بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
[سورة آلعمران (3): الآيات 92 الى 95]
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ (92) [1]
مقام ابرار
این آیه شریفه که بسیار هم کاربردی است و آثار زیادی هم دارد، هم از جهت اجتماعی و هم از جهت سلوکی و هم از جهت دینی، ان شاء الله بعضی از وجوهش را در محضرش قرار میگیریم.
لن آمده است. لن برای نفی ابد است. اینجا لن تنالوا برای نفی ابد نیامده است. برای شدّت و تأکید آمده است. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ»[2] یعنی قطعاً و محقّقاً کسی نخواهد رسید حتی تنفقوا. چون غایت آمده است، شدّت تأکید است که تا آن غایت محقّق نشود، نیل و رسیدن محقّق نمیشود.
میگویند نفی ابد با غایت سازگار نیست. لذا جهت تأکید آمده است.
نکته دوم این است که اینجا بِرّ آمده است. بِرّ در آیات قرآن متعدد آمده است. «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»[3] بِرّ گاهی به معنای نیکویی و خیر است. زیاد هم استعمال شده است. اما گاهی بِرّ به معنای مقامی آمده است که آن مقام مقام ابرار است. اینجا بحث در این نیست که کسی به خیر و نیکویی نخواهد رسید مگر اینطور. که بِرّ به معنای نیکی باشد. بلکه بِر در اینجا به معنای مقام ابرار است که «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ»[4] کسی به مقام ابرار نخواهد رسید مگر اینکه این کار را کند. پس رسیدن به مقام خاص است که نیل به آن مقام مطرح شده است. لذا خود انفاق از هر طوری که باشد، جزو بِرّ است. اما انفاق مما تحبّون رسیدن به مقام ابرار است. پس این گونه نیست که انفاق مما تحبون فقط برّ و نیکی باشد. بلکه مطلق انفاق برّ است. اما انفاق مما تحبّون مقام ابرار است.
گاهی ما بحث انفاق را داریم که در بعضی از موارد وجوب انفاق است. گاهی خدای سبحان تشویق بر بِرّ میکند. گاهی تحذیر از عدم بِرّ میکند. یعنی از عدم صدقات و انفاق تحذیر میکند. پس گاهی تشویق به صدقات و انفاق است. گاهی تحذیر از صدقه ندادن و انفاق نکردن است. گاهی خدای سبحان تحذیر میکند که اگر میخواهی انفاق کنید، چیزی انفاق بکنید که مورد بیزاری خودتان نباشد که اگر کسی به خود شما میخواست بدهد، برایتان قابل گرفتن باشد. چیزی که بی ارزش است یا لباسی که مندرس است را انفاق نکنید. گاهی میگوید «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ»[5] اما در رأس همه این ها «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[6] است. اینجا انفاق از آنچه دوست دارید. لذا وقتی این آیه شریفه نازل شد، بعضی از کسانی که این آیه به گوششان رسید، بهترین چیزهایی که داشتند را در راه خدا انفاق میکردند. پیغمبر اکرم(ص) برای اینکه احساسات بر عقل غلبه نکند، احساسی کاری انجام ندهند، انفاق را به نزدیکان قرار می دادند. مثلاً زید بن حارثه یک اسبی را که خیلی دوست داشت انفاق کرد، آن اسب برایش مثل یک ماشین لوکس بوده است، چون یک انسی هم با اسب دارند، غیر از اینکه مرکب بوده. آن را در راه خدا انفاق کرد. پیغمبر اکرم(ص) این اسب را به فرزند زید داد. در عین اینکه انفاق کرد، ولی در خانواده خودشان هم باشد. یا بعضی موارد مشابه که وقتی این ها انفاق کردند، پیغمبر اکرم(ص) سعی کرد که نکند یک موقعی کسی در احساسات کاری را انجام بدهد بعد پشیمان بشود و بعد برایش سخت باشد، به نزدیکان انفاق را قرار میداد تا دور از دسترسش نباشد.
پس «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[7] که انسان را به مقام ابرار میرساند به این جهت است که انسان میخواهد به مقام ابراری که محبوبش است، برسد. میگوید اگر میخواهی به مقام ابراری که محبوبت است برسی، باید از چیزی که دوست داری بگذری. دادن چیزی که محبوب است انسان را به مقام محبوبش میرساند. حدیثی را در فتوحات نقل میکند، وقت نکردم که پیدا کنم، صدرش این است که قلب کل انسان حیث ماله، قلب هر انسانی آنجایی است که مالش هست. بعد دارد که اموالتان را در آسمان سرمایه گذاری بکنید تا دل هایتان آسمانی بشود. آن جایی قلب انسان میرود که مالش هست. همانجا ابن عربی میگوید که این حدیث را با اینکه عیسی(ع) فرمودند، مورد توجّه است، شاید هم حدیث قدسی باشد.
دخیل کردن مردم در کارهای خیر
«فاجعلوا اموالکم فی السماء، تکن قلوبکم فی السماء». تا قلبتان به سمت آسمان برود. این را عیسی(ع) فرمود، اما کسی که خوب این را به کار گرفت سامری بود. سامری از اموال خود این ها گرفت و زینت های خود قوم را گرفت. آن طلاها را آب کرد، گوساله را از طلای قوم درست کرد. قلب مردم به سرعت به سمتش میل پیدا کرد. چون اموال خودشان بود. اگر در نظام تبلیغی انسان میخواهد تأثیر گذاری ایجاد کند، راه تاثیر گذاری این است که مردم ببینند دخیلند. اگر مسجدی را که مردم در ساختنش دخیل شوند، با نماز خواندن در آن آباد نگهش میدارند. اما اگر فقط یک نفر بانی شد و ساخت، خوب است، اما مردم دخیل نمیبینند که شرکت هم بکنند.
یک حکمی در یهودیت هست و در تورات آمده است که معلوم است الهی است. حکم این است که هر کسی که به سنّ بلوغ میرسد، آن شخصی که به سنّ بلوغ میرسد باید یک وجهی است، مقدارش هم زیاد نیست، برای ساختن معابد حتما کمک بکند. این یک منسک دینی است. مثل اینکه ما میگوییم خمس داریم، زکات داریم، آن ها یکی از مناسکشان در کارهای اقتصادی شان این است که اگر کسی به سن بلوغ میرسد باید یک مقداری که زیاد هم نیست و قابل انجام برای همه است، باید به ساخت معابد کمک کند. از ابتدا خودش را سهیم و شریک در آن ساختن میبیند. اگر یادتان باشد امام هم قبل از انقلاب وقتی برای فلسطین میخواستند پول جمع کنند، گفته بودند فلان مبلغ نیاز است. امام فرمودند هر کسی این مقدار بدهد. بعضی بازاری ها گفته بودند ما میتوانیم همه اش را بدهیم. امام فرمودند نه، میخواهم همه بدهند. این ها گره خوردن است. روش است. دل انسان جایی میرود که مالش است. به خصوص اگر مالی باشد که دوست دارد. کندن از او یک حرف است. غیر از اینکه وقتی این را در راه خدا داد، دلش هم با این در راه خدا همراه میشود. باید روی این ها کار کاربردی و عملیاتی کرد. یک بحث نظری صرف نیست.
بحث در اینجا مقام بِرّ است نه فقط بحث نیکی باشد.
تثبیت مقام محضریّت الهی
یکی دیگر از بحث ها این است که در این آیه شریفه میفرماید «وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ»[8] آن چیزی که باعث میشود این انفاق راحت بشود، این است که در مرئی و منظر خدا دیده بشود. یعنی باور به این مسئله برای کسی که انفاق میکند با عدم باور به این مسئله ولی انفاق کردن کاملاً متفاوت است. یعنی کسی که با این باور انفاق میکند، در عین حال دارد نظام اعتقادی اش رشد میکند. محضریت خدا را دارد تمرین میکند. باور میکند. و مطابق او عمل میکند. عملی که از این جهت نشأت بگیرد که من خودم را در محضر الهی ببینم و این کار را انجام بدهم، با عملی که فقط امر الهی ببینم و انجام بدهم. منشأ اینکه باعث بشود من به این فعل دست بزنم هرچقدر عمیق تر باشد فعل عمیق تر واقع میشود. اگر فعل از درون آن مرتبه اعتقادی من نشأت بگیرد، یک مرتبه از تأثیر را دارد. اگر فقط از مرتبه نظام عملی و احساسی من نشأت بگیرد، یک مرتبه از تأثیر را دارد. این تأثیر ها خیلی متفاوت است. اگر میخواهیم نظام تأثیر عمل عمیق شود، باید از لایه های عمیق تر وجود نشأت بگیرد. غیر از اینکه نشأت گرفتن از لایه های عمیق وجود عمل را تاثیرگذارتر میکند، اثر دیگرش این است که خود لایه های عمیق وجودی وقتی به مرتبه عمل میرسند هم عمیق تر میشوند. هر چقدر لایه های عمیق وجودی به مرتبه عمل برسند، تثبیت میشوند. گاهی برای انسان در محضر خدا بودن یک حال است. گاهی ملکه میشود. اینکه انسان این اعمال را با این نگاه که در محضر الهی است دارد انجام میدهد، با این نگاه که «وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ»[9]، خدا دارد میبیند. آن موقع چون انسان از این مرتبه وجودی اش این عمل را انجام میدهد که در محضر الهی است، این محضریت هم در وجودش تثبیت میشود.
غیر از اینکه «فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ»[10] یک اثر دیگری هم دارد. چون خدایی که علیم است جزا میدهد. پس اگر انسان در محضر خدایی که علیم است دارد عمل انجام میدهد، یقین به جزا هم پیدا میکند. یقین به جزا هم معدّ برای ادای عمل میشود. هرچقدر باور به این مسئله بیشتر بشود که در محضر الهی است، کار ساده تر میشود. چون کسی که علیم است قدیر هم هست. و کسی که علیم قدیر است، جزای این عمل را هم میخواهد بدهد. پس هرچقدر من این عمل را در محضریت آن علیم بیشتر ببینم، جزایش هم قطعی تر میشود. از یک امری که ممکن است نسیاً منسیّاً بشود، جدا میشود و به یک امر نقد تبدیل میشود. انسان مییابد که خداوند سبحان از لحظه عمل که میبیند و علم پیدا میکند، جزای عمل آغاز میشود. پس «فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ»[11] خودش یک کار کاربردی است که مردم یاد بگیرند که عمل را که دارند انجام میدهند بیابند که در محضر خدا دارند انجام میدهند. یک وقت میگوییم عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نکنید. محضریت باعث بشود تقوا و حریم را حفظ بکند. یک بحث دیگر این است که عالم محضر خداست، عمل صالح را در محضر ببینیم. مراقبه انسان در انجام عمل این طور متفاوت میشود نسبت به کسی که عمل را انجام میدهد و خدا را غائب میبیند. پس ببینید چقدر آیات قرآن در عین اختصار و ایجاز، در نظام کاربردی میتواند تأثیرات داشته باشد، اگر ما به عنوان دستورات کاربردی ببینیم. نه فقط یک نگاه ذهنی باشد. تک تک این بیانات و عبارات هر کدامشان در نظام تأثیرگذاری، تاثیرگذاری خاصّ خودشان را دارند.
مصادیق «ممّا تحبّون»
حتی «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[12] ، مصادیقش مختلف میشود. گاهی ممّا تحبّون است در جایی است که انسان به آن احتیاج دارد. یک جایی انسان احتیاج دارد. یک جایی است که انسان احتیاج به این ندارد، اما جزو کالاها و چیزهایی است که مرغوب انسان است، جلب نظر انسان را کرده است، به آن محبت دارد. پس یک وقت دوران قحطی است، انسان کیسه برنج دارد، محبّت به این دارد چون احتیاج به این دارد. «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[13] یک بیان است. در جایی که دارد اما در بین چیزهایی که دارد به این علاقه بیشتری دارد. این هم یک طور است. میتواند مصداق های دیگری از محبّت را برای خودش داشته باشد.
یک نگاه دیگر این است که «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[14]، آیا فقط اموال را شامل میشود؟ یا نه، هر چیزی را که اینجا اطلاق دارد، «حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[15]، از جمله برترین چیزهایی که انسان به آن محبت دارد جانش است. حبّ ذات انسان است. اینکه «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[16]، پس میتواند فرض جهاد را هم شامل بشود که انسان جانش را دارد انفاق میکند. میتواند فرزندان انسان را هم شامل بشود. انسان در راه جهاد فی سبیل الله فرزندانش را در راه جهاد برای خدای سبحان راهی کند.
ممّا تحبون، این میتواند هم در نظام اعتقادی باشد، هم میتواند در نظام اعمال باشد. این هم یکی از مصادیق است. چنانچه در «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»[17] ایمان به خدا هم از مصادیق بِرّ است. پس بِرّ عام است. رسیدن به آن بِرّ و نیکی که عام است، «حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[18]، را مطابق آن معنا میکند.
یک نکته دیگر این است که لن تنالوا البر در روایت شریفی که میفرماید: «نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر، و من البر التوحید و الصلاة و الصیام»، تعبیر خیلی زیبایی است. ما اصل هر خیری هستیم و هر برّی از فروع ماست. بعد بِرّ را بیان میکنند.
336- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُ بِرٍّ [19]
هر بِرّی از فروع ماست.
فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِيءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِيمَةُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ الرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ وَ رُكُوبُ الْفَوَاحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ* وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ الْقَبِيحِ فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا. [20]
کسی که فکر میکند با ماست اگر به شاخه های دشمنان ما خودش را متصل کرده است، دروغ میگوید.
این یکی از روایاتی است که نشان میدهد خود حضرات اصل بِرّ هستند.
رسیدن به توحید ربوبی از طریق توحید ولائی
کسی به موطن و مقام و اتصال به ولایت حضرات نمیرسد تا اینکه انفاق از آنچه دوست دارد بکند. پس رسیدن به مقام ولایت که بعضی میشوند منا اهل البیت، به مقام محبّت و ولایت اهل بیت(ع) میرسند، از راه انفاق می گذرد. انسان وقتی از چیزهایی که دوست دارد میگذرد، آن وقت به حقیقتی که محبوب مطلق و واقعی اوست میرسد که حبّ ولایت است. تنه هر خوبی ما هستیم. همه خوبی ها حتی توحید، که این جا توحید ولایی میشود، توحید ربوبی از طریق توحید ولایی میّسر است. تا کسی همه خوبی ها را از ولایت نبیند، به توحید ربوبی نمیرسد. کسی که به دنبال توحید است راهش ما هستیم.
توحید ولایی یعنی همه حقایق متکثّره به یک حقیقت واحده میرسد. مثل اینکه میگوید ما اصل همه خیر هستیم، بقیه فروع ما هستند. شجره طوبی تنه اش در خانه امیرالمؤمنین(ع) است و شاخه هایش در خانه های مؤمنین است. ببینیم هر خیری و هر نیکی ارتباط با امام است، ارتباط با ولی است. از این طریق انسان به هر نیکی که میخواهد چنگ بزند، می تواند. روایات متعدد دارد که به شاخه های شجره طوبی چنگ میزند، آن شاخه او را به ولایت میرساند نگاه به خیرات به عنوان ظهورات ولایت که انسان را به ولایت میرسانند. هر خیر و نیکی، ظهور ولایت است. در بحث سنّت یوسفی در جریان ظهور هم این مسئله خیلی کاربرد دارد.
85- عن مفضل بن عمر قال دخلت على أبي عبد الله ع يوما و معي شيء فوضعته بين يديه، فقال: ما هذا فقلت هذه صلة مواليك و عبيدك، قال: فقال لي: يا مفضل إني لا أقبل ذلك- و ما أقبله من حاجتي إليه و ما أقبله إلا ليزكوا به، [21]
اگر میدهی، فکر نکن که منّتی داری که این را میدهی. با دادن این جان شما تطهیر میشود.
ثم قال: سمعت أبي يقول: من مضت له سنة لم يصلنا من ماله قل أو كثر- لم ينظر الله إليه يوم القيامة إلا أن يعفو الله عنه، [22]
در محاسبه این مورد مغفرت نیست و لم ینظر الله الیه.
ثم قال: يا مفضل إنها فريضة- فرضها الله على شيعتنا في كتابه، إذ يقول: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» [23]
به مقام نیکان و ابرار نمیرسید حتی تنفقوا مما تحبون.
فنحن البر و التقوى و سبيل الهدى و باب التقوى، [24]
بِرّ و تقوی ما هستیم، به ما نمیرسد. عرض کردیم که مصداق تامّ بِرّ خود امام معصوم است. به این مقام بِرّ و ابرار نمیرسید مگر اینکه تنفقوا مما تحبون.
و لا يحجب دعاؤنا عن الله، اقتصروا على حلالكم و حرامكم فاسألوا عنه- و إياكم أن تسألوا أحدا من الفقهاء- عما لا يعنيكم و عما ستر الله عنكم.[25]
كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (93) فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (94) قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (95) [26]
میفرمایند ممکن است بگوییم این آیه مستقل از سابق باشد. اما چون یهود در رابطه با انفاق نظریه ای داشتند، به این صورت که یهود تحریف شده، میگفتند خدا باید خودش بدهد. مگر خدا دستش بسته است؟ اگر میخواهد بدهد خودش بدهد. به ما چه ربطی دارد؟ اگر میگویید ما محبوب خدا هستیم، «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ» [27]، به مقام محبوبیّت که مقام بِرّ هست نمیسند حتی «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» [28] با این نگاه این آیه هم به اعتقاد و نگاه یهود مرتبط میشود. اما آیه میشود مطلق باشد و ناظر به همه باشد. مرتبط با قبل باشد هم منافات به عمومیّتش ندارد.
اشتقاق کلمه «بِرّ»
نکته دیگر این است که خود کلمه بِرّ از بَرّ در مقابل بحر گرفته شده است. چرا بِرّ را به کار میگیرند به عنوان نیکی کردن؟ چون کلمه بَرّ در مقابل بَحر کنایه از وسعت است. بَرّ و بیابان به عنوان جای وسیع است. خود کلمه بِرّ با همین استناد میخواهد بگوید بِرّ سعه ایجاد میکند. یا حقیقتی است که اینقدر سعه دارد. لذا نیکی را با آن نگاه که مشتق شده است از بِرّ که سعه و وسعت را میرساند به کار گرفتند.
توسّع فی فعل الخیر است. از راغب نقل میکنند.
بحر هم توسّع دارد، اما از بر اتخاذ کردند، چون در جزیرة العرب از هر طرف که نگاه میکردند بیابان بود. هم بحر و هم بر توسّع دارند.
بيان
ارتباط الآية الأولى بما قبلها غير واضح و من الممكن أن لا تكون نازلة في ضمن بقية الآيات التي لا غبار على ارتباط بعضها ببعض، و قد عرفت نظير هذا الإشكال في قوله تعالى: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا» الآية: آل عمران- 64، من حيث تاريخ النزول.[29]
و ربما يقال: إن الخطاب في الآية موجه إلى بني إسرائيل، و لا يزال موجها إليهم، و محصل المعنى بعد ما مر من توبيخهم و لومهم على حب الدنيا و إيثار المال و المنال على دين الله: أنكم كاذبون في دعواكم أنكم منسوبون إلى الله سبحانه و أنبيائه و أنكم أهل البر و التقوى، فإنكم تحبون كرائم أموالكم و تبخلون في بذلها و لا تنفقون منها إلا الردي الذي لا تتعلق به النفوس مما لا يعبأ بزواله و فقده مع أنه لا ينال البر إلا بإنفاق الإنسان ما يحبه من كرائم ماله، و لا يفوت الله سبحانه حفظه، هذا محصل ما قيل: و فيه تمحل ظاهر!.
و أما بقية الآيات فارتباطها بالبيانات السابقة ظاهر لا غبار عليه.
قوله تعالى: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ، النيل هو الوصول، و البر هو التوسع في فعل الخير، قال الراغب: البر خلاف البحر، و تصور منه التوسع فاشتق منه البر أي التوسع في فعل الخير، انتهى.[30]
بر را با این نگاه دیدن یک زیبایی دارد. توسع در فعل خیر را در خودش ببیند.
و مراده من فعل الخير أعم مما هو فعل القلب كالاعتقاد الحق و النية الطاهرة أو فعل الجوارح كالعبادة لله و الإنفاق في سبيل الله تعالى، و قد اشتمل على القسمين جميعا قوله تعالى: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ» الآية: البقرة- 177. [31]
در قرآن دو جا «علی حبه» آمده است. در آیه بالا آمده است. چون رابطه بین مال با نظام انسان که از زمین اخذ شده است، از طین گرفته شده است اساس وجودش و به این انس دارد و لذا مال را برای خودش یک سرمایه و محبوبیّتی به نظام طبیعی اش میبیند، «آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ»[32]، برای انسان یک چیز طبیعی و غریزی شده است. دوست داشتن مال. لذا گذشتن از این طبیعت و غریزه که انسان از زمین است و مال هم تعلق غریزی است، سخت است.
انشاءاللّه ادامه بحث را در آینده عرض خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] آل عمران 92
[2] آل عمران 92
[3] بقره 177
[4] آل عمران 92
[5] بقره 267
[6] آل عمران 92
[7] آل عمران 92
[8] آل عمران 92
[9] آل عمران 92
[10] آل عمران 92
[11] آل عمران 92
[12] آل عمران 92
[13] آل عمران 92
[14] آل عمران 92
[15] آل عمران 92
[16] آل عمران 92
[17] بقره 177
[18] آل عمران 92
[19] الكافي (ط – الإسلامية)، ج8، ص: 243 -242
[20] الكافي (ط – الإسلامية)، ج8، ص: 243 -242
[21] تفسير العياشي، ج1، ص: 184
[22] تفسير العياشي، ج1، ص: 184
[23] تفسير العياشي، ج1، ص: 184
[24] تفسير العياشي، ج1، ص: 184
[25] تفسير العياشي، ج1، ص: 184
[26] آل عمران 92 الی 95
[27] تفسير العياشي، ج1، ص: 184
[28] تفسير العياشي، ج1، ص: 184
[29] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 343
[30] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 344
[31] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 344
[32] بقره 177
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 786” دیدگاه میگذارید;