سخنرانی‌ استاد عابدینی

«مراسم سخنرانی ایام آخر ماه صفر؛
صفر 1443ه.ق – 1401ه.ش»

زمان: 03 الی 05 مهر ماه 1401

مکان: تهران، هیأت میثاق با شهداء، دانشگاه امام صادق(ع)

موضوع: سنت ابتلاء

 

صوت مراسم

گزارش تصویری

متن جلسات

بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحيـم‌

الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي اشرف الانبیاء والمرسلین حبیبنا و‌ سَيِّدِنا حبیب اله العالم ابولقاسم محمد مُحَمَّدٍ و اهل بیته الطیبین الطّاهِرين ‌و لَعْنَةُ أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ إلَي‌ يَوْمِ الدّين اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً‌هر چقدر دوست داریم که انشاالله از یاران یاوران سربازان و بلکه سرداران حضرت باشید صلواتی سرداری مرحمت کنید(صلوات). ایام شهادت نبی گرامی اسلام و امام حسن مجتبی کریم اهل بیت است هرچقدر مشتاق به زیارت حضرات در دنیا و محتاج به شفاعت حضرات در آخرت هستیم صلوات دوم رو بلند تر ختم کنیم(صلوات)این صلوات ها مثل درجه ای که نشان میدهد اشتیاق را حساب میشود.یعنی اینطور نیست که همین طور اینقدر انسان میفرستد، ان شدت شوق در صلوات محاسبه میشود که از عمق جان باشد یا از ظاهر زبان باشد این ها حساب دارد.خدا رحمت کند حضرت ایت الله بهجت را انشالله. فرمودند:کسی آمد پیش ایشون برای مشکلی دستوری خواست بعد ایشون صلوات رو برای حل مشکلش فرمودند بعد رفت بعد مدتی آمد گفت حل نشد فرمودند هر چیزی وقتی دارد شرایطی دارد آدابی دارد صلوات با محبت تاثیر دارد که از عمق جان فرستاده شود هر چقدر این از عمق جان بیشتر نعشت بگیرد اثر صلوات بیشتر است که قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ عمل از شاکله است که شاکله هر چقدر عمیق تر باشد عمل عمیق تر و نتیجه بخش تر است.حالا صلوات سوم را هر چقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا(سل)داریم که امشب و این روز ها هم پدرش را از دست داده و هم فرزندش و عزادار پدر و فرزند است هرچقدر عشق و علاقه به ایشان دارید با صلوات به محمد و آل محمد ابراز کنید(صلوات)خب عرض تسلیت خدمت همه ی دوستان عزیز داریم و مومنان که در این دوماه عزاداری کردند که انشالله خدای سبحان فتقبلها ربها بقبول حسن مهر تاییدی بر همه ی عزاداری ها بزند و از شر شیطان در امان نگه دارد که که حفوظ بماند.گاهی انسان عمل رو خوب انجام میدهد و شیطان از دستش در میرود نمی تواند حرف شود اما در ادامه میگوید باکی نیست در ادامه این رو خراب میکند درحالی که این سرمایه ی عظیمی است گر نه موش دزد در اموال توست به اسطلاح اون شعر بقیه اش یادم رفت که اون ثمر طاعات است مثلا چهل ساله کجاست گر نه موش دزد در اموال توست اگر از این طرف انسان عمل رو انجام میده دست شما درد نکنه از اون طرف چی میشود عمل موش دارد این هارا تخلیه میکند خیلی مراقب باشید که بعد از این دوماه مراقبمان باید بیشتر از این ها باشد.رابط با اهل بیت خیلی عظیم است اما شیطان هم خیلی قوی است در از بین بردن خب این چند شب انشالله در خدمت دوستان بخصوص امشب که بعد از این جریانات بوده بحث امتحان و ابتلار در محظر دوستان هستیم که این دو و سه شب سه شب بتوانیم یک نگاهی به بحث ابتلارات و امتاحانات فردی و اجتماعی داشته باشیم. یک نکته ی دقیقی که ابتدا عرض بکنم این است که هر ابتلاعی صدایی است برای بیدار شدن برای همه ابتلاع صدایی است برای بیدار شدن ما وقتی می خواهیم کسی رو صدا بزنیم بیدار شود می گوییم:حسن،حسن مثلا صدامون رو بلند تر می کنیم خدا بخواهد کسی رو بیدار کند حوادث پیش میارد.یا در زندگی فردی اش یا در زندگی اجتماعی اش که یا  بناست فرد بیدار بشود مثلا مریض میشود یا مشکلات مالی برایش پیش می آید یا مشکلات خانوادگی برایش پیش می آید تا فرد بیدار شود درست این برای قرد اما تو اجتماع ما گاهی حوادثی پیش می آید که این صدا برای بیدار شدن اجتماعی است پس حوادث و وقایع از جانب خدا صدا هستند برای بیدار شدن اگر انسان با صدای آهسته بلند شد احتیاجی به اینکه این حادثه قوی تر بشود سنگین تر بشود نیست اگر انسان از صدای آهسته بیدار نشد هی باید صدا قوی تر و بلند تر بشود تا امکان بیداری فراهم بشود پس اگر با این نگاه هر کسی نگاه بکند به حوادث فردی و حوادث اجتماعی چون حوادث فردی یک طوری است و حوادث اجتماعی یک طوری دیگر است با اینکه هر دو به هم تناظر و تشابه و ارتباط هم دارند اما اگر انسان توانست حواسش جمع باشد با حوادث ابتدایی بیدار شد حادثه ها به سخت تر کشیده نمی شود مگر اینکه این حادثه و این بیداری با این مرتبه حادثه بیدار کند انسان را بعد اگر انسان بخواهد مرتبه بالا بیداری را چون بیداری هم مراتب داره مرتبه بالاتر بیداری را پیدا کند باید حادثه عمیق تر و سنگین تر و صدا بلندتر باشد این یک نکته، نکته دوم این است که این خودش جای باز شدن دارد که حوادث صدا برای بیداری هستند و انسان را می خواهند بیدار کنند اگر به این نگاه انسان دید آن وقت به دنبال این است که این حادثه چه بیداری را می خواهد برای فرد یا اجتماع پیش بیارد.نکته دوم این است که خدای سبحان به لحاظ سبقت رحمت بر غضب هیچگاه صدا و آن حادثه و ابتلاعی که برای بیداری است ایجاد می کند هیچگاه فوق طاقت آن کسی که می خواهد بیدار بشود نیست و بلکه مطابق طاقتش هم نیست همیشه کمتر از طاقت اوست.چون کمتر از طاقت اوست امکان بیداری است یک موقع اگر مساوی باشد باید همه ی طاقتش را صرف کند برای بیداری اگه بیشتر باشد قبل از بیداری ممکن تلف بشود در برابر این حادثه در حالی که خدای سبحان ابتلاعات،امتحاناتو صدای بیداری اش همیشه کمتر از طاقت انسان است که امکان بیداری است این نکته خیلی عظیم و اثر بخش هست که حادثه برای اجتماعی یا فردی پیش می آید حتما قدرت دارد که از پس او بر بیاید و از او عبور کند لذا اگر کسی می بینید که ابراز می کند این دیگر برای من فوق طاقت است این سنت الهی رو خبر ندارد و حالا دنبالش این میشود هر حادثه ای بزرگ باشد با این نگاه علامت این است که استعداد این فرد یا اجتماع برای بیداری خیلی زیاد است چون حادثه بزرگ باتوجه به این قاعله که کسی حادثه برایش پیش می آید یا فرد یا اجتماع نشان دهنده این است که دور از طاقت و کمتر از استعدادش است نشان دهنده ی استعداد یک فرد و اجتماع است اگ دیدید کسی حوادث و و قایع زیادی برایش پیش می آید نشان دهنده استعداد این برای تحمل و عبور از این حادثه بیشتر از دیگران است این هم یک نکته مهم است الان کار نداریم حوادث که پیش می آید این مرحله بعد است که گاهی برای تطبیر است و گاهی برای ترفیع یعنی گاهی میخواهد ای حادثه آن عصورات و عفرت و آن گناهان قبل انسان را پاک بکند لذا این حادثه پیش می آید گاهی نه می خواهد انسان را بالاتر ببرد این مسله بعد اصل این است که این حادثه برای بیداری است چه بیداری از غفلت های گذشته چه بیداری برای ترفیع درجات بالاتر هر دو بیداری است پس این هم یک نکته که اگر حادثه ها عظیم می شود بزرگ می شود برای فرد یا اجتماع علامت این است که این فرد استعداد زیادتری از این دربرابر گذشتن از این حادثه دارد وگرنه اگر این طور نبود آن موقع نمی آیند بگویند که وَاِذْ ابتلی اِبراهیمَ ربّه بِکَلمات فأتمهنّ ابراهیم خلیل حوادثی که پشت سر گذاشت خیلی عظیم و شدید بود که شاید یکی از آن هارا یک امت هم تحملش را نداشت در 13 یا 16 سالگی ابراهیم را در آتش انداختند در یک آتش عظیم در یک آتشی که چند زراع در چند زراع که یعنی آن شاید بگویند آنقدر شدید بود که نمی توانستند ابراهیم را نزدیک آتش ببرند که در آتش بیندازند با منجنیق پرتابش کردند در آتش که حرارت آتش امکان نزدیک شدن ایجاد نمی کرد با منجنیق پرتابش کردند در سن 13 یا 16 سالگی ابراهیم خلیل در بحث اون شکستن بت ها بعد از شکستن بت ها این اولین، اولین هم نبود جزء اولین امتحانات ابراهیم خلیل بود و بعد هم حالا تبعیدش آنکه در حقیقت بچه دار نمیشد و بعد هم بعد از اینکه هاجر را به اصطلاح ثارب او هدیه کرد و بچه دار شد تا بچه دار شد بعد از حدود 100 سالگی آنجا خطاب میشود که تو و بچه ات را به ابراهیم خطاب میشود مادر بچه و بچه را بردار ببر یکجای دور که نه آب است و نه زراعت غَيْرِ ذِي زَرْعٍ  یک جایی که قابل زراعت هم نیست یعنی سنگ و آفتاب و قابل زراعت هم نیست و آب هم نیست ببر و آنجا بگذار که وقتی در حال رفتن بودند جبراییل ابراهیم خلیل را می برد میخواهم بگویم ببینید این حوادث و اطلاعات را ببینیم بعد ببینیم برای ما چه اطلاعاتی پیش می آید بعد نگاه که می کنیم تازه خواهیم دید ابتلاعات انبیا نسبت به ابتلاعات حضرات و معصومین کمتر بوده . بعد آنجا دارد که هرجا می رسید یک جایی بود آب و درختی بود و ابراهیم خلیل می گفت الهنا اینجا قرار است چه بشود جبراییل می گفت نه حالا بیایید تا رسیدند به یک صحرای بی آب و علف برهوتی که یک درختی که خشکیده بود الهنا اینجا مادر و بچه را بگذار آن هم ابراهیم خلیلی که با غیرت ابراهیم که آنجا بگذار و زود برگرد و برو و نایست که میگوید ابراهیم وقتی که می خواست برگردد اشک ریزان بود که مادر و بچه را که بعد از 100 سال خدا به او فرزند داده است همسر و بچه اش رو در دربیابان رها کند البته بعد با آن ندایی که حج از آنجا آغاز شد که حالا نمی خواهیم واردش شویم بعد از چند سال که این اسماعیل بزرگ می شود ختاب میشود به ابراهیم که حال سرش را ببر،قربانی کن برای کدام یک از افراد بشر وارد شده که سر فرزندت را ببر برای ابراهیم خلیل وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ به ازمایش های مختلفی خدای سبحان مبتلایش کرد فامتهن چرا این آزمایش ها ایجاد شد تا بزرگ بشود فامتهن یعنی اینکه تمام بشود بزرگ بشود که دنبال آخرین آزمایش ابراهیم خلیل که همین سر برید فرزند بود إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ که به فرزندش گفت آنجا بود که وقتی از این آزمایش سربلند بیرون آمد شد قال انی جاعلک ان الناس اماما ابراهیم بزرگ تر شدی حالا تو امام شدی اول تو عبد بودی بعد نبی شدی روایت می فرماید بعد نبوت رسول شدی بعد رسالت خلیل شدی مقام خلت و بعد از مقام خلت امام شدی از این چه چیزی بدست می آید اگر یک کسی آمد پیش امیر مومنان(ع)عرض کرد که یاعلی انی احبک علی جان من شما را خیلی دوست دارم فی السر والالنیه شما را دوست دارم ادین الله در قد در السر الن به تو تمام اعتقادم به تو آنجا امیر مومنان(ع)وقتی سربلند کرد گفت: صدقة راست میگویی اما الی فتخذ اللبلا یا اللفقر اللبلاءج البابا آماده کن خودت را برای آنکه سر تا پا چه باب چادر که از فرق سر تا نوک پا رامی پوشاند،آماده باش که فقر به سوی تو و بلا به سوی تو اینجور سرازیر می شود در روایت می فرماید: همانجوری که یک مثلا پدری رفه است مسافرت هنگام برگشت برای فرزندانش هدیه می خرد، چه جور با شوق هدیه می خرد برای فرزندانش تا بیاورد خدای سبحان برای مومنان هدیه اش بلایی است که به سوی او یرازیر می شود. نگاه دیگری به بلا یعنی بلاها از باب خفت نیست از باب خاری نیس از باب تکریم است بله بعضی از بلاها مربوط به کوتاهی ها و نقص ها است، لذا به ما گفته اند ابتدا اگر بلایی برایتان پیش می آید برای خودتان اصل و اولی بر این است که بگویید خدایا من چه کوتاهی و غفلتی داشته ام که این بلا برای تطهیر آن آمده است برای کوتاهی آمده است. این در نگاه اول، اما نسبت به دیگران چه؟ نگاهتان این باشد که اگر دید بری دیگری بلا محقق شده است بگویید خدایا این برایش ترفیع درجه است نگاه انسان به دیگران ترفیع درجه باشد. اگر به اجتماع است اجتماع را ترفیع درجه ببینید. حالا اگر می بینید که یک وقتی وقایع و حوادثی پیش می آید که این وقایع و حوادث گاهی غیر منتظر گاهی انسان یک دفع می بیند که این پیش آمده است، برای این است که این امت و اجتماع را بزرگش کند، بیدار ترش کند گاهی بیداری از غفلت، گاهی بیداری از رفع درجه. خب حالا این حوادث که پیش آمد چند روزه و این ایام ببینید وقتی که پیش آمد یک وقت خیلی مبهم و خیلی سختی بود که آدم ببیند بعد از جریان اربعین که این همه دل های مومنان در تضرع و لابع و عنابع و سختی و مصیبت و مشکلات رفع دهند. گرما سختی ها، خرج کردن ها خارجی ها یک طور، ایرانی ها یک طور خلاصه این همه دیگران یک طور بعد از دوماه اشک ریزان دربرار اما حسین(ع) که رحمت حق را در یک جلسه اش نازل می کند چه برسد به این همه جلسات و مسابع و این همه خب قطعا وقتی انسان نگاه می کند به این جریان، یک تحلیل عادی اش این است که یک قصوری ایجاد شده است و آن قصور سبب این مسایل شده است این تحلیل نگاه مادی اولیه است. اما یک مسیله بالاتری دارد که خدای سبحان که این حقیقت را در این ایام پیش آورد با وجود اینکه همه ی این اقتاضاعات وجودی برای کمال و نزول رحمت الهی بود این برای بالاتر بردن امت بود. من یه روایتی را برایتان می خوانم، این روایت را من خیلی تا بحال جایی نخوانده ام ولیکن انشالله یک باریک وقتی راجبش یک گفتگو مفصل یک قاعده هایی از این روایت در می آید. عبدالله ابن سنان می فرماید قال  ابو عبدالله(ع) ان الله العزوجل اذا اراد این تصر الاولیاء هی ان تصرالهم بشرار الخلق و اذا ارادءن ینتصر اللنفسهی ان تصر به اولیاء والقد انتصر لیحیی ابن ذکریا(ع)به بختن النحس روایت خیلی زیبا است، می فرماید خدا اگر بخواهد اولیا اش را نصرت بکند نصرت اولیا خدا به اشرار خلق اولیا خدا نصرت می شوند یعنی ابتلاع به اشرار خلق و شرار خلق نصرت هر چقدر آن شرارت خلق بیشتر باشد در برابر اولیا نصرت آن ولی بیشتر می شود. قاعده هارا دقت بکنید که اذا اراد این تصر الاولیاء چه چیزی هستش؟ هی ان تصرالهم بشرار الخلق با شرار خلق اما اگر خدا بخواهد خودش را نصرت کنند اذا ارادءن ینتصر اللنفسهی خدا خودش رو می خواهد نصرت کنه این تصر الاولیاء چی طور این گونه می شود، آیا تبعیض قاعل شده است؟ خیر همان جایی که ولی الهی به شرار خلق مبتلا می شود ولی به شرار خلق مبتلا شده است و بزرگ می شود همان جا آن ولی نصرت خدا را هم ایجاد می کند. نه یک جای دیگری چون خدا نصرت می شود به اولیایش چون اینطور ولی ولی می شود در جایی به شرار خلق مبتلا می شود ولی ولی شدنش  در ولایتش در ابتلای به شرار خلق است در همان حال آن ولی ناصر خدا می شود، نصرت کننده ی خدا، دقت کردید که چقدر زیبا است. یعنی با این نگاه هرگاه ابتلایی برای مومنان در سطح اجتماعی برای اولیا الهی مومنان پیش می آید این ابتلا نگاه اولی و رحمت الهی بر این اسن که این ها در حال نصرت شدن هستند و این نصرت حتما باید مقدمات رحمت از قبلش ایجاد شده باشد تا نصرت امکان پذیر باشد انتنصرالله ینصرکم درست است؟ پس اگر مردم در ارتباط با اهل بیت(ع) و مجالس اهل بیت(ع)حال نصرت پیدا کردند،حال ولایت و آن رابطه را ایجاد کردند خدای سبحان هم در ارتباط با شرار خلق آن هارا مبتلا می کند تا این ابتلا نصرت این ها باشد و بزرگ تر شدن ای ها باشد. حالا با این نگاه ببینید، این نگاه رو می خواهم از حال یاس و نا امیدی گاهی انسان برایش یک مشکلی پیش می آید، می گوید: خدایا چرا من؟چرا من مبتلا شدم؟این همه انسان من که اعمال هایم را انجام میدادم چرا من؟ این چرا من خیلی زشته، چرا من دخالته در ربوبی الهی است.یعنی خدایا من که تافته ی جدا بافته ام. من که از خصیصین تو هستم من چرا من؟دقت می کنید، هیچ موقع نگذارید حتی در ذهنتان خضور کند این چرا من جلوی خیلی از معنیت و انانیت هر موقع پیش آمد بگویید: خدایا تو پسندیدی که در حقیقت من رو بر این پسند دیدی. یک قضیه ای را اینجا بگویم، شاید یک بار اینجا چند سال پیش گفه باشم اما جریان وقتی که ایوب نبی مبتلا شد بعد از سالیانی که بهره مند بود از نعمت سلامت و ثروت و فرزندان و در شهر آقا بود علاوه بر اینکه نبی بود آقا بود،ثروتمند بود اتخام می کرد،کمک میکرد،مال و منال داشت،هرچیزی داشت بعد از آنکه مبتلا شد به آن جریان مفصل همه چیزش رفت.یک شب 12 فرزندش از دست رفتند،یک شب تمام اموالش سوختند و از بین رفتند و…….چیزهایی پیش آمد تا اینکه ایوب نبی مجبور شد برود کنار و در حاشیه شهر زندگی کند، دیگه از درون شهر مردم نمی پذیرفتند او را. در حاشیه شهر زندگی می کرد و همسرش می امد در شهر کار می کرد و همسرش هم دختر حضرت یوسف بود یعنی زکریا بعد از یوسف نبی بوده است. دختر زکریا بوده در نقل آمده است که همسرش هم دختر یا خواهر یوسف بوده است. این می امد در شهر صبح کار می کرد کار در حقیقت جور کشی خانه های مردم را تمیز کردند. حالا این ها چه کسانی بوده اند؟ این آها آقای شهر بوده اند و خانم ضهر بوده اند حالا شدنه اند فقیر در سن بالا نه در جوانی که راحت باشد در سن کهنسالی حدود 70 سالگس ایوب و همسرش هم 60 طبق قاعده داشته باشد، مبتلا شده اند به برای مردم و بعد اخر هر روز آنها هم غذای ته مانده سفره شان را که اضافه می آمد را می دادند به عنوان هجرت و می امد با زکریا می خوردند. شیطان همین را هم نپسندید وقتی که در حقیقت شور گرفت و فراخان داد به سران گفت چه کنم که نتوانستم ایوب را به زانو در بیاورم گفتند چرا غافلی از همسرش هنوز آن را دارد چون آن را هنوز دارد همت می کند گفت حرف خوبی است فردایی که خانم خواست کار بکند این در شهر شایعه کرد به عنوان یک فرد شیطان به عنوان یک فرد عنوان کرد که ایوب بیماری واگیر دار دارد و چون خانمش با آن مرتبط است اگر بیاید در خانه های شما مریضی واگیر دار به شما سرایط می کند. در هر خانه ای را زد این خانم دیگر در را باز نکردند و جوابش کردند وتا ظهر در خانه هارا یکی یکی میزد اما هیچکس جواب نداد.حساب کنید حالا با آن شرایط ایوب و همسرش خیلی سخت می شود که حالا گرسنگی و بی اعتناعی مردم حتی در حد یک کارگر رفتگر برای آنها که لباس هایشان را بشورد خانه هایشان را تمیز کند، بعد شیطان بصورت یک فردی در آن گرمای روز آمد سراقش ای خانم شما چه کسی هستید در خانه هارا می زنید؟ جوابتان را نمی دهند، گفت من همسر ایوب هستم تعجب کرد و خواست نمک بریزد همسر لیوب دختر زکریا دختر یوسف گفت بله دختر یوسف یاد شکوه یوسفی و سلطنتی و عزت یوسفی بیفتد گفت پس چرا این طور؟یک جمله ای گفت این جمله خیلی عالی است فرمود که: خدای سبحان گاهی بندگانش را با ثروت سلامت عزت به اصطلاح آزمایش می کند تا صفات شکر درون آن ها بیرون بریزد تجلی پیدا بکند و گاهی با بلا، فقر و سختی آزمایش می کند تا صفات صبر در وجود این ها فعلیت پیدا بکند ما چه جور به جمله دقت بکنیم تو حالتی که ننشسته است زیر کولر رو خنک و خوب و احترام و عزت در آن وضعیت الان پیش آمده است برای این ذلت شدیدی آن بی اعتناعی مردم آن هم از آن مقام عزت و آن هم دل شور حالا همسرش که در کنار شهر منتظر یک غذایی ببرد  گفت ما چه جور خدارا شکر بکنیم که پسندید بر ما هر دورا در یک برحه زیادی از عمر ما ثروت و سلامت و عزت را و الان برای ما پسندیده سختی را و فقر را تا صفات صبر هم در وجود ما فعلیت پیدا بکند. عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد بوالعجب من عاشق این هر دو ضد اگر کسی به این نگاه برسد آن وقت ابتلاعات دیگر از زیر پایش می گذرد.ابتلاعات مشغولش نمی کند وقتی پیش می آید می گویند آقا خیلی آرام است آرامش آقا مال این است که یک نگاه دیگری دارد حاش یک حال دیگری است. همه ی این ها از کجا عبور می کنند؟از زیرپایشان عبور می کند.پس اگر ما نگاهمان خب این یک مرتبه از نگاه است چون می خواهم حواسم به وقت هم باشد زیاد نگذرد هر چند شما تا صبح وقت دارید فردا تعطیل هستید بالاخره تا نماز صبح وقت دارید بالاخره مجلس امام حسین و مجلس حضرات هم در روایات آمده جزو عمر حساب نمی شود یعنی انسان عمل صالح حساب می شود اما جزو عمر حساب نمی شود، یعنی کم نمی کند  از عمر در روایات دارد از عمر انسان کم نمی کند یعنی این مسئله جدا است دراین حال عمل صالح در آن محقق می شود. ما چه کنیم ببینید عزیزان من وظیفه ی ما امروز در مقابل ابتلاعات چه چیزی است، من اینجا می خواهم مختصر بگویم اگر انشاالله فرصت شد و یا لازم بود مفصل تر عرض می کنم.ببینید ما الان حکم خدا وقتی می رود زیر سوال و زمین زد می شود مثل این می ماند که امام حسین (ع)قیام کرده است و در مقابل اقامه ی دین که دین رو زیر پا گذاشته اند، امام حسین(ع)راضی شده است خودش هم ریخته بشود تا دین خدا بماند.آیا این مقابله حقیقتش و سم و سوی عصقیش آیا برای این بود یا خیر؟ابراز کردند که ما اساس در حقیقت دین برایمان مخالف هستیم یا نه نمی گویم همه ی کسانی که آمده اند نگاهشان اینطوری باشد اما آن هایی که ثقل می دادند جهت می دادند هدایت می کردند آیا این نگاه را داشته اند یا نداشته اند ابراز کرده اند یا نکرده اند من الان به اینکه آیا به اینکه کوتاهی شده است یا غیر از این باشد و آن ها را بهانه کردند اصلا به این جزئیات کار نداریم اما کاری که دشمنان ما ابراز کردند و تازه آن کسی که پنهان کردند و درونشان هست و ابراز نمی کردند به اصطلاح در تعبیر قرآن این است آشکار کردند یک مرتبه اش است آن کسی که در دلهایشان پنهان کرده اند نگفته اند تا باعث نشد که زود در حقیقت زودتر این ها سرکوب بشد آن یک بحث دیگری است که سنت است آن ها هم حواسشان است ما چه کنیم اگر دختر و پسر جوان ما مبتلا شد به این هیجانات وارد این جریانات شد ما مقصر هستیم یا نه؟ما کوتاهی کرده ایم یا نکرده ایم؟ وظیفه ی ما یک وظیفه ی عظیمی است که ما داریم دین را از گذشتگان می گیریم به نسل آینده می خواهیم منتقل بکنیم.حفظ این دین و زیبا نگه داشتن ای دین از پیراست ها و از خرافات و بدی ها و درست ارائه دادن به نسل بعد وظیفه ی ماست اگر این کار را کردیم، هر چه در روایت دارد نسب بعد انجام میدهد عمل ماهم حساب می شود چون ما واسطه در تحویل بوده ایم چنان که پیغمبر در ابلاغه واسطه در ابلاغه برای نسل های بعدی ما هستیم.همانجور که در خطبه ی قدیریه پبغمبر فرمودند: که این را حاضر به غایب برساند، پدر به فرزندان برسانند و این وظیفه ی این ها است که اگر این کار را کردند و فرزندان با ایمان ماندند بقیه غایبین با ایمان ماندند عمل آن حاضرین و پدر هم حساب می شود این خودش یک امر مهمی است. ما می خواهیم این کار را بکنیم که انتقال ایجاد بشود اگر ما کوتاهی بکنیم در این انتقال ما در حقیقت با سر فرصت و فارغت این کار را انجام دهیم حضور پررنگ در صحنه نداشته باشیم من تعبیرم این است که اگر در روز قیامت بعضی از آن ها دچار این لقزش شده اند بروند به خدای سبحان بگویند خدایا ما شاکی هستیم عمل را ما انجام داده ایم سر جایش عمل ما غلط بوده سر جایش اختیاری بوده سر جایش اما ما شاکی هستیم از مومنانی که این ها ایمانشان بالاتر از ماها بود اگر این ها درست در صحنه قبل از این عمل حاضر بودند درست میدادند حضور پر رنگ داشته اند ما جرعت نمی کرده ایم بیاییم ما جرعت نمی کرده این بیاییم یا دیگرانی که جرعت کرده اند آمدند حرف هایی زدند کار هایی کردند چون دیدند صحنه آماده است کسی نیست اگر صحنه پر رنگ بود مومنان حضورشان چه کسی جرعت می کرد بیاید اینطور تشویق بکند تحریر بکند که بیاید در صحنه بزنید و بکوبید از بین ببرید نه چون دیدند این طرف ضعیف در صحنه هستند حال حضور در صحنه ندارند اون طرف جا شد در صحنه در روایتی که حضرت زهرا(سل) در خطبه ی فدکیه در مسجد خواندند آنجا خیلی زیبا است می فرماید وقتی که شیطان پس از وفات پیغمبر اکرم(صل)الان تمام می کنم به یک سر انجام می رسان که وقت نگذرد وقتی که آنجا حضرت خطبه خواند فرمود که شیطان وقتی که پیغمبر از دنیا رفت سر بلند کرد شیطانی که سرکوب شده بود شیطانی که له شده بود سر بلند کرد یک ندای خفیفی داد یک ندای کوچکی داد که شاید یک تاثیری بگذارد تا ندا خفیف داد دید خیلی زود اجابت شد کسانی که اجابت کردند با سرعت اجابت کردند زیاد بودند کسانی که اجابت کردند دیدند که زمین آماده است با تمام وجود آمد در صحنه و شد آنکه شد یعنی مسیر خلافت الهی تغیر کرد در اینجا هم همینطور است اگر مومنان کوتاهی کردند در حضور در صحنه هر کسی مشغول کار روزمره اش بود و آن صحنه اجتماعی را حاضر نبود باعث می شود که خفاش های شب هم در روز پیدا بکنند که فکر بکنند صحنه رای آنها آماده است،پس می توانند آن کسانی که اینجا وول خورده اند اقبال شده اند اشتباه کرده اند علاوه بر اینکه عمل خودشان بوده می توانند از مشرفین باشند با نمی توانند؟ که ما اگر جمعیت را به ده دهک تقسیم کنیم بگوییم هر دهک ده درصد جمعیت باشد بصورت خیلی کلان و کلی ده درصد فعالان اجتماعی هستند که این ها مومنان هستند ده درصد هم فعالان ضد فرهنگی هستند که این ها مفسدان هستند میخواند خراب کنند هشتاد درصد قشر خاکستری هستند درصد درصد هستند دهک به دهک هستند بعضی از آنها به دهک مومنان نزدیک تر هستند بعضی از آنها به دهک مفسدان اگر این قطعی باشد دهک مومنان آن ده درصد در صحنه حاضر باشد به سرعت دو دهک بعدی به آنها ملحق می شود حالا اینکه خدا باعث شد در این ایام واقع شد اگر این در زمان دیگری واقع می شد به طوری که در غفلت محض بود دشمن گول خورد در موقعی واقع شد که ظرفیتش تلف شد اما دل ها همه به اربعین گره خورده بود یه محرم و صفر گره خورده بود این ها باعث خود رحمت حق بود مانند آبی به آتش مه آتش نتوانست فوران کامل داشته باشد.دشمن ما این هارا در محاسباتش حساب نکرد. این کار خدا و تدبیر الهی بود.پبغمبر دیدند آن چه دیده بود بر آنها فایده ندارد دستور داد همه خارج بشوند فقط اهل بیت بماند نگاه به آنها می کند و بلاهایی که قرار است سر آنها بیاد جلوی پیغمبر رژه می رود.نگاه می کند به فاطمه اش که بین در و دیوار ها قرار خواهد گرفت سیلی می خورد بر  زمین می خورد می بیند که امیر مومنان چگونه شمشیر می خورد می بیند که امام حسن چگونه با سم شهید میشود.شهید شدن امام حسین را می بیند اما چاره ای نیست می فرماید هی نبی ای مانند من اذیت نشد صل الله علیک یا ابی عبدالله

 

بسم الله الرحمن الرحیم.الحمد لله رب العالمین. و الصلاة و السلام علی محمدٍ و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. و لعن دائم علی اعداء اجمعین الی یوم الدین.

“اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن،صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً، وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا” ان شاءالله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شب شهادت امام رضا علیه السلام است، رئوف اهل بیت. هر چقدر عشق به زیارت امام رضا علیه السلام دارید و هرچقدر احتیاج به شفاعت حضرت در آخرت داریم صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.این مقدار عشق خیلی نبود. مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند که:(( کسی که می رود به زیارت امام رضا علیه السلام، حضرت آغوشش را باز کرده است برای زائرانش.)) نگاه بکنیم که از طرف ایشان آغوش باز برای پذیرای از ما چون آمدن به جلسات اهل بیت علیه السلام همزیارت حضرات است. و الآن در محضر هستیم ، در محضر حضرات هستیم . توجه دارم اگر اینجا نشسته بودند میخواستیم اظهار محبتمان را به ایشان نشان بدهیم همینجور صلوات میفرستادیم؟ یه صلوات با محبت بفرستیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.خب ، هر چقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها داریم که صاحب اصلی این عزاخوان ها هست در این چند شب ، هر چقدر عشق و علاقه داریم تمام عشق و علاقه مان را با صلواتی بر محمد و آل محمد ابراز کنیم.اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خداوند روح حضرت آیه الله مهدوی کنی را از این جلسات خشنود بگرداند که باعث سنت حسنه ای شدند که هم دانشگاه اما صادق علیه السلام ، هم جلساتی که ایشون بنیان گذاشتند و اصرار بر بقا و دوامش داشتند ، ان شاءالله خدای سبحان از تمام این نفحاتی که در این جلسات ایجاد می شود بهره مندشان بکند و مورد رضایت امام رضا علیه السلام و پیغمبر اکرم ، امام حسن علیه السلما قرارشون بدن و آنجا متنعم تر بشوند از آن چیزی که هستند و شفاعت های بیشتری نصیبشان بشود و یاد کرده باشیم همان جوریکه می فرمایند :(( فذکرهم بایام الله))  ایام خدا را یاد بیاورید به ما فرموده اند اولیای الهی هم نظیر ایام الله لازم الذکر هستند.لذا حتی به ما فرموده اند اگر یک موقع نمیتوانید به زیارت ما بیایید ، روایت هست که ، اگر نمیتوانید بیایید زیارت ما، بروید زیارت قبور اولیای ما، دوستان ما،زیارت قبور اولیای ما زیارت ماست. ((فلیزر  قبور اولیائنا یا صلحاننا)) ما الان یاد میکنیم زیارت قبور آیه الله مهدوی یک زیارت ایشون هست که با همین زیرت هم ان شاءالله یاد زیارت امام رضا علیه السلام و بنیانی که ایشون بنا گذاشته اند میکنیم.ان شاءالله خدای سبحان همه ما را عاقبتمان را بخیر بگرداند و مورد شفاعت اولیای خودش مثل آیه الله مهدوی کنی هم قرار بدهد که اینها آنجا دستشان بازتر است ما اظهار محبت میکنیم به آن بزرگوارها و امید داریم از این اظهار محبت هامان برای شفاعت.

بحثی که دیشب خدمت دوستان عرض کردیم ، این بود که ابتلائاتی که برای انسان پیش می آید صدا برای بیداریست.صدای خداست. خدای سبحان ((قوله فعله)) قولش فعلش است. یعنی با فعلش و افعالش با ما سخن میگوید. سخن گفتن خدا از این صنف است که با افعالش با ما صحبت میکند و حوادث و ابتلائات سخن خداست با ما. پس اگر ما این  را به عنوان یک سخن ببینیم نگاهمان به عنوان این باشد که این یک گفتگوست طرز بخورد ما با حوادث متفاوت می شود. چنانچه اگر گفتگو میکردند گاهی صدا بلندتر هم بود گاهی صدا آرام تر هم بود بالاخره گفتگو بود و در آن تفهیم و تفهم بود. ابتلائات از این سنخ است که همه آن گفتگوست. منتها گاهی صدا بلندتر است گاهی صدا آرام تر است این گفتگو. گاهی فشار بیشتریست گاهی فشار کمتری در کار است. اگر انسان با آن صدای آرام بیدار شود صدای بلند برای بیدار شدن او به صورت فردی لازم نیست بلکه ممکن است اجتماع انسان ها احتیاج به صدای بلندتری برای بلند شدن داشته باشند. لذا گاهی صدا بلندتر است برای اینکه اجتماع بیدار بشود. این دو سه تا نکته را دیشب مقدمتا عرض کردیم.یکی این بود. دیگری این بود که حتما بلا به اندازه طاقت انسان و کمتر از طاقت است.هیچگاه فوق طاقت نیست.  لذا برای هر انسان و هر اجتماعی هر ابتلائی که پیش می آید قابل تحمل و قابل انجام است که از آن ابتلا خارج بشود که دیشب توضیح آن را دادیم. نکته دیگر عرض کردیم که ابتلائات نشان دهنده استعدا است یعنی همانجوری که قابل تحمل است یعنی استعدادش را دارد دیگر.حتی می شود تاریخ را با این نگاه بررسی کرد که هر چه ابتلائاتی که در هر دوره ای بوده است می توانیم از جهت تاریخی جامعه شناسی بکنیم که ابتلائاتی که برای آن امت و اقوام پیش آمده است، حتما در حد طاقتشان بوده است و استعدادشان بوده است. پس می توانیم استعدادشناسی آنها را با ابتلائاتشان (انجام دهیم). اما اینکه استعداد یک جایی زیاد باشد همیشه دلیل بر این است که آنها رشد پیدا میکنند و به کمال می رسند؟ نه، گاهی استعداد زیاد است و ضایعش می کنند . درست است؟ مثلا ببینید بعضی ها اسم اعظم را خدا بهشان تا حدودی از آن را داده بود، مراتب را، اما چه کار کردند؟ اما آن را ضایع کردند و علیه خود نبی مثلا زمان خودشان به کار گرفتند و لذا ساقط شدند. اگر در قرآن کریم میفرماید که:((ببلعم ماعورا)) ما در حقیقت آیاتمان را دادیم، به او آیاتمان را دادیم و تعبیر اینکه ما در حقیقت آیاتمان را به او دادیم این نشان دهنده این است که بالاخره یک چیزهایی پیدا کرده بود و این چیزهایی که پیدا کرده بود، سرمایه اش بود را بعد با شیطنت فرعون تبدیل کرد علیه موسی به کار بگیرد.یا سامری وقتی می گوید:((من درحقت بصرت بما لم یبصر)) من یک چیزی دیدم که دیگران ندیدند :((فقبضت قبطه من الرسول)) من جبرئیل را دیدم معلوم می شود که یک مرتبه ای از کمال را پیدا کرده بود. اما چی شد؟ ضایع کرد.در امت هم ممکن است همینجور بشود، ممکن است امتی رشدی پیدا بکنند،کمالی پیدا بکنند اما چه بشوند؟رها بکنند. امت پیغمبر اکرم رشد پیدا کرده بودند با وجود پیغمبر اکرم اما بلافاصله بعد از وفات پیغمبر چه شدند؟ برای اینکه به درجه ای از معرفت و کمال رسیده بودند و استعدادشان به واسطه وجود پیغمبر بالاتر آمده بود تا لایق شده بودند که به مرتبه نسب ولایت برسند که غدیر نسب ولایت برای آن ها ، یک رتبه آن را میخواست که بالاتر بیاورد، اما اینها زیرش زدند و قبول نکردند. با سکوتشان یا قدرنشناسیشان یا هر دلیل دیگری. پس یک بحث دیگر این است که حتما استعداد ابتلائات در هر امت یا فردی حتما هست. بحث دیگر این است که وجود استعداد دلیل بر اینکه استعداد درست به فعلیت برسد حتما نیست. چون ممکن است به فعلیت غلط برسد.درست است؟ پس وجود استعداد را میتوانیم ببینیم اما اینکه استعداد را ضایع کردند یا صحیح بکار گرفتند این خودش از مراتب مهم بحث است که باید دیده بشود. با این نگاه حالا یک بحث دیگری را امشب عرض میکنیم به دنبال این بحث که ببنید خدای سبحان گاهی واقعه ای که پیش می آید ابتلائی که پیش می آید، یک ابتلاء است اما برای دسته ها و افراد و جماعت های مختلف متفاوت تاثیر می گذارد. برای یک دسته ای مثلا اگر من حالا روایتش را برایتان بیاورم و بخوانم که خود روایت خیلی زیباست.اگر ان شاءالله روایتش نزدیک باشد دم دستم که برای یک دسته ای همین در حقیقت ابتلا عذاب است. برای یک دسته ای همین ابتلا چی هستش؟تطهیر است. حالا می گویم برای کدام دسته. برای یک دسته دیگری رفع درجه است ، همین ابتلا.برای یک دسته دیگری به تعبیر روایت ظهور کراماتشان است. ظهر کرائم وجودیشان است. خیلی متفاوت می شود ها! از کجا تا کجا! از عقاب که همان ابتلا عقاب باشد یا اینکه آن ابتلا چی باشد؟ ظهور کرائم باشد. چنانچه در قرآن کیم داردکه قرآن، خود قرآن، شفاء ما فی الصدور، شفای برای قلب هاست. فیه شفا، اما آن شفا چی هست؟ و لا یزید الظالمین الا خسارا. معده ظالم مثل یک معده مسموم می شود، این معده یعنی تفکرش، به اصطلاح نظام فکری اش، انقدر این مسموم شده که هر غذای سالمی وقتی معده مسموم باشد در آن قرار بگیرد معده چه می شود؟ سم را زیادتر میکند، به هم ریختگی معده را بیشتر می کند، لذا معده وقتی مسموم است هر غذایی را بدهی، در آن حالت آن را تبدیل می کند به مسمومیت، لذا آن موقع باید غذا کمتر بخورد تا معده تخلیه بشود،آرام بشود تا بتواند بعدا غذای سالم را بچشد. در یک جامعه گاهی یک واقعه ابتلا پیش می آید، مثل همین ابتلائی که تازه پیش آمد.درست است؟ این ابتلا برای عده ای که کوتاهی کردند ، برای عده ای که در حقیقت ناسپاسی و ناشکری کرده بودند میشود عقاب، برای یک عده ای که وظیفه اشان را به درستی انجام ندادند میشود ولیکن ناسپاس و ناشکر هم نبودند، اما وظیفه اشان را به درستی انجام ندادند، غفلت و رخوت و بیحالی در حقیقت گذراندن،برای این ها میشود تطهیر. تطهیر.پس برای یک عده ای تطهیر نیست، برای یک عده ای چی هست؟ عقاب است.برای عده ای تطهیر است، برای مومنانی که کوتاهی کردند. باری آنهایی که اصلا اهل ایمان نبودند میشود جزا و عقاب. برای آنهایی که اهل ایمان بودند، عمل هم انجما داده بودند، اما در جهادی عمل انجام نداده بودند، برای آن ها میشود رفع درجه. اما برای آن ها که جهادی عمل انجام داده بودند پای کار خوب ایستاده بود، هیچ کوتاهی نداشت و همه چیزی را که امکان داشت انجام داده بود، برای او ظهور کرائم وجودی اش است. اون هم برایش این اثر دارد اما وجودش را توسعه می دهد در کرائم وجودی اش. این ها را روایت می فرماید ها.ببینید پس میشود یک واقعه از چند پنجره و چند منظر چی باشد؟ چند تاثیر، چندین نوع تاثیر را در جامعه داشته باشد. حتی ممکن است در یک فرد یک واقعه چند جور اثر داشته باشد، در یک فرد. یعنی از جهتی تطهیر یک عملش باشد، جزای یک عمل دیگری باشد، دقت میکنید؟ رفع درجه به لحاظ دیگر وجودی اش باشد و همچنین آن ظهور کرائمش از جهت چهارمی باشد. اما در اجتماع این واضح تر است، آشکارتر است، این نگاه را اگر به ابتلائات داشتیم، آن موقع ابتلای بیشتر، برای مومن با توجه به اینکه رفع درجه میبیند،ظهور کرائم میبیند، اگر هم کوتاهی داشته تطهیر میبیند، ابتلا طالبش می شود یا مخالفش؟ طالب ابتلا می شود. نه بگوید خدایا ابتلا بده. هر چند ممکن است دیگران کوتاهی کردند که ابتلا ایجاد شده است، کوتاهی آن ها سرجایش است، برای آن ها که می آید عقاب است.درست است؟ برای آنها عقاب است، اینجور نیستش که یک واقعه که پیش می اید حکمش برای همه یکسان باشد، حکمش برای همه یکسان نیست، یک واقعه است اما هر کدام به نسبت جوری که خودشان را در مقابل این قرار دادند، این تکلیفشان را که درست انجام داده باشند یا غلط، برای آنها متفاوت می شود. اگر این را اینجوری دیدیدم نمی آیین این را مایوسانه به هر واقعه ای که پیش می آید نگاه بکنیم. لذا ببینید وقتی که عرض کردم ابتلائات هی دارد استعدادها را مضاعف میکند، شدت می دهد، هر چقدر به زمان ظهور نزدیکتر می شویم، شدت ابتلائات بیشتر می شود، فاصله ابتلائات کمتر می شود. منتها اینکه شدت ابتلائات بیشتر می شود فاصله ابتلائات زمانشان کمتر می شود، در یک زمان کوتاهی گاهی چندین ابتلا ایجاد می شود آیا این دلیل است بر اینکه خدا این قوم را مورد غضب قرار داده است؟ نه، اگر کسی کوتاهی کرده است مورد غضب است، اگر کسی کوتاهی نکرده ولی غفلت داشته، تطهیر است، اگر کسی کار را درست انجام داده رفع درجه است،اگر کسی با تمام توانش در صحنه بوده،هیچ کوتاهی هم نداشته تمام در حقیقت شئون کار را درست (انجام داده) این میشود برایش ظهور کرائم.درست است؟ همین واقعه هست برای همه، متفاوت معنا پیدا میکند. حالا ببینید مثلا یک کسی آمد پیش اما سجاد علیه السلام عرض کرد که، به حضرت عرض کرد که، آقا میتوانیم بگوییم اگر طاعون آمده باشد، این طاعون حتما بلاست برای یک عده ای؟ میفرمایند:((دعواتراوندی سعل زین العابدین علیه السلام عن الطاعون انا بر من من یرقعه من من معذ ))اگر یک جایی طاعون آمد ما از اینها تبری کنیم بگوییم حقشان بود، معصیت کردند،عذاب برایشان نازل شد، اینجوری بگوییم؟ میشود اینجوری گفت؟ حضرت فرمودند: فقال لیس لا ان کان عاصیا-اگر دیدید این ها واقعا عاصی بودند(منتها تشخیص عاصی بودن راحت نیستش ها)-ان کار عاصیا فبرا منه-از او تبری کن.چه طاعون بیاید، چه طاعون نیاید، دقت بکنید.پس طاعون علامت عصیان نیست، طاعون بیاید یا طاعون نیاید کسی که عاصی است باید ازش چه کار کرد؟ تبری کرد- و ان کان لله عزوجل مطیعا-اگر مطیع است- و ان طاعون منها تمحص به ذنوبه- چه فرد چه جامعه اگر اهل به اصطلاح عبادت بودند مومن بودند اگر طاعون آمد آنجا، نمیگوییم این طاعون معلوم می شود آن ها کوتاهی داشتند، نه، می گوید برای آنها چی هستش؟تمحص-تطهیر است برای آنها،محصشان میکند، به سمت خالص سازی میبردشان،نحوصت یعنی خالص شدن، یعنی داره ناخالصی ها را از آنها چه کار میکند؟ چون یک مرتبه هستش تمایز بین شرک و ایمان است، اینجا را نمی گویند محوصت، محص شدن اینجا نیست، اونجایی که در مراتب ایمان است، میگویند محص شدن. دقت میکنید؟

یک موقعی هست طلا را، مثلا یک سنگی که طلا و غیر طلا را می آورند در کوره تا طلا یش را از غیر طلایش جدا بکنند، درست است؟ اما یک موقع طلا را در کوره قرار می دهند تا عیارش را ببرند بالاتر، درست است؟ آنجایی که عیارش هم میرود بالاتر باز هم از طلاهای سافل جدا میشود. دقت کردید؟ ایمان مراتبش را میگویند محوصت،محوصت یعنی مراتب ایمان است که (لیمحص الله الذین آمنوا و یمحص الکافرین) که محص کفر و محص ایمان که دقت بکنید محوصت از کفر نیست محوصت از چی هست؟از ایمان ضعیف به ایمان بالاتر رفتن است، مراتب ایمان است که اینجا می فرماید (ان الله عزوجل عذب به قوما) با طاعون قومی را عداب میکند و یرحم به قریب، رحم براشون؟چرا رحم میشه؟ چون محص دارن میشوند با همین این، با همنی تضرعشون، ابتلائشون، محوصتشون بالا می رود، واسعتا قدرته لمن یشاء، خدا اینجوریست، بندگان خدا انیجوری نمیتوانند باشند، ما وقتی یک کاری میکنیم یا از غضب ما نشئت گرفته یا از رحمت ما. درست است؟حکمش متناسب با آن نیتی است که من کردم که این رحمت است یا غضب، درست است؟ اما خدا مطلق است، اینجور نیست که غضبش در مقابل رحمتش باشد ، بلکه غضبش از چی نشئت میگیرد؟ از رحمتش نشئت میگیرد.درست است؟ چون انجوریست این در حقیقت حالی که حادثه ای که ایجاد میشود میتواند برای یک عده ای عذاب باشد، برای یک عده ای رحمت باشد. چون از یک مرتبه اطلاقی نشئت گرفته که خداست،ابتلائی را ک خدا ایجاد میکند انیجوریست. همنی مسئله در اجابت های دعا هست. دعایی که اجابت میشه از طرف خدا ما میخواهیم، خدا مطلق اجابت میکند اما ما محدود میگیریم، ما محدودش میکنیم، ما حد میزنیم به آن. خیلی بیچاره ایم ها.یعنی مثل این میماند که مثل این میماند که ، مثال است اصلا ربطی ندارد ها . مثلا به ما بگن یک چک سفید امضاء به ما بدهند بگویند هر چی میخواهی در آن بنویس.من عقلم قد می دهد بنویسم یک میلیارد تومان، دو میلیارد تومان، بیشتر از این تصوری ندارم. چک سفید امضا به من دادند، صاحب چک هم کسی هستش که حسابش پر است ، کم نمی آید ازش. لا یزید الله کست عطائه الا جودا و کرما.هر چی می دهد جود و کرمش بیشتر ظهور پیدا میکند،کم ازش نمی شود. اگر اینجوری باشد آنوقت انسان این را تبدیل کند به یک میلیارد ضرر کرده یا نکرده؟ خیلی ضرر کردیم. ما هر چی که میخواهیم از خدا در گرفتن حد میزنیم. ابتلائات زبان اطلاقی خدا در ارتباط با ما برای رشد است، اما ما گاهی او را به واسطه اعمالمون حد میزنیم، تبدیل میکنیم به عذاب،عقاب،یا تمحیص پاک شدن یا فقط رفع درجه.دیگه ظهور کرائم رو… . مرحوم علامه طباطبائی یک جمله زیبا می فرمایند، میفرمایند:(ذیل به اصطلاح بحثی که در ارتباط با دعا  دارند این حدیث رو مطرح میکنند که (ان العطایا علی قدر نیات)، بعد اونجا ایشون می فرمایند که  ان العطایا علی قدر نیات یعنی هر چقدر انسان باور داشته باشد عطایای الهی به مقدار باور به او داده می شود. درست است؟ ما محرومیت هامان اختیاری است، بعد اونجا می فرماید مثلا ما تا یک کسی مریض باشد، دعا میکنیم برای سلامتی اش، اما اگر مرد چی، دعا میکنیم برای زنده شدنش؟ میگوییم دیگر مرد دیگر. باورمون این است که خدا مریض را میتواند شفا بدهد اما مرده را میتوناد زنده بکند؟ نه دیگه، این باور را نداریم. ایشون می فرماید ولی انبیا این باور را دارند که خدا مرده را میتواند زنده بکند، لذا میخواهند و خدا زنده میکند، چون باور دارند که شدنی است. مثال خوبی هست ها، تا مریض است ما دعا میکنیم اما تا مرد دیگر تمام شد دعای ما. عرف ما،باور ما تا این مقدار شکل گرفته و بیشتر از این در حقیقت در باورمان نیست، خوب داشتم این را عرض میکردم که حوادث با این نگاه کشش چی دارند؟ کشش خیلی زیادی دارند. حالا حادثه هم که میکوییم همیشه حادثه بد نیست. همیشه حادثه ابتلا که میگوییم فقر و مریضی و بیچارگی و زلزله و طاعون و این ها نیست همیشه ها، حوادث یعنی هر فعل خدایی، ممکن است گشایش باید، ممکن است ثروت باشد، سلامت باشد، این ها هم فعل خداست ، اینها هم گفتگوی خداست، اینها هم ابتلای برای انسان است، لذا هر کسی ابتلا پیدا میکند لذا در بعضی روایات دارد که خدا چون رحیم است به بندگانش، بعضی را با ثروت حفظ میکند، بعضی را با فقر حفظ میکند. نه اینکه نباید برود دنبال ثروت،آن کسی که فقیر است،چرا او هم باید برود ، اما خدای سبحان میداند این به طریق عادی اگر ثروتمند بشود،چه میشود؟ این جدا می شود. چنانچه بعضی ها آمدند پیش پیغمبر، عرض کردند آقاجان ما میخواهیم ثروتمند بشویم، حضرت هی استنکاف کردند، استنکاف کردند، گفت آقا خلاصه من حواسم جمع میشود، دادند بهش و باعث شد و اجابت شد،رفت. وقتی رفتند زکاتش را جمع کنند گفت مگه زکات هم واجب است؟حالا میدانست واجب است ها، اما دیگر دلش  نمی آمد. یواش یواش چی شد؟ تعبیر بعضی روایات خیلی دقیق است، می فرماید انسان گناه میکند، اصرار بر گناه میکند در ولایت  برایش شک ایجاد میشود ، اصرار بر گناه میکند، در نبوت برایش شک ایجاد میشود، اصرار بر گناه میکند، در توحید برایش شک ایجاد میشود.حالا فکر می کنید کسی که با اصرار بر گناه در ولایت و نبوت و توحید برایش شک ایجاد شده، آیا فکر می کنید با استدلال و برهان حالش خوب میشود این،شکش برطرف میشود؟ نه، قوی ترین برهان ها را بر این گو، میبینید که میگوید قبول دارم ها اما شکش هم هیچ تغییری نکرد.چرا؟ چون شکش از استدلال و شبهه نبود، بلکه شکش از چی بود؟ از لغزش بود. نه از شبهه. اکثرِ اکثرِ ما، اکثرِ ما شکهامون از لغزش هامان است، از کوتاهی هامان است. از اینکه درست تکلیفمان را انجام ندادیم، حالا لغزش، گاهی به انجا معصیت است نعوذ بالله، گاهی به عدم انجام صحیح واجب است، این هم لغزش است دیگر.هست یا نیست؟ واجب را درست انجام ندادیم با آدابش، با صحتش، لذا باعث میشود کم کم انسان میبیند بی میل میشود، اول وقت می شود ، میبیند حال نماز ندارد در اول وقت، از کنار مسجد رد میشود میبیند حال رفتن به مسجد ندارد اول وقت، نمیداند چرا؟ قبلا اینجوری نبود ها . این برای آن است که یک خلاف تکلیفی در وجودش شکل گرفته یک لغزشی ایجاد شده است.آن لغزش باعث شده یک تردیدی در وجودش،ناخودآگاهش ایجاد شده، بعد میبینی الآن میل به بعضی از امور صالحی که قبلا داشت، الآن ندارد.این ها منشائشان چه چیزی هست؟منشاء… . لذا یک تعبیر زیبایی در یک روایت آمده، این ها همش کد هست ها، کدهای کاربردی است دارم عرض میکنم، وجودمان را کنکاش کنیم با این. میفرماید انبیا دچار هرج نمیشدند،هرج چی است؟یعنی دو راه در مقابلشان قرار بگیرد که تزاحم بشود، یکی از این دو تا را بیشتر نتواند انجام دهد.یعنی دو راه است جلوی آدم، مجبور است آدم، زمان واحدی دارد، وقت واحدی دارد، هر دو هم خوب باشد، دو کاری که هر دو خوب باشد اما جلوی کسی قرار بگیرد مجبور باشد یکی از آنها را انجام بدهد. خیلی پیش می آید. آدم میبیند وقت واحدی دارد، زمان..

این دو تا هم وقتش مضیغ است، در این زمان یکی را میتوانی انجام بدهی. درست است؟ یکی را انجام می دهد، یکی را از دست می دهد. درست است؟ میفرمایند اگر رسیدید به اینجا، معلوم میشود یک خلاف وظیفه ای قبلا داشتید که باعث شدید این از دست برود اینجا.با اینکه واجب تکلیفی هم نبوده برایتان ها، اما سرمایه ای بوده که این سرمایه را اینجا چیکار کردید؟از دست دادید. یک جایی خلاف وظیفه شده.ببینید اگر این نگاه را در رابطه با ارتباط با خدا آدم ببینه که هر چیزی گفتگوست اونوقت اینجا میفهمه این تزاحم که میشه ، این گفتگو خدا با ماست.میگه تو یه جایی خطا کردی ها.حالا اینجا اثرش این است که من نشانت می دهم تا  بیدار شوی بلکه دنبال جبرانش بروی.لذا انبیا چون به این خطا مبتلا نیستند هیچگاه برایشان این نتیجه هم جلوی راهشان قرارنمیگیرد، اینها خیلی قواعد زیبایی است، در همین روایتی که از اما سجاد علیه السلام خوندیم، روایت دیگر هم دارد که از امام عسکری علیه السلام ان اباء علیه السلام قال قیل للصادق علیه السلام اخورنا عن الطاعون-همون نظیر آن روایت- فقال عذاب الله لقومه و رحمه لآخرین-عذاب برای عده ایست، این سنت در هر چیزیست، درست است؟ سنت در هر چیزیست، دنبالش میفرماید: قالوا و وکیف تکون رحمه عذابا- چجوری میشه اگر رحمت است چطور میشود عذاب باشد مگر میشود یک چیزی هم رحمت باشد و عذاب- قال اما تعرفون ان نیران جهنم عذاب علی الکفار خزنه جهنم معه فیها-خزنه جهنم،ملائکه جهنم که حافظ جهنم هستند، هستند آنجا یا نیستند، اما برای حفظه جهنم این چی هست؟- فهی رحمهعلیهم- آتش رحمت است برای آنها اماعذاب است برای چه کسی؟ برای کافرینی که در آن قرار میگیرند. چه مثال زیبایی که عذاب، ملائکه که معصوم هستند، اونجا عذاب ندارند – لا یعصون ما لا امرهم- هیچ .. –یفعلون ما یعمرون- هر چیزی بوده انجام دادند – اما عذاب که میشود برای انها رحمت است برای کسانی … .

پس هر حادثه ای که پیش می آید دیدیم برای ما سخت است نامناسب است فکر نکنیم برای همه همینجوریست، گاهی اولیای الهی در اینها کیف میکنند، متنعم اند. خب در یک روایت دیگری که من دلم میخواد خلاصه روایات متعددی را بخوانم. در روایات دیگری از اما صادق علیه السلام می فرماید که : ان المومن بمنزته کفه المیزان، کل ما زید فی ایمانه، زید فی بلائه.

چرا؟ هر چی ایمانش بیشتر بشود بلائش بیشتر میشود؟ چون استعدادش بالاتر رفته چون بلا میخواد آن استعداد بالاتر را هم به او بدهد. پس اگر جایی در روایت دارد گذشت مدتی از عمر شما، دیدید هیچ خبری، واقعه ای، هیچ چیزی براتون پیش نمی آید و راحتِ راحتید، یک خورده بترسید.روایت دارد ها. مومن نمیگذرد چهل روز از او، مگر اینکه یک ابتلائی ، حالا ابتلا ممکنه ساهد هم باشدونه بگیم پس مومنین بیجاره اند همیشه مبتلااند.نه، این ابتلا بزرگش دارد میکند. مثلا شما ببینید الان سوخت دارد در کشورهای اروپایی کم می شود، یک دفعه میبینید چقدر ترس و لرز و حالت در حقیقت روانیبرایشان پیش می آید چه کنند. درست است؟ چون این به ابتلا عادت نداشته.این در یک رفاهی بوده، رفاه زدگی به تعبیر امام رحمه الله علیه غفلت آور است،عمدتا رفاه غفلت آور است. لذا انبیای ما کم بودن در آنها که مرفه بودند.بودند اما کم بودند.سلیمان نبی مرفه بود، داوود نبی پس از دورانی مرفه بوده، پس از دورانی. وسف نبی مثلا در آخر دوران زندگیش، پس از قحطی اینها رفاه داشتند اما اینها چی هستند؟ اما اینها را نگرفته. رفاه معمولا انسان را اخذ میکند سوار بر انسان میشود. در یک روایت دیگری میفرماید از امیر مومنان علیه السلام انما یبتل المومن علی قطر اعمال حسنه- ابتلا به اندازه اعمال حسنه پیش می آید، پس اگر انسان ابتلا نمیخواهد باید چه کار کند؟ باید چه کار کند؟اعمال حسنه انجام ندهد. اگر اعمال حسنه انجام دهد چه میشود؟ منتها این ابتلا پذیرایی است یا این طرد است؟ این پذیرایی از خداست ،  دارد هی میبرد پیش خودش، هی نزدیکترش میکند ، هی دارد برایش ملاقات را هموارتر میکند – وذلک ان الله…  دنبالش میفرمایید فمن صح دینه و حسن دینه اشتد بلائه-هر چی دینش بالاتر صحیح تر و عملش بهتر باشد اشتد بلائه- ذلک اله عزوجل لم یشتد دنیا- چرا؟ چون دنیا ثواب برای مومن نیست و عقوبت برای کافر هم نیست. چرا؟ نه دنیا ارزش دارد عقوبت کافر باشد نه دنیا ارزش دارد ثواب مومن باشد.خدا رحمت کند امام را، میفرمود که اگر ما شاه رو، زمان اول انقلاب بود بگیریم بر فرض به ما بدن بخوایم بکشیمش،یک بار میتوانیم بکشیمش ، ولی این این همه جوان کشته، به اندازه هر جوانی که کشته باید یک کشتن در او محقق میشد تا قصاص محقق بشود ولی ما یک کشتن میتوانیم برایش انجام بدهیم، پس نمیتواند دنیا جزای برای کافر باشد.بله آغاز جزا از اینجا هست ولی آغازش از اینجاست نه اینکه جزایش اینجا باشد. همونطور مومن هم جزاش دنیا نیست.به طریق اولی معلوم میشود دنیا کشش چزای مومن را نداردزیرا عملی که مومن انجام داده نمیتواند همه دنیا جزای یک عملش باشد چه برسد به اینکه بخواهد اعمال متعددی داشته باشد. خب این هم یک روایت، حالا روایات خیلی است، من هر کدومش را هم که نگاه میکنم، میبینم دلم میخواهد این روایات را همه را برایتان بخوانم، حالا چه کنم که با این همه روایات زیبا، ما،خلاصه… . تععبیری که دیشب عرض کردیم برای اینکه حواسمان باشد فتنه که پیش می آید برای مومن، این مثال خوبی است این ماشین ها را دیدین که سپر دارن، این سپرشون، حالا دیگه تمام سپرها حالت چی پیدا کرده؟ این طوری است که نرم است و فنری هم پشتش قرار داده میشود که ضربه گیر باشد و به ماشین دیگر که میزند باعث میشود هم به ماشین دیگر کمتر خسارت بخورد هم به خودش کمتر خسارت بخورد و هم اگر به آدمی میزند ، این در حقیقت چی هستش؟ آن تیزی و سفتی و سختی که سپرهای آهنی منتقل میکردند، ندارد.درست است؟ یک خرده ملایم تر میکند کار را.مومن با ایمانش در برابر فتنه ها ضربه گیر پیدا میکند یعنی فتنه ها که می آید، ابتلا که می آید برای مومن ، مومن این ایمانش ابتلا و فتنه را راحت میکند، سهل میکند، عبور ازش برایش چی میشود؟ مثل این میماند که در بعضی روایات مثل حدیث معراج،آنجا میفرماید خیلی زیباست که، کسیکه به مقام رضا رسید- من عملت رضایه الزمه ثلاث الخصال- سه خصلت برایش قرار می دهند، یکی از خصلت هایش این است که -لا یبالی بعسر اصبحه عن بیسر- همه دنیا با همه سختی ها و راحتی هاش، همه سختی ها و راحتی هایش را، از زیر پایش میگذرد،شانی.. مثلا شما ببینید مقام معظم رهبری خیلی زیبا در جریان فتنه 88 ،وقتی که این را آقای رحیم پور ازقدی میفرمود که بعد از فتنه من این را اول شهریور بود میشنیدم اول شهریور 88،ایشان میگفت که ما مثلا یک ماه و نیم پیش جلسه ای داتشیم ،میشد مثلا حدود کی؟ اواسط تیر،اواسط تیر اوج فتنه 88 بود دیگه،از آخر خرداد اوایل تیر شورع شد، درست است؟ اوجش در این 15 تیر دیگر خیلی شدت داشت،میگفت پیش آق جلسه ای بودیم، نماز جمعه آق تقریبا یک هفته ده روز بعد نماز جمعه را خواندند،خیلی تدبیر خوبی بود و نتیجه بخش بود، میگفت اقا چیزی نگفتند میرفتند افراد که داشتند میرفتند من را صدا زد و گفتش که فلانی تمام آن چیزی را که میگویی ربطی به من نداشت، تمام آنچه هست این است که مثل مادر موسی که بهش خطاب شد که ان طفل را ، آن گهواره را،آ نتابوت را، آ به اصطلاح صندوقی که سخته بودند را بنداز در آب، که بچه موسی داخلش بود ، بنداز در آب، خدا گرفتش، مادر موسی وقتی انداخت خدا گرفتش، و خدا تدبیر کرد ، بعد ایشان فرموده بود که من میبینم که فقط خداست که تدبیر میکند و ما نقشی در این کار نداریم، این توحید است ها، یعنی با اینکه ایشان تمام توان و قوه اش را و تمام سعی و کوشش را به کار برد اما چه میبیند؟ خدا را میبیند فقط، میبینه واقعا تعارف هم نیست. که ما رمیت اذ رمیت …اذ رمیت داره..وقتی که تیر انداختی ما رمیت ولکن رما- موحد به اینجا میرسد در حوادث و ابتلائات دست خدا را میبیند ، گفتگویخدا  را میبیند ، میبینی که در عین اینکه با تمام توانش مشغول است اما نه غم دارد نه غصه،چرا؟ چرا نه غم دارد نه غصه؟ چون میبیند خدا از پدر مهربان به انسان مهربان تر است حتما در حقیقت دارد بهترین تدبیر را میکند.با این گناه میبینی آرامش پیدا میکند،آقا را ببینید با تمام دغدغه ها که پیش می آید آرامشش کم نمی شود، در هر مسئله ایی که پیش آمده ایشان را میبینی ، نه آرام است، در عین اینکه …جدا شد تضرعاتش و تبسلاتش هم سرجایش محفوظ است. ما باید قدری به این سمت حرکت کنیم. اگر این ها شد آموزشگاه شد برای ما ، در عین اینکه باید کوتاهی هایمان را جبران بکنیم، در عین اینکه باید حواسمان باشد ممکن است که این ابتلائات برای بعضی از ما یا قسمتی از کارهای ما عقاب باشد ، چون کوتاهی کردیم، درست انجام ندادیم،باید اینها هم باشد درست انجام بدهیم در عین اینکه تطهیر باشه برای بعضی از غفلت های ما که چرا کامل انجام ندادیم در این مسئله، درست به وقت نیامدیم، اما ببینید خدای سبحان با همه این نقص ها کاری کرد که الان فتنه ها یکی پس از دیگری که پیش می اید الان چقدر مردم ، مومنان بصیرانه تر به میدان می آیند ، کار ما نیستش ها ، ما خرابکاری کردیم، اما خدا دارد چه کار میکند ، اصلاح میکند با… . یعنی در عین اینکه فتنه پیش آمد و می آید، از یک طرف دیگری اگر جمعی از مومنانا اقلا درست انجام داده باشند، اینکه هست که همه که کوتاهی نکردند که ، جمعی اقلا درست انجام دادند، همین جمعی که درست انجام داند،آمدند ، به صحنه بودند، وظیفشان را (درست انجام دادند)،  خدا گاهی به برکت وجود اینها فتنه را تبدیل به بصیرت بالاتر قرار می دهد. این را بگویم و تمام کنم، ببنید در جنگ که همه جهان شرکت داشتند، این جنگ براندازی ما را به دنبال باید میداشت با تمام پیش بینی هایی که اینها داشتند، اما یک دانشگاه بزرگی شد برای ما، که فارغ التحصیلانش تا امروز ما داریم از جیب جنگ میخوریم، تا امروز ما در کشور داریم از جیب جنگ میخوریم هنوز، یعنی یک برکاتی جنگ ایجاد کرد، سازندگی در وجود ایجاد کرد، راهکارهایی که آقا فرمودند اخیرا هم، راهکارهایی را ایجاد کرد که باور به خودمون شدیدتر شد و وایسادیم تو صحنه،درست است؟ امروز هم داریم ازش استفاده میکنیم. این تدابیری که کوتاهی های ما از یک طرف، اون نقشه های دشمنان از یک طرف دیگری، دارد انجام میدهد تا این فتنه ها پیش بیاید،  هر چقدر این بصیرت به دنبالش شدیدتر و سریعتر شکل بگیرد، صلاح فتنه را چه کار میکند؟ برندگی اش را کمتر میکند، مثل جنگ می شود، یعنی در این بصیرت زایی هایی که در این فتنه ها می شود مردم جوری ساخته م ی شوند که این ساختن یک بصیرت بعد بصیرت ایجاد کرده است، مردم اگر قبلا مثلا ، 6 ماه ، 7 ماه مثلا تا دی طول کشید اون بصیرت ایجاد بشه کامل بشه راهپیمایی 9 دی ایجاد بشود، یادتان هست یا نه ؟ چندین ماه طول کشید مثلا در سال 96 یک طور دیگری بود فاصله یک خرده کمتر شد، در سال 98 و الان چی هستش؟ با یک فاصله کمتری. منتها اینها همه مربوط به این است که ما کوتاهی خودمان در فعلمان را جبران بکنیم. اینکه توجیه آن را نمیخواهیم بکنیم . نمیخواهیم بگوییم که این فتنه هر جوری باشد حل میشود، نه اینجوری نیست. به شرطی که ما تکلیفمان را انجام بدهیم، اقلا عده زیادی بر تکلیفشان باشد خداوند دارد نقشه دشمن را تبدیل میکند به کمال که آن کمال چی است؟ بصیرت زایی است که فاصله بین فتنه تا بصیرت چی میشود ؟ هی کوتاهتر می شود. به خصوص که دیشب عرض کردم این تو چه زمانی انجام شده است؟ دشمن جهالتش و حماقتش از چند بعد بود که این هم از جانب خداست که برای آن ها… .

اولا در ایام اربعین و جریان 28،29،30 صفر انجام دادند این که این عمل را که اوج اتصال مردم به حقیقت امام حسین علیع السلام و ارتباط و توسلاتشان است  که مردم حالایمانی در وجودشان هیجان دارد،شور دارد .به خصوص با پیاده روی اربعین که یک چیز بی سابقه ایست در رحمت و عطوفت الهی. از طرف دیگری دشمن سرعت در شدت پیدا کرده، چون احتمال می دهد خاموش بشود،مجبور بشود چه کار بکند؟ شدتش را سرعت بدهد، یعنی آن کاری را که میخواست بگذارد دیرتر انجام بدهد، دو ماه بعد باید انجام میداد، سریعتر انجام میدهد، قرآن آتش زدن اگر بوده،اگر کشتن بوده، اگر آتش زدن بوده، اگر خرابکاری بوده هر چیزی که هست،اینها باعث میشود یک دفعه ایچه بشود؟بصیرت زایی اش در مقابلش برای مردم چه بشود؟ شدیدتر و سریعتر بشود. این ها را به عنوان یک نگاه الهی ببینیم بعد از این دوباره، برگردیم با این نگاه که خدا چقدر ما را دوست دارد، با اینکه ما کوتاهی میکنیم، ما ، مسئولان، هر کدام به نحوی کوتاهی داریم،ولی هنوز خدا دستش را از سر ما برنداشته، ولی تا کی؟ نمیدونیم. در روایت دارد خدا سختش را بین همه گناهان مخفی کرد تا انسان از همه گناهان پرهیز کند.یک موقعی هست که آدم میگه من فلان گناه کبیره را کردم خدا از چشمت نیفتادم هنوز،آبرویم را حفظ کردی.میشه بگوییم که پس اگر گناه کوچکتری کردم ، آبروم حفظ میشه دیگه چوم اون بزرگتره حفظ شدن؟ نه، چرا؟ مثل یک ترازویی میماند که در یک کفه اش اعمال من را قرار می دهند،در یک کفه اش وزنه می گذارند، درست است؟این وزنه که میگذارند 20 کیلو ، 10 کیلو،5 کیلو،35 کیلو شده تا الان دیگر، درست است؟ بعد 1 کیلو میشود 36 کیلو، بعد یک دفعه یک 500 گرمی میگذاریم میشود 36کیلو و نیم بعد یک 50 گرمی میگذاریم یک دفعه کفه میاد پایین، 50 گرم بود ها، 20 کیلوییه پایین نیاوردش، 50 گرمی ضمیمه شد به قبلی ها ، نمیود بگویی اگر من گناه کبیره کردم چیزیم نشد پس صغیره دیگر مانعی ندارد.نه، صغیره ضمیمه میشود به اون چی؟ به اون ها ، یک دفعه میبینی از چشم خدا افتادم، نگاه اجتماعی هم همنیجوری است. ممکن از خطاهای اجتماعی را تا یک جایی خدا فرصت بدهد ، اما گاهی یک خطای کوچکی باعث می شود که چه شود؟ لذا باید از همه خطاها پرهیز کرد، جبران کرد، دنبال اوناقامه قسط الهیی و عدالت الهی باشیم.خلاصه که سرتان را درد آوردم.امشب، شب شهادت اما رضا علیه السلام است، ما در کشورمان کل قطب قلب کشورمان امام رضا علیه السلام است، امام فرمودند قلب کشور ما امام رضا علیه السلام است.امام رضا قلب کشور ما است که میزند درست است که ما نگاهمان به حضرات معصومین همه جا هست اما قلب کشور ما امام رضا است. اما رضا علیه السلام وقتی که به اصرار مامون و حیله مامون میخواست از مدینه حرکت بکند، در ان دو سه روزی که بنا بود حرکت آماده بشوندچندین بار مرتب و مکرر سر مزار پیغمبر اکرم میرفت،بی سابقه بود،جوری بود که توجه ها را جلب میکرد، بعد هم دارد وقتی که خداحافظی میکرد مثل انیکه آخرین دیدارهایش با پیغمبر است و آنجا.. بعد هم که حرکت کردند به اهال بیتشان اونجا گفتند که برای من گریه کنیدهمونجا در ..امام رضا علیه السلام شگون ندارد  که مسافر دارد میرود گریه بکنیم اما امام رضا علیه السلام میخواست نشان دهد که این نه به اختیار من است نه برگشت دارم،من نمیدانم. امام جواد علیه السلام، اهل بیت، هاشمیون وقتی که میشنیدند اما رضا علیه السلام میگوید این سفر برگشت ندارد، من نمیتوانم برگردم، تنها هم رفت، از اهل بیتش کسی همراهش نبود در این سفر حرکت کرد.رفتند در مرز مستقر شدند با همه توطئه هایی که مروان داشت،اما یک روزی مروان او را احضار میکند،اباسط همراه امام است، اما به اباسط می گوید: اباسط،اگر دیدی من در این جلسه رفتم برگشتم عبا را روی سرم کشیدم هیچ چیزی نگفت، به سرعت به سمت منزل برویم، کار تمام است، اباسط میگوید من منتظر بودم برویم بیرون، طولی نکشید دیدم اما برگشت،عبا بر سر، اما فاصله خانه تا دارالعماره فاصله ای نیست چون کنار هم بود اما بارها و مکرر امام نشست و برخاست ، قدرت رفتن نداشت. تا اینکه وقتی که رسید به منزل ، خوابید ، فرش را جمع کردند و روی زمین خوابید، آنجا آماده شد و گفت اباسط،اگر کسی آمد راهش نده من دیگر قدرت ارتباط ندارم، اما آمد اباسط دید، نوجوان امام رضا علیه السلام، حضرت جواد علیه السلام آمده وارد منزل شده از درب های بسته، امام رو، سرش را بر بالین گرفته اما لا یوم کیومک اباعبدالله، امام جواد سر شما رو بر بالین گرفت اما شما بر بالین علی اکبر آمدی در حالی که اربا اربا بودی و در حالیکه در حالت جان دادن بودی، تا اینکه زینب به داد شما رسید.صل الله علیک یا ابا عبد الله. صل الله علیک یا ابا عبد الله.

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : سنت – ابتلا -شب سوم

ابتلا و امتحان در نگاه روایی ما صدا برای بیداری می باشد . هر ابتلا و حادثه ای که پیش می آید یک صدا برای بیداری است و هر بیداری گاهی فردی و گاهی اجتماعی است لذا هر چقدر لازم باشد خدای سبحان این صدا را بلندتر میکند اگر آماده باشیم و خواب خفیف و سبکی داشته باشیم با یک صدای کوچک انسان بیدار می شود و اگر انسان خوابش سنگین باشد لازم است صدا بلندتر باشد .

به طورمثال گاهی می گویند حسن آقا زود بیدار می شود و گاهی حسن … و گاهی او را تکان میدهند و ضربه ای به آن می زنند تا بیدار شود اما کسی که خودش را به خواب زده است قطعا با هیچ کدام از اینها بیدار نمی شود چون خودش را به خواب زده و قصد بیدار شدن ندارد. صداها و این ابتلاعات همیشه به اندازه ظرفیت انسان است و بیشتر نیست . این موارد مهم است که دائما تکرار می شود و فوق ظرفیت نیست غیر ار اینکه هر صدایی ظرفیت ساز هم می باشد هر ابتلاعی برای انسان یک ظرفیت جدید ایجاد میکند .

منظور غیر از اینکه ظرفیت قبلی ما را به فعلیت می رساند یک ظرفیت جدیدتر و بالاتر برای انسان ایجاد میکند قبلا خدمت شما اشاره کردیم که یک واقعه که برای جامعه پیش می آید ممکن است برای عده ای عقاب و باشد و برای عده ای در همین جامعه تدفیر باشد. فردی که برایش عقاب است یعنی جرمی مرتکب شده که این جزای آن جرم است مثل کافری که این عقاب برایش میشود گاهی تدفیر است یعنی کوتاهی و غفلتی داشته است یا ترک فعلی بوده که باید انجام می داده است که برای آن تطهیر است و آن را از غفلتی که برایش ایجاد شده پاک می کند.

برای عده ای دیگر در همین جامعه ترفیع است یعنی با همین مسئله بالا می روند برای عده ای دیگر تعبیر روایت است منظور ظهور کرامت ها است یعنی باعث می شود مردم این افراد  را بهتر بشناسند و  بهره مند تر بشوند و کمالاتشان در این رابطه علم می شود تا مردم از اینها هدایت گری پیدا کنند لذا وجود آنها گسترده می شود پس یک واقعه است ولی میتواند آثار مختلفی داشته باشد

 امیرالمومنین (ع) می فرماید : ( إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ )یعنی این فرد را ادب میکنند و عقابش است و در بعضی روایات (وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ ) و در بعضی روایات برای مومن تطهیر است و در بعضی روایات     (وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ) برای انبیا رفع و درجه است ( وَ لِلْأَوْلِیَاءِ) اختصاص از انبیا دارند یعنی مثل رسولی که بالاتر از انبیا هستند اولیا در اینجا یعنی آن قسمی خاص از انبیا که اینها برایشان کرامت است پس یک واقعه و بلا وجود دارد اما بنابراینکه قابلیت افرادحالت ارتباطی افراد با این بلا چقدر آمادگی دارند قطعا متفاوت میباشد به این صورت نیست که یک واقعه برای همه به یک شکل باشد لذا یک فتنه که پیش می آید برای عده ای عقاب است و برای عده ای تطهیر و برای دیگری رفع درجه و برای عده ای آشکار شدن شخصیت و هدایت گری آنها است که بتوانند بهره مند شوند .  

روایت دیگری که به ظاهر مختصر اما زیبا و عالی است که اگر در زندگی الگو قرار بگیرد آثار زیادی دارد

 روایت از امام عسگری (ع) است که می فرماید : (ما مِن بلیّة الّا و لهو فیها نعمةٌ تحیط بها) تمام اینها را با وضعیت روز تطبیق دهید؛ اینجا میفرماید (ما مِن بلیّة) هر ابتلا و امتحان و حادثه ای که پیش می آید نیست مگر (و لهو فیها نعمةٌ تحیط بها) یعنی این ابتلا را از نعمت پوشانده حالا چه فردی و چه اجتماعی باشد فرقی ندارد گاهی یک ولیه فردی برای انسان وارد می شود

میگوید اگر از این منظره و چشم و نگاه اول و دوربین اول نگاه کردید این ولیه است اما اگر این صحنه و دوربین را از یک مرتبه بالاتر و افق بالاتری به همین نگاه کنی نعمت آن را احاطه کرده و این غرق و غوطه ور در نعمت است .

در عین اینکه ظاهرش در نگاه اول و برخورد ابتدایی یک ابتلا بود نمی فرماید که بعضی از ابتلا ها به این شکل است بلکه (ما مِن بلیّة) یعنی همه ابتلا ها این خصوصیت را دارند حالا چه ابتلایی که تطهیری است حتی آن ابتلایی که عقابه منتها به چه معنا عقابه ؟   

یک موقع عقاب کافر است و گاهی عقاب جزای عمل کسی است که کافر هم نیست اما جزایش در اینجا داده شده است وقتی جزا داده شد برای فرد عقاب و جزا بود اما خود این هم خدا رحمت کند

امام می فرماید گاهی حادثه ای که پیش می آید و کافر گرفته می شود و اعدام هم می شود این جزا هم برایش نعمت است زیرا دستشو از اینکه بیش از این مبتلا بشه کوتاه کردند و بیش از این فرو نرود این نگاه بالاتری است .

 اگر انسان حواسش باشد آن وقت (ما مِن بلیّة الّا و لهو فیها نعمةٌ تحیط بها ) این زیباست و آن وقت با همین نگاه است که این بیان بزرگان را اشاره دارد که اگر رجل الهی بر سر کاری باشد یا مخاطب مقابل بلایی باشد یا جامعه ای باشد که این ابتلا ایجاد شده این ابتلا و این بلا تبدیل به فرصت می شود چون نگاه این الاهیه این تهدید تبدیل به فرصت می شود

خیلی حرف دقیقی است اگر رجل الهی در جایی حاکم باشد تعبیر این است تمام تهدیدات تبدیل به فرص می شود یعنی در این نگاه چنین باوری در انسان شکل گیرد و با چنین باوری انسان سراغ حوادث برود اصلا هیچ حادثه ای انسان را ناامید نمی کند چون می بیند دشمن در طراحیش برای این حادثه تمام توانش را به کار گرفته

 اما خدای سبحان بالاتر از اون ( وَمَكَروا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ)

چون این به رجل الهی مکر میکند و به مومنان مکر میکند البته مومنان و رجل الهی هم باید بیدار باشند نه اینکه خواب باشد مومن در صحنه است اما در عین اینکه در صحنه است نگاهش این است که پشتیبان بر ملا شدن مکر او خداست نه فقط خودش

 نکته ای بین بحث :  فردی با هشام ابن حکم تصمیم مذاکره گرفت

به او گفت هشام شرطی دارم اگر تو در این مناظره پیروز شدی من به مذهب تو در می آیم و اگر من پیروز شدم تو به مذهب من در بیا

 هشام گفت نه شرط منصفانه ای نمی باشد زیرا به او گفت تو اخر کارت خودت هستی بالاتر نداریم و اگر تسلیم شدی و نتوانستی پس باختی و مقلوب شدی اما من بزرگتر دارم و به آن رجوع می کنم تو اگر توانستی بزرگتر من را مقلوب کنی آن وقت من به دین تو روی می آوردم

در نگاهی که انسان خدا را پشتوانه می بیند واقعا نه مفهوما خدا قدرت قالب است همه قوت مربوط به خداست

لذا اگر به موسی میگوید به نزد فرعون برو می داند که فرعون تحت فرمان خداست میرود و باکی ندارد او با همه قدرتش می رود پوستی . و بعد خندشون میگیرد و میگویند عجب شما با این اوضاع به من می گویی اگر به دین من در بیایی حکومتت را تضمین میکنم ؟

این نگاهی الهی است اگر این نگاه را انسان داشت آن موقع آرامش در وجودش حاکم است در عین اوج تلاش آرامش با تلاش سازگار است آرامش با تلاش اینجا همراه است آرامش روحی است و تلاش تمام افکار را بکار میگیرد

 این نگاه در ابتلا اگر دیده شد با این بیان که (ما مِن بلیّة الّا و لهو فیها نعمةٌ تحیط بها )

 هر بلاایی را اگر آمد انسان بلافاصله از نگاه اول خود را منصرف میکند از منظره دیگر به آن نگاه کند که نعمت آن کجاست؟ کمالش کجاست؟ و رابطه هایش دیگرش چیست ؟

 خودشو به صحنه اول و نگاه اول مشغول نمی کند تا انسان در حقیقت جلوی دیوار قرار گرفت                                       جلوی دیوار نمی تواند راه جدیدی را پیدا کند اما قدری که عقب تر بیاید و از دور به صحنه نگاه کند در های خروج را پیدا می کند  اما تا وقتی جلوی دیوار باشی راهی را پیدا نمی کنی این هشیاری است .

 میگوید وقتی مومن به بلیه مبتلا شد حواسش آنقدر جمع است و مشغول به ابتلا نمی شود و قدرت تحلیل سریع که این ابتلا با چه چیزی مرتبط است و راه فرصت کردن تهدید را پیدا می کند اگر راه را پیدا نکنیم معمولا ابتلا طول می کشد . تا کمک کم به سختی و زور راه را نشانمان دهند

 در حقیقت خدا به ما یاد داده که در هر گونه ابتلای فردی و خانوادگی و اجتماعی و … نا امیدی فایده ای ندارد

   آیت الله بهجت فرمودند : محرومیت های ما چوب عدم باورهایمان است می شنویم این حدیثو اما اگر کسی باورش کند رفتارش باید تغییر کند و متفاوت با فردی باشد که باور ندارد لذا محرومیت هایمان اختیاری است باور نمی کنیم و به نتیجه نمی رسیم                                                               در روایاتی داریم که چگونه در هنگام ابتلا راه فرصت را بیابیم ؟

   ابتلا مثل بیماری در انسان نقطه ضعفی را در بدن آشکار می کند و یک نفوذی را در بدن نشان می دهد اگر انسان تب میکند نشان از عفونت است و بدن برای مقابله با بیماری بسیج می شود پس تب برای ما یک نعمت است که نشان از بیماری دارد .

 در نظام اجتماعی گاهی بعضی از آسیب ها خفته است اگر انسانی بصیرت را در آن مرز خفته بودن داشته باشد این آسیب را شناخت نشان از قدرت و بصیرت شدید دارد مثل کسی که قبل از تب بیماری خودش را تشخیص دهد و درمان کند               

   در نظام اجتماعی وقتی حادثه ای پیش می آید نشان از بیداری است هر چقدر هم این صدا بلند تر باشد نشان می دهد آسیب جدی تر است صدا با این نگاه خودش نعمت است در عین اینکه کوتاهی ما را در گذشته نشان می دهد یک نعمت است که حواسمان را جمع کنیم .

هر گونه صدا نشان از دستوررالعمل جدید است که برای نجات نظام اجتماعی باید بکار رود و باید یک جهاد و آمادگی جدید ایجاد شود تا ترمیم صورت گیرد به خصوص اگر ابتلای ایجاد شده عمدش ابتلای درونی خودمان باشد و نمی شود آن ها را قطع کرد بلکه باید ترمیم کرد تا به نظام اجتماع بازگردند لذا اینجا احساس ارتباط اجتماعی و روابط اجتماعی قوی و همبستگی اجتماعی لازم است

 آن کوتاهی که در همبستگی اجتماعی ایجاد شده خودش را نشان داده یعنی فاصله ای که در دوران کرونا این کوتاهی ها را بیشتر کرد و روابط درونگرایی شدند و ارتباط خانواده ها کمتر شدند و جوانان و نوجوانان درونگرا تر شدند و رو به در حقیقت مسائل اجتماعی آوردند و از حقایق دورتر شدند خود به خود این دورتر شدن روابط حقیقی و ارتباطات نتیجه اش این می شود که سلطه و رابطه های اجتماعی حلال مسائل نیستند جزا و حل این مسئله به این است که این مشکل دوباره بازسازی شود .                             چگونه مشکل را بازسازی کنیم؟ 

برای مثال فردی نزد امام صادق (ع) آمدند و عرض میکنند :

که از مکانی آمدیم و از مردمان آنجا تعریف می کنند

حضرت می فرمایند که (کیف تکونوا مشاهده اغنیائهم لفقرائهم )

فقرا در چشم اغنیا چگونه می آیند ؟ گاهی غنی کمک به فقیر میکند اما در چشمش آدمی حقیر است با اینکه به او کمک میکند اغنیا فقط افراد ثروتمند نمی باشند بلکه کسی که عالم است دیگران در نظرش چگونه بیایند ؟

کسی که در طلب کسب علم است مردم در نظرش چگونه می آیند ؟

یک پدر فرزندانش در نظرش چگونه می آیند ؟                                                                   

 مرد پاسخ می دهد ( قلیله) یعنی کم به نظرشان می آیند

 میفرماید  (کیف رابطه اغنیائهم لفقرا)    

یعنی ارتباطاطشان با فقیران چگونه است ؟

و پاسخ داد کم . کمک می کند اما ارتباط ندارند و به واسطه کمک های خود را می سپارد تا به نزد فقرا ببرد در واقع ارتباط ندارند

و میفرماید نشست و برخواست آنها چگونه است ؟

 فرد میگوید کم .

 و به حضرت می فرماید آنها کمالات زیادی دارند ولی چرا سوال هایی می پرسید که نشان از کمالاتشان ندارند ؟

 حضرت می گوید پس چگونه اسم این افراد را شیعه گذاشته اند ؟

یعنی اگر در جامعه ارتباطات اجتماعی بین دو طبقه غنی و فقیر در مراحل مختلف ضعیف شد و در چشم دیگری حقیر آمدند هر دو قشر فاسد می شود و لذا فرد فقیر هم باعث شورش و آسیب می شود پس یکی از راه های جلوگیری و جبران انفسال و جدایی های اجتماعی عدم همبستگی اجتماعی است .

 اینکه مومنان در جلسات روضه امام حسین جمع می شوند نوعی همبستگی اجتماعی است و اینکه صله رحم و رفت و آمد خانواده ها شکل میگیرد هم نوعی همبستگی اجتماعی است

 حضرت در انتها از او می پرسد که سید دیشب سر سیری بر زمین گذاشتی یکی از همسایه های شما گرسنه خوابید .

 سید می گوید من خبر دار نشدم ولی اگر می دانستم که اینطور نبود .       

  حضرت گفت اگر خبرداشته باشی و این چنین می شد که از دین خارج بودی و به ما ربطی نداشتی   

اگر کسی در محله شما مریض شد حتما به دیدار او بروید زیرا بهانه ایست برای ایجاد ارتباط همچنین در تشیع جنازه افراد شرکت کنید تا روابط اجتماعی محکم شود

تعبیر امام این است که در منزل های یکدیگر رفت و آمد کنید و قرار های خود را فقط در مسجد و دیگر مکان ها برگزار نکنید این دین ما را زنده می کند رفت و آمد مومنان با یکدیگر در حقیقت امر مومنان با یکدیگر را زنده می کند

 هر چقدر این موضوع فراموش شود امر آنها نیز کم رنگ تر می شود .                                  

این نشان از آن دارد که آسیبی ایجاد شده است که آن آسیب و علتش اگر خوب تحلیل نشود ادامه پیدا می کند و مظاهر دیگرش پدیدار می شود

جامعه دینی اساسش ارتباط است

علامه طباطبایی میفرماید دین اسلام در بین تمامی ادیان و مذاهب عالی ترین احطمام را به نظام اجتماعی دارد هیچ نظیر ندارد و فاصله ای غیر قابل قیاس دارد .                                                                                  در رفتار ما این نگاه اجتماعی دیده نمی شود و اگر دیده نشد و جوانان برخی کارهای غلط انجام دادند و به زندان رفتند ما باید دلمان بسوزد و. باید خود را جای خانواده این افراد بگذاریم یا دلمان خنک شود و بگوییم چشمشان کور چگونه باید باشیم ؟

امیرالمومنین در جنگ جمل وقتی که جملیون در مقابل امام علی ایستادند و حدود 17000 کشته در جملیون و حدود 2000کشته از لشکر امام علی آمد امیرالمومنین بعد از جنگ در میان کشته های جملیون حرکت می کرد و گریه می کردند و می گفتند با دست خودم دستم را قطع کردم قیام کرده بودند و جزای آنها مرگ بود ولی  حضرت برای آنها غصه می خوردند .

اگر نگاه ما در حوادث اجتماعی این گونه باشد که دلسوز باشیم و نگران باشیم که چه کار کنیم تا آسیب کمتری به خانواده ها برسد اگر این نگاه را را داشتیم اصلاح و همبستگی هم ایجاد میشود

اما اگر ما نگاه مان جور دیگری باشد چند روز بعد خودمان هم مبتلا می شویم فرزند من هم مبتلا می شود و بعد از آن با همان صدا نشان می دهند که باید چگونه باشیم ؟

 با همان ابتلا نشان میدهند پس نگران باشیم زیرا آنها دشمن نبودند جزا هم دارند و کار غلطی هم انجام دادند ولی در خواب غفلت بودند ولی در نگاه اخر باید به این فکر باشیم که این افراد را به جامعه بازگردانیم مثل یک عضو آسیب شده و بیمار شده که قصد برگشت آن را داریم

اگر نگاهمان را از منظر بالاتر دیدیم همین تهدیدی که پیش آمده می تواند فرصتی باشد که هشیارتر نسبت به مسئله نگاه کنیم و مراقب آسیب های بعدی هم باشیم تا صدمه کمتری بخوریم دشمن تا یک مرتبه ای می تواند از این مسئله سو استفاده کند و بازدارندگی پیدا می کند

 اگر دفاع درست در مرتبه اول داشته باشیم ودر مرحله دوم مقابله داشته باشیم پس در مرتبه سوم بازدارندگی برای دشمن ایجاد می شود پس کشور در برابر حمله به اصطلاح واکسینه می شود و صلاح آنها بی اثر می شود و هشیاری و درجه بیداری بالاتر می رود

 باید نسبت به آشوب گر ها انتقادی عمل کنیم اولین کسی که باید معترض باشد خود منتقد باشد . اما اگر انتقاد نکردند معلوم می شود خود منتقد هم منتقد نیست و در دلش انتقام بوده است و هرکسی با باب انتقام مقابله می کند و یا به صلاح حمله و یا فرار مجهز است اگر مقابله صورت می گیرد اصل مقابله در جایی که انتقام است طبیعی می باشد

روایت دیگر از امام حسن عسگری :

 ای  موسی بنده ای از بندگان من گناهان زیادی دارد و گناهانش عظیم شده و به اوج آسمان ها رسیده داست اما من او را می آمورزم

 حضرت موسی میگوید چگونه علت نمی خواهد ؟

امام می فرماید خصوصیتی در بنده من وجود دارد که باعث می شود او را بیامرزم و من اورا دوست دارم زیرا ایشان فقیران را دوست دارد با اینها ارتباط برقرار میکند و با آنها نفس خود را یکی می داند و اگر کسی آن کا را انجام داد ریشه تمام گناهانش خشکیده می شود نه اینکه گناهانش آمرزیده شود بلکه راه را به بقیه یاد می دهد و ریشه گناهانش از بین می برد

امام رضا بعد از مسموم شدن در مجلس حضرت افتان و خیزان تا منزل آمد فاصله کم بود اما حضرت نه نشست بلکه گاهی بر زمین افتاد و دوباره از جا بلند شد به خانه رسیدند گفتند در ها را ببندید و به کسی که نزدش بود گفت خدمتکارها غذا خوردند ؟ در پاسخ گفتند با این حال شما آنها میلی به غذا ندارند حضرت گفت مرا بلند کنید با همان حالت مثل مارگزیده شده سر سفره نشستند تا خدمتکاران غذا بخورند و بعد فرش را هم جمع کردند و دل مبارکشان را روی خاک نهادند و گفتند می خواهند همانند جدم حسین (ع) باشم اینقدر شدت زهر زیاد بود که به ساعت نکشید و آثار شدیدش در وجود حضرت پدیدار شد                                                                                                            

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سنت ابتلا | سخنرانی ایام آخر ماه صفر 1401” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید