سلام علیکم و رحمه الله بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین .و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم دین .
در باب نود و یکم کتاب الحجت کافی بابُ حالات الائمه علیهم السلام فی السّن ★
از جهت اون زمانی که به امامت رسیدند و آغاز امامتشون از جهت سنی این باب اشاره داره چون شبهاتی مطرح می شود که بعضی از حضرات معصومین مثل امام جواد علیه السلام شاید امام هادی علیه سلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این ها در سنین نوجوانی یا حتی سباوت★
مثلا به امامت رسیدند این آیا از جهت حجیت، حجیت برقرار بوده یا نبوده ؟
هشت روایت رو در این باب شریف آورده دو سه تا نکته رو ابتدا عرض می کنم انشالله تطبیق روایاتمون رو داریم روایات، این باب سنگین نیست و می تونیم ایشاالله سرعت بیشتری داشته باشیم اصل مسئله این است که ما یک سیر عادی داریم که تو این سیر عادی نظام علم و فهم و شعور و رشد برای افراد مطابق یک تدریجی شکل می گیرد که اون تدریج بر اساس تعاملیست که بین نفس و بدن است که نفس و بدن همون جوری که میگیم جسمانیه الحدوث★
است نفس و روحانیه البقاست و لذا آغازش از جسم شروع می شود و به مرتبه روحانیت و تجرد می رسد خب این بحث اقتضا دارد که مراحلی طی بشه تا این مسئله روحانیت و تجردی که برای نفس است محقق بشود تا یک کسی قدرت پیدا بکند نه به فهم فقط بلکه به امامت که دیگران رو هم بخواد دست بگیره و ببرد این نگاه عادی اولی ماست که سیر ما چون این گونه است پس یک امام هم همین سیر را طی می کند و لذا باید یک زمانی بگذرد تا معقول باشد برای ما که بپسندیم و بپذیریم که این امام است و حجت است و لذا کمتر از بلوغ که سن اقل سن برای تکلیف است شاید تو نگاه ابتدایی برای عده ای مشکل ایجاد کند فهم این مسئله به همین جهت خدای سبحان می توانست نقشه و طراحی کارش را به گونه ای قرار بده که همه حضرات انبیا و حضرات اوصییا حتما از سن پانزده سال به بالا باشن که مبعوث به رسالت و یا وصایت بشن اما برای این که اصل مسئله رسالت و وصایت رو تبیین بکنه که این دائر مدار امر مادی فقط نیست هرچند تو عالم ماده است و بدن لازم است و برای اینکه نشون بده نظام رشدی که در اونجا هست نظام رشدی است که تو نسبت عادی مطرح نیست تعمدا تو نقشه ی الهی عمدا بوده نه اتفاقا که پیش آمده و بعد مجبور شدن توجیهش بکنن نه تو نقشه الهی این یک تعمدی بوده برای این که نقش رسالت و وصایت آشکارتر بشه معرفت به وصایت و رسالت بیشتر بشه یک شوکی وارد کردند در طول تاریخ بشری در امر رسالت و وصایت که اون این بوده که کسانی که به سن بلوغ نرسیدن اما وصایت و رسالت برای اون ها محقق شده و این رو به عنوان یک اصلی که مبین حقیقت رسالت باشه می خواهد قرار بدهد یعنی اگر فقط بعد از بلوغ بود یعنی آن دوران قبل از بلوغ ممکن بود که جای جولان اون به اصطلاح نبود بلوغ و عدم در حقیقت اون شعور تام سریانش★
امکان پذیر باشد اما اون جایی که این مسئله به قبل از بلوغ هم کشیده می شود و امامت و رسالت برای این سن هم قرار داده می شود نشون می دهد یک اصل کلی است در همه انبیا و اوصیا نه فقط اختصاص به اون چند نفری باشد که این مسئله رو داشتن، منتها برای اینکه این عصر رو آشکار کند در چند نفرراین را محقق کرد تا بقیه هم از جهت سرایت حکم، حکم ساری باشد این خیلی مهمه که چرا این کار را کرد که این قدر سوال انگیز باشد؟ چون این مسئله که از ابتدای تولد، بحث وصایت و رسالت و آن ولایت الهی برای این ها بوده درسته اما اظهارش و آن وقتی که مردم لازم می شود مطلع بشوند و حجیت محقق می شود آن لازمش زمان خاصی است.حالا ممکن است از اوایل تولد باشد ممکن است که قبل از بلوغ باشد ممکن است بعد از بلوغ باشد ممکن چهل سالگی باشد که مبعوث به رسالت بشوند، اما اگر این جور شد دلیل بر این نمیشود که قبلش این خالی بوده آن چنان که بعضی از متکلمین به این قائل شدند که بعد از بلوغ است که انبیا یا بعد از رسالت هست که انبیا عصمت پیدا می کنند، نه! این نگاهی که قرآن کریم ایجادش کرد و در روایات ما نسبت به حضرات معصومین هم سرایت پیدا کرده این بحث رو ساری و جاری می کند در همه انبیا چه آنی که در چهل سالگی به رسالت مبعوث می شود، چه آنی که از ابتدایی که تولد پیدا می کند به عنوان نبوت حالا نه رسالت به عنوان نبوت خودش را معرفی می کند که جعلنی نبیا در حقیقت عیسی علیه السلام در همون مهد خودش را نبی می بیند و بیان می کند از جانب خدای سبحان خب این سنت یک نوع معرفت ایجاد می کند در انسان نسبت به اوصیا و انبیا که این معرفت ساری و جاری است این نکته مهمی است که اختصاص به اشخاصی که این مسئله در وجودشان بوده نیست این ها این مسئله رو تثبیت کردن برای بقیه انبیا که نشان بدهند این جوریست توانستم عرض رو کامل آشکار بکنم که چرا خدای سبحان با نقش دقیق این کار را کرد؟ تا همچنان که هر نقشه ایش را و هر خصلتی را هر معرفتی را با ظهوری و بروزی از انبیا آشکار می کند این هم با این بروز و ظهور آشکار شده که بعضی از این ها قبل از بلوغ به رسالت و یا وصایت مبعوث و یا در حقیقت منصوب می شوند و او نشان میدهد که همه انبیا و اوصیا چنین شانیتی داشته اند، منتها حالا اگر نشده و ظهور پیدا نکرده به لحاظ این است که نبی و وصی دیگری بوده و او در حقیقت در کار بوده اما ای فی نفسه از درون این امکان رو داشت و این قابلیت رو داشت هرچند وقتی که نبی و وصی دیگری هست لزومی نداشته اظهارش پس اظهار نشده در اون ها نه این که نبود در اون ها و فقط در این ها نه این جوری نیست این اصل کلی بحث است که این شبهه برطرف بشود و این معرفت ایجاد بشود آنوقت به دنبال این، مسئله دیگر این است که اگر نظام رشد انسان تدریج است آیا برای انبیا و اوصیا آیا کمال بعد کمال هم امکان پذیر است؟ البته کمال بعد کمال امکان پذیر است اما آن حدی از وصایت و رسالت را که لازم است برای عموم بشر این ها داشتن ولی فوق این که برای این ها کمالات بالاتر در جهات ربوبی باشد امکان پذیر است این جور نیستش که اعمالشان طاعاتشان معارفشان، تمام شده باشد. نه !بشر فاصله اش و اون سیر و صعودش به سوی خدای سبحان تفاوتش فوق مالایتناها به مالایتناهست لذا در آن مسیر جنب یل ربی کمالات این ها ادامه دارد و باقیست و هیچ کدوم از این ها اینجور نیستش که از سیر دیگه باز مانده باشند و تمام شده باشد، حالا گاهی این سیر تو مراتب طولی برای آن ها هست گاهی تو مراتب عرضی برای آن ها هست گاهی تو مراتب طولی و عرضی برای آن ها هست پس اصل مسئله با این نگاه هم روشن می شود
حضار★
پاسخ استاد:” اینکه این به اصطلاح حرف زدن ناشی از یک معرفت است چون حرف عادی که نبوده ، وقتی عیسی علیه السلام به اصطلاح می فرماید که انی عبدالله تانی الکتاب جعلنی نبیا و همچنین وجعلنی مبارکا اینما کنت و اوصانی باالصلاة و الزکوة مادامت حیا، این از یک معرفت نشأت می گیرد این معرفت هست اما به زبان آمدن و لازم بودن اظهار، اختصاص به مواقع خاص دارد چون جریان مریم علیها سلام لازم داشت این را، آن جا این اظهار هم صورت گرفت پس یک معرفت هست که این ها دارند یک اظهار آن معرفت است اظهار معرفت تابع شرایط است اگر شرایط لازم بود ، امکان این ظهور هست چون معرفتش هست چون معرفتش هست امکان ظهورم هست اما این که کسی در حقیقت این معرفتش رو با این زبان ها را اختصاص بگیرد، نه! این اختصاص ندارد ولی اظهارش اختصاص دارد به جهاتی که لازم بوده. بله خب اگر کسی سن بلوغ رو به عنوان شرط وجوب گرفت اگر کسی سن بلوغ رو شرط وجوب گرفت خب البته شرط وجوبش آن موقع است اما اینکه در اونجایی که میز ایجاد میشه تمیز ایجاد می شود به نسبت مراتب تمیز تکلیف باشد لذا میگن مثلا بچه ای که در نزدیک سن بلوغ است، یک طوری مواخذه می شود، آنی که در ابتدای سن سباوت★ است
یکطوری مواخذه می شود ، چون خوب و بد را بچه ای که در سن تمیزه یافته از جهت تربیتی هم همین جوریست لذا هر چقدر اون سن تمیز قوی تر باشد قطعا پسندیده تر بودن مسئله در کار هست حالا اگر لفظ وجوب است به لحاظ بلوغ او بحث خودشو دارد، اما پسندیده بودن مطلب رو می تونیم بگیم نقش خودش را دارد، غیر از اینکه ما نه تخصیص می زنیم مسئله رو، که قاعده سر جاش محفوظ است، نه خیلی مسئله رو دنبال به اصطلاح اون کنهش هستیم تو این مسئله که بگیم تکلیف از کی وجوب پیدا میکند برای این ها، چون نقش وجوب تکلیف بر این ها نفعی برای ما نداره ولی حجیت اون ها بر ما آن نقش را بر مادارد،
حضار★
پاسخ استاد:” عرض کردم، یعنی اگر لازمه ی حجیت این مکلف بودن بود، چون الان ما این رو قرار می دهیم دیگر، اگر از جهت اون نگاه اعتقادی لازمش این بود، حتما در حقیقت تکلیف هم محقق شده خود به خود، چون بحث برمی گردد به این که اون بلوغ عقلی در بلوغ محقق می شود و این علامته برای اون است، اگر اون بلوغ عقلی محقق شده است، خب معلوم است تکلیف هم به نسبت با همون در کار هست پس اونچه که بر ما لازم است تحقیقش، حجیت اون ها بر ماست .حالا اگر این حجیت هر لازمه ای دارد حتما در کار هست اگر لازمه اش است حتما در کار است چون حجیت محقق است هر چیزی که لازمه ی حجیت باشد در کار هست منتها اون لازمه ی حجیت هم توجیه دارد. چون خود بلوغ هم علامت است برای این کار درسته که علائمی قرار می دنند برای بلوغ که این به این مرتبه رسیده .اگر در حقیقت گفتید لازمه ی حجیتِ کلام اون ها بر ما اون بلوغ و تکلیف هست اگر کسی این رو توانست اثبات بکند حتما بلوغ و تکلیفم برای این ها بوده و این حجیت در کار هست.
در یک احتجاجاتی که در این فصل میشود بعضی هایش درون مذهبیست بعضی هایش درون دینیست یعنی برمیگرددبه احتجاج به قرآن که به مسلمان های دیگه هم شامل بشه بعضیش به روایات اهل بیت علیهم السلام است که درون دینی است در مذهبی است پس بعضی درون مذهبی است بعضی درون دینیست بعضی برون دینیست یعنی سیر انبیا گرامی دیگر رو که مورد اتفاق ادیان دیگرم هست رو دلیل قرار می دهند که این ها سه مرتبه است البته میشود سه مرتبه اش هم تو هر کدام. چون اونی که درون مذهبیست درون دینی رو قبول داره به اصطلاح برون دینی به معنای اون اهل کتاب رو هم قبول دارد اون استدلال ها رو پس هر سه برای درون مذهب حجیت دارد اما بعضیش برای درون دینی، حجیت دارد درون مذهب دیگر حجت ندارد، بعضیش برای دیگرانی هم که خارج از دین اسلام باشند به لحاظ تاریخ انبیا و قبولی که آنها دارند حجیت پیدا می کند و لذا نکته دیگر هم که در این جا قبلا تذکر دادیم فقط اشاره می کنیم این است که تمام سیر تاریخ انبیا غیر از اینکه برای دوران خودشان حجیت داشته مقدمه ی برای آخرالزمان است برای دوره رسالت نبی ختمی و دوره پیغمبر اکرم از دوره پیغمبر یعنی زمان پیغمبر اکرم از ابتدای بعثتش تا آخرالزمان این همه اون ها مقدمه بر این ها هم هست چون مقدمه بر این ها هم هستش پس حتما هر چیزی که می خواهد در امت ختمی محقق بشود از جهت وقایع وضع آمادگی ذهنی ، قبلا به نحوی زمینه چینی اصلیش محقق شده لذا قابل استدلال است پس این نگاه ایجاد می کند این استدلال ها به نحو اتفاق نیست که بگیم که یه وقایعی اتفاق افتاده بود حالا کسی که تاریخ رو بلده ، نگاه می کند میگوید ببینید آن واقعه را که اتفاقا محقق شده بود پس اینجا هم به کار می آید، نه! این با نقشه ی الهی همه اون ها مقدمه برای این است و چون مقدمه برای این است در آن مقدمه تمام مشکلاتی که در اینجا می خواهد پیش بیاید و اطلاعات در آن مقدمات دیده شده است و لذا توجه به مقدمات حل متن رو حتما به دنبال دارد پس استدلال، استدلال صحیحی است .
استدلالِ صحیح است چون یک حقیقت مرتبط است، بیگانه نیست که بگه اون به اون بوده اینجا چه ربطی دارد، نه! اینها همه یک حقیقت مرتبط است. اینم یک نکته دیگری. حالا چون روایات اینجا روان است، تندتر روایت را ببینیم که ان شاالله امروز این باب را تمام کنیم . عن یزید الکناسی★ قال سألتُ ابااجعفر علیه السلام این ابا جعفر الباقر★ علیه السلام است امام باقر علیه السلام .چون ما اباجعفر الجواد داریم علیه السلام، ابا جعفر الباقر علیه السلام داریم .
که سألت اباجعفر الباقر علی السلام أکان عیسی بن مریم علیهم السلام حین تکلم فی المهده حجة الله علی اهل زمانه اون موقعی که در گهواره سخن گفت به خاطر این که مادرش را تطهیر بکند از اون تهمتی که بهش زدند آیا این حجت بر اهل زمانش بود یعنی نبی مرسل بود و بر بقیه تبعیت از او لازم بود؟ حجت بود؟ حضرت خیلی دقیق جواب می دهند؛فقال امام باقرعلیه السلام:” کان یومئذٍ نبیا، در اون روز رسول نبود، اما چی بود؟ نبیا حجة الله غیر مرسل حجت خدا هم بود اما حجت غیر مرسل، حجت غیرمرسل ، نبی بودن، نبی بودن یعنی خدا به او اِنباء دارد با او گفتگو دارد مرسل بودن مامور می شود این انباء را به دیگران هم اخبار بکند پس می گوید او نبی بود یعنی انباء داشت اما غیرمرسل بود یعنی آن جا موظف به تبلیغ دینی که بخواد اون جا بیان بکند نیست بعد یه کسی سوال بکند پس اگه حرف زد برای چی حرف زد؟برا خودش که نزد که !برای دیگران زد. می گوید این حرف زدنش آیه بود معجزه بود که دیگران از این معجزه به طهارت مادر پی ببرند این رسالت نبود بلکه این مثل اینکه آن ناقه ی صالح یک آیه است، اما اگر آیه است ارث مرسل نیستش که! یک آیه است یکمعجزه است .درسته عصای موسی که اژدها شد یک آیه است تا حقانیت موسی رو ثابت بکنند درسته این جا هم حرف زدن عیسی علیه السلام دلالت بر رسالتش ندارد دلالت برچ دارد؟ این دلات بر اعجاز و آیه بودن دارد که این آیه طهارت مادرش رو تثبیت می کند دقت کردید پس نبی غیر مرسل است اگر گفتگو کرد که آتانی الکتاب وجعلنی نبیا وجعلنی مبارکا عین ما کنت.
اینجا بحث رسالت نیست که داره اینجا رسالت بیان می کنه نه این بیان می توانست بگه که سلام علیکم و رحمه الله و برکاته یک سلام علیک بکند، می تواست بگوید حال شما چطور خوب هستی من حرف زدم ها!! ببینید من حرف زدم! اما این حرف زدن هم در اوج حرف زدن است .یعنی یه اخباریست از واقعیت درونش که او بالاترین شان او درآن دوره است که آتانی الکتاب .حالا این که آتانی الکتاب آیا انجیل است که من الان انجیل رو دارم؟ می تونه باشه .چون فعل هم ماضی به کار رفته. ولی نسبت به انجیل مضارع می شود، که بعدا انجیل به او داده می شود و جعلنی نبیا یعنی من الان که هستم، نبی هستم، یعنی ماضی نبی بودم یعنی مثل اینکه از ابتدای تولدم ،اگرالان چند روزم است ، نه امروز نبی شدم! جعلنی نبیا من رو نبی قرار داده !اخبار از گذشته است که نبی بودن چون به صورت ماضیست و جعلنی مبارکا این ما کنت و ادامه آیه و می تواند کتاب انجیل باشد به لحاظ این که ما همون جوری که در رابطه با قرآن کریم داریم که نزول دفعی و تدریجی دارد ، انبیا گرامی اون حقیقت وجودشون از زمان مبراست
حضار★
پاسخ استاد:” نه اولی گفتم تورات ،اولی گفتم تورات ، اولی تورات بود که این بفرماید که آتانی الکتاب تورات را به من دادند یعنی الان من تورات رو دارم اگر گفتم انجیل صبغ لسان بوده تورات رو دارم لذا چون موسی علیه السلام تورات آورده و عیسی بعد از موسی علیه السلام است، این داشتن تورات رو دارد ابراز می کند که آتانی الکتاب .چون انبیا کتاب رو علاوه بر اینکه از طریق نبی قبلی می گرفتن، به اون ها هم داده میشد، اما دادن به آن ها دیگر دادن به عنوان رسالت ابتدایی نبود رسالت تبلیغی بود چنانچه ما می گوییم که شب قدر قرآن نازل می شود هر سال بر چه کسی نازل می شود؟ بر امام اون دوران نازل می شود . انا انزلناه فی لیله القدر.
در شب های قدر نازل می شود بر آن ها نازل می شود، بر اوصیا، اما این نزول نزول ابتدایی نیست که بگیم که مثل نزولی که بر پیغمبر شد نزول بر پیغمبر با عنوان کتاب پیغمبر نزول بر اوصیا به عنوان کتاب پیغمبر بر اوصیا .دقت کردید؟ که این ها هم نزول می شه برایشان اما نزول به لحاظ وساطت پیغمبر است در انبیاء بعدی هم آنچه که به سابقین داده شدن اگر با مرتبه کمالی که داشتند کتاب بر اون ها برای تبلیغ اون کتاب داده می شد اما اون کتاب که داده می شد به وساطت اون نبی که کتاب از جانب او ابتدا نازل شده بود این هم یک نکته است که اگر آتانی الکتاب را تورات گرفتیم .
و اگر انجیل گرفتیم ،به لحاظ اینکه فوق زمان است .کتاب را همین الان دارد اما وقت ابرازش کی هستش؟ وقتی به رسالت مبعوث می شود و شرایط پیش می آید و لحظه به لحظه ، زمان به زمان ،لازم است در طی هر حادثه ای اخباری از اون کتاب داشته باشد که نزول تدریجی اش میشود برایش . هر دوی این ها امکان پذیر هست .
خب بعد دنبالش می فرماید که پس اما تسمع لقول حین قال انی عبدالله اتانی الکتاب که عبد بودن مقدمه بر این آتانی الکتاب هم هست و جعلنی نبییا، عبد بودن همون جوری که ابراهیم خلیل فرمود که “اتخذنی عبدا قبل ان یتخذنی نبیا. خدای سبحان مرا عبد قرار داد ابتدا قبل از این که مرا نبی قرار بده واتخذنی نبیا قبل ان یتخذنی …
یا اتخذه است، ضمیر رو غایب برگردونیم اتخذه عبدا قبل ان یتخذه نبیا و اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماما. اگر این سیر رو که ابتدا عبد بودن است اینجا هم این سیر رعایت شده که انی عبدالله اول من عبد، پس اشهد ان محمدا صلی الله علیه وآله وسلم . عبده و رسوله که اون عبودیت مقدمه بر رسالته .همچنان که این جا عبد آتانی الکتاب و جعلنی نبیا و جعلنی مبارکا اینما کنت . اینما کنت، یعنی حتی در مهد. جعلنی مبارکا اینما کنت، مبارک بودن به این نیستش که حتما من مثلا سن و سالی پیدا بکنم یه حرکت بیرونی اختیاری در یه جا برم نه “این “ما کنت. این “ایینما کنت” از خلاصه رحم مادرش رو شامل می شود، در همان جا با مادر گفتگو داشت، تا وقتی که به دنیا آمد من تحتک سریا ،★
که در قرآن آمده همان جا به ما در دلداری داد تا وقتی که در مهدست تا وقتی که در کهل است و در بلوغ است فرق نمی کند. جعلنی مبارک این ما کنت و اوصانی باالصلاه وزکات مادُمت حیا تمام دوران. که این عبدا که اولم آمد دفع اون شبهه الوهیت عیسی علیه السلام رو از ابتدا داره می کنه که اگه این کلام صحبت در اون حالت هست و بعدا بدون همسر و بدون پدر بودن رو داره اون جا بیان می کند که مادر من طاهره است بدون این که پدری در کار باشد برای من ؛ این بعدا شبهه ی اب و ابن و روح القدس پیش نیاد که ابن الله ببینند این رو به عنوانی که پدر ندارد، و طهارت هم داشته باشد مریم ، پس ابن الله است ، همون جا با عبد بودن آغاز می کند که دفع اون شبهه هم بشود خب این صحبت بالاخره حکیمانه بودن اون است که از اول آخر رو می خواند دیگر، که هر چیزی را
جای خودش است، قلت فکا ن یومئذ سوال می کنه سائل فکان یومئذ حجه للله علی ذکریا فی تلک الحال و هو فی المهد چون زکریا شوهر خاله حساب می شود، یعنی شوهر خاله مریم سلام الله علیسه است که شوهر خاله مادرش حساب می شود فکان یومئذ حجه للله علی زکریا فی تلک الحال .؟
تو همین مهد آیا بر زکریا هم این حجت است و هو فی المهد فقال کان عیسی ،دقت بکنید خیلی بیان زیباست کان عیسی علیه السلام فی تلک الحال آیة لناس، آیة لناس یعنی چی بود این گفتگوش که جعلنی نبیا …
این گفتگوی عیسی علیه السلام ایت بودن برای مردم اس، معجزه بودن برای مردم است، نه رسول بودن، آیةً لناس و رحمةً من الله لمریم حین تکلم .
و این رحمت بر مریم بود که اون تقاضای وجودی مریم که شدید بود که اون تقاضا چی بود ابلاغ و اظهار طهارت مریم بود مریم قدیسه این جور در معرض تهمت قرار گرفته و این براش خیلی سنگین بود تمام وجود مریم که میگفت یالتنی متّ قبل هذا کنت نسیا منسیا که این قدر سخت بوده اونم برای خانمی که متهم به در حقیقت ماکان ابوک امرء سوءا و ماکان امک بغیا این جور در حقیقت مورد اتهام قرار بگیرد خب قطعا این تقاضا و نیاز باعث شد که عیسی به سخن بیاد شدت نیاز مریم سلام الله علیه همچنان که شدت نیاز یوسف علیه السلام در وقتی که در باز شد و اون جا پیراهن یوسف پاره شده بود و بعد وقتی مواجه شدن با عزیز مصر، اون جا اون خانوم مدعی شد که تکلیف کسی که نظر سو به همسرتو داشته باشه چیه اون اتهام به یوسف صدیق باعث شد شدت نیاز یوسف را، تا آن کودک به زبان آمد . درسته؟ اون کودک به زبان آمد در اون جا که اون استدلال رو کرد که اگر از جلو در حقیقت این پاره شده اون یوسف در حقیقت مقصر است و اگر پشت پاره شده خانم مقصر است که اون جا بعد نگاه کردن دیدن خب پیراهن از …
استدلالم کاملا چی بود ؟ عقلایی بود که این داره فرار می کنه او از پشت چنگ زده پیراهن او پاره شده اگر این از جلو حرکت کرد باید از جلو پاره می شد خب خیلی در حقیقت جریان زیبا و دقیق اون جا بیان شد و این کودک استدلال رو بیان کرد این جا هم نیاز مریم سلام الله علیها کودک رو به زبان آورد این اساسی است که سنت الهی است که اگر نیاز به اوج برسد خدای سبحان شهادت برای این به اصطلاح نیاز رو به هر جوری که شده حتی به غیر عادی آشکار می کند حالا ممکنه ماها گاهی اتفاق ببینیم یه کسی از راه می رسه میگه من خبر دارم مثلا یه چیزی رو یه کاری رو ممکنه ما عادی ببینیم اما یه جایی مثل این جا نشون داده که حتی غیر عادیش هم محقق می شود ببینید بدانید این سنت الهیست .
[مکث استاد] عرض کردم به اوج نیاز که می رسه شهادت به دنبال این نیاز یعنی وقتی که لازم است یه چیزیه کسی مبرا بشه از یک چیزی که اوج نیاز هم براش …
حال اون اوج نیاز نیست ممکنه طولم بکشه اما اگه اوج نیاز بشه اون چیزی که لازم دارد برای این که اینو مبرا بکند این رو نجات بده از اون نیاز حتما از جانب خدا دارد نشان میدهد سنت است این. به عنوان یک واقعه نیست بلکه به عنوان یک قاعده است که سنت الهی است،
سوال حضار:نامفهوم.
چرا می بینیم اون جا هم ، یعنی در جریان یوسف ع لیه السلام هم آیه بودن در کار است هم در حقیقت چیه خود آیه خودش مبین هم هست یعنی اگر کسی بر فرض تشکیک در خود اون کودک بکند یا نبیند جریان کودک را بعدا بشنود وقتی خود این استدلال رو می بینه چی هستش کفایت می کند خود استدلال هم، علاوه بر این که خودش به زبان آمدن آیه بودش چون بعضییا اون جا تشکیک کردن که آیا این کودک به زبان آمده بوده یا نیامده بوده ؟ مثل این جا ندارد که فی المهد، آیا اینکه در اون کودک به این مقدار کوچک بود که مثلا زبان نداشت و هنوز به گفتار نیامده بود و این باعث شد به گفتار بیاد یا نه این در حقیقت حتی تا جایی که مومن در درون دستگاه اون عزیز مصر گرفتن این رو، تا اون جا گرفتن که مردی باشد به زبان آمده اما در هر صورت کلامش لااقل چی هستش حجت تام است و اگر کودکی بوده که به زبان آمده خودش هم آیه است همچنان که این جا هم خودش آیه است هم کلامش حجت است .
حضار:نامفهوم
خب بله بله اینو آره اینم روایتم دارد که بعدا اگه بزرگ شد صالح بود و این همون تو صلاحش جبرئیل معرفیش هم کرد بله نه شدت نیاز اگر پیش بیاد حالا در یه جایی ممکنه وحی نازل بشه دقت می کنید یعنی شدت نیاز ممکنه نزول وحی رو به دنبال داشته باش اگر نزول وحی هم بیاد اونم شدت نیاز است، شدت نیاز اینجور نیست که حتما یه کودک به سخن بیاد اینم یکی از مظاهر این گفتگوست که عجیب است اما این که وحی نازل شود بر پیغمبر اکرم یا از سنخ این باشد و یا مدل ها و نمونه های دیگری باشد ولی اصل این است که محقق می شود چیزی که اون نیاز رو برطرف بکند حتی ممکن است به طریق عادی باشد یه کسی باشه بگه من دیدم و طرف مطمئنم باشد بقیه قبول بکنن بگه من دیدم غیر از این بود همین هم کفایت می کند اما تا این جا خدا می خواد بگه که حتی اگر طریق عادی هم نبود تا طریق غیرعادی هم سنت الهی این است که شدت نیاز رو اجابت بکنند اما نگفته همیشه به طبق طریق غیرعادی این کارو می کند و خب بعد در ادامه می فرماید که پس کان عیسی فی تلک الحال آیة لناس و رحمه من الله لمریم حین تکلم فعبر عنها ،این عبر عمها تعبیر این است که عبرت عن فلان یعنی اذا تکلمت عنه وقتی من از جانب او صحبت کردم ، این جا عبر عنها یعنی عیسی سخن گفتنش از جانب مریم بود لذا عبور دادیم مسئله رو یا عبر عنها نسخه بدل غَیَّر عنهاست که غیر عنها یعنی که این تهمت رو از مریم دفع کرد .غیر از مریم اون تهمت رو هر دو درسته و کان نبیا حجة علی من سمع کلامه فی تلک الحال. نبی ای است که حجةً علی من سمع کلامه فی تلک الحال که این آیت حجت بود چون کامل در به حرف آمدن این خود این کلام به کلام حجت شد، همین !
اما آیا یعنی که عیسی حجت بود به عنوان رسول؟ نه حجت به عنوان رسول نبود. حجت به عنوان نبی بود که این کلامش خودش یک آیت بود .
ثم صمت فلم یتکلم این در حقیقت به اصطلاح عیسی علیلام ثم صمت فلم یتکلم خاموش شد و ساکت شد دیگه صحبتی هم نکرد حتی مضت له سنتان، تا دو سالگی و کان زکریا الحجه لله عزوجل که چون زکریا به اصطلاح همسر شوهر خاله حضرت مریم است مریم سلام الله علیها و یحیی پسرخاله دختر خاله هستن دیگر مریم و یحیی درسته و به اصطلاح عیسی علیه السلام فرزند مریم ، اونوقت حضرت یحیی میشه چی ؟پسر خاله مادرش پسرخاله مادر اینم نسبتاش
حضار:نامفهوم
بله ولی مشهور همین شوهرخاله است بله اما در عین حال معروف تر این است که همسر زکریا و همسر در حقیقت عمران اینا چی هستن دو تا خواهر بودند و هر دو عقیم بودن و هر دو هم با وجود عقم در حقیقت چی شدن به اصطلاح فرزند خدا بهشون داد مادر مریم وقتی که اون پرنده ای رو دید که داره به فرزندش غذا میده تو لانه، یک دفعه حالش منقلب شد اون تقاضای مادری تو وجودش خیلی شدید شد و همین اجابت باعث شد که بعد از اون صاحب فرزند شد که مریم س بود و بعد مریم وقتی که در اون خادمی مسجد در حال عبادت بود هر بار زکریا می آمد می دید که میوه در غیر فصل برای مریم حاضر است اون جا منتقل شد که خدایا کاشکی من فرزندی داشتم که یرثنی و یرث من آل یعقوب و وقتی دید میوه در غیر فصل هست ،میوه غیر فصل حاضر می شه برای مریم، گفت خدایا پس میشه در غیر اون وقتی که امکان ولادت بود که دوران جوانی ما بود الان گذشته و دوران پیری ما هستش و ما پیر شدیم پس می شه تو غیرفصلشم هم خدا فرزند بده تقاضای زکریام اینجا اوج گرفت با این دیدن مریم س و بعد پس از این بود که خدا این فرزند را برای زکریا قرار داد که اینم زیباست برای این که نیاز ببینید همه اینا نیازه دیگه وقتی به اوج می رسه اجابت می آید گاهی نیاز اجابتش به حرف زدن عیسی است برای تطهیر مادر گاهی نیاز برای چی هستش این است که فرزند دار شدن با این اوج نیاز که محقق می شود حالا دیگه از این سری ببینید چقدر اینا با هم دست به دست هم میده زیبا میشه این جریانات و کان زکریا الحجه الله عزوجل علی الناس بعد صمت عیسی بسنتین، بعد از سکوت عیسی علیه السلام به دو سال این پیش میاد ثم مات زکریا سپس زکریا از دنیا رفت فَوَرِثَهُ ، کی زکریا از دنیا رفت؟بعد ازینکه یحیی ع به دنیا آمده بود یحیی علیه السلام چند وقتش بود که زکری از دنیا رفته؟این جا در حقیقت یه جوری نشون می ده که شاید یحیی خیلی کوچیک بوده اما در بعضی از روایات نشون می ده که نه یحیی سنی پیدا کرده بود و لذا می آمد تو مجالس موعظه زکریا هم می نشست و هر موقع حضرت زکریا می دید که حضرت یحیی در مجلسش هست خیلی مراقب بود که از جهنم نگه خیلی خوفی بود حضرت یحیی لذا یک بار که یحیی روی سرش عبایی کشیده بود و حضرت زکریا او رو ندید، این تو امالی صدوق هستخیلی روایت زیباست اون جا شروع کرد از عقبات کعوده ★★جهنم و مواقف قیامت گفتن یک دفعه وسط کلام یحیی یک فریادی کشید و شروع کرد به رفتن چند روز گشتنش تا وقتی پیداش کردن دیدن که تا سینه تو آب خودشو قرار داده از شدت حرارت و سوزش و می سوخته و این لذا انقدر بکّاء بود که نمد دوخته بودن برای صورتش که اشک هاش و این نمدهادیگه زخم کرده بود این راه گریه را و این نمد دوخته بودن برای چشم هاش که این بتونه در حقیقت این زخم سوزش ایجاد زیاد نکند و وقایع تو اون کتاب خیلی زیباست روایتی که در اعمالی★★ صدوق آمده حتما بخونید که پس باید به مقدار قابلیت مخاطب هم افاده کرد نه آدم بگه که من می خوام آخرین مرتبه به اصطلاح اون فاش بودن روضه یا مثلا ترس رو ایجاد کنم بعد ممکنه کسی اگر جان بده و استعدادی ضایع بشه مقصر باشه انسان، خب بعد می فرماید که ثم مات زکریا فورثه ابنه یحیی الکتاب الحکمه وهو صبی ٌ★★الصغیر اما تسمع لقولی ★عزوجل یا یحیی خذ الکتاب.
کی یحیی کتاب را گرفت؟ وقتی زکریا از دنیا رفت و وقتی که هنوز صغیر بود که یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم سبیا که این جریان یحیی سلام الله علیه از چند جهت اون سنت است برای امت ختمیش یکیش اینه یکیش چی هستش نبوتشه که در کودکی نبی شد تا جریان امام جواد ع که امام جواد هم جریان امام هادی ع و هر دوی این ها هم مقدمه برای جریان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یعنی همین و مقدمه شدن برای در جریان ظهور، این مقدمه بودن اعتباری نیست این مقدمه بودن به این معناست که تمام اون حقیقت در زمان ظهور تو تمام کمالات می خواد محقق بشود از جمله این شرایط رو هم لازم دارد پس اینا هر کدوم نشون میده طریقن تا برسه به اونجایی که نتیجه نهایی می خواهد محقق بشود فلما بلغ عیسی علیه السلام سبع سنین وقتی عیسی هفت ساله شد تکلم بالنبوت والرسالة یعنی رسالت ایثار و در این جا از هفت سالگی می داند بعضی روایات از سی سالگی می دونند که عیسی علیه السلام سی سالگی رسول شد و سی و سه سالگی رفع محقق شد سه سال نبوت و رسالت، رسالت عیسی ع طول داردو این همه عظمت اما بعضی از روایات از هفت سالگی می دونن بعضی از روایات هم طول عمر عیسی رو بیشتر از این می دونن از سی و سه سال بیشتر می دونن الان دیگه به اینا خیلی کاری نداریم که فلما بلغ عیسی علیه السلام سبع سنین تکلم بالنبوة و الرساله حین اوحی★★الله تعالی علیه مکان عیسی الحجة علی یحیی
در بعد از رسالتش و علی الناس اجمعین بعد از اون هفت سالگیش و لیس تبق العرض یا اباخالد یوما واحدا به غیر حجة للله علی الناس منذ یوم خلق الله آدم امکان ندارد یک روز زمین از حجت خالی باشد که اگر خالی باشد لساخت الارض ★و اهلها که یا عالم فرو می رود به خاطر این اینکه واسطه فیض در کار نیست اما اگر حجت رو به معنای نظام تشریع گرفتیم آن جا عالم در حیوانیت فرو می رود لسا خت الارض اهلها این ساخت ساخت انسانی است که دیگر بهیمه می شوند انسان اگر حجت نباشد. اگر حجت را تشریع گرفتیم بهیمیت رو به دنبال دارد اگر حجت رو تکوینی و تشریحی گرفتیم لساخت رو همه فرو رفتن از بین رفتن همه عالم منظور می شود
سوال حضار:نامشخص
پاسخ استاد : نه ممکن است که هفت سالگیش به لحاظ همین باشد که رسالتش از هفت سالگی آغاز شد به لحاظ امامتی که از هفت سالگی یا هشت سالگی امام جواد ع داشتند یعنی حتی می خواهد بگوید نبوتش اگر قبل بود ولی رسالتش از هفت سالگی بوده و لذا امامت هم از هفت سالگی محقق شد یا هشت سالگی. خوب بعد می فرماید که فقلت جعلت فداک اکان علیٌ علیه السلام حجة من الله و رسوله علی هذه الامة فی حیات رسول الله آیا امیر مومنان در زمان حیات پیغمبر هم حجت بود از جانب خدا و رسولش بر این امت در زمان زنده بودن پیغمبر؟ فقال:نعم ،یوم اقامه لناس، مردم که قبل نمی دانستند.اما از اون موقعی که پیغمبر اقامه کرد او را مثل غدیری که اقامه کرد اگر غدیر و مبدا اقامه بگیریم نعم.یوم اقامه لناس و نسبه عَلَما و دعاهم الی ولایته و امرهم بطاعته از اون روز بر همه حجت بود اما قلت و کانت اگر حجت بود سائل سوال می کند طاعت علیٍ علیه السلام واجبة علی الناس فی حیات رسول الله و بعد و فاته. بعد وفات و در حین حیات پیغمبر یه جور بود وجوب اطاعت ؟فقال نعم و لکنه صمت .امیرمومنان در دوران حیات پیغمبر چی بود ساکت بود یعنی امر و نهیی نداشت اگر امر می کرد واجب الاطاعه بود مثل این که امامان قعدا او قام قعدا امری بکنند واجب الاطاعه است اما تا امام قبلی هست بعدی چی هستش ساکت است. صمت، امری ندارد .فلم یتکلم مع رسولله صل الله و آله و سلم. پس اقتضا هست هر چند که ظهور و بروز نیست .وکانت الطاعه لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی امته و علی علیٍ هم بر امت و هم بر امیر موومنان اطاعت پیغمبر لازم بود فی حیات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و کانت الطاعه من الله و من رسوله علی الناس کلهم لعلیٍ بعد وفات رسول الله صلی الله علی و آله و سلم و کان علیٌ علیه السلام حکیما عالما که این اشاره است به اون آیه شریفه که و انه فی ام الکتاب لدینا لعلیٌ حکیمٌ که گاهی این رودر شان امیرالمومنین گرفته باشند که و انه فی ام الکتاب لدینا لعلیٌ حکیمٌ که کان علی علیه السلام حکیما عالما در اینجا که ذکر شده روایت بعدی رو قبلا خوندیم لذا تو باب نصب امام جواد علیه السلام ادله نصر اون رو نمی خوانیم روایت سوم می فرماید که عن ابی جعفرالثانی( امام جواد ع) قال قلت لَاِنَّهم یقولون مردم نق می زنند انهم یقولون مردم شیعیان مومنان نق می زنن قبول نمی کنن امامت شما رو فی حداثة سنک حرف و حدیث است این ور اون ور فقال ان الله تعالعی اوحی الی داوود ان یستخلف سلیمان .وقتی که داوود سلام الله علیه نبی بود بعد از اینکه داود نزدیک وفاتش شد امر شد که سلیمان رو به عنوان وصیّ خودت انتخاب کن در حالی که سلیمان سنش کم بود و سلیمان نبی چون حداثت سن داشت مردم زیر بارشون نمی رفتن وهو سبیٌ یرعی الغنم★
کودکی بود که گوسفند را می چراند فانکر ذلک عباد بنی اسرائیل. بزرگان بنی اسرائیل زیر بار این کودک نرفتند و علماءهم فاوحی الله داود علیه اسلام عن خذ عسی المتکلمین ★وعصی سلیمان بگو عصاهاشون رو بیارن بزرگان ،سلیمان هم عصایش را بیاورددر یک اتاقی قرار بدید این اتاق رو مهر و موم کنید مهر و موم هایی که همه مهرشون رو بزنن کسی نگ یکی وسط راه وارد شده چندین مهر زدند هر کسی که عصا گذاشت مهرم زد اون جا که این در باز نشه تا فردا که این ها در رو باز کنن ببینم کدام یک از این عصاهایی که چوب خشکیده است اگر برگ و میوه پیدا کرده این نشان دهنده این باشد که صاحب او وسیع است این ها پذیرفتند و صبح که آمدند دیدن عصای سلیمان و راضی شدن به این واجعلها فی بیتٍ وختم علیها به خواتیم القوم همه مهره هاشونو بزنن خواتیم یعنی مهرههای همه رو بزن فإِذا کان من الغد و من کانت عصاه اون کسی که عصاش اورقد و اثمرت ★★
آن چوب خشکیده برگ بده و میوه بدهد برگ تنها هم نه !میوه هم بدهد فهو الخلیفة مثل عصایی که میگن در دست موسی علیسلام بود می گن که هیئت ★★اولی که از درخت انگار می کندند همون جور سرسبز بود همیشه با این که این عصا از به اصطلاح زمان انبیا گذشته به شعیب رسیده بود و از شعیب به موسی ع رسیده بود اما در عین حال این چون تعبیر این است که این عصا چوب چوب بهشتی بوده خب فمن کانت عصا قد اورقد و اثمرت فو الخلیفه فأخبرهم داود علیه السلام این رو قبول کردن و وقتی قبول کردند فردا که آمدند دیدند عصای سلیمان برگ داده فقالو قد رضینا و سلمنا قبول کردند که سلیمان وسیع باشد در روایت بعدی می فرماید که ابوبصیر می گوید که خدمت امام صادق ع رسیدم یک کودک پنج ساله ای همراهم بود حالا شاید فرزندش بوده معلوم می شود که فرزندهایشان را گاهی همراهشون پیش امامان می بردند این سنت خوبی است که کودک رو همراه خودت در مجالسی که به خدمت علما می رسین ببرین بعد حضرت استشهاد می کند کیف انتم اذا احتج علیکم به مثل سنه حالتون چگونه است وقتی که یک کسی مثل سن این .یعنی حضرت توجه می کند یک امامی مثل تو سن این هست حجت بر شما می شود. او قال سیلی علیکم بمثل سنه یا ولی شما می شود و این بر شما ولایت پیدا می کند کسی که به مثل سن این هست که این کنایه است شاید امام زمان عجل ال تعالی باشد که پنج ساله بود که پنج سالگی به امامت می رسند بعد در روایت بعدی دارد که عن شئ ٍ من امررالامام فقلت یکون الامام ابن اقل من سبع سنین میشه هفت سال کمتر باشد ؟ قال نعم واقل من خمس سنین که اینم اشاره به امام زمان است که پنج سالگی به امامت رسیدند در روایت ششم این است که واقفا بین یدی ابالحسن من پیش روی امام امام رضا ع در خراسان ایستاده بودم این را پدر خیرانی می گوید فقال له قال یا سیدی ان کان کونٌ فإلی من؟اگر حادثه برای شما پیش بیاد تعبیر قشنگ ان کان کونٌ نمیگن ان کان مات، نه، ان کان کونٌ اگر یک حادثه ای پیش بیاد فإلی من ؟قال الی ابی جعفر ابنی فکأن القائل استصغر سن ابی جعفر .قائل وقتی نگاه کرد به امام جواد که همراه امام رضا بود.این که در امام رضا نبوده مشهد اما مثلا می شناخته استصغر سن ابی جعفر را. سن امام جواد ع براش کم آمد که الان حدود مثلا شیش هفت سالشه وقتی امام رضا در مشهد هستش طوس هستش فقال ابوالحسن علیه السلام ان الله تبارک و تعالی بعث عیسی بن مریم رسولا نبیاً صاحب الشریعةٍ مبتدأ می خواد از قیاس اولویت استفاده بکند می گوید خدای سبحان عیسی را به عنوان رسول اولوالعزمی که دین جدیدی آورده رو از کودکی نبی کرد که دین جدید آورده به طریق اولویت وصی که مبلغ دین قبلی است و نبی زمانشه این در حقیقت قیاس اولویت است دیگر پس دین جدید آوردن که سخت تر است به جهت ظاهری. اینم یه خصوصیت که خدا عیسی را که دین جدیدی آورده بود را در کودکی در حقیقت به نبوت مبعوث کرده آن وقت دیگر این مسئله نسبت به امام و وصی که مبین دین نبیش است این راحت تر است و بعث عیسی ابن مریم رسولاً نبیاً صاحب شریعةٍ مبتدأ یه دین جدید آورده فی اصغر من السن الذی فیه ابوجعفرعلیه السلام که امام جواد علیه السلام هشت سالش بودش .در روایت هفتم رأیت ابوجعفر الجواد فقد خرج علیَّ بر من وارد شدن فأخذت النظر علیه. خیلی نگاهش می کردم حالا کودکی است وارد شده هی نگاش می کنم چون امامم هم هست و جعلت انظر الی راسه و رجلیه نگاه به قد و بالا می کردم از سر تا پا رو نگاه می کردم تا لأصف قامته لاصحابنا بمصر وقتی به شهر خودم برمی گردم بتونم اینو توصیفش بکنم بگم چند وجب بود بگم چقدر بود قد و بالاش چه جوری بود خصوصیاتشون رو بتونم بگم فبینا انا کذلک حتی قعد.حضرت نشستند فقال یا علی ان الله احتج فی الامام به مثل ماحتج به فی نبوه امامت امرش مثل نبوته خدا در نبوت بحث را مطرح کرده و حل کرده امامت امرش مثل نبوت است و فرقی نمی کند فقال و آتیناه الحکم سبیا چطور در حقیقت نبوت را به کودک داده ولما بلغ اشده به کسی که در حقیقت به مرتبه ی اشدیت برسد حالا اشدیت می تونن هیجده سالگی باشد یا سی سالگی باشد مختلف نقد کردن یا بلغ اربعین سنه سه تا چیز آورده هم آتینه الحکم سبیاً هم بلغ اشده هم بلغ اربعین سنه فقط یجوز ان یوتی الحکم وهو السبی و یجوز ان یوعطیها و هو ابن اربعین پس می شه امام هم کودک باشد می شه امام هم چهل ساله باشه امام بشه همون جور که نبی این امکان پذیر بود روایت هشتم می فرماید که یا سیدی ان الناس خطاب امام باقر علی السلام ان الناس ینکرون علیک حداثة سنک فقال و ماینکرون من ذلک برای چی انکار می کنند این سن کم را؟ قول الله عزوجل این انکار قول خدا می شود چرا انکار قول خدا بشود؟لقد قال الله لنبیه صلی الله علیه و آله و سلم قل هذه سبیلی أدعو الی الله علی بصیرةٍ و من اتبعنی که خطاب به پیغمر بگو پیغمبر هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرةٍ انا و من اتبعنی میگوید آن جا من اتبعنیش که بود ؟امییرمومنان ع بود که فقط پذیرفت امیر مومنان چند سالش بود پذیرفت می گوید امیرالمومنین علی علیه السلام از حدود هفت سالگی تا پونزده سالگی نقل کردن. قول مشهور ده سالگی امیرالمومنین است که پذیرفت که هذه سبیلی ادعو إلی الله بصیرةٍ من و کسی که تابع من است دعوت می کنیم دعوت کردن رو دارد نشان می دهد ادعو الی الله من و اون که تابع من است که امیرالمومنین است میگوید امرالمومنین ده ساله بود در حالی که دعوت کننده به دین بوده ولّیٰ ما تبع علیٌ علیه السلام وله تسع سنین برای امیرالمومن می گن نه سال هم به لحاظ این است که ماه هاشو که حساب نکنن ماه های بین سال رو می گن نه سال درست می شه و انا ابن تسع سنین امام جواد منم امروز نه سالمه و من نه سال ام امیرالمومن نه سال پس همین جور که در قرآن این استشهاد کرده برای ما هم این مسئله درست اگر کسی انکار بکند انکار قرآن است انکار خداست . بله امام جواد ع لیه السلام که اینجا به اصطلاح دارد حضرت بیان می کند والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 381” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید