بسم اللّه الرحمن الرحیم
« اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً»
در حدیث عنوان بصری بودیم و تا کنون دو جلسه در رابطه با این حدیث شریف در محضر عنوان بصری و خدمت امام صادق ع بودیم. اذن می گیریم از امام صادق ع که به ما اجازه بدهند تا در محضرشان بر این حدیث شریف وارد شویم.
باور داریم که احادیث شریف حضرات معصومین علیهم السلام، حقیقت ارتباط با حضرات است و لذا وقتی می خواهیم بر احادیث وارد می شویم ، چنانچه به حضور حضرات یا مشاهد حضرات وارد می شویم، حال ارتباط و تخاطب را باید ادراک کنیم. هر چقدر این حال تخاطب و حضور بهتر ادراک بشود، بهره مندی و مراقبه ای که باعث نتیجه می شود بیشتر است. لذا سعی کنیم هرگاه می خواهیم بر احادیث حضرات وارد شویم، سعیمان این باشد که ادراک با حضور با امام را داشته باشیم. احادیث را حقیقت زنده ی مرتبط ببینیم. گویا همین الان (که در ابتدا گویا است و بلکه کم کم حقیقتا همین می شود) در ارتباط با حضرات قرار گرفته ایم و از دو لب مبارک امام ع می شنویم. همین حدیث شریف هم که الان محضریت امام صادق ع برای عنوان بصری ایجاد می کند، اگر می خواهیم بهره مند بیشتر باشیم، حالمان حال کسی باشد که الان در آن جلسه و خانه ی امام صادق ع حاضر است و با این نگاه و مراقبه مشغول شنیدن این حدیث است. اگر با این نگاه وارد بشویم، قطعا تاثیر این حدیث در جان ما غیرقابل تصور نسبت به آن حالتی می شود که فقط الفاظ و مفاهیمی را می شنویم. کشش این احادیث با توجه اینکه باور داریم حضرات معصومین ع حقائق زنده ی حیّ حاضر هستند، با این باور می توان این کلمات را از دو لب خود حضرات شنید و از جان حضرات تلقی کرد. اگر این نگاه در وجودمان ایجاد بشود، یک فتح بابی در ارتباط با روایات و قرآن کریم است که این فتح باب انسان را اصلا با نگاه و توجه سابق متفاوت می کند. این ادب حضوری که در محضر روایت پیدا می کند وقتی می خواهد روایت بخواند، ادب حضوری باشد که در محضر امام است. اگر با این نگاه به محضر روایات وارد بشود، ادب حضور ارتباط با امام را رعایت بکند، آن موقع این الفاظ معانی خودشان را به انسان می نمایانند؛ غیر از اینکه الفاظ معانی خودشان را به انسان عرضه می کنند و نشان می دهند، بالاتر از آن، این معانی بر جان انسان وارد می شود، تغییر ایجاد می کند، اثر می گذارد، عقبه ی وجودی امام همراه این حدیث وارد وجود انسان می شود. و لذا قدرت تغییر خیلی زیاد می شود و انسان احساس می کند که ذره ذره کلمه کلمه جمله جمله ی از این روایات که وارد وجود انسان می شود انسان متحد با او می شود. نورانیت روایات او را اخذ می کند. به نورانیت روایات متحد می شود.
این یک نگاه کلی در رابطه با احادیث اهل بیت ع . یعنی انسان وقتی از پای احادیث بلند می شود، احساس می کند که از مجلس امام برگشته و همانجور که در مجالس حضرات معصومین حال مراقبه ی جدی ایجاد می شود، باید این حال برای انسان در ارتباط با احادیث هم حتما مرتبه ای از آن محقق شده باشد تا کم کم که باور بالاتر می رود، بعد می بیند که بیش از این هم محقق می شود. کانه ارتباط با جان ما با جان امام برقرار می شود در رابطه با احادیث. لذا احادیث بهانه ای ، معدّی ، کمک کننده ای هستند تا مراقبه ی انسان با امام و ارتباط انسان با امام برقرار شود. حالا با این توجهی که عرض کردم، وارد ادامه ی بحث روایت شریف عنوان بصری می شویم.
تا اینجا رسید که عنوان بصری وارد شد به منزل امام ع و اذن ورود به او داده شد.
فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ داخل شدم و بر امام سلام کردم.
فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ:«اجْلِسْ، غَفَرَ اللَّهُ لَكَ» فَجَلَسْتُ اذن نشستن دادند و من نشستم. این نکته ای که در اینجا هست اگر انسان باور بکند که اذن ورودی که از امام می گیرد و وارد می شود، هر چند به لحاظ ظاهری به لحاظ مجلسی است که امام در آن جا قرار داشته و خانه بوده و همچنین همین اذن ورود در مشاهد مشرفه ی حضرات است که انسان اذن ورود بگیرد؛ چون این حقیقت، حقیقت زنده است. ما آنجا شهادت می دهیم که غائب شما مثل حاضر شماست و تفاوتی بین این نیست در اذن ورود که همان حقیقتی که حاضر شما دارد، غائب شما هم دارد. اعتقاد داریم بر این. بعد در همان جا هم دارد که ما یقین داریم که شما ما را می بیند. یرون مقامی و یسمعون کلامی و یردون سلامی. پس اگر ما در همین مجالس هم که مجالسی است که به نام حضرات و برای خواندن روایات تشکیل شده، اگر سلام بدهیم به حضرات معصومین ع، سلام بدهیم به امام صادق ع، سلام بدهیم به همه ی حضرات معصومین، قطعا و یقینا این سلام جوابی دارد و چون جواب سلام واجب است حتما جواب محقق می شود. با این باور که آن ها حقائق حی هستند . لذا می بینیم در زیارات ما وقتی که وارد زیارات می شویم، از آدم صفی، نوح نبی، ابراهیم خلیل، عیسای روح الله، موسای کلیم و… ما سلام می دهیم به آن ها، با اینکه این ها به ظاهر از دنیا رفته اند، السلام علی آدم صفوة الله ، این سلام سلام حقیقی است و جواب حقیقی دارد و ارتباط واقعی است. غیر از اینکه وقتی انسان توفیق این سلام را پیدا می کند، وقتی است که قبل از این به ما اذن بر این سلام را داده باشند. یعنی هر سلام ما بین دو سلام حضرات است. سلام قبل که توفیق سلام کردن است، سلام بعد که جواب این سلام است. پس هر سلام ما بین دو سلام حضرات است. اگر این باور را کردیم، خود اینکه انسان توفیق به سلام پیدا کند، شوق به سلام پیدا کند، یک توفیقی از جانب خدای سبحان و حضرات بوده تا انسان این توفیق را پیدا بکند. و بعد هم شوق دوباره ای که پس از آن ایجاد می شود که جواب سلام حضرات است. و این جواب سلام و توفیق سلام یک اعتبار نیست، ما نگاه را به خودمان نکنیم که سلام علیک های ما گاهی توجه هم به آن نداریم. خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را. ایشان می فرمودند که ما نماز را اینقدر خوب حفظیم که وقتی تکبیرة الإحرام را می گوییم تا السلام علیکم و رحمة الله و برکاته چون حفظیم یه سره می رویم. تازه سلام را که می دهیم می فهمیم تمام شده.
این سلامی که در اینجا داده می شود سلام با مراقبه است؛ اینجایی که ما مشاهد مشرفه می رویم، سلام با مراقبه است. نماز که می خواهیم بخوانیم، تکبیرة الإحرام اذن ورود به نماز است. حج که می خواهیم محقق کنیم، بستن احرام در میقات آن اذن ورود به حج است. ببینید این ها را خدای سبحان قرار داده که ابتدای کار خیلی مهم است. یعنی هر جور را که ابتدای کار قرار دادیم، بقا می تواند با توجه به آن ابتدا شکل بگیرد.
لذا می بینم خدای سبحان در سوره های قرآن، بسم الله الرحمن الرحیم که اعظم آیةٍ في القرآن هست را به عنوان ابتدا قرار داده است تا عظمت این آیه ی شریفه باعث بشود بقیه ی آیه ها هم مورد توجه قرار بگیرند.
پس نیت در روزه ، اذن ورود قرار داده شده است. همه ی این ها همان اذن ورود است. که اذن ورود خیلی اهمیت دارد.
اینجا عنوان بصری وقتی که سلام می کند. فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ:«اجْلِسْ، غَفَرَ اللَّهُ لَكَ» از همین آغاز این غفران الهی شامل حال عنوان بصری شد. اگر انسان معرفتش به امام اینگونه باشد که هر کلمه ای که گفته می شود با حساب و کتاب است و بدون تعارف … (قیاس نکنیم کلمات امام را با کلمات خودمان) … لذا کسی رفت خدمت امیر مؤمنان علی ع عرض کرد: «آقا من خیلی شما را دوست دارم». حضرت سرشان را پایین انداختند فأطرق ملیّا ، بعد از مدتی سر را بلند کردند و گفتند «صدقتَ» راست گفتی. و بعد همه گفتند خوش به حالت که علی ع تو را تایید کرد. یعنی اینقدر می دانستند که اگر کسی به کذب به امیر مؤمنان بگوید من شما را دوست دارم، تاییدش نمی کنند. یک کسی بود از خوارج در مجلس نشسته بود، به بغلدستی اش گفت که این مهم نیست؛ الان من هم می روم می گویم دوستت دارم و حضرت هم همین جواب را می دهند. این بغلدستی اش به او گفت نرو ، اینجوری نیست ! اما این شخص رفت نشست خیلی مؤدب تر و خیلی زیبا تر گفت « یا علی، من شما را خیلی دوست دارم». حضرت سرشان را انداختند پایین، بعد از مدتی بلند کردند گفتند کذبتَ، دروغ می گویی. جلوی همه این را گفت. اصرار کرد که آقا من با این شوق و ذوق و … اشکش هم در آمد دستش را دراز کرد که دستتان را بدهید بیعت کنم. امام گفت که نه فقط دروغ می گویی که در مقابل من قیام می کنی و بعد امام فرمودند که نه تنها قیام می کنی که پرچمدار آن قیام هستی. بعد هم در یک جنگی که کشته شد، حضرت او را پیدا کرد و فرمود این همان بود. یعنی این امام معصوم اگر غَفَرَ اللَّهُ لَكَ می گوید در اینجا، نه تعارف باشد که مثل ما برای همدیگر هزار تا تعارف می کنیم. مثلا می گوییم ارادتمندیم! ارادتمندیم خیلی کلام بلندی است . انسان نمی تواند به هرکسی بگوید ارادتمندم. یعنی من اراده ام تابع اراده ی شماست و اراده شما حاکم بر اراده ی من است! ارادتمند شما هستم! خب اینا دروغ میشه !! راست نیست. آدم کلام راست بگوید اگر هم جایی حرفی می زند، حرف راست بزند. عادت کنیم که حرف حرف راست باشد. لذا اینجا امام صادق ع می توانست جواب سلام دهد که خود آن جواب سلام خیلی عظیم بود اما در کنار جواب سلام می فرماید غَفَرَ اللَّهُ لَكَ. این غَفَرَ اللَّهُ لَكَ یعنی موانع وجودی او را برطرف کرد. غفران رفع موانع است و آمادگی برای درجات است. این را که دارم عرض می کنم ، نمی خواهم فقط بگویم عنوان بصری مختص شد به این، اگر کسی با این حال خدمت حضرات عرض سلام و ادب کند، جواب حضرات به همین گونه و اثرش به همین گونه است که وقتی آن ها به ما بفرمایند در سلام ما که به محضر حضرات با این ارادت و این شوقی که عنوان بصری در جلسات گذشته عرض شد وارد شد، با این اشتیاق، آن موقع این اشتیاق اثرش این می شود که وقتی سلام می کند اولا اجازه ورود پیدا می کند. وقتی اجازه ی ورود پیدا کرد، توفیق سلام پیدا می کند. توفیق سلام که پیدا کرد، این برایش توفیق بالاتر که جواب سلام است پیدا می شود. باز دوباره دعای حضرت برای او بعد از این توفیق سلام و جواب سلام ایجاد می شود که غَفَرَ اللَّهُ لَكَ. خدای سبحان تو را مورد مغفرت قرار دهد. مغفرت غیر از عفو است. عفو فقط آمرزش است اما مغفرت علاوه بر آمرزش دادن مرتبه و درجه است. آماده شدن برای صعود است. در مغفرت هم رفع مانع است هم ایجاد مقتضی است. اگر شمول مغفرت شامل انسان شود، بالاتر از عفو است. لذا ممکن است عفو باشد اما مغفرت نباشد اما اگر جایی مغفرت بود، حتما عفو هم در کار هست، چون آن از این اعظم است. لذا حضرت در اینجا می فرماید غَفَرَ اللَّهُ لَكَ. اولا این نشان می دهد که وقتی وارد شد بر حضرت، اینقدر ادب داشت که ایستاده در مقابل حضرت. تا اجازه ی نشستن نداده بود حضرت، ننشسته بود. این معرفت است دیگر. یک پیرمرد نود و چند ساله ای که این ور و آن ور دنبال علم بوده و کسب کرده حالا آمده امام صادق ع را پیدا کرده و با آن روشی که امام صادق ع برای او پیش گرفت، عاشق حضرت شد. و با این عشقش حالا آمده در مقابل عشقش ایستاده. حضرت اجازه ی نشستن دادند. این اجازه ی نشستن آیا برای ما قابل تصور است؟ خدا سلامتی دهد به حضرت آقای حسن زاده آملی ایشان می فرمودند که گاهی که قرآن می خوانید، رو به قبله ایستاده بخوانید. خود این حالت ایستاده رو به قبله که کمتر این جوری است، البته به شرطی که جلوی جمعی نباشد که توجه ها به او جلب شود که خود این مصیبتی شود. گاهی انسان با خودش است، تنهاست. گاهی ایستاده قرآن را رو به قبله بخواند که این یک مراقبه است. توجه بکند که در محضر یک حی قیوم است. عظمت در وجودش تجلی پیدا می کند. قدرت نشستن پیدا نمی کند. ایستاده در محضریت قرآن می خواند. این ها مراقبه ایجاد می کند. این ها آثار وجودی برای انسان می آورد. مراقبه از آداب ظاهری شروع می شود. یعنی اگر بخواهیم آن حقائق مراقبه در وجودمان ایجاد شود، آداب ظاهری خیلی اثر دارد در اینکه مراقبه به نتیجه برسد. لذا آداب ظاهری را باید … از جمله اینجا ببینید که عنوان بصری حالش به گونه ای است که ننشسته است در مقابل حضرت تا زمانی که حضرت اجازه ی جلوس دهند. انسان اگر در محضر روایت قرار گرفت و این عظمت را ادراک کرد… بعد اینجا با این نگاه که کأنّه اگر می نشینید، احساس می کند که حضرات به او اجازه داده اند که می نشیند. این را به عنوان یک ادب ببیند که اجازه داده اند که او بنشیند و الا او روی نشستن نداشت در مقابل روایتی که از خزائن عالم غیب تا ظاهر عالم دنیا کشیده شده این عظمت هر معنایی که این ها بیان می کنند. باطنِ باطن غیبِ غیب عالم را کشانده اند از آن مرتبه و آورده اند تا ظاهرِ ظاهر به لفظ و کلمات. اینگونه نیست که مثل حرف های ما باشد که صدتایش یه غاز ارزش نداشته باشد. هر کلمه ای که از ساحت وجودی حضرات معصومین صادر می شود از باطنی ترین و غیبی ترین لایه های وجود کشیده شده تا به ظاهر آمده تا به لفظ کشیده شده. لذا ارزش مند است. هر قدر انسان به این ریسمان با این نگاه چنگ بزند، به باطن عالم کشیده می شود. بستگی دارد به مقدار معرفت ما و توجه ما و مراقبه ی ما که چقدر این کلام برایمان ارزشمند باشد. قیاس نکنیم این کلمات را با کلمات خودمان که حداکثرش از یک علم حصولی نشأت گرفته. اینقدر! فکر کرده مطالعه کرده دقت کرده حداکثرش از این نشأت گرفته. نه! این از غیبی ترین لایه های علم کشیده شده رسیده. هر کلمه از کلمات حضرات معجزه است. اگر کسی با این نگاه نگاه کند، دنبال افق ها و لایه های عظیمی از روایات … روایات برایش خیلی عظیم و بزرگ می شوند. به راحتی از روایات نمی گذرد. هر چقدر عظمت پیدا کنند روایات، برایش معنا باز می شود. برایش حقیقت تجلی می کند. تا اینکه سطحی نگاه کند. تا اینکه حضرت اذن دادند فَجَلَسْتُ .
فَأَطْرَقَ مَلِيّاً حضرت سرشان را کاملا به زیر انداختند و مدتی به زیر نگاه کردند.
ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ سپس سرشان را بلند کردند وَ قَالَ: «أَبُو مَنْ؟» سوال از این شخص که پدر کی هستی؟ أبو من یعنی کنیه ات چیست. أبو عبدالله أبوحسن أبوحسین می گویند … که پدر…؟ یک نکته ای در کنیه هست این است که ببینید انسان اسمش را پدر و مادر می گذارند. انسان اختیاری در اسم ندارد. حالا امروز فامیل هم همینجور است. لقب را هم معمولا مردم می دهند. اگر کسی بخیل است اگر کسی اهل جود است ، اگر کسی یک خصوصیتی دارد…. لنگ است، چشمش معیوب است… یک لقبی هم مردم می گذاشتند. تنها چیزی که به اختیار انسان خودش قرار داده، آن اسمی است که برای فرزندش قرار می داد یا آن کنیه ای که دلش می خواست فرزندی به این اسم داشته باشد، لذا با این عنوان برای خودش کنیه قرار می داد. لذا وقتی که امام صادق ع او را با کنیه اش می پرسد یعنی احترام کامل کرده به فرد به آن اسمی که می پسندد، به آن چیزی که دوست دارد. به آن چیزی که به اراده ی خودش محقق می شود و خودش دوست داشته است. چقدر زیباست این ها… در ارتباطاتی که ما با دیگران داریم، چگونه دیگران را صدا می کنیم؟ آیا آن گونه که او دوست دارد صدایش می کنیم یا نه ؟ بلد نیستیم.. ببینید این روشی است. «أبو من؟» خب این می توانست بگوید که اسمت چیست؟ لقبت چیست؟ اما می پرسد «أبو من؟» کنیه ات چیست؟
وقتی این را می پرسد، جواب می دهد: قُلْتُ: «أَبُو عَبْدِ اللَّهِ» کنیه ی من أبوعبدالله است. خیلی کنیه ی زیبا است. پدر بنده ی خدا.
بعد حضرت می فرمایند که قَالَ: «ثَبَّتَ اللَّهُ كُنْيَتَكَ وَ وَفَّقَكَ.» از این استفاده می کند و او را در عبودیت حق… روایت را با طلیعه ی عبودیت حق … کنیه ات را خدا برایت تثبیتش کند. دعای امام مستجاب است. باور داریم یا نه؟ این را باور بکنیم. من عرضم این است، این را بازسازی کنیم برای خودمان در مجالسمان و ارتباطاتمان. اگر این را بازسازی کنیم در مجالسمان و ارتباطاتمان، یقین کنیم که حضرات «یردّون سلامی و یرون مقامی» و اگر می فرماید که أنک حجبت سمعی عن کلامهم اما در قبال آن، و فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم؛ رابطه ی نجوا را برای ما ایجاد کردی و حال نجوا پیدا می کنیم. اگر اینجوری بود در ارتباطاتی که با کتب احادیث و زمزمه ی احادیث و مجالس احادیث داریم، وقتی می نشینیم حال نجوا با حضرات که پیدا کردیم یعنی معلوم می شود که اذن ورود به ما داده اند. رابطه برقرار شده است و ما داخل شده ایم. این ها را باور بکنیم . تعارف نیست، اگر باور کردیم بهره مند می شویم. اینقدر سفره پهن است. اینقدر رابطه امکان پذیر و نزدیک است. و ما دنبال این هستیم که یک خم زنگرزی یک جای دوری باشد، به ما بگویند که این مسیر را وقت بگذارید بروید تا آنجا ، اینجور وقت بگذارید و هزینه کنید، آنجا آن خم رنگرزی اثر بگذارد! نه ، همین نزدیک نزدیک است؛ این همه کتب احادیث محضر حضرات معصومین و ارتباط با ایشان است. خدا رحمت کند بعضی از اولیاء الهی را ما دیدیدم که همین جور که نشسته بودند، می گفتند الان در محضر امام کاظم ع بودم، اینجوری فرمودند. الان در محضر امام صادق ع بودم، در محضر امام عسکری ع بودم، اینجوری فرمودند. و بزرگان به حرفش اعتماد می کردند و تایید می کردند و اگر پیغامی می داد، عمل می کردند. خب این یعنی چه؟ یعنی این امکان و رابطه برقرار و شدنی است و بهترین راه آن هم که زبده ی کار این ها بوده و دنبال آن هم بودند، کلمات حضرات است که وجود آن ها را متجلی کرده است.
بعد می فرماید «ثَبَّتَ اللَّهُ كُنْيَتَكَ وَ وَفَّقَكَ.» خدا تو را موفق کند، این کنیتک عبودیت را برای تو محقق کند و وفقک توفیق برایت ایجاد کند. توفیق یعنی اسبابی که در عالم هست، به وفق کار قرار بگیرند به طوری که موانع برداشته بشوند و اسباب کمک کننده شوند. این را می گویند توفیق. اگر می گویند توفیق ایجاد شد، یعنی همه ی اسباب در یک راستا قرار گرفت. مانع از وجود انسان و از اطراف آن برطرف می شود ، همه چیز کمک می کند به اینکه انسان حرکتش سریع تر شود. موانع و اصطکاکات کمتر شوند. اگر این باور در وجود انسان شکل بگیرد که توفیق … ببیند، هر جا که ببیند راه دارد باز می شود… منتهی راه باز شدن به این معنا نیست که سختی نباشد، مشکل نباشد، نه ، گاهی سختی توفیق است. یعنی انسان در سختی رشد می کند، بزرگ می شود. آن جا می بیند به سختی افتاده اما اسباب جور می شوند، از سختی می آید بیرون. این به سختی بیرون افتادن و جور شدن اسباب، این ها خودش توفیق است که اگر این نبود، لطف حق در اینجا آن وقت شامل نشده بود. آمدن سختی ها ولی امکان بیرون آمدن از آن ها، جور شدن اسباب برای بیرون آمدن، این لطف ویژه ی حق است که انسان بزرگ می شود و رشد می کند.
«يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُكَ؟» چه می خواهی؟ برای چه آمده ای اینجا ؟
فَقُلْتُ فِي نَفْسِي حالا جرئت حرف زدن هم نداره! در درونش. می گوید با خودم حرف زدم. ببینید این معرفت است. «لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي مِنْ زِيَارَتِهِ وَ التَّسْلِيمِ غَيْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَكَانَ كَثِيراً» بر من همین بس بود. خیلی بود. نمی گوید بس بود، می گوید «لکان کثیرا» . چون بس بودن یعنی آدم یعنی بسته می شود. نه، لکان کثیرا، این هم خیلی زیاد است. فهمید دعا از کجا نشأت گرفته، این معرفتش را نسبت به امام می رساند. که فهمید وقتی می فرماید ثبت الله کنیتک و وفقک یعنی خیلی راه برای این هموار شد یعنی شاید اگر بگوییم که احساس کرد آن حقیقتی که گره های وجودی اش باز شده گزاف نگفتیم. با همین دعا که ثبت الله کنیتک و وفقک. این می گوید که من درد درون خودم گفتم لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي مِنْ زِيَارَتِهِ وَ التَّسْلِيمِ غَيْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَكَانَ كَثِيراً.
ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ دوباره حضرت سرشان را بلند کردند. ثُمَّ قَالَ: «مَا مَسْأَلَتُكَ؟!» برای چه آمدی؟ چه می خواهی؟ حاجتت چیست؟
فَقُلْتُ: «سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَعْطِفَ قَلْبَكَ عَلَيَّ از خدای سبحان من آن چند روزی که اجازه ندادید به من، رفتم سر قبر پیغمبر اکرم، و آن جا از خدای سبحان خواستم که پیغمبر سشفاعت بکند که دل شما را با من نرم بکند و من امکان بهره مندی از علوم شما را پیدا کنم. که ببینید دعایش این بود سر قبر پیغمبر که أسألک یا الله یا الله أن تعطف علی قلب جعفر. قلب جعفر نسبت به من مهربان شود . و ترزقنی من علمه ما أهتدی به الی صراطک المستقیم و بتوانم با این علمی که پیدا می کنم راه را پیدا کنم. می گوید اینجا همان جواب را داد که من از خدای سبحان خواستم سألت الله .. ببینید بلافاصله باز.. این موحد شده… از خدا خواستم…
وَ يَرْزُقَنِي مِنْ عِلْمِكَ از علم شما بهره مند شوم و رزوی ام شود. وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِي فِي الشَّرِيفِ مَا سَأَلْتُهُ» امید دارم که آن دعا مستجاب شده باشد.
از اینجا این حدیث یک افقی دیگری… تا به حال آداب ورود و نحوه ی ارتباط بود که در این سه جلسه گفتگو شد که خودش متن بود در ارتباط استاد و شاگرد و نظام رابطه ی این دو که چگونه باید باشد، نه اینکه حاشیه باشد. از اینجا وارد می شود: فَقَالَ: «يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! امام صادق ع خودش أبا عبدالله این شخص هم أباعبدالله است. لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَهُ علم به تعلم نیست. کلام بسیار بلندی است که إن شاء الله جلسه ی آینده این بحث را باز می کنیم که آیا تعلم نباید باشد؟ یا نه؟ تعلم لازم است اما این علمی که اینجا بیان می کند از راه تعلم نیست ؟ و این درس خواندن ما چه نسبتی با این علم دارد؟
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در این مورد یک بازخورد بنویسید