بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
بحثی که در محضرش بودیم آیه صدوچهارم سوره آل عمران بود که الحمدلله خیلی از مباحث ذیلِ این آیه شریفه، روایات نورانی، نکات تفسیری ذیل آیه گذشت. با اینکه هنوز خیلی از نکتهها ذیل آیه باقی مانده ولی وارد آیه بعدی میشویم انشاالله امروز و در محضر آیه صدوپنجم هستیم. آیه صدوپنجم میفرماید «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[1] بحثی که در آیه اعتصام بود که «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»[2] بحث در این بود «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» این یک قسمت « وَلَا تَفَرَّقُوا» قسمت دوم. در قسمت اول، بیان قسمت اول را آیه صدوچهارم به عهده گرفت که «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[3] یعنی آن بیان اعتصام به حبل الله را با امر به معروف و نهی از منکر محقق بکنید «وَلَا تَفَرَّقُوا» را حالا در این آیه صدوپنجم در مقام بیانش قرار میگیرد. یعنی آیات بعدی واعتصموا، بیان واعتصموا است؛ منتها گاهی جهت اثباتی و آن بیان حبل است و گاهی جهت نفیای و نفی آن تفرق است.
لذا بیان محوریت اعتصام بر اساس امر به معروف و نهی از منکر شد؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر جامعه را به سمت یکپارچگی و یک حقیقت واحده سوق میدهد که این حقیقت واحده شدن اجتماع، نتیجهاش این است که آن وحدت به دنبالش، همان وحدتی است که در یک وجود واحدی مثل یک انسان محقق بود، با امر به معروف و ارتباطات پیوسته و مرتبط با هم و متعدد، این جامعه به سمت یکپارچگی سیر میکند. اگر این نگاه را به امر به معروف به عنوان غایت و غرض امربهمعروف ببینیم، آن موقع معلوم میشود چگونه باید در امر به معروف و نهی از منکر قدم برداریم تا آن پیوستگی اجتماعی و آن همبستگی نتیجهاش بشود.
دشمن دنبال این است گسست ایجاد کند. یکی از راههای گسست بی تفاوت کردن افراد نسبت به همدیگر است. یعنی وقتی افراد نسبت به هم بی تفاوت شدند هرکسی سرش در لاک خودش بود، کمترین فشار به دنبالش واپاشی آن اجتماع را به دنبال دارد. اما اجتماعی که ارتباطاتشان با هم گسترده است، روابطشان بسیار است و پیچیده و متعدد است، هر قدر دشمن به او فشار بیاورد، سبب اتحاد بیشتر میشود یعنی بیدار شدن قوای خفتۀ ارتباطی در اثر فشار دشمن. اگر دشمن ببیند هر گاه فشار به این اجتماع بیاورد قدرت و قوت امر به معروف و نهی از منکر در این اجتماع سبب وحدت بیشتر این اجتماع میشود، خود به خود دست بر میدارد. یعنی در نگاه اول امید بسته به واپاشی؛ اما اگر ببیند حرکت او به اتحاد بیشتر منجر میشود، قطعاً این حرکتش را جلویش را میگیرد از این راه نمیآید، مجبور است از راههای درونیتر و لایههای دیگری نقشه خودش را ایفا بکند.
پس اگر ما میبینیم که در یک نظام اجتماعی، دشمن به دنبال معارضه و مبارزه با ما است، راه خنثی کردن نقشه دشمن چیست؟ رابطههای بین مؤمنین، اگر هر قدر محبتها، رابطهها خوب بوده بیشتر بشود، ارتباطات هر چقدر هم خوب بوده قویتر بشود. قوت ارتباطات بین مؤمنین که این از آن حالت شرکت در یک نماز جماعتی که کنار هم جمع میشوند، اما در عینی که ابدانشان کنار همدیگر است نفوسشان و ارواحشان ربطی به هم پیدا نکرده به ظاهر، نسبت به هم پیوندی ایجاد نکردند در نظام روحی و نظام محبتی، میآیند نماز را میخوانند و میروند، کاری به کار همدیگر ندارند. ارتباطات صف را هم رعایت میکنند که متصل باشد، پیوسته باشد؛ اما این اتصالات صفوف مربوط به فقط دایره ابدان است، این باید مقدمه باشد به ارتباط صفوف در دایره نفوس و دایره ارواح که «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ»[4] که وقتی نفوس با هم ارتباط پیدا میکنند آن موقع بنیان مرصوص میشود. البته هر گاه اتحاد نفوس باشد حتماً اتحاد ابدان هم است؛ اما هرگاه اتحاد ابدان باشد آیا اتحاد نفوس است؟ نه، به عنوان یک علت معده و مقدمه میتواند دایره اتحاد ابدان منجر به اتحاد نفوس بشود، اما علت تامه نیست. ولی اتحاد نفوس علت تامهای برای اتحاد ابدان است.
پس ما چه کنیم برای اینکه آن اتحاد نفوس ایجاد بشود؟ اتحاد نفوس راه سختتری است، راه طولانیتری است، اما در این آیه شریفه به ما میفرماید از راه اتحاد ابدان شما میتوانید به اتحاد نفوس برسید. چنانچه برهان لمی در اقامه برای برهان اقوی است، اما عموم مردم از راه برهان لمی برایشان تحمل مسئله آسانتر است، فهم مسئله سادهتر است. در اینجا هم برای آن خواص جامعه از راه اتحاد نفوس باید جلو رفت تا به اتحاد ابدان برسیم؛ اما برای عموم جامعه از اتحاد ابدان باید حرکت بکنیم تا به اتحاد نفوس برسیم. اینها حرفهای سادهای نیست، کاملاً حرفها کاربردی است، دقیق است، آیه قرآن دارد میفرماید؛ یعنی به عنوان یک نظام کاربردی و عملیاتی دارد مطرح میکند که دایره اتحاد نفوس و اتحاد ابدان باید با هم در یک جامعه دینی محقق بشود، اما قشر عمومی جامعه راه اتحادشان از راه اتحاد ابدان آغاز میشود به اتحاد نفوس کشیده میشود ولی آن خواص جامعه باید از راه اتحاد نفوس به اتحاد ابدان برسند. آنجا راه با این دوتا راه معارض هم نیست مکمل هم است. لذا میبینید که آن خواص جامعه با اینکه خودشان از آن راه رسیدند، نمیآیند آن راه را برای عموم هم تجویز بکنند بگوید من این را رفتم نتیجه داد. میگوید تو به مرتبه آن معرفت و آن شعور و آن ادراک و آن مقامی که داشتی، راه تو این است؛ اما برای عموم، تجویز راه از راه اتحاد ابدان است.
حالا وارد آیه بشویم ببینیم چقدر زیبا این را بیان میکند، آیه شریفه میفرماید، به دنبال آن آیه امر به معروف که بحث آن وحدت اجتماعی را از راه امر به معروف و نهی از منکر میفرمود، در این آیه صدوپنجم بیان « وَلَا تَفَرَّقُوا» را که میخواهد بیان بکند میفرماید «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا»[5] مرحوم علامه میفرماید چرا تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا؟ چرا این دوتا کنار هم آمدند؟ اگر این دوتا هرکدام به تنهایی استعمال بشوند، تفرق و اختلاف، این به جای هم میتوانند استعمال بشوند و یک معنا کفایت بر هر دو میکند. اگر این دو کنار هم آمدند هر کدام دلالتی دارد، هر کدام بیانی دارد وقتی که کنار هم میآیند. لذا مرحوم علامه میفرماید تفرق مربوط به ابدان است. میگوید «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا» از ابتدا به دنبالِ، حواستان باشد آن چیزی که دشمن به دنبالش است این است که ابدانتان را با هم مختلف بکند؛ یعنی بیاید در آن مسائل عمومیِ اجتماعی که ذوقها و سلیقههای مردم به آن تعلق میگیرد آنچنان اختلافی ایجاد بکند، تفرقی ایجاد بکند که مردم شعوب و قبائل و مختلفات زیادی بشوند در مسئله سلایق، ذوقها، همان افعال، به وحدت «وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ» نرسند. پس واعتصموا یک امر عامی بود که هم اعتصام در عمل را نشان میداد هم اعتصام در مبانی را. اما اینجا دارد بحث تفرق را بیان میکند که میگوید یک تفرق در عمل داریم، یک تفرق اختلاف در مبانی داریم. میگوید اگر از تفرق در عمل شروع کردید و این را پرهیز نکردید، این تفرق به اختلاف میکشاند. تفرق عملی منجر به تخلف در مبانی میشود.
اگر به ما فرمودند که «اخْتِلافَ اُمَّتي رَحمَةٌ»[6] آن اختلافی ممدوح است که وقتی این رفت و آمدها میشود به یک تولد جدیدی از وحدت منجر میشود. اما آن اختلافی که به تعارض، به نزاع، به عداوت کشیده میشود در نظام فکری، آن اختلاف هیچ گاه ممدوح نیست. چنانچه در رابطه مختلف الملائکه که ما بیان میکنیم که حضرات معصومین، منزل آنها، بیت آنها که بیت النبوه و بیت الولایه است مختلف الملائکه است، رفت و آمد ملائکه است، رفت و برگشت دارند، این اختلاف و رفت و برگشت، این اختلافی که دنبالش نزول وحی است، نزول وحدت است، محقق شدن وحدت است، این اختلاف اختلافِ ممدوح است، این اختلاف مذموم نیست. اما اختلافی مذموم است که این دشمنی و کینه و تفرق و جدایی و بینونت و فاصله را به دنبال خودش میآورد. اینجا دارد آن اختلاف مذموم را بیان میکند که شما از راه اختلاف اعمال به اختلاف در مبانی کشیده میشوید. تفرق در اعمال، در ذوق و سلیقهها و سبک زندگی و آن مسائل عملیاتیِ ظاهری ابدان کشیده میشود، انسان را میکشاند به سمت اختلاف در نفوس. خیلی بحث زیبایی است.
لذا دشمن برای اینکه بتواند در یک اجتماعی نفوذ بکند، غالب افراد آن اجتماع را به سمت تفرق در امیال، تفرق در اعمال میکشاند و آن خطر را جامعه ابتدا احساس نمیکند تا حساسیت لازم در مقابل این تفرق را پیدا بکند، چون جامعه اگر یک شوکی به آن وارد بشود در مقابل شوک گاهی مقاومت دارد اما اگر فشاری کمکم به او وارد بشود که این احساس فشار زیاد نباشد، عکس العمل جدی هم در مقابل این فشار ندارد چنانچه هر فردی هم همین گونه است. با این نگاه با اختلافات تفرق در اعمالی که ایجاد میکند، این تفرق اعمال که خیلیاش مشهود است، میبینید که ابتدا تغییرها خیلی نامحسوس و کم است که در نظام عملی هم است اصلاً در اعتقاد هم دخالت نمیکند، نمیآید مبنای شما را مورد مداقه و نقد قرار بدهد بلکه در این نظام عملی و بعد هم میبینید که در نظام عملی یک عدهای موید میشوند به تعبیر مرحوم علامه که اگر بخواهد این طراحی موفق شود از جانب دشمن، حتماً باید اساسش بر پایه نفاق در جامعه باشد؛ یعنی باید منافقینی باشند در جامعه که آنها بیایند تجویز کنند این تفرق در ابدان را و این را حساسیت نبینند و این را برایش توجیهی ابتدائاً درست بکنند این منافقین در جامعه، تا کمکم وقتی این تفرق در ابدان و ارتباطات ایجاد شد به دنبالش اختلاف در مبانی شکل میگیرد.
حالا بعد از این برای اینکه توجیه بشود که این رفتار صحیح است و دیگر مورد نقد بعداً قرار نگیرد، مبنا برایش درست میشود، به او استناد میشود به بعضی از شذوذ از افکار. تا آن هم مبنادار بشود. آن وقت کشیده میشود به اختلاف در نفوس، اختلاف در ارواح. چون مبانی مختلف میشود اختلاف در نفوس ایجاد میشود. پس راهکار نفوس در یک اجتماع از جهت عملیات دشمن این است که بیاید ابتدائاً در سبک زندگی، در رفتار عملی دخالت بکند، اختلاف در سبک و سلایق ایجاد بکند. وقتی این اختلاف در سبک و سلایق ایجاد شد منجر به چه میشود؟ منجر به اختلاف در مبانی. پس تفرق در اعمال – اختلاف در مبانی، ببینید تعبیر قرآن را «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا» نباشید مثل کسانی که تفرق در اعمال پیدا کردند که «وَاخْتَلَفُوا» که بعد از این تفرق به دنبالش اختلاف در مبانی ایجاد میشود. «مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ» با اینکه بینات که آن در دلایل الهی بود و دین الهی بود آمده بود «وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» این حرکت خزنده و ساده که از اختلاف در ابدان و اعمال آغاز میشود، به اختلاف در مبانی آن هم در تمام مبانی کشیده خواهد شد. یعنی از یک جای ساده، لذا ببینید که قرآن به شدت این مسئله را جاهای مختلف تحذیر میکند.
در روایات شریف هم داریم که انسان عمل سویی را انجام میدهد، این عمل سو را اصرار بر آن میکند، وقتی اصرار بر این عمل سو میکند شک در ولایت برایش ایجاد میشود. اصرار بر این عمل سو، ادامه میدهد بر این اصرارش، شک در نبوت ایجاد میشود. بر این عمل سویش اصرارش را ادامه میدهد شک در توحید ایجاد میشود. یعنی از یک اختلاف عملی منجر میشود به اختلاف در تمام مبانی؛ نه فقط در ولایت که بگوییم حالا ممکن است که ایمان و اسلام مثلاً تفاوت باشد، نه فقط در ولایت تا نبوت که بگوییم نه حالا در این مرتبه هم انبیای الهی همه «تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا»[7] نه حتی تا اینجا هم قانع نمیشود تا شک در توحید ایجاد بشود که از ربقۀ الاهیت اصلاً خارج بشود، تا این مرتبه از یک کار عملی شروع میشود. پس اختلاف در ابدان میتواند معد باشد برای اختلاف در نفوس و ارواح.
پس اگر ما میخواهیم این را اصلاح بکنیم چه باید بکنیم؟ ما هم در مقابل آن حرکت خدای سبحان راه را نشان داده که باید اتحاد در ابدان را ایجاد بکنیم تا اتحاد در ابدان در نظام وجودیِ جامعه مؤمنین، در جامعه مؤمنین این اتحاد در ابدان منجر به اتحاد چه میشود؟ زمینه سازِ اتحاد در نفوس میشود. بله آن کسانی که خواص جامعه هستند از راه اتحاد در نفوس به اتحاد در ابدان میرسند، اما عموم جامعه از راه اتحاد در ابدان زمینه سازِ اتحاد…، زمینه ساز که می گویم چون علت معده است نه علت تامه، اما اتحاد در نفوس علت تامه است برای این، آنجا را میگویم علیت، اینجا را می گوییم زمینه سازی. اینها با توجه کلمه به کار برده میشود. پس باید ترویج اتحاد در ابدان باشد.
اگر مقام معظم رهبری میفرمایند که باید در مقابل حرکتهای دشمن که به آتش افروزی دست می زند ید واحده باشیم، ید واحده بودن همان اتحاد در ابدان است؛ که این اتحاد در ابدان منجر به اتحاد در نفوس میشود. یعنی حرکت مقابل حرکت دشمن، اگر دشمن به دنبال اختلاف در ابدان است تا اختلاف در مبانی را ایجاد بکند، حرکت ما هم باید اتحاد در ابدان باشد در نظام عملی، در نظام محبتها، در نظام ارتباطات جامعه، یعنی از روزی که دشمن شروع کرد به این حرکت، ما باید اگر نظام محبتیمان، رابطههای حب و بغضمان قبل از این در رتبه مثلاً پنج بود، حتماً باید این را ارتقا بدهیم، حتماً باید تشدید بکنیم از محبت درون خانه تا محبت اجتماع، روابط درون خانه تا روابط اجتماعی. یعنی اگر من تاکنون سراغ همسایهمان را مثلاً چند روز یکبار میگرفتم حالشان را میپرسیدم، این را تقلیل بدهم، زمان فاصله را کمتر بکنم. اگر دوستانم را ارتباطاتم با آنها فاصلهاش..، دارم راه عملیاتی را هم دارم بیان میکنم که فکر نکنید فقط کلیات است، که اگر من دوستانی دارم که ارتباط پیامکی یا تلفنی دارم مدتی فاصله افتاده، برای ایجاد آن ارتباط و اتحاد در ابدان حتماً باید تماسهایم بیشتر بشود. اگر رفت و آمدهایم در این حد بوده، باید یک مرتبه دو مرتبه شروع بکنیم به ارتقا. حالا اگر این یک عمل اجتماعیِ مرتبط با هم بینِ همه افراد مؤمنین بشود، یک دفعه ببینید که این ید واحده شدن که هر ارتباطی یک استحکام ایجاد میکند، هر رابطهای با همدیگر یک استحکام ایجاد میکند، وقتی شما این کار را میکنید دوست شما هم از شما یاد میگیرد، به صورت هرمی این ارتباط گستردهتر میشود؛ به خصوص اگر انسان هدفمند این کار را بکند یعنی به طوری این حرکت را انجام بدهد که آن طرف مقابل هم اگر کششش را دارد و ظرفیتش را دارد احساس بکند که چرا شما این کار را کردید که در مقابل یک کار دشمن است. آن موقع خود این حرکت یک جهاد تلقی میشود. چون جهاد آنجایی است که انسان در مقابل فعل دشمن، هدف میگیرد فعل دشمن را در مقابلش یک عملیاتی انجام میدهد که ناظر به خنثی کردن افعال دشمن باشد.
با این نگاه، ببینید قرآن چقدر در صحنه است کانه برای امروز ما نازل شده و بیان دارد که «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا» شما از کسانی نباشید که تفرق در ابدان پیدا کردند. حالا این «كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا» مراتب تشکیکی دارد؛ یعنی یک موقع است که در یک جامعهای یک خانواده، تفرق میتواند مرتبه بالاتر چی باشد؟ اتحاد بالاتر را نداشته باشند همین تفرق محسوب میشود، آن رابطه گرم صمیمی کامل نباشد همین تفرق محسوب بشود، پس گرمتر و صمیمیتر کنیم. در مقابل کار دشمن باید به این پرداخت، اگر اختلافی تاکنون بود که مخل به نظام هم نبود، مخل به روابط اجتماعی هم نبود، همان اختلاف هم امروز باید برداشته بشود. هر اختلافی که این اختلاف میتواند آن بنیان مرصوصِ رابطههای عملی را مختل بکند و نفوذ ایجاد بکند، حتماً باید برداشته بشود. اگر ما این کار را کردیم در مقابل حیله دشمن و حرکت دشمن، یقین بدانیم اگر این کار به صورت هرمی گسترده بشود، فرهنگ بشود، بیان بشود، مردم به عنوان راهکار مقابله، همان جوری که مقام معظم رهبری فرمودند که ید واحده باشید در مقابل دشمنان دانا، در مقابل دشمنان جاهل و غافل، در مقابل اینها اگر ید واحده شدیم، ید واحده شدن با محبت ایجاد میشود، ید واحده شدن با ارتباط ایجاد میشود، ید واحده شدن مثل کنار هم جمع شدن یک مشت شکر نیست که اینها کنار هم در مشت من قرار بگیرند که هرگاه مشتم را باز کردم اینها از هم پراکنده و پاشیده بشوند. این ید واحده نیست، این تفرق کنار هم قرار گرفتن است. اگر نماز جماعت میرویم، میرویم و برمیگردیم نباشد. وقتی نماز جماعت میرویم از کسانی که اتصال نماز ما با آنها بوده در نظام ابدان، در نظام ارواح رابطه برقرار کنیم. نسبت به جمعی که حاضر هستند محبت درونیمان را احساس بیشتری داشته باشیم و تا هر مقدارش که امکان پذیر است ابراز صورت بگیرد.
ببین این آن وقت با این نگاه مکمل آیه قبل میشود و با هم تفسیر آیه واعتصموا میشوند. چقدر آن وقت آیه بیان یک حرکت اجتماعی زیبا را بیان میکند که «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا » که این تفرق به چی منجر میشود؟ «وَاخْتَلَفُوا» به اختلاف منجر میشود. به دنبال این آن اختلاف در مبانی و اختلاف غیر قابل پر شدن، لذا دشمن دنبال این است تفرق در ابدان ایجاد بشود. وقتی تفرق در ابدان ایجاد شد منجر به اختلاف میشود، آن وقت اختلاف دیگر به این راحتی پر نمیشود، درست نمیشود. اگر خواستیم اختلاف را حل بکنیم، آن موقع اختلاف در مبانی دیگر ریشهدار میشود؛ مثل یک کشوری که گاهی یک اختلافاتی، اقوام و شعوبی با همدیگر هستند که «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»[8] که این قبایل و شعوب یک امتیاز باشد لتعارفوا، اما اگر این اختلاف در ابدان منجر به چه بشود؟ اختلاف مذموم، که تعارض بشود، نتیجه آن تعارض میشود جداییطلبی، تجزیه. یعنی این اجتماعی که با هم بودند ولی شعوب و قبایل بودند وقتی که نتوانستند کنار هم ابدان قرار بگیرند منجر میشود به یک نگاه و فکری که هر کدام از ما باید مستقل باشیم. وقتی به این رسیدند آن وقت تجزیهطلبی میشود. یعنی دشمن دنبال تجزیه طلبی است، این تجزیه طلبی را از کجا آغاز میکند؟ از اختلاف در ابدان، از همین خواستهها، از همین خواستههای اولیه که به ظاهر خیلی حساسیت ایجاد نکند. اما نتیجهاش میشود آن تَجَزی و تجزیهطلبی که هر قومی و قبیلهای سازِ خودش را داشته باشد، فکر خودش را به عنوان فکر مقابل طرف دیگر ببیند. نه فقط میل خودش را مقابل میل دیگری ببیند، بلکه فکر خودش را مقابل فکر دیگری ببیند. اگر اینجوری شد و این تشدید شد و رشد کرد، این اختلاف در هیچ حدی منحصر نمیشود. لذا در یک جامعهای که حتی اینها مثلاً اگر ترک است، اگر کرد است، اگر لر است، اگر مثلاً بلوچ است در آنجا هم بین آنها دائماً اختلاف هی نهادینه میشود و تشدید میشود، آنها هم به اتحاد نمیرسند؛ چون این سیر جای تمامی ندارد، هرچه جلو میرود این تشتت چه میشود؟ وقتی نهادینه شد در وجود، نگاه بر این اساس شد که مرزبندیها هی صورت بگیرد، این مرزبندیها ابتدا ممکن است در مقام اقوام و قبایل دیگر صورت بگیرد، اما کمکم در یک قبیله، نسبت به افراد مختلف آن قبیله صورت میگیرد تا حتی در درون خود انسان هم نسبت به ارتباطات خود درونی انسان هم همین سرایت پیدا میکند و شدت پیدا میکند، خودش هم برای خودش غیرقابل تحمل میشود. یک سیری است که این میشود در حقیقت آن وقت «أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ»[9] یعنی خودش بالاترین دشمن خودش میشود. این سیر حرکتی است که انتهایش بغض و کینه در درون خود انسان هم است، آن هم سیر و نگاه الهی است که اتحاد و محبت در بین همه اجتماع است.
ببینید آن عبور از آن منیت های مذموم است در نظام الهی که از منیت ها و حدود مرزهای هر کسی میخواهد به سمت اطلاق حرکت بشود که «حَبْلٍ مِنَ اللَّهِ» که آن «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» حبل الهی قید است. قبلاً صحبتش را کردیم، حبل الهی حد هیچ کسی را ندارد؛ لذا چون حد هیچ کسی را ندارد همه میتوانند به آن چنگ بزنند. چنگ زدن زید با چنگ زدن عمر با چنگ زدن خالد با چنگ زدن حسن و حسین به حبل هیچ نزاعی ایجاد نمیکند چرا؟ چون حبل اطلاقی است. کششِ این ارتباط با همه را دارد. حالا در تعبیر فلسفیاش می گویند «بسیط الحقیقة کل الاشیا ولیس بشی منها»[10] بسیط الحقیقه عین همه اشیا میشود؛ اما اینجور نیست که عین اشیا بودن یعنی عین زید بشود، با این باشد، حدود این را داشته باشد. نه، کمالات این را دارد حدش را ندارد. لذا میتواند هم معیتش با زید باشد هم معیتش با عمر باشد «بسیط الحقیقة کل الاشیا ولیس بشی منها» نه کل بودن به معنای اجزا، کنار هم جمع بشوند اجزای مختلف یک کلی را تشکیل بدهند. این کل سعی است، نه کل مجموعی که اجزاء، همه اختلافات بیاید این وسط. یعنی اگر آنجا یک نفر بود، حالا صد نفر بیایند با صد تا حد. این که صد نفر با صد تا حد، که این مجموع نمیشود این پاشیده است. اگر صد نفر آمدند یک روح جمعی و یک حرکت کاروانی بدون حدودشان در اینجا ایجاد شد، محو بشود حدود اینها وقتی به این متصل میشوند، او میشود حرکت کمالی اتحادیِ وحدت بین یک اجتماع، که این میشود حرکت کاروانی اجتماع.
حالا اینجا باز چون بحثِ خیلی به نظرم کاربردی و دقیق است که ما باید از کجا آغاز بکنیم در مقابل حرکت دشمن؟ اتحاد در ابدان. اتحاد در ابدان چیست؟ روابط متکرر محبت آمیز که نمادی از او در همان امر به معروف و نهی از منکر بود، نماد دیگرش در ارتباطات اجتماعی و احسان و کمک به همدیگر است. دیدن مردم و دیگران و مومنان به عنوان خود. اگر ما میخواهیم حیله دشمن خنثی بشود و دشمن بلکه پشیمان بشود از حرکتی که کرده، نه فقط خنثی بشود بلکه یک سرمایه بشود برای ما؛ چون در حالت عادی این انگیزه کمک به ارتباطات دیگران برای انسان حدودی از انگیزه است، اما وقتی دشمن در مقابل قرار میگیرد، تحلیل حیله او برای انسان درست روشن بشود که او چه کار میخواهد بکند با ما، اگر این تحلیل شد ،مقابل عزم دشمن حتماً باید عزمی صورت بگیرد، جهادی صورت بگیرد، حرکت جهادی میشود. اگر حرکت جهادی شد آن موقع دیگر نمیشود در حد سابق این روابط را حفظ کرد، بلکه باید روابط در یک حد روابط چی باشد؟ روابط متعالی، روابطی که در حالت عادی شکل نگرفته، در حالت جهاد شکلگرفته.
ببینید یک نیروی جهادی که میخواهند بروند در مقابل دشمن جهاد بکنند اگر به اختلافات خودشان بپردازند، اگر به آن تفرقهای درونی خودشان هرچه بپردازند، این لشکر متلاشی است. در آن حالت باید به اتحادها و آن تشابهها بپردازند، آنها باید پررنگ شود تا این وحدت بین این نیرو ایجاد بشود. باید نگاه به فرماندهی قوی باشد، اشاره فرماندهی خوب اطاعت بشود تا این نیرو یکپارچه بشود. اگر باور کردیم حقیقتاً دشمن در یک جنگ ترکیبی دارد در مقابل حرکت اجتماعی ما که یک حرکت خزنده به سمت تعالی بود، مقابله دارد میکند و میبیند که این حرکت رو به پیشرفت بوده تاکنون، خب تمام قوایش را بسیج کرده. آیا ما میتوانیم با همین حالتی که الان داریم در ارتباطی که داریم همین را دفاع تلقی بکنیم و مقابله بکنیم؟ قطعاً امکان پذیر نیست.
پس باید ایجاد انگیزه بشود. احساس جهاد بکنیم، احساس جهاد در مرزهای بیرونی خیلی ساده است که آدم توپ و ترکش و بمباران دشمن را میبیند. اما احساس جهاد در اینجایی که از درون و آن نفاق درونی جامعه دارد یک چنین چیزی شکل میگیرد، در مقابلش یک حرکت ایجاد همبستگی ملی..، حتی کمک بی شائبه، حتی محبت بی شائبه. من محبت میکنم توقع محبتی هم از طرف مقابلم ندارم. من روابطم را تقویت میکنم حتی توقع رابطه متقابل از او ندارم، چون پیوند یک طرفی هم خودش مؤثر است. البته هر چقدر هم پیوند دو طرفی بشود و طرفینی بشود حتماً استحکام این پیوند بیشتر میشود و دوامش قویتر میشود. منتها باید انسان به نحوی این پیوند را جلو ببرد تا نتیجهاش پیوند دو طرفی نتیجهاش باشد.
پس ما باید جلوی تفرق را بگیریم تا منجر به اختلاف نشود. الان دشمن در مرتبه تفرق بین مؤمنین است. الان در اجتماع ما مرحلهای که دشمن دارد طی میکند مرحله تفرق است. ولی غایت دشمن فقط این تفرق نیست، به دنبال اختلاف است که آن اختلاف در مبانی اگر شکل گرفت و آن نهادینه شد که بعضی از آثارش، بعضی از آن تلنگرهایش دارد آشکار میشود که دارد به مبانی منجر میشود که اگر ما دیرتر اقدام بکنیم و اختلاف در مبانی شکل بگیرد، آن موقع اختلاف در مبانی، هزینه درمانش و تحققش خیلی سخت میشود.
ببینید زمانی که امام حسین علیه السلام قیام کرد، تفرق در ابدان منجر به اختلاف در مبانی شده بود. یعنی نوع نگاه دین داری اصلاً به گونهای بود که مردم زیر پرچم یزید و معاویه زندگی کردن را دینداری میدیدند. مبانیشان، اختلاف در مبانی این را دینداری میدید. هیچ کدام از این دیداریشان ناراضی نبودند. تا حضرت آمد که این اختلاف را بردارد، یک شهادتی مثل امام حسین علیه السلام و یارانش را میطلبید تا اختلاف در مبانی جلویش گرفته بشود. اما در مرتبه اختلاف در ابدان، این مرتبه مجاهدت سنگین که به دنبالش این همه هزینه میخواهد را نمیشود. اگر ما این کار را نکردیم، در مرتبه بعد این کوتاهی ما دنبالش چی را میطلبد؟ یک هزینه سنگینی که نظیر آنچه که، به اصطلاح یک نمونهای از آن چیزی که در کربلا محقق شده.
ببینید اینها بحثهای دقیقی است، کوتاهی امروز ما در ایجاد این پرکردن فاصلهها اگر درست انجام نشود، دیر انجام بشود، با تأخیر محقق بشود، دشمن دارد به سرعت راه خودش را در رساندن تفرق در ابدان به اختلاف در مبانی پیش میبرد. اگر ما این سرعت او را کم نکنیم ابتدائاً و بعد جلویش را نگیریم و بعد این را تبدیل به مقابلش نکنیم، یعنی تهاجم علیه خودش. در حالی که دشمن ما در این مسئله آسیبپذیرتر از ما است؛ چون اتحاد آنها بر پایه دنیا است و دنیا اساسش بر تشتت و تفرقه است. ما اتحاد در ابدانمان عبور میکند به اتحاد در نفوس و ارواح میرساند که «الأرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ، فماتَعارَفَ مِنها ائتَلَفَ، وما تَناكَرَ مِنها اختَلَفَ»[11] ارواح جنود مجنده هستند، لشکر هستند، یک ارتباط پیوسته دارند با همدیگر، هر چقدر به هم شبیهتر باشند به هم پیوستهتر هستند ارواح. این پیوستگی و شباهت از کجا ایجاد میشود؟ قدری از او از رابطه اعمال ایجاد میشود، قدریاش در نظام روحی، در نظام فطرت، در نظام دعوت انبیا، از آن راه محقق میشود. پس اگر ما کوتاهی در این دعوت داشته باشیم امروز در این ارتباطاتمان، این نتیجه تحلیل بسیار دقیقی از آیه استفاده میشود که هزینهای که بعداً باید پرداخت کنیم هزینه بسیار گزافتر و سنگینتری است. حالا اگر
شاگرد: …
استاد: خیلی سؤال خوبی است. ببینید مرز این کجا است؟ ما در بحث امر به معروف و نهی از منکر اول عرض کردیم الان هم اشاره کردم، در بحث امر به معروف و نهی از منکر عرض کردیم ما از جامعه مؤمنین یعنی آن عدهای که دغدغه دین دارند اگر این را شروع بکنیم، مثل یک آهنربایی میشود که این آهنربا اول آهنهای خالص را، برادههای خالص را جذب میکند. هر چه این قویتر میشود، قدرتمندتر میشود اثرش میشود چی؟ آن آهنهایی که ناخالصی هم دارند را قدرت جذب پیدا میکند. در جامعه ایمانی ابتدا از کجا شروع بکنیم؟ از نزدیکترین، از مؤمنترین، از بین خودمان اگر این رابطه شروع بشود به مستحکم شدن، از همینجا این توسعه پیدا میکند. نترسیم از اینکه بگوییم حالا کو تا آن ورش؟ نه، از اینجا را شروع بکنیم، نه به بقیه بیتفاوت باشیم اما عزممان را در درون بگذاریم که این بنیان مرصوص از یک هسته آغاز بشود. میتواند از خانواده باشد، از فامیل باشد، از محله باشد، از دوستان همسو باشد، دقت میکنید از …؛ ما الان متاسفانه وقتی میآییم کنار هم در یک کانال قرار میگیریم اینقدر اختلافات تباغضی، نه اختلافات تولدی، که تولد یک نکته بالاتر و یک همت بالاتر را به دنبال داشته باشد، اینقدر اختلاف زیاد میشود، میپاشد از همدیگر. یکییکی قهر میکنند از هم جدا میشوند. اگر قرار باشد بر این اساس حرکت بکنیم، اینها تازه مومنان و متدینان و آنهایی که دغدغه مند هستند، اگر نتوانستیم این ارتباط را، این گفتگو را، این رابطه را که یکی از چیزهای گفتگو، ارتباط همین گفتگوها است که نمیتوانیم کنار هم، با هم گفتگویی بکنیم که نتیجه از داخل آن دربیاید، نه دشمنی و کینه و دلخوری و ناراحتی، پس باید از نزدیکترینها شروع بکنیم. چون در اینجا یک قدم برداریم میرسیم. این یک قدم را ابتدا مثل ماشینی که میخواهد حرکت بکند آن سنگینترین دنده دندۀ یک است، میخواهد ماشین را حرکت بدهد، بر وزن ماشین و اصطکاک غلبه کند اما دندههای بعدی نیروی کمتری ولی سرعت بیشتری.
اگر ما میخواهیم حرکت را آغاز بکنیم از «قُوا أَنْفُسَكُمْ» از درون خودمان ابتدا، «وَأَهْلِيكُمْ» بعد خانواده، بعد «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»[12] نزدیکترینها، حالا این عشیره اقربین گاهی به لحاظ همکاران و دوستان و گاهی نه، همان خلاصه ارحام و فامیل میشود همه اینها را شامل میشود و بعد نسبت به مردم عمومی این توسعه پیدا میکند. منتها میتواند « قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ»[13] را ابتدا انسان تمرکزش را روی این قرار بدهد اما رابطهاش را با مراتب بعدی، لایههای بعدی آغاز کرده باشد تا اگر در بحران هستیم؛ اگر در حالت عادی باشیم این رابطه رابطۀ پسندیدهای است اما وقتی در بحران هستیم باید آن رابطه گستردهتر را هم شکل بدهیم اما تمرکزمان روی آن هسته است که این شکل بگیرد و این هرچه قویتر بشود اثرش در محبت گستردهتر میشود.
این را بدانیم محبت یک امر فطری است و چون یک امر فطری است و قلوب بر محبت تنیده شده است، اگر رابطهها بر اساس محبت و بغض واحد، بغض سر جایش محفوظ است آن بغض طرد دشمن است، طرد عدمها است که باید آنها هم طرد بشوند، فقط جذب محبوبها و آن ملایمها نیست، طرد منافرها هم حتماً باید همراه باشد. اگر جامعه و اجتماعی بر این اساس شروع کردند، نه فقط حیله دشمن مقابله میشود و خنثی میشود بلکه آن پاتک به دشمن تلقی میشود که دشمن مجبور میشود عقب نشینی بکند و بعد بلکه یک حقیقتی شکل میگیرد، یک فرهنگی شکل میگیرد که در درون دشمن جذاب میشود. جذابیت این به درون نیروهای دشمن هم سرایت میکند که لایههای دورترِ دشمن ابتدائاً به این جذب میشوند بعد هی لایههای نزدیکترش هم این تأثیر را.
باور بکنیم که اگر به ما فرمودند که «أي عرى الإيمان أوثق»[14] و وقتی یکی جواب داد که پیغمبر این را فرمود یکی گفت صلاه است، یکی گفت صیام است، یکی گفت حج است، یکی گفت جهاد است، حضرت فرمودند که همه اینها درست است اما «اوثق عری الایمان الحب فی الله و البغض فی الله»[15] آنی که اساس ملات رابطه اجتماعی و دین را حفظ میکند همه چیزش را به هم پیوند میدهد، حب فی الله و بغض فی الله است. که مراتب حب فی الله و بغض فی الله روابط اجتماعی است که انسان کمکهای اجتماعی، رابطههای اجتماعی است که بروز و ظهور حب فی الله و بغض فی الله است. انشاالله خدای سبحان همه ما را به توطئههای دشمن و دسیسههای او مطلع بگرداند و عزم و جزم و قدرت بر مقابله با آنها و سلطه بر حیلههای آنها را به همه ما انشاالله عنایت بفرماید. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] آل عمران، آیه 105.
[2] آل عمران، آیه 103.
[3] آل عمران، آیه 104.
[4] صف، آیه 4.
[5] آل عمران، آیه 105.
[6] شرح مسلم ، النووي : 11 / 91 ، الجامع الصغير ، السيوطي : 1 / 48 ح 288 ، كشف الخفاء ، العجلوني : 1 / 64 ح 153.
[7] آل عمران، آیه 64.
[8] حجرات، آیه 13.
[9] ورام بن أبي فراس، مجموعه ورام، انتشارات مكتبه فقيه، ج1، ص59.
[10] تذكرة الاَعيان (السبحاني، الشيخ جعفر) ، جلد : 1 ، صفحه : 317.
[11] كنز العمّال : 24660.
[12] شعراء، آیه 214.
[13] تحریم، آیه 6.
[14] الکافي ج2 ص125.
[15] همان، «أَوْثَقِ عُرَى اَلْإِيمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِي اَللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اَللَّهِ»
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 814” دیدگاه میگذارید;