سخنرانی‌ “استاد عابدینی “

«مراسم هیئت فقه و شهادت»

موضوع: مراتب رحم، در رحم طینی و رحم ولایی و رحم توحیدی
زمان برگزاری: 4 و 11 آذر ماه 1398
محل برگزاری: قم، حوزه علمیه معصومیه (س)

صوت جلسات

جلسه اول

جلسه دوم

متن جلسات

سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلاه و سلام علی محمد و آله الطاهرینو لعن دائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
اللهم کن ولیک الحجه بن حسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

انشا الله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری عنایت بفرمایید.

خیلی خوشحالم از اینکه در خدمت دوستان عزیز در قالب هیئت هستم که در مدرسه خدمت می­کنند و سرباز امام زمان هم هستند. خوشحالم که در خدمت دوستان هستم و امیدوارم بنائی که به عنوان هیئت بنا کرده­اید شما را تا اوج توحید بالا ببرد.

به مناسبت اینکه اولین جلسه ای­است که در قالب هیئت در خدمت دوستان هستیم، بحثی که انتخاب شده با بحث هیئت مناسبت دارد و با توجه با اینکه خانواده عزیزان نیز هستند این مسئله هم مزید بر علت شده که همین بحث را انتخاب کنیم.

در نگاه دینی اساس روابط مومنین بر پایه محبت چیده شده است آنچه انسان را به سمت توحید می­کشاند محبت است. محبت کثرت­ها را در عینی که وجود دارند تبدیل به وحدت می­کند. کثرت را از بین نمی­برد، بلکه کثرت را تبدیل به وحدت می­کند. هر چه قدر رابطهِ محبتی بین کسانی که به یک­دیگر محبت می­ورزند شدید تر بشود، توحید در وجود قوی­تر می شود. وقتی یک خانواده شکل می­گیرد، بین اعضای خانواده محبت، توحید ایجاد می­کند. محبت کثرت را از بین نمی­برد اما این کثرت دیگر منافی با توحید نیست.

ما یک کثرت منافی با توحید داریم و یک کثرت مُوکِد توحید داریم. ببینید بدن ما اعضا و جوارح کثیری دارد اما این کثرت مخل توحید نیست بلکه موکد توحید است. بدن ما یک کار انجام می­دهد با اینکه دست، پا، چشم، گوش… همه باهم متفاوت هستند اما این تفاوت­ها یک وحدتی را ایجاد کرده است که آن وحدت آنقدر کارآمد است که تک­تک اینها، هیچ کدام به صورت منفرد قدرت این کار را نداشته­اند. کاری که از این می­آید، مجموع کار اینها نیست.

یک­بار می­گوییم که افرادی کنار هم جمع می­شوند و یک کار انجام می­شود، کار این­ها مثل ماهیت یک لشکر هست؛ وقتی یک نفر،یک نفر بخواهند در مقابل دشمن بیایستند فایده ندارد ولی وقتی در قالب یک لشکر با یک فرماندهی در مقابل دشمن قرار می­گیرند این لشکر مجموع توان­های افراد است، اما بدنِ ما مجموع توان­های اعضا نیست، بلکه ]وقتی اجزاء بدن در کنار هم قرار می­گیرند[ یک حقیقت جدیدی ایجاد می­شود که در آن حقیقت جدید، روح توحید و روح جمعی وجود دارد. حقیقتِ واحد در بدن بارز است لذا هر کسی که به بدن نگاه می­کند، اجزاء را در نگاه اول مختلف و متکثر نمی­بیند بلکه همه­ی این­ها را یک واحد می­بیند که ذو شئون است. همه اینها با هم مرتبط است و یک ارتباط ارگانیک زنده بین این اعضا  هست که همین رابطه زنده بین اعضا، اینها را از تکثر بیرون آورده است.

حال یک ماشین را در نظر بگیرید؛ قطعات یک ماشین، ماشین را می­سازد اما حرکت ماشین مجموع کارهای این اجزاء است اما ترکیب اجزاء یک شیء جدید نیست. لذا هر کدام نقشی دارند که نقش خودشان را ایفا می­کنند که ارتباطی با هم ندارند اما در بدن اینگونه نیست که اجزاء فقط نقششان را ایفا بکنند بلکه یک هماهنگی و رابطه قوی وجود دارد که اگر یکی از اعضا مبتلی به بیماری بشود بقیه اعضا هم این تاثیر و تاثر در آن­ها ایجاد می­شود؛ مثلا شما اگر یک ماده قندی که قند دارد را بخورید در کمترین زمان از هر نقطه­ی بدن خون بگیرند، نشان می­دهد که قند بالا رفته است، از نوک انگشتِ پا یا دست و یا هر نقطه­ی دیگر بدن که خون بگیرند {همین مسئله وجود دارد. چرا چنین است؟} چون انسان یک موجود زنده است. یک موجود زنده همه اعضایش با هم ارتباط دارد و همه اعضا چنان رابطه­شان قوی و رفتارشان آنقدر شدید است که امکان ندارد  جزء به جزء باشند.

لذا حتی اگر عضوی از اعضا کسالت پیدا ­کند به خاطر این که در کل کارهای بدن اختلال پیدا نشود، ابتدائا در نهاد بدن این گونه تعبیه شده که همان عضو با میکروب یا ویروسی که وارد شده مقابله بکند. اگر همان عضو مقابله کرد و فائق شد که در این عضو در حد یک اختلال ایجاد می­شود و حل می­شود اما اگر حل نشد تمام بدن به سرعت درگیر می­شود، وقتی انسان تب می­کند، نشان دهنده این است که تمام بدن حالت عادی را تعطیل کرده است و همه بسیج شده­اند و نظام ایمنی بدن به صورت کامل فعال شده و بدن در حال ساخت سلول­های ایمنی است و باقی کارها تعطیل شده است. این جالب است که کارخانه­های دیگر بدن تعطیل می­شوند و همه به تولید سلول های ایمنی کمک می­دهند تا سلول­های ایمنی قدرت پیدا کنند.  حتی غاذی یک انسان که غذا می­خورد در حالت تب ضعیف ترین حالت را دارد و کمترین اشتهاء را دارد زیراکه می­­خواهد از کمترین اشتغال استفاده کند برای بیشترین نتیجه، حتی قوت غاذیه می­خواهد که به کاری جز کمک به تولید سلول امینی مشغول نباشد . این­ها زیبایی­های درون بدن ما است که دارد حالت یک جمعی که می­خواهد با هم باشند را بیان می­کند. یعنی نظام بدنی ما که نظام به اصطلاح تکوین عالم و وجود است، یعنی آن عالمی که ما اصلا کاری به آن داریم و تاثیری در تحقق آن نداریم، خودش محقق است بدون اینکه ما علمی به آن داشته باشیم و کار خودش را می­کند.

این بدن یک مدل و الگو است برای یک کار جمعی؛ برای یک ارتباطات جمعی، برای اینکه چطور می­شود عده­ای یا افرادی کنار هم جمع بشوند و با هم یک واحدی را شکل بدهند که توحید بر آن حاکم باشد. کثرت­ها به سمت توحید برود این رابطه بدن که حالا فرصتش نیست که خیلی بازش بکنیم! خیلی بحث های جالبی دارد. این یک نماد بسیار عالی است برای در حقیقت…

البته فقط بدن هم نیست اگر شما نظام زیست شناسی را ببیند هر کجا که دست بگذارید، همین است. زمین شناسی یا سایر علوم هر کجا که شما دست بزنید همین است. در نظامی که همه اعضاء مرتبط هستند در هر جایی که اختلال می شود این اختلال در یک نظام زنده به سرعت به سایر بخش­ها منتقل می­شود. اگر شما به یک استخر برای ضد عفونی کلر بزنید –اگر این حوض جریان داشته باشد- چقدر طول می­کشد که این طرف استخر با آن طرف درصد حل کلر یکسان بشود!؟. اگر کلر از ابتدا تا آخر – با اینکه کلر حالت گاز دارد-استخر را فرا بگیرد باز هم درصد کلر از جایی که کلر وارد شده تا جایی که انتهای استخر است، درصد کلر در این آب متفاوت است اما یک موجود زنده تا یک ماده قندی را می­خورد، وقتی از او آزمایش بگیرند، تمام بدن یک درجه از قند را نشان می­دهد این گونه نیست که اگر از دست یا پا نمونه­بگیرند میزان آن متفاوت باشد چون یک موجود زنده است و به سرعت این تاثیر و تاثر یکسان و با یک مدل … این نشان می­دهد که در بدنِ موجود زنده، توحید حاکم است لذا خودش را اینگونه نشان می­دهد.

می­خواستیم از این مثال چه استفاده­ای کنیم؟ هدفمان این بود که اگر جمعی می­خواهند درکنار هم جمع بشوند مدلی که تکوین (یعنی عالم وجود که ما در آن دخالتی نداریم و خودش محقق است و  این عالم نیز خلق خدا است) برای یک وحدت ارتباطات و اجتماعات ارائه می­دهد، چه مدلی است. هرچقدر روی این مسئله فکر بکنیم { جای دارد.}

غربی­ها با اینکه نگاهشان با ما متفاوت است، جدیدا در حال کار بر روی این مسائل هستند. نگاه ما این است که خالق تکوین و خالق تشریع یکی است. خالق تشریع، دین است و خالق تکوین یعنی کسی که عالم را خلق کرده است نیز خداست که هر دو به یک جا می­رسند. ما قائلیم که یک حقیقت است، که همان خدای سبجان است لذا تکوین که عالمی است که خدا خلق کرده با عالم تشریع که خدای متعال به وسیله انبیاء آورده است یک حقیقت است و یک واحد است و با هم تطابق و تناظر کامل دارند یعنی هر چه در این است به آن ناظر است و هر چه در آن هست از این {نشأت گرفته.}

تناظر و تشابه این دو جدی است لذا اکنون غربی­ها از مدل­ها و الگو­هایی که در نظام هستی هست، در علم استفاده می­کنند تا شبیه آن را به عنوان ابزار و آلات بسازند و حتی در علوم انسانی شبیه سازی می­کنند تا از اینها استفاده بکنند…. {غربی­ها} این باور را ندارند که خالق این­ دو عالم یکی است اما در عمل به این رسیده­اندکه کارکرد اینها واحد است و می­توان از این عالم سوژه گرفت، مثلا اگر می­خواهند هواپیما بسازند از انواع مدل­های پرندگان در حالت­های مختلف استفاده می­کنند تا سرعت­ها، حرکت­ها، برخواستن و نشتسن­ را از او سوژه بگیرند و انجام بدهند. اگر می­خواهند ساختمانی بنا بکنند، از روی درخت تونمندی که سر به فلک کشده است {نمونه برداری می­کنند} مثلا به نحوه­ی پهن کردن ریشه­هایش دقت می­کنند که این درختی که پنجاه یا شصت متر قد کشیده است، این درخت ریشه­هایش را عمودی در زمین فرو کرده است تا در مقابل باد­ها و زلزله­ها ایمن بشود یا افقی ریشه­هایش را پهن کرده؛ اگر ریشه­ها را افقی پهن کرده نسبت بین طول درخت با پهن شدن این ریشه­ها چه نسبتی دارد.

این­ها مدل­­های تکوین است برای استفاده در تشریع -که در دست و اختیار ما است و ما می­توانیم این مدل­ها را در اختیار بگیریم- است.

ما به بالاتر از این معقتدیم، تمام آنچه در نظام تکوین هست همه­اش از روی مدلی که برای حرکت انسان در عالم تشریعی­اش لازم است، برنامه ریزی و طراحی شده است، به صورت اتفاقی تناظر ندارد بلکه با نقشه، تشابه هست. اگر این را خدای سبحان خلق کرده، خالق واحد است وَ مٰا أَمْرُنٰا إِلاّٰ وٰاحِدَةٌ ﴿القمر، 50﴾ امر الهی یک حقیقت واحده است و چون حقیقت واحده است پس یک تناظر کاملی بین آنجایی که دین است  و آنجایی که خلقت است وجود دارد. قٰالَ رَبُّنَا اَلَّذِي أَعْطىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ  ﴿طه‏، 50﴾

هر چیزی خلقش و هدایتش که کمال ثانوی آن است، خدای سبحان خلق کرده است و یک واحد است. اگر عالم را این گونه دیدیم آن زمان نگاه ما به تکوین و عالم خلقت، یک نگاه دیگری می­شود. نگاه درس­آموزی می­شود نگاهی می­شود که خدای سبحان آیات خودش را در کتاب تکوینی –که همین خلق عالم است- قرار داده است و مشابه­اش را به لفظ آورده که کتاب تشریع است که همان قرآن است. لذا این دو با هم کاملا مشابه هستند. اگر جایی اختلاف دیدیم فهم خودمان را تخطئه کنیم که این فهم کجایش اشکال پیدا کرده است، مثلا جایی که انسان نتیجه­ را یقینا می­داند ولی راهی که در معادله­ی حساب و جبر رفته است، غلط بوده. در این حالت نتیجه­ای را که می­داند را تخطئه نمی­کند بلکه راه را تخطئه می­کند که در کجای کار اشتباه کرده که نتیجه­اش اشتباه شده است. دنبال راه  است.

اگر ما با این باور که خدای سبحان آنچه خلق کرده است یک حقیقت عظیمی است که گستره­ی … -این حرف در حقیقت، هم در نظام­های نقلی وارد شده است و هم در نظام فلسفی و عرفانی به صورت جدی مورد تاکید است- که هر چه در عالم هست گسترده­ی وجود انسان است و با انسان مرتبط است. آن شعری که منسوب به امیرالمومنان است که فرموده اند:

و تزعم انك‏ جرم‏ صغير

 

و فيك انطوى العالم الاكبر[1]

     

که تعبیر عرفا این است که انسان، عالم صغیر است و عالم، انسان کبیر است. یعنی عالم انسانی است که گسترده شده است. تعبیر امام رحمه الله علیه در کتاب مصباح الولایه بسیار زیبا است، ایشان می­فرمایند: حقیقت عالم عقل منشرح است، عقلی که شرح و بسط پیدا کرده است. ]حال باید پرسید که[عقل چییست؟ منظور از عقلی است که پیامبر می­فرمایند أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ الْعَقْلُ‏[2]. منظور این است که عالم وجود منشرح پیغمبر اکرم است. نترسید! اول ما خٌلق الله، عقلی است از جنس نور. سپس می­فرمایند عالم عقل منشرح است زیرا از او صادر شده و از او بسط یافته و لذا َ بِكُمْ‏ فَتَحَ‏ اللَّهُ‏ وَ بِكُمْ‏ يَخْتِمُ‏ اللَّهُ وَ بِكُمْ‏ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ بِكُمْ يُثْبِت‏[3] {وارد این بحث نمی­شویم که در سر جای خودش بسیار مهم است هدف ما این بود که این را استفاده کنیم که} اگر ما جمعی تشکیل می­دهیم که این جمع می­خواهد توحیدی باشد مثلا خانواده تشکیل می­دهیم و می­خواهیم خانواد­ه­مان توحیدی باشد یا هیئت تشکیل می دهیم و می­خواهیم هیئتمان توحیدی باشد، یعنی بر این کثرات وحدت حاکم باشد چه کنیم؟، چه مدلی را انتخاب کنیم؟ و از چه راهی وارد بشویم؟

این سوالات را مد نظر داشته باشید و از مسائلی که مطرح می­شود جوابش  را پیدا کنید.

این نگاه که محبت حقیقتی است که انسان­ها را و عالم را …

تعبیری که ابن سینا ذیل مطلب گفته است “سریان عشق در عالم” هست. شما نگاه کنید که به هر جا دست می­زنید ]جریان عشق را می­بینید[ حتی در موجودات بی جان نیز چنین است. خدای سبحان یک اتم را از چه تشکیل داده؟ هسته و پوسته! یعنی {خدای سبحان} پروتون و نترون را در هسته گذاشته است و الکترون در پوسته قرار داده. قطب جاذبه­ی این­ها، یکی مثبت است و یکی منفی؛ این دو قطب مخالف هم هستند و همدیگر را جذب می­کنند. قطب مثبت و منفی یکدیگر را جذب می­کنند لذا یک اتم بر محور پوسته شکل می­گیرد -حال هر طوری که این پوسته را در فیزیک بپذیرید.- این ابر الکترونی که دور هسته قرار دارد، این ابر اتم را غیر قابل شکاف می­کند به طوری که اگر بخواهید شکافت اتم را انجام بدهید باید با یک انرژی زیاد و با یک راه­های دقیق شکاف را انجام بدهید و اگر این شکاف هسته­ای محقق بشود، انرژی زیادی آزاد می­شود. همه­ی بحثی که امروز به عنوان انرژی هسته مطرح است مخصوص اورانیوم نیست بلکه در هر هسته­ی اتمی انرژهای بی اندازه­ای ذخیره ­شده است–التبه قابل محاسبه است- اما اورانیم راحت­تر به فروپاشی می­­رسید و در هسته­اش راحت­تر شکاف ایجاد می­شود و الا هیدروژن هم همین گونه است و بمب­های هیدروژنی هم ایجاد شده و آن هم به هیمن صورت است البته بقیه عناصر هم چنین هستند.

اکنون ما در اطراف خود، هوایی که استنشاق می­کنیم و حتی بدن خودمان و ماده­ای که در زمین هست اتم­های زیادی هست که قابل احصاء نیست. همه­ی این­ها انرژی خفته­ی بی­اندازه است که در کنار شما هست ولی وقتی نگاه­ می­کنید آرامش را در احساس می­کنید و احساس اضطراب این شکافت {را نمی­کنید} یعنی اگر شما در کنارِ …

آدمی گاهی این کپسول­های گاز ­را می­بیند که در آنها گاز مایع را فشرده کرده­اند. انسان گاهی هراس دارد که نکند شیر ریگراتور سیلندر گاز را بد ببندد. اگر آن را خوب نبندد ممکن است باعث نشت گاز بشود. اگر نشت گاز اتفاق بیفتند بسیار مخاطره­آمیز است، زیرا این گاز آنقدر متراکم است که کافیه یک روزنه­ برای نشت پیدا کند تا ویرانی بزرگی ایجاد کند اما ما در کنار مقدار بسیاری از انرژی خفته در عالم زندگی می­کنیم منظور از خفته این است که الان بالفعل هست اما آرامیده است ولی اگر سر به سر آن بگذارید و شکاف هسته­ای را انجام بدهید، انرژی بسیاری که غیر قابل کنترل است ایجاد می­شود؛ چون نمی­توانند این انرژی را کنترل کنند جرئت نمی­کنند آن را دست­کاری بکنند، زیرا که این آزادسازی انرژی مثل سیلی ویران­گر است که نمی­دانند چقدر انرژی از آن ساطع می­شود. لذا خدا انرژی را بی نهایت برای نسل­های بشر قرار داده است و این یکی از آن منابع است که به دست آورده­اند و می­دانند هر چقدر از آن استفاده بکنند تمام شدنی نیست و هیچ مکانی در عالم مادی نیست که انرژی در آن نباشد، البته ممکن است معادن اورانیم خاص باشد ولی اتم همه جا هست.

می­خواستیم از این سریان عشق در عالم را استفاده بکنم یعنی حتی در هسته اتم، چیزی که اتم را غیر قابل شکاف می­کند و آن را محکم نگه­می­دارد، محبت است. اوست که اتم را در مقابل واپاشی محکم می­کند. هر چیزی در عالم که وحدتی پیدا کرده باشد، این محبت است که سبب آن وحدت است.  محبتی که سبب وحدت می­­شود در مقابل واپاشی مقاومت می­کند. پس هر جمعی که می­خواهد شکل بگیرد هر چقدر رابطه محبتیشان بیشتر بشود در مقابل واپاشی مقاوم­تر می­شود.

 این هسته که در تعبیر حضرت آقا – که تعبیر خوبی از آن کردند- چنین  فرمودند: خانواده هسته جامعه است، اولین سلول جامعه است که جامعه براساس این هسته شکل می­گیرد. اگر این هسته درست بنا­ بشود و اگر این هسته درست با محبت شکل بگیرد، آن زمان اثرش این است که در مقابل واپاشی مقاومت می­کند. به تعبیری که حضرت آقا دارند فروموده­اند: دشمن صهیونیستی و استکباری از صد سال پیش -و نه حالا- در مقابل خانواده به دنبال واپاشی خانواده است البته نه فقط در بین مسلمانان – که مسلمانان برای آنها موکَد است- بلکه در سراسر جهان چنین چیزی را دنبال می­کنند زیرا که آنها قائل هستند که همه­ی انسان­ها به غیر از یهود، مثل حیواناتی هستند که در خدمت یهود هستند.

هر چقدر که شکل محبتی و اجتماعی در خانواده و جامعه قو­ی­تر باشد مقابل اهدافی است که صهیونسیت­ها می­خواهند، {اگر خانواده و محبت در بین مردم قوی باشد} ممکن است در مقابل آنچه صهیونیست­ها می­خواهند که مردم را در آن راه به کار بگیرند، مقاومت بکنند و جامعه تشکیل بدهند  یعنی اگر خانواده­ای با محبت و مقاومت بالا شکل گرفت آن جامعه­ای که مرتبط با این خانواده شکل گرفت، مقاوم می­شود و زیر بار آن چیزی که آن­ها می­خواهند، نمی­روند.

اگر ما به دنبال اصلاح جامعه باشیم، کجا را باید هدف گیری بکنیم که مهم­ترین نقطه تیز کارما و نقطه­ی هدف اصلی ما باشد!؟… یعنی هم مهم­ترین نقطه باشد و هم ساده­ترین کار باشد. اصلاح خانواده، ساده­ترین و دم­دست­ترین کار است که در عین حال مهم­ترین کار است. پیچیدگی خانواده کمترین پیچیدگی است؛ مثل موجودات تک سلولی تشکیل شده است در مقابل موجوداتی که از سلول­های زیاد تشکیل شده است. موجوداتی که از سلول­های زیاد تشکیل می­شوند نظام­های زیادی بر آن­ها حاکم است ولی موجود تک سلولی ساده و بسیط هستند. خانواده به عنوان یک موجود تک سلولی که اولین هسته­ی یک اجتماع را شکل می­دهد شاید اصلاحش و روابط حاکم بر آن، ساده­ترین حالت را نسبت به یک حاکمیت دارد زیرا که در حاکمیت روابط زیادی ایجاد می­شود و پیچیده می­شود اما اگر به دنبال اجتماع صالح هستیم، اجتماع صالح الاولابد از خانواده­ی صالح تشکیل می­شود. اگر خانواده صالح نباشد اجتماع صالح امکان پذیر نیست(24:29) با این نگاه هدف در اصلاح جامعه، ایجاد خانواده­ی توحیدی است. این مقدماتی بود برای ایجاد خانواده توحیدی.

 این خانواده در مرتبه­ی اولش همان چیزی است که یک زن و یک مرد شکلش را آغاز می­کنند. آن­ها در دو قطب مختلف هستند که باعث استحکام خانواده می­شوند. اگر در جامعه چنین شد که اعضای خانواده در برخوردهای خود در اجتماع  به دنبال این بودند که به سمت حرکت­های همجنس­گرایانه حرکت کنند، حرکت به سمت هم­جنس­گرایی یعنی چی!؟ {یعنی} فروپاشی خانواده.

جنس­گرایی به معنای این است که دو قطب هم­نام کنار هم قرار بگیرند، اگر دو قطب هم­نام کنار هم قرار بگیرند، اگر محبتی هم میان­ ­آن­ها شکل بگیرد کاملا تصنعی و قابل فروپاشی است و کاملا به سرعت قابل تنفر است. آن غیر از حالتی است که نظام طبیعت…

این جریان خلاف هستی است. تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارند بسیار زیبا است. ایشان می­فرمایند: گاهی در هستی یک تخلفی مشابه هستی صورت می­گیرد؛ این تخلف را هستی در مقابلش به دنبال اصلاحش برمی­آید مثلا اگر روابط نامشروعی بین زن و مرد صورت ­بگیرد. این روابط نامناسب مطابق با هستی است یعنی ازدواج آن حقیقت مناسب با هستی است و آن روابط نا مشروع، روابط غیر مناسب با هستی است که مطابق با هستی است ولی یکبار هم جنس­گرایی ایجاد می­شود که روابط غیر مناسب با هستی است؛ نه فقط مناسب غیر مشروع.

علامه ­می­فرمایند: آنجا که رابطه مطابق هستی است، اما نا مشروع یعنی در این مناسبت قواعد رعایت نشده است یعنی ازواج­ها، با نگاه ازواج نبوده یا به تعبیر امروزه ازدواج سیاه!

حضرت آقا فرمودند- صحبت آقا با مداحان در برج دوزاده را ببیند-: اینها آمده­اند و یک جریانی به اسم جریان هم­جنس­گرایی راه انداختند و وقتی دیدند که این جریان را همه جا نمی­توانند راه بیندازند، یک جریان دیگری به اسم ازدواج­های سفید راه انداختند. در جریان ازدواج­های سفید، بدون اینکه رابطه ازواجی شکل بگیرد و تکالیفی بر دو طرف بار بشود، زن و مرد کنار هم زندگی می­کنند؛ بدون اینکه تکالیفی بر دوش طرفین بیاید پس هر موقع هم که خواستند مثل دو دوست از یک­دیگر جدا می­شوند و طلاقی نمی­خواهد زیرا که ازواجی نبوده است. -این رابطه ازواج به اصطلاح سفید که ایشان{رهبری} گفتند سیاه است و من هم{به همین دلیل} می گویم سیاه-. این ازواج سیاه مطابق هستی است اما نا مشروع است اما هم­جنس­گرایی مطابق هستی نیست. تعبیر مرحوم علامه هستی این است: آنجایی که فعلی مطابق هستی باشد ولی نامناسب و نا مشروع، هستی در مقابل آن فعل به دنبال اصلاحش برمی­آید {این اصلاحش یک بیان دارد که اینجا وقتش نیست} اما آنجایی که تخلف نامناسب با هستی باشد، هستی در مقام محو و نابودی آن برمی­آید. یعنی آن اولی بیماری است و این دومی بیماری نیست بلکه در حقیقت ویرانگر است و چون ویرانگر است همه هستی{ با آن مقابله می­کنند}

{چنین چیزی} دروغ در هستی و کذب در هستی است و چون کذب است، همه هستی می­خواهد که ویران و روسوایش کند اما آن دیگری بیماری در هستی بود لذا هستی….

برهمین اساس آقا فرمودند: غربی­ها در جریان برجام که با ما مذاکره می­کردند یا در جریانات دیگری مثل 2030 به دنبال این بودند که ما با هم­جنس­گرایی برخورد نکنیم حتی نمی­خواستند که بگویند که آن را جرم ندانید بلکه خواست غربی­ها این بود که برخورد نکنید.

بیان رهبری این بود که: اگر هم­جنس­گرایی در کشوری راه پیدا کرد به ظاهر یکی از مظاهر تمدن غرب {راه پیدا کرده است} اما حقیقت این است که اگر جایی هم­جنس­گرایی راه پیدا کرد تمام تمدن غرب راه پیدا کرده است زیرا که فصل اخیر تمدن غرب، هم­جنس­گرایی است. تمام آن­چه در تمدن غرب از فساد و بی­چارگی و بدبختی در نظام اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیش هست، در این {هم­جنس­گرایی} خلاصه شده و عصاره­ی آنها در این {هم­جنس­گرایی} آمده و این که بیاید همه­ی آنها نیز آمده­اند.

آنها{غربی­ها} اصرار دارند که در هر کشوری این را به عنوان یک شرط اساسی قرار بدهند و آقا هم به شدت در مقابل این شرط ایستاده­اند. حتی برخی گفته­بودند که این {پذیرش هم­جنس­گرایی} که چیزی نیست ما به ظاهر همین حد را بپذیریم ولی اجرا نکنیم، ولی آقا گفته­بودند که به هیچ وجه امکان ندارد.

این بیان که در مقابل هستی، تعبیر {قرآنی چنین است} يُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ ﴿البقرة، 205﴾

هم حرث را از بین می­برد یعنی هم نظام خانوده و هم نسل را که بقای نظام انسانی است را از بین می­برد. یک اجتماعی که براساس ملاک­های محبتی که هستی قرار داده، اگر مناسب او شکل نگیرد و براساس آن رشد نکند، به سرعت به واپاشی و فروپاشی می­رسد، که این دو یکی­شان مریضی است ویکی­شان حقیقت مقابل هستی است لذا اساس خانواده­ها را هر چه قدر از نظر محبتی اشباع بشود مطابق آن دستوری است که دین داده است.

لذا در دین می­گویند که یک ساعت با خانواده بودند مطابق یک سال عبادت اثر دارد. یک ساعت با خانواده بودن که انسان یک ساعت با محبت کنار خانواده بگویند و بخندند، چنین کاری مطابق یک سال عبادت اثر دارد، البته مشخص است که منظور عبادت مستحبی است. یعنی آن عبادت مستحبی می­خواست محبت و توافق و به سمت وحدت حرکت کردن را ایجاد کند {که خانواده همان را ایجاد کرده است}.

خیلی زیبا است که در دین ما تمام دستورات، حرکت کردن به سمت توحید است یعنی کَثَرات باید به سمت توحید حرکت کنند و بهترین و ساده­­ترین راه برای اینکه کثرات به توحید برسند، راه محبت است زیرا که محبت تشابه­ ایجاد می­کند و تشابه، بقاء ایجاد می­کند و با هم مقابله نمی­کنند هرچقدر سنخیّت­ها بیشتر بشود، دو قطب……

لذا ببیند همه عالم را خداوند به صورت زوجین خلق کرده است.

این نکته را در میان بحثم عرض کنم بلاخره شما از دانشگاه آمده­اید و توجه­ی به آن خوب است. کارهایی که در محصولات تراریخته انجام می­شود عجیب است، همان کاری را که با طبیعت می­کنند همان کار را نظام انسانی انجام­ می­دهند. محصولات تراریخته، و دانه­هایی که به ما برای کاشتن می­فروشند اثرش این است که یکبار تولید می­کند ولی دانه­ای که از او به دست می­آید عقیم است؛ یعنی یکبار مصرف می­شود و دانه عقیم است. اکنون میوه­هایی که از این روش، اصلاح ژنتیکی می­شوند، این میوه­ها، بی هسته می­­شوند؛ میوه بی هستی یعنی چی؟ هسته چیست؟ هسته میوه، فرزند میوه است و  هسته، نسل میوه است. یعنی یک درخت گردو که میوه می­دهد نسل و هسته و همه­ی عشق درختِ گردو یا هر میوه­ی دیگری، همه عشق آن درخت که شکوفه می­زند و بیرون می­ریزد و بعد تبدیل به میوه می­شود و اینکه همه جِدش را به کار می­گیرد تا این میوه به عالی­ترین وجه­ش برسد…{همه این تلاش­ها برای چیست!؟ برای انین است که نسلش ادامه پیدا کند} بعد هم ببیند که چقدر زیبا هسته را دل دل میوه­اش پنهان می­کند، مثلا یک درخت سیب را در نظر بگیرد که هسته­اش را در درونی­ترین لایه­اش قرار می­دهد تا این مزه، رنگ و شکل سیب، توجه عده­ای را جلب کند و میوه­ را بچینند و این میوه را برای خوردن ببرند تا دانه­ درخت متنقل بشود. دانه­ی سیب بقای آن است –چقدر زیبا است- و بعد از آن هم نمی­آید دو یا چند دانه برای بقایش بدهد بلکه تعداد زیادی از میوه­ها را به بار می­آورد تا شاید بعضی از این­ دانه­ها تبدیل به درخت بشود.

{متاسفانه} ما این {مسئله را این­گونه} در درخت نمی­بینیم که درخت با این شوق میوه و دانه می­دهد. گل که گل می­دهد همه مقصودش این است که آن دانه­هایی که بعد از این گل می­ماند، آن دانه­ها بمانند تا نسلش ادامه پیدا کند.

اگر این سیب را با این رگه­ها در عالم ببینید، می­فهمید که عالم چقدر هدف­مند حرکت کرده است؛ وقتی بشر در این مسئله دخالت می­کند و میوه را به سمت بی­دانه شدن می­برد یعنی وقتی درخت را بی­ثمر می­کند از درخت نسل منقطع ایجاد می­شود. وقتی دانه­های تراریخته تولید می­کنند، درخت یا گیاه یکبار به نتیجه می­رسند و به دنبالشان بقا نیست، آیا می­دانید که این مسئله در نظام وجودی ممکن است چه مشکلی را ایجاد می­کند!؟ اگر ما آن محبتی که درخت به فرزندش دارد و در آن دانه نهادینه می­کرده و به همان دلیل، دانه را ایجاد می­کرده، وقتی آن راحذف می­کنید چه اثری دارد!؟… -این­ها استحسانات ذوقیه نیست بلکه نگاه الهی به هستی است-، اکنون نگاه ما صرفا در سطح مادی است ]بحث اثرات معنوی به کنار است[ اگر اشکالی به دانه­های تراریخته می­کنیم به دنبال این هستیم که در بدن ما چه آثاری دارد و چه اثری در بدن ما دارد؟

وقتی رابطه­ی محبتی بین درخت و دانه­اش منقطع می­شود صد سال دیگه در این نسل اثرش ایجاد می­شود و ممکن است اثرش بعدا مشخص بشود و اکنون دیده نشود زیرا که یک اثر فیزیکی اولی نیست، هر چند ممکن است که آن هم در کار باشد!

دقت کنید ما نمی­خواهیم مطلق علم را نفی بکنیم اما علمی که برخلاف هستی است و به دنبال تهدید نسل و عقیم کردن است همین علم وقتی به میوه می­رسد به دنبال عقیم کردن میوه است و وقتی هم به دانه­ها می­رسد به دنبال عقیم کردن آن­ها است؛ توجه کنید که همه­ی این­ها یک مدل است و در همه موارد یک جنس کار انجام می­شود و لذا برنامه­ای که تحت این است و دانشمندانی که ناخود­گاه در این مسیر قرار می­گیرند نگاهی به این منظر و مسئله ندارند و باوری به آن ندارند و از این منظر به هستی نگاه نمی­کنند بلکه نگاهشان این است که محصول بیشتر به دست بیاورند یا زودتر به محصول برسند و یا در برابر آفت مقاوم باشد! {هدفشان فقط همین است} البته آن جایی که انسان بتواند در مسیر هستی جلو برود، کسی با آن مخالف نیست ولی آنجایی که مشخص است که برخلاف هستی است {در این موضع نباید خلاف هستی اقدام کرد مثلا} عقیم کردن دانه­ها، وقتی دانه­ها را عقیم می­کنید، قطعا در رتبه­ی خودش بغض شکل می­گید و قطعا انسانی که با او برخورد می­کند، و با آن ارتباط می­گیرد و از آن استفاده می­کند، این حقیقت در وجود انسان، قطعا اثر می­گذارد؛ این اثر یا در نظام بدنی است یا در نظام روحی یا در هردو نظام! یعنی خلقایت تغییر می­کند گاهی انسان در نظام فیزیکی تغییری نمی­کند ولی در جامعه شاهد تغییر خلقیات پیش­ می­­آید.

-نمی­داینم این مطالبی که با حرص و جوش می­گویم فایده­ای دارد یا باید آرام تر و…-

این نگاه که یک حقیقت واحد است که دانشمندِ تجربی زیست شناسش و دانشمندِ گیاه­شناسش و دانشمند­ جامعه­شناسش… همه این­ها بدون اینکه بدانند مهره­های یک حلقه­ای شنده­اند که با هم، در حال پیش بردن جهان را به سمت يُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ ﴿البقرة، 205﴾  هستند، که هم زمین را خراب بکنند و هم نسل و بقاء را خراب بکنند که این نگاه در انسان و در فضای خانواده…

از این منظر هر چه به خانواده پرداخته بشود و خانواده تقویت بشود، مقابل ترفند و کارِ آنها است و به سمت توحید حرکت کردن است، به سمت اهداف خلقت، حرکت کردن است. اهداف خلقت را تثبیت کردن است . لذا گاهی تشکیل خانواده، شکل وجوب کفایی پیدا می­کند تا در مقابل ترفند آنها بتوان مقاومت کرد، لذا زمین زدن او به تشکیل خانواده است. این یک نگاه است، بعد از آن فرزند آوری است! فرزند آوری در این نگاه با همان منظر دیده­ می­شود که آنها به دنبال يُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ ﴿البقرة، 205﴾ هستند؛ آنگاه با این نگاه، وقتی فرزندی برای خانواده شکل می­گیرد، این فرزند انسان و پدر و مادر را مظهر…{اسماء الهی می­کند.} در روایت هست که می­فرماید: حواستان باشد که بچه­­­ها، شما را رازق خودشان می­داند یعنی فرزندان، پدر و مادر را در کودکی رازق خودشان می­دانند لذا خدای سبحان نقش رازق را برای پدر قرار داده و نقش خالق را که البته در اینجا معدیت مراد است، برای پدر و مادر قرار داده است، یعنی پدر و مادری که فرزند می­آورند، تمرین مظهر خالقیت شدن، کرده­اند، مظهر رازق شدن، مظهر جود و کرم و رحمت الهی شدن است. خیلی از اسماء در وجود یک شخص که پدر و مادر می­شود تحقق پیدا می­کند تا یک خانواده شکل می­گیرد یعنی وقتی کسی ازواج نکرده، این فرد تا کنون پولش را در جیبش می­­گذاشت و جانش به این پول بند بود، وقتی این فرد ازواج می­کند و فرزند­دار می­شود این شخص به راحتی پولش را خرج خانواده­اش می­کند و باکی از این قضیه ندارد و از این کار لذت هم می­برد، حتی اگر خودش کمتر بخورد ولی در عوضش فرزندش بیشتر  بخورد، از این مسئله لذت هم می­برد این مظهر رازقیت است. این گسترده شدن وجود است این تمرین محبت است این درحقیقتش، من­اش از منیّت خارج شدن شدن و شکستن شدن محدودیت است. این همان توحید است یعنی مظهری از توحیدی­جات شدن است.40:42

بعد مشاهده می­کنید که در این نگاه، هر فرزندی مظهریتش مشابه فرزند دیگری نیست لذا خدا فرزند­ها را با اخلاقیات مختلف قرار داده است پس والدین با هر فرزندی یک تمرینِ جدیدی در مظهر اسماء الهی شدن را انجام می­دهند. اگر این باور ایجاد شد، فرزندآوری تمرین ظهور اسماء الهی در وجود ما است… وقتی ما این رابطه را با فرزند پیدا کردیم، قابل می شویم که از این اسم بهرمند بشویم. ارحم ترحم همین است اگر کسی قدرت رحم کردن پیدا کرد، مظهر رحم کردن الهی می­شود و خدا به او رحم می­کند اگر فرد در خانواده توانست رابطه را محقق بکند، در رابطه با رزق، خداوند رازقش می­شود. این­ها بسیار زیبا است.

اگر می­فرمایند که اگر از فقر ترسیدید ازواج کنید و اگر خشیت الاملاق پیش آمد نسبت به بچه ها برای خودتان محدودیت ایجاد نکنید به این دلیل است که خدا رازق است یعنی ]ازدواج یا بچه آوری[تمرین رزاقیت است و این کار مثل کانالی می­شود که رزق را جذب می­کند.

حال می­خواهیم بحث را از شقوق مختلفش پیش برویم! بحث ازدواج در این­جا تکلیف می­شود،وظیفه کسانی که ازدواج کرد­ه­اند این است که خانواده­شان را متسحکم­تر کنند و فرزندآوری داشته باشند تا مظهریت نسبت به آن بیشتر محقق بشود. کسانی که ازدواج کرده­اند واسطه­ی ازدواج دیگران بشوند، این نعمت خودش زکاتی دارد و زکات این نعمت، واسطه شدن است! وقتی اینها زن و شوهر هستند ارتباطاتشان دو جانبه است این ارتباطات دوجانبه اقتضا می­کنند که برای کسانی که مرد و یا زن هستند و ارتباط یک جانبه دارند،]واسطه گری بکنند[ این واسطه­گری تلائم یا الفت یا ارتباط ایجاد می­کند. هر وساطتی که در نظام خانواده شکل بگیرد، اسماءی از اسماءی الهی به فعالیت رسیده و توحید به ظهور رسیده. اگر این باور را داشته باشیم گسترش توحید است. ]توحید این­گونه متجلی می شود در حالی که [ ما به دنبال گسترش توحید از طریق درس توحید هستیم، مثلا به دنبال این هستیم که برهان نظم را برای توحید اقامه کنیم. نمی­خواهم بگویم که درس توحید عیب دارد، خیر. اما آنچه گسترش توحید ایجاد می­کند و توحید را در سبک زندگی می­آورد تحقق توحید است. تحقق توحید اولین مظهرش در تحقق خانواده است.43:28  لذا اگر کسی می­خواهد توحید در وجودش شکل بگیرد اولین قدمش این است که خانواده تشکیل بدهد و اگر تشکیل داده، محبتش را بیشتر کند و اگر محبتش افزوده شده، فررزند آوری را توسعه بدهند زیرا که این تکثری است که موجب توحد می­شود.

بحث این است که در نظام الهی فرموده­اند انسان وقتی پدر یا مادر می­شود، پدری یا مادری کردن، تمرین ولایت است. ذیل آیه وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً روایاتی وارد شده است که ]تایید سخن ما است.[ ظاهر آیه می­گوید والدین و منظور از آن پدر و مادر ظاهری هست اما روایت می­فرماید منظور از والدین، پیغمبر اکرم و امیر مومنان هست[4]. یعنی این والدینی که در نظام خانواده شکل می­گیرد یک ظهور و یک مرحله از ولایتی است که امام معصوم دارد. در روایات صله ارحام دقت بکنید، بگذارید که متن روایات را بخوانم، در این زمینه ما روایات زیاد داریم[5]، در کتاب شریف المیزان چنین آمده است: في تفسير العياشي،* في قوله تعالى: وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً الآية: عن سلام الجعفي عن أبي جعفر (ع) و أبان بن تغلب عن أبي عبد الله (ع)*: نزلت في رسول الله ص و في علي (ع).[6]

 

مرحوم علامه در ادامه می­فرمایند: اب و ام مبداء انسانی هستند و در حقیقت پیغمبر و امیر مومنان مبدائیت مطلقه هستند یعنی اگر پدر و مادر، مبداء یک خانواده می­شوند، پیغمبر اکرم و امیر مومنان ابوا هذا الامه هستند. مبداء در این روایت، تحقق مبداء امت هست یعنی آن دو نور شریف مبداء امت هستند. پدر و مادری هستند که امت سازی می­کنند. این تعبیرات خیلی زیبا است. در روایاتی زیاد این مسئله هست که اگر وقت شد و فرصت مهیا شد روایات دیگر ارائه می­شود، به طور مثال در فقه الرضا آمده است: فَإِنَّ الْأَبَ‏ أَصْلُ‏ الِابْنِ‏ وَ الِابْنَ فَرْعُهُ لَوْلَاهُ لَمْ يَكُنْ بِقُدْرَةِ اللَّهِ ‏[7]

اَب، همین نسبت مظهر خالقیت و رازقیت است. در روایت دارد که انت و ما لک  و بعد می­فرماید تابعو هم

این که خدای سبحان در قرآن به صورت متعدد می­فرماید: أَلاّٰ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً ﴿الأنعام‏، 151﴾

 و یا می­فرماید: وَ وَصَّيْنَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَيْهِ حُسْناً ﴿العنكبوت‏، 8﴾]دلیل و حکمت دارد[

دقت بفرمایید که احسان به والدین را در کنار شرک نورزیدن به خدا آورده است یعنی برای اینکه توحید را محقق کنید، به پدر و مادرتان نیکی کنید. ممکن است که بگوییم خدا برای اینکه تعارف کند اینها را درکنار هم قرار داده است ولی چنین نیست، این ]محبت به والدین[ راه توحید است! أَلاّٰ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً ﴿الأنعام‏، 151این راه توحید و مبارزه با شرک است. اگر روایات این موضوع را با این نگاه ببینید، یک منظری دیگری پیدا می­کند.

در روایت شریفی است که خدا به رحم خطاب می­کند و می­فرماید: فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَا الرَّحْمَنُ وَ أَنْتَ الرَّحِمُ شَقَقْتُ‏ اسْمَكَ‏ مِنِ‏ اسْمِي.[8] اسم تو را از اسم خودم اشتقاق دادم زیرا که رحم از رحمان است. ریشه این دو کلمه یکی است و سپس می­فرماید که حقیقت رحم به عرش الهی، پناه برده است و به آنجا معلق است – در روایت چنین آمده یَتَعَلَّقُ بِالْعَرْشِ یا در یک روایت دیگر لاز هست – آن­جا صدا می­زند: يَا رَبِّ صِلْ مَنْ وَصَلَنَا وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنَا

به این نکته باید توجه کرد که دعا در عرش الهی انشاء است و اخبار نیست یعنی دعا در آنجا در مرحله اجابت است و این­گونه نیست که منتظر اجابت باشد. آنجا دعا مستجاب است و مقام اصدار حکم است، مقام حاکمیت است زیرا اَلرَّحْمٰنُ عَلَى اَلْعَرْشِ اِسْتَوىٰ  ﴿طه‏، 5﴾ است. لذا روایاتی که می­فرماید « در عرش الهی چینی است یا از عرش الهی چنین صادر شد» به این معنا است که می­خواهد یک قاعده، اصل و سنت را بیان کند. لذا در ا ینجا که می­فرماید: يَا رَبِّ صِلْ مَنْ وَصَلَنَا وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنَا یعنی خدا یا با آن کسی که با من وصل می­کند تو هم وصل شو و با آن کسی که با من قطع می­کند تو هم قطع کن.

نگاه و دایره ارتباط میان رحم و خدای متعال به­گونه­ای است که خدای متعا به رحم می­گوید: شَقَقْتُ‏ اسْمَكَ‏ مِنِ‏ اسْمِي  و لذا خدای سبحان چنین می­فرماید تو رحم می­شوی و من رحمان می­شوم.

در ادامه می­فرماید که حضرات اهل بیت علیهم السلام نیز رحم تو هستند. این مسئله در چندین روایت هست. اگر شما به کتاب بحار رجوع بکنید چندین روایات را می­یابید که می فرماید حضرات معصومین علیهم السلام رحم تو هستند

در کتاب کافی شریف می­گوید که از کسانی نباش که این نکته را فقط بر یک چیز حمل می­کنند: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ‏ قَالَ نَزَلَتْ‏ فِي‏ رَحِمِ‏ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ قَدْ تَكُونُ فِي قَرَابَتِكَ ثُمَّ قَالَ فَلَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْ‏ءِ إِنَّهُ فِي شَيْ‏ءٍ وَاحِدٍ.[9]

یعنی رحم اصلی ما اهل بیت هستند این بیان دارد؛

اینکه بیان این مسئله چیست و چگونه طرح موضوع شده است که رحم حمل بر معنای مجازی نشود، بیانی دارد که در بصائر ذیل بحث حدیث طینت مطرح شده است که به دلیل ضیق وقت طلب شما باشد.

بعد می­فرماید: وَ قَدْ تَكُونُ فِي قَرَابَتِكَ ثُمَّ قَالَ فَلَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْ‏ءِ إِنَّهُ فِي شَيْ‏ءٍ وَاحِدٍ یعنی این مسئله درباره قرابت هم هست و رحم یک حقیقت تشکیکی است. از کجا آغاز می­شود!؟ از رحمی که از اینجا ما می­شناسیم آغاز می­شود البته محور هم رحم است و محور ارتباط انسان­ها رحم است – این عظمت مسئله هست که رحمی که معلق به زن است محور تمام ارتباطات جامعه است. تمام روابط و احکام از رحم شکل می­گیرد. به همین دلیل در روایت ما بر روی آن کلمه «رحم» گذاشته شده است. اسم گذاری در روایات ما، اسم بی مسماء و بی دلیل نیست و حقیقت­هایی پشت آن است. لذا فرمود: ثُمَّ قَالَ فَلَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْ‏ءِ إِنَّهُ فِي شَيْ‏ءٍ وَاحِدٍ اگر در قرابت پیامبر آمد، فکر نکن در قرابت خودت نیست و اگر در قرابت خودت بود فکر نکن در آنجا نمی­شود. در ادامه می­فرماید: از آنها نباش که فکر می­کنند این مسئله فقط در یک جا و ناظر به پیامبر است؛ خیر یک حقیقت تشکیکی است و مشترک لفظی نیست. وقتی حقیقت تشکیکی شد یک مرتبه­اش در رحم فامیلی انسان ایجاد می­شود همین کسی که در مرحله فامیلی جلو رفت می­تواند لایق رحم ولایی بشود. امکان ندارد که کسی در مرتبه رحم فامیلی و رحم طینی (که واسطه اش رابطه­ی بدنی است) موفق نباشد ولی در مرتبه دیگر موفق باشد. اگر کسی این وزنه را نَزَد، امکان ندارد که در مرتبه ولایی و رحمانی موفق باشد.

ما سه نوع رحمِ در طول هم داریم که راه رسیدن به توحید است: 1. رحم طینی (یا بدنی) 2. رحم ولایی که ارتباط با اهل بیت هست. که اهل بیت  رحم  هستند 3 رحم رحمانی که ارتباط با خدا است.

اینکه می­گویند اهل بیت رحم هستند و والدین بودن پیامبر و حضرت امیر  که ذیل آیه و بالوالدین احسانا،  هست، در روایات ما به وفور یافت می­شود. در آنجا هم که رحم طینی مطرح شده است، اینگونه تصور می­شود که  رحم طینی همچون وزنه­ای است که اگر کسی این وزنه را زد، ممکن است وزنه پانصد کیلویی را هم بزند ولی اگر کسی وزنه صد کیلویی را نتوانست بزند حتما وزنه پانصد کیلویی را هم نمی­تواند بزند. اگر کسی توانست وزنه­ی رحم طینی را بزند ممکن است بتواند وزنه­ی رحم ولایی را هم بزند و اگر کسی در رحم طینی و بدنی موفق نبود بدون شک نمیتواند وزنه­ی رحم ولایی را بزند، زیرا که وزنه طینی در طول وزنه ولایی است و بدون طی مرحله طینی به مرحله ولایی نمی­رسد لذا روایات صله رحم را و والدین را ببیند، با این نگاه آن روایات بی­داد می­کند. گرفتاری­ها و مشکلات و طردشدن­ها و ریزیش­ها عمده­شان از عدم تأدیه حقوق اطرافیان شکل گرفته است و برعکس و بالعکس آنجایی که موفقیت ها کسب می­شود از تأدیه درست حقوق شکل گرفته است.

خلاصه بحث اینکه حقیقت رحم، حقیقتی الهی است که خدای سبحان ایجاد کرده، راه توحید است، کثرات را به توحید می­رساند ، افراد متعدد و متکثر را به واحد تبدیل می­کند و ایجاد محبت می­کند لذا اگر خشم بین افراد پیش آمده، توصیه شده که رحمش را نزدیک کنید، وقتی رحم نزدیک می­شود این جوشش ایجاد ­می­کند و محبت شکل می­گیرد. در ریزه­کاری های زندگی خانوادگی این مسئله بسیار دقیق بیان شده و گاهی لزوم ندارد یا صلاح نیست در جمع به عنوان نظام جمعی مطرح بشود اما با این نگاه وقتی دقت کنید متوجه می­شوید که آثار بسیار عظیمی در این ارتباط هست.

ما باید به دنبال توحید در دم­دست ترین راه­کارهایی که به ما گفته­اند باشیم و نه اینکه فقط در پستوی­ کتابخانه­ها به دنبال توحید باشیم البته آن هم برای عده­ای لازم است ولی آنچه توحید را زنده و محقق می­کند آن رابطه­های توحیدی است که از خانواده ایجاد­ ­می­شود .اگر در جامعه­ای خانواده­ای روبه اضمحلال می­رود، در حقیقت توحید در حال رو به اضمحلال رفتن است و توحید ضعیف می­شود. جبران این مسئله و توحیدی کردن اجتماع، تقویت و شکل درست دادن به خانواده است. اگر چینین شد جمع­های توحیدی کنار آن درست می­شود. هیئت یک موکِدی است که رابطه بین رحم خانوادگی با رحم رولایی را ایجاد می­کند. هیئت مظهر این است که خانواده­ها در هیئت شرکت بکنند تا این رحم خانوادگی با رحم ولایی پیوند بخورد و انسان اوج بگیرد.

انشاء الله خدای سبحان ما را در فهم معارف خودش، آن­طوری که یک فهم منظومه­ای و دقیق باشد، نه گسسته و جدا-جدا کمک بکند تا تعالیم دین و عظمتش و آن زیبایی­هایش را هم بتوانیم بفهمیم و هم درست مطرح بکنیم تا آن جذابیت­های دین برای افراد دیگر هم به خوبی مطرح بشود.

[1] الوافی، ج 2، ص 319.

[2] بحار الانوار ج1 ، ص 97

[3] کامل الزیارات ص 199.

     [4] 2- فس، تفسير القمي‏ النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏[4] قَالَ نَزَلَتْ وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ وَ[4] مَعْنَى‏ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏ فَجَعَلَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَوْلَادَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ جَعَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص أَباً لَهُمْ لِمَنْ لَمْ يَقْدِرْ أَنْ يَصُونَ نَفْسَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ وَ لَيْسَ لَهُ عَلَى نَفْسِهِ وَلَايَةٌ فَجَعَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَبِيَّهُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏[4] وَ هُوَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص بِغَدِيرِ خُمٍّ أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَى ثُمَّ أَوْجَبَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا أَوْجَبَهُ لِنَفْسِهِ عَلَيْهِمْ مِنَ الْوَلَايَةِ فَقَالَ أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَلَمَّا جَعَلَ اللَّهُ النَّبِيَّ ص أَبَ الْمُؤْمِنِينَ‏[4] أَلْزَمَهُ مَئُونَتَهُمْ وَ تَرْبِيَةَ أَيْتَامِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ وَ مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ إِلَيَّ فَأَلْزَمَ اللَّهُ نَبِيَّهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مَا يُلْزِمُ الْوَالِدَ لِلْوَلَدِ وَ أَلْزَمَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ مَا يُلْزِمُ الْوَلَدَ لِلْوَالِدِ فَكَذَلِكَ أَلْزَمَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَلْزَمَ رَسُولَ اللَّهِ ص مِنْ ذَلِكَ وَ بَعْدَهُ الْأَئِمَّةَ وَاحِداً وَاحِداً وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع هُمَا الْوَالِدَانِ قَوْلُهُ‏ وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ‏ إِحْساناً[4] فَالْوَالِدَانِ رَسُولُ‏ اللَّهِ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‏ ع وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وَ كَانَ إِسْلَامُ عَامَّةِ الْيَهُودِ بِهَذَا السَّبَبِ لِأَنَّهُمْ آمَنُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ عِيَالاتِهِمْ‏. بحار الانوار ج 227، ص 243.

[5] عن أبي بصير عن أبي جعفر ع‏ في قول الله: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» قال: إن رسول الله ص أحد الوالدين و علي الآخر، و ذكر أنها الآية التي في النساء[5].تفسیر عیاشی،ج1، ص 241.

[6] في تفسير العياشي،* في قوله تعالى: وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً الآية: عن سلام الجعفي عن أبي جعفر (ع) و أبان بن تغلب عن أبي عبد الله (ع)*: نزلت في رسول الله ص و في علي (ع).ثم قال:و روي مثل ذلك في حديث ابن جبلة. قال*: قال: و روي عن النبي ص: أنا و علي أبوا هذه الأمة.أقول: و قال البحراني في تفسير البرهان، بعد نقل الحديث: قلت: و روى ذلك صاحب الفائق.و روى العياشي هذا المعنى عن أبي بصير عن أبي جعفر و أبي عبد الله (ع)، و رواه ابن شهرآشوب عن أبان عن أبي جعفر (ع). و الذي تعرض له الخبر هو من بطن القرآن بالمعنى الذي بحثنا عنه في مبحث المحكم و المتشابه في الجزء الثالث من هذا الكتاب، إذ الأب أو الوالد هو المبدأ الإنساني لوجود الإنسان و المربي له، فمعلم الإنسان و مربيه للكمال أبوه فمثل النبي و الولي عليهما أفضل الصلاة أحق أن يكون أبا للمؤمن المهتدي به، المقتبس من أنوار علومه و معارفه من الأب الجسماني الذي لا شأن له إلا المبدئية و التربية في الجسم فالنبي و الولي أبوان، و الآيات القرآنية التي توصي الولد بوالديه تشملهما بحسب الباطن و إن كانت بحسب ظاهرها لا تعدو الأبوين الجسمانيين. المیزان، ج4،  ص357.

 

 

[7] عَلَيْكَ بِطَاعَةِ الْأَبِ وَ بِرِّهِ وَ التَّوَاضُعِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْإِعْظَامِ وَ الْإِكْرَامِ لَهُ وَ خَفْضِ الصَّوْتِ بِحَضْرَتِهِ فَإِنَّ الْأَبَ‏ أَصْلُ‏ الِابْنِ‏ وَ الِابْنَ فَرْعُهُ لَوْلَاهُ لَمْ يَكُنْ بِقُدْرَةِ اللَّهِ ابْذُلُوا لَهُمُ الْأَمْوَالَ وَ الْجَاهَ وَ النَّفْسَ‏[7] وَ قَدْ أَرْوِي أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ فَجُعِلَتْ لَهُ النَّفْسُ وَ الْمَالُ تَابِعُوهُمْ فِي الدُّنْيَا أَحْسَنَ الْمُتَابَعَةِ بِالْبِرِّ وَ بَعْدَ الْمَوْتِ بِالدُّعَاءِ لَهُمْ وَ الرَّحْمِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُ رُوِيَ أَنَّ مَنْ بَرَّ أَبَاهُ فِي حَيَاتِهِ وَ لَمْ يَدْعُ لَهُ بَعْدَ وَفَاتِهِ سَمَّاهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ مُعَلِّمُ الْخَيْرِ وَ الدِّينِ يَقُومُ مَقَامَ الْأَبِ وَ يَجِبُ مِثْلُ الَّذِي يَجِبُ لَهُ فَاعْرِفُوا حَقَّهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ حَقَّ الْأُمِّ أَلْزَمُ الْحُقُوقِ وَ أَوْجَبُهَا لِأَنَّهَا حَمَلَتْ حَيْثُ لَا يَحْمِلُ أَحَدٌ أَحَداً وَ وَقَتْ بِالسَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ جَمِيعِ الْجَوَارِحِ مَسْرُورَةً مُسْتَبْشِرَةً بِذَلِكَ فَحَمَلَتْهُ بِمَا فِيهِ مِنَ الْمَكْرُوهِ وَ الَّذِي لَا يَصْبِرُ عَلَيْهِ أَحَدٌ وَ رَضِيَتْ بِأَنْ تَجُوعَ وَ يَشْبَعَ وَلَدُهَا وَ تَظْمَأَ وَ يَرْوَى وَ تَعْرَى وَ يَكْتَسِي وَ يَظَلُّ وَ تَضْحَى فَلْيَكُنِ الشُّكْرُ لَهَا وَ الْبِرُّ وَ الرِّفْقُ بِهَا عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ وَ إِنْ كُنْتُمْ لَا تُطِيقُونَ بِأَدْنَى حَقِّهَا إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ‏[7] وَ قَدْ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّهَا بِحَقِّهِ فَقَالَ‏ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ[7] وَ رُوِيَ أَنَّ كُلَّ أَعْمَالِ الْبِرِّ يَبْلُغُ الْعَبْدَ الذِّرْوَةَ مِنْهَا إِلَّا ثَلَاثَةُ حُقُوقٍ حَقُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَقُّ الْوَالِدَيْنِ فَاسْأَلِ اللَّهَ الْعَوْنَ عَلَى ذَلِكَ. الفقه المنسوب الی الامام رضا، ص 334

 

[8] معاني الأخبار ابْنُ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَعَ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ رَحِمَ الْأَئِمَّةِ ع مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص لَيَتَعَلَّقُ بِالْعَرْشِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ تَتَعَلَّقُ بِهَا أَرْحَامُ الْمُؤْمِنِينَ تَقُولُ يَا رَبِّ صِلْ مَنْ وَصَلَنَا وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنَا قَالَ فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَا الرَّحْمَنُ وَ أَنْتَ الرَّحِمُ شَقَقْتُ‏ اسْمَكَ‏ مِنِ‏ اسْمِي‏ فَمَنْ وَصَلَكَ وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَكَ قَطَعْتُهُ وَ لِذَلِكَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الرَّحِمُ شِجْنَةٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ. بحار الانوار ج71، ص 95.

 

[9] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ‏ قَالَ نَزَلَتْ‏ فِي‏ رَحِمِ‏ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ قَدْ تَكُونُ فِي قَرَابَتِكَ ثُمَّ قَالَ فَلَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْ‏ءِ إِنَّهُ فِي شَيْ‏ءٍ وَاحِدٍ. کافی جلد 2، ص 156

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سخنرانی | مراتب رحم، در رحم طینی و رحم ولایی و رحم توحیدی” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید