بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 22-09- 99
حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و احترام خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز دارم ان شاءالله من هم امیدوارم که با سلامتی و تندرستی و خوشی ان-شاءالله مردم و بینندگان عزیز ما ایام را بتوانند به سر کنند. خدای سبحان هم عنایت کند این بیماری زودتر ریشه کن بشود.
شریعتی: ان شاءالله برای تک تک دوستان عزیزمان، مخاطبان جانمان آرزوی صحت و سلامت و عافیت داریم. ان شاءالله که بهترین اتفاق های زندگی برای آنها رقم بخورد. حدیث قدسی حسن مطلع روزهای شنبه ما است. بشنویم و ان شاءالله وارد بحث خود شویم.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صلواتک عَلَيْهِ وَ عَلى آبائه فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ ساعَةٍ، وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قاعِداً وَ ناصِراً وَ دَلِيلًا وَ عینا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً، وَ تُمَتِّعَهُ فِيها طُویلا. ان-شاءالله خدای سبحان همه ما را جزء یاران و یاوران بلکه سرداران حضرت قرار دهد و چشم ما را به جمال طلعت و طلعت جمال ایشان روشن بکند و ان شاءالله ما زنده باشیم و ظهور پرسرور ایشان را ببینیم و بتوانیم در کنار ایشان ان شاءالله آن پرچم توحید را در سراسر عالم به احتزاز در آوریم. در خدمت احادیث قدسی بودیم که آن چه که به موسی کلیم گاهی وحی می شد، گاهی مکالمه موسی کلیم با خدای سبحان بود این جا این روایت شریف معاویه بن وهب نقل می کند که سمعت اباعبدالله (ع) از امام صادق (ع) شنیدم که حضرت فرمودند: یقول «ان مما أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ» از آن چیزهایی که خدای سبحان به موسی کلیم وحی کرد «وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي التَّوْرَاة» و در تورات هم این را نازل کرده است این قاعده است. پس معلوم می شود این مسئله یک مسئله ای است که شاید هم وحی در تورات بوده است هم وحی به صورت غیر توراتی بوده است. که تعبیر «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي التَّوْرَاة» در تورات هم آمده است. این بیان این است که قاعده مهمی است در نظام جزای اعمال و ارتباط با عمل در نظام دنیا که این به ما یاد می دهد چگونه وجود خود را گسترش بدهیم. می فرماید: «أَنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» این گفتمان از جانب خدای سبحان که انی أنا الله چند بار تأکید، انی من، همانا انا، «أَنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» آن هم با تأکید، حتی نه لا اله الا هو، لا اله الا انا. این تأکید در نظام متکلم وحده بودن آن خدای سبحان خودش را دارد مطرح می کند. بعد این را به عنوان یک زمینه برای بحث بعدی خود «خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَيْرَ وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُحِب» من خلق را خلق کردم با این که انی انا الله لا اله الا انا بوده است. این تأکید در آن رابطه مستقیم با خدای سبحان. مستقیم مستقیم با متلکم وحده خدا که همان انا، با من «خَلَقْتُ الْخَلْقَ»، خلق را خلق کردم و «خَلَقْتُ الْخَيْرَ»، خیر را هم خلق کردم. «وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُحِب» خیر را بر دست کسی که دوست می دارم جاری می کنم. «فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْه» پس خوشا به حال آن کسی که این خیر بر دست او جاری می شود. این قاعده خیلی قاعده زیبایی است. دقت کنید انسان یک روزی دارد که بر او نازل می شود و برای او تقدیر شده است و قرار داده شده است به او می رسد. در عین این که انسان یک روزی و تقدیری دارد در جهات متعدد وجودی خود گاهی این انسان کانال و مجرای فیض حق هم می شود. یعنی بعضی از انسان ها این ظرفیت را دارند که علاوه بر این که آن چه که مربوط به خدا آنها است به آنها می رسد اینها مثل ملائکه الهی مجرای فیض الهی هستند. «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْض» (سجده/5) از آسمان خدا تقدیر می کند، تدبیر می کند به سوی ارض. که ملائکه الهی مدبرات امر هستند. در بین انسان ها هم بعضی از انسان ها به این مقام مشرف می شوند، دست پیدا می کنند که مجرای فیض و خیر الهی برای دیگران می شوند. اگر انسانی این را به آن چه که به او دادند تمرین کرد که از خودش عبور دهد یعنی وقتی یک رزقی به او رسید علمی به او رسید، خیری به او رسید، آبرویی به او رسید، مقامی به او رسید، هر چه که به او نائل شد که نعمتی در دنیا بود که می توانست از این طریق خدمتی به دیگران بکند، گشایشی برای دیگران ایجاد کند این خیر از وجود این به دیگران رسید وقتی این خیر از وجود این به دیگران می رسد، این کانال را خدای سبحان می پسندد برای این که مجرای خیرهای بعدی قرار دهد. مدام این را گسترش دهد و مدام این را بزرگ کند. آن موقع هر چه به این می رسد و به دیگران می رسد دیگران به هر نسبتی که از این بهره مند می شوند عملشان عمل این محسوب می شود. شبکه خیرات که همه آن چیزی که در بیرون محقق می شود از کانال وجود این فقط اعتباری نیست که یک لوله ای باشد که آب از او عبور کند و به دیگران برسد. تمام آنها این چشمه آنها می شود و سرچشمه آنها. این در حقیقت منشأ است و آنها شئون می شوند. عمل آنها عمل این می شود. اگر یک چنین کاری انسان تمرین کند ممکن است ابتدا با یک عمل آغاز شود، با خیر آغاز شود اما این کم کم وقتی این وجود آمادگی پیدا کرد، خدای سبحان می فرماید این را دائمی می کند. و بالعکس در روایات دارد که اگر به کسی دادیم و او عبور نداد قطع می شود. آن چیزی که برای دیگران بود که از کانال این قرار بود به آنها برسد از وجود این هم قطع می شود و دیگر به او نمی رسد. «فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْه» طوبی یک معنای خوش به حال دارد، یک معنای عظیم تری دارد آن معنای عظیم تر آن است که طوبی شجرة فی الجنه که منشأ شجره طوبی منشأ همه خیرات است. که تنه او تنه ولایت است. و شاخه های او شاخه های خیرات است که همه ظهورات او ولایت هستند. بعد این جا می گوید «فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْه» یعنی این حقیقت ولایت برای این قرار می گیرد. این به نسبت افرادی که خیرات به دست آنها از جانب این می رسد ولایت پیدا می کند و خودش یک شاخه مهمی از آن شاخه درخت طوبی می شود که شجره ولایت است که در خانه امیرالمومنان اصل و تنه آن در آن خانه است و شاخه های آن در خانه های مومنین پراکنده است. یعنی گسترش ولایت از طریق وجود این می شود. خیراتی که از طریق این به دیگران می رسد خیرات ولایی است. چه این زیبا می شود. «وَ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» باز هم من هستم آن جا جلوه جمالی «أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَيْر» آن جا بود. این جا باز «خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُرِيدُهُ» شر را هم خلق کردم آن را هم به دست کسی که می خواهم جاری می کنم. منتها جاری می کنم به دست کسی که می خواهم آیا ابتدایی شر را در دست این قرار می دهد نه جزایی است. خود این زمینه را فراهم می کند خدای سبحان هم به این دامنه می دهد، اجازه می دهد. می گذارد این کار را کند. این جزایی است، ابتدایی نیست. خیر هم می تواند ابتدایی باشد، هم جزایی باشد. چون ابتدایی آن هم از جانب خدای سبحان خیر و امکان پذیر است. رحمت او بر غضب او سبقت دارد. اما شر فقط جزایی است. ابتدایی بر کسی تحمیل نمی شود. «أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُرِيدُهُ فَوَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْه» ویل یک موقع می گوید ویل یعنی بدا به حال، مثل طوبی یعنی خوشا به حال. «فَوَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ»، بدا به حال کسی که این شر بر دست او جاری شده است. ویل چاهی است در جهنم که در عمق جهنم است. همان جوری که طوبی شجره ولایت بود ویل هم شجره زقوم است. چاهی است در جهنم که آن چاه کسانی که در اوج آن حال بدی هستند در سجین ویل قرار دارد. که در آن جایی که سجین است ویل تازه در آن جا قرار دارد «فَوَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ» یعنی کسی که فقط خود او بد نیست بلکه بدی را دارد سرایت می دهد این سرمنشأ بدی است و اگر سرمنشأ بدی شد دیگر جای او در آن طبقات نازله جهنم نیست. در آن سافل ترین مراتب جهنم است که مبدأ آتش بقیه جهنم است. یعنی مبدأ آتش بقیه جهنم از این جا نشأت می گیرد. می گویند در آن جا دره ای است در آن دره چه هست، تا در آن چاهی است که در آن چاه اینها قرار دارد که فویل، این چاه که در حقیقت خیلی سخت می شود. خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند. ایشان فرمودند که خدا کند که انسان مبتلا به گناه یا بدی نشود. اگر می شود اقلاً این گناه مربوط به یک زمان خاص باشد و تمام شود. لازم باشد. معلول خودش باشد به دیگر نرسد. اگر یک موقع انسان به گناه مبتلا شد و این گناه علاوه بر خودش به دیگران هم سرایت می کرد خدا کند که این سرایت فقط در یک زمان باشد. یک زمانی باشد تمام شود. در همان دوره عمر او باشد. خدا نکند به جایی برسد که انسان گناه بکند، گناه او هم عمومی باشد و به دیگران سرایت کند و زمانی هم او را محدود نکند. در همه زمان ها این بدی یک سنتی در بدی شود. یک سنتی در بدی را پایه گذاری کند که هر چند همه آن عمل ها که می شود عمل این محسوب می-شود. اگر انسان به این بدی مبتلا شده است که به دیگران هم سرایت کرده است باید در قبال آن توبه سخت تری را داشته باشد به خصوص سنت های خیری را پایه-گذاری کند که بقاء داشته باشند. اگر هم نمی دانید چنین کاری کرده یا نه سنت گذاری خیرات همیشه می تواند دفع کند که «َيَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَة» (رعد/22) با حسنات که مناسب سیئه است سیئات را در و دور کنید.
شریعتی: آن لا اله الا انا خیلی آشنا است جزء اولین مکالمه خداوند با حضرت موسی است.
حجت الاسلام عابدینی: خدا با حضرت موسی است که در همان کوه طور پیش آمد و این با موسی جاهایی که می خواست یک لطافتی داشته باشد یعنی این دو قاعده را در این جا خیلی خدای سبحان عنایت داشته است. باب خیر در ولایت و باب شر را در شجره زقوم که در مقابل ولایت کافرین است. لذا خدا سرمایه گذاری کرده از این که لا اله الا انا از این باب. آمده است باب خیرات را در صفات جمالیه و باب شرور در صفات جلالیه هر دو را با این مقدمه شروع کرده است که آن جایی که باب صفات جمالی است گفتیم که لا اله الا انا لطافت محض است. لطف محض است. آن جا هم که می فرماید لا اله الا انا در مقام سطوت و جلالت است جلالت محض است. که وسائط هم نه لا اله الا انا، آن جا لا اله الا انا تهدید محض است. آن لا اله الا انا در مقابل آن باب خیرات لطف محض است.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. ما به یوم الزینه رسیدیم سحره فرعون، سحر خود را، شعبد خود را عرضه کردند و حضرت موسی هم همین طور و بیان شد که یکی از بزرگترین معجزات آن میدان ایمان سحره فرعون به رب موسی و هارون بوده است و ان شاءالله ادامه فرمایشات حاج آقای عابدینی را خواهیم شنید و استفاده می کنید و بهره مند می شویم.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علی موسی و هارون. یک نکته اول زیبا عرض کنم که در دو آیه قرآن ایمان آوردن سحره فرعون آمده است. «آمَنَّا بِرَبِّ مُوسى وَ هارُونَ » در یک جا دارد «آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» (طه/70) یعنی یک تقدیم و تأخیر در دو سوره شده است. زیبایی آن این است که در آن سوره ای که آیات به نان ختم می شده است آن جا هارون مأخر آمده است. آنجایی که به ی مقصور ختم می شده است هارون مقدم است. یعنی خدای سبحان در عین این که اوج یک خبر را و واقعه را دارد بیان می کند که عظیم ترین خبری است که دارد واقع می شود که یک جدالی بوده است که چشم ها همه خیره شده است و یک واقعه ای است در تاریخ که کمر تاریخ را رقم زده است. گردنه تاریخی را رقم زده است که قرآن این را در چندین سوره تابلو کرده است. در عین حال خدای سبحان وقتی دارد این را نقل می کند لطافت های ظاهری آن را هم در عین این واقعه عظیم دارد رعایت می کند. خیلی زیبا است. یعنی آدم حظ می برد که این همه رعایت در همه جهات که انسان چون به همه لطافت ها نیاز دارد خدای سبحان هم با همه لطافت ها تجلی می کند. که با صد هزار جلوه برون آمدی که من، با صد هزار دیده تماشا کنم تو را. اینها را اگر آدم ببینید آن وقت چه قدر آدم می فهمد آن کتابی که در دسترس ما است هر کسی هر چقدر لطافت داشته باشد از این می تواند کمال بهره را ببرد و عاشق آن بشود. آن کس که ادیب است، آن کس که اهل تاریخ است، آن کس که اهل ذوق و اهل سیر و سلوک است، هر کسی به هر طوری تک تک جاها آن این تجلی است. چون جلسه گذشته رسیدیم به این که «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) بر می گردیم حالا نکاتی ماند است ولی چون این لطافت می خواهیم اول جلسه تا هنوز آن شوق جلسه هست این نکته را عرض کنم. وقتی که اینها آن عصاها و ریسمان های خود را انداختند. حضرت موسی گفت اول شما بیندازید. اینها انداختند. تعبیر آن جا این است که «القی» آنها انداختند. انداختن یک چیزی است که آدم دیگر دلا نمی-شود روی زمین بگذارد، می اندازد. «القو» انداختند. وقتی اینها را انداختند در سجده می گوید «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) نه سجده کردند، افتادند. افتادن از یک شوق و جذبه شدید نشأت می گیرد. یعنی راهی شوقاً، علماً نمی-ماند نه اجباراً. یعنی انسان وقتی یک چیزی تمام وجود او را اخذ می کند به طوری که کأنه اراده از او سلب می شود «بشدت شوق». مثلاً گاهی صحنه هایی که آزاده ها برگشته بودند نشان می دادند اینها پدر و مادر را برای اولین بار می-دیدند آن لحظه ای که پدر و مادر جذب می شد به سمت فرزندی که سالیانی ندیده بود این پدر و مادر دیگر اصلاً حواسش نبود چه جوری و ادب و آداب این فقط حرکت می کرد. در این جا آن چنان جذبه الهی اینها را فرا گرفت که «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) حتی فاعل را به معنای این که اینها خودشان را انداختند هم معنی نمی کند. افتادن. یعنی افتادن مجعول است. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) سحره به سجده افتادند. افتادن خیلی معنا دارد نشان می-دهد عقبه وجودی اینها از کنده شدن در مقابل مادیات، غضب فرعون، صحنه مقابله، با آن سحر خودش، از تمام اینها آن چنان یک دفعه کنده شدند که خیلی صحنه زیبا است. یعنی قرآن به زیباترین وجهی که می شده است این صحنه را ترسیم کرده است. که انسان اگر چشم های خود را هم بگذارد تصویر کند صحنه ای که یک مقابله عظیمی بین موسی کلیم و سحره بوده که آنها هر چه سحر داشتند که تا 360 عصا و ریسمان به زمین انداختند که اینها بعضی شان عظیم بودند. تعبیر قرآن این است که این صحنه «جاؤُ بِسِحْرٍ عَظيم» (اعراف/116) یک سحر عظیمی را به پا کردند. «وَ اسْتَرْهَبُوهُم» (اعراف/116) همه را ترساندند. رعب و وحشت و رهبه در وجود همه افتاد به طوری که دل ها از این سحر عظیم لرزید. در همان جا دارد که «فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى» آن جا موسی هم در دلش خوف ایجاد شد. این خوف برای چه ایجاد شد؟ از امیرالمومنان روایت دارد که این خوف موسی که «فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى» نه من باب این بود که این سحر عظیم بود. موسی از سحر عظیم ترسید، نه. سحر عظیم را موسی دید اما این سحر عظیم را که دید، دید اگر که عصای موسی در این عرصه تجلی کند که این واقعیت است و آنها کذب است تشخیص بین کذب و صدق را مردم چه جوری بدهند. خیلی از نظر ظاهر و اسم به هم نزدیک است. چه جوری باید این غلبه صورت بگیرد که مردمی که در سطح حس هم هستند، فقط با چشم می بینند «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ» (اعراف/116) اینها چشم مردم را سحر کردند. که یک چیزی می دیدند، خب می دیدند. وقتی می دیدند «وَ اسْتَرْهَبُوهُم» (اعراف/116) ترس هم آنها را گرفت. «و جاؤُ بِسِحْرٍ عَظيم» (اعراف/116) سحر عظیم را یافتند. چه باید باشد؟ موسی (ع) احساس می کرد این معجزه او الان چه باید باشد که تا سطح چشم مردم کشیده بشود و غلبه هم در سطح چشم باشد؟ یک موقع غلبه در سطح استدلال و برهان است. مردم آن جا نمی فهمند. الان چشم ها از سحر آنها پر و خیر شده است. همه دل ها مطابق این چشم ها «وَ اسْتَرْهَبُوهُم» (اعراف/116) ترسیده و لرزیده است. صحنه را این جا ترسیم کنید. که یک صحنه عظیم و میدانگاه بزرگی است مثل یک زمین فوتبال یا استادیوم آزادی، مردم دورتادور این جا که اشراف هم داشته باشند، 70 نفر هم از سحره هستند در گوشه ای از این میدان هم فرعون و هامان و بعضی از وزرای او در یک برج بلندی نشسته اند که عرض کردیم که خیلی خیره کننده بود. حالا موسی و هارون هم در یک گوشه دیگری در این میدان ایستادند با یک عصا در دست موسی کلیم و با آن لباس. وقتی آنها در این صحنه سحرهای خود را می اندازند و آنها همه انواع و اقسام داشته است، هر کدام یک نوعی بود، هر کدام از روشی برای سحر استفاده می-کردند با این که با هم گفتگو کرده بودند که هم افزا باشد اما آن جور نبود که همه یک جور باشد. تا چشم از این به آن مشغول بشود. صحنه را باید درست ترسیم کرد. هر کدام یک نوعی، یک مدلی که بعضی ها بر بعضی قرار می گرفتند و بالا می رفتند. یعنی حالت تهاجمی داشتند. یک حالت استهلایی داشتند. آن وقت در این صحنه موسی کلیم دارد مردم را نگاه می کند. که دل های آن ها ترسیده و چشم های آنها خیره است. حالا می خواهد آن عصا را بیندازد ترس موسی از این است که چگونه این عصا الان چشم مردم را که از اینها پر شده است این در آن چشم جا پیدا کند و بعد دل های آنها را آرام کند. چون معجزه برای آرام کردن دل است. دلی که الان ترسیده است «وَ اسْتَرْهَبُوهُم» (اعراف/116) شده است چه جوری این دل را می شود آرام کرد. در جمع ولوله افتاده است. ترس از این که چه طور می شود عصای موسی آن سحر و کذب را ببلعد و باطل کند و طوری شود که ترس اینها به آرامش تبدیل شود. تعبیر امیرالمومنان در نهج البلاغه این است که ترس موسی «غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَال» بود. از ترس غلبه جاهلان که جهل این ها را نبرد. از ترس الان صحنه را ترک نکنند و بروند، همین در دل آنها بماند. یا اگر عصای موسی را انداختند آن را در حد یکی از اینها نبیند. چون قرار بر عرضه این دو عصا در میدان. اینها عرضه کردند، موسی هم اگر عرضه می کرد آن هم در گوشه ای از میدان جولان می داد حالا از اینها هم حتی بزرگتر بود، اگر فقط عرضه بود دل های مردم به موسی میل پیدا نمی کرد از اینها روی گردان نمی شد و خود سحره هم این جور یک دفعه القی نمی شد لذا جریان عصا فقط عرضه در مقابل عرضه نشد. قرار بر عرضه بود. اینها نمی دانستند که کار مقابله است. وقتی خدای سبحان می آید «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِل» (انعام/8) است. یعنی بنا بر این است که باطل بطلان آن آشکار شود. آن کذب روشن شود. اژدها شدن عصای موسی برای هدایتگری هم هست. صحنه بازی نیست که یکی برد و دیگری باخت باشد. این جور نیست که بخواهند بگویند موسی برد و آنها باختند. موسی کلیم و عصایی که از جانب خدای متعال اژدها می شود که «أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاك» ما به موسی وحی کردیم عصا را بیندازد. یعنی این کار ما است. کار خدا هدایتگری است. مقابل خدا اینها نیستند که اینها را بخواهد از جلوی خود بردارد. اینها که برای خدای سبحان چیزی نیست. خدا می توانست اینها همان جا بیفتد هر کاری می کرد اینها بلند نشوند. اصلاً دست اینها نتواند بر اینها تأثیر بگذارد. اصلاً سحره هم آن جا جان بدهند و قدرت پیدا نکنند. اما اینها باید بیایند همه هنر، علم و تکنولوژی خود را عرضه کنند. سحر به نفوس بر می-گردد. گاهی نفوس بر اثر ریاضت ها و ممارست های خاص قدرت تأثیر پیدا می-کنند. قدرت هایی پیدا می کنند می توانند نفوس آنها گاهی در اینها اثرگذار می-شود. یا قدرتی که می توانند در نظام ظاهری تصرفاتی کنند. با یک تمرکزهایی تا یک حدی از تصرفات امکان پذیر می شود. اینها تمام قوای سحر را به کار گرفتند. حالا می آیند برای ادامه هر چه می خواهند اینها به کار بیفتد می بینند تمام قدرت اینها اصلاً رسوا است. کار خود را انجام می دهند، می بینند تمام آن معادلات خود را، معلومات خود را، تکنولوژی خود را به کار گرفتند اما در میدان تأثیری نمی-گذارد. مردم می بینند اینها یک مشت ریسمان های افتاده ای هستند و یا چوب-های افتاده ای در وسط میدان هستند. این جا است که در حقیقت «تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون» (شعرا/45) أفک اینها و دروغ اینها را می بلعد. «بِما يَصْنَعُون» (فاطر/8) صنع اینها را می بلعد. این منافات با این ندارد که اگر کسی گفت آیا این عصای موسی اینها را هم بلعید یا نه. اصل این است که افک و دروغ اینها را باطل کند معلوم شود که دروغ است چون اگر فقط می خورد اینها می گفتند یک قوی تری بود اینها را خورد حالا درون این است. موسی برنده شد اما خوردن بود. اما این که معجزه ثابت شود که اینهایی که سحره بودند فهمیدند عمق کار چیست. عیسی (ع) وقتی معجزه می آورد آخرین مرتبه علم آن روز طب است. طب در اوج خودش است. بیماری های سخت را درمان می کند. وقتی عیسی (ع) می آید آن جا می خواهد معجزه بیاورد مرده را زنده می کند. طبیب حاذقی که در اوج علم است می فهمد که وقتی مرده دارد زنده می شود دیگر یک بحث دیگری است. دیگر از سنخ پزشکی و طب نیست. یعنی معجزه همیشه در اوج آن تکنولوژی و علم و آن چیزی که در آن دوره مطرح بوده است مطرح شده است. منتها در اوج آن یک چیزی که برای آنها امکان پذیر نیست. نه آن موقع تا الی ام القیامه امکا-نپذیر نیست، آن را مطرح می کند. آن وقت عجیب این است که این سحره با این که 70 نفر از افراد مختلف و اقشار مختلف و جاهای مختلف بودند همه یکباره به سجده می افتند. نه بعضی بیایند، بعضی نیایند. نشان می دهد این جا اراده الهی در خود این ایمان اینها یک اعجاز دیگر است. با این که با علم و اراده اینها ایمان آوردند اما زمینه علم و اراده اینها را خدا فراهم کرد. پرده ها را از جلوی چشم اینها برداشت. در نظام علمی چیزی دیدند که دیگر هیچ طاقت و توانی در [آنها نبود]. چون حیثیتی است شما حساب کنید عالمان قدر یک روزگار را جمع کنند یک حرفی دارند روی این حرف آنها هر که بخواهد به آنها هر چه بگوید کاملاً با استدلال و مقاومت می خواهند مقاومت کنند جواب بدهند. عمر خود را صرف این کردند. مردم به این آنها را می شناسند، آبروی آنها می رود اگر که بگویند شکست خوردند. یعنی تمام وجود آنها مقاومت بود در برابر این که سحر خود را به نتیجه برسانند. همه وجود آنها بوده است. آبرو و حیثیت، گذشته و آینده آنها بوده است. آن وقت یک دفعه اینها وقتی صحنه محقق می شود می شکنند. آن هم نه شکستن عادی. در تاریخ چنین سابقه ای نیست. در تاریخ نگاه کنید. ما اهل ایمان داشتیم که ایمان بیاورند. اما یک جایی یک دفعه همه عالمان یک جا زبده-ترین و نخبه ترین خود دشمن جمع کرده است باوفاترین که خود دشمن جمع کرده است یک جا همه اینها نه بگویند ایمان آوردیم. «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) و تا آخرین مرتبه عقاب و عذاب در مقابل آنها هم بایستند عیب ندارد سر ایمان خود می ایستیم. اگر اهل ایمانی که آن جا از قبل ایمان آورده بودند را جمع می کردند فرعون این تهدید را به آنها می کرد که «فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ» (طه/71) اگر اینها را می گفت خیلی از آنها می گفتند عیب ندارد ما ایمان نداریم. اینها کوتاه نیامدند. این که اینها یک دفعه از تمام عقبه وجودی خود که فهمیدند غلط است بریدند. این خیلی مهم است. فهمیدند که عقبه وجودی آنها غلط بوده است. اقرار کردند به این که این غلط بوده است. از همه دنیا یک باره با این اقرار گذشتند.
شریعتی: می توانم بگویم مشاهده اینها شبه مشاهده اصحاب سیدالشهداء است.
حجت الاسلام عابدینی: اصلاً این را داریم. وقتی اینها گفتند «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) در روایت دارد اینها در سجده که افتادند چیزهایی را دیدند که «عِلْمَ الْيَقين لَتَرَوُنَّ الْجَحيم» (تکاثر5 و 6) یعنی خدای سبحان در این سجده به اینها حقیقت معاد را نشان داد جایگاه آنها را همین جوری که در جریان شب عاشورا بعد از این که اینها استقامت آنها معلوم شد دیگر اینها ماندنی شدند، با اراده خودشان اختیار کردند که بمانند آن جا امام حسین (ع) جایگاه آنها را نشان داد که آنها فردا نمی ترسیدند. برای اینها دیگر هیچی مطرح نبود. به استقبال مرگ می رفتند. در روایت دارد به آنها چیزهایی در سجده نشان دادند. منتها تا سجده را خودشان رفتند. با این نگاه که یافتند، پشت کردند. این جور نبود که سجده رفتن راحت باشد آن هم «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) که جلوی فرعون انداختند. اینها می دانستند که فرعون اینها را «يُذَبِّحُونَ أَبْناء» (ابراهیم/6) در واقع شکنجه ها و عذاب های فرعون را می دانستند. با هم اینها نه که غافل باشند اما این نتیجه آن تعالیمی بود که موسی کلیم از قبل احتجاجاتی کرده بود وعده معادی که داده بود. همه اینها به گوش اینها رسیده بود. لذا اینها زمینه داشتند این زمینه انصاف، واقع گرایی، یک تعبیری را مرحوم علامه در المیزان دارد، ایشان می فرماید «الحق یجب الاتباع» تبعیت از حق واجب است. آن وقت حق را در مرتبه عمل انسان می بیند حق چیست؟ یحب التباع. در مرتبه اخلاق و ملکات نفسانی، الحق یجب الاتباع، در مرحله اعتقاد حق، یحب الاتباع است. اگر جامعه ای این شعار در وجود آنها جای گرفت که «الحق یجب الاتباع» هم در مرتبه عمل به سلامت می رسند، هم در مرتبه اخلاق به صفات و فضائل می رسند، هم در مرتبه اعتقاد به حق می رسند. خود این که واقعاً دنبال آن باشند که حق چیست آن را تبعیت کنند. هر جا فهمیدند حق چیست تبعیت کنند. این جا خدای سبحان باب حق را برای اینها باز می کند. بعد آن جا تفضیل دارد که یک جامعه را چه جوری می شود با این شعار اصلاح کرد. و این شعار چگونه می تواند آسیب های یک اجتماع را ریشه کن کند. «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُون» (اعراف/118) حق واقع شد و آن چه که عمل می کردند باطل شد. «فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرين» (اعراف/119) مغلوب و تحقیر شدند. آدمی که تحقیر می شود درصدد دفاع بر می آید. اما چون دنبال حق بودند حتی با این که تحقیر شدند یک دفعه «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) این خیلی سخت و عظیم است. چه قدر تعبیرات قرآن زیبا است. «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُون فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرين» (اعراف/118 و 119) تمام عزت آنها که مردم این سرشناس ها را گفتیم به عنوان هنرپیشگان و صنعتگران و عالمان و همه در چشم مردم اینها بودند و می شناختند. مردم سر و دست می شکستند اینها را ببینند. یک دفعه تمام آن هنر آنها، تمام آن صنعت آنها باد هوا بشود و تحقیر شوند و معلوم شود که باطل بوده است. این هم یک دفعه «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» (شعرا/46) بشود. می توانستند هو و جنجال راه بیندازند فرعون هم حمایت می کرد. اما اینها از حق تبعیت کردند.
شریعتی: از دیدگاه شما چه شد که همه 70 نفر با هم منقلب شدند؟
حجت الاسلام عابدینی: فرض من این است که همه اینها که در نظام علمی، چون نظام علم انسان را نسبت به علم خاضع می کند، کسی عالم است که نسبت به قانون علمی خضوع پیدا کند. اگر می گوییم کسی کارشناسی دارد مثلاً 100 تا قانون علم را می داند. اگر کسی ارشد دارد یعنی 200 تا را مطلع است به 200 خاضع است. اگر کسی دکترا دارد یعنی به 400 تا خاضع است. عالم یعنی کسی که در برابر علم خضوع دارد. در وجود خود در برابر علم سجده کرده است. یعنی می داند تا این را این جوری به کار نگیرد نمی تواند. اگر می خواهد یک موشکی از جو عبور کند حتماً باید حالت ایرودینامیکی باشد و ماده آن هم فلان ماده باشد. و الا در اثر سرعت و اصطکاک با هوا می سوزد و ذوب می شود و از بین می رود. این ماده است که مقاومت می کند و این حالت است که می تواند از جو عبور کند. این خضوع در مقابل قانون علم است. عالم این جور نیست که بگوییم هر که عالم-تر است دست او بازتر است، نه. عالم یعنی کسی که دست او بسته تر است. چون کسی که دست او باز است کاری از دست او نمی آید، چون نمی فهمد جهل است. جهل یعنی دست باز. علم یعنی حدود ایجاد می کند. یعنی را گاهی به یک راه متعین می کند. آن کسی که جاهل است می گوید هم می شود از این طرف رفت، هم می شود از آن طرف رفت اما کسی که عالم است می داند که فقط راه این است. لذا خاضع است، تسلیم است. عادت کرده است در برابر قوانین تسلیم باشد این کسی که عادت کرده است به تسلیم این «الحق یجب الاتباع» در وجود او شکل گرفته است. لذا حالا که به یک حق واضح تری می رسد این جا خاضع است. پس اگر ما یاد بگیریم عالمان را درست مورد خطاب قرار دهیم آن را زیبا و پوست کنده و آشکار جلوه دهیم یقین بدانیم عالمان اولین کسانی هستند که به دین گرایش پیدا می کنند.
شریعتی: و ما اگر خودمان را عالم به یک علمی دانستیم ولی خضوع نکردیم علم ما مشکل دارد.
حجت الاسلام عابدینی: علم نداریم. ادای عالم ها را در آوردیم. لذا عالمتر خاضع تر است. قوانین علم هم قوانین الهی است.
شریعتی: برای همین قرآن شهادت می دهد که اینها علیم بودند.
حجت الاسلام عابدینی: سحار علیم بودند. اینها که آن جا آورده است این علیم بودن آنها را که شهادت می دهد یک صفت حسنی می شود با این که آنها دارند می گویند که … آن وقت به ما یاد می دهد حواس شما باشد دنبال عالمانی باشید که یجب الاتباع. قوانین حق را، قوانین علم را دارند تبعیت می کنند. اگر اینها را مخاطب قرار دهید اینها زود گرایش پیدا می کنند. نه آن که دنبال مال و منال هستند و علم را وسیله قرار دادند. آنهایی که علم را دوست داشتند. لذا اینها سحار علیم هستند. در علیم بودن آنها شهادت داده است. که نشان می دهد که در عینی که دنبال دنیا هم هستند اما در عین حال علیم بودند. در علم خود هم قدر بودند. و این خود اثری دارد که «وَ انْقَلَبُوا صاغِرين فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين» در فراز دیگری از سوره یونس دارد که «فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُه» (یونس/81) اصلاً قرآن شعارسازی می کند. ما این را بلد نیستیم. «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُون» (اعراف/118) اینها همه کوتاه، پرمعنا، شعار. «فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرين» (اعراف/119). «ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُه» (یونس/81). هر چیزی را شما به عنوان سحر آوردید قانون خدا است. سحر یعنی یک چیزی که واقعیتی را ندارد برای آن واقعیتی را نشان دادن. هر چند ممکن است در گاهی در چشم باشد، گاهی در خیال باشد. «يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى» (طه/66). «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ» (اعراف/116) در چشم اینها تصرف کرده بودند. یا نه در خارج هم یک چنین چیزی باشد اما سحر است یعنی نسبت صحیح نیست اما این نسبت دیده می شود یا در حقیقت اثری هم می گذارد. ما آن چیزی که می خواهد او برساند این نیست. تعبیر این است که سِحر از سَحر گرفت شده است. سَحر سایه روشن است. هنوز نه تاریکی شب است، نه روشنایی روز. خورشید که می آید سحر روز می شود. این جریان آمدن معجزه موسی خورشیدی بود که سحر اینها را که در سایه روشن چشم-بندی ها داشتند استفاده می کردند روشن کرد. مردم دیدند روز است دیگر سایه روشن نیست. سایه روشن که هست گاهی سایه های بلند و اینها کسی را وهم زده می کند که این چیست، چه خبر است. سحر از این سایه روشن ها استفاده می کنند. موسی کلیم آمد این را روز کرد. وقتی که روز شد دیگر سایه روشن نیست. سحر خود به خود از بین می رود. از همه هنرها استفاده شده است در بیان خدای سبحان. آدم نمی داند چه جوری ابراز آن شعف و خوشحالی خود را بکند که خدای سبحان چه قدر زیبا بیان کرده است و این کار را در صحنه عملی نشان داده است. بعد این جا می فرماید: «ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُه» (یونس/81) بطلان سحر را به عنوان یک تابلو قرار داده است. «إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدين» (یونس/81) اینها را موسی کلیم در صحنه دارد می گوید. آنها انداختند، هنوز نداخته است. «إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدين» (یونس/81) اینها خلجان داشتند، گفتیم قبل از آن تنازع داشتند. بعد آمد اینها را تهییج کرد. گفت با هم مجتمع باشید، صف واحد باشید. اینها را تهییج کرد که به میدان بفرستد که اگر استهلا پیدا کردید همه چیز برای شما در کار است. درست است که آن جا فرمود «ِانَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى» (طه/68) شما برتر هستید خیال تان راحت باشد. این جا دارد که «إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدين» (یونس/81) بعد دوباره یک شعار دیگر «وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِه» (یونس/82). اگر ما اینها را می توانستیم وجدانی کنیم که واقعاً حق همیشه آشکار است. مثلاً ما می گوییم «النجاة فی الصدق» راست را بگویید خدای سبحان هم نجات را در همین راست تو قرار می دهد. به جای این که مدام پوشش درست کنید، هر چه بیشتر پوشش درست کنید مثل تار عنکبوت مدام تنیده می شود و بیشتر می شود. دروغ رسوا است. «إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدين» (یونس/81) فساد بقاء ندارد. «وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون» (یونس/82)
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. وقت ما تمام شده است قرآن را دوستان ما باید حسن ختام برنامه امروز ببینند و تلاوت کنند. 1 دقیقه فرصت داریم اشاره قرآنی امروز را اگر بفرمایید خیلی از شما ممنون و متشکر می شوم. امروز دوستان عزیزم صفحه 17 قرآن کریم را تلاوت خواهند کرد. آیات 106 تا 112 سوره مبارکه بقره از جزء اول قرآن کریم که ان شاءالله با تأمل و تدبر این قرار این دوره ختم قرآن کریم ما است.
حجت الاسلام عابدینی: اولین آیه ای که در همین صفحه هست یک سنت الهی را بیان می کند. که هر آیتی از آیات الهی که نسخ می شود و از بین می رود یا فراموش می شود یعنی کفران نباشد از جانب خدای سبحان هر آیه ای که آمده است آیه بعد افضل از او است. لذا جهان رو به خالص سازی و مهوذت است. اگر ما باور کردیم که حق رو به آشکارتر شدن است واضح تر شدن حق است آن موقع هر چه زمان می گذرد و رو به آخرالزمان می رویم حق دارد آشکارتر می شود. این سنت را اگر باور کردید آن وقت می توانیم در عالمی که داریم زندگی می کنیم که مکر و حیله دارد آن را فرا می گیرد آشکار بودن حق را هم در این بیشتر ببینیم. روایتی دارد که جلسه بعد عرض می کنیم که این عصا در دست امام زمان تمام حیله ها و مکرها و دروغ های آخرالزمانی را همین جوری که این جا رسوا کرد آن جا هم رسوا می کند.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر هستم حاج آقای عابدینی.
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;