بسم الله الرحمن الرحیم
حلقه اتصال انسان قبل از دنیا و در دنیا و بعد از دنیا
حلقه اتصال انسان قبل از دنیا و در دنیا و بعد از دنیا، با رسیدن انسان و نشان دادن من عالی انسان به انسان، که انسان از توحید ولایی که مقام اطلاق و ارسال وجود انسان است آغاز میکند تا به توحید الوهی و ربوبی برسد.
مظاهر دیدن توحید ولایی دیدن همه حسنات در هستی از درخت طوبی و شجره ولایت بود که همه مظاهر ولایت بودند، و ارتباط با همه آن ها ارتباط با ولایت بود تا لحظه احتضار، تا حتی حقیقت ظهور که توحید ولایی کمال خودش را آشکار میکرد تا لحظه احتضار که حقیقت فردیه هر کسی که از دنیا میرفت آن توحید ولایی خودش را آشکار میکرد، و ظهور که حقیقت احتضار عالم است و همه انسان ها آنجا آن توحید ولایی را آشکار میبینند و سلطه و سیطره توحید ولایی را مییابند و برایشان آشکار میشود.
حقیقت توحید از عهد الست در سرشت انسان عجین شده است، که این حقیقت توحیدی، بصورت ممثّل شده در دنیا، شد ظهورات الهی در اعمال و صفات و عقاید انبیاء الهی، که ظهور نور الهی هستند.
حقیقت ارائه توحید مصداقی در قرآن کریم
قرآن کریم توحید را در متن تحقق زندگی انسان میخواهد به ظهور برساند. قرآن نظم بیان توحیدیش مطابق شهود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است، نه از سنخ کتب تعلیمی ما بعنوان کتاب استدلالی. نظم قرآن مطابق شهود پیامبر ص، بر طبق نیازی است که انسان دارد.
حقیقت توحید از عهد الست در سرشت انسان عجین شده است
در آن موطن انسان قبل از دنیا، که انسان هنوز علوم تفصیلیه حصولی برایش درکار نیست، اما شهود توحید ربوبی الهی برایش به علم حضوری محقق شده است که «أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا».
این حقیقت توحیدی، بصورت ممثّل شده در دنیا، شد ظهورات الهی در اعمال و صفات و عقاید انبیاء الهی، که ظهور نور الهی هستند
غایت وجودی انسان ها در رسیدن به توحید این است که مثل انبیاء الهی بشوند که آنها حقیقت مطلق و مرسل انسان های دوره خودشان بوده اند، و پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) مطلقِ وجودِ همه انبیاء و همه انسان ها است که توحید ممثّل در ایشان به تمام مراتب کامل و تامّ و مطلقش در ایشان ترسیم و تمثیل شده است.
توحید مصداقی و ممثل شده در انبیاء الهی، در مراتب توحید افعالی در فعل انبیاء الهی، و توحید صفاتی در صفات انبیاء الهی، و توحید ذاتی در عقاید انبیاء الهی جلوه کرده است.
انسان ها واسطه در رسیدن به خدا نمیخواهند، بلکه از مرتبه عالی وجودش در «منِ مطلق و عالیش» تجلّی و تمثّل توحید را می یابند. انبیاء الهی افرادی در بیرون و غیر انسان نیستند، بلکه از درونی ترین لایه های وجودی انسان با او ارتباط دارند که دعوت از حقیقتِ «مَنِ عالیِ انسان» در درون وجودش به او رسیده است. این که ما تن را غیر میبینیم و انسان ها را به ظهور بدنی و مرتبه بدنی ادراک میکنیم احساس غیریت داریم، اما این نگاه اولی در حالت ادراک بدنی است، بلکه تاثیرگذاری وقتی است که از مقام درونی انسان ارتباط ایجاد میشود، لذا هرقدر که بالاتر میروند می یابند که دعوت انبیاء الهی از درونی ترین لایه های وجودش به او دارد میرسد، همانگونه که وسوسه و ضلالت شیطانی هم در لایه درونی مثالی انسان به او خطورات و دعوت شیطانی میکند، که انسان را به «مَنِ سافل انسانی» محدود و متوقف کند.
هرگاه انسان در نیازش به رافع نیازش تمسک کند
خدای سبحان نیاز را قرار داد تا انسان در رفع نیازش به رافع نیازش که خدای سبحان رجوع پیدا کند. و نکته دیگر این است که انسان هرجایی قدرتی را میبیند که میتواند نیازش را رفع کند، انسان نسبت به قدرت خاضع است و در برابر قدرت مطلق و غنی مطلق، خضوع مطلق می یابد. و این خضوع هم به دنبالش محبت یافتن است به آن قدرت مطلقی که نیازش را رفع میکند. این عشق و محبت به مصداق رافع نیاز که غنی مطلق و قدرت مطلق و رفع کننده نیازهای انسان است از ابتدای خلقت انسان در سرشت او تنیده شده، و به تشکیک در مظاهر و مصادیقِ رجوع دهنده بسوی قدرت مطلق و غنی مطلق بسوی او حرکتِ حبّی می یابد. ابتدای کودکی مادرش را رافع نیازِ خویش می یابد (که خدای سبحان آن شیر غذای کودک را در سینه مادرش قرار داده، تا از این ظهور مصداقیِ رزاقیت الهی و محبت الهی، نیاز کودک رفع شود)، لذا محبت مادر در سرشت او تنیده شده و از ابتدا محسوس ترین مصداق و مظهر محبت را در خلایق عالم محبت مادر می یابد.
فاعلیت و «دادن» فقط کار خداست، همه اسباب و مظاهر عالم «آوردن» از خدا دارند برای رفع نیاز انسان، و هیچ از خود ندارند که به انسان بدهند
مشکل اساسی انسان این است که این مصادیق محدود را مستقلا سبب در رفع نیاز خود می یابد و در برابر آنها خضوع و حبّ دنیا می یابد که این همان شرک است. در شهود قیامتی این سببیت های سرابی شکسته شده، و انسان شهودا می بیند که کواکبی که موجودند هیچکدام از خودشان نور ندارند و خودشان منکدرند و نورشان همه مستقیما و مستقلا از خداوند است، و این کواکب نور الهی را «آوردند» برای انسان. خورشیدن خودش تکویر و تاریک شده است، کوه ها خودشان رسوخ و محکمی ندارند و در سراب و سیرانند، و … همهی اسباب از استقلال پنداری شان تقطّع یافته، و نشان میدهند که تمام تاثیرشان لحظه لحظه از خداست. تاثیر اسباب ظهور سببیّت قاهر الهی است، که دائما دارد اراده خودش را به ظهور اسماء خودش در متن مظاهر عالم به انسان نشان میدهد.
برای کسانی که در زندگی دنیا این نگاه قیامتی را باور کرده اند، شهود قیامتی میشود «شهود کمالی»، اما برای کسانی که در دنیا انکار کنند و در قیامت ببینند میشود «شهود جزائی».
خداوند سبب های قریب و مقیده متصل به حق را تمرین برای رسیدن به حق مسبب الاسباب و سبب قاهره الهی قرار داده، که نم نم شهودِ نور سبب قاهر را در این مظاهر سببیت او بکنند و از قیود و حدود عبور کنند بسوی سبب مطلق
اولین کسی باشید که برای “انسانشناسی قرآنی | جلسه 57” دیدگاه میگذارید;