الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
اعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نجَسٌ فَلَا يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(28)
قَتِلُواْ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الاَخِرِ وَ لَا يحُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتىَ يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ(29)
وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصَرَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَالِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنىَ يُؤْفَكُونَ(30)
اتخَّذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَنَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لَّا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(31)
يُرِيدُونَ أَن يُطْفِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبىَ اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ(32)
هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلىَ الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ(33)
يَأَيهَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَيَأْكلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنزِونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا يُنفِقُونهَا فىِ سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(34)
يَوْمَ يحُمَى عَلَيْهَا فىِ نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنُوبهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنزْتُمْ لِأَنفُسِكمُ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنزِونَ(35)
إِنَّ عِدَّةَ الشهُّورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شهَرًا فىِ كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ مِنهْا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلَا تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ وَ قَتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كاَفَّةً كَمَا يُقَتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(36)
إِنَّمَا النَّسىِءُ زِيَادَةٌ فىِ الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يحُلُّونَهُ عَامًا وَ يحُرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَلِهِمْ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ(37)
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكمُ إِذَا قِيلَ لَكمُ انفِرُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلىَ الْأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا مِنَ الاَخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا فىِ الاْخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ(38)
إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيرْكُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَيًا وَ اللَّهُ عَلىَ كُلِّ شىَءٍ قَدِيرٌ(39)
إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانىِ اثْنَينْ إِذْ هُمَا فىِ الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَحِبِهِ لَا تحَزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلىَ وَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(40)[1]
صدق الله علی العظیم
استاد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَب الْعَلَمِينَ الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ إلَي يَوْمِ الدّين. تا یادهمان نرفته لعن بگوییم.
شاگرد: من فقط خواستم این یکی و دو آیه را یک یادآوری کنم، یکی آیه 72 و 116 سوره مائده که « لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قَالَ الْمَسِيحُ يَابَنىِ إِسرَءِيلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىّ وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ » [2] یکی دیگر هم آیه 116 هست که میفرماید «أ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخَّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَاهَينْ مِن دُونِ اللَّهِ»[3]
استاد: یکی 92
شاگرد: 72 و دیگری 116 هست.
استاد: 72 هست.
شاگرد: همین آیات سوره مبارکه توبه هست.
استاد: این دوتا که پشت سرهم هست، «لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَثَةٍ»[4] که دنبال آن هم هست.
شاگرد: « إِنَّهُ مَن يُشرْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّة»[5]
استاد: نه در اولش دارد که « اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىّ وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ» [6]
شاگرد: یکی آیه 116هست « ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخَّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَاهَينْ مِن دُونِ الله» یکی دیگر آیات سوره توبه هست که میفرماید « اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ… آخرش هم میفرماید وَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُون»[7]
استاد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. تشکر از آقا، بحثی که دیروز از المیزان در خدمت دوستان بودیم در رابطهی اطلاق تسمیهایی و فعلی شرک. که گاهی اطلاق اطلاق تسمیهای و گاهی اطلاق اطلاق در حقیقت فعلی هست آنجایی که اطلاق تسمیه هست، آنجا احکامی دارد. آنجایی که اطلاق اسم هست آنجا در حیقت چی هست؟ اطلاق فعل هست احکامی دارد لذا اطلاق فعل عام هست می تواند افراد زیادی را افراد بگیرد اما اطلاق در حقیقت تسمیه آن جایی که شرک به عنوان تسمیه هست عدهای خاصی هستند که حتی کفّار به معنای اهل الکتاب از آنها خارج هستند نظر مرحوم علامه را عرض میکنیم از آنها خارج هستند وحتی مؤمنین مشرک که شرک در مراتب ایمان دارند، خارج هستند اهل الکتاب خارج هستند میمانند بت پرستان و آنهایی که خارج از اهل الکتاب هستند و اطلاق شرک بر آنها میشود این معنا از معنای شرک را مرحوم علامه اثبات میکنند و با نگاه به آیاتی به آن دارند مثل آیاتی که الان جانب آقای میران عزیر تلاوت کردند و یا آیاتی که نظائر که وارد شده بیانی که مرحوم علامه می تواند داشته باشد این است که اهل الکتاب در فعلشان که اهل الکتاب هستند ممکن هست در نگاه فعلیشان به مرتبهای از اعتقاد غلط برسند که داخل در مشرکان بشوند لذا ممکن هست برخی از اهل الکتاب به شرک رسیده باشند همچنان که ممکن هست کسی مسلم باشد اما در دایرهای که به اسلام اعتقاد دارد ولی به شرک رسیده باشد. گونهای از اسلام را انتخاب کرده باشد حالا به تعبیر امروزی قرائتی از اسلام پسندیده باشد که که دیگران او را مشرک بدانند هر چند خودش، خودش را چی بداند؟ مسلم بداند ولی دیگران او را رمی به شرک بکنند و این اعتقاد با شرک سازگاری دارد. لذا آن بیانی ایشان داشته نگاهش به این هست اگر در جایی اهل الکتای جز مشرکان دانستهاند به این معنا هست اگر اهل الکتاب در انحرافشان تثبّتی پیدا کنند به نحوی که آن انحراف تا مرحله شرک برساند امکان پذیر هست و ممکن هست بعضی از اهل الکتاب موجود در آن زمان یا قضیه در واقعهایی که محقق شده بوده و اهل الکتابی بودند مشرک هم باشند و اما عنوان اهل الکتاب عنوان شرک نیست یعنی این گونه نیست هر جا عنوان اهل الکتاب هست، عنوان شرک هم صادق باشد بالعکس هست هر جا عنوان شرک صادق هست، عنوان کفر صادق هست چون کافر اعم بود. استدلال قرآن هم در این که کافر اعم هست به کار رفته هست. لذا در نگاه احکام هم احکام اهل الکتاب با احکام مشرک تفاوت قائل شددند اگر تفاوت قائل شدند به خاطر دلیل خاص است که تفاوت قائل شدند .گاهی میخواهیم بگوییم استفادهی از چی کردند؟ استفاده ازعمومات قرآن استفاده کردند و هر دو راه هستند و هر دو قابل استناد هست تا ببینیم آن مبدأیی ک در فقه به آن استاد شده هست که حکم اهل الکتاب با حکم مشرک متفاوت هست، چگونه هست؟ یا در خود قرآن احکام اهل الکتاب گاهی با احکام در حقیقت مشرک جدا هست، مثلاً آنجایی که خطاب میشود که «تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ»[8] یا آن جایی که نسبت به اصطلاح مسیحیها حتی از یهودیها چی هستد؟ ملایمتر هستند و اینها هر کدام مرتبه هستند بین خود اهل الکتاب هم مرتبه هست. یهودیها با مسیحی متفاوت هست منتهی ممکن هست حکم فقهی شان در این تفاوتی نگند اما از جهت ارتباطی و حکم سیاسی متفاوت هست. ما آنجایی که کافر حربی باشد یا غیر حربی باشد اهل الکتاب مسیحی باشد یا یهودی باشد هر کدام از اینها در نگاه ارتباطی، سیاسی و حکامیتی می توانند حکم جدا پیدا کنند و نحوه ارتباط ما را متفاوت کند و نحوهی همهی اینها در قرآن کریم و روایات قابل اشاره هست مثلاً این که در رابطهی اهل الکتاب ازدواج با اهل الکتاب را از طرف مرد با زن اهل الکتاب جایز دانستند حالا بعضی ازدواج موقت را بعضی ازدواج دائم را. هرچند زن مسلمه با مثلاً مرد کتابی جایز نداسته باشند. اما بالاخره این حکم با مشرک جایز به هیچ وجه جایز نیست حتی قید نخورده که در وقت اضطرار اکثراً که در وقت اضطراراً مرد مسلم میتواند با زن کتابی ازدواج کند. حتی قید به اضطرار هم نخورده است. و از روایاتی که در مسأله هست اگر سیری در روایاتی در مسأله هم بشود که پرهیز از اهل الکتاب آمده پرهیز از اهل الکتاب عمدتاً تأویل شده به این مسأله که آنها تأثیر میگذراند در دین طرف مقابل لذا زن مسلمه را باشد به مرد کتابی شدتش بیشتر هست و نهیاش بیشتر هست و از این طرف که فرزند تحت تربیت آن خانوادهای که بعضی از آن اهل الکتاب هستند قرار بگیرد و تحریض کردند و این را تشدید کردند و حالا و ممکن هست این علت حکم نباشد و حکمت حکم باشد. اما در عین حال اینها همه نشان میدهد که مسأله در حقیقت جایی گفتگو هست لذا در فقه هم گفتگو کردند در فقه هم فتاوا نسبت به مسأله مختلف ابراز شده است چنان چه متأخرین الان دیگر اهل الکتاب را مثل سابقین، نگاهش این گونه نیست که آن اتفاق سابق بر این بیشتر بود حالا اتفقا هم نبود مثل مرحوم حکیم و بعد از او عدهای دیگری که امروز اکثریت هستند قائل نجاست کفار نیستند اما نسبت به مشرکین چی هستند؟ قائل به نجاست هستند و این در حقیقت شاید استفاده میشود از خود دلایلی که آمده، از خود آیات و روایات آمده نه تبدیل فتوا همین طوری اتفاق افتاده باشد با نگاه بوده است. که آن شاید روح به اصطلاح نجاستی که قبلیها قائل بودند که به لحاظ سیاسی مجالست شاید الان در حقیقت آن را دیگر نگاه نمی کنند و بیشتر به متن خود روایات نگاه میکنند اگر به متن روایات نگاه کنیم چه روایاتی که در جلد 14 وسائل، از وسائل 20 جلدی های قدیم، روایاتی که در ابواب مختلفی از ابواب ما یحرم بالکفر و نحوه که انواع ازدواجها را مطرح میکند خودش هم بابهای مختلفی هست از کفار اهل الکتاب مطرح میشود تا ناصبیها تا در حقیقت همه اینها در آن مطرح می شود اینها مرد زن را بگیرد زن مرد را بگیرد آیا کسی در کشور کفر اسیر باشد مثلاً در جنگ شده اینجا رفته آیا میتواند آنجا ازدواج کند حالا که مجبور هست بماند یا نمیتواند. انواع و اقسام مسائلی که پیش آمده بوده از حضرات سؤال کردند که انسان ابوابش را نگاه میکند البته جای بحث دقیق فقهی دارد. روایاتی در این مسأله مختلف هست که این اختلافش باعث شده آرایی و نتایجی که از آنها گرفته می شود با توجه به نحوهی جمعی که می کنند مختلف باشد. إن شاء الله بحثشان را دوستان بحث فقهیشان میکنند و می بییند إن شاء الله رجوع دارند. که من یکبار نشستم، روایات این باب که مفصلاً هم هست خیلی هم زیاد است خودش بیش از بیست باب در آن قرار گرفته. روایاتش دیدم عمداً ببینم روح مسأله دوباره چگونه هست؟ حتی در جلد دوم این وسائل هم بحث نجاست مطرح میشود نجاست کفار مطرح می شود اینجا روایات آمده هست باز همین طوری هست نوع نجاستی آمده، کمتر در آن روایات از آن نجاست ذاتی استفاده میشود و بیشتر نجاست عرضیه استفاده میشود لذا باب آنجا هم در مسأله اختلاف برداشت که این نجاست ذاتیه به لحاظ حقیقت حکم حکومتی و سیاسی هست که از قدیم فقهاء به آن قائل بودند که عدم اختلاط بین اهل الکتاب با مسلمانها باشد یا یک حکمی هست که از این روایات اصطیاد میشود در رفتارها. حالا در جای خودش بحث دارد. بحث ما در خدمتش بودیم همین بحث شرک بود که حالا آیاتش را جناب آقای میریان عزیز خواندند. ما دراینجا مرحوم علامه این مقدار استفاده کردند شرک اطلاقش بر اهل الکتاب نمی شود. دقیقه 20:00
و آیاتی را آوردهاند منتهی این آیات که در این جا آمده این آیه 221که می فرماید «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِن»[9] تا انتهای آیه با دوتا آیهی دیگر که در دو جای قرآن آمده این سه تا آیه ارتباطش باهم خیلی زیاد هست و خیلیها اینها در کنار هم دیدند یکی را ناسخ دیگری یا دوتا ناسخ دیگری یا یکی ناسخ دوتای دیگر گرفتند. چون در یک دسته از آیاتی همین آیهای هست که می فرماید مشرکات را تا ایمان نیاوردند حق ندارند بگیرید و مشرکین حق ندارند به نکاج زنان مسلم در بیایند تا وقتی که ایمان نیاوردند این یک دسته از آیات. دستهای از آیات و یا آیهای دیگری در این رابطه هست که می فرماید «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[10] که در آن آیه(ناتمام). من یکجایی یادشت کردم ولی نمیدانم کجا یادداشت کردم. که میفرماید در آنجا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ لاتمکسوا، یعنی اگر مردی کافری مسلمان شد زنش کافره بود « لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[11] حق ندارد زن کافره خودش را نگه دارد که آن نشان میدهد ازدواج با کافره اهل الکتاب کافره عام بود که اهل الکتاب را شامل میشود ازدواج با او اشکال دارد اینجا هم میفرماید مشرکین چی هست؟ مشرک و مشرکه حق ندارند. این دوتا آیه اگر کنار هم قرار بگیرد و کفر مرادش شرک بگیریم این دوتا یک نگاه دارند منتهی آن آیه بقای ازدواج را اشکال میکنند و این آیه مطلق هست همه را از ابتدا و ادامه را میگوید. در آیهی دیگری که حالا پیداش می کنم که کجا نوشتم آیه دیگری در این رابطه بوده این هست که بله. شما یادتان نیست که کدام آیه هست (همهمه22:18) به اینجا نوشتم مثل اینکه.
شاگرد: حاجآقا بعضیها خودش دارد.
استاد: بله، خود مرحوم علامه دارد خود علامه دارم میگویم نوشتم همین جا نگاه می کنم نوشته هست من داردم من دارم در حاشیه دنبال آن می گردم. این آیه سوره مائده را مرحوم علامه دارد « الْيَوْمَ أُحِلَّ» [12] اُحِلَّ این آیه در حقیقت بعد از آنکه به اصطلاح جریان(ناتمام) در ترتیب سوره مائده، سوره بقره و سوره ممحنه این هست سوره بقره اولین سورهی طویلی در مدینه نازل شده هست، سورهی ممتحنه قبل از فتح مکه نازل شده هست که «لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[13] در آن بود و همچنین سوره مائده آخرین سورهای که در مدینه نازل شده هست. وقت این سه سوره(ناتمام)
شاگرد: سوره بقره ظاهراً مدینه هست!
استاد: مدینه گفتم، مکه گفتم در مدینه هست، هر سه در مدینه نازل شده است. یکی اوایل مدینه هست یکی در اواسط روبه اواخر مدینه هست سومین آخرین سوره ای که نازل شده هست بعد از فتح مکه و سوره مائده آخرین سورهای هست. از جهت نسخ آخرین سوره هیچ موقع نسخ به سوره قبل آمده نسخ نمیشود. سورهای که آخر هست نمیتواند منسوخ باشد این یک سنت هست و یک قاعده عقلائی هست نسخ حتماً در جایی میآید که آن قبلی مدتی داشته از آن مدت، مدتش گذشته سوره بعدی آمده آن مدت تمام شده و حالا دارد آن را نسخ میکند. آن که بعد آمده نمیتواند منسوخ به نسبت قبلی باشد این یک ترتیب آیه سوره بقره می تواند منسوخ باشد آیه سوره ممتحنه میتواند مسنوخ باشد و اما آیه سوره مائده نمی تواند به این دو تا منسوخ بشود. نکته اول: پس اگر قرار هست بین این سه تا جمع بشود نسخ، سوره مائده میتواند ناسخ آن دوتا باشد. نکته دوم: در سوره مائده لفظ آیه لفظ امتنانی هست یعنی تعبیری که می فرماید«الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ»[14] اگر میفرماید«الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حِلٌّ لَّكمُ وَ طَعَامُكُمْ حِلٌّ لهَّمْ وَ المْحْصَنَاتُ مِنَ المْؤْمِنَاتِ وَ المْحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ»[15] یعنی الْيَوْمَ، أُحِلَّ لَكُمُ آن طعام و الْيَوْمَ، أُحِلَّ لَكُمُ این محصنات، چه المْحْصَنَاتُ مِنَ المْؤْمِنَاتِ وَ المْحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ. منتهی در هر فرازی تعبیری که مرحوم علامه در ج 5 دارد این هست به خاطر این که امتنان را کامل نشان بدهد خیلی زیبا هست. «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ»[16] طیّبِات را برای شما حلال کردیم، طیبات که حلال بوده، الان حلال نکردم. اما چون می خواهد طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ را حلال بکند لسان این هست برای این که آرامش در وجود شخصی ایجاد کند آن چیزی که قبلاً خدا تبارک وتعالی حلال کرده بود برای این محقق شده بود و این با آن آرامش داشته ذکر میکند کنار او یک چیزی دیگر میآرود و این اضافه نشان بدهد از همین سنخ هست که با کراهت و کدورت نباشد. این لفظ در حقیقت خود این لفظ. اولاً «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ »[17] نشان می دهد امتنان هست یعنی تا قبل از این حتماً یک چیزی باشد؟ منعی باشد که اگر تا «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ »[18] اگر قبلاً منعی نبوده «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ »[19] یک خورده بیانش ناقص میشود. یک خورده حالت (ناتمام). «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ »[20] معلوم بوده قبلش یک منعی بوده که «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ»[21] آن منع برداشته شده هست. این زبان امتنانی که{دارد26:19} بیان میشود. یکی هم کنارش امتنانی آمده ضمیمه کرده به طیبی که از قبل میشناختند که طیبات حلال بوده حالا طعام اهل الکتاب هم برای شما حلال شده است. حالا طعام چی هست؟ بحث کردند که طعام آیا گندم هست؟ یا خشکبار هست؟ یا چه چیزهایی هست؟ الان نمی خواهیم دوباره آن بحث کنیم. همچنین دوباره الْيَوْمَ، چی شده هست؟ أُحِلَّ لَكُمُ المْحْصَنَاتُ مِنَ المْؤْمِنَاتِ اهل احصان از چی؟ محصن یعنی چه؟ زنان بی شوهر و عفیف که اینها ازدواج نکردهاند از اهل کتاب و از مؤمنین و اهل الکتاب برای شما حلال شد. پس این هم اگر در قبل حکمی بوده هست با این حکم نسخ میشود. چون هم متأخر این آیه هست و هم زبان، زبان امنتنان هست زبان امتنان منسوخ نمی شود وقتی امتنانی شد منّت گذاشته شد آنجا نسخ نمیشود. حالا جای بحث خودش را دارد. لذا مرحوم علامه می فرماید: اولاً زبان این آیه «لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ»[22] مشرکات را فقط شامل میشود لذا نسخی در آن صورت نگرفته هست چون نکاح مشرکات و نکاح مشرکین چی شده بوده؟ تا ابد باقی ماند هیچ تغییری در آن ایجاد نشد لذا نسخی بین این با آن آیه «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[23] که همتا با این بود نسخی نسبت به این دوتا نبود. زبان این آیه سوره مائده با این یک خورده ناسازگار بود که آنجا میگوید اهل الکتاب حلال هست اینجا مشرکات حرام هست علامه میفرماید بین این دوتا اصلاً زبان نسخی نیست چرا؟ چون مدلول این مشرکات هستند که مشرکات چی بود؟ اخص از کافر بود و در کنار اهل الکتاب بود ولی فقط اهل الکتاب هست و شامل مشرک نمی شود پس این دوتا نسبت به همدیگر نسخی ندارند. اگر نسخی باشد آن وقت بماند بین چیزی، بین سوره مائده با «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[24] که اگر جای جمعی نباشد؛ جای نسخ هست، اگر بخواهیم جمع بکنند «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[25] بحث در این هست آنجا ازدواج استدامی و بقایی هست یعنی آن کسی که قبلاٌ کافر بوده هست و زنش هم کافر بوده وقتی که مسلم میشود آیا ازدواج آنها پایدار می ماند یا نمیماند؟ آنجا خطاب شده هست، «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[26] آنجا نمیتوانید نگه دارید. که زبان این که «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ »[27] در اینجا زبان چی هست؟ زبان ابتدایی هست پس ممکن هست حکم بین ابتدا و ادامه چی باشد؟ متفاوت باشد. تا اینجا بایک حالت قاهریت و انتخابی هست ولی در آن یک حالت مقهوریت هست جای جبران برای آنها نیست و ممکن هست مجبور شوند به خاطر زن و بچهشان در بلاد کفر بماند و عقلهشان در بلاد کفر حفظ کنند اما آن «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ »[28] نه عام هست با اقتدار ممکن هست در مملکت اسلامی این کار را بکند یا نه اگر رفته ممکلت کفر رفته چون قدرت دارد این کار را میکند بقایی نیست مجبوری نیست به لوازمش غلبه نداشته باشد ممکن هست جمع بین به این کرده باشند اگر جمع بین کرده باشند، باز بین این دوتا چی هست؟ نسخی درکار نیست چرا؟ آن راجب به ازدواج ابتدایی هست این راجب به چی هست؟ راجب بقای ازدواج هست. دقیقه 30:00 این «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[29] نگه ندارید آن زنان کافرهایی که شما مسلمان شدید ممکن هست بین این سه آیهای هیچ نسخی در کار نباشد و برخی هم براساس این فتوا دادهاند. یا ممکن هست بگویند یکی از بحث عقد موقت شامل میشود و متعه را شامل میشود که آیه «أُحِلَّ لَكُمُ »[30] باشد یا یکی دیگری عقد دائم را شامل میشود چون ازدواج قبلی ازدواج دائمی بوده هست که «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[31] گفتهاند. حالا اینها وجههایی است که در فقه معلوم می شود اما به صورت کلی صورتی را فرض کرد بین این سه تا نسخی نباشد.
شاگرد: یک وجه که می شود گفت که از آیه مائده مشخص کند «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[32] همه کافرها نبودند کافرهایی که اهل الکتاب از آنها خارجاند.
استاد: حالا این هم یک وجهی هست بعضی گفتند، که آنجا چون کافر عام هست «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[33] منظور یا تخصیصاً یا نسخاً. یا تحصیصاً مقصود را معلوم کرده باشد که مقصود آنها نبودند یا نسخاً که بگوید اگر از ابتدا بودند نسخ شده هست و کوافر، اهل الکتاب را شامل نمیشود، این هم یک وجهی هست برای جمع بین آیات گفتند که به یک صورت نسخ باز به کار نرفته هست. در یک صورتش نسخ هست همهی اینها وجوهی است گفته شد. فکر می کنم تقریباً از نظر تفسیری حول همین مقدار بس باشد.
شاگرد: در مورد نسخ ما نیازی به تصریح داریم، نداریم در روایات چه طوری؟ خودمان میتوانیم نسخ را ثابت کنیم؟
استاد: در روایات، یک خورده روایاتی که در این باب آمده هست مختلف هست لذا بعضی از روایات نسخ شده هست نسخ چه طوری آوردهاند؟ آن آیه سوره بقره را ناسخ آیه سوره مائده گرفتند با توجه به این که شأن نزول آنها معلوم هست با این نگاه این روایات ضعف دلالی پیدا میکند. که سوره بقره زودتر نازل شده هست،
شاگرد: ما آیاتی داریم که دیرتر نازل شده هست.
استاد: نه نسبت به.
شاگرد: مشکلی نداریم.
استاد: نسبت به آیه نکاح، نسبت به نکاح(ناتمام)
شاگرد: اصل مسأله شما فرمایید سوره مقدم هست، مانعی از این نداریم چون خیلی موارد هست سوره مقدم نازل شده ولی آیاتی داریم بعد از سوره نازل حضرت آمده هست(نامفهوم 32:32)
استاد: نه این آیات، سورهها گاهی بعضی سورهها معلوم هست کدام آیهاش دیرتر محقق شده چون سوره مائده در یک روالی هست به خصوص آیاتی ابتدایی که مربوط به همان جریان چیز هم هست معلوماً که مؤخر هست. مثلاً
شاگرد: علامه همین را مشکل دارند.
استاد: چرا؟
شاگرد: که علامه در همین جا «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ »[34] مربوط به اینجا نیست از جای دیگری آمده هست.
استاد: نه، جایگاهش غیر از این است کی نازل شده هست یعنی جایگاه این، این هست که آیا جای این همین جا بوده هست که نازل شده است؟ آن هم توجیهات مختلفی دارند یا مستقل نازل شده است بعدش گفتند در اینجا قرارش بدهیم. اینکه در اینجا قرارش بدهیم غیر از این هست. این یکی از روایات آن هست عَنْ زُرَارَهْ بْنِأَعْیَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ فَقَالَ هَذِهِ مَنْسُوخَهْ بِقَوْلِهِ وَ لاتُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِر.[35] این با «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[36] نسخ شده هست یا این نظیر این یکی و دوتا روایت آمده هست که مثلاً اَلْفَضْلُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلطَّبْرِسِيُّ فِي مَجْمَعِ اَلْبَيَانِ : عِنْدَ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ اَلْمُحْصَناتُ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتابَ قَالَ رَوَى أَبُو اَلْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ بِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ لاتَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكاتِ حَتّى يُؤْمِنَّ، وَ بِقَوْلِهِ وَ لاتُمْسِكُوا بِعِصَمِ اَلْكَوافِرِ.[37] به هر دو نسخ شده هست این هم یک روایت دیگری هست. شاید حدوداً دو یا سه روایت هست که لفظ نسخ به کار رفته هست، همین دو روایت ظاهراً هست. و شاید سومی هم نداشته باشد نسخ در به کار رفته باشد . بله سومی هم هست که از امیر المؤمنان(علیه السلام) هست که بعضی از آیات نصفش منسوخ هست و نصفش متروک هست. عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: وَ أَمَّا اَلْآيَاتُ اَلَّتِي نِصْفُهَا مَنْسُوخٌ وَ نِصْفُهَا مَتْرُوكٌ بِحَالِهِ که لَمْ يُنْسَخْ که آنها نسخ نشدهاند وَ مَا جَاءَ مِنَ اَلرُّخْصَةِ فِي اَلْعَزِيمَةِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى وَ لا تَنْكِحُوا اَلْمُشْرِكاتِ حَتّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا اَلْمُشْرِكِينَ حَتّى يُؤْمِنُوا [38]. که نصف این آیه نسخ شده و نصف دیگر نسخ نشده هست، یعنی در مرتبهی مردانی که زنان را بگیرند نسخ نشده هست اما در آن قسمتش مردان مؤمن زنان مشرکه را بگیرند آنجا نسخ چی شده؟ نسخ نشده هست. یعنی تعبیری که در سه روایت آمده هست این سه روایت تا آمده بحث نسخ را مطرح کرده هست البته جای بحث دقیق فقهی در این جا باقی میماند و روایات دیگر را هم دید و زبان روایتی که «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[39] زبان روایاتی که این بحث میکنند خیلی متفاوت هست در خیلی از این روایات میفرماید نه باقی هست، این عقد چی؟ منقطع نشده است در خیلی از روایات. شاید بین اهل الکتابی حربی و غیر حربی تفاوت باشد، شاید چون روایتی که آمده هست روایاتی که جواز را میرساند و ادامه را و باکی نیست با روایاتی که اگر برگشتی و او هنوز هست و مانعی ندارد یا روایاتی که اگر برگشتی و او هم ازدواج نکرده بود تو اولی هستی. روایات خیلی مختلف هست عرض کردم زیاد هست و باید تک تک مدلول و قوت سندی را دید تا قضاوت کرد.
شاگرد: فضای سوره ممتحنه به نظر میرسد کفری که این جا گفته اعم از مشرکین و کفار حربی هست «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[40] به نظر میرسد شامل کفار غیر حربی نمیشود.
استاد: عرض کردم حالا گاهی بین حربی و غیر حربی تفاوت گذاشتند و گاهی بین مشرک و کافر همهی اینها در زبان آیه و روایات خوب تفحص شود. اما اصل این است که با همین نگاهی که مرحوم علامه میکند بدون این که فضای از این آیات میخواهیم استفاده کنیم بدون این که به آیاتی دیگری نگاه کنیم و روایات دیگر یعنی بدون این که ادله دیگر بخواهیم را ببینیم یعنی حکمی که از این سه تا بدست می آید فقط فعلاً چون حکمی از این سه تا بدست میآید فعلاً حکم نهایی نیست اما به عنوان این سه تا در کنار هم دیده بشوند بدون این که به قرائن خارجی نگاه کنیم، ایشان میفرمایند: اینها ناسخیتی بین اینها نیست بلکه این ها قابل جمع هستند و همه اینها ظهوراتشان منعقد باشد و نسخی نسبت به این ها صورت نگرفته باشد اما ادله دیگر اگر اقامه شد در کنار اینها حاکم در نتیجه در ادله هستند نه فقط همین جا. لذا آن نتیجهی فقهیّه مرتب بر چی هست؟ بر همهی ادله هست که اقامه بشود ولی به همین مقداری این سه آیه را ببینیم قابل جمع هستند ظهورشان و لزومی ندارد به نسخ در اینجا به نظر علامه معتقد بشویم. و نسخی نمیخواهد لازم باشد. با توجه به این که مشرک را فقط در مقابل اهل الکتاب بگیریم. و با توجه به این که آن کوافر را در «وَ لا تُمْسِكُوا»[41] را که در همین استدامه بگیریم و آنی که گفته «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ »[42] آن هم اُحلّ لهم نسبت به اهل الکتاب هست و ابتدایی را شامل میشود هیچ کدام نسخی نسبتی آن صورت نمیگیرد هر چند ممکن هست یک جمعشان اینها را نسبت به تخصیص(ناتمام) مثلاً حتی تخصیص با این نگاه نیست بلکه از ظهور خواستند استفاده بکنند. تا اینجا اگر اجازه بدهیم بقیه بحث را تطبیق بکنیم که تا کجا تطبیق داده شده بود؟
شاگرد: قولی تعالی و لایؤمن.
شاگرد: تا کذلک.
استاد: این کذا یعنی چی؟ این کذا یعنی باز هم همان استدلال ما که مشرک تسمیهای با مشرک فعلی متفاوت هست. میگوید این هم ادامه دارد می گوید و کذا یعنی همان مشرک(ناتمام) و كذا قوله تعالى: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ:»[43] و همچنین، و قوله تعالى: «وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ:»[44] اینها مشرک فعلی هستند نه مشرک تسمیهای درست هست قرآن فرموده «وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ:»[45] یا «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[46] یا «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»[47] کسانی که شیطان را در ولایت خودشان قرار میدهند اینها چی هستند؟ اینها در حقیقت مشرک اطلاق می شود اما فإن هذه الآيات ليست في مقام التسمية این طوری نیست که مشرک بنماند به عنوان تمسیهای که مشرک جلّی باشند بلکه مشرک چی هستند؟ خفی هستند شرک خفی هست. و الشاهد على ذلك صدقه على بعض طبقات المؤمنين، بل على جميعهم غير النادر الشاذ منهم و هم الأولياء المقربون من صالحي عباد الله. که اینها به همهی مؤمنین اطلاق پیدا میکند غیر عدهای شاذی که از این خارج هستند شود. بالاخره هرکسی شیطان قلقلکش می دهد غیر از ولی اولیای الهی که معصوم هستند. همان قلقلعک تحت ولایت شیطان قرارگرفتن به همان مقدار پس مشرک هستند و همه خارج هستند و همه داخل چی می شوند؟ نه دیگر این طوری نیست این شرک خفی هست. فقد ظهر من هذا البيان على طوله: أن ظاهر الآية أعني قوله تعالى: «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ»[48]، قصر در اینجا چی کار کرده هست تحریم منحصر کرده هست على المشركات و المشركين من الوثنيين دون أهل الكتاب. که اینجا فقط برمشرکات دلالت میکند مشرکاتی که بتپرست هستند دون أهل الكتاب ایشان از جمع بین اینها این استفاده کرده هست. دقیقه 40:00 و من هنا يظهر: از اینجا اگر ما این ظهور را بر این منعقد کردیم در مشرک هر جا که اطلاق مشرک شده را شامل نمی شود بلکه مشرک تمسیهای را فقط شامل میشود يظهر فساد القول بأن الآية ناسخة لآية المائدة. میگوید نمی تواند آیه سوره بقره ناسخ آیه سوره مائده باشد. و هي قوله تعالى: سوره مائده چی هست؟ همین آیهای که خدمتان تلاوت شد که همان «أُحِلَّ لَكُمُ »[49] هست أو أن الآية أعني قوله تعالى: «وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ»[50]، و آية الممتحنة أعني قوله تعالى «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[51] ناسختان این دو آیه دست به دست هم بدهند ناسختان لآية المائدة آیه مائده میگوید جایز هست آیه «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[52] و همچنین آیه مشرکات و مشرکین میگوید چی هست؟ حرام هست این دوتا حرام هست. این دوتا ناسخ مائده باشند. این نمیشود چرا؟ بیان میکند همچنین و كذا القول بأن آية المائدة ناسخة لآيتي البقرة و الممتحنة همچنین آیه مائده هم ناسخ این دوتا نیست چرا؟ این قول فاسد هست وجه الفساد چی هست؟ وجه الفساد: أن هذه الآية أعني آية البقرة بظاهرها لا تشمل أهل الكتاب و آية المائدة لا تشمل إلا الكتابية فلا نسبة بين الآيتين بالتنافي حتى تكون آية البقرة ناسخة لآية المائدة أو منسوخة بها، اگر ظهور هر کدام جدا هست آن در مشریکن هست، این در اهل الکتاب هست و مشرکین و اهل الکتاب، در عرض هم بودند. اگر در عرض هم بودند و قسیم هم بودند هیچکدام به دیگری اصطکاکی ایجاد نمیشود لذا ناسخیتی بین این دوتا با استظهاری که مرحوم علامه کرده، پیش نمی آید و كذا آية الممتحنة و إن أخذ فيها اگر چه در آن عنوان الكوافر و هو عنوان کوافر اعم هست من المشركات و يشمل أهل الكتاب، فإن الظاهر اگرچه ظاهر هست أن إطلاق الكافر يشمل الكتابي بحسب التسمية بحيث يوجب صدقه عليه انتفاء صدق المؤمن عليه پس صدق میکندكما يشهد به قوله تعالى «مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ:»[53] میگوید همچنان که در اینجا همهی کسانی که این دشمنیها را دارند کافر حساب کرده هست همهی اینها را. یهودیها با جبرئیل دشمنی داشتند و جبرئیل را دوست نداشتند،جبرئیل دشمن یهود هست و دشمنی با یهود داشته. إلا أن ظاهر الآية اگرچه کار شامل هست مشرک را و اهل الکتب را هر دو را شامل می شود إلا أن ظاهر الآية كما سيأتي إن شاء الله العزيز در جای خودش أن من آمن من الرجال و تحته زوجة كافرة يحرم عليه الإمساك بعصمتها أي إبقاؤها على الزوجية السابقة إلا أن تؤمن اگر خانمی ایمان آورد چی هست؟ آنجا میتواند ازدواج را نگه دارد خود این چی هست؟ یک امر فشاری هست که باعث بشود میل آن خانم به سمت اسلام(ناتمام). این هم امر عجیبی هست خانمها در گرایش به ن نسبت به آن دینی که آقایان دارند قوی تر هست یعنی هم در حکم آن طرفش اشباع کرده گفته جایز هست ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی و از این طرف هم گفته اگر در این جا اگر تفاوتی ایجاد شد البته اینجا دو طرفهاش گفته هست اگر به سمتی بشود گرایش به اسلام پیدا کند به اسلام برگردد و اگر برگشت ازدواج باقی هست در این «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ»[54] هر دو طرف را گفته هست و فقط شامل مرد نمی شود هر دوطرف را گفته هست در آن طرف یک طرف حفظ کرده هست و در روایت تعلیل کردهاند هست شاید در یک روایت تعلیل کردهاند که چون گرایش زنان به(ناتمام) یکی این را تعلیل کردند یا حکمت گفتهاند یک حکمت دیگر فرزندانی که از این ها به دنیا می آید تحت سرپرستی آن کسی قرار میگیرد که این طوری عقاید او قرار میگیرد لذا فرزند مسلمان آن وقت تحت تربیت غیر مسلمان قرار گرفتن را نمی پسند الإسلامُ يَعلُو ولا يُعلى علَيهِ[55] این هم یک حکمتش هست. بعد می فرماید: تحته زوجة كافرة يحرم عليه الإمساك بعصمتها أي إبقاؤها على الزوجية السابقة إلا أن تؤمن خانم یعنی فتمسك بعصمتها، فلا دلالة لها على النكاح الابتدائي للكتابية. اینجا نفی ازدواج ابتدایی را نکرده هست در آیه «أُحِلَّ لَكُمُ »[56] کدام را بیان میکند؟ ازدواج ابتدایی را پس بین این دوتا هم چی هست؟ بین این دوتا نه تخصیص هست نه نسخ هست. هیچکدام از اینها در کار نیست هر کدام ظهورش در جای خودش منعقد هست. و لو سلم دلالة الآيتين اگر تسلیم شدیم دلالة الآيتين أعني: آية البقرة و آية الممتحنة على تحريم نكاح الكتابية ابتداء اگر گفتیم نه این ظهوری که شما استظهار کردید نیست بلکه این دوتا بر تحریم ابتدایی اهل الکتاب هم دلالت می کند لم تكونا بحسب السياق ناسختين لآية المائدة، باز دلیل دیگری داریم که آنان نمیتوانند ناسخ این باشند پس باید به تخصیص قایل باشیم چرا نمیتوانند؟ و ذلك لأن آية المائدة واردة مورد الامتنان و التخفيف، الیوم امروز برای شما جایز شده است یکی منعی قبلاً بوده هست برای شما برداشتیم و چیزی که نمی دانستید و قبلاً برای شما روشن نبود برای شما روشن کردیم و این برای شما روشن شده هست على ما يعطيه التدبر في سياقها، فهي آبية عن المنسوخية اگر امتنان شد امنتنان آبی هست از منسوخیت بل التخفيف المفهوم منها اینجا که امتنان و تخفیف داده هو الحاكم على التشديد المفهوم من آية البقرة، در سوره بقره تشدید بوده در این جا تخفیف بوده اگر بین این دوتا خواستیم جمع کنیم اینجا تخفیفی که امتنانی هست مقدم هست بر تشدید هست. این هم یادتان باشد که یک قاعده هست. اگر در جای تشدید آمده و در یک جا تخفیف امتنایی آمده تخفیف امتنایی نه تخفیفی که در جعل مثل جریان شراب بود در تشریع شراب بود تخفیف امتنانی اگر بود که شدید را نظر داشت اما گفت اگر از او تخفیف دادیم آنجا نمی تواند ناسخ این تخفیف باشد هو الحاكم على التشديد المفهوم من آية البقرة، فلو بني على النسخ اگر گفتیم نسخ درکار هست حتماً بادی ناسخ در باشد آنجا میگوییم كانت آية المائدة هي الناسخة. چرا؟ على أن سورة البقرة أول سورة نزلت بالمدينة بعد الهجرة، و سورة الممتحنة نزلت بالمدينة قبل فتح مكة و سورة المائدة آخر سورة نزلت على رسول الله آخرین سورهای که بر پیامبر نازل شده است که ناسخ هست و غیر منسوخ هست. روایتی به این مضمون وارد شده است که سوره مائده نسخ نشده است نه به خاطر این موضوع کلاً به خاطر موضوعاتی که درش آمده وارد شده که سوره مائده آخرین سوره هست به این عنوان ناسخ غیر منسوخ هست به همین مضمونی که ایشان لفظ آورده لفظ روایتی وارد شده هست حالا به قوت و ضعف سندی روایت الان کاری نداریم چون اصلاً از آن نمی خواهیم استدلال کنیم بر این اما عرض کردیم یک مؤیدی هست در آنجا وارد شده است که سوره مائده ناسخ غیر منسوخ هست چون آخرین سورهای است که نازل شده است لذا ناسخ غیر منسوخ هست.
شاگرد: ترتیب آیات و برای ناسخ و منسوخ قرار دادن مشترک بین همهی مبانی هست؟ که مرحوم علامه اول ( همهمه47:52)
استاد: آنی که بعد آمده باشد آنی که زماناً بعد (ناتمام) آنی که نسخ شده زمان دارد مرحوم علامه قائل بقیه قائل هستند بالاخره منسوخ زمان داشته حکم تغییر کرده بلکه انتهای زمانش معلوم شده اگر بقیه بخواهد بیاید منسوخ ناسخ قبلاً بیاید این که معنا پیدا نمیکند که منسوخ بعداً بیاید و ناسخ قبلاً آمده باشد.
شاگرد: استدلالهایی دیگری آورد بعد آخرش این را آورد؟
استاد: این هم چون می خواست به نسخ قائل نشد استدلالهای دیگر مربوط به این باشد، که نسخ نباشد بعد گفت اگر نسخ باشد سیاق که قاطع هست سیاق دلالت میکند که مائده باید ناسخ باشد و اگر کسی تا اینجا همراه ما نیامد این را کسی نمی تواتند انکار کند این آخرین مرتبه هست اگر همه ی آنهار قبول کریدم این متأخر بودن دلالت دارد بر این حتماً ناسخ این هست اگر ناسخی در کار باشد لذا همیشه را دلیل آخر را آول آورد میشود با مراتبی از دلیل آن طرف مقابل چی کار کرد؟ طرف مقابل را دلیلش را قانعش کرد بر این که(ناتمام) لذا برهان را نمیخواهد از اول بیاورد مرتبه مرتبه بیاورد، دلیل اضعف نیست که آخر آمده هست دقت میکنید بر فرض این که آنها را تسلیم شویم این دیگر قابل تسلیم نیست. قوله تعالى: «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ»[57] که می فرماید تقریباً شبیه به آیه قبل است منتهی در جانب مقابلش. الظاهر أن المراد بالأمة المؤمنة الأمه ظاهراً اصل و ریشه از اموه هست که جمع امویه اگر جمع شد و أمیه حالا نمی دانم بنی امیه تحقیق نکردم امیه به خاطر این است. امیّه آیا که به عنوان عبدی آورده اند ریشهاش از بنی أمیه که أمه باشد منتسب می شود یا نه علت دیگری دارد اما أمه از أموه هست دقیقه50:00 و جمع آن أمیوه این ذکر کردند که أمویه سنگین بشود أمیه گفته میشود. «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ»[58] الظاهر أن المراد بالأمة المؤمنة المملوكة التي تقابل الحرة و قد كان الناس يَستذِلُون الإماء و يُعيِّرون من تزوج إماء را تحقیر میکردند و اگر کسی با آنها ازدواج می او را تعییرش میکردند. فتقييد الأمة بكونها مؤمنة، و إطلاق المشركة مع ما كان عليه الناس من استحقار أمر الإماء و استذلالهن، و التحرز عن التزوج بهن يدل على أن المراد أن المؤمنة و إن كانت أمة خير من المشركة در نظر مردم این تحقیر شده بود میگوید این تحقیر شده را شما تحقیرش کردید خدا این را طوری ندیده هست خدا می گوید« إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير»[59] اما شما اگر تحقیر کردید میگوید اینی که در نظرتان حقیر میآید بهتر است از آنی سات که در نظرتان خیلی چیز میآید. معیار ارزشگذاری را دارد قرآن نشان میدهد یعنی الان ما خیلیها از معیارها در کشورهای فقیر در نظام ارتباطی ببینید این در نظام ازدواج در کشور فقیر عارمان میآید. مثلاً با افغانستان ارتباط داریم اگر بگوییم مثلاً با چهار کشور فقیر ارتباط داریم کأن آن در نظام ارتباط و حاکمیت سیاسی برای (ناتمام) ما اما اگر با چهار کشور مطرح دنیا اگر گفتیم جهان اینها هستند دائماً میگوییم با ما جهان ارتباطتان قطع بودهیم چون این جهان را اینها می بینیم این نگاه قرآنی نیست نگاه قرآنی آنجایی که ایمان هست آن جایی که اسلام هست او در حقیقت کریم هست او قابل اکرام هست اگر شما این نگاهی را نداشتید نگاه قرآنی نیست، نگاه بشری هست آنها را جهان میبینید چون آنها قدرتمند و ثروتمند میبینید نگاه قرآن با کشورهای دیگر حتی اگر فقیر باشند رابطه برقرار کن، این رابطه هم برای تو کمال هم ایجاد میکند هم برای آنها لذا اینجا قابل استفاده و استفادهای بالاتری هست. که آدم قواعد دیگری هم از اهمین جا در نظام سیاسی استفاده کند که مبتلی به آن هستیم. أن المراد أن المؤمنة و إن كانت أمة خير من المشركة و إن كانت حرة ذات حسب و نسب و مال مما يعجب الإنسان بحسب العادة که به حسب عادت هم مال دارد حسب و نسب دارد زیبایی دارد همهی اینها دارداگر امر دائر شد بین مشرک و أمه مؤمنه واجب هست واجب هست یعنی آن حرام هست این حلال هست به این معنا. این حلال هست این طوری نیست که بهتر هم باشد گفتیم که افضلیت نیست. و قيل: إن المراد بالأمة كالعبد في الجملة التالية أمة الله و عبده و هو بعيد. همه را شامل بشود که أمه الله حر و غیر حر مؤمن را شامل بشود نه میگوید این شاید از نگاه در اینجا که آمده است، این بعید هست همچنین قوله تعالى: دیگر نکته دیگری ندارد تا قوله تعالى: «أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» این هم یک نکتهی بسیار زیبایی دارد که إن شاء الله جلسه آینده خدمتان هستیم. اگر دوستان خواستند بحث جلسه آینده یک شنبه إن شاء ما هستیم اگر اکثراً هستند چون فاطمیه روز شنبه هست. شنبه شهادت هست. حوزه اینجا را تعطیل کرده هست؟
شاگرد: فاطمیه اول تعطیل نیست.
شاگرد: حوزه سه روز شنبه ،یک شنبه و دوشنبه تعطیل کرده هست.
استاد: تعطیل رسمی کرده هست یعنی یا گفتند مثلاً.
شاگرد: این جا ظاهراً تعطیل هست اطلاعیه زده بود.
شاگرد: حالا تا چهارشنبه معلوم می شود!
استاد: حالا تا چهارشنبه این را معلوم کنید، چون حیف هست که هر جلسهای که تعطیل می شود اگر دوستان غالباً هستند، ما خودمان تبلیغ میرویم، شنبه خودمان را إن شاء الله برمی گردانیم به یک شنبه إن شاء الله برسیم. اگر خواستید مائده جلد 5 رجوع کنید آیه را ببینید ایشان ذیلش نکات جالبی را فرموده هست اگر خواستید بحث نسخ را کامل تر آنجا مطرح کرده هست والسلام علکیم و رحمه الله و برکاته.
شاگرد: استاد نهیای که در ارتباط با کفار و مشرکین اینقدر در قرآن رویش تأکید دارد و مثلاً اصل خود یهود و اینها. این دشمنیشان لزوماً با اسلام و مسلمین هست یا کلاً هر ملتی مظلومی ولو اینکه مسلمان نباشد.
استاد: دو طور بیان شده است عرض می کنم گاهی به {مطلق این هست54:36}چون اختلاف دینی را صلاح نمی دانستند چه ضعیف باشند چه قوی باشند گاهی نه حربیها منظور بوده است، این نهی آمده حربیها را جدا کند. گاهی نه اختلاط را کلاً چون آنها اهل دنیا هستند اختلاط تنزیهی هست نه تحریمی باشد ولی طوری بیان شده است شبیه به اختلاط تحریمی هست.
شاگرد: منظورم این هست که این نهیای که ار اتباط با این ها شده است نسبت به مسلمانان فقط هست یا این که هر ملتی مظلومی ولو این که مسلمانی هم نباشد از ارتباط با مشرکین و کفار حربی
استاد: آنیکه می دانید اسلامی نمی تواند برای آنها تعیین و تکلیف کند.
شاگرد: بیانی هم در قرآن نداریم نسبت به حقیقت(ناتمام)
استاد: آنجا نمیتواند تکلیف برای دیگران بیاورد اسلام فقط برای مسلمانان تکلیف بیاورد.
شاگرد: کفار مکلف به فروع هست؟
استاد: کفار مکلف به فروع هستند انبعاثی صورت نمیگیرد، عقاب میشوند ولی یک تکلیف جدایی به خصوصی برای آنان ایجاد کند. خطاب به آنها بکند عبث میشود یعنی مثل کسی در کشور دیگری به کسانی که تابع کشور دیگری هستند ربطی به این ندارند این بگوید مردم علیه چیز قیام کنید بله اگر به لحاظ استضعافشان به لحاظ ظلمی که به آنها شده و این رهبر ظلم ستیز می داند خودش تابع میدانند این جای خطاب هست اما به عنوان ایمان که آنها ایمان ندارند این عبث هست مرحوم علامه بحث خوبی دارند. که حکم کردن به دیگران به ادیان دیگر استقلالاً به آنها بله تحت یک کلی اسلام که حکم کرده که آنان شامل هست. آن بحث دیگر هست اینها فرع هست اما استقلالاً حکمی ندارند.
شاگرد: بحثی هست که دولت رواج میدهد ارتباط با آمریکا با این ها ارتباط دوستانه ما را رشد میدهد در قشر دانشگاهی هم زیاد هست بعد میآیند مؤید میآورند اساساً از کشورهای آسیای شرقی، مثل مانند کره، ژاپن ارتباط دوستانه با آمریکا داشتند ما اگر بخواهیم مؤیدات قرآنی مثلاً بگوییم جز مبانی دینی ما هست قرآن ارتباط مسلمانان با کفار میگوید.
استاد: بله فقط ما اینجا داریم آنجا نهی ندارد غیر از این تحلیلی ، آن تحلیل می خواهد آن کشورهای اگر ارتباط دارد ممکن هست از یک جهاتی جلو رفته باشند اما از جهات متعددی تحت سیطره هستند. حق تصمیم گیری ندارند یعنی به قیمت به حق تصمیم گیری از دست بدهند رشد کردند.
شاگرد: لزوماً رشد مادی دارند.
استاد: حتی در رشد مادی حیثی هست در یک حیثتی به ظواهر رشد کردند حتی تکنولوژیهایشان وابسته هست تکنولوژی مستقل ندارند، یعنی آن هسته های اصلی تکنولوژی چی هست؟ لذا می بینید اگر تحریم می کند همه اینها علی رغم منافعشان مجبور هستند تحریم را قبول میکنند این نشان دهندهی عدم استقلال هست یعنی الان راوپاییها درحیص و ویص هستند همهشان اظهار میکنند ما میخواهیم رابطه داشته ابشیم. آمریکا نمی گذارد یعنی ما وابسته هستیم این استقلال نیست، استقلالشان را گرفته هست اگر نگاه بکنند استقلال بالاترین چیزی هست. یعنی ممکن هست جلو بریزی جلوی بچه استقلال، کلی امکان را اما استقلال به او ندهی این برای او آزردهترین چیز هست، که بگویی مجبور با اینها بازی کنی مجبوری با اینها باشی. احساس بکند که استقلال دارد ولی استقلال نداشته باشد او به نگاه دینی الان لزوم ندارد که بخواهیم از دین استفاده کنیم.
شاگرد: استاد ببخشید بحث نسخ این که به هرحال بیست و سه و سال دوره پیامبریشان بوده، و آیاتی نازل شد در همین مدت کوتاه چون به لحاظ طول تاریخی مدت خیلی کوتاه محسوب میشود بعضی آیات در همین مدت نسخ شد یا تغییر پیدا کرد، یا مثل بحث شراب بعد که مرحله مرحله مطرح شد. با توجه به این که قرآن برای آن دوره نبوده هست قرآن برای هدایت همهی بشر تا{انتها 25:38}بر بوده این یک مقدار در ذهن میآورد نگاه تاریخی به قرآن یعنی قرآن خیلی ناظر بوده به حوادث جزئی تاریخی که در آن بره اتفاق میافتد.
استاد: نه این اتفاقاً نسخ محقق شده است این یک تحلیلی هست که نشان می دهد در نظام آن جا چه طوری قرآن تغییر را ایجاد کرده هست چه طوری برخی احکام را گاهی تشدیداً و بعد تخویفاً گاهی تخویفاً بعداً تشدیداً.
شاگرد: نسخ بعد از دوره پیابرمتوقف می شود.
استاد: بله نسخ نداریم دارد اما در عین حال دارد همین را نشان میدهد. خود این تحلیل هدایتگری در آن هست فقط بیان تاریخ در آن هست هدایت تاریخی در آن هست چنان چه تاریخ انبیا را دارد بیان میکند با این که نسخ شده هست به لحاظ دین ختمی اما در آن هدایتگری در آن هست این هدایتگری ازدست نرفته هست سر جایش هست مرحوم علامه دو سه جا بحث میکند هدایتگری که در نسخ هست آن چه منسوخ شده الان فقط عنوان تاریخ نیست بلکه به عنوان یک تجربهای انجام شده و نتیجهای که بر آن تجربه که هست که دیگر تکرار پذیر نباشد اگر برای ما دوباره پیش بیاد آن تجربه چه نتایجی ممکن هست داشته باشد یک امر هدایتی است که دائماً برای جلوی چشم ما قرار بگیرد بی خود نبوده است که بعضی چیزها را این طوری آوردهاند. زمان60:00 لذا ایشان میفرماید آیاتی که نسخ شده از ابتدا موارد را قرینه براین بوده که موقت هست. از ابتدا قرینه براین بوده این که موقت بوده نه اصلاً قرینه لفظیه درکار هست. این موقت هست صبر کن {الا یأتی الله بامر60:15} خدا امر بیاورد یعنی حکم میگوید بعد إلا یأتی الله بامر تا در حقیقت نشان میدهد زمان دارد منتظر باشید یک تغییری در آن محقق شود. خود این اگر روش را درست یاد بگیریم ما در نظام قانونگذاری ما که متخذ از دین باشد نه در این احکام ولی در نظام قانونگذاری و حقوقیمان میتوانیم قانونهای موقتی را قرار بدهیم که بعدها در روش هدایتی گری از همین روش از آن استفاده کنیم نه در دین بلکه در روش چی؟ روش قانونگذاری که دست ما درقانون گذاریهای که نشده و باید انجام بدهیم. می شود چی کار کرد؟ بعضی از قوانین را منسوخ یعنی الان گذاشت تا زمان داشته باشد تا بعد ناسخش بیاید خودش یک روش هست بیان روشی که هدایتگری دارد.
شاگرد: الان خاطرهتان هست؟
استاد: نه متأسفانه چون نرسیدم دیشب بینم؟
شاگرد: خسته بودید!
استاد: نه خسته نبودم دیشب تا ساعت یک و نیم شب مشغول مطالعه بودم دیگر به این نرسیدم.
شاگرد: اگر امشب تماس بگیرم امکانش هست.
استاد: إن شاء سعی میکنم بله ده إن شاء سعی میکنم.
شاگرد: حاجا آقا محصناتی که فرمودید بی شوهر و عفیف یعنی محصن عفیف هم هست؟
استاد: بله بله عفیف هم هست، یعنی در مقابل زانیات به کار برده شده حصن داشته باشد خودش عفیف بودن دو معنا برای شده یکی بی شوهر و دیگر عفیف در اینجا مرحوم علامه عفیف بودن بی شوهر را شامل می شود نه زنان شوهر دارد زنان شوهردار که معلوم هست به ازدواج در نمیآید
شاگرد: راجب حضرت مریم (سلام الله علیها) «وَ الَّتيأَحْصَنَتْ فَرْجَها»[60]
استاد: یعنی عفیف.
شاگرد: عفیف یا می خواهد بگوید این حتی از شوهر هم خودش را حفظ کرده هست؟
استاد: عفیف مصداق تامش هست آن هم در حقیقت «وَ الَّتيأَحْصَنَتْ فَرْجَها»[61] این احصنت عفت به خرج داده تست درعین حال بی شوهر بودن صدق بر آن میکند چون دو معنا برای ذکر کردن، کسی که محصنه کسی حصن داشته باشد چون اگر کسی محصن باشد یعنی حصن داشته باشد یعنی شوهر داشته باشد یک سری آیات هست محصن اگر زنا بکند او مثلاً حکمش با کسی محصن نباشد و شوهر نداشته باشد متفاوت هست.
شاگرد: سوره نور؟
استاد: بله سوره نور.
شاگرد: یعنی به کار رفته هست معنا شده است اما عفیف در اینجا مرحوم علامه می فرماید «وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ» یعنی کافرانی که عفیف بودند نه بی شوهر بودند.
شاگرد: تعلیلی که در آیه میآورد « وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيرٌ مِّن مُّشْرِكٍ »[62]
استاد: البته ذیل را دارد میگوید محصنات آن قسمت آیه «أُحِلَّ لَكُمُ »[63] هست.
شاگرد: اگر خیلی جزئی هست بگذاریم در کانال؟
استاد: بگذارید دو تا سه جزئی هست بعداً دو و سه تا هست، ما را تکلیف از آنها برداشته میشود.
شاگرد: تأیید شما مشکلی ندارد؟
استاد: عیبی ندارد یکی قصر بود که با صاد نوشته بود که قسر با سین هست. یکیاش این هست و دوتا دیگر بود به نظر بود لغت را اشتباه دیده بودند حاق یک چیزی نوشته بودن که ضدش معنا میشد از حاق و عمق آن را حاق معنا مال نوشته بودند دو سه تا کلمه هست یکی معنی را خیلی تغییر می داد.
شاگرد: تعلیلی که میفرماید شامل اهل الکتاب هم میشد؟
استاد: کدام تعلیل؟
شاگرد: « وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيرٌ مِّن مُّشْرِكٍ »[64] «وَ لَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيرٌ مِّن مُّشْرِكَة»[65]
استاد: اگر نظام ایمانی باشد و اعتقاد به خدا باشد اینجا مثل سنی و شیعه هست که چه طور افضلیت خوب و خوبتر باشد آن هم مراتبی میشود چون خدا را قبول دارد اما مشرک دیگر که آن جا گفته « أُوْلَئكَ يَدْعُونَ إِلىَ النَّار» [66] کلاً آنها مقابل خداهست آن جا تعیینی میشود و این جا افضلیت میشود به این عنوان اگر گرفته باشند که میگویند در مقام جهاد اول با مشرکین آیه نازل شده هست و بعد مراحل کتاب اگریادتان باشد اینها یک تخفیفی داشت نزدیکتر بودند. عهدها را درست پیش میرفتند تا این که آنها، عهد شکنی کنند. همین یک مرتبهای است که نشان میدهد با آنها مرتبهاش از نظر تفاوت خیلی متفاوت هست. در جاهای دیگر باز سنخ این را داریم چون مراتب چون مراتب هستند این جا شامل مراتب شود اگر مراتب شدد، افضلیت در اینجا معنا پیدا میدهد.
شاگرد: آنی که دیروز بود فرمودید در همین آیاتی که من گفتم که مثلاً «إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّه»[67] وقتی قرآن تصریح(ناتمام)
استاد: عرض کرم آنها تعبیرشان این هست همان زمان مثل اسماء ذات که میگویید چه می گویید در مورد اسما ذات؟ ما راجب اقانیم ثلاثه مقصودمان مثل مقصود اسماء ذات شما هست.
شاگرد: این توجیهی بعداً کردند ولی قرآن کریم(ناتمام)
استاد: عرض میکنم ممکن هست بعضی از آنها خلافاً مثل ما در بین مسلمان اسماء ذات را قدماء بدانند این هم یک شرک هست هرچند خارج از نمیکند متکلمین اشاعره به این قائل هستد، اما با این حال شرک خفی هست چون واقعاً نمی خواهند بگویند خدا چند تا هست؟
استاد: لازمه کلامشان هست.
شاگرد: یکبار عالم درکتابش میآورد، یکبار خداوند متعال میفرماید!
استاد: عرض کردم خدا که می فرماید در اینجا نشان می دهد این ها در حقیقت عدهای قطعاً این طوری هستند. قطعاً عدهای این طوری هستند اما آیا این نشان میدهد همه اینها این طوری هستند؟ نمی تواند از آیات استنادات ههمهاش این طوری هستند به خصوص اگرخودشان میگویند ما نیستیم اگر شما میگویید نیستید پس شما خارج هستید حتی در آن جایی که میگوید «اتَّخِذُوني وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ»[68] چون در رابطه با أمی خیلی نادر هستند مسیحانی که مریم را خدا را بدانند أب، ابن و روح القدس را قائل هستند اما «اتَّخِذُوني وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ»[69] این را یکی از اعتراضاتی هست که مسیحیان میکنند شما یک فرقهی از ما که مثلاً آن فرقه به الهیت که قلیل هستند اینجا چرا امی را الهین میدانید؟ منتهی حالا جواب هایی قرآن به چه دلیل چیز کرده اما بقیه اینها أم را که اله نمی دانستند. پس معلوم میشود یک فرقه خاص هستند، این دستهای از آنها بودند خدا خواسته چی کار کند؟ بزرگ کند و نشان بدهد که باطلتر را آشکار کند و بقیه مواردی که هست، آنها ببینند بطلان چه قدر واضح هست؟ آنها در واقع عبرت بگیرند چون در همین آیه هم اتَّخِذُوني وَ أُمِّيَ هست.
[1] مائده / 28-40.
[2] مائده / 72.
[3] مائده / 116.
[4] مائده / 73.
[5] مائده /72.
[6] همان.
[7] توبه / 31.
[8] آل عمران / 64 .
[9] بقره / 221.
[10] ممتحنۀ / 10.
[11] ممتحنۀ / 10.
[12] مائده / 5.
[13] ممتحنه / 10.
[14] مائده / 5 .
[15] همان.
[16] همان.
[17] همان.
[18] همان.
[19] همان.
[20] همان.
[21] همان.
[22] بقره / 221.
[23] ممتحنۀ / 10.
[24] ممتحنۀ / 10.
[25] ممتحنۀ / 10.
[26] ممتحنۀ / 10.
[27] همان.
[28] همان.
[29] ممتحنۀ / 10.
[30] همان.
[31] ممتحنۀ / 10.
[32] ممتحنۀ / 10.
[33] ممتحنۀ / 10.
[34] مائده / 3.
[35] تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۹۸ .
[36] ممتحنۀ / 10.
[37] وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۵۳۵.
[38] وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۵۳۸.
[39] ممتحنۀ / 10.
[40] ممتحنۀ / 10.
[41] ممتحنۀ / 10.
[42] مائده / 3.
[43] یوسف / 106.
[44] فصلت / 7.
[45] فصلت / 7.
[46] یوسف / 106.
[47] نحل / 100.
[48] بقره / 221.
[49] همان.
[50] بقره / 221.
[51] ممتحنۀ / 10.
[52] ممتحنۀ / 10.
[53] بقره / 98.
[54] ممتحنۀ / 10.
[55] من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 334.
[56] همان.
[57] بقره / 221.
[58] بقره / 221.
[59] حجرات / 13.
[60] انبیاء / 91
[61] انبیاء / 91
[62] بقره / 221 .
[63] همان.
[64] بقره / 221 .
[65] همان.
[66] بقره / 221.
[67] مائده / 116.
[68] مائده / 116.
[69] مائده / 116.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 399” دیدگاه میگذارید;