بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَى ذٰلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ ﴿81﴾ فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذٰلِكَ فَأُولٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿82﴾ [1]
میثاق بر عبودیّت و ربوبیّت
بحث میثاق به عنوان یکی از مباحث محوری این آیه شریف مطرح شد و انواع و اقسام میثاق که ذیل میثاق واحدی که رابطه انسان با خداست، قرار گرفت. هر میثاقی در ذیل این میثاق تعریف میشود که رابطه عبودیّت و ربوبیّت است. اگر میثاق بر رسالت است، اگر میثاق بر دین الهی است، اگر میثاق بر کتاب های نازل بر امت هاست، اگر از مردم نسبت به انبیاء، از انبیاء نسبت به رسولان میثاق گرفته می شود، همه تحت آن میثاق واحد میگنجد. لذا میثاق های مختلفی که ذکر شده هیچ کدام در عرض دیگری نیست. بلکه همه در طول همدیگر است که مؤید همدیگر هم هستند. این نکته مهمی است که باید در نظام قرآن و روایات دیده شود. یک حقیقت واحد است. حقیقت میثاق البته تجلیّات مختلفی دارد. نسبت به دین خدا، نسبت به کتاب های الهی. خود فروع دین و احکام دین. این ها میثاقی است که از جانب خدای سبحان گرفته شده است. روحش میثاق بر عبودیّت و ربوبیّت است.
این بحث جزئیاتی دارد که گاهی میثاق ایمان است، گاهی میثاق نصرت است، گاهی میثاق اقرار است. هر کدام نوعی تجلّی دارد. اینجا فرمودند میثاق هم نسبت به ایمان به رسولان و انبیاء سابق است، هم نسبت به لاحقین است. هم میثاق نصرت است. یعنی زمینی چینی سابقین نسبت به لاحقین. و ایمان لاحقین به سابقین. نصرت زمینه سازی و اقدام است. فقط اقرار قلبی نیست. نصرت ظهور این میثاق در نظام اجتماعی است.
نکته بعدی این بود که در پایان آیه فرمود که ﴿إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾[2] شهادت همیشه نسبت به غیر است. انسان نسبت به خودش شهادت نمیدهد.
لذا ذیل آیه که فرمود «فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین»، این نکته به دست میآید که از امت ها میثاق گرفتند یا از انبیاء، این شهادت گرفتن از انبیاء نسبت به امتشان میشود یا از امت. ﴿وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾[3] معیّت تشریفیه است. معیّت گاهی انذاریه است، گاهی تشریفیه است، گاهی تکوینیه است. تکوینیه معیّت الهی با همه موجودات است. نه تشریف در آن هست و نه انذار. گاهی معیّت تشریفیه است. «ان الله مع الصابرین». گاهی معیّت انذاریه است. اگر کسانی دارند در شب ها توطئه میکنند، خدا میفرماید «مع الذین یبیتون»، کسانی که بیتوته میکنند و مشغول توطئه هستند، خدا با آن ها هست. حواسشان باشد که تنها نیستند. این معیّتی است که باید باعث ترس و انذار باشد. اینجا از سنخ معیّت تشریفیه میتواند باشد. چون مقام، مقام میثاق است. میتواند معیّت انذاریه باشد به لحاظ بعدش که من تولی بعد ذلک، اگر کسی نقض بیعت کند، تولی بعد ذلک، فاولئک هم الفاسقون. این میثاق را که از شما گرفت و این همه آیاتش را آشکار کرد، اگر با وجود این ها پشت کنید، اولئک هم الفاسقون. به لحاظ بعد معیّت انذاریه میشود. اگر به لحاظ میثاق بگیریم، معیّت تشریفه است.
و قوله: لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ القراءة المشهورة، و هي قراءة غير حمزة بفتح اللام و التخفيف في لَما و عليها فما موصولة و آتيتكم،- و قرأ آتيناكم- صلته، و الضمير محذوف، يدل عليه قوله: مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ، و الموصول مبتدأ خبره قوله: لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ «إلخ» و اللام في لما ابتدائية، و في لتؤمنن به لام القسم، و المجموع بيان للميثاق المأخوذ، و المعنى: للذي آتيتكموه من كتاب و حكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم آمنتم به و نصرتموه البتة.
و يمكن أن يكون ما شرطية و جزاؤها قوله لتؤمنن به، و المعنى مهما آتيتكم من كتاب و حكمة ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه، و هذا أحسن لأن دخول اللام المحذوف قسمها في الجزاء أشهر، و المعنى عليه أسلس و أوضح، و الشرط في موارد المواثيق أعرف، و أما قراءة كسر اللام في «لما» فاللام فيها للتعليل و ما موصولة، و الترجيح لقراءة الفتح.
و الخطاب في قوله: آتَيْتُكُمْ، و قوله: جاءَكُمْ، و إن كان بحسب النظر البدوي للنبيين لكن قوله بعد: أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي، قرينة على أن الخطاب للنبيين و أممهم جميعا أي أن الخطاب مختص بهم و حكمه شامل لهم و لأممهم جميعا فعلى الأمم أن يؤمنوا و ينصروا كما على النبيين أن يؤمنوا و ينصروا.
و ظاهر قوله: ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ، التراخي الزماني أي إن على النبي السابق أن يؤمن و ينصر النبي اللاحق، [4]
زمانی نبودن میثاق
«ثم جائکم رسول» هم دلالت بر تراخی دارد. به دلیل ثم باید سابقی لاحقی را نصرت کند و ایمان بیاورد.
سؤال: میثاق که حقیقت زمانی نیست.
پاسخ: میثاق کلی ظهورش در زمان به این صورت میشود که سابقین به لاحقین ایمان بیاورند و نصرت کنند. و الا اصل میثاق زمانی نیست و نظامش نظام رتبی است.
سؤال: تراخی همین است یا میخواهد بگوید این ها هم زمان با هم نیستند؟
پاسخ: دارد نشان میدهد ترتّبی در کار است. در طول هستند. شاید به این عنوان باشد که رسالت های بعدی همیشه اکمل از رسالت های قبلی است. لذا از سابقی برای لاحقی به این عنوان که کامل تر است، پیمان میگرفتند. هرچند قبلاً عرض کردیم که این میثاق دو طرفی است. هم از سابقین برای لاحقین و هم از لاحقین برای سابقین. آیندگان برای گذشتگان تصدیقشان نصرت است. گذشتگان زمینه چینی میکنند برای لاحقین. ایمان داشته باشند و زمینه سازی کنند.
شاید بعضی روایاتی که وارد شده است، همه این ها اشاره به دین ختمی است و رسالت پیغمبر خاتم(ص) است. با اینکه آیه دلالتش عام است، اما سیاق خاص است. یعنی دلالت آیه مفهومش عام است، همه انبیاء را شامل میشود. اما سیاق، یعنی در این جایی که قرار گرفته و جریان نصارای نجران بود، سیاق خاص میشود. میتواند اختصاص به پیغمبر خاتم(ص) داشته باشد. پس سیاق یک بیانی دارد که همه آیات را با هم ببینیم. ولی مفهوم آیه یک دلالتی دارد که عام است و همه انبیاء و رسل را شامل میشود.
و أما ما يظهر من قوله: قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ «إلخ» أن الميثاق مأخوذ من كل من السابق و اللاحق للآخر، و أن على اللاحق أن يؤمن و ينصر السابق كالعكس فإنما هو أمر يشعر به فحوى الخطاب دون لفظ الآية كما سيجيء إن شاء الله العزيز.
و قوله: لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ، الضمير الأول و إن كان من الجائز أن يرجع إلى الرسول كالضمير الثاني إذ لا ضير في إيمان نبي لنبي آخر، قال تعالى: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ» الآية: البقرة- 285،[5]
لكن الظاهر من قوله: قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ «إلخ»، رجوعه إلى ما أوتوا من كتاب و حكمة، و رجوع الضمير الثاني إلى الرسول، و المعنى لتؤمنن بما آتيتكم من كتاب و حكمة و لتنصرن الرسول الذي جاءكم مصدقا لما معكم.
قوله تعالى: قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا، الاستفهام للتقرير، و الإقرار معروف، و- الإصر- هو العهد، و هو مفعول أخذتم، و أخذ العهد يستلزم مأخوذا منه غير الأخذ و ليس إلا أمم الأنبياء، فالمعنى أ أقررتم أنتم بالميثاق، و أخذتم على ذلكم عهدي من أممكم قالوا: أقررنا.
و قيل: المراد بأخذ العهد قبول الأنبياء ذلك لأنفسهم فيكون قوله: وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي عطف بيان لقوله أَقْرَرْتُمْ، و يؤيده قوله: قالُوا أَقْرَرْنا من غير أن يذكر الأخذ في الجواب، و على هذا يكون الميثاق لا يتعدى الأنبياء إلى غيرهم من الأمم و يبعده قوله: قالَ فَاشْهَدُوا، لظهور الشهادة في أنها على الغير، و كذا قوله بعد:
قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ «إلخ» من غير أن يقول: قل آمنت فإن ظاهره أنه إيمان من رسول الله ص من قبل نفسه و أمته إلا أن يقال: إن اشتراك الأمم مع الأنبياء إنما يستفاد من هاتين الجملتين: أعني قوله: فَاشْهَدُوا، و قوله: قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ، من غير أن يفيد قوله:
وَ أَخَذْتُمْ، في ذلك شيئا.
قوله تعالى: قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ، ظاهر الشهادة كما مر أن يكون على الغير فهي شهادة من الأنبياء و أممهم جميعا، و يشهد لذلك كما مر قوله: قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ، و يشهد لذلك السياق أيضا، فإن الآيات مسوقة للاحتجاج على أهل الكتاب في تركهم إجابة دعوة رسول الله ص كما أنها تحتج عليهم في ما نسبوه إلى عيسى و موسى (ع) و غيرهما كما يدل عليه قوله تعالى: أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ، و غيره.
و ربما يقال: إن المراد بقوله: فَاشْهَدُوا، شهادة بعض الأنبياء على بعض كما ربما يقال: إن المخاطبين بقوله: فَاشْهَدُوا، هم الملائكة دون الأنبياء.
و المعنيان و إن كانا جائزين في نفسهما غير أن اللفظ غير ظاهر في شيء منهما بغير قرينة، و قد عرفت أن القرينة على الخلاف.[6]
و من اللطائف الواقعة في الآية أن الميثاق مأخوذ من النبيين للرسل على ما يعطيه
قوله: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ- إلى قوله:- ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ، و قد مر في ذيل قوله تعالى: «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً» الآية: البقرة- 213، الفرق بين النبوة و الرسالة و أن الرسول أخص مصداقا [7]من النبي.
چون رسالت بعد از نبوت است، از انبیاء برای رسولان پیمان گرفته شده است. یعنی میثاق از انبیاء است للرسل. چون رسل وظیفه اجتماعی داشتند. انبیاء وظیفه اجتماعی نداشتند. لذا چون رسل وظیفه شان اجتماعی بود. ممکن است خود آن نبی هم رسول باشد. پس از خودش برای رسالتش میثاق گرفته شده است. در روایات داریم که انبیاء بودند، اما سیصد و سیزده نفر رسول بودند که پیام داشتند برای مردم و مردم را دعوت میکردند. این صد و بیست و چهار هزار نفر ازشان پیمان گرفته شد برای رسولانی که پیام و رسالت اجتماعی داشتند. مرحوم علامه این را استفاده میکنند. البته بعضی مفسّرین این برداشت را جواب میدهند و قبول نمیکنند. اما ظاهر این است که بیان خوبی است و با روایات هم سازگار است که از انبیاء برای رسل پیمان گرفتند.
فعلى ظاهر ما يفيده اللفظ يكون الميثاق مأخوذا من مقام النبوة لمقام الرسالة من غير دلالة على العكس.
و بذلك يمكن المناقشة فيما ذكر بعضهم أن المحصل من معنى الآية أن الميثاق مأخوذ من عامة النبيين أن يصدق بعضهم بعضا، و يأمر بعضهم بالإيمان ببعض، أي إن الدين واحد يدعو إليه جميع الأنبياء، و هو ظاهر.
فمحصل معنى الآية على ما مر: أن الله أخذ الميثاق من الأنبياء و أممهم أن لو آتاهم الله الكتاب و الحكمة و جاءهم رسول مصدق لما معهم ليؤمنن بما آتاهم و ينصرن الرسول و ذلك من الأنبياء تصديق من المتأخر للمتقدم و المعاصر، و بشارة من المتقدم بالمتأخر و توصية الأمة، و من الأمة الإيمان و التصديق و النصرة، و لازم ذلك وحدة الدين الإلهي.
و ما ذكره بعض المفسرين أن المراد بالآية أن الله أخذ الميثاق من النبيين أن يصدقوا محمدا ص، و يبشروا أممهم بمبعثه، فهو و إن كان صحيحا إلا أنه أمر يدل عليه سياق الآيات كما مرت الإشارة إليه دون الآية في نفسها لعموم اللفظ بل من حيث وقوع الآية ضمن الاحتجاج على أهل الكتاب و لومهم و عتابهم على انكبابهم على تحريف كتبهم و كتمان آيات النبوة و العناد و العتو مع صريح الحق.
قوله تعالى: فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ «إلخ» تأكيد للميثاق المأخوذ المذكور، و المعنى واضح.[8]
ایمان به سابق، نصرت به لاحق
یک نکته این است که این میثاق برای امروز ما چه اثری دارد؟ خداوند دارد بیان تاریخ میکند؟
در روایات وارد شده است که این میثاق تا وصایت ادامه پیدا میکند. یعنی فقط مربوط به نبوّت و رسالت نیست. و اینجا نماد اصلی اش نبوّت و رسالت است و به وصایت ادامه پیدا میکند، معلوم میشود که ما که در زمان وصیّ هستیم، به ما هم مرتبط میشود و ما هم مخاطب آیه هستیم. ما نسبت به جریان وصایت همین «لتؤمنن به و لتنصرنه» باید برایمان محقّق شود. نسبت به اوصیای سابق و ادیان سابق، ایمان و نسبت به وصیّ لاحق نصرت داشته باشیم. این آیه شامل حال ما میشود و خطابش به ما هم هست. این نگاه باعث میشود آیه فقط تاریخی لحاظ نشود. ذهن ما را فقط به عنوان یک معرفت مشغول نمیکند. در دایره عمل هم قرار میگیرد. ما هم باید وظیفه مان را نسبت به وصی که در زمان ما هست، بدانیم. این میثاق را داریم که هم باید ایمان به سابقین داشته باشیم و هم نصرت نسبت به لاحق داشته باشیم. نصرت به لاحق میشود منتظر بودن. امر فرج و انتظار را توسعه دادن. به عنوان یک ولی و وصی که منتظرش هستیم. با این نگاه وظیفه امروز ما بیشتر آشکار میشود. مسئله از تاریخی بودن در بیاید . این طور نباشد که ذهنمان را به سمت دیگران ببریم که آن ها میثاق دارند، نه، همه داریم میگوییم اقررنا. فاشهدوا و انا معکم من الشاهدین. یعنی خدا الان شاهد بر ماست. یعنی شما شاهد هستید، من هم شاهدم. خدا در مرتبه فعل ظهورش را قرار داده که انا معکم من الشاهدین. در رأس همه شهدا، انبیاء(ع) هستند و پیغمبر خاتم(ص) بر همه انبیاء(ع) شاهد است. البته خدای سبحان شاهد مطلق هست. اما وقتی شهدا را میشمارند، شاهدان اعمال را، از دست و پا و اعضاء و جوارح شهادت میدهند، زمین و زمان شهادت میدهند، ملائکه الهی و قرآن کریم شهادت میدهند، انبیاء(ع) و خدای سبحان شهادت می دهند. بعضی مؤمنان هم نسبت به بعضی دیگر شهادت دارند.
قوله تعالى: أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ، تفريع على الآية السابقة المتضمنة لأخذ ميثاق النبيين، و المعنى فإذا كان دين الله واحدا و هو الذي أخذ عليه الميثاق من عامة النبيين و أممهم و كان على المتقدم من الأنبياء و الأمم أن يبشروا بالرسول المتأخر و يؤمنوا بما عنده و يصدقوه فما ذا يقصده هؤلاء معاشر أهل الكتاب و قد كفروا بك و ظاهر حالهم أنهم يبغون الدين فهل يبغون غير الإسلام الذي هو دين الله الوحيد؟ [9]
و لذلك لا يصدقونك و لا يتمسكون بدين الإسلام مع أنه كان يجب عليهم الاعتصام بالإسلام لأنه الدين الذي يبتني على الفطرة، و كذلك يجب أن يكون الدين، و الدليل عليه أن من في السماوات و الأرض من أولي العقل و الشعور مسلمون لله في مقام التكوين فيجب أن يسلموا عليه في مقام التشريع.
قوله تعالى: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً، هذا الإسلام الذي يعم من في السماوات و الأرض و منهم أهل الكتاب الذين يذكر أنهم غير مسلمين، و لفظ أسلم صيغة ماض ظاهره المضي و التحقق لا محالة و هو التسليم التكويني لأمر الله دون الإسلام بمعنى الخضوع العبودي، و يؤيده أو يدل عليه قوله طَوْعاً وَ كَرْهاً.
و على هذا فقوله: وَ لَهُ أَسْلَمَ، من قبيل الاكتفاء بذكر الدليل و السبب عن ذكر المدلول و المسبب، و تقدير الكلام: أ فغير الإسلام يبغون؟ و هو دين الله لأن من في السماوات و الأرض مسلمون له منقادون لأمره، فإن رضوا به كان انقيادهم طوعا من أنفسهم، و إن كرهوا ما شاءه و أرادوا غيره كان الأمر أمره و جرى عليهم كرها من غير طوع.
و من هنا يظهر أن الواو في قوله: طَوْعاً وَ كَرْهاً، للتقسيم، و أن المراد بالطوع و الكره رضاهم بما أراد الله فيهم مما يحبونه، و كراهتهم لما أراده فيهم مما لا يحبونه كالموت و الفقر و المرض و نحوها.
قوله تعالى: وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ هذا سبب آخر لوجوب ابتغاء الإسلام دينا فإن مرجعهم إلى الله مولاهم الحق لا إلى ما يهديهم إليه كفرهم و شركهم.
قوله تعالى: قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا، أمر النبي أن يجري على الميثاق الذي أخذ منه و من غيره فيقول عن نفسه و عن المؤمنين من أمته: آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا «إلخ».
و هذا من الشواهد على أن الميثاق مأخوذ من الأنبياء و أممهم جميعا كما مرت الإشارة إليه آنفا.
قوله تعالى: وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ إلى آخر الآية، هؤلاء المذكورون بأسمائهم هم الأنبياء من آل إبراهيم، و لا تخلو الآية من إشعار بأن المراد بالأسباط هم الأنبياء من ذرية يعقوب أو من أسباط بني إسرائيل كداود و سليمان و يونس و أيوب و غيرهم. [10]
و قوله: وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ، تعميم للكلام ليشمل آدم و نوحا و من دونهما، ثم جمع الجميع بقوله: لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.
قوله تعالى: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ «إلخ» نفي لغير مورد الإثبات من الميثاق المأخوذ، و فيه تأكيد لوجوب الجري على الميثاق. [11]
بحث روائي
في المجمع، عن أمير المؤمنين (ع): أن الله أخذ الميثاق على الأنبياء قبل نبينا- أن يخبروا أممهم بمبعثه و نعته، و يبشروهم به و يأمروهم بتصديقه.
هدف همه انبیاء، زمینه سازی برای نبوّت نبیّ ختمی(ص)
صفات این پیغمبر و بعثت این پیغمبر را یادآور بشوند. یعنی هدف آمدن همه انبیاء و ادیانی که رسل و انبیاء آوردند، زمینه سازی برای نبوت نبیّ ختمی(ص) بوده است. اگر یخبر، یعنی آن فصل اخیرشان، آن نگاه افق دیدشان را کجا قرار بدهند؟ پیغمبر اکرم(ص). با این نگاه این جالب میشود که اگر همه در انتظار این نبی باشند، جزء امت این نبی محسوب میشوند. لذا پیغمبر اکرم(ص) شفیع همه امت ها و انبیای امت هاست. رابطه برقرار است. این ها از ابتدا اخبار شدند و منتظر بودند. خبر دارند. دنبال این هستند. منتظر بودن و طلب، اثری را ایجاد میکند که همه امت های انبیای گذشته را هم بواسطه نبیّ شان داخل در امت نبی ختمی(ص) میکند. با واسطه نبیّ شان منتظر قرار میدهد. چون نبیّ شان اخبار میکند، بواسطه نبی شان قرار می گیرند. لذا در قیامت دارد که امّت ها سراغ انبیایشان میروند. انبیاء، پیش نبی بعدی میبرند و همین طور تا همه خدمت نبیّ اکرم(ص) میرسند و ایشان سر به سجده میگذارند و تقاضای شفاعت همه امت ها را میکنند و خطاب میرسد که آنقدر به تو داده میشود تا راضی شوی. چون رسول همه امم است. به همین نسبت در رابطه با وصایت است. خاتم اوصیاء که امام زمان(ع) است، این نسبت اخباری تا او ادامه پیدا کرده است. پیغمبر حقیقت واحده ای است که اوصیائش هم در دایره او قرار میگیرند. مسئله را با تکلیف خودمان همراه کنیم. فقط نگاه تاریخی نداشته باشیم.
مثل اینکه آیات را اینجا برای دیگران بخوانیم. نه. آیات دارد برای ما هم تکلیف تعیین میکند. این مسئله نگاه ما را نسبت به امت های گذشته چطور قرار میدهد؟ آن ها را امت نبیّ ختمی(ص) میبینیم. چقدر رابطه انسان و محبّت انسان به آن نبی و امّتش متفاوت میشود تا وقتی که گسسته و بی رابطه ببینیم؟ ببینید چقدر رابطه زیبا میشود. نگاه باید تغییر کند. وحدت در نگاه باید حاکم بشود. البته وقتی کسی وظیفه اش را درست انجام نداد، وقتی پیغمبر خاتم(ص) آمد و او عصیان کرد، او از امت عیسی(ع) هم خارج شده است. اگر با علم باشد و قصور نداشته باشد. لذا عیسی(ع) که میآید در زمان ظهور امام زمان(ع) اولین کارش این است که نصاری را نسبت به حضرت تسلیم کند. همان بشارتی که داده است را محقّق کند. نصرت همین است. اگر در رجعت همه انبیاء برمیگردند کار همه شان این است که امت هایشان را به امیر مومنان(ع) متّصل کنند. در روایت دارد که پرچم دست امیرمؤمنان(ع) است. رایت رسول خدا(ص) در دست امیرمؤمنان(ع) است و همه انبیاء پشت این رایت قرار میگیرند. چقدر زیباست؟ همین چیزی که میگوید اینجا رابطه برقرار میکند و همه را امت نبی ختمی(ص) میکند.
روایت از امیرالمؤمنین(ع) است:
وَ أَخَذَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ وَ النُّصْرَةِ لَنَا، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ «2» يَعْنِي لَتُؤْمِنُنَّ بِمُحَمَّدٍ ص، وَ لَتَنْصُرُنَّ وَصِيَّهُ، وَ سَيَنْصُرُونَهُ جَمِيعاً.
وَ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقِي مَعَ مِيثَاقِ مُحَمَّدٍ ص بِالنُّصْرَةِ بَعْضِنَا لِبَعْضٍ، فَقَدْ نَصَرْتُ مُحَمَّداً ص وَ جَاهَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ قَتَلْتُ عَدُوَّهُ، وَ وَفَيْتُ لِلَّهِ بِمَا أَخَذَ عَلَيَّ مِنَ الْمِيثَاقِ وَ الْعَهْدِ وَ النُّصْرَةِ لِمُحَمَّدٍ ص، وَ لَمْ يَنْصُرْنِي أَحَدٌ مِنْ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ ذَلِكَ لِمَا قَبَضَهُمُ اللَّهُ إِلَيْهِ، وَ سَوْفَ يَنْصُرُونَنِي وَ يَكُونُ لِي مَا بَيْنَ مَشْرِقِهَا إِلَى مَغْرِبِهَا، وَ لَيَبْعَثَنَّهُمُ اللَّهُ أَحْيَاءً مِنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ ص، كُلِّ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ، يَضْرِبُونَ بَيْنَ يَدَيَ [12]
یعنی جلوی این پرچم.
بِالسَّيْفِ هَامَ الْأَمْوَاتِ وَ الْأَحْيَاءِ وَ الثَّقَلَيْنِ جَمِيعاً.
فَيَا عَجَبَاهْ وَ كَيْفَ لَا أَعْجَبُ مِنْ أَمْوَاتٍ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ أَحْيَاءً يُلَبُّونَ زُمْرَةً زُمْرَةً بِالتَّلْبِيَةِ: لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ، قَدِ انْطَلَقُوا «1» بِسِكَكِ الْكُوفَةِ،
در مغازه ها و بازارهای کوفه مبعوث شدند و لبیک میگویند.
قَدْ شَهَرُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ لَيَضْرِبُونَ بِهَا هَامَ الْكَفَرَةِ، وَ جَبَابِرَتِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ مِنْ جَبَابِرَةِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ حَتَّى يُنْجِزَ اللَّهُ مَا وَعَدَهُمْ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً «2» أَيْ يَعْبُدُونَنِي آمِنِينَ، لَا يَخَافُونَ أَحَداً فِي عِبَادَتِي «3»، لَيْسَ عِنْدَهُمْ تَقِيَّةٌ.
بحث رجعت یکی از بحث های خیلی مهم است که باید جای خودش انجام شود.
شرافت امّت نبیّ ختمی(ص)
از این روایت وحدت ارتباط امت ها با همدیگر خوب به دست میآید. تعبیر این است که «یبشروهم و یأمروهم بتصدیقه». همه انبیاء بشارت میدادند به پیغمبر اکرم(ص) و همه تصدیق میکردند. این امر یک امر حقیقی و واقعی است. همه آن ها افق دینشان را تجلّی دین پیغمبر میدیدند. ظهوری از دین پیغمبر(ص) میدیدند. خودشان را مبلّغ دین پیغمبر(ص) در رتبه ای که در آن زمان بوده میدیدند. پیغمبر(ص) شاهد بر همه آن هاست. رابطه، رابطه حقیقیه است و اعتباریه نیست. چقدر خدای سبحان به ما کرامت کرده که ما را در زمانی قرار داده که خود پیغمبر اکرم(ص) مستقیم دین را برای ما آورده است نه با واسطه انبیاء که مجرای خاص شده باشند. این خودش یک نعمت عظیم است. اگر انبیاء جزء امّت پیغمبر(ص) محسوب میشوند، به لحاظ اینکه پیغمبر(ص) شاهد بر آنهاست، پیغمبر شاهد بر ما هم هست. «و کیف اذا جئنا من کل امة بشهید»، هر امتی یک شهیدی دارد که نبیّ شان است. پس پیغمبر(ص) شهید بر ما هست. «و جئنا بک علی هولاء شهیدا». تو بر آن شهدا هم شاهدی. پیغمبر اکرم(ص) شاهد بر انبیاء است، شاهد بر ما هم هست. چقدر مقام عالی است و خدای سبحان استعداد عظیمی به این امّت داده است. انبیای دیگر شاهد بر ما نیستند. چون آن ها تجلّی خاص هستند. امّت هایشان خاص بودند. اینجا تجلّی تام است. لذا وقتی پیغمبر اکرم(ص) شاهد بر ماست، یعنی تجلّی تام، استعداد این مرتبه در این امت قرار داده شده است. همچنان که آن استعداد و فعلیّت در انبیاء نسبت به پیغمبر(ص) قرار داده شده بوده است. در ما این استعدادش قرار داده شده است. این ظهور جامعیّت است. این استعداد هم در امّتش قرار داده شده است. این خیلی کار را زیبا میکند و برای ما شرافت به دنبال دارد. این طور نیست که اتفاقی در اینجا به دنیا آمده باشیم. در زمان حضرت موسی(ع) به دنیا نیامدیم. تمام این ها با حساب و کتاب است اگر کسی در این دوره به دنیا میآید یعنی استعداد این دوره را دارد. این نشان میدهد چقدر خدای سبحان استعداد در وجود ما قرار داده و ما چکار میکنیم.
در مرتبه وصی آخرین دین تغییری نمیکند. همه یک امّت هستند. آنجا فعلیّت تغییر میکند. استعدادها به فعلیت میرسد. آن هم استعداد عام. در زمان پیغمبر(ص) مثل سلمان به فعلیّت رسید. اما در زمان ظهور، این فعلیّت عمومیّت پیدا میکند. اگر در روایات آمده که بعضی آیات برای متعمّقین در آخر الزمان است، مقصود این است که در سابقین عده کمی درک میکردند. در آخر الزمان این عمومی میشود.
و في الدر المنثور، أخرج ابن جرير عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه، قال: لم يبعث الله نبيا آدم فمن بعده- إلا أخذ عليه العهد في محمد- لئن بعث و هو حي ليؤمنن به و لينصرنه،
اگر او بود و مبعوث شد، حتماً به او ایمان بیاورد و نصرتش کند. این یعنی ادراک و شعور به پیغمبر(ص) و باور به ایشان.
وقتی یوسف(ع) به قدرت رسید و آن جریانات پیش آمد و زلیخا به آن وضع سخت و بیچارگی رسید. یک روز سر راه یوسف(ع) قرار گرفت. یوسف(ع) از او پرسید: چه باعث شد تو با آن عزّت و جاه این طور ذلیل و بیچاره شوی؟ گفت زیبایی تو. گفت اگر بشنوی کسی خواهد آمد در آخر الزمان که از من بالاتر و بهتر است چه میکنی؟ گفت باور کردم و به او ایمان آوردم. گفت از کجا؟ ندیدی که. گفت تا گفتی محبّتش به دلم افتاد. آنجا روایت دارد که چون ایمان آورد و قبول کرد و محبّت نبیّ خاتم(ص) در دلش افتاد، قضای الهی به این قرار گرفت که همسر یوسف(ع) بشود.
خودشان را شأن آن نبی ّختمی(ص) میدیدند. آن نبوّت یک شجره واحد است.
یک شجره واحد است. هر شاخه ای هر چقدر به این تنه محکم تر مرتبط بود، نبوّت و رسالتش عظیم تر بود، بهره اش بیشتر بود. لذا رسل اولوالعزم ارتباط قوی تری داشتند.
143 أَخْبَرَنَا هِبَةُ اللَّهِ بْنُ دعويدار عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الدُّورْيَسْتِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ الْمَرِيسِيِّ عَنِ ابْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ص قَالَ اسْتَأْذَنَتْ زَلِيخَا عَلَى يُوسُفَ فَقِيلَ لَهَا إِنَّا نَخَافُ بِقَدَمٍ «4» أَنْ تَقْدَمِي عَلَيْهِ لِمَا كَانَ مِنْكِ قَالَتْ أَنَا لَا أَخَافُ مَنْ يَخَافُ اللَّهَ فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَيْهِ قَالَ لَهَا يَا زَلِيخَا مَا لِي أَرَاكِ قَدْ تَغَيَّرَ لَوْنُكِ قَالَتْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْمُلُوكَ بِمَعْصِيَتِهِمْ عَبِيداً وَ جَعَلَ الْعَبِيدَ بِطَاعَتِهِمْ مُلُوكاً قَالَ لَهَا مَا الَّذِي دَعَاكِ إِلَى مَا كَانَ مِنْكِ قَالَتْ حُسْنُ وَجْهِكَ يَا يُوسُفُ قَالَ فَكَيْفَ لَوْ رَأَيْتِ نَبِيّاً يُقَالُ لَهُ مُحَمَّدٌ ص يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ يَكُونُ أَحْسَنَ مِنِّي وَجْهاً وَ أَحْسَنَ مِنِّي خُلُقاً وَ أَسْمَحَ مِنِّي كَفّاً قَالَتْ صَدَقْتَ قَالَ فَكَيْفَ عَلِمْتِ أَنِّي صَدَقْتُ قَالَتْ لِأَنَّكَ حِينَ ذَكَرْتَهُ وَقَعَ حُبُّهُ فِي قَلْبِي فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى يُوسُفَ أَنَّهَا صَدَقَتْ أَنِّي قَدْ أَحْبَبْتُهَا لِحُبِّهَا مُحَمَّداً ص فَأَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ «1» يَتَزَوَّجَهَا. [13]
چون پیغمبر(ص) را دوست دارد، حالا من هم این خانم را دوست دارم.
و يأمره فيأخذ العهد على قومه
از خود آن نبیّ و رسول گرفته شده است. و ازش پیمان گرفته شده که این عهد و پیمان را از امّتشان هم بگیرند. یعنی این عهد و پیمان باید به امت ها و رسل سرایت پیدا کند. یعنی تمام امّت های سابق با این پیمان امّت ختمی میشوند، ولی با واسطه. با واسطه انبیاء و رسل. اگر این طور دیده بشود، وحدت امم چقدر کار ازش میآید. این محبت خیلی کار می کند. چقدر اتصالمان محفوظ تر میشود. آن ها مقدمه شدند تا این امت بتواند امروز تا این مرتبه قابلیت و استعداد پیدا بند که امّت از نبیّ ختمی بهره مند شود. اگر این استعداد سازی و نصرت محقّق نشده بود، امروز برای ما امکان پذیر نبود. چقدر باید شاکر نسبت به آباء و اجداد سابقینمان من الآدم الی امروز باشیم که این استعداد را زمینه سازی کردند تا امروز بتوانیم بی واسطه امّت ختمی باشیم. همه اش دنبال این هستم که این رابطه گسسته را تبدیل به یک رابطه پیوسته و حبّی و با محبّت کنم. این روایات فقط بیان تاریخ نیست. بلکه دارد سیره را نشان میدهد. دارد سنّت الهی را بیان میکند. چقدر متفاوت است که این روایات را به صورت سیره و سنّت و قاعده حاکم ببینیم تا این که به صورت تاریخ ببینیم.
ثم تلا: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ الآية.
أقول: و الروايتان تفسران الآية بمجموع ما يدل عليه اللفظ و السياق كما مر.
و في المجمع، و الجوامع، عن الصادق (ع): في الآية معناه و إذ أخذ الله ميثاق أمم النبيين- كل أمة بتصديق نبيها، و العمل بما جاءهم به- فما وفوا به و تركوا كثيرا من شرائعهم و حرفوا كثيرا.
عمدتا وفای به این نکردند.
أقول: و ما ذكر في الرواية من قبيل ذكر المصداق المنطبقة عليه الآية فلا ينافي شمول المراد بالآية الأنبياء و أممهم جميعا.
73- عن حبيب السجستاني قال سألت أبا جعفر ع عن قول الله: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ- لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ- ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ» فكيف يؤمن موسى بعيسى و ينصره و لم يدركه و كيف يؤمن عيسى بمحمد ص و ينصره و لم يدركه فقال: يا حبيب إن القرآن قد طرح منه آي كثيرة- و لم يزد فيه إلا حروف- أخطأت بها الكتبة و توهمها الرجال، و هذا وهم [14]
مقصود در تفسیر است. و الا با آیات صریح در حفظ قرآن سازگار نیست.
فاقرأها «و إذ أخذ الله ميثاق أمم النبيين- [15]
در تفسیر أمم اضافه کردند.
لما آتيتكم من كتاب و حكمة- ثم جاءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه» هكذا أنزلها الله يا حبيب، فو الله ما وفت أمة من الأمم التي كانت قبل موسى بما أخذ الله عليها من الميثاق- لكل نبي بعثه الله بعد نبيها، [16]
امّت موسی وفا نکردند.
و لقد كذبت الأمة التي جاءها موسى لما جاءها موسى و لم يؤمنوا به- و لا نصروه إلا القليل منهم- و لقد كذبت أمة عيسى بمحمد ص و لم يؤمنوا به و لا نصروه- لما جاءها إلا القليل منهم- و لقد جحدت هذه الأمة بما أخذ عليها رسول الله ص من الميثاق لعلي بن أبي طالب ع يوم أقامه للناس- و نصبه لهم و دعاهم إلى ولايته و طاعته في حياته، و أشهدهم بذلك على أنفسهم، فأي ميثاق أوكد من قول رسول الله ص في علي بن أبي طالب ع، فو الله ما وفوا به بل جحدوا و كذبوا. [17]
پیغمبر در زمان حیاتش این میثاق را محقق کرد و بیان کرد آن هم به انحاء بیان.
این را آدم ببیند ساده میشود که چطور امّت عیسی(ع)، موسی(ع) را نپذیرفتند و چطور امّت عیسی(ع)، پیغمبر(ص) را نپذیرفتند.
اگر روایت از امام زمان(ع) صادر شده بود، بیان میشد که چقدر در زمان ظهور انکار میکنند. نظیرش روایاتی وارد شده است.
و قال الصّادق- عليه السّلام – تقديره، و إذا أخذ اللّه ميثاق أمم النّبيّين بتصديق نبيّها، و العمل بما جاءهم به، و أنّهم خالفوهم فيما بعد.[18]
با هر حکم دینی مخالفت کنند میشود ما وفوا.
مَا رُوِيَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ أَنْ يُخْبِرُوا أُمَمَهُمْ بِمَبْعَثِ رَسُولِ اللَّهِ وَ هُوَ مُحَمَّدٌ ص وَ نَعْتِهِ وَ صِفَتِهِ وَ يُبَشِّرُوهُمْ بِهِ وَ يَأْمُرُوهُمْ بِتَصْدِيقِهِ وَ يَقُولُوا هُوَ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَ حِكْمَةٍ وَ إِنَّمَا اللَّهُ أَخَذَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ لَيُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ يُصَدِّقُوا بِكِتَابِهِ وَ حِكْمَتِهِ كَمَا صَدَّقَ بِكِتَابِهِمْ وَ حِكْمَتِهِمْ [19]
این تصدیق چه نفعی برای امم سابق دارد ؟ همان نفعی که برای زلیخا داشت. طلب در وجود این ها در رجعت یا قیامت آشکار خواهد شد. هرچند در دنیا هم نفع دارد. انبیاء در هستند. دیوار نیستند که متوقف بکنند. دیوار هستند که عبور بدهند.
اطاعت امر با نگاه بر میثاق بر ظهور
اگر حال ما در هر حکم و عمل و طاعتی متوجّه به ظهور و امام زمان(ع) باشد، در هر کاری و عملی تصدیق این رابطه پیدا شود و نیاز به این مسئله دیده شود، خیلی متفاوت است با اینکه دیده نشود. دارند از ابتدای عالم را با این نگاه تربیت میکنند. این میثاق نسبت به ما نیست؟ میثاق نسبت به ما این است که هر اطاعت امری که دارد محقّق میشود، نفسی که میکشیم، نمازی که میخوانیم، با نگاه میثاق بر ظهور محقّق شود. ایمان و نصرت باشد. آن وقت این فعل من نصرت محسوب میشود وقتی مرتبط باشد. اگر انسان حشرش این طور شد، برای او فرج شخصی محقّق میشود. چون دائماً با امام زمان(ع) حشر دارد و غیبت برایش معنا پیدا نمیکند. این حرف، زائد نیست. این ها از مضمون روایات به دست میآید. انبیای گذشته اممشان محشور با پیغمبر بودند که بعدها خواهد آمد. این مسئله مؤکّد بوده است. نسبت ما با امام زمان از این سنخ نیست؟ رابطه برقرار نیست؟ روایات الی ما شاء الله دارد که «ان فیه فرجکم».
انتظار یعنی این رابطه را دیدن.
بیان صفات برای این نبود که بشناسند. برای این بود که این صفات راهنمای این ها برای حرکت باشد. صفات پیغمبر که گفته میشد که الگوی حرکت هم باشد. برای شناختن هم بوده است.
تامّ شدن ظهور نصرت امیرالمؤمنین(ع) در دوران رجعت
1- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا بِالْوَلَايَةِ لَنَا وَ هُمْ ذَرٌّ يَوْمَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى الذَّرِّ وَ الْإِقْرَارَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ ص بِالنُّبُوَّةِ وَ عَرَضَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ أُمَّتَهُ فِي الطِّينِ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ وَ خَلَقَهُمْ مِنَ الطِّينَةِ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا آدَمُ وَ خَلَقَ اللَّهُ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَيْ عَامٍ وَ عَرَضَهُمْ عَلَيْهِ وَ عَرَّفَهُمْ رَسُولَ اللَّهِ وَ عَرَّفَهُمْ عَلِيّاً وَ نَحْنُ نَعْرِفُهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْل. [20]
این معرفت و رابطه از آنجا آغاز شده و منافاتی با اختیار ندارد.
76- عن فيض بن أبي شيبة قال: سمعت أبا عبد الله ع يقول و تلا هذه الآية «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ- لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ» إلى آخر الآية، قال: لتؤمنن برسول الله و لتنصرن أمير المؤمنين ع، قلت: و لتنصرن أمير المؤمنين قال: نعم من آدم فهلم جرا، و لا يبعث الله نبيا و لا رسولا- إلا رد إلى الدنيا حتى يقاتل بين يدي أمير المؤمنين ع.[21]
انما انت منذر خطاب به پیغمبر اکرم(ص) است و لکل قوم هاد مرتبط با امیرالمؤمنین(ع) است. نصرت کار سخت تری است. قبول پیغمبر(ص) راحت تر بوده است. اما نصرت امیرالمؤمنین(ع) سخت تر بوده است. لذا امتحان سخت تر میشود. لذا در جریان امیرمؤمنان(ع)، میثاق هم بر ربوبیّت خداوند بوده، هم رسالت نبیّ ختمی و هم وصایت امیرالمؤمنین(ع). این ظرفیت در مردم ایجاد شده بوده است.
نصرت امیرالمؤمنین(ع) کجا ظهورش تامّ میشود؟ در رجعت که برمیگردند و تحت رایت امیرالمؤمنین(ع) میجنگند.
77- عن سلام بن المستنير عن أبي عبد الله ع قال لقد تسموا باسم ما سمى الله به أحدا- إلا علي بن أبي طالب و ما جاء تأويله- قلت: جعلت فداك متى يجيء تأويله قال: إذا جاء جمع الله أمامه- النبيين و المؤمنين حتى ينصروه- و هو قول الله «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ- لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ» إلى قوله «وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ» فيومئذ يدفع راية رسول الله ص اللواء- إلى علي بن أبي طالب فيكون أمير الخلائق كلهم أجمعين- يكون الخلائق كلهم تحت لوائه- و يكون هو أميرهم فهذا تأويله.[22]
در رجعت معلوم میشود که تأویلش چیست. همه تحت پرچم او میجنگند. تأویل این اسم در زمان رجعت محقق میشود.
انا معکم من الشاهدین را هم حضرت آورده اند. خدا هم در آنجا تجلّی و معیّتش تام است. کما اینکه به هارون و موسی(ع) فرمود: انّی معکما اسمع و اری». من با شما هستم، اسمع و اری. هم میشنوم و هم میبینم. این معیّت تشریفیه نصرت است.
اینجا میفرماید ««وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ»
راية رسول الله (ص) یک عنوان ویژه است. پرچم عادی نیست. قبلاً در بحث امام زمان(ع) دو سه جلسه بحث کردیم. این رایت، رایت نصرت است. در دو سه جا فقط این رایت برافراشته شده است. دست امیرالمؤمنین(ع) بود. پس اگر به امت ها و انبیاء گفته میشود که این نصرت را انجام دهید، این نصرت یک ما به ازای حقیقی دارد که در رجعت آشکار میشود. کسی که این طلب در وجودش بود که در خدمت امیرالمؤمنین(ع) باشد و نصرت کند، آن روز برمیگردد و نصرت میکند. امّت بی واسطه میشود. رجعت با این نگاه یک معنای ویژه با تاریخ پیدا میکند. فقط مربوط به شیعه نیست. بلکه با کل تاریخ بشر است. وعده ای که در این آیه داده شده است، میشوند امّت پیغمبر(ص) و امارت امیرمؤمنان(ع) در آن روز آشکار میشود.
ان شاءاللّه ادامه بحث را در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.
والسّلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
[1] آل عمران 81 -82
[2] آل عمران 81
[3] آل عمران 81
[4] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 333
[5] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 334
[6] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 334
[7] الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 335
[8]الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 335
[9]الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 335
[10]الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 336
[11]الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص: 336
[12] مختصر البصائر ؛ ص130
[13] علل الشرایع ج۱ ص۵۵ | عدة الداعي ج۱ ص۱۶۴ | تفسیر البرهان ج۳ ص۲۰۷
[14] تفسير العياشى، ج1، ص: 180
[15] تفسير العياشى، ج1، ص: 180
[16] تفسير العياشى، ج1، ص: 180
[17] تفسير العياشى، ج1، ص: 180
[18] تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج3، ص: 144
[19] تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 120
[20] الکافي ج۱ ص۴۳۷ | بصائر الدرجات ج۱ ص۸۹ | تفسير كنز الدقائق ج۵ ص۲۳۱
[21] تفسير العياشي، ج1، ص: 181
[22] تفسير العياشي، ج1، ص: 181
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 779” دیدگاه میگذارید;