان فقط می توانستند عزل بکنند چون خیلی تند بود و بد بود و بیراه بود و هیچ منطق هم نداشت گفت یک جلسه گذاشتند اغلب اکثریت تقریباً غالب مجلس خبرگان مثلاً شاید گفت شصت و خرده ای نفر رأی دادند به اینکه این را عزلش بکنیم. منتها گفتیم قبلش یک استمزاجی از آقا بکنیم ببینیم آقا چه می فرمایند؟ گفت این کار را که کردیم رفتیم خدمت امام، بعضی رفتند حالا خود ایشان هم بود یا نه [نمی دانم]، گفت رفتند خدمت آقا از ایشان پرسیدند که آقا این کار را می خواهیم بکنیم و اولین بار هم شاید باشد که می خواهیم مثلاً این کار را بکنیم نظر شما چیست؟ ایشان فرمودند اگر از من می پرسید می گویم نه. خیلی حرف است. یک کسی که اینها افتادند جلو. اینها همه رأی هم دادند اما مقابله اش با آقا بود. تمام سبّش و دشمنی اش [با آقا بود]. خیلی شرح صدر می خواهد.
یک کس دیگری بود …
اینها را که داریم می گوییم اینها برای ما به عنوان اینکه هر کدام در خانه مان، در محیطمان، در آن مسئولیتی که پیدا می کنیم این شرح صدر را [پیدا کنیم].
یک کسی بود خلاصه در دایرة المعارف یک شورایی را آقا قرار داده بودند. این آقای سروش که آنجا بود و اینها جزء آن هیئت شورا بود مدت ها. بعد رفتند بعضی از اینها پیش آقا گفتند آقا این خیلی مواضعش بد شده، مدتی هم هست نمی آید عزلش بکنیم از شورا. شما مثلاً … آقا فرمود ما دستی که دادیم ما دست را نمی کشیم. بگذارید خودشان بکشند. خیلی شرح صدر می خواهد. در یک حاکمیت امام …. آن وقت ببینید این را مبنا بگیرید برای خیلی جاها که پوشیده است ما نمی دانیم اما می دانیم چقدر صبوری دارد. این سازندگی در آن است. نگاه فقط به لحظه نیست که الآن این را برداریم خب خیلی چیزها بهتر می شود به ظاهر. یک نگاه روند رشد و آن تعالی است که اگر طرف می رود این خودش را استعدادهایش را خودش ضایع کرد، امام نقشی در ضایع شدن استعداد این نداشت. خیلی سخت است. حالا ببینید [اگر] یک پدر و مادر در خانه با فرزند نظام تربیتی شان از همین سنخ باشد، چقدر متفاوت می شود؟ که این نظام ابوّت است در ولایت که این دارد از خود نظام ابوّت سرچشمه می گیرد لذا پدر و مادر به راحتی بچه را از خانه طرد نمی کنند حتی اگر که بدی بکند. به راحتی طرد نمی کنند دیگر. کجا برود؟ می گویند این کجا برود؟ این همینی است که حاکم آن وقت در همین نظام ابوّت این حالت را دارد. خیلی زیباست اینها. من نمی دانم … من که خیلی کیف می کنم این نگاه دین را می بینم. اصلاً واقعاً آدم مست می شود. یک هم چنین دین زیبایی بلد نیستیم ارائه بدهیم. مردم تشنه اند. واقعاً جامعه ی بین المللی تشنه ی این نوع بیان زیبای مسئله هستند در قالب زیبای امروزی با زبان آنها.
بعد می فرماید: «حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ» مالک عضبش باشد. خیلی سخت است. «و حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلى مَنْ يَلِي» بهترین روش تدبیر را برای آن کسانی که سرپرستی می کند «حَتّى يَكُونَ لَهُمْ» ببینید اینجا «كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ» مثالش والد رحیم است. خیلی زیباست. یعنی مدل امامت و ولایت مدل ابوّت است. این دیگر تصریح در این دارد. «حَتّى يَكُونَ لَهُمْ» در ولایتش «كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ»[15]. این چقدر قابل عرضه است و بیان محسوس. یک امر مجهول نیست که بگوییم چه می گویند اینها؟ نه، می گوید تو نگاه کن در خانه ی خودت با بچه هایت. ما این مدل را می خواهیم در حاکمیت. همین را می خواهیم توسعه بدهیم. خیلی اینها زیباست. لذا می شود دین فطری. لذا دین می شود وجدانی، محسوس، کاربردی ترین چیز.
وقت گذشت حالا ان شاء الله [جلسه بعد]. چون روایات متعددی را من نوشتم حیفم می آید که آنها را نخوانده از آنها عبور کنیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] . الکافي ، ج۱، ص۴۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۲۵۰، الإختصاص ، ج۱، ص۳۳۶، بحار الأنوار ، ج۱۳، ص۴۲۷، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۱۷۱، بحار الأنوار ، ج۱۴، ص۲۷، الوافي ، ج۳، ص۶۵۳، بحار الأنوار ، ج۴۲، ص۲۵۹، کنز الفوائد ، ج۲، ص۳۱، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۶۸، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۶۶۴
[4] . تفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۳۳۰، المناقب ، ج۳، ص۱۰۵، تفسير الصافي ، ج۱، ص۱۵۰، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۵۹، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۳۴۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۲، ص۶۵،، كمال الدين ، ج۱، ص۲۶۱، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۸، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۳۶۴، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۳۴۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۲۵۵، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۴۴، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۸۹، ، المناقب ، ج۳، ص۱۰۵، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۷۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۱۱، ، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۲۷، عيون الأخبار ، ج۲، ص۸۵، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۱، ، الإنصاف ، ج۱، ص۲۰۰، معاني الأخبار ، ج۱، ص۵۲، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۹۵، ، مائة منقبة ، ج۱، ص۴۶، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۲۲، متشابه القرآن و مختلفه ، ج۱، ص۲۲۹، سعد السعود ، ج۱، ص۲۷۵، الصراط المستقيم ، ج۱، ص۲۴۲، تأويل الآيات ، ج۱، ص۱۳۵، الوافي ، ج۱۰، ص۳۶۳، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، تفسير الصافي ، ج۵، ص۵۲، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۷۲، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۷، ، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۷۷، مجموعة نفیسة ، ج۱، ص۱۷۴
[6] . قرب الإسناد ، ج۱، ص۹۴، بحار الأنوار ، ج۷۲، ص۳، التفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۶۴۵، بحار الأنوار ، ج۸، ص۱۶۶، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۱۹۰، مستدرك الوسائل ، ج۲، ص۴۷۳، بحار الأنوار ، ج۹۴، ص۵۵، التفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۳۴۱، منیة المرید ، ج۱، ص۱۱۶، الفصول المهمة ، ج۱، ص۶۰۱، ، بحار الأنوار ، ج۸، ص۱۷۹، الاحتجاج ، ج۱، ص۱۶، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۱۷، بحار الأنوار ، ج۲، ص۴، ، مستدرك الوسائل ، ج۱۷، ص۳۱۸، الصراط المستقيم ، ج۳، ص۵۵
[8] . المزار الکبير ، ج۱، ص۵۷۳، مصباح الزائر ، ج۱، ص۴۴۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۰۴،، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۲۹۵، زاد المعاد ، ج۱، ص۳۰۳، مصباح الزائر ، ج۱، ص۴۱۹، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۸۳
[9] . المناقب ، ج۴، ص۱۶۷، من لا یحضره الفقیه ، ج۲، ص۶۰۹، عيون الأخبار ، ج۲، ص۲۷۲، تهذيب الأحكام ، ج۶، ص۹۵، المزار الکبير ، ج۱، ص۵۲۳، المحتضر ، ج۱، ص۲۱۵، الوافي ، ج۱۴، ص۱۵۶۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۲۷، زاد المعاد ، ج۱، ص۲۹۶، ، الأمان ، ج۱، ص۷۴، مهج الدعوات ، ج۱، ص۳۶، بحار الأنوار ، ج۹۱، ص۳۵۴، ، علل الشرایع ، ج۲، ص۵۵۵، وسائل الشیعة ، ج۷، ص۵۰۵، بحار الأنوار ، ج۸۸، ص۱۴۹، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۵۱۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۹، ص۱۳۸، ، كمال الدين ، ج۱، ص۲۵۸، إعلام الوری ، ج۲، ص۱۸۳، قصص الأنبیاء (للراوندی) ، ج۱، ص۳۶۸، الاحتجاج ، ج۱، ص۶۸، كشف الغمة ، ج۲، ص۵۱۰، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۶، الإنصاف ، ج۱، ص۳۴۳، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۱۱۸، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۲۵۱، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۵۰، ، بحار الأنوار ، ج۷۳، ص۲۱۹، جمال الأسبوع ، ج۱، ص۶۲، بحار الأنوار ، ج۸۷، ص۲۸۹، علل الشرایع ، ج۲، ص۴۱۶، عيون الأخبار ، ج۱، ص۲۸۲، بشارة المصطفی (ص) ، ج۱، ص۲۱۲، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۱۱۱، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۲۷۴، بحار الأنوار ، ج۸۹، ص۲۲۴، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۱۷
[11] . تهذيب الأحكام ، ج۶، ص۲۱۱، الوافي ، ج۱۸، ص۸۳۷، وسائل الشیعة ، ج۱۸، ص۳۳۷
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 414” دیدگاه میگذارید;