سخنرانی “استاد عابدینی “
«مراسم هیئت فقه و شهادت»
موضوع: مراتب رحم، در رحم طینی و رحم ولایی و رحم توحیدی
زمان برگزاری: 4 و 11 آذر ماه 1398
محل برگزاری: قم، حوزه علمیه معصومیه (س)
صوت جلسات
جلسه اول
جلسه دوم
متن جلسات
سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلاه و سلام علی محمد و آله الطاهرینو لعن دائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
اللهم کن ولیک الحجه بن حسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.
انشا الله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری عنایت بفرمایید.
خیلی خوشحالم از اینکه در خدمت دوستان عزیز در قالب هیئت هستم که در مدرسه خدمت میکنند و سرباز امام زمان هم هستند. خوشحالم که در خدمت دوستان هستم و امیدوارم بنائی که به عنوان هیئت بنا کردهاید شما را تا اوج توحید بالا ببرد.
به مناسبت اینکه اولین جلسه ایاست که در قالب هیئت در خدمت دوستان هستیم، بحثی که انتخاب شده با بحث هیئت مناسبت دارد و با توجه با اینکه خانواده عزیزان نیز هستند این مسئله هم مزید بر علت شده که همین بحث را انتخاب کنیم.
در نگاه دینی اساس روابط مومنین بر پایه محبت چیده شده است آنچه انسان را به سمت توحید میکشاند محبت است. محبت کثرتها را در عینی که وجود دارند تبدیل به وحدت میکند. کثرت را از بین نمیبرد، بلکه کثرت را تبدیل به وحدت میکند. هر چه قدر رابطهِ محبتی بین کسانی که به یکدیگر محبت میورزند شدید تر بشود، توحید در وجود قویتر می شود. وقتی یک خانواده شکل میگیرد، بین اعضای خانواده محبت، توحید ایجاد میکند. محبت کثرت را از بین نمیبرد اما این کثرت دیگر منافی با توحید نیست.
ما یک کثرت منافی با توحید داریم و یک کثرت مُوکِد توحید داریم. ببینید بدن ما اعضا و جوارح کثیری دارد اما این کثرت مخل توحید نیست بلکه موکد توحید است. بدن ما یک کار انجام میدهد با اینکه دست، پا، چشم، گوش… همه باهم متفاوت هستند اما این تفاوتها یک وحدتی را ایجاد کرده است که آن وحدت آنقدر کارآمد است که تکتک اینها، هیچ کدام به صورت منفرد قدرت این کار را نداشتهاند. کاری که از این میآید، مجموع کار اینها نیست.
یکبار میگوییم که افرادی کنار هم جمع میشوند و یک کار انجام میشود، کار اینها مثل ماهیت یک لشکر هست؛ وقتی یک نفر،یک نفر بخواهند در مقابل دشمن بیایستند فایده ندارد ولی وقتی در قالب یک لشکر با یک فرماندهی در مقابل دشمن قرار میگیرند این لشکر مجموع توانهای افراد است، اما بدنِ ما مجموع توانهای اعضا نیست، بلکه ]وقتی اجزاء بدن در کنار هم قرار میگیرند[ یک حقیقت جدیدی ایجاد میشود که در آن حقیقت جدید، روح توحید و روح جمعی وجود دارد. حقیقتِ واحد در بدن بارز است لذا هر کسی که به بدن نگاه میکند، اجزاء را در نگاه اول مختلف و متکثر نمیبیند بلکه همهی اینها را یک واحد میبیند که ذو شئون است. همه اینها با هم مرتبط است و یک ارتباط ارگانیک زنده بین این اعضا هست که همین رابطه زنده بین اعضا، اینها را از تکثر بیرون آورده است.
حال یک ماشین را در نظر بگیرید؛ قطعات یک ماشین، ماشین را میسازد اما حرکت ماشین مجموع کارهای این اجزاء است اما ترکیب اجزاء یک شیء جدید نیست. لذا هر کدام نقشی دارند که نقش خودشان را ایفا میکنند که ارتباطی با هم ندارند اما در بدن اینگونه نیست که اجزاء فقط نقششان را ایفا بکنند بلکه یک هماهنگی و رابطه قوی وجود دارد که اگر یکی از اعضا مبتلی به بیماری بشود بقیه اعضا هم این تاثیر و تاثر در آنها ایجاد میشود؛ مثلا شما اگر یک ماده قندی که قند دارد را بخورید در کمترین زمان از هر نقطهی بدن خون بگیرند، نشان میدهد که قند بالا رفته است، از نوک انگشتِ پا یا دست و یا هر نقطهی دیگر بدن که خون بگیرند {همین مسئله وجود دارد. چرا چنین است؟} چون انسان یک موجود زنده است. یک موجود زنده همه اعضایش با هم ارتباط دارد و همه اعضا چنان رابطهشان قوی و رفتارشان آنقدر شدید است که امکان ندارد جزء به جزء باشند.
لذا حتی اگر عضوی از اعضا کسالت پیدا کند به خاطر این که در کل کارهای بدن اختلال پیدا نشود، ابتدائا در نهاد بدن این گونه تعبیه شده که همان عضو با میکروب یا ویروسی که وارد شده مقابله بکند. اگر همان عضو مقابله کرد و فائق شد که در این عضو در حد یک اختلال ایجاد میشود و حل میشود اما اگر حل نشد تمام بدن به سرعت درگیر میشود، وقتی انسان تب میکند، نشان دهنده این است که تمام بدن حالت عادی را تعطیل کرده است و همه بسیج شدهاند و نظام ایمنی بدن به صورت کامل فعال شده و بدن در حال ساخت سلولهای ایمنی است و باقی کارها تعطیل شده است. این جالب است که کارخانههای دیگر بدن تعطیل میشوند و همه به تولید سلول های ایمنی کمک میدهند تا سلولهای ایمنی قدرت پیدا کنند. حتی غاذی یک انسان که غذا میخورد در حالت تب ضعیف ترین حالت را دارد و کمترین اشتهاء را دارد زیراکه میخواهد از کمترین اشتغال استفاده کند برای بیشترین نتیجه، حتی قوت غاذیه میخواهد که به کاری جز کمک به تولید سلول امینی مشغول نباشد . اینها زیباییهای درون بدن ما است که دارد حالت یک جمعی که میخواهد با هم باشند را بیان میکند. یعنی نظام بدنی ما که نظام به اصطلاح تکوین عالم و وجود است، یعنی آن عالمی که ما اصلا کاری به آن داریم و تاثیری در تحقق آن نداریم، خودش محقق است بدون اینکه ما علمی به آن داشته باشیم و کار خودش را میکند.
این بدن یک مدل و الگو است برای یک کار جمعی؛ برای یک ارتباطات جمعی، برای اینکه چطور میشود عدهای یا افرادی کنار هم جمع بشوند و با هم یک واحدی را شکل بدهند که توحید بر آن حاکم باشد. کثرتها به سمت توحید برود این رابطه بدن که حالا فرصتش نیست که خیلی بازش بکنیم! خیلی بحث های جالبی دارد. این یک نماد بسیار عالی است برای در حقیقت…
البته فقط بدن هم نیست اگر شما نظام زیست شناسی را ببیند هر کجا که دست بگذارید، همین است. زمین شناسی یا سایر علوم هر کجا که شما دست بزنید همین است. در نظامی که همه اعضاء مرتبط هستند در هر جایی که اختلال می شود این اختلال در یک نظام زنده به سرعت به سایر بخشها منتقل میشود. اگر شما به یک استخر برای ضد عفونی کلر بزنید –اگر این حوض جریان داشته باشد- چقدر طول میکشد که این طرف استخر با آن طرف درصد حل کلر یکسان بشود!؟. اگر کلر از ابتدا تا آخر – با اینکه کلر حالت گاز دارد-استخر را فرا بگیرد باز هم درصد کلر از جایی که کلر وارد شده تا جایی که انتهای استخر است، درصد کلر در این آب متفاوت است اما یک موجود زنده تا یک ماده قندی را میخورد، وقتی از او آزمایش بگیرند، تمام بدن یک درجه از قند را نشان میدهد این گونه نیست که اگر از دست یا پا نمونهبگیرند میزان آن متفاوت باشد چون یک موجود زنده است و به سرعت این تاثیر و تاثر یکسان و با یک مدل … این نشان میدهد که در بدنِ موجود زنده، توحید حاکم است لذا خودش را اینگونه نشان میدهد.
میخواستیم از این مثال چه استفادهای کنیم؟ هدفمان این بود که اگر جمعی میخواهند درکنار هم جمع بشوند مدلی که تکوین (یعنی عالم وجود که ما در آن دخالتی نداریم و خودش محقق است و این عالم نیز خلق خدا است) برای یک وحدت ارتباطات و اجتماعات ارائه میدهد، چه مدلی است. هرچقدر روی این مسئله فکر بکنیم { جای دارد.}
غربیها با اینکه نگاهشان با ما متفاوت است، جدیدا در حال کار بر روی این مسائل هستند. نگاه ما این است که خالق تکوین و خالق تشریع یکی است. خالق تشریع، دین است و خالق تکوین یعنی کسی که عالم را خلق کرده است نیز خداست که هر دو به یک جا میرسند. ما قائلیم که یک حقیقت است، که همان خدای سبجان است لذا تکوین که عالمی است که خدا خلق کرده با عالم تشریع که خدای متعال به وسیله انبیاء آورده است یک حقیقت است و یک واحد است و با هم تطابق و تناظر کامل دارند یعنی هر چه در این است به آن ناظر است و هر چه در آن هست از این {نشأت گرفته.}
تناظر و تشابه این دو جدی است لذا اکنون غربیها از مدلها و الگوهایی که در نظام هستی هست، در علم استفاده میکنند تا شبیه آن را به عنوان ابزار و آلات بسازند و حتی در علوم انسانی شبیه سازی میکنند تا از اینها استفاده بکنند…. {غربیها} این باور را ندارند که خالق این دو عالم یکی است اما در عمل به این رسیدهاندکه کارکرد اینها واحد است و میتوان از این عالم سوژه گرفت، مثلا اگر میخواهند هواپیما بسازند از انواع مدلهای پرندگان در حالتهای مختلف استفاده میکنند تا سرعتها، حرکتها، برخواستن و نشتسن را از او سوژه بگیرند و انجام بدهند. اگر میخواهند ساختمانی بنا بکنند، از روی درخت تونمندی که سر به فلک کشده است {نمونه برداری میکنند} مثلا به نحوهی پهن کردن ریشههایش دقت میکنند که این درختی که پنجاه یا شصت متر قد کشیده است، این درخت ریشههایش را عمودی در زمین فرو کرده است تا در مقابل بادها و زلزلهها ایمن بشود یا افقی ریشههایش را پهن کرده؛ اگر ریشهها را افقی پهن کرده نسبت بین طول درخت با پهن شدن این ریشهها چه نسبتی دارد.
اینها مدلهای تکوین است برای استفاده در تشریع -که در دست و اختیار ما است و ما میتوانیم این مدلها را در اختیار بگیریم- است.
ما به بالاتر از این معقتدیم، تمام آنچه در نظام تکوین هست همهاش از روی مدلی که برای حرکت انسان در عالم تشریعیاش لازم است، برنامه ریزی و طراحی شده است، به صورت اتفاقی تناظر ندارد بلکه با نقشه، تشابه هست. اگر این را خدای سبحان خلق کرده، خالق واحد است وَ مٰا أَمْرُنٰا إِلاّٰ وٰاحِدَةٌ ﴿القمر، 50﴾ امر الهی یک حقیقت واحده است و چون حقیقت واحده است پس یک تناظر کاملی بین آنجایی که دین است و آنجایی که خلقت است وجود دارد. قٰالَ رَبُّنَا اَلَّذِي أَعْطىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ ﴿طه، 50﴾
هر چیزی خلقش و هدایتش که کمال ثانوی آن است، خدای سبحان خلق کرده است و یک واحد است. اگر عالم را این گونه دیدیم آن زمان نگاه ما به تکوین و عالم خلقت، یک نگاه دیگری میشود. نگاه درسآموزی میشود نگاهی میشود که خدای سبحان آیات خودش را در کتاب تکوینی –که همین خلق عالم است- قرار داده است و مشابهاش را به لفظ آورده که کتاب تشریع است که همان قرآن است. لذا این دو با هم کاملا مشابه هستند. اگر جایی اختلاف دیدیم فهم خودمان را تخطئه کنیم که این فهم کجایش اشکال پیدا کرده است، مثلا جایی که انسان نتیجه را یقینا میداند ولی راهی که در معادلهی حساب و جبر رفته است، غلط بوده. در این حالت نتیجهای را که میداند را تخطئه نمیکند بلکه راه را تخطئه میکند که در کجای کار اشتباه کرده که نتیجهاش اشتباه شده است. دنبال راه است.
اگر ما با این باور که خدای سبحان آنچه خلق کرده است یک حقیقت عظیمی است که گسترهی … -این حرف در حقیقت، هم در نظامهای نقلی وارد شده است و هم در نظام فلسفی و عرفانی به صورت جدی مورد تاکید است- که هر چه در عالم هست گستردهی وجود انسان است و با انسان مرتبط است. آن شعری که منسوب به امیرالمومنان است که فرموده اند:
و تزعم انك جرم صغير |
و فيك انطوى العالم الاكبر[1] |
|
که تعبیر عرفا این است که انسان، عالم صغیر است و عالم، انسان کبیر است. یعنی عالم انسانی است که گسترده شده است. تعبیر امام رحمه الله علیه در کتاب مصباح الولایه بسیار زیبا است، ایشان میفرمایند: حقیقت عالم عقل منشرح است، عقلی که شرح و بسط پیدا کرده است. ]حال باید پرسید که[عقل چییست؟ منظور از عقلی است که پیامبر میفرمایند أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ[2]. منظور این است که عالم وجود منشرح پیغمبر اکرم است. نترسید! اول ما خٌلق الله، عقلی است از جنس نور. سپس میفرمایند عالم عقل منشرح است زیرا از او صادر شده و از او بسط یافته و لذا َ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ بِكُمْ يُثْبِت[3] {وارد این بحث نمیشویم که در سر جای خودش بسیار مهم است هدف ما این بود که این را استفاده کنیم که} اگر ما جمعی تشکیل میدهیم که این جمع میخواهد توحیدی باشد مثلا خانواده تشکیل میدهیم و میخواهیم خانوادهمان توحیدی باشد یا هیئت تشکیل می دهیم و میخواهیم هیئتمان توحیدی باشد، یعنی بر این کثرات وحدت حاکم باشد چه کنیم؟، چه مدلی را انتخاب کنیم؟ و از چه راهی وارد بشویم؟
این سوالات را مد نظر داشته باشید و از مسائلی که مطرح میشود جوابش را پیدا کنید.
این نگاه که محبت حقیقتی است که انسانها را و عالم را …
تعبیری که ابن سینا ذیل مطلب گفته است “سریان عشق در عالم” هست. شما نگاه کنید که به هر جا دست میزنید ]جریان عشق را میبینید[ حتی در موجودات بی جان نیز چنین است. خدای سبحان یک اتم را از چه تشکیل داده؟ هسته و پوسته! یعنی {خدای سبحان} پروتون و نترون را در هسته گذاشته است و الکترون در پوسته قرار داده. قطب جاذبهی اینها، یکی مثبت است و یکی منفی؛ این دو قطب مخالف هم هستند و همدیگر را جذب میکنند. قطب مثبت و منفی یکدیگر را جذب میکنند لذا یک اتم بر محور پوسته شکل میگیرد -حال هر طوری که این پوسته را در فیزیک بپذیرید.- این ابر الکترونی که دور هسته قرار دارد، این ابر اتم را غیر قابل شکاف میکند به طوری که اگر بخواهید شکافت اتم را انجام بدهید باید با یک انرژی زیاد و با یک راههای دقیق شکاف را انجام بدهید و اگر این شکاف هستهای محقق بشود، انرژی زیادی آزاد میشود. همهی بحثی که امروز به عنوان انرژی هسته مطرح است مخصوص اورانیوم نیست بلکه در هر هستهی اتمی انرژهای بی اندازهای ذخیره شده است–التبه قابل محاسبه است- اما اورانیم راحتتر به فروپاشی میرسید و در هستهاش راحتتر شکاف ایجاد میشود و الا هیدروژن هم همین گونه است و بمبهای هیدروژنی هم ایجاد شده و آن هم به هیمن صورت است البته بقیه عناصر هم چنین هستند.
اکنون ما در اطراف خود، هوایی که استنشاق میکنیم و حتی بدن خودمان و مادهای که در زمین هست اتمهای زیادی هست که قابل احصاء نیست. همهی اینها انرژی خفتهی بیاندازه است که در کنار شما هست ولی وقتی نگاه میکنید آرامش را در احساس میکنید و احساس اضطراب این شکافت {را نمیکنید} یعنی اگر شما در کنارِ …
آدمی گاهی این کپسولهای گاز را میبیند که در آنها گاز مایع را فشرده کردهاند. انسان گاهی هراس دارد که نکند شیر ریگراتور سیلندر گاز را بد ببندد. اگر آن را خوب نبندد ممکن است باعث نشت گاز بشود. اگر نشت گاز اتفاق بیفتند بسیار مخاطرهآمیز است، زیرا این گاز آنقدر متراکم است که کافیه یک روزنه برای نشت پیدا کند تا ویرانی بزرگی ایجاد کند اما ما در کنار مقدار بسیاری از انرژی خفته در عالم زندگی میکنیم منظور از خفته این است که الان بالفعل هست اما آرامیده است ولی اگر سر به سر آن بگذارید و شکاف هستهای را انجام بدهید، انرژی بسیاری که غیر قابل کنترل است ایجاد میشود؛ چون نمیتوانند این انرژی را کنترل کنند جرئت نمیکنند آن را دستکاری بکنند، زیرا که این آزادسازی انرژی مثل سیلی ویرانگر است که نمیدانند چقدر انرژی از آن ساطع میشود. لذا خدا انرژی را بی نهایت برای نسلهای بشر قرار داده است و این یکی از آن منابع است که به دست آوردهاند و میدانند هر چقدر از آن استفاده بکنند تمام شدنی نیست و هیچ مکانی در عالم مادی نیست که انرژی در آن نباشد، البته ممکن است معادن اورانیم خاص باشد ولی اتم همه جا هست.
میخواستیم از این سریان عشق در عالم را استفاده بکنم یعنی حتی در هسته اتم، چیزی که اتم را غیر قابل شکاف میکند و آن را محکم نگهمیدارد، محبت است. اوست که اتم را در مقابل واپاشی محکم میکند. هر چیزی در عالم که وحدتی پیدا کرده باشد، این محبت است که سبب آن وحدت است. محبتی که سبب وحدت میشود در مقابل واپاشی مقاومت میکند. پس هر جمعی که میخواهد شکل بگیرد هر چقدر رابطه محبتیشان بیشتر بشود در مقابل واپاشی مقاومتر میشود.
این هسته که در تعبیر حضرت آقا – که تعبیر خوبی از آن کردند- چنین فرمودند: خانواده هسته جامعه است، اولین سلول جامعه است که جامعه براساس این هسته شکل میگیرد. اگر این هسته درست بنا بشود و اگر این هسته درست با محبت شکل بگیرد، آن زمان اثرش این است که در مقابل واپاشی مقاومت میکند. به تعبیری که حضرت آقا دارند فرومودهاند: دشمن صهیونیستی و استکباری از صد سال پیش -و نه حالا- در مقابل خانواده به دنبال واپاشی خانواده است البته نه فقط در بین مسلمانان – که مسلمانان برای آنها موکَد است- بلکه در سراسر جهان چنین چیزی را دنبال میکنند زیرا که آنها قائل هستند که همهی انسانها به غیر از یهود، مثل حیواناتی هستند که در خدمت یهود هستند.
هر چقدر که شکل محبتی و اجتماعی در خانواده و جامعه قویتر باشد مقابل اهدافی است که صهیونسیتها میخواهند، {اگر خانواده و محبت در بین مردم قوی باشد} ممکن است در مقابل آنچه صهیونیستها میخواهند که مردم را در آن راه به کار بگیرند، مقاومت بکنند و جامعه تشکیل بدهند یعنی اگر خانوادهای با محبت و مقاومت بالا شکل گرفت آن جامعهای که مرتبط با این خانواده شکل گرفت، مقاوم میشود و زیر بار آن چیزی که آنها میخواهند، نمیروند.
اگر ما به دنبال اصلاح جامعه باشیم، کجا را باید هدف گیری بکنیم که مهمترین نقطه تیز کارما و نقطهی هدف اصلی ما باشد!؟… یعنی هم مهمترین نقطه باشد و هم سادهترین کار باشد. اصلاح خانواده، سادهترین و دمدستترین کار است که در عین حال مهمترین کار است. پیچیدگی خانواده کمترین پیچیدگی است؛ مثل موجودات تک سلولی تشکیل شده است در مقابل موجوداتی که از سلولهای زیاد تشکیل شده است. موجوداتی که از سلولهای زیاد تشکیل میشوند نظامهای زیادی بر آنها حاکم است ولی موجود تک سلولی ساده و بسیط هستند. خانواده به عنوان یک موجود تک سلولی که اولین هستهی یک اجتماع را شکل میدهد شاید اصلاحش و روابط حاکم بر آن، سادهترین حالت را نسبت به یک حاکمیت دارد زیرا که در حاکمیت روابط زیادی ایجاد میشود و پیچیده میشود اما اگر به دنبال اجتماع صالح هستیم، اجتماع صالح الاولابد از خانوادهی صالح تشکیل میشود. اگر خانواده صالح نباشد اجتماع صالح امکان پذیر نیست(24:29) با این نگاه هدف در اصلاح جامعه، ایجاد خانوادهی توحیدی است. این مقدماتی بود برای ایجاد خانواده توحیدی.
این خانواده در مرتبهی اولش همان چیزی است که یک زن و یک مرد شکلش را آغاز میکنند. آنها در دو قطب مختلف هستند که باعث استحکام خانواده میشوند. اگر در جامعه چنین شد که اعضای خانواده در برخوردهای خود در اجتماع به دنبال این بودند که به سمت حرکتهای همجنسگرایانه حرکت کنند، حرکت به سمت همجنسگرایی یعنی چی!؟ {یعنی} فروپاشی خانواده.
جنسگرایی به معنای این است که دو قطب همنام کنار هم قرار بگیرند، اگر دو قطب همنام کنار هم قرار بگیرند، اگر محبتی هم میان آنها شکل بگیرد کاملا تصنعی و قابل فروپاشی است و کاملا به سرعت قابل تنفر است. آن غیر از حالتی است که نظام طبیعت…
این جریان خلاف هستی است. تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارند بسیار زیبا است. ایشان میفرمایند: گاهی در هستی یک تخلفی مشابه هستی صورت میگیرد؛ این تخلف را هستی در مقابلش به دنبال اصلاحش برمیآید مثلا اگر روابط نامشروعی بین زن و مرد صورت بگیرد. این روابط نامناسب مطابق با هستی است یعنی ازدواج آن حقیقت مناسب با هستی است و آن روابط نا مشروع، روابط غیر مناسب با هستی است که مطابق با هستی است ولی یکبار هم جنسگرایی ایجاد میشود که روابط غیر مناسب با هستی است؛ نه فقط مناسب غیر مشروع.
علامه میفرمایند: آنجا که رابطه مطابق هستی است، اما نا مشروع یعنی در این مناسبت قواعد رعایت نشده است یعنی ازواجها، با نگاه ازواج نبوده یا به تعبیر امروزه ازدواج سیاه!
حضرت آقا فرمودند- صحبت آقا با مداحان در برج دوزاده را ببیند-: اینها آمدهاند و یک جریانی به اسم جریان همجنسگرایی راه انداختند و وقتی دیدند که این جریان را همه جا نمیتوانند راه بیندازند، یک جریان دیگری به اسم ازدواجهای سفید راه انداختند. در جریان ازدواجهای سفید، بدون اینکه رابطه ازواجی شکل بگیرد و تکالیفی بر دو طرف بار بشود، زن و مرد کنار هم زندگی میکنند؛ بدون اینکه تکالیفی بر دوش طرفین بیاید پس هر موقع هم که خواستند مثل دو دوست از یکدیگر جدا میشوند و طلاقی نمیخواهد زیرا که ازواجی نبوده است. -این رابطه ازواج به اصطلاح سفید که ایشان{رهبری} گفتند سیاه است و من هم{به همین دلیل} می گویم سیاه-. این ازواج سیاه مطابق هستی است اما نا مشروع است اما همجنسگرایی مطابق هستی نیست. تعبیر مرحوم علامه هستی این است: آنجایی که فعلی مطابق هستی باشد ولی نامناسب و نا مشروع، هستی در مقابل آن فعل به دنبال اصلاحش برمیآید {این اصلاحش یک بیان دارد که اینجا وقتش نیست} اما آنجایی که تخلف نامناسب با هستی باشد، هستی در مقام محو و نابودی آن برمیآید. یعنی آن اولی بیماری است و این دومی بیماری نیست بلکه در حقیقت ویرانگر است و چون ویرانگر است همه هستی{ با آن مقابله میکنند}
{چنین چیزی} دروغ در هستی و کذب در هستی است و چون کذب است، همه هستی میخواهد که ویران و روسوایش کند اما آن دیگری بیماری در هستی بود لذا هستی….
برهمین اساس آقا فرمودند: غربیها در جریان برجام که با ما مذاکره میکردند یا در جریانات دیگری مثل 2030 به دنبال این بودند که ما با همجنسگرایی برخورد نکنیم حتی نمیخواستند که بگویند که آن را جرم ندانید بلکه خواست غربیها این بود که برخورد نکنید.
بیان رهبری این بود که: اگر همجنسگرایی در کشوری راه پیدا کرد به ظاهر یکی از مظاهر تمدن غرب {راه پیدا کرده است} اما حقیقت این است که اگر جایی همجنسگرایی راه پیدا کرد تمام تمدن غرب راه پیدا کرده است زیرا که فصل اخیر تمدن غرب، همجنسگرایی است. تمام آنچه در تمدن غرب از فساد و بیچارگی و بدبختی در نظام اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیش هست، در این {همجنسگرایی} خلاصه شده و عصارهی آنها در این {همجنسگرایی} آمده و این که بیاید همهی آنها نیز آمدهاند.
آنها{غربیها} اصرار دارند که در هر کشوری این را به عنوان یک شرط اساسی قرار بدهند و آقا هم به شدت در مقابل این شرط ایستادهاند. حتی برخی گفتهبودند که این {پذیرش همجنسگرایی} که چیزی نیست ما به ظاهر همین حد را بپذیریم ولی اجرا نکنیم، ولی آقا گفتهبودند که به هیچ وجه امکان ندارد.
این بیان که در مقابل هستی، تعبیر {قرآنی چنین است} يُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ ﴿البقرة، 205﴾
هم حرث را از بین میبرد یعنی هم نظام خانوده و هم نسل را که بقای نظام انسانی است را از بین میبرد. یک اجتماعی که براساس ملاکهای محبتی که هستی قرار داده، اگر مناسب او شکل نگیرد و براساس آن رشد نکند، به سرعت به واپاشی و فروپاشی میرسد، که این دو یکیشان مریضی است ویکیشان حقیقت مقابل هستی است لذا اساس خانوادهها را هر چه قدر از نظر محبتی اشباع بشود مطابق آن دستوری است که دین داده است.
لذا در دین میگویند که یک ساعت با خانواده بودند مطابق یک سال عبادت اثر دارد. یک ساعت با خانواده بودن که انسان یک ساعت با محبت کنار خانواده بگویند و بخندند، چنین کاری مطابق یک سال عبادت اثر دارد، البته مشخص است که منظور عبادت مستحبی است. یعنی آن عبادت مستحبی میخواست محبت و توافق و به سمت وحدت حرکت کردن را ایجاد کند {که خانواده همان را ایجاد کرده است}.
خیلی زیبا است که در دین ما تمام دستورات، حرکت کردن به سمت توحید است یعنی کَثَرات باید به سمت توحید حرکت کنند و بهترین و سادهترین راه برای اینکه کثرات به توحید برسند، راه محبت است زیرا که محبت تشابه ایجاد میکند و تشابه، بقاء ایجاد میکند و با هم مقابله نمیکنند هرچقدر سنخیّتها بیشتر بشود، دو قطب……
لذا ببیند همه عالم را خداوند به صورت زوجین خلق کرده است.
این نکته را در میان بحثم عرض کنم بلاخره شما از دانشگاه آمدهاید و توجهی به آن خوب است. کارهایی که در محصولات تراریخته انجام میشود عجیب است، همان کاری را که با طبیعت میکنند همان کار را نظام انسانی انجام میدهند. محصولات تراریخته، و دانههایی که به ما برای کاشتن میفروشند اثرش این است که یکبار تولید میکند ولی دانهای که از او به دست میآید عقیم است؛ یعنی یکبار مصرف میشود و دانه عقیم است. اکنون میوههایی که از این روش، اصلاح ژنتیکی میشوند، این میوهها، بی هسته میشوند؛ میوه بی هستی یعنی چی؟ هسته چیست؟ هسته میوه، فرزند میوه است و هسته، نسل میوه است. یعنی یک درخت گردو که میوه میدهد نسل و هسته و همهی عشق درختِ گردو یا هر میوهی دیگری، همه عشق آن درخت که شکوفه میزند و بیرون میریزد و بعد تبدیل به میوه میشود و اینکه همه جِدش را به کار میگیرد تا این میوه به عالیترین وجهش برسد…{همه این تلاشها برای چیست!؟ برای انین است که نسلش ادامه پیدا کند} بعد هم ببیند که چقدر زیبا هسته را دل دل میوهاش پنهان میکند، مثلا یک درخت سیب را در نظر بگیرد که هستهاش را در درونیترین لایهاش قرار میدهد تا این مزه، رنگ و شکل سیب، توجه عدهای را جلب کند و میوه را بچینند و این میوه را برای خوردن ببرند تا دانه درخت متنقل بشود. دانهی سیب بقای آن است –چقدر زیبا است- و بعد از آن هم نمیآید دو یا چند دانه برای بقایش بدهد بلکه تعداد زیادی از میوهها را به بار میآورد تا شاید بعضی از این دانهها تبدیل به درخت بشود.
{متاسفانه} ما این {مسئله را اینگونه} در درخت نمیبینیم که درخت با این شوق میوه و دانه میدهد. گل که گل میدهد همه مقصودش این است که آن دانههایی که بعد از این گل میماند، آن دانهها بمانند تا نسلش ادامه پیدا کند.
اگر این سیب را با این رگهها در عالم ببینید، میفهمید که عالم چقدر هدفمند حرکت کرده است؛ وقتی بشر در این مسئله دخالت میکند و میوه را به سمت بیدانه شدن میبرد یعنی وقتی درخت را بیثمر میکند از درخت نسل منقطع ایجاد میشود. وقتی دانههای تراریخته تولید میکنند، درخت یا گیاه یکبار به نتیجه میرسند و به دنبالشان بقا نیست، آیا میدانید که این مسئله در نظام وجودی ممکن است چه مشکلی را ایجاد میکند!؟ اگر ما آن محبتی که درخت به فرزندش دارد و در آن دانه نهادینه میکرده و به همان دلیل، دانه را ایجاد میکرده، وقتی آن راحذف میکنید چه اثری دارد!؟… -اینها استحسانات ذوقیه نیست بلکه نگاه الهی به هستی است-، اکنون نگاه ما صرفا در سطح مادی است ]بحث اثرات معنوی به کنار است[ اگر اشکالی به دانههای تراریخته میکنیم به دنبال این هستیم که در بدن ما چه آثاری دارد و چه اثری در بدن ما دارد؟
وقتی رابطهی محبتی بین درخت و دانهاش منقطع میشود صد سال دیگه در این نسل اثرش ایجاد میشود و ممکن است اثرش بعدا مشخص بشود و اکنون دیده نشود زیرا که یک اثر فیزیکی اولی نیست، هر چند ممکن است که آن هم در کار باشد!
دقت کنید ما نمیخواهیم مطلق علم را نفی بکنیم اما علمی که برخلاف هستی است و به دنبال تهدید نسل و عقیم کردن است همین علم وقتی به میوه میرسد به دنبال عقیم کردن میوه است و وقتی هم به دانهها میرسد به دنبال عقیم کردن آنها است؛ توجه کنید که همهی اینها یک مدل است و در همه موارد یک جنس کار انجام میشود و لذا برنامهای که تحت این است و دانشمندانی که ناخودگاه در این مسیر قرار میگیرند نگاهی به این منظر و مسئله ندارند و باوری به آن ندارند و از این منظر به هستی نگاه نمیکنند بلکه نگاهشان این است که محصول بیشتر به دست بیاورند یا زودتر به محصول برسند و یا در برابر آفت مقاوم باشد! {هدفشان فقط همین است} البته آن جایی که انسان بتواند در مسیر هستی جلو برود، کسی با آن مخالف نیست ولی آنجایی که مشخص است که برخلاف هستی است {در این موضع نباید خلاف هستی اقدام کرد مثلا} عقیم کردن دانهها، وقتی دانهها را عقیم میکنید، قطعا در رتبهی خودش بغض شکل میگید و قطعا انسانی که با او برخورد میکند، و با آن ارتباط میگیرد و از آن استفاده میکند، این حقیقت در وجود انسان، قطعا اثر میگذارد؛ این اثر یا در نظام بدنی است یا در نظام روحی یا در هردو نظام! یعنی خلقایت تغییر میکند گاهی انسان در نظام فیزیکی تغییری نمیکند ولی در جامعه شاهد تغییر خلقیات پیش میآید.
-نمیداینم این مطالبی که با حرص و جوش میگویم فایدهای دارد یا باید آرام تر و…-
این نگاه که یک حقیقت واحد است که دانشمندِ تجربی زیست شناسش و دانشمندِ گیاهشناسش و دانشمند جامعهشناسش… همه اینها بدون اینکه بدانند مهرههای یک حلقهای شندهاند که با هم، در حال پیش بردن جهان را به سمت يُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ ﴿البقرة، 205﴾ هستند، که هم زمین را خراب بکنند و هم نسل و بقاء را خراب بکنند که این نگاه در انسان و در فضای خانواده…
از این منظر هر چه به خانواده پرداخته بشود و خانواده تقویت بشود، مقابل ترفند و کارِ آنها است و به سمت توحید حرکت کردن است، به سمت اهداف خلقت، حرکت کردن است. اهداف خلقت را تثبیت کردن است . لذا گاهی تشکیل خانواده، شکل وجوب کفایی پیدا میکند تا در مقابل ترفند آنها بتوان مقاومت کرد، لذا زمین زدن او به تشکیل خانواده است. این یک نگاه است، بعد از آن فرزند آوری است! فرزند آوری در این نگاه با همان منظر دیده میشود که آنها به دنبال يُهْلِكَ اَلْحَرْثَ وَ اَلنَّسْلَ ﴿البقرة، 205﴾ هستند؛ آنگاه با این نگاه، وقتی فرزندی برای خانواده شکل میگیرد، این فرزند انسان و پدر و مادر را مظهر…{اسماء الهی میکند.} در روایت هست که میفرماید: حواستان باشد که بچهها، شما را رازق خودشان میداند یعنی فرزندان، پدر و مادر را در کودکی رازق خودشان میدانند لذا خدای سبحان نقش رازق را برای پدر قرار داده و نقش خالق را که البته در اینجا معدیت مراد است، برای پدر و مادر قرار داده است، یعنی پدر و مادری که فرزند میآورند، تمرین مظهر خالقیت شدن، کردهاند، مظهر رازق شدن، مظهر جود و کرم و رحمت الهی شدن است. خیلی از اسماء در وجود یک شخص که پدر و مادر میشود تحقق پیدا میکند تا یک خانواده شکل میگیرد یعنی وقتی کسی ازواج نکرده، این فرد تا کنون پولش را در جیبش میگذاشت و جانش به این پول بند بود، وقتی این فرد ازواج میکند و فرزنددار میشود این شخص به راحتی پولش را خرج خانوادهاش میکند و باکی از این قضیه ندارد و از این کار لذت هم میبرد، حتی اگر خودش کمتر بخورد ولی در عوضش فرزندش بیشتر بخورد، از این مسئله لذت هم میبرد این مظهر رازقیت است. این گسترده شدن وجود است این تمرین محبت است این درحقیقتش، مناش از منیّت خارج شدن شدن و شکستن شدن محدودیت است. این همان توحید است یعنی مظهری از توحیدیجات شدن است.40:42
بعد مشاهده میکنید که در این نگاه، هر فرزندی مظهریتش مشابه فرزند دیگری نیست لذا خدا فرزندها را با اخلاقیات مختلف قرار داده است پس والدین با هر فرزندی یک تمرینِ جدیدی در مظهر اسماء الهی شدن را انجام میدهند. اگر این باور ایجاد شد، فرزندآوری تمرین ظهور اسماء الهی در وجود ما است… وقتی ما این رابطه را با فرزند پیدا کردیم، قابل می شویم که از این اسم بهرمند بشویم. ارحم ترحم همین است اگر کسی قدرت رحم کردن پیدا کرد، مظهر رحم کردن الهی میشود و خدا به او رحم میکند اگر فرد در خانواده توانست رابطه را محقق بکند، در رابطه با رزق، خداوند رازقش میشود. اینها بسیار زیبا است.
اگر میفرمایند که اگر از فقر ترسیدید ازواج کنید و اگر خشیت الاملاق پیش آمد نسبت به بچه ها برای خودتان محدودیت ایجاد نکنید به این دلیل است که خدا رازق است یعنی ]ازدواج یا بچه آوری[تمرین رزاقیت است و این کار مثل کانالی میشود که رزق را جذب میکند.
حال میخواهیم بحث را از شقوق مختلفش پیش برویم! بحث ازدواج در اینجا تکلیف میشود،وظیفه کسانی که ازدواج کردهاند این است که خانوادهشان را متسحکمتر کنند و فرزندآوری داشته باشند تا مظهریت نسبت به آن بیشتر محقق بشود. کسانی که ازدواج کردهاند واسطهی ازدواج دیگران بشوند، این نعمت خودش زکاتی دارد و زکات این نعمت، واسطه شدن است! وقتی اینها زن و شوهر هستند ارتباطاتشان دو جانبه است این ارتباطات دوجانبه اقتضا میکنند که برای کسانی که مرد و یا زن هستند و ارتباط یک جانبه دارند،]واسطه گری بکنند[ این واسطهگری تلائم یا الفت یا ارتباط ایجاد میکند. هر وساطتی که در نظام خانواده شکل بگیرد، اسماءی از اسماءی الهی به فعالیت رسیده و توحید به ظهور رسیده. اگر این باور را داشته باشیم گسترش توحید است. ]توحید اینگونه متجلی می شود در حالی که [ ما به دنبال گسترش توحید از طریق درس توحید هستیم، مثلا به دنبال این هستیم که برهان نظم را برای توحید اقامه کنیم. نمیخواهم بگویم که درس توحید عیب دارد، خیر. اما آنچه گسترش توحید ایجاد میکند و توحید را در سبک زندگی میآورد تحقق توحید است. تحقق توحید اولین مظهرش در تحقق خانواده است.43:28 لذا اگر کسی میخواهد توحید در وجودش شکل بگیرد اولین قدمش این است که خانواده تشکیل بدهد و اگر تشکیل داده، محبتش را بیشتر کند و اگر محبتش افزوده شده، فررزند آوری را توسعه بدهند زیرا که این تکثری است که موجب توحد میشود.
بحث این است که در نظام الهی فرمودهاند انسان وقتی پدر یا مادر میشود، پدری یا مادری کردن، تمرین ولایت است. ذیل آیه وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً روایاتی وارد شده است که ]تایید سخن ما است.[ ظاهر آیه میگوید والدین و منظور از آن پدر و مادر ظاهری هست اما روایت میفرماید منظور از والدین، پیغمبر اکرم و امیر مومنان هست[4]. یعنی این والدینی که در نظام خانواده شکل میگیرد یک ظهور و یک مرحله از ولایتی است که امام معصوم دارد. در روایات صله ارحام دقت بکنید، بگذارید که متن روایات را بخوانم، در این زمینه ما روایات زیاد داریم[5]، در کتاب شریف المیزان چنین آمده است: في تفسير العياشي،* في قوله تعالى: وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً الآية: عن سلام الجعفي عن أبي جعفر (ع) و أبان بن تغلب عن أبي عبد الله (ع)*: نزلت في رسول الله ص و في علي (ع).[6]
مرحوم علامه در ادامه میفرمایند: اب و ام مبداء انسانی هستند و در حقیقت پیغمبر و امیر مومنان مبدائیت مطلقه هستند یعنی اگر پدر و مادر، مبداء یک خانواده میشوند، پیغمبر اکرم و امیر مومنان ابوا هذا الامه هستند. مبداء در این روایت، تحقق مبداء امت هست یعنی آن دو نور شریف مبداء امت هستند. پدر و مادری هستند که امت سازی میکنند. این تعبیرات خیلی زیبا است. در روایاتی زیاد این مسئله هست که اگر وقت شد و فرصت مهیا شد روایات دیگر ارائه میشود، به طور مثال در فقه الرضا آمده است: فَإِنَّ الْأَبَ أَصْلُ الِابْنِ وَ الِابْنَ فَرْعُهُ لَوْلَاهُ لَمْ يَكُنْ بِقُدْرَةِ اللَّهِ [7]
اَب، همین نسبت مظهر خالقیت و رازقیت است. در روایت دارد که انت و ما لک و بعد میفرماید تابعو هم
این که خدای سبحان در قرآن به صورت متعدد میفرماید: أَلاّٰ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً ﴿الأنعام، 151﴾
و یا میفرماید: وَ وَصَّيْنَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَيْهِ حُسْناً ﴿العنكبوت، 8﴾]دلیل و حکمت دارد[
دقت بفرمایید که احسان به والدین را در کنار شرک نورزیدن به خدا آورده است یعنی برای اینکه توحید را محقق کنید، به پدر و مادرتان نیکی کنید. ممکن است که بگوییم خدا برای اینکه تعارف کند اینها را درکنار هم قرار داده است ولی چنین نیست، این ]محبت به والدین[ راه توحید است! أَلاّٰ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوٰالِدَيْنِ إِحْسٰاناً ﴿الأنعام، 151﴾این راه توحید و مبارزه با شرک است. اگر روایات این موضوع را با این نگاه ببینید، یک منظری دیگری پیدا میکند.
در روایت شریفی است که خدا به رحم خطاب میکند و میفرماید: فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَا الرَّحْمَنُ وَ أَنْتَ الرَّحِمُ شَقَقْتُ اسْمَكَ مِنِ اسْمِي.[8] اسم تو را از اسم خودم اشتقاق دادم زیرا که رحم از رحمان است. ریشه این دو کلمه یکی است و سپس میفرماید که حقیقت رحم به عرش الهی، پناه برده است و به آنجا معلق است – در روایت چنین آمده یَتَعَلَّقُ بِالْعَرْشِ یا در یک روایت دیگر لاز هست – آنجا صدا میزند: يَا رَبِّ صِلْ مَنْ وَصَلَنَا وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنَا
به این نکته باید توجه کرد که دعا در عرش الهی انشاء است و اخبار نیست یعنی دعا در آنجا در مرحله اجابت است و اینگونه نیست که منتظر اجابت باشد. آنجا دعا مستجاب است و مقام اصدار حکم است، مقام حاکمیت است زیرا اَلرَّحْمٰنُ عَلَى اَلْعَرْشِ اِسْتَوىٰ ﴿طه، 5﴾ است. لذا روایاتی که میفرماید « در عرش الهی چینی است یا از عرش الهی چنین صادر شد» به این معنا است که میخواهد یک قاعده، اصل و سنت را بیان کند. لذا در ا ینجا که میفرماید: يَا رَبِّ صِلْ مَنْ وَصَلَنَا وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنَا یعنی خدا یا با آن کسی که با من وصل میکند تو هم وصل شو و با آن کسی که با من قطع میکند تو هم قطع کن.
نگاه و دایره ارتباط میان رحم و خدای متعال بهگونهای است که خدای متعا به رحم میگوید: شَقَقْتُ اسْمَكَ مِنِ اسْمِي و لذا خدای سبحان چنین میفرماید تو رحم میشوی و من رحمان میشوم.
در ادامه میفرماید که حضرات اهل بیت علیهم السلام نیز رحم تو هستند. این مسئله در چندین روایت هست. اگر شما به کتاب بحار رجوع بکنید چندین روایات را مییابید که می فرماید حضرات معصومین علیهم السلام رحم تو هستند
در کتاب کافی شریف میگوید که از کسانی نباش که این نکته را فقط بر یک چیز حمل میکنند: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ قَالَ نَزَلَتْ فِي رَحِمِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ قَدْ تَكُونُ فِي قَرَابَتِكَ ثُمَّ قَالَ فَلَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْءِ إِنَّهُ فِي شَيْءٍ وَاحِدٍ.[9]
یعنی رحم اصلی ما اهل بیت هستند این بیان دارد؛
اینکه بیان این مسئله چیست و چگونه طرح موضوع شده است که رحم حمل بر معنای مجازی نشود، بیانی دارد که در بصائر ذیل بحث حدیث طینت مطرح شده است که به دلیل ضیق وقت طلب شما باشد.
بعد میفرماید: وَ قَدْ تَكُونُ فِي قَرَابَتِكَ ثُمَّ قَالَ فَلَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْءِ إِنَّهُ فِي شَيْءٍ وَاحِدٍ یعنی این مسئله درباره قرابت هم هست و رحم یک حقیقت تشکیکی است. از کجا آغاز میشود!؟ از رحمی که از اینجا ما میشناسیم آغاز میشود البته محور هم رحم است و محور ارتباط انسانها رحم است – این عظمت مسئله هست که رحمی که معلق به زن است محور تمام ارتباطات جامعه است. تمام روابط و احکام از رحم شکل میگیرد. به همین دلیل در روایت ما بر روی آن کلمه «رحم» گذاشته شده است. اسم گذاری در روایات ما، اسم بی مسماء و بی دلیل نیست و حقیقتهایی پشت آن است. لذا فرمود: ثُمَّ قَالَ فَلَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْءِ إِنَّهُ فِي شَيْءٍ وَاحِدٍ اگر در قرابت پیامبر آمد، فکر نکن در قرابت خودت نیست و اگر در قرابت خودت بود فکر نکن در آنجا نمیشود. در ادامه میفرماید: از آنها نباش که فکر میکنند این مسئله فقط در یک جا و ناظر به پیامبر است؛ خیر یک حقیقت تشکیکی است و مشترک لفظی نیست. وقتی حقیقت تشکیکی شد یک مرتبهاش در رحم فامیلی انسان ایجاد میشود همین کسی که در مرحله فامیلی جلو رفت میتواند لایق رحم ولایی بشود. امکان ندارد که کسی در مرتبه رحم فامیلی و رحم طینی (که واسطه اش رابطهی بدنی است) موفق نباشد ولی در مرتبه دیگر موفق باشد. اگر کسی این وزنه را نَزَد، امکان ندارد که در مرتبه ولایی و رحمانی موفق باشد.
ما سه نوع رحمِ در طول هم داریم که راه رسیدن به توحید است: 1. رحم طینی (یا بدنی) 2. رحم ولایی که ارتباط با اهل بیت هست. که اهل بیت رحم هستند 3 رحم رحمانی که ارتباط با خدا است.
اینکه میگویند اهل بیت رحم هستند و والدین بودن پیامبر و حضرت امیر که ذیل آیه و بالوالدین احسانا، هست، در روایات ما به وفور یافت میشود. در آنجا هم که رحم طینی مطرح شده است، اینگونه تصور میشود که رحم طینی همچون وزنهای است که اگر کسی این وزنه را زد، ممکن است وزنه پانصد کیلویی را هم بزند ولی اگر کسی وزنه صد کیلویی را نتوانست بزند حتما وزنه پانصد کیلویی را هم نمیتواند بزند. اگر کسی توانست وزنهی رحم طینی را بزند ممکن است بتواند وزنهی رحم ولایی را هم بزند و اگر کسی در رحم طینی و بدنی موفق نبود بدون شک نمیتواند وزنهی رحم ولایی را بزند، زیرا که وزنه طینی در طول وزنه ولایی است و بدون طی مرحله طینی به مرحله ولایی نمیرسد لذا روایات صله رحم را و والدین را ببیند، با این نگاه آن روایات بیداد میکند. گرفتاریها و مشکلات و طردشدنها و ریزیشها عمدهشان از عدم تأدیه حقوق اطرافیان شکل گرفته است و برعکس و بالعکس آنجایی که موفقیت ها کسب میشود از تأدیه درست حقوق شکل گرفته است.
خلاصه بحث اینکه حقیقت رحم، حقیقتی الهی است که خدای سبحان ایجاد کرده، راه توحید است، کثرات را به توحید میرساند ، افراد متعدد و متکثر را به واحد تبدیل میکند و ایجاد محبت میکند لذا اگر خشم بین افراد پیش آمده، توصیه شده که رحمش را نزدیک کنید، وقتی رحم نزدیک میشود این جوشش ایجاد میکند و محبت شکل میگیرد. در ریزهکاری های زندگی خانوادگی این مسئله بسیار دقیق بیان شده و گاهی لزوم ندارد یا صلاح نیست در جمع به عنوان نظام جمعی مطرح بشود اما با این نگاه وقتی دقت کنید متوجه میشوید که آثار بسیار عظیمی در این ارتباط هست.
ما باید به دنبال توحید در دمدست ترین راهکارهایی که به ما گفتهاند باشیم و نه اینکه فقط در پستوی کتابخانهها به دنبال توحید باشیم البته آن هم برای عدهای لازم است ولی آنچه توحید را زنده و محقق میکند آن رابطههای توحیدی است که از خانواده ایجاد میشود .اگر در جامعهای خانوادهای روبه اضمحلال میرود، در حقیقت توحید در حال رو به اضمحلال رفتن است و توحید ضعیف میشود. جبران این مسئله و توحیدی کردن اجتماع، تقویت و شکل درست دادن به خانواده است. اگر چینین شد جمعهای توحیدی کنار آن درست میشود. هیئت یک موکِدی است که رابطه بین رحم خانوادگی با رحم رولایی را ایجاد میکند. هیئت مظهر این است که خانوادهها در هیئت شرکت بکنند تا این رحم خانوادگی با رحم ولایی پیوند بخورد و انسان اوج بگیرد.
انشاء الله خدای سبحان ما را در فهم معارف خودش، آنطوری که یک فهم منظومهای و دقیق باشد، نه گسسته و جدا-جدا کمک بکند تا تعالیم دین و عظمتش و آن زیباییهایش را هم بتوانیم بفهمیم و هم درست مطرح بکنیم تا آن جذابیتهای دین برای افراد دیگر هم به خوبی مطرح بشود.
[1] الوافی، ج 2، ص 319.
[2] بحار الانوار ج1 ، ص 97
[3] کامل الزیارات ص 199.
[4] 2- فس، تفسير القمي النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ[4] قَالَ نَزَلَتْ وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ وَ[4] مَعْنَى أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ فَجَعَلَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَوْلَادَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ جَعَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص أَباً لَهُمْ لِمَنْ لَمْ يَقْدِرْ أَنْ يَصُونَ نَفْسَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ وَ لَيْسَ لَهُ عَلَى نَفْسِهِ وَلَايَةٌ فَجَعَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَبِيَّهُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[4] وَ هُوَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص بِغَدِيرِ خُمٍّ أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَى ثُمَّ أَوْجَبَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مَا أَوْجَبَهُ لِنَفْسِهِ عَلَيْهِمْ مِنَ الْوَلَايَةِ فَقَالَ أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَلَمَّا جَعَلَ اللَّهُ النَّبِيَّ ص أَبَ الْمُؤْمِنِينَ[4] أَلْزَمَهُ مَئُونَتَهُمْ وَ تَرْبِيَةَ أَيْتَامِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ وَ مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ إِلَيَّ فَأَلْزَمَ اللَّهُ نَبِيَّهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مَا يُلْزِمُ الْوَالِدَ لِلْوَلَدِ وَ أَلْزَمَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ مَا يُلْزِمُ الْوَلَدَ لِلْوَالِدِ فَكَذَلِكَ أَلْزَمَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَلْزَمَ رَسُولَ اللَّهِ ص مِنْ ذَلِكَ وَ بَعْدَهُ الْأَئِمَّةَ وَاحِداً وَاحِداً وَ الدَّلِيلُ عَلَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع هُمَا الْوَالِدَانِ قَوْلُهُ وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً[4] فَالْوَالِدَانِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وَ كَانَ إِسْلَامُ عَامَّةِ الْيَهُودِ بِهَذَا السَّبَبِ لِأَنَّهُمْ آمَنُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ عِيَالاتِهِمْ. بحار الانوار ج 227، ص 243.
[5] عن أبي بصير عن أبي جعفر ع في قول الله: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» قال: إن رسول الله ص أحد الوالدين و علي الآخر، و ذكر أنها الآية التي في النساء[5].تفسیر عیاشی،ج1، ص 241.
[6] في تفسير العياشي،* في قوله تعالى: وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً الآية: عن سلام الجعفي عن أبي جعفر (ع) و أبان بن تغلب عن أبي عبد الله (ع)*: نزلت في رسول الله ص و في علي (ع).ثم قال:و روي مثل ذلك في حديث ابن جبلة. قال*: قال: و روي عن النبي ص: أنا و علي أبوا هذه الأمة.أقول: و قال البحراني في تفسير البرهان، بعد نقل الحديث: قلت: و روى ذلك صاحب الفائق.و روى العياشي هذا المعنى عن أبي بصير عن أبي جعفر و أبي عبد الله (ع)، و رواه ابن شهرآشوب عن أبان عن أبي جعفر (ع). و الذي تعرض له الخبر هو من بطن القرآن بالمعنى الذي بحثنا عنه في مبحث المحكم و المتشابه في الجزء الثالث من هذا الكتاب، إذ الأب أو الوالد هو المبدأ الإنساني لوجود الإنسان و المربي له، فمعلم الإنسان و مربيه للكمال أبوه فمثل النبي و الولي عليهما أفضل الصلاة أحق أن يكون أبا للمؤمن المهتدي به، المقتبس من أنوار علومه و معارفه من الأب الجسماني الذي لا شأن له إلا المبدئية و التربية في الجسم فالنبي و الولي أبوان، و الآيات القرآنية التي توصي الولد بوالديه تشملهما بحسب الباطن و إن كانت بحسب ظاهرها لا تعدو الأبوين الجسمانيين. المیزان، ج4، ص357.
[7] عَلَيْكَ بِطَاعَةِ الْأَبِ وَ بِرِّهِ وَ التَّوَاضُعِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْإِعْظَامِ وَ الْإِكْرَامِ لَهُ وَ خَفْضِ الصَّوْتِ بِحَضْرَتِهِ فَإِنَّ الْأَبَ أَصْلُ الِابْنِ وَ الِابْنَ فَرْعُهُ لَوْلَاهُ لَمْ يَكُنْ بِقُدْرَةِ اللَّهِ ابْذُلُوا لَهُمُ الْأَمْوَالَ وَ الْجَاهَ وَ النَّفْسَ[7] وَ قَدْ أَرْوِي أَنْتَ وَ مَالُكَ لِأَبِيكَ فَجُعِلَتْ لَهُ النَّفْسُ وَ الْمَالُ تَابِعُوهُمْ فِي الدُّنْيَا أَحْسَنَ الْمُتَابَعَةِ بِالْبِرِّ وَ بَعْدَ الْمَوْتِ بِالدُّعَاءِ لَهُمْ وَ الرَّحْمِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّهُ رُوِيَ أَنَّ مَنْ بَرَّ أَبَاهُ فِي حَيَاتِهِ وَ لَمْ يَدْعُ لَهُ بَعْدَ وَفَاتِهِ سَمَّاهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ مُعَلِّمُ الْخَيْرِ وَ الدِّينِ يَقُومُ مَقَامَ الْأَبِ وَ يَجِبُ مِثْلُ الَّذِي يَجِبُ لَهُ فَاعْرِفُوا حَقَّهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ حَقَّ الْأُمِّ أَلْزَمُ الْحُقُوقِ وَ أَوْجَبُهَا لِأَنَّهَا حَمَلَتْ حَيْثُ لَا يَحْمِلُ أَحَدٌ أَحَداً وَ وَقَتْ بِالسَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ جَمِيعِ الْجَوَارِحِ مَسْرُورَةً مُسْتَبْشِرَةً بِذَلِكَ فَحَمَلَتْهُ بِمَا فِيهِ مِنَ الْمَكْرُوهِ وَ الَّذِي لَا يَصْبِرُ عَلَيْهِ أَحَدٌ وَ رَضِيَتْ بِأَنْ تَجُوعَ وَ يَشْبَعَ وَلَدُهَا وَ تَظْمَأَ وَ يَرْوَى وَ تَعْرَى وَ يَكْتَسِي وَ يَظَلُّ وَ تَضْحَى فَلْيَكُنِ الشُّكْرُ لَهَا وَ الْبِرُّ وَ الرِّفْقُ بِهَا عَلَى قَدْرِ ذَلِكَ وَ إِنْ كُنْتُمْ لَا تُطِيقُونَ بِأَدْنَى حَقِّهَا إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ[7] وَ قَدْ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّهَا بِحَقِّهِ فَقَالَ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ[7] وَ رُوِيَ أَنَّ كُلَّ أَعْمَالِ الْبِرِّ يَبْلُغُ الْعَبْدَ الذِّرْوَةَ مِنْهَا إِلَّا ثَلَاثَةُ حُقُوقٍ حَقُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ حَقُّ الْوَالِدَيْنِ فَاسْأَلِ اللَّهَ الْعَوْنَ عَلَى ذَلِكَ. الفقه المنسوب الی الامام رضا، ص 334
[8] معاني الأخبار ابْنُ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَعَ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ رَحِمَ الْأَئِمَّةِ ع مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص لَيَتَعَلَّقُ بِالْعَرْشِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ تَتَعَلَّقُ بِهَا أَرْحَامُ الْمُؤْمِنِينَ تَقُولُ يَا رَبِّ صِلْ مَنْ وَصَلَنَا وَ اقْطَعْ مَنْ قَطَعَنَا قَالَ فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَا الرَّحْمَنُ وَ أَنْتَ الرَّحِمُ شَقَقْتُ اسْمَكَ مِنِ اسْمِي فَمَنْ وَصَلَكَ وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَكَ قَطَعْتُهُ وَ لِذَلِكَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الرَّحِمُ شِجْنَةٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ. بحار الانوار ج71، ص 95.
[9] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ وَ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ قَالَ نَزَلَتْ فِي رَحِمِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ قَدْ تَكُونُ فِي قَرَابَتِكَ ثُمَّ قَالَ فَلَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ يَقُولُ لِلشَّيْءِ إِنَّهُ فِي شَيْءٍ وَاحِدٍ. کافی جلد 2، ص 156
اولین کسی باشید که برای “سخنرانی | مراتب رحم، در رحم طینی و رحم ولایی و رحم توحیدی” دیدگاه میگذارید;