بسم الله الرحمن الرحیم

بحث رفع رو با همه زیباییها و نتایجش عبور می‌کنیم و تفصیل بیشترش را به عهده دوستان می‌گذاریم. چند جلسه در محضرش بودیم و نکات مختلفی را از تفاسیر و آیات مختلف استفاده کردیم.

سنت خالص سازی و دامنه آن

آیه ای که در محضرش هستیم، آیه شریفه:

«فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ ﴿56﴾وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ اللَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴿57﴾» [1]

یک سنت خالص سازی داریم که حاکم بر تمام معارف دین است و تمام حوادث و وقایع در نظام خلقت بر اساس نظام سنت خالص سازی جلو می‌رود. به خصوص جریان انسان از آغازش که آدم سلام الله علیه خلق شد، این سنت خالص سازی به نحو تشریعی در نظام انسانی حاکم است. سنت خالص سازی از آغاز بدء انسان برای انسان آغاز می‌شود، تا قیامت و در خود قیامت ادامه دارد. حتی اینطور نیست که تا ظهور باشد بلکه ادامه دارد. در ایام برزخ هم سنت خالص سازی ادامه دارد. در ورود به مواقف قیامت هم سنت خالص سازی ادامه دارد.

سنت خالص سازی تا ورود به بهشت و جهنم خلودی ادامه پیدا می‌کند. در بهشت و جهنم خلودی، سنت خالص سازی به عنوان یک سنتی که خلوص بیشتر را به دنبال بیاورد نیست. آنجا قرار است. نسبت به اهل بهشت، مستقر و مأوی و مکان است و برای اهل جهنم هم بئس القرار است. لذا سنت خالص سازی تا ورود به بهشت و جهنم خلودی ادامه دارد.

سوال: لدینا مزید ترفیع درجه ایجاد نمی‌کند؟

جواب: این برای دوران مواقف است. در مقابلش هم هل من مزید جهنم است.

در دوران بهشت که چه ملاقات ربّ باشد و چه عطایای ویژه باشد، سنت خالص سازی صدق نمی‌کند.

سوال: مگر ترفیع نیست؟

جواب: یکی از بحث های مهم است. الان وارد بشویم دور می‌شویم. آیا در بهشت خلودی ترفیع مقام داریم یا ظهور مقام داریم؟ «لَهُم ما یَشائُونَ»[2] که ظهور است. لدینا مزید هم ظهور مقامات است یا ترفیع مقامات؟  این بحث باشد در جای خودش.

لذا سنت خالص سازی اصل حاکم بر تمام اصول است. اگر اصول و سنت های مختلفی را در رابطه با اعمال و جزا و حرکت انسان می‌بینید، سنت خالص سازی حاکم است بر همه آن ها. همه در دایره این تفسیر و تبیین می‌شوند. آیات قرآن هم کاملا مطابق با سنت خالص سازی بیان شده اند. چه درگیری های عیسی علیه السلام با کسانی که در دوران عیسی علیه السلام بودند. چه رفعی که نسبت به عیسی علیه السلام محقق شد که به دنبال آن ذلت یهودی ها را بیان کرد. و «وَ جَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا» [3] ، این جزء اساس سنت خالص سازی است. بله، سنت خالص سازی در نظام ظاهری ممکن است گاهی با اوج و حضیض حاکمیت ظاهری مومنان همراه باشد، یعنی اینطور نیست که حتما با حاکمیت مومنان همراه باشد، بلکه گاهی سیطره با غیر مومنان است. ولی همانجا سنت خالص سازی حاکم است. دشمن با تمام ترفندها و حیله هایش کمتر از آن است که در مقابل نقشه الهی موفقیت پیدا بکند. آنجایی هم که گاهی به کافرین سلطه ظاهری داده می‌شود، استدراج است برای آن ها. از سنت املاء هست که آن هم سنت خالص سازی است. برای مومنان هم خالص سازی وقتی مبتلا می‌شوند به کفار. در روایات داریم که دوران غیبت افضل دوران است برای مومنان. حتی امام ظاهری ندارند. اما برترین اهل همه دوران از جهت یقین هستند، «اعظمهم یقینا، افضلهم ایمانا»[4]، این ها تعابیری است که در مورد دوران غیبت به کار برده است. لذا اینطور نیست که سیطره و سلطه حتما ملازم با سنت خالص سازی باشد. پس حتما باید دوران حرکت انسان ها حرکت اشتدادی باشد. این هم نیست که سنت خالص سازی حتما با کثرت افراد همراه باشد. اگر کسی در نظام الهی درست دید، آن موقع تمام اوقات و زمان ها، ادیان الهی که آمدند، از ابتدایی که آدم سلام الله علیه بود و پیروانشان تا دوران نوح نبی و دوران ابراهیم خلیل و دوران موسی کلیم و عیسی روح الله تا دوران نبی ختمی، این دوران خالص سازی چه در مورد دین دارد محقق می‌شود و چه در مورد افراد دین دار، چه در رابطه با نتیجه ای که خدای سبحان نسبت به این داشته است، باز سنت خالص سازی جریان دارد. هر چیزی را اگر با این سنت خالص سازی ملاحظه کنیم مثلا ظهور را با سنت خالص سازی، جریان بعثت انبیاء را با سنت خالص سازی، جریان قیامت و رجعت را با سنت خالص سازی، اگر این را خوب توانستیم ببینیم، آن موقع جریان سنت خالص سازی نه تنها در نگاه کامل نسبت به دوران بشریت سرایت دارد، بلکه به تک تک دوران بشر که جزء جزء باشد نگاه بکنیم، سنت خالص سازی حاکمیت دارد. نه تنها در عمر اجتماع سرایت دارد، بلکه در بین افراد هم سرایت دارد. این بحث ها همدیگر را تفسیر می‌کنند.

سنت خالص سازی در مسیر شقاوت

سنت خالص سازی هم فقط در جانب هدایت و سعادت نیست. بلکه در رابطه با شقاوت هم هست. آنجا هم آیه شریفه می‌فرماید «وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ»[5]، سنت تمحیص همین سنت خالص سازی است و سنت محق که از بین رفتن تدریجی است… همچنین آن آیه شریفه که «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»[6] پس در مرتبه اول در سنت خالص سازی تمیز بین خبیث و طیب است که مومن از کافر تمییز پیدا بکند که در مرحله اول تمیز بین مومن و کافر است. در ادامه  می فرماید: «وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىٰ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا»[7]. که دوباره خود خبیث ها با هم متراکم می‌شوند. که خباثت های متراکم بشود.

کأن همه خباثت ها برگشت به یک خباثت می‌کند. همانطور که یک شجره طیبه داریم و یک شجره خبیثه. شجره خبیثه تراکم خباثت است و شجره طیبه تراکم طیب و ایمان است.  و این در کل نظام تاریخی به عنوان سنت حاکم است «فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» [8]

در آیة الکرسی هم سنت خالص سازی بیان شده است، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» [9]، یعنی چه کسانی که از ظلمت ها و کثرت ها به سمت نور حرکت می‌کنند. و چه کسانی که  به سمت ظلمت محض حکت می کنند. حرکت در عالم به سمت نور محض است. آن چیزی که در مقابل نور محض است به حرکت به سمت ظلمت محض تبدیل می‌شود. لذا شیطان هر نبی مقابل آن نبی است و در حد آن نبی است. لذا اگر جریان عیسی علیه السلام است در آن روایت شریف یا پیغمبر اکرم که شیطنت شیطان در این دو بزرگوار ذکر شده که مطابق ایمانی است که در این هاست، در هر فردی اینطور است. در دوران کودکی فرد، شیطنت شیطانش درحد کودکی اش است. در حد اشدّ هم در حد اشدّ. در حد اشد اگر اهل ایمان ایمانشان را بروز بدهند غلبه محقق می‌شود. البته شیطان تمام توانش را به کار می‌گیرد اما اهل ایمان با افت و خیز حرکت می‌کنند، لذا ضربه می‌خورند.

سنت خالص سازی در تاریخ انبیاء (ع)/حضرت نوح (ع)

این جریان سنت خالص سازی یک جریان عظیمی است. حتی سیر تاریخی انبیاء در ماموریت هایشان، هر کدام ماموریتی نسبت به جریان خالص سازی دارند. در جریان نوح نبی که بعد از 300 سال نبوت تقاضای عذاب می‌کند، خداوند بواسطه ملکی خطاب می‌کند که این ها نمی‌دانند عذاب چیست. اولین عذاب بوده است. قبل از آن عذاب نازل نشده بود. بعد 300 سال دیگر مهلت می‌دهد، بعد 300 سال دیگر. بعد دانه ها را می‌دهد که آن دانه ها درخت بشود، آن وقت دوباره بکارید، 3 یا 7 یا 10 بار کاشتن دانه های خرما تکرار شد. هر بار که تکرار می‌شد، عده ای از ایمان خارج می‌شدند و عده ای از اهل ایمان متزلزل می‌شدند. آن هایی که متزلزل میشدند، در مرتبه بعد ساقط می‌شدند. تا جایی رسید که پیش نوح آمدند و گفتند: اگر 100 بار دیگر شما بگویی، یا هر بار دیگری بگویی که ما دانه بکاریم تا درخت بشود می‌کاریم. چون به عمل و نبوت تو یقین داریم. آنجا دارد که «الان اصفر الصبح». صبح دمید. از تاریک و روشن خارج شد. آشکار شد صبح. سنت خالص سازی به کمالش رسید.

در مقابلش هم دارد که «رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا»[10]. نشان می‌دهد که به محوضت رسیدند. حتی در نطفه های این ها اثر داشت. روایت دارد که 40 سال قبل از عذاب عقیم شدند. فرزندی نبود که حجت بر او تمام نشده باشد. اقل سن 40 سال بود. چون اولین باری بود که عذاب نازل می‌شده، اتمام حجت باید از همه جهات تام می‌شد.

سنت خالص سازی در تاریخ انبیاء (ع)/حضرت موسی (ع)

مثلا حتی در رابطه با موسی کلیم داریم که موسی وقتی مردم به اوج شدت رسیدند، در سختی هایی که در دوران غیبت موسی بود، مردم به اوج شدت رسیدند و سراغ عالمشان رفتند که شاید از انبیاء مستخفین بود، گفتند شما حرف می‌زنی ما تسکین پیدا می‌کنیم. جلسه هم مخفی بود در بیابان. گفت ظهور موسی 40 سال بعد است. گفتند الحمدلله. بواسطه حمدشان خداوند خطاب کرد: به واسطه این حمد؛ 10 سال جلو افتاد. نظیر این جمله را گفتند که الخیر من عند الله، یعنی خود سنت محوضت یک اجلی دارد که هرچقدر شدت پیدا بکند در وقایع، سرعت محوضت بیشتر می‌شود. دوباره 10 سال کم شد. وقتی شنیدند که 20 سال مانده، جمله دیگری که لا یدفع الشر الا الله را گفتند و دوباره 10 سال کم شد. و آن جا دیگر خطاب شد که موسی دارد می‌آید.

سنت خالص سازی در تاریخ اهل بیت (ع)/ امیرالمومنین (ع)

جریان سنت خالص سازی در جریان های امت های پیشین به همین نسبت ادامه داشت.

حتی در جریان پیغمبر اکرم (ص) و امیر مومنان (ع)  تعبیر این است که «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ السَّعْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى الْخَشَّابُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ فُلَانٍ الْكَرْخِيِّ قَالَ قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَ لَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ قَوِيّاً فِي بَدَنِهِ قَوِيّاً فِي أَمْرِ اللَّهِ قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: بَلَى! قَالَ لَهُ: فَمَا مَنَعَهُ أَنْ يَدْفَعَ أَوْ يَمْتَنِعَ قَالَ: قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ، مَنَعَ عَلِيّاً مِنْ ذَلِكَ آيَةٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ، فَقَالَ: وَ أَيُّ آيَةٍ فَقَرَأَ «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً» إِنَّهُ كَانَ لِلَّهِ وَدَائِعُ مُؤْمِنُونَ- فِي أَصْلَابِ قَوْمٍ كَافِرِينَ وَ مُنَافِقِينَ- فَلَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ ع لِيَقْتُلَ الْآبَاءَ حَتَّى يَخْرُجَ الْوَدَائِعُ- فَلَمَّا خَرَجَ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ وَ قَتَلَهُ، وَ كَذَلِكَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَمْ يَظْهَرْ أَبَداً حَتَّى تَخْرُجَ وَدَائِعُ اللَّهِ- فَإِذَا خَرَجَتْ يَظْهَرُ عَلَى مَنْ يَظْهَرُ فَيَقْتُلُه‏»[11]

بعضی این را در رابطه با فتح مکه گرفتند. شاید این سازگارتر باشد. اگر اهل مکه که عده ای هجرت کرده بودند و عده ای مانده بودند، اگر آن مومنان نبودند خداوند عذاب را نازل می‌کرد. لو تزیلوا، یعنی اگر بین اهل ایمان و اهل کفر جدایی صورت گرفته بود خداوند عذاب را نازل می‌کرد

قدرت امیر مومنان (ع) کم نبود. بلکه خلط بین مومنان و کافران که عدم محوضت بود، مانع شد که قدرت خودش را نشان بدهد.

آنچه در ذیل روایت در اینجا آمده است با جریان امیر مومنان سازگار دارد. محوضت کامل محقق نشده بود و لذا ممکن بود مومن از کافر به دنیا بیاید.

در روایت دارد که در جنگ نهروان، وقتی تعداد کشته های امیر المومنین و مالک را شمردند، مساوی بود. امیرالمومنین (ع) خطاب به مالک فرمودند: این ها مهدور الدم بودند و تو کشتی. اما اگر یک مومن ممکن بود از این ها تا قیامت به دنیا بیاید، من او را نکشتم. امام استعدادی را تفویت نمی‌کند.

این ها سنت الهی است. چه عشقی امیر المومنین به مومنین داشتند با آن که بغض زیادی به آبائشان بوده است، اما این مسأله منافاتی با اخلافی که می‌خواهند به دنیا بیاید ندارد.

حضرت حجت (ع) هم بعد از ظهور هم همین کار را می‌کند.

در نظام تکوینی همه حقایق به خدا منتسب هست لذا آن جایی که هر قتلی و هر کشته شدنی که در نظام تشریع صورت می گیرد به لحاظ نظام ایجاد به خداوند منتسب است ولی از لحاظ نظام اسناد به خدای متعال منتسب نیست ولی پیامبر هم نظام ایجاد و هم نظام اسناد به او منتسب است. در نظام تشریع گاهی کارها به دست مومنان مقدر می شود و گاهی به دست کافران. مومنان باید تا حد مقدور رعایت بکنند. بقیه اش را خدا جبران می‌کند. مهدور الدم باشند مومنان وظیفه ای ندارند. اما امام باید رعایت کند.

در نظام ظهور چون عقول بشر به درجه ای می‌رسد که فوق مرتبه سابق است، به تکالیف در درجه تعالی شان حکم می‌شود. یکی از کارهای حضرت حجت (ع) قتل زراری بنی امیه است. سوال می‌کنند چرا این کار را می خواهید انجام دهید در حالیکه قبل از این این رضایت به فعل آباء جزو معاصی نبود؟ حضرت می‌فرمایند: «رضی بفعل آبائهم.» رضاء به فعل آباء در دنیا حکم نداشت. در آخرت حکم داشت. اما در ظهور در دنیا هم حکم پیدا می‌کند. احکام در دوران ظهور به تعالی شان می‌رسند بواسطه رشد عقول. حتی مثل حکم داوودی و سلیمانی. اگر بشمارند احکام زیادی می‌شود.

لذا سنت خالص سازی و محوضت حاکم بر کل تاریخ است.

تفسیر تاریخ، نگاه به اعتقادات و نظام معاد و جزا و نگاه به جریان ظهور، بر اساس سنت محوضت و خالص سازی یک بحث بسیار عالی است. روح حاکم را در این جریانات می‌شود دید. آن موقع انسان می‌تواند پیش بینی بکند که وقایع پس از این چطور پیش می‌روند.

خدای سبحان به لوط خطاب کرد که از شهر خارج شو. یکی از کسانی که اهل فهم مسائل سنت های تاریخی بود، به قومش گفت که اگر لوط خارج بشود عذاب الهی حتما نازل می‌شود. هرجا کفر به محوضت برسد، و دیگر اهل ایمان داخل در این ها نباشند، حتی ایمان ضعیف، نزول عذاب الهی قطعی است. لذا او خطاب کرد به مردم قوم لوط که نگذارید لوط خارج بشود. آنجا خدای سبحان لوط و اهل ایمانی که همراهش بودند را به طریق اعجاز خارج کردند. با اینکه محاصره کرده بودند خانه را، این ها خارج شدند و آن ها ندیدند تا عذاب بر قوم لوط نازل شد.

خدای متعال می فرماید: «أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ»[12] ما حوادث را پیش می‌آوریم که خالص سازی محقق بشود. حرکت به سمت تضرع یعنی خلوص بیشتر برای مومنان و هلاکت بیشتر برای کافران.

شفاعت و حیطه آن

مطابق آیه اهل کفر نه فقط عذاب دنیایی آن ها شدید است، در عذاب اخروی هم ناصر و شفیع ندارند. کسی که با کفر از دنیا برود شفاعت شامل حالش نمی‌شود. شفاعت دائر مدار رضای اعتقادی است. کسی که از نظر اعتقادی صحت داشت، منشا اعتقاد صحیح در او بود، حتی شده ذره ای ایمان در اوبود، شفاعت شاملش می‌شود. اما اگر کسی ذره ای ایمان نداشته باشد، شفاعت شامل حالش نمی‌شود. شفاعت برای کسی است که در نظام عمل خدشه و کوتاهی داشته است. شفاعت اصلش در نظام عمل محقق می‌شود.

اینجا مرحوم علامه اشاره ای به این مسئله نکردند.

در دنباله آیه «و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا»، عرض کردیم که جریان جاعل الذین اتبعوک، کسانی که اهل تبعیت از عیسی باشند، عنوان تابعین عام تر است. اول اهل تبعیت را در مقابل کفر قرار داد. مثل آنجا که «لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»[13]. بعد اهل ایمانی که ضعیف بودند نسبت به اهل ایمانی که قوی بودند.

بعد می‌فرماید «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»[14]، یعنی اهل ایمان دو دسته می‌شوند. یک عده که اهل تبعیت اسمی هستند. این ها ممکن است نجات پیدا بکنند. اما آنی که داخل در بهشت می‌شود، «فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُ»[15]، توفی می‌شوند، حقیقت دارند، آن کسانی هستند که اهل ایمان و عمل صالح هستند.

وعده و وعید

یک نکته دقیق این است که نسبت به کسانی که اهل کفر هستند و جهنم را می‌خواهد وعید بدهد، معمولا با عمل و عمل سیّء وعید می‌دهند، اما برای نجات و ورود به بهشت ایمان و عمل صالح را نشان می‌دهد مرتبه عالی اش ایمان می‌خواهد. اما کسانی که وعید به آن ها داده می‌شود، با عمل سیء محقق می‌شود.

جایی که فقط سوء فعلی در کار باشد وعید هست. اما وعده بهشت و نجات، با حسن فاعلی و حسن فعلی باید باشد.

این نکته را حضرت آیت‌الله جوادی فرمودند:بحث جالبی برای آن متفرع می‌شود. اصل بر نجات است یا هلاکت؟ اگر اهل ایمانی عمل سوء داشتند وعید شامل حالشان می‌شود؟ بله. اما لازم التحقق است؟ نه. ممکن است جزایش را ببینند، اما پاک می‌شود و محوضتشان که باقی می‌ماند، وارد بهشت می‌شوند.

روی سنت خالص سازی فکر و کار بکنید.

یکی از مراتب واضحش در جریان طالوت است در قرآن قبلا گفته شده است.

 #سنت محوضت

#خالص سازی

#موسی (ع)

#نوح (ع)

#امیرالمومنین (ع)

#شفاعت

#وعید

[1] آل عمران 56 – 57

[2] ق 35

آل عمران 55[3]

[4] بحارالانوار، ج 52، ص 125.

[5] آل عمران 141

[6] انفال 37

[7] همان

[8] همان

[9] بقره 257

[10] نوح 26-27

[11]بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏29، ص: 428

[12] اعراف 94

[13] انفال 37

[14] نساء 173

[15] همان

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 736” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید