بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 29-09- 99
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» خانمها و آقایان سلام به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحالیم که همراه شما هستیم و در کنار شما. بهترینها را در این روزهای پایانی پاییز برای تک تک شما تمنا میکنیم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم شما هم خیلی خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و ادب و احترام خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز بنده هم خیلی خوشحال هستم که باز هم توفیقی داشتیم در خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز باشیم.
شریعتی: خیلی خوشحالیم خدمت شما و دوستان عزیزمان هستیم. حسن مطلع برنامه ما حدیث قدسی خواهد بود که با دل و جان خواهیم شنید و با دل جان وارد برنامه شویم.
حجت الاسلام عابدینی: «بسم الله الرحمن الرحیم اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صلواتک عَلَيْهِ وَ عَلى آبائه فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ ساعَةٍ، وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قاعِداً وَ ناصِراً وَ دَلِيلًا وَ عینا حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً، وَ تُمَتِّعَهُ فِيها طُویلا». من گاهی این را تذکر میدهم «حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً»، این ارض هم ارض خارجی است، هم ارض وجود هر کسی است که وقتی از حضرت میخواهیم از خدای سبحان تقاضا میکنیم که ارض وجود ما، وجود مبارک امام زمان در آن حاکم باشد، ساکن باشد. و ما مطیع تام حضرت باشیم. «حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً» این ارض وجود ما مطیع محض باشد و با او مرتبط باشد. «وَ تُمَتِّعَهُ فِيها طُویلا»، و این هم مربوط به یک لحظه نباشد. دوام زندگی ما با همین مطیع بودن نسبت به حضرت محقق شود. این قدر و این قدر اینها را میگوییم تا عدم باور ما هم به حقیقت تبدیل شود و باور ما بشود، مثل آن که سحره فرعون باور کردند در یک لحظه و تا آخر آن ایستادند ما هم انشاءالله روزی برسد این جذبه وجودی امام زمان (عج) در وجود ما آن چنان بگیرد، آن چنان به وجود ما شعله بزند که «وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدين» در مورد ما هم صدق کند که با تمام وجود و ذوق خود سر به زمین بگذاریم و شاکر باشیم نعمت وجود امام زمان (عج) و ما از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت قرار بدهند انشاءالله. در محضر حدیث قدسی هستیم که در این کتاب شریف، این کتاب چون به زبان عربی است دوستان خیلی سؤال کردند به احادیث این کتاب دسترسی پیدا کنند. این کتاب عربی است و ترجمه ندارد لذا به درد دوستان نمیخورد اما یکی از کتابهای خوبی که در زمینه احادیث قدسی که ترجمه هم شده کتاب هم کتاب خوبی است ما شاید جلسات اول از همان کتاب نقل میکردیم. جواهر السنیه، یعنی اسم آن احادیث قدسیه است که شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشیعه این را نوشته و محدث بوده است و روایات را به لحاظ این که محدث بوده است از همه حضرات انبیاء هم آورده است از جمله حضرت موسی (ع). حدود شاید 100 صفحه از آن کتاب مربوط به احادیثی است که از حضرت موسی است که قسمت معظمی از احادیث قدسی موسی کلیم الله است. توسط آقای صادق حسنزاده ترجمه هم شده است. کتاب خوبی است. من آورده بودم میخواستم معرفی کنیم ولی دوستان یک موقع این احادیثی که این جاست یک موقع در آن نیست و بعضی ممکن است در آن باشد و این جا نباشد.
این روایت شریف که در محضر آن هستیم امام صادق (ع) نقل میکنند. «كَانَ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع جَلِيسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ» یک همنشینی داشت که «قَدْ وَعَى عِلْماً كَثِيرا» به واسطه همنشینی با موسی کلیم و اولیاء الهی علم زیادی کسب کرده بود. «فَاسْتَأْذَنَ مُوسَى فِي زِيَارَةِ أَقَارِبَ لَه» یک روز خدمت موسی (ع) عرض کرد من میخواهم دیدن فامیلها و نزدیکانم بروم و از موسی کلیم اجازه بگیرد. «فَقَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّ لِصِلَةِ الْقَرَابَةِ لَحَقّاً وَ لَكِنْ إِيَّاكَ أَنْ تَرْكَنَ إِلَى الدُّنْيَا» دیدن فامیل و نزدیکان حقی است از جانب خدا و یکی از حقوقی است که بر گردن همه ما است، اما بترس از این که در این دیدارها حواست پرت نشود به دنیا میل پیدا نکنی. پس معلوم میشود همان جایی که جای واجب و حق است ممکن است که انسان از همان جا نفوذ کند. «ولَكِنْ إِيَّاكَ أَنْ تَرْكَنَ إِلَى الدُّنْيَا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَمَّلَكَ عِلْما» خدای سبحان در وجود تو علم زیادی قرار داده است «فَلَا تُضَيِّعْهُ وَ تَرْكَنْ إِلَى غَيْرِه» حواست باشد که اگر انسان عالم شد و علم زیادی هم در درون او قرار گرفت دیگر معصوم شده باشد، محفوظ مانده باشد، نه. «فَلَا تُضَيِّعْهُ وَ تَرْكَنْ إِلَى غَيْرِه» با میل به دیگری و دیگران و دیگران را محرم خود دیدن از موسی بریدن. یعنی از موسی جدا شدن. دور شدن از موسی خیلی آفات دارد. ما در تاریخ دیدیم که خیلیها وقتی از آن علمی که در آن روزگار بود که خدای سبحان آنها را به عنوان علم قرار داده است حالا به نصب عام الهی نه نصب خاص الهی یا در دوران انبیاء گرامی، به نصب خاص انبیاء بودند، کسانی کناره گرفتند. کسانی که یک مقدار دور شدند، کسانی که بیتفاوت شدند، نسبت به حضرات معصومین، نسبت به انبیاء، نسبت به اعلامی که خدا در طول تاریخ قرار داده بود. وقتی آن را کناره گرفتند و خودشان را با علمی که پیدا کردند مرجع مردم دیدند و احساس کردند که توجهها به آنها به واسطه خود آنها است نه به واسطه نسبتی که بوده است. فکر کردند خدای سبحان در هر صورتی که این هر جا بچرخد مثل «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ» علی هر جا باشد حق با او است گاهی بعضی فکر میکنند هر جا باشند حق با آنها است. موضوعیت خودشان، نه موضوعیت آن رابطه الهیه، آن نگاه الهی، آن ارتباط با رجل الهی، آن تأیید وساطتی که خدای سبحان چه به صورت خاص، چه به صورت عام قرار داده است چون اینها متوجه نمیشوند برای آنها راهزن میشود و این باعث میشود اول سکوت در برابر ولی الهی و مطرح شدن منیتهای خودشان، عنانیتهای خودشان. با این که تعبیر این است که میفرماید: «قَدْ حَمَّلَكَ عِلْماً» خدا علم زیادی را به تو داده است. «قَدْ وَعَى عِلْماً كَثِيرا» در ظرف علم زیادی قرار گرفتی، ولی الهی برای تو خیلی زحمت کشیده است. به تو خیلی عنایت داشته است، برای تو خیلی شرایط را جور کرده است. خدای سبحان تو را تا این جا خیلی تحویل گرفته است. ولی این جور نیست که هر چه قدر انسان را تحویل بگیرند تا آخر باشد، تضمین داشته باشد. مگر بلعم باعورا نبود که آن همه «آتینا آیاتنا» آیاتمان را به او دادیم. خدا میفرماید. اما در حقیقت او به دنیا روی کرد. به اهل دنیا روی کرد. به کسانی که اهل دنیا بودند روی کرد. وقتی انسان در جمع آنها رفت تأثیرپذیری از آنها ناخودآگاه در وجود او است. کسی که از ولی الهی دور شد به اهل دنیا روی کرد وقتی یک حرفی زد آنها برای او دست زدند، کف زدند، آنها زیر پرچم او آمدند ایستادند این دیگر از خدا دور میشود. وقتی که امریکا و فرانسه و کشورهای اروپایی برای کسی کف میزنند امام خوب فرمود: حواستان باشد آنها بیخودی برای کسی کف نمیزنند. آنها برای کسی که حق بگوید کف نمیزنند. چون دنبال حق نیستند. دنبال یک چیزی هستند که مشهود باشد. معلوم نباشد. یک چیزی باشد مشهود باشد، سایه روشن باشد، تا از آن استفاده کنند. هر جا دیدیم آنها کف زدند برای ما یا برای کسی که منتسب ما است آن جا زود باید حواس خود را جمع کند که دشمن ما است. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» کینه و دشمنی از تمام وجود آنها آشکار است. دائماً اظهار میکنند. آن وقتی که ما یک حرفی میزنیم یک دفعه آنها همه استقبال میکنند معلوم میشود که چه شده است. یک جای کار میلنگد که آنها این قدر خوشحال شدند. چه این، این جا زیبا است. «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَمَّلَكَ عِلْماً فَلَا تُضَيِّعْه» میشود انسان عالم باشد و ضایع شود. «وَ تَرْكَنْ إِلَى غَيْرِه» یک تعبیری یکی از بزرگان کرده بود حواس شما باشد. حضرت آیت الله خوشبخت فرمودند بودند برای بچههای خود، خودتان را ضایع نکنید. خودتان را صرف بچههای خود نکنید. محبت به فرزند و متعلقین به انسان، انسان را به وادی ضلالت نکشاند. امیرالمؤمنین میگوید زبیر دائماً با ما بود تا وقتی که بچهاش عبدالله بزرگ شد. خیلی حرف بزرگی است. بچهها قوت پیدا میکنند، در روحیه پدر و مادر تأثیر میگذارند. یک دفعه بچه ضد انقلاب میشود اگر با او تبری نشود، اگر صله رابطه با ولی قویتر نشود بچه آدم را میبرد. حرفی میزند که آن بچه میخواهد. همان که میفرماید «إِنَّ لِصِلَةِ الْقَرَابَةِ لَحَقّاً وَ لَكِنْ إِيَّاكَ أَنْ تَرْكَنَ إِلَى الدُّنْيَا» حواست را اینها به دنیا میدهند. باید معیار و میزان داشته باشد. اگر معیار و میزان نداشت، آدم بگوید صله قرابه است و فرزند و اقوام من است، این تا ناکجاآباد میتواند تو را ببرد، چنانچه در تاریخ بردن. زبیر هلاک شد که قاتل و مقتولش وعده به نار از طرف امیرالمؤمنین (ع) داده شد. زبیری که جزء خصیصین و خواص اهل بیت در سالیان طولانی بود اما هلاک شد. که خودش و قاتل او هر دو وعده به آتش داده شدند. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَمَّلَكَ عِلْماً فَلَا تُضَيِّعْهُ وَ تَرْكَنْ إِلَى غَيْرِهِ فَقَالَ الرَّجُلُ لَا يَكُون» حواسم هست. «لَا يَكُونُ إِلَّا خَيْراً وَ مَضَى نَحْوَ أَقَارِبِه» رفت. «فَطَالَتْ غَيْبَتُه» طول کشید. پیش موسی کلیم برنگشت. «فَسَأَلَ مُوسَى ع عَنْه» موسی علیه السلام به این راحتی کسی را رها نمیکند. سؤال کرد کجاست؟ چه کسی از او خبر دارد؟ «فَلَمْ يُخْبِرْهُ أَحَدٌ بِحَالِه» کسی از او خبری نداشت. در این دستگاه دیگر نبود. با یک عده دیگر بود. با این جاها که اهل ولایت موسی بودند دیده نمیشد. کسی از او خبری نداشت. «فَلَمْ يُخْبِرْهُ أَحَدٌ بِحَالِهِ فَسَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع عَنْه» موسی از جبرئیل سؤال کرد، ما که او را نمیبینیم، شما خبر دارید کجا است؟ «فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ جَلِيسِي» شما از این همنشین خبر داری؟ «أَ لَكَ بِهِ عِلْم» آیا به او علم داری؟ «قَالَ نَعَمْ هُوَ ذَا عَلَى الْبَابِ» الان کنار درب خانه تو است. «قَدْ مُسِخَ قِرْداً فِي عُنُقِهِ سِلْسِلَة» این قدر به دنیا و اهل دنیا و دشمنان ولایت متوسل شد و آن طرف چرخید از جانب خدا مسخ شد. به صورت میمونی درآمد که تقلید دیگران را میکند و حرف دیگران را در دهان او میگذارند و میگوید. دیگر این خود او نیست. خیلی برای انسان حسرتزا است که این جور در درگاه ولایت انس داشته است سختی کشیده و دورانی از عمر خود را به تحصیل گذارنده باشد، علم کثیر پیدا کرده باشد. منشأ خوبیها و خیراتی شده باشد اما میل به دنیا به گونهای پیدا کند «قَدْ مُسِخَ قِرْداً» آن قدر نسبت به موسی بغض در وجود او پیش آمد که «قَدْ مُسِخَ قِرْداً» خیلی حرف سختی است. خیلی انسان باید بترسد. «فِي عُنُقِهِ سِلْسِلَة» بر گردن او زنجیر است. افسار او دست دیگران است. این دیگر خودش نیست هر کجا میخواهد او را میکشند. یک موقع است که خدا آدم را میکشد آدم میشود «إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي و بارادتک عن ارادتی» خدایا خودم را دست تو میسپارم. اما یک موقع افسار، زمان و اختیار خود را دست دشمنان خدا میدهد که حرف آنها را بزند. «قَدْ مُسِخَ قِرْداً فِي عُنُقِهِ سِلْسِلَةٌ فَفَزِعَ مُوسَى ع إِلَى رَبِّه» موسی با تمام وجود به درگاه خدا نالان شد. که این چه سرمایهای بود از دست دادیم. «فَفَزِعَ مُوسَى ع إِلَى رَبِّهِ وَ قَامَ إِلَى مُصَلَّاهُ يَدْعُو اللَّه وَ يَقُولُ يَا رَبِّ صَاحِبِي وَ جَلِيسِي» خدایا این همنشین و دوست من بود. یک رحمی به او بکن و نجاتش بده. «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا مُوسَى لَوْ دَعَوْتَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ تَرْقُوَتَاك» این قدر گریه کنی تا این ترقوههای تو دیگر نفس و قدرت نداشته باشد. «مَا اسْتَجَبْتُ لَكَ فِيه» در این جا دعای تو مستجاب نیست، نخواه. «إِنِّي كُنْتُ حَمَّلْتُهُ عِلْما» من به این علم زیاد دادم، این میفهمید. این مثل بقیه مردم جاهل نبود، بغض و کینه و حسادت او را کشاند. محبتی که گاهی به ظاهر دور شدن از دنیا بود در واقع رو کردن به دنیا بود. گاهی انسان با زهد به دنیا رو میکند. گاهی انسان با بیرغبتی به دنیا به دنیا رو میکند. آن موقع اگر یک جایی از جانب دنیا خراشی به او برسد کینه در دل او میافتد که دنیای او را خراشیدهاند. دنیای او گاهی فرزند و اطرافیان او هستند اگر به آنها خراش برسد همه وجود او احساس میکند خراش خورده است کینه به دل میگیرد. نسبت به اینها غیرت پیدا کرده است. عشق او اینها شده است به جای خدا و ولی خدا. در نهانهای وجود خود میفهمد ولی خدا چه قدر با اینها متفاوت است. حق را میبیند اما محبت او به اینها نمیگذارد به حق تمکین کند. گاهی با خودش در هم در تنهایی خود جدال میکند. این خط قرمز آنها به جای خدا میشود. محبت به اقربا و دنیای خود خط قرمز آنها میشود. «إِنِّي كُنْتُ حَمَّلْتُهُ عِلْماً فَضَيَّعَهُ وَ رَكَنَ إِلَى غَيْرِه» کسی که این جوری از من ببرد دیگر راه برگشت برای او نمیگذارند، ضایع شده است. خدا کند انسان به این جا نرسد اگر هم یک جایی خلاف میکند راه برگشت خود را هنوز باز گذاشته باشد و این جور نبرد. در تاریخ و در دوران معاصر خودش هم وقتی رجوع میکند میبیند خدای سبحان عدهای را برای او عبرت قرار داده است. حواس خود را باید جمع کنیم که ما عبرت برای دیگران نباشیم.
شریعتی: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضى و اجعل عاقبة امرنا خیرا». نقطه مقابل هم بودند کسانی که سحره بودند، سحار علیم بودند در مقابل عمل خود تواضع کردند و گفتند «آمَنَّا بِرَبِّ مُوسَى وَ هَارُون» و نکات بعدی قصه حضرت موسی (ع)
حجت الاسلام عابدینی: من عذر میخواهم که این روایت طولانی شد اما هم مرتبط با حضرت موسی و هم مرتبط با بحث ما بود. که این جا اول سلام بدهیم «سلام علی موسی و هارون علی نبینا و آله و علیهما السلام» و عرض ارادت میکنیم مخلصانه به حضرت موسی این نبی باصفای الهی. که وقتی یک دوست او این جور میشود «فَفَزِعَ مُوسَى ع إِلَى رَبِّه» با تمام وجود به درگاه خدا نالان میشود. برای سحره دعا میکند. برای کفار دعا میکند. به دنبال هدایت اینها است. این جور این نبی الهی را امروزه بنیاسرائیل به خصوص صهیونیستها این جور چهره بسیار مشحونی از او درست کردند. آن موسی کلیم که ما میشناسیم و قرآن معرفی کرده است هیچ ربطی به آن موسی که اینها اعتقاد دارند ندارد. آن موسی خودساخته آنها است. آن موسی است که در آن هیچ لطافتی و هیچ عظمتی از این موسی در آن نیست. این موسی ما عظیم و لطیف است. جزء 5 انسان عظیم کره زمین از ابتدا تا به امروز است. ما این جور قبول داریم که اینها رسل اولوالعزم هستند. با این نگاه در حقیقت وارد ادامه قصه میشویم. من در انتهای جلسه قبل عرض کردم که وقتی عصا را انداخت عصا سحر اینها را باطل کرد حالا این سحر باطل شد اعم از این است که ظاهر قرآن این است که عمل سحره باطل شد. ظاهر قرآن از جهت ظاهر اولی دلالت بر این دارد که ریسمانها را خورد ندارد. دلالت بر این دارد که «تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون، ما يَصْنَعُون» (اعراف/117) افک اینها را بلعید، صنع اینها را بلعید. دست آنها رو شد. آنها هم داشتند «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاس» (اعراف/116) چشم مردم را سحر کردند. یعنی یک چیز واقعی در کار نبود. از یک طرف «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاس» (اعراف/116) بود، کار موسی کلیم این بود که «فَوَقَعَ الْحَق» (اعراف/118) حق را آشکار کرد که معلوم شد این سحر و دروغ است. تلقف خوردن با سرعت هم هست. خوردن ریسمان و عصا و اینها خوردن با سرعت نیست. خوردن با سرعت آن جایی است که حق آشکار میشود. بعد تعبیر قرآن این است که «فَيَدْمَغُه» (انبیاء/18) سر باطل را بر سنگ بزند. این سر بر سنگ زدن یعنی یک کار مربوط به بینش است، یک کار مربوط به فهم است. البته ممکن است این باطل شدن سحر و صنع آنها که همراه با خوردن آن ریسمانها، حبال و عصی هم باشد عیبی ندارد. چنانکه در آن روایات شریفی که در بحث هم امام صادق علیه السلام، هم امام کاظم علیه السلام وارد شده است که آن شیر در پرده آمد و آن کسی را که حضرت را تمسخر میکرد بلعید. اگر میشد آن چیزی که عصای موسی از سحر آنها بلعید برگردد این هم میشود برگردد یعنی بر نمیگردد. یعنی ما اگر روایت متقنی دلالت کرد بر این که آیاتی که آمده که اینها خوردن حبال و عصی بوده است از این ظهور قرآن به واسطه آن روایات محکم دست برمیداریم. اما ظهور اولیه قرآن برای چیست؟ بر این است که آن «تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون» (اعراف/117) افک را بلعید. دروغ را بلعید. صنع آنها را بلعید. آنچه در چشم اینها «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاس» (اعراف/116) آنها را بلعید. او باطل را بلعید و گر نه ریسمان و حبال و چوبها که باطل نبودند. باطل آن حالتی که مردم دیدند و حرکت آنها بود و گر نه در این صحنه اگر چوب و ریسمان بود که کسی از آنها نمیترسد. از این که اینها اژدها هستند میترسد، اژدها بودن اینها را بلعید. این آیات قرآن صراحت بر این دارد. ظهور بر این دارد. اما اگر روایات متقنی دلالت کرد بر این که حتماً در حقیقت اینها خورده شدند البته روایات را انسان میپذیرد. همچنان که در رابطه با او همان احادیثی که نقل شده در رابطه با آن مسئله میپذیریم. این یک نکته که بارها تذکر دادیم که اقوال مفسرین راجع به این مسئله متعدد است. حضرت آیت الله جوادی حفظه الله اسرار بر این دارند این مسئله حتماً همان افک اینها بلعیده شد دروغ اینها که همان حرکت دیدن این است. و این مهمتر از بلعیده شدن خود چوب و ریسمان است. اصل این است که باید یک جوری باشد که حق آشکار شود. حالا این آشکار شدن با از بین رفتن صنع و افک آنها بوده است. که دروغ آنها آشکار شود. اما اگر خورده میشد دروغ آشکار نمیشد. میگفت این یک ظرفیت بالاتری داشت آنها الان در شکم او هستند. یک نکته دیگر این است که روایتی زیبا است از امام باقر (ع) که «قَالَ: كَانَتْ عَصَا مُوسَى لآِدَمَ ع فَصَارَتْ إِلَى شُعَيْبٍ ثُمَّ صَارَتْ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَان وَ إِنَّهَا لَعِنْدَنَا» این عصا به شعیب نبی رسید این عصا نزد ما است. «وَ إِنَّ عَهْدِي بِهَا آنِفا» امام باقر (ع) فرمود: تازه من دیدمش. «هِيَ خَضْرَاءُ كَهَيْئَتِهَا حِينَ انْتُزِعَتْ مِنْ شَجَرَتِهَا» سرسبز است این عصا، عصای خشکیده نیست. مثل این که تازه از درخت کنده شده است. «وَ إِنَّهَا لَتَنْطِقُ إِذَا اسْتُنْطِقَت» با ما حرف میزند وقتی از او سؤال میکنیم به ما جواب میدهد. از او سؤال میشود پاسخ میدهد. «أُعِدَّتْ لِقَائِمِنَا ع يَصْنَعُ بِهَا مَا كَانَ يَصْنَعُ مُوسَى» این آماده است برای حجت ما تا همان کاری کند که برای موسی میکرد. «وَ إِنَّهَا لَتَرُوعُ وَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون» این دشمن را میترساند و برای دشمن ترس ایجاد میکند. «وَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون» افک آنها را میبلعد. در زمان ظهور عمده افکها و دروغها و مقابلهها با امام زمان عمده آنها سختافزاری نیست. عمده آن نرمافزاری است. یعنی در مغزها و سرها اثر میگذارند. در ذهنها مدیریت افکار میکنند. سرها و ایجاد علم برای اینها کردن تأثیر میگذارند. با جنگها و تبلیغات رسانهای که میتوانند در حقیقت یک دشمن را، یک فاسدی را شهید جلوه بدهند. یعنی میتوانند با جنگ رسانهای یک کسی که مملکتی را به آشوب کشیده است، رهبری کرده است خودش به عهده گرفته است، جاسوسی آن را، مدیریت آن را، که من بودم همه این کارها را کردم، افتخار میکرده است وقتی دستگیر میشود برای این همه کشتههایی که آن روز داده شد و فساد و ضرری که بیت المال خورده است وقتی اعدام میشود یک عدهای با تبلیغات دشمن اینها هم گول میخورند. یک کسی که ادعا دارد من سر هستم، همه افراد ذیل مجموعه من معنا پیدا کردند همه با من خودشان را هماهنگ میکنند، صغیر و کبیر، دولتهای دیگر، افراد دیگر، دشمنان همه ذیل من متحد شدند و من این جریان آشوب را راه انداختم و این کشتار و این آتش زدنها، خودش اینها را میگوید. در وقتی آن جا بوده است گفته است، نه در وقتی که دستگیر شده است. آن وقت یک عدهای بیچاره بدبخت که گوششان به دهان آنها است. دوران آخرالزمان یک سری داریم که میفرماید عصا که میآید سحر آنها را باطل میکند. خیلیها حق و باطل را دیدند و سکوت کردند و بیتفاوت گذشتند. انسان را بیچاره میکند. نگوییم اینها ساده است خیلی اینها را به نزنیم. از همین مرزها اگر که تفکیک نشد «الحق یجب اتباع» اگر تبعیت حق نشد، انصاف ایجاد نشد تمام وجود انسان وقتی زاویه گرفت، این زاویه هر چه رو به نامتناهی برود فاصله بین حق و باطل نامتناهی میشود بین این باطلی که این انتخاب کرد. یعنی وجود انسان باید نسبت به حق حساس باشد. اگر یک جایی حساسیت کم شد و دید دارد میگذرد این جا فاصله را دارد میبرد دیگر یک جا میایستد آدم دیگر متوجه نمیشود. خدا به ما رحم کند که حواس ما باشد این جاها ساده عبور نکنیم. بعد میفرماید «تَلْقَفُ» این عصا همان کا ر را میکند. «تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون» افک آخرالزمان را باطل خواهد کرد. افک آخرالزمان تمام تکنولوژی و هنرهایی که آخرالزمان در دست دشمن به کار گرفته میشود تا در مقابل اهل ایمان به کار گرفته شود. حالا بعضیها فکر میکنند که تانک از کار میافتد، هواپیما از کار میافتد… نه لزومی ندارد اینها از کار بیفتد، سحر سحره از کار نیفتاد دروغ سحر آشکار شد. آن ساحری که با این سحر میخواست کار کند که انسان بود او فهمید این سحر است عالم دست خدا است او فهمید کار دست خداست.
شریعتی: به یک جایی میرسی که احساس میکنی همه اینها سراب بوده است.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی آن که اینها را با قدرت میدیدیم و اینها را هیمنه میدیدیم هیچی نیست. آن جا میبیند که آن کسی که با این دارد کار میکند وقتی عقل او روشن شد وقتی حقیقت آشکار شد این در حقیقت اینها را علیه باطل به کار میگیرد. یعنی ایمان سحره برای موسی کلیم بالاتر از خود اعجاز موسی در نزد مردم برای هدایت مردم بود. یعنی اگر اعجاز موسی محقق میشد ایمان سحره محقق نمیشد و این اقرار عالمان که فهمیدند چه خبر است وقتی این ایجاد شد این جریان موسی (ع) را راه انداخت. بعد از آن موسی برای فرعون خطرناک شد. تا قبل از این فرعون خود را قاهر میدید. حتی با مغلوب شدن خود را قاهر میدید. اما وقتی ایمان سحره محقق شد دید کار خراب شده است.
شریعتی: و نکتهای که خیلی حائز اهمیت بود این بود که حاج آقا اشاره کردند ایمان سحره خودش بزرگترین معجزه یوم الزینه بوده است و نکته اساسیتر این که سحره در مقابل علم خضوع کردند و تواضع کردند.
حجت الاسلام عابدینی: حقیقت عالم علم است و موسی کلیم در حقیقت علم را آشکار کرد و حقیقت علم را آورده است. لذا خدای سبحان توسط انبیای خود حقیقت علم را دارد میآورد. حقیقت وجود را دارد میآورد.
شریعتی: و این که در مقابل این علم دستهای خود را بالا بگیرید و گذشته خود را بپذیرید و معترف باشید این خودش خیلی نکته مهمی است.
حجت الاسلام عابدینی: انصاف است. خدا رحمت کند، حضرت آیت الله خوشبخت یک حدیثی را میخواندند که یکی از خصوصیات در روایت فرموده است که انسان منصف باشد. ایشان هم گفت انصاف خیلی سخت است. گفتن آن خیلی ساده است. آدم بفهمد یک چیزی که عمری با آن مشهور بوده است او را دوست داشته است سرمایه زندگی او بوده است. علم او بوده است. همه چیز او بوده است. حالا بفهمد که این باطل است، به راحتی دست بردارد و بگوید این غلط بوده است. میگوید میکشیمت به بدترین وجه. بگوید انصاف این است. «تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون وَ تَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُ بِه» هر کاری که به او امر میشود انجام میدهد. تابع امر است. آن چیزی که او میخواهد میشود. برای موسی آن چیزی بود که خدا میخواست. برای امام زمان آن میشود که به او امر میکند. تابع اراده الهی است. آن جا اراده الهی بود، این جا اراده الهی در ظرف وجودی امام معصوم خود را آشکار میکند. «تَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُ بِه» هر چه به او امر میشود همان است. خیلی کارهای دیگر از آن میآید که هنوز نمیدانیم آن روز آشکار میشود. لذا همه سنن و مواریث انبیاء نزد امام زمان هست و فقط آن کاری را که برای انبیاء میکند نمیکند. چون آن کاری که برای انبیاء میکرد در حد قوم آن نبی بود. اطلاق نبود، حد داشت و به خاطر قوم آن نبی بود. اما چون اینها مستقیم از جانب خدا آمدند اینها اطلاق دارند. چون اطلاق دارند کاری که از اینها میآید، کار اطلاقی هست. خیلی کار از آنها میآید که ما تصور آن را هم نمیتوانیم بکنیم. «وَ تَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُ بِهِ إِنَّهَا حَيْثُ أَقْبَلَت» وقتی که این رو میکند این عصا را « تَلْقَفُ ما يَأْفِكُون» تمام آن چه که مدیریت کرده بودند در صحنه علم و اینها به عنوان علم کاذب، علم وهمی، جلوی رشد دین الهی را بگیرند یک دفعه فرو میریزد. جریان پیشبینی که اینها در رابطه با مقابله موسی و سحره میکردند یک پیشبینی عظیم با سناریوهای مختلف کرده بودند. یعنی یک پیشبینی این بود که سحره این قدر قوی هستند، بر موسی غلبه میکنند. یک پیشبینی این بود که کار موسی در عرض کار اینها دیده میشود. موسی بر اینها غلبه میکند ولی با سروصدا میشود مسئله را عوض کرد و بازی را به هم زد. اما این پیشبینی که خدای سبحان کرده بود و اینها از آن غافل بودند و سناریویی برای آن نداشتند، خود آن کسانی که مجری کار سحر هستند، خود اینها ایمان بیاورند. یعنی خود آن کسانی که به آنها امید بسته شده بود و چشمها به اینها بود که ببینند چه کار میکنند اینها مومن به موسی بشوند. آن همه با هم یک جا. این پیشبینی در پیشبینی اینها نبود. خدای سبحان به موسی گفت «لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى» (طه/68) ما راههایی بلد هستیم اینها نمیدانند. «فَأَوْجَسَ في نَفْسِهِ خيفَةً مُوسى» (طه/67) موسی نترس که مردم گول میخورند ما حجت خود را بر مردم باید تمام کنیم. حجت ما باید بر مردم تام باشد. اگر حجت میخواهد تام باشد باید به نحوی باشد که هر دسیسهای اینها میکنند بطلان آن آشکار باشد. تک تک آن سحره عصا شدند و به کمک موسی آمدند. اگر وجود اینها باقی میماند آن گوساله پرستی در قوم موسی ایجاد نمیشد. مردم به حس عصای موسی را دیدند و ایمان آوردند. اما سحره به علم عصای موسی را دیدند و ایمان آوردند. لذا عدهای از مردم وقتی غلبه این جوری را دیدند ایمان آوردند سحره «وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدين» (اعراف/120) با تمام شوق بی خود از خود شدند. یعنی انسان وقتی یک چیزی آن قدر او را جذب میکند از خود بیخود میشود. «وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدين» (اعراف/120) بی خود از خود شدن را دارد بیان میکند. دست خودشان نبود نه به معنای جبر، به معنای شدت شوق. بعضیها آن جوری خواستند برداشت کنند که آن جبر میشود اما این کمال است قابل اقتدا است. این به عنوان یک واقعه قابل اقتدا دارد دیده میشود. «فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُم» (شعرا/44) آنها را انداختند با یک تکبری. حالا تمام وجود خود را انداختند. چون آن جا القوا بود این جا القیء، تا جبران شود توبه آنها مطابق عمل آنها بشود. عمل آنها عصی و حبال در مقابل موسی بود، توبه آنها هم افتادن به سجده بود. تعبیری در آیه آمده است که وقتی آنها را تهدید کرد که شما را میکشم. «لَأُصَلِّبَنَّكُمْ» (طه/71) به صلیب میکشانم و شما را به دار میزنم. آنها گفتند. «لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُون» (شعرا/50) تعبیری که حضرت آیت الله جوادی دارد خیلی زیبا است. نمیفرماید «إِنَّا إِلى رَبِّنا راجعون»، منقلبون، با یک انقلاب و تحول به سوی خدا میرویم. این فوق «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/156) است. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/156) زبان کل عامل تکوین است. «إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُون» (شعرا/50) با یک انقلابی، یک برانگیختگی ویژهای به سوی خدا داریم میرویم. چه جوری ممکن آدم از این آیات الهی به وجد بیاید و چه جور در وجود ما اثر کند، که انسان یک دفعه منقلب به سوی خدا شود. در حرکت به سوی خدا با تمام انقلاب حرکت کند. انقلاب وجودی او. بعد این جا میفرماید که «يُفْتَحُ لَهَا شُعْبَتَان» دهان او دو فک دارد. «إِحْدَاهُمَا فِي الْأَرْضِ وَ الْأُخْرَى فِي السَّقْف» یعنی تمام آن چه از جانب بالا القا شود یعنی آن چیزی که مردم از بالا منتظر آن هستند، حیلهها و وسوسههای شیطانی یا کارهایی که از نظام سمایی، هم آن چه از بالا القا میشود و هم آن چه که از روی زمین القا میشود را همه اینها را باطل میکند. «وَ بَيْنَهُمَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ بِلِسَانِهَا» همه اینها را میبلعد. وقتی اینها حرف میزنند علیه خودشان میشود. مردم به بطلان آنها میخندند. یعنی مثل کسی میماند که دروغ آشکار بگوید. یعنی اگر دروغ آشکار شود خیلی خندهدار میشود. رسوایی برای دروغگو خیلی بد میشود. دروغ آشکار مبین، طرف نمیداند آشکار است. این بطلان با این عصای موسی برای امام زمان ایجاد میشود.
شریعتی: و هستند در آن دوره باز هم کسانی که حق را نبینند و باز خوش باورانه به این دروغ نگاه کنند.
حجت الاسلام عابدینی: آنها اهل عناد هستند. یعنی آنها جدا میشوند، یعنی هر کسی که گوشهای از حق و طلب حق و انصاف در وجود او باشد بالاخره این قدر آشکار میشود، که میفهمد. یک اتمام حجت تام است. مبین است. آشکار است. مگر کسی که با عناد باشد. از امام صادق (ع) میفرماید قال امیرالمؤمنین (ع) «كُنْ لِمَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ لِمَا لَا تَرْجُو» نسبت به آن چه امید نداری امیدوارتر باش نسبت به آن چه که امید داری «فَإِنَّ مُوسَى ع ذَهَبَ يَقْتَبِسُ نَاراً» موسی رفت آتش بیاورد نبی مرسل شد. «فَكَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ رَجَعَ نَبِيّاً؛ وَ خَرَجَتْ مَلِكَةُ سَبَإ» ملکه سبا رفت با سلیمان نبی یک مذاکرهای کند «فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَيْمَانَ عَلَيْهِ السَّلَام» اسلام آورد. «وَ خَرَجَتْ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ يَطْلُبُونَ الْعِزَّ لِفِرْعَوْنَ، فَرَجَعُوا مُؤْمِنِين» ایمان آوردند. میگوید حواس شما باشد دنبال هر کاری میروید فکر کنید آخر آن فقط همین کار است. خدای سبحان در هر کاری برای انسان یک ذخایری را قرار داده است که اگر انسان خود را به خدا سپرد با این که دارد سراغ آن کار میرود … سراغ آن کار برو اما آخر کار را آن کار نبین که بروی و ببینی یک دفعه یک عظمتی برای تو گشایش یافت. یک دفعه ورق بر میگردد و یک چیزهایی که اصلاً احساس نمیکردی، «مَا لَا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَر» نه چشمی دیده است، نه گوشی شنیده است، نه به قلبی خطور کرده است برای انسان ایجاد میشود.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم از شما، خیلی سپاسگزارم، از توجه دوستان عزیزمان، یک گزارش کوتاه و مختصری از قربانی ماه جمادی بدهیم. اتفاق مبارکی افتاد. بیش از 1800 رأس گوسفند دراین ماه با همت و مشارکت دوستان خوب ما قربانی شد، الحمدلله با نذورات، انشاءالله تک تک دوستان عزیزمان محجور باشند. ما قرار گذاشتیم در این ماه به نیروهای خدماتی بیمارستانها این بستههای گوشت را بدهیم که طی این سالها گمنام مشغول فعالیت بودند خاصه در این یک سال اخیر که بار زیادی را هم تحمل کردند در ایام کرونا. 6000 بسته گوشت را بین این دوستان عزیزمان، که دعاگو تک تک آنها هم هستیم توزیع خواهیم کرد انشاءالله تمام عزیزان دلمان، مخاطبان جان، در این امر بسیار بسیار شریف و عظیم سهیم باشند. صفحه 24 قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد آیات 154 تا 163 سوره مبارکه بقره. بشنویم و برگردیم همراه شما و در کنار شما هستیم. صفحه24 قرآن کریم
شریعتی: یک تبریک ویژه و مخصوص هم باید بگوییم به همه پرستارهای عزیز در آستانه میلاد با سعادت حضرت زینب کبری (س) به تک تک پرستاران عزیز، کادر درمان صمیمانه تبریک میگوییم. انشاءالله که خداوند پشت و پناه آنها باشد. به همین مناسب بنا است بخشی از قربانی ماه جمادی الاول که بیش از 1800 رأس گوسفند قربانی شده و 6000 بسته از این قربانیها انشاءالله به نیروهای خدوم بیمارستانها، نیروهای خدماتی که خیلی گمنام دارند تلاش میکنند تقدیم خواهد شد. تک تک دوستان عزیزمان انشاءالله در این کار بزرگ و خیر شریک باشند. حسن ختام فرمایشات حاج آقای عابدینی را بشنویم و خداحافظی کنیم
حجت الاسلام عابدینی: من هم عرض تبریک دارم هم به پرستاران و کادر درمان و هم به کسانی که در این قربانی شراکت کردند و این جور صحنه زیبایی را رقم زدند. 1800 گوسفند در یک ماه که هر بار قربانیها دارد بیشتر میشود. و این نشان دهنده این است که مردم آثار میبینند. در آیه شریفه «إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ». مطابق با جریان ما است. وقتی سحره حق را دیدند با تمام وجود در برابر اظهار آن تا پای جان ایستادند. این جا میفرماید اگر کسی آن چه را که به عنوان حق است برای او آشکار شد ولی کتمان کرد و اظهار نکرد «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» این مورد لعن خدا قرار میگیرد و هر لعنی که در عالم محقق شود شامل حال اینها هم میشود. انشاءالله ما در بحث بعدی اگر زنده بودیم عرض خواهیم کرد که چه طور کتمان و تقیه برای سحره امکانپذیر نبود که تقیه در آن جا راه ندارد باید اظهار میکرد. جایی که باید اظهار شود و اساس دین الهی است کتمان در آن جا مساوی است با محو دین خدا. و آن جا خدای سبحان لعن خود را همراه دارد. حواس ما باشد که هر چیزی را به اسم تقیه مکتوم نکنیم. تقیه جای خود و شرایط خود را دارد.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. خیلی از توجه شما سپاسگزارم.
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;