بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
ان شاء الله زمان ها برای ما فقط عبور نکنند. هر زمانی مأموریت دارد. ان شاء الله آن منزل و سلوک و رشد محقق شود تا وارد نیمه شعبان شویم و بعد وارد ماه رمضان شویم که ماه وصال الهی است. از توحید ولایی به توحید ربوبی بار پیدا کنیم. سیزدهم رجب و بیست و هفتم رجب و نیمه شعبان توحید ولایی محقق شود و در ماه رمضان و شب های قدر، توحید الهی محقّق شود.
ارتباط با مؤمنین، راه ارتباط با امام
18- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ(بکیر نوع اعین است و زراره فرزند اعین است) قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ لِلْقَائِمِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ إِنَّهُ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ يَعْنِي الْقَتْلَ.[1]
یکی از حکمت های غیبت این است که آمادگی برای مردم نیست و دولت های جور دنبال قتل حضرت هستند.
19- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ[2]
آن روایت معروف که «اما کثر مالی اجلست علی بابی بوابا». شیعیان رفت و آمد میکردند به خانه او که پولدار شده بود، دشمن هم دنبال شناسایی بود. میگوید در خانه را بستم تا این ها را رد کنم. هم جان آن ها به خطر نیفتد هم از شهرت خودم میترسیدم. وقتی برای حج رفتم و خدمت امام رسیدم، آن جا وقتی سلام کردم، «ردّ علیّ بوجه قاطب مزور». ابروها که در هم کشیده میشود قاطب میگویند. حضرت با یک روی درهم کشیده ترش به من جواب سلام داد.
11- أَقُولُ رُوِيَ فِي كِتَابِ قَضَاءِ الْحُقُوقِ وَ ثَوَابِ الْأَعْمَالِ وَ رِجَالِ الْكَشِّيِّ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: لَمَّا كَثُرَ مَالِي أَجْلَسْتُ عَلَى بَابِي بَوَّاباً يَرُدُّ عَنِّي فُقَرَاءَ الشِّيعَةِ فَخَرَجْتُ إِلَى مَكَّةَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ فَسَلَّمْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَرَدَّ عَلَيَّ بِوَجْهٍ قَاطِبٍ مُزْوَرٍّ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الَّذِي غَيَّرَ حَالِي عِنْدَكَ قَالَ تَغَيُّرُكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ [3]
البته در ظاهر توجیه داشت. باید روابطش را پنهانی برقرار میکرد. باید پشت پرده شیعیان را شناسایی میکرد و کمک ها را انجام میداد. مثل علی بن یقطین که وقتی پیش امام آمد و عرض کرد که آقا اجازه بدهید من خارج شوم. خیلی سخت است. حضرت فرمودند اجازه نداری. باید بمانی و کفّاره اش هم این است که برای مؤمنین گشایش ایجاد کنی.
ادامه روایت هم خیلی زیباست. رابطه با امام راهش ارتباط با مؤمنین است. قطع ارتباط با مؤمنین، قطع ارتباط با امام است. از همسر و فرزند و پدر و مادر و همسایه و دوست و آشنا و فامیل شروع میشود تا بقیه. هرچه نزدیک تر باشند، در تأثیر شدیدتر است. اگر کسی روابطش با این ها خداپسند نیست، ممکن است گناه نمیکند، اما خداپسند هم نباشد، اگر این طور باشد، رابطه با امام هم برایش پیش نمیآید. اگر بد است، خوب کند. اگر خوب است، خوب تر کند. اگر دنبال رابطه با امام است، رابطه اش را با مؤمنین بهتر از گذشته انجام دهد. تعبیر امام در حدیث عبدالعظیم حسنی این است که ذلک قربة الی. کار سختی نیست. عملیاتی است و معلوم است و مبهم نیست. کسی نمیتواند بگوید امام زمان کجایی که من خدمت به شما داشته باشم. دم دست است. صبح که از خواب پا میشوی من را میبینی. صبح که میخوابی من را میبینی. همین مؤمنینی که دم دست شما هستند. خدمت به مؤمنین، خدمت به امام است. دیدن مؤمنین، دیدن امام است. میگویند اگر نمیتوانید زیارت ما بیایید، به زیارت قبور مؤمنین بروید. چقدر کار را ساده میکنند و چقدر روابط اجتماعی را تقویت میکنند. دوران غیبت این ولایت باید دیده شود. هر چقدر این ولایت دیده شود، امام حضورش در جامعه قوی تر لمس میشود. احساس و قابل ارتباط میشود.
فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُمْ عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنْ خَشِيتُ الشُّهْرَةَ عَلَى نَفْسِي فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَيْنَ إِبْهَامَيْهِمَا مِائَةَ رَحْمَةٍ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً فَإِذَا اعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ فَإِذَا لَبِثَا لَا يُرِيدَانِ بِذَلِكَ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى قِيلَ لَهُمَا غَفَرَ لَكُمَا فَإِذَا جَلَسَا يَتَسَاءَلَانِ قَالَتِ الْحَفَظَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ اعْتَزِلُوا بِنَا عَنْهُمَا فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِمَا قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلَا تَسْمَعُ الْحَفَظَةُ قَوْلَهُمَا وَ لَا تَكْتُبُهُ وَ قَدْ قَالَ تَعَالَى ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ قَالَ فَنَكَسَ رَأْسَهُ طَوِيلًا ثُمَّ رَفَعَهُ وَ قَدْ فَاضَتْ دُمُوعُهُ عَلَى لِحْيَتِهِ وَ قَالَ إِنْ كَانَتِ الْحَفَظَةُ لَا تَسْمَعُهُ وَ لَا تَكْتُبُهُ فَقَدْ سَمِعَهُ عَالِمُ السِّرِّ وَ أَخْفَى يَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ فَإِنْ شَكَكْتَ أَنَّهُ يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ أَيْقَنْتَ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ بَارَزْتَهُ بِالْمَعْصِيَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ أَهْوَنَ النَّاظِرِينَ إِلَيْكَ. [4]
19- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّار قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِلْقَائِمِ غَيْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِيرَةٌ وَ الْأُخْرَى طَوِيلَةٌ الْغَيْبَةُ الْأُولَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ شِيعَتِهِ [5]
موالیان حضرت(ع)
خیلی تعبیر زیباست. در زمان غیبت صغری خواص شیعیان از بیرون امکان ارتباط با امام را دارند. در مقابلش دوران غیبت کبری است.
وَ الْأُخْرَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِيهِ. [6]
فقط خدمت گذاران حضرت هستند که با حضرت هستند. موالیه، آن هایی هستند که خدمت به حضرت در داخل میکنند. عده ای بودند که در داخل خانه حضرت خدمت گذار حضرت بودند. یک شیعیان بودند که از بیرون خدمت میرسیدند. موالی خدمت میکردند که شیعیان که میآمدند و میرفتند، ارتباطات داخلی تنظیم شود. در دوران غیبت صغری شیعیان خاص امکان ارتباط داشتند، گاهی میدیدند و نامه میفرستادند و جواب میگرفتند. اما در غیبت کبری فقط همان موالی ارتباط داشتند. عده ای که خادمان حضرت هستند. خادم به معنای معمولی است که غیر اهل معرفت خادمند؟ یا نه، خواص هستند ولی اطلاق موالی میشود. رابطه شیعیان رابطه از نظام بیرونی بود. موالی از نظام درون خانه بود. بعضی نقل ها هست که این موالی در خدمت اهداف حضرت هستند. نه این که فقط غذا تهیه کنند. این ها در خدمت اهداف حضرت هستند. این ها بازوان حضرت هستند، رابطان حضرت هستند. به طوری که در دوران غیبت کارگزاران حضرت هستند. موالی این ها هستند. این ها با حضرت ارتباط دارند. طبقات مختلفی دارند. هرگاه یکی از طبقات بالاتر از دنیا برود، از طبقات پایین تر یکی جایگزین میشود و یکی از بیرون به طبقه پایین اضافه میشود. برای این ها غیبت مطرح نیست. این ها غیبت ندارند. این ها در محضرند. ممکن است ما هم خیلی از این ها را دیده باشیم یا ببینیم. ولیکن به عنوان اینکه به عنوان موالیان حضرت نشناخته باشیم. اما این طور هست. این هم یک طور دیگر از ارتباط است. حتماً هم این طور نیست که از طبقه علما باشند که آدم احساس کند که حتماً بین علماء فقط دنبالشان بگردد. ممکن است از صالحانی باشند که عالم نباشند، اما در عین حال از کارگزاران حضرت باشند. به لحاظ کاری که حضرت دارند، کارگزارانی دارند که از این ها استفاده میکند.
برای این ها مکان مدخلیت دارد. هر روز جمع شدن دارند. آیا رفتنشان به طریق عادی است یا رفتن خاص است؟ به نحو های مختلفی ذکر شده است. اما این ها جمع شدن و پخش شدن دارند.
مدّعیان ارتباط با حضرت(ع)
20- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا يَرْجِعُ مِنْهَا إِلَى أَهْلِهِ [7]
در غیبت صغری برمیگردند به اهلشان. یعنی رفت و آمد امکان پذیر است.
وَ الْأُخْرَى يُقَالُ هَلَكَ فِي أَيِّ وَادٍ سَلَكَ [8]
آن قدر طول میکشد که میگویند در کار نیست. اگر هم بوده از بین رفته است.
قُلْتُ كَيْفَ نَصْنَعُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ قَالَ إِذَا ادَّعَاهَا مُدَّعٍ فَاسْأَلُوهُ عَنْ أَشْيَاءَ يُجِيبُ فِيهَا مِثْلَهُ. [9]
حتماً یک عدّه ای اهل ادعا پیدا میشوند که گاهی می گویند ما ارتباط داریم، گاهی میگویند خودمان هستیم. همان طوری که در رابطه با حضرات ائمه(ع) یکی از ابزار حجیّتشان این بود که سؤالات خاصی میشد که فقط آن ها میتوانستند جواب دهند، چه جریان امام زمان(ع) چه جریان بعضی از حضرات معصومین(ع) که آمدند و توضیحاتی دادند، بیاناتی داشتند که نشان میداد که این جواب ها را حضرات میتوانند بدهند. فقط هم سوال های عملی سخت نیست. به گونه ای است این سوالات که به غیر از حضرات قدرت جواب ندارند. گاهی سؤال از چیزی است که پنهان است، و انواعی که قبلاً بیان شده است. فقط میتوانند خبر دار باشند که در این کیسه چه هست یا در آن جمله چه کسی چه گفته بوده است.
بعضی در مکاشفاتشان دیده اند که این عده همراه حضرت هر روز نماز صبح را در کنار کعبه میخوانند.
سؤال: آیا حضرت مکان ثابتی هم دارند؟
پاسخ: لزومی ندارد. اما میدانند اگر میخواهند به حضرت رجوع کنند، کجا رجوع کنند.
سؤال: یرجع الی اهله، آیا اهل خانواده است یا نزدیکان را هم شامل میشود؟
پاسخ: ممکن است نزدیکان را هم شامل شود. زن و فرزند داشتن حضرت را نمیخواهیم نفیاً یا اثباتاً بیان کنیم. اگر هم خانواده باشند، در غیبت کبری نمیشناسند که ایشان حضرت است.
21- أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ الْخَزَّازِ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ عُقْبَةَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ فَوَلَدُكَ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ فَوَلَدُ وَلَدِكَ هُوَ قَالَ لَا فَقُلْتُ فَوَلَدُ وَلَدِ وَلَدِكَ فَقَالَ لَا قُلْتُ مَنْ هُوَ قَالَ الَّذِي يَمْلَأُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً [10]
شدّت إدراک ظلم، زمینه ساز ظهور
عرض کردیم که مقصود این نیست که فقط کثرت مقصود باشد. بلکه ادراک ظلم است. یعنی زمانی میرسد که ادراک ظلم بالا میرود. حضرت که میآیند طلب رهایی از شدت ظلم ایجاد شده است. لذا کار ما امروز چه میتواند باشد؟ اگر نگاه انجمن حجتیّه را داشته باشیم، میگوییم باید کثرت ظلم ایجاد شود، اگر ظلم نمیکنیم بگذاریم ظلم بیشتر شود. اما اگر نگاه ما ادراک ظلم باشد، کار ما مرزهای ظلم را پررنگ کردن و نشان دادن است که این ظلم است. مردمی که کرخ و بی حس شدن، ظلم پذیری را رسوا کردن. مردم ظلم را نپذیرند. نسبت به ظلم حساس باشند. هرچقدر به ظلم حساسیّت بالاتر برود ظهور نزدیک تر میشود. پس باید مردم را ترغیب کرد. وظیفه ما امروز نسبت به «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» [11] چه میشود؟ ظلم را ایجاد کنیم یا ظلم را رسوا کنیم؟ رسوا کنیم. هرچقدر حساسیّت مردم به ظلم بیشتر شود، ظهور نزدیک تر میشود. حتما از این استفاده میشود که باید عده ای باشند قبل از ظهور که قیام به رسوایی ظلم کرده باشند تا ظلم در نظر مردم عظیم شود. ظلم تحمّل ناپذیر باشد. پس باید عدّه ای از مؤمنینی که اهل عدالت هستند و نسبت به ظلم حساسیت دارند در مقابل ظلم قیام کنند تا مردم ظلم را بفهمند. تا زمانی که مردم نسبت به ظلم بی حسّند و رخوت دارند و ظلم پذیرند نمیشود. پس اگر شرایط امکان پذیر است، باید مردم را نسبت به ظلم حساس کنیم. بینید مقام معظم رهبری چقدر زیبا بیان کردند. چون منافع ما با روسیه در جهاتی مشترک است بگوییم هر کاری میکند ما سکوت میکنیم نه. ما از بین بردن بنیادها و زیر ساخت های کشور را به هیچ وجه نمیپذیریم. در عین اینکه میگوییم کار آمریکا بوده است که این جنگ را راه انداخت، در عین حال ما نمیپذیریم که سرمایه های یک مملکت بمباران شود. یعنی حساسیت به ظلممان را کم نمیکنیم. حتی اگر جایی منافع داریم، در عین حال باعث نمیشود نگاهمان نسبت به ظلم را تغییر دهیم. از بین بردن این زیر ساخت ها، اتلاف سرمایه این مردم است. این ها حواس جمع میخواهد. یعنی حبّ و بغض ها باعث نشود که ظلم و ستم تابع حبّ و بغض هایی بشود که نسبی شود. سرجایش محفوظ است. حبّ و بغض ها هم اثر خودش را دارد. چند روایت داریم که رابطه حبّ و بغض با ظهور را بیان میکند. پس این گسترده شدن بعد از ملئت ظلما و جورا، این به کثرت ظلم و جور نیست. به شدّت ادراک است. شدّت ادراک ظلم و جور هرگاه بالا برود، جهان به این سمت حرکت کند که به ظلمی که در عالم ایجاد میشود حساس باشند. در هر گوشه عالم ظلمی ایجاد میشود، مردم حساس شوند. دشمن گاهی خودش ناخواسته به این سمت حرکت میکند. با اینکه ممکن است یک جا ظلم را بُلد کند و مردم را درگیر کند، نمیداند که وقتی ذهن ها درگیر شد، کم کم آمادگی ایجاد میشود که در جاهای دیگر هم مردم ذهنشان درگیر شود. مثلاً در اوکراین را بزرگ میکند، اما یمن را نمیپذیرد. اما نمیداند که وقتی یک جا را بزرگ میکند، آمادگی ایجاد میشود که ظلم در جای دیگر هم دیده شود. این ها مدل نگاه ایمانی است که آدم باید حواسش باشد که اگر فهمیدیم شدت ادراک ظلم زمینه ساز ظهور است، لزومی ندارد ظلم زیاد باشد، بلکه باید ظلم رسوا باشد. رسوا بودن ظلم فعالیت میخواهد. کار میخواهد. توجیه نکنیم که بگوییم چون زیاد است نمیشود. تسلیم شدن در برابر ظلم تأخیر انداختن در ظهور است. این روایات میفرمایند باید مقابل ظلم ایستاد به این معنا که ظلم را باید رسوا کرد. این ها هم نپذیرند و برایشان تحمّل پذیر نباشد. آن وقت عدل در اینجا ملئت عدلا و قسطا معنا میدهد. چون عدل هم ادراک است. یعنی اگر عدل محقّق باشد ولی ادراک نشود، عدل نیست. «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط». یعنی فرهنگ قسط در مردم ایجاد بشود و پای قسط بایستند. نه اینکه فقط قسط ایجاد شود. مردم قیام به قسط بکنند. یعنی مردم قسط را بطلبند و بخواهند.
عدالت خواهی و ظلم ستیزی
عدالت خواهی به معنای پررنگ کردن طلب عدالت ممدوح است. هدف درست است که عدالت باید پررنگ شود و ظلم باید رسوا باشد. در روش ها گاهی ممکن است کسی رعایت جوانب را نکند. اما هدف باید این باشد که عدالت خواهی یک امر در وجود همه باشد. ظلم ستیزی باید برای همه به عنوان یک هدف غایی و نهایی باشد. در زندگی ساده شان تا زندگی اجتماعی و کلانشان. در همه این ها باید باشد. این اصل صحیحی است که بستر ساز ظهور است. روش ها اگر غلط است یا تخطئه میشود آن بحث دومی است. باید تا جایی که ممکن است عدالت خواهی را درست رشد بدهیم. اصل عدالت خواهی نباید تخطئه شود.
عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ [12]
دوران فترت رسل
قبلا در دو یا سه روایت قبل داشتیم که «کیف انت اذا وقعت البطشة»، گفتیم بعضی نسخه ها دارد سبطة. اگر نسخه سبطة باشد، یعنی علی فترة. همچنان که بین پیغمبر اکرم(ص) تا حضرت عیسی(ع) فترة من الرسل بود، انبیاء و اوصیاء بودند، اما فترة من الرسل بود، رسولی که مأموریت آشکار داشته باشد در کار نبود. یک دوران نبود رسل بود، اینجا میفرماید علی فترة من الائمه. امام آشکاری در کار نیست. مثل دوران غیبت کبری میشود.
كَمَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بُعِثَ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ.[13]
این هم دوران فترتی من الرسل بوده است.
این جمله در اینجا که تشبیه کرده است، خیلی بحث مهمّی است. علی فترة من الرسل آثار وجودی زیادی در تاریخ داشته است. فقط بین حضرت عیسی(ع) و پیغمبر اکرم(ص) نبوده است. تحلیلی که در آنجا در قرآن آمده و جریاناتی که آمده است میتواند عیناً تطبیق بر علی فترة من الائمه بکند. سرمایه گذشته را نسبت به گذشته که نسبت به رسل سرمایه ذخیره شده ای داریم و حرف های مهمی داریم که خصوصیات آن دوران چطور بوده، رابطه چطور بوده و رسول بعدی که آمده نسبت به آن دوران چطور برخورد کرده است، همه آن ها میتواند به عنوان سرمایه به کار گرفته شود که علی فترة من الائمه است. این نظیر فطرة من الرسل است که گویایی و حرف زیاد است. روایات مسئله خیلی به کار میآید. آیات مسئله خیلی میتواند گویایی ایجاد کند.
بین هر کدام از رسل فاصله بوده است. از حضرت یوسف(ع) تا حضرت موسی(ع) سیصد تا چهارصد سال فاصله بوده است. سابقه علی فترة من الرسل زیاد بوده است. بین آدم(ع) تا ادریس(ع) فترت بوده است، با اینکه در همان سالی که آدم از دنیا رفت، ادریس(ع) به دنیا آمده است، اما تا ادریس(ع) به رسالت مبعوث شد، علی فترة من الرسل شد. چون رسول مبعوثی در این دوره نبوده است. اگر شیث به عنوان وصی آدم بوده است، به عنوان رسول مبعوث نبوده است.
رسولان اظهار داشتند غیر از انبیاء که اخفاء داشتند. حضرات ائمه(ع) هم اظهار داشتند. امامتشان آشکار بود. امامتشان مخفی نبود. مثل رسالت رسولان امامتشان آشکار بود. هرچند دوران تقیه بود. اما امامت آشکار بود. اما دوران امامت امام زمان مثل فترة من الرسل است که رسول آشکاری نیست.
22- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِيِّ عَنْ وَهْبِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الرَّبِيعِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أُمِّ هَانِئٍ(روایات متعددی دارد ام هانئ. [14] (اگر میشد از کشی نگاه میکردیم خوب بود)
این روایت، روایت خیلی دقیقی است.
قَالَتْ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ع- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّسِ [15]
تطابق نظام تکوین با تشریع
یک نکته ای را قبلا عرض کردیم که تکرارش خیلی مفید است. ملول نشوید. تکرار میکنیم تا ملکه شود. آن چه در جهان خلق شده است، طبق نقشه الهی بوده است برای آنچه در نظام تشریع خدا میخواسته ایجاد کند. نظام تکوین را مطابق نظام تشریع خلق کرده است. آنچه در نظام هدایت گری انسان لازم داشت، در نظام تکوین عالم را مقدمة مطابق این نقشه خلق کرده است. لذا جاهای متعدد میبینید تطبیق میکند. از جمله در اینجا. چون مفصّل توضیح دادیم و اشاره کردیم.
اینجا میفرماید «فلا اقسم بالخنّس الجوار الکنّس». «خنّس» در لغت قبض شدن است. استتار است. «خنّس» جمع خانس است. الجوار یعنی جاری بودن به سرعت. الجوار الکنس. کنس یعنی در لانه رفتن و استقرار پیدا کردن، مخفی شدن. «فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس»، آن حقایقی که با سرعت میروند و در لانه هایشان مخفی میشوند، این تعبیر نسبت به ستارگان است. زحل و عطارد و زهره و زحل و مریخ. این پنج سیّاره ای که برای ما آشکارتر هستند. این ها وقتی در شب به سرعت بالا میآیند و دیده میشوند و نزدیک طلوع صبح مخفی میشوند و به با سرعت لانه هایشان میروند و مخفی میشوند. اول نگاه ما این است که خدای سبحان خلقی کرده است و میخواهد نظام امامت در غیبت را بیان کند، در عالم نگاه میکند که این مثال خوبی است. یک چیزی آشکار است، و آن را مثال میزند. یک نگاه این است که تمام نقشه هدایت انسان پیش خدا معلوم بوده و آشکار است، عالم را مطابق این خلق کرده به طوری که همه هستی میخواهند این را نشان بدهند. اگر کسی میخواهد این را بفهمد، وقتی به هستی نگاه میکند میبیند الی ما شاء الله خدا برای این مدل و نمونه خلق کرده بوده است. نه اینکه اتفاقاً این ها شبیه و نظیر شدند. این که او را به خاطر این، این طور خلق کرده یک نگاه دیگری است. در عین اینکه آثار وجودی خودش را دارد، اما غایتی که برایش خلق شده این است. آن ها غایت نزدیک و غایت متوسط است. اما غایت قصوی و نهایی اش این است که برای این خلق شده است. این نگاه یک نگاه دیگر به عالم است. یک طور دیگری از نگاه است. آنوقت «لولاک لما خلقت الافلاک» با این معنا خودش را خوب نشان میدهد. افلاک غایتشان، افلاک به عنوان بالاترین ها، بقیه هم همین طور است. خلق نمیکردم چون آن ها غایت نداشتند. هرچیزی شأن تو را نشان میدهد. حضرات در جاهای مختلف در تشبیه شان به مسائل مختلف نظام رسالت و وصایت و امامت همین بیان را استفاده میکنند.
این کواکبی که آشکار بودند دوران حضور حضرات معصومین(ع) بوده است که به اختفاء و غیبت کشیده میشوند و پنهان میشوند، دنبالش میفرماید: «و اللیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس»، یعنی شب وقتی رو به زوال میرود، دم دم های صبح، وقتی شب دارد رقیق میشود. عسعس. کنس شدت شب است. تاریکی است. عسعس کم شدن شب است. و الصبح اذا تنفس، آنجا صبح تنفس میکند. تنفّس صبح یعنی طلوع صبح، نسیم صبح، اشراق صبح. این نظیر نظام وجودی حضرات معصومین(ع) است. حضور حضرات بوده، بعد به غیبت میرسد، در دوران ظهور کالشهاب الثاقب، صبح طلوع میکند.
این تطبیقات ازش خیلی کار میآید. با آن فلسفه ای که عرض کردم، هر کدام از این ها یک وجهی را بیان میکنند.
یکبار باید از این منظر فروعات مختلف را بار کرد.
قَالَتْ فَقَالَ إِمَامٌ يَخْنِسُ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ [16]
جمع میشود، غائب میشود. مخفی میشود.
ثُمَّ يَظْهَرُ كَالشِّهَابِ [17]
والصبح اذا تنفس. به لانه میروند هم تعبیر زیبایی است. مثل یک شهابی که در آسمان تیره یک دفعه میدرخشد.
يَتَوَقَّدُ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ [18]
محقّق شدن علائم ظهور در یک روز
در شب تیره یک دفعه این نور میدرخشد. میفرماید هر شب و هر روز امکان ظهور هست. «لَیُصْلِحُ له أمْرَه فی لَیْلَهٍ»[19] همچنان که موسی کلیم به دنبال آتش رفت تا گرم بشوند و راه را پیدا کنند، اما مبعوث به رسالت شد. حضرت میفرمایند در یک شب امر ولی اش اصلاح میشود و در یک شب تمام وقایعی که باید اتفاق بیفتد، زمان در نوردیده میشود و محقّق میشود. سرعت حوادث در زمان ایجاد میشود. کالشهاب سرعت سیر و ظهور است. فکر نکنید تا ظهور خیلی مانده است. آن قدر یک دفعه وقایع سرعت پیدا میکنند که باعث میشود ذهن ها و وجود ها در یک شب آماده شوند.
بعد تعبیر کردند که «كُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنكَ لِما تَرجُو»[20].
فَإِنْ أَدْرَكْتِ زَمَانَهُ قَرَّتْ عَيْنُكِ. [21]
به آن خانم میفرماید که اگر آن زمان را ادراک کنی «قرّت عینک». این وعده ها داده میشده تا برای همه این امکان پذیر باشد. معلوم میشود که طلبش برای او میتواند این را برایش محقّق کند. طلب و حسرت که ایجاد شود، انسان را ملحق میکند. لذا دارد که زمان ظهور خیلی ها ملحق میشوند. به افرادی که از دنیا رفتند خطاب میشود که کسی که منتظر بودید قیام کرد.
پس به ما هم مرتبط میشود، به همه مرتبط میشود. دور از دسترس نیست.
23- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الرَّبِيعِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أُسَيْدِ بْنِ ثَعْلَبَةَ عَنْ أُمِّ هَانِئٍ(معلوم میشود که خانمی بوده که اهل مسئله بوده. روایات سنگینی به او القاء شده است. نشان میدهد خیلی اهل فهم و شعور و دقت بودند. با همه محدودیت هایی که برایشان بوده است، از علم و ارتباط امام محروم نبودند و دسترسی داشتند) قَالَتْ لَقِيتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ع فَسَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ- فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْكُنَّسِ قَالَ الْخُنَّسُ إِمَامٌ يَخْنِسُ فِي زَمَانِهِ عِنْدَ انْقِطَاعٍ مِنْ عِلْمِهِ عِنْدَ النَّاسِ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ [22]
مردم نمیدانند کجاست. مردم عمومی راه ندارند. نمیدانند کجاست. از سال دویست و شصت آغاز میشود.
ثُمَّ يَبْدُو كَالشِّهَابِ الْوَاقِدِ فِي ظُلْمَةِ اللَّيْلِ [23]
واقد یعنی آتش بر افروخته است. آنجا داشت یتوقد.
فَإِنْ أَدْرَكْتِ ذَلِكِ قَرَّتْ عَيْنُكِ. [24]
خدا رحمت کند همه راویانی که این روایات را به دست ما رسانده اند و خدا رحمت کند مرحوم کلینی که این ها را جمع کرده است و در اختیار ما قرار داده است.
24- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع قَالَ: إِذَا رُفِعَ عَلَمُكُمْ مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِكُمْ فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ مِنْ تَحْتِ أَقْدَامِكُمْ. [25]
در مورد این روایت یک جلسه مفصّل صحبت کردیم. خیلی روایت عالی است. معانی متعددی برای این روایت شده است. شاید مشهور ترین معنایی که شده که قبلا هم در محضرش بودیم، این است که اگر پرچم از جلو چشمانتان کنار رفت، علم امام است. اگر پرچم امامت از جلوی چشم شما و روی شما برداشته شد، «فتوقعوا الفرج من تحت اقدامکم». زیر پا کجاست؟ عمل انسان است. آنچه را که میداند و یقین دارد حتماً به آن عمل کند. این عمل به آنچه که قدم برداشتن، من تحت اقدامکم، تثبیت قدم های سابق است. آنجاست که انسان را متّصل میکند. فرج انسان در وقتی که علم از جلوی رو برداشته شده است، برای اینکه تحت آن پرچم بماند، عمل به یقینیات سابق باید بکند. همه را انجام نسبت به مواردی که یقین دارید، انجام دهید. این راه گشاست. انسان وقتی پرچم را نمیبیند چطور حرکت کند؟ آنچه از سابق روشن بود، افق دید و حقیقت علمی داشته است، یقین های گذشته برای انسان قدرت حرکت نسبت به آینده ایجاد میکند. این رشد برای انسان است که گاهی پرچم را جلو نگه میدارند و انسان حرکت میکند، گاهی پرچم را برمیدارند، ولی میگویند میتوانی با توجه و دقت به آنچه در گذشته داشتی، راه را پیدا کنی. این برای انسان رشد است. دوران غیبت دوران رشد انسان هاست که عبور از ظاهر به باطن است.
انشاءالله ادامه بحث را در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[2] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[3] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج5، ص: 323
[4] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج5، ص: 323-324
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[6] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[7] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[8] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[9] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 340
[10] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[11] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[12] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[13] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[14] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[15] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[16] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[17] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[18] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[19] کمال الدین باب 36، ح 1
[20] الأمالي للصدوق : 244/261 .
[21] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[22] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[23] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[24] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
[25] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 341
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 345” دیدگاه میگذارید;