بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:بحث نشر رایت؛ اهتزاز رایت و پرچم پیامبر به هنگام خروج حضرت مهدی(علیهما السلام) تابلوی قیام است و در جنگ بدر برای غلبه تنزیل و در جمل برای غلبه تاویل و در ظهور برای غلبه حقیقت قرآن
موضوع فرعی: لزوم رایت شناسی در زمانه حاضر که تفکر رایتهای مقابل مقاومت شیعی را بشناسیم تا فریب فرهنگ ضد قدسی آنها در ما نفوذ نکند.
بحث رایات که چند جلسه در موردش صحبت کردیم، عرض شد که رایات رایات تفکری است. جنگ های آخر الزمان تمدنی و تفکری است. نه سخت افزاری فقط. درش جنگ سخت افزاری هم محقق میشود، اما جنگ سخت افزاری و خون ریزی و … تابع نگاه تفکری است. در بسیاری از اوقات تاریخ جنگ ها تابع فتح زمین ها بوده است. به دنبال فتح دل ها نبودند. به دنبال اشغال دل ها نبودند. به دنبال توسعه سرزمین ها بودند. با زور حاکمیتشان را اعمال میکردند. معاویه میگوید من با دین شما کار ندارم. میخواستم حاکم بشوم که شدم. اما جنگ های آخر الزمان به دنبال فتح دل ها هستند. حتی اشرار نمیخواهند به زور حاکم بشوند. علت این است که مردم رشدی کرده اند که مانع میشود که حاکمیت زور مدارانه شکل بگیرد.
لذا هر کسی آن روز ندا و حرکت و شعارش اصلاح مدارانه است. نگاهش این است که من میتوانم اصلاح کنم کار را. شعارها بر اساس چیزی اس تکه انسان میپسندد. نگاه تمدنی است. گفتگوی رایات است. گفتگو با جنگ رایات همراه است. چون عناد در کار است به جنگ کشیده میشود.
سه جلسه در ارتباط با رایات صحبت کردیم. جنگ تفکر هاست. جنگ تمدن ها و جنگ نگاه فکری است.
-جنگ فکری چقدر طول می کشید؟
از قبل از ظهو رحضرت شروع می شود. سفیانی که از علائم حتمیه ظهور است، خودش یک رایت است. حقیقت سفیانی شیعه ستیزی است. عنوانش با شیعه ستیزی گره خورده است. تفکر سفیانی یک تفکر شیعه ستیز است. تعبیر روایات ما این است که ابوسفیان با پیامبر جنگید. معاویه با امیر مومنان جنگید. یزید با امام حسین علیه السلام جنگید. سفیانی با امام زمان میجنگد. این سیر یک سیر منقطع هم نیست. از ابتدا یک تفکر بوده. از ابتدا مقابل پیامبر ایستاده بودند. بعد همان تفکر اموی و تفکر به عنوان ظهور سفیانی در آخر الزمان به عنوان شیعه ستیزی. تمام نگاه در طول تاریخ… ابوسفیان وقتی خلیفه اول به خلافت رسید، با اینکه خیلی میانه اش با آنها بد بود، میگفت اینها کی بودند که آمدند خلیفه شدند، ارزشی نداشتند، نه خاندانشان نه خودشان. اما بلافاصله با هم به تفاهم رسیدند. حرکت ابوسفیان در زمان خلیفه اول و دوم ساکت شد. وقتی معاویه را گذاشتند حاکم شام، جریان امویان همراه شد. احساس کردند که حاکمیت را به دست گرفتند.
جریان امویان از ابتدا اگر با پیامبر مخالفت می کرد، میدانست رگه بعدی پیامبر و خلافت بعدی با بنی هاشم است که امیرمؤمنان است و ائمه است
اینها ریشه توافق با یهود را در تعارض با شیعه دارند. این هم خیلی عجیب است. روایت آن زمان نقل میکند. یعنی پشت هم هستند. این نگاه تفکری الان خودش را خوب نشان میدهد. نگاه شیعه ستیزی که با عنوان سفیانی مطرح میشود، منطقه خاور میانه که یک منطقه مهم چالشی در آخر الزمان است، ایران و عراق و سوریه و لبنان، حجاز، و بعد به تبع اینها ترکیه و اردن و بعضی از کشور های همجوار هم به عنوان کشورهایی که اتراک و … ذکر شده است، اینها کشور های مطرح آخر الزمانی هستند. پرچم ها و رایات و تفکرات اینجا به ستیزه کامل میپردازند. پس اصل جریان رایات… این را میخواهم استفاده بکنیم که چطور باید آماده باشیم. در جنگ رایات انسان مغلوب نشود، یک موقع انسان جا نماند، لذا اگر میفرماید شب میخوابد مومن، صبح غیر مومن است، یا صبح مومن اس تو شب کافر است ،اینقدر این جنگ عظیم است که به سرعت یک نفر را متحول میکند. اینطور نیست که فقط با تطمیع و تهدید باشد. نشان میدهد افکار خیلی فریبا و دلرباست. خیلی دل ها را جذب میکند. بعد میبینید میتواند در یک صبح تا شب یا شب تا صبح… تعبیر شب تا صبح خیل یجالب است. در خانه چه خبر میشود که تفکرش تغییر میکند. حالا میبینیم که این موبایل ها و … شبهات و رفتار و اعمال و … کان شب تا صبح خیلی ها پای همین حرف ها هستند. لذا تغییر شبانه خیلی دور از انتظار نیست در آخر الزمان. شاید در دوره های قبل تغییر شبانه یک مقدار سخت جلوه میکرد. معلوم میشود که اینها شب بیداری دارند. منتها تهجد نیست. گاهی مینشیند جواب بدهد، اما کم کم جذب میشود. این پرچم ها شبانه هم قدرت تغییر دارند. هیچ کسی هم نمیتواند مطمئن باشد که حتما قدرت دارد.
-بنی عباس کمتر ضربه نزدند.
بنی عباس خلاف را میخواستند. اما تفکرشان در خلافت قوی نبود. تفکر بنی عباس قوی نبود. مثلا یکی از کارهایشان این بود که امام رضا(علیه السلام) را آوردند وسط کار. چون میدیدند خلا دارند. اما بنی امیه اینطور نبودند. بنی امیه تفکری است که با تفکر غرب هماهنگ است. وقتی معاویه در شام حاکمیت پیدا می کند، اولین بناهای سرمایه داری را معاویه بنیان گذاری می کند.
نامه مینویسد که خراجی که در شام میگیریم، چون نزدیک مرز های کشور اسلامی است، باید این کشور حاکمیتش یک حاکمیت جلالیه و با ابهت باشد. عمری که اینقدر ساده زیست بوده در نقل، شعار دادنش قوی بوده، قبول میکند که مظهر ابهت باشد. اولین کاخ در اسلام کاخی بود که معاویه ساخت. تفکر داشتند. مثل بنی عباس تفرقشان شدید نبود. بنی عباس چون تفکر خیلی راسخی نداشتند، با شرایط خودشان را بیشتر وفق میدادند. عمرشان هم بیشتر شد. هر کدام نوعی پیش گرفتند. بعضیشان صلح و سازش کردند. بعضی مقابله کردند و … .
امویان حدود 90 سال حاکمیت کردند. حزب بودند. چون تفکر داشتند، حاضر نشدند کوتاه بیایند از تفکرشان. تا آخرش هم ایستادند.
-از بنی عباس هم رایتی هست در دوران ظهور.
بله. رایت ابومسلم و … میشود.
امام صادق علیه السلام میفرمایند گروهی با تاویل قرآن به مقابله با حضرت میپردازند. در غیبت شیخ صدوق.
فضیل بن یسار میگوید وقتی حجت ما قیام میکند از جهل و نادانی مردم خیلی استفاده میشود.
در زمان بعثت پیامبر بت پرستان سنگ و چوب میتراشیدند. قدرت احتجاج پیامبر خیلی روانتر و غالبتر وبد. اما زمانی که قائم ما قیام میکند، مردم با کتاب خدا استدلال میکنند.
همانطور که امیر مومنین جنگ با تاویل دارد، در حالی که پیامبر جنگ بر سر تنزیل داشتند. امیر المومنین طرف مقابلش هم قرآن به دستش است. اوج این جنگ تاویل در زمان ظهور است
دسته ای از رایات تفکرات بیرون اسلامند. بعضی رایات تفکرات درون اسلامند
بعضی نقل ها دارد که نگاه کسانی که مقابل حضرت هستند استفاده از تقابل های درون تمدن اسلام است. به جای اینکه مستقیما بیایند جلو تفکر حضرت، یک تفکر درون اسلام را بسیج میکنند.
در آخر الزمان عمده رایات در مقابل اسلام در مقابل شیعه است. این بیان خودش خیلی کار را سخت میکند. نقطه هدف در زمان ظهور بحث شیعه است. نه اسلام به تنهایی.
اگر این نقطه دقیق را انسان باور بکند از همین میتواند استفاده بکند برای گسترش شیعه. خیلی از مردم استکبار ستیزند. اما وقتی تفکری که برشان حاکم است استکبار ستیز نباشد، استکبار ستیزی شان را تحریک کردند، به دامن شیعه وارد شدن آنها را تشدید میکند.
در سوریه یا کشور عراق، وقتی ظلم کسانی که حاکم شدند محقق شد اما نگاه شیعه نجات بخش، مقاومت نجات بخش آمد، خود به خود افکار را… اینها آمدند شیعه را براندازی بکنند، اما افکار شیعه جا باز کرده است. در سوره افکار شیعه جا باز کرده است. در عراق افکار شیعه راسختر شده است.
اگر اینطوری باشد، چه توانی را میطلبد برای آشکار کردن این پرچم ها و روشن تر کردن؟ آیا گام های ما را میطلبد یا نه؟ این خصوصیاتی که برای پرچم ها ذکر شده، میشود آن زمان آدم به خودش بیاید که باید چکار بکند؟
آیا الان در شرایط آخر الزمانی قرار گرفتیم ای نه با این بحران ها وشتابهایی که در کشورهای منطقه شکل گرفته است. از یمن گرفته… تمام کشورهایسرنوشت ساز در روایات ما که در ارتباط با ظهور آمده الان درشان آشوب است. تمام اینها یا واقعا دشمن هدفمند دارد این کار را میکند. یا نه. این حقیقت دارد سیر طبیعی خودش را طی میکند. سوریه، عراق، حجاز، خود اینها پیش بینی کرده اند که جرقه آشوب های طایفه ای درش زیاد است. با یک قدرت قاهری دارند حجاز را کنترل میکنند. و الا کتابهایی که نزدیک 15-20 سال است که در مورد حجاز نوشته اند، نوشته اند که به هیچی بند نیست. نخ تسبیح ندارد. مثل آردی است که به زور نگهش داشته اند. یک ذره دیوار ها شل بشود پخش میشود. اگر پخش بشود، غیر قابل کنترل میشود. دیگر قدرت کنترل نیست. علیه هم میشود. این نگاه که اگر این شرایط شرایط نگاه آخر الزمانی باشد ما آمادگی آن را داریم؟ ما به عنوان حوزه علمیه قم، مرکز تفکر شیعی، آیا آماده مقابله با پرچم های مختلف هستیم؟
یک وقت بعضی شبهه ها شبهه های انتزاعی است. بعضی شبهات میدانی و عملی است. لغزش هاست که یک تفکر را ایجاد میکند. از لغزش عملی به یک تفکر فکری میرسند. آن لغزش را سرعت میدهند و گسترش میدهند. بعد کم کم انسان واداده میشود و حساسیت ها کم میشود. اگر این باشد، آیا ما برای این آماده مقابله هستیم؟ تفکر یا روش مقابله با لغرشی که تفکر زاست… یک وقت لغزش یک گناه است، انسان میگوید بالاخره این یا موفق به استغفار و توبه میشود یا نه. یک لغزش هایی زنجیره دار است. عمق دارد. به یکی که متبلا میشود بعدی دنبالش می آید. هرچند او نداند. وقتی صیدش کرد دیگر ولش نمیکد. حساب شده است. ما در مقابل این حرکت چه راه هایی را میتوانیم داشته باشیم از توانایی های فکری و … چه کار بکنیم که این زنجیره گسسته بشود. این یک نوع آمادگی میخواهد. نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم ببینیم اینها دارند در این شبکه صید میشوند. اگر نگاهمان این بود که این نوع آلوده شدن یک لغزش زنجیره وار است، برای این تفکر میخواهد. نمیشود بگوییم به ما ربطی ندارد.
مثلا کسی که انس میگیرد به موبایل ها و ورود به مناطق ممنوعه اشف از این به آن، از این به آن سرایت میکند. مرتبه به مرتبه سنگرها را فتح میکند. بدون اینکه بگوید تفکرت را عوض بکن، تفکرت را عوض میکند.
مثل اعتیاد میشود برای بعضی ها. قدرت جدا شدن ازش ندارد. حاضر است ناهار نخورد، شام نخورد، این را ازش نگیرید. وجودش میوشد. این یک نوع تفکر است. شیء بیگانه بشود وجودش. این تفکر حاکم شده است. اگر تفکر حاکم شد، کاملا قابل نفوذ شده است. این قلعه فتح شده است با این نگاه. انسان دژ است. اگر این دژ آسیب پذیر شد به این نحو که بیگانه را خودش دید، این دژ از دژ بودنش خارج شده است. درش باز شد به روی بیگانه.
تعبیر روایت این است که گاهی انسان گناه میکند اما بد میداند. من سائته سیئته…
فهو من المومنین. این هنوز مومن است. با اینکه گناه انجام میدهد. اما اگر این قلعه فتح شد به طوری که وقتی وارد شد با شوق و تمام وجود میرود، دیگر بد را بد نمیبیند، این قلعه دیگر حفاظ ندارد. درش به سوی بیگانه باز شده است. اگ رنفوذ کرد و درها بسته باشد، بالاخره در دام ایمنی بدن میماند و از بین میبرند. اما اگر در باز باشد تا این را از بین ببری ده ها ویروس دیگر وارد شده است.
این نگاه که این لغزش ها وقتی زنجیره ای شد و عمق داشت.
لغزش هایی که در آخر الزمان است از یک تفکر نشات میگیرد. این خیلی کار را سخت میکند. لغزها از یک عمق فکری نشات میگیرد. لذا انسان ها نمیفهمد در موطن لغزش. طبیعتشان میل پیدا میکند، با طبیعتی که قبلا با لغزش میل پیدا میکرد اما آن لغزش عمق فکری نداشت خیلی متفاوت است.
وقتی آن لغزش در وجودش راه پیدا میکند عمق فکری در وجودش راه پیدا کرده است چون طراحی شده است. با نقشه است. اما لغزش های سابق با بساطت طبیعت انسانی بوود که مبتلا میشد. اما وقتی طراحی شد، این کار را در دوره آخر الزمان سخت میکند. این باعث میشود که خیلی ها وقتی حضرت می آید و میخواهد جلویش بایستد…
اگر به ما بگویند بسیاری از عادات ماغلط استف چند نفر از ما دست برمیداریم؟ زود نگوییم میتوانیم. عادات هم فقط موبایل و … نیست. خیلی عادات دیگر اتس. برای ما آشکار بکنند، باورمان نمیشود. میگوییم توهم توطئه است. روز به روز لغزش ها حساب شده تر جلو می آید.
هرچقدر شدتش بیشتر میشود، تفکر نرم افزاری شدید میشود، این قضیه شدیدتر میشود. یک لغزش دیگر یک لغزش نیست.
در دوران ظهور به جایی میرسد که کسی که میلغزد لغزش همانا کفر همانا. یک عمقی پیدا میکند که لغزش همانا کفر همانا. دیگر فقط یک لغزش نیست.
شیطان در نظام لغزش همیشه موفق بوده. در نظام تفکر همیشه موفق نبوده. خیلی از افراد حاضر نبودند دیندار نباشند. اما لغزش را باهاش جمع میکردند. خدا توبه را برای همین قرا رداده. اما هرچقدر لغزش عمق پیدا بکند، دین را میبرد. آمدن آن رفتن دین است. اگر در جایی دین جا میشد با لغزش، لغزش ساده بود که عمق نداشت. اما این لغزش عقبه دارد. نمیشود خودش بیاید و عمقش نیاید. هدایت هم به همین میزان عمیق میشود. کسی که اینجا باقی میماند بر هدایت، این عظیم است از جهت وجودی و عمق ارتباطی.
اگر این نگاه در وجود انسان دیده بشود که هرچی به سمت آخر الزمان جلوتر برویم، تمام اعمال شدت پیدا میکنند. چه در جانب زوا لو چه در جانب رشد. دیگر فقط یک عمل ساده نیستند. چون انسان ها عمق وجودی شان قوی تر میشود. انسان ها دیگر انسانهای بسیط نیستند. انسان ها آنچنان عمیق میشوند که هر عملی با تمام عقبه اش واقع میشود. نه فقط عمل جدای بسیط.
اگر این نگاه باشد جنگ رایات در آخر الزمان از راه اعمال محقق میشود، منتها عملی که اینقدر عقبه دارد. نمی ایند یک شبهه فکری بیندازند. بلکه شهوات را قوتش را شدید میکنند. وقتی قوت شهوت و غضب قوی شد، به عملی دست زد، با عقبه اش راه پیدا کرد، …
اگر به این نگاه باور بشود، مقابله با این نگاه باید مطابق خودش باشد.
تعبیر مرحوم علامه در المیزان خیلی زیباست. میفرمایند چرا اسلام اینقدر به اعمال سفارش کرده است؟ خیلی با تاکید میفرمایند آنچه در وجود افراد شکل میگیرد، عمده افراد موطنشان موطن عمل است. نمیشود با یک تفکر با عملش معارضه کرد. چون تفکر با این عمل معارضه نمیکند. عمل با عمل معارضه میکند. اگر تفکر آمد، این تفکر میتواند تفکر را بپذیرد، عملش غیر از این باشد. تفکر کامل نیست. اما میتواند جمع بکند و خودرش را راضی بکند. آدم تفکر اهل ایمان را دارد اما اعمالش اعمال اهل ایمان نیست. تراضی ایجاد میکند. اگر عمل مقابل عمل قرار گرفت یا تفکری که می آید با یک عملی همراه باشد که جدایی ناپذیر باشد که اگر این عمل محقق شد این عمل در رتبه آن عمل میتواند مقابله بکند. این میتواند با او به نزاع برخیزد. اگر این نگاه باشد، ما در ترویج و نگاه تبلیغی مان باید عمدتا در چه جهتی ترویج را شکل بدهیم؟ ترویج عملی که عمق اعتقادی ازش در بیاید. نه اعتقاد تنها که به عمل منجر شود. این میتواند مقابله بکند با عمال التقاطی و انحرافی و غلط. علامه میفرمایند روش اسلام این است.
میفرمایند اسلام در تبلیغ دین روشش این بود که یک اعتقاد اجمالی را ایجاد میکرد، خدای هست، معادی هست، نبی ای هست، بعد تفصیل اعتقادات را در ضمن عمل محقق میکرد.
این را علامه میفرماید. اگر این روش باشد، این روش خیل یجواب دهنده است.
مشکلی که ما الان در نظام تخطی ها و لغزش ها داریم، در دانشگاه ها این همه بحث اعتقاد یمیکنیم، اما جوان در ناحیه عمل تغییری برایش ایجاد نمیشود. اگر میفهمد عمل ناسازگار است فجمعش میکند
اگر در دوره آخر الزمان پرچم ها نگاه عملی را در نگاه تفکری شکل میدهند، پس باید برنامه ریزی مان در حل مسئله و مقابله…
-از طریق سبک زندگی؟
سبک زندگی، ارتباطات، منتها با عمق معرفتی. این دو را با هم جوری عجین بکنیم که ارتباطاتی که عمق معرفتی درش اشباع شده باشد. تا قدرت مقابله داشتهب اشد با سبک زندگی که آنها ترویج میکنند. آنها بدون اینکه حرف بزنند، بدون اینکه افکارشان را القا بکنند، به افکارشان رسیدند. از راه اعمال و سبک زندگی
این را خوب در قرآن پیش بینی کرده است. آنه استفاده کردند.
کسی که طراحی میکند عمق را میداند. کسی که اجرا میکند نمیداند عمق را.
آنها هم طراحشان عمق فکری شان را دارد. میداند که از کجا شروع میشود به کجا میرسد. روابط و چهارچوب را میدانند. طبیعت انسان هم در نگاه اولی معد است برای آن کشش های طبعی هست. خوب هم طبیعت را میشناسند. از نظام تکوین هم به خوبی استفاده میکنند.
اگر ما قائلیم که نظام تکوین در راستای تشریع معد استف اگر بتوانیم درست طبیعت و فطرت را… آنها فقط از طبیعت استفاده میکنند.
اگر درهدف گیری طبیعت به همراه فطرت را مورد نگها عملی قرار بدهیم، احکام را از اینجاها آغاز بکنیم، بیان را هم به نحوی بیان بکنیم که میل ایجاد بشود… مثلا ما در بیان احکام واجب و حرام را راحت میگوییم. اما آداب را خوب نمیگوییم. درقران و روایت اینطور نیست. جمع کرده اند بین احکام و آداب. خواص و زیبایی ها و احکام را با هم میگویند. وقتی احکام گفته شد و آنها گفته نشد، شوق ایجاد نمیشود.
علامه میفرمایند بسیاری از جاها مقدم میکند آن را بر احکام.
این ورزش یوگا را الان آنچنان زیبا نشان میدهند، بدون بیان عمقش، عده زیادی جذب میشوند
اگر کسی عمق نماز را و حرکاتش را بتواند برایش زیبا ترین حرکت ها را ترسیم بکند که این حرکاتش چقدر آثار دارد، حرکات نماز، رکوع و سجود و قیام و تکرارش، بیان درستش که چه حالاتی را در وجود انسان هدف گیری کرده است، چه رموزی… گاهی دشمن یک چیزی را در ذهن ما انداخته است. پوست خربزه است.
کسینجر گفته است نسبیت یک پوست خربزه ای است که باید زیر پای خودمان بیندازیم. اما یادمان باشد که اصول ما ثابت است. تفکر آمریکایی، تصریح کرده است، گفته است تفکر ما ثابت است. اما بقیه تفکرات باید این پوست خربزه زیر پایشان باشد.
ما گاهی این به ما القاء شده است که دین باید ساده گرا باشد. نگاه دینی باید از رموز خالی باشد. خودشان مثل یوگا را آنچنان رمزدار میکنند… یعنی افق هایی را ترسیم میکنند در حرکت که اگر به دست نیاورده، این به دست نیاورده. و الا هست. انواع فیلم ها را میسازند که خارق عادت باشد. تعجب آور باشد. به ما میگویند همه چیز را ساده بکنید و مردم ببینند و ملموس باشد. ولی خودشان در تفکرشان پیچیده بودن و راز آلود بودن را جاذبه کار میبینند لذا ترویج میکنند. ما نمیگوییم همه چیز را راز آلود و پیچیده قرار بدهیم. اما همه چیز را هم ساده نکنیم.
خود جریان امام زمان و ادامه حیات ایشان یکی از زیباترین جریاناتی است که قابل ترسمی است. هم رازآلود است همه سادگی دارد. یا از اینور آنچنان راز آلود میکنیم که قطع ارتباط میشود. یا آنچنان ساده میکنیم که رازی درش نبباشد.
ارتباط با خدای سبحان رازآلود ترین ارتباط است. تعبیر بعضی بزرگان این است که خدا راز آلود بودنش ارتباط ایجاد میکند.
معلوم میشود که این روش درست استفاده بشود پاسخگو است. لزومی ندارد فقط ساده اش بکنیم. رازدار بودنش هم میتواند جاذبه دار باشد. که خدا قابل دیدن نیست، قابل احساس نیست، شبیه هیچ چیزی نیست. شبیه هیچ چیزی نبودن و طلب او یکی از دغدغه های بشر است. بشر طلب دارد نسبت به چیزی که دست نیافتنی است. اگر این را درست به کار بگیریم. نه آنقدر دست نیافتنی بکنیم که قطع ارتباط بشود. این غلط است. نه آنچنان دست یافتنی بکنیم که احساس بکند امر عادی است. جمع بین این دو سخت ترین کار است که جاذبه ایجاد میکند.
نگاه رایات را اگر بتوانیم بشناسیم که جاذبه های رایات در چیست، روش های جذب به چیست. خود همین داعش در عین ساده بودن خیلی راز آلود است. در عین ساده بودن خیلی باطنی میشود. چرا شهادت طلبی به قول خودشان شدت پیدا میکند؟ این نحوه ای از رازآلودگی است که جذب میکند در عین ساده گرایی و ظاهر گرایی. اینها قابل تحلیل است. اینها تمام معارف ما را بازخوانی کرده اند. از مزایایش دارند استفاده میکنند. تمام آنه را دارند به کار میگیرند منتها در جهت انحرافی اش.
به ما تبلیغ میکنند که سرمایه هایمان را کنار بگذاریم.
انقلاب های مخملی از انقلاب ما گرفته شد. خودشان اظهار کردند که این مدل بود هاست.
مدل جریان طالبان و القاعده و … القاعده به عنوان نیروی نظامی و طالبان به عنوان نیروهای فکری. این دو تفکر که تاثیر گذار بود میتوانست جهان اسلام را جذب بکند و بعد داعش …
ببینید چقدر زیباست. دولت اسلامی عراق و شام. نه به عنوان یک تفکر انتزاعی. بلکه به عنوان یک تفکر حاکم. تفکر حاکم خیلی جاذبه ایجاد میکند. تفکر حاکم یعنی تفکری که در صحنه زندگی و حکومتی است. این نگاه که نوع تفکر ار می آورند در صحنه زندگی، که همراه بکنند با وجود او، و انگیزه ایجاد میکنند در بقا و بودن او. اگر می آمدید ده ها کتاب مینوشدید در نگاه فکری اینطور حرکت ایجاد نمیکرد.
انقلاب اسلامی… تعبیر بعضی بزرگان این است که اگر یک میلیون کتاب علما مینوشتند و مردم میخواندند این تحول اجیاد نمیشد. اما امام در صحنه زندگی آورد حرکت و اسلام را. روحیه ها چقدر عوض شد. ما نتوانستیم درست حفظشان بکنیم بحث جدیی است. اما کسانی که دو مرحله گذار را دیدند، قبل و بعد را دیدند میفهمیدند که… قبل از این هم کتاب میخوانند، اما حرکت ایجاد نیمکرد. کتاب باید باشد. اما در عده قلیلی تاثیر گذار است. کتاب اکثر در متن زندگی است. نه فقط در یک نگاه فکری. باید در متن زندگی این تفکر را تثبیت بکنید.
داعش این کار را کرده است.
ما با سادگی، با یک راحتی نشسته ایم و منتظریم جریان ظهور که بشود لشگر ها بیایند و ما برویم در لشگر و طبلی بزنند که حمله و ما هم برویم. تعلقات هم بریدیم، حضرت ندا بدهند و ما شبانه یا صبح به حضرت برسیم. دو دسته هستند. شدت شوقشان متفاوت است. وقتی می آیند میگویند اینها مفقودین هستند. میبینند جایشان هست خودشان نیستند. اینها ملحق شدند. وقت نشده که اینها جایشان را جمع بکنند. مثل جریان قیامت که وقتی ندای اسرافیل بلند میشود همه از قبرها بلند میشوند و شتابان در آن صحرا حرکت میکنند، یکی از مظاهرش ندای حضرت است. بعضی سرعت و شتابشان خیلی زیاد است. بعضی صبح میروند.
اینطوری نیست. حمله در آن روز با این نگاه میخواهد محقق بشود. با این رایات میخواهد محقق بشود. اگر این آمادگی در مقابل این شبهه ها و حرکت ها نداشته باشد، بسیاری از لشگریان شکار میشوند خودشان.
دوازده ندا ز صبح تا شب برمیخیزد. همه دعوت به اصلاح میکنند. با قرآن استدلال میکنند مقابل حضرت.
اگر انسان میخواهد امام زمانی باشد باید خیلی در نظام عملی اش که عمق معرفتی داشته باشد فکر بکند. چکار میشود کرد برای این کار. ما روش های مطرح کردن اعمال را داریم، روش های مطرح کردن تفکر را داریم. اما روش اینکه چطور اعتقادات را از راه عمل تثبیت بکنیم، به این نگاه که مردم عمدتا از سطح ظواهر حرکتشان آغاز میشود
مرحوم آخوند میفرمایند تمام کمالات ما هم جسمانیة الحدوث است و روحانیة البقا. مثل وجود خودمان
اگر کمالاتمان جسمانیة الحدوث است وروحانیة البقا، هر کمالی از ما از مرتبه ظاهری بدنی آغاز میشود. حرکت جوهری در هر کمالی از جسم آغاز میشود. علم انسان از جسم آغاز میشود. اراده انسان از جسم آغاز میشود. اگر اینها را باور کردیم، احساسمان این است که پس باید برنامه ریزی بشود. احتیاج به یک نوع نگاه دیگری دادر که این نگاه میخواهد از راه نگاه عملی تثبیت بکند اعتقادات را و اخلاق را. در کودکان ما و نظام تربیتی ما کاملا متفاوت میکند. به جای اینکه نظام آموزش محور باشد، اگر میخواهیم از راه عمل جلو ببریم، آخرش این است که آموزش را میبریم در بیابان. آن هم آموزش است. اما اگر جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن را در نظام تربیتی بخواهیم بیاوریم، باید آن تفکر از مرتبه جسم آغاز بشود. نه اینکه تفکر را در طبیعت به او بگوییم. تفکر را باید با طبیعت یاد داد. از مبدا طبیعت باید آغاز بکنیم.
دوتا تفکر است.
الان در جهان اسلام وادادگیهای عملی مان زیاد شده است. حریم نداریم در عملمان.
عیسی علیه السلام فلما احس عیسی منهم الکفر… قال من انصاری الی الله…
علامه میفرمایند عیسی علیه السلام میفرمایند وقتی دید مومنین بهش زیاد شدند، چون عیسی 3-5 سال دوران نبوتش بوده است، مومنین زیاد شدند، اما مومنین سبک زندگی و روابط و اعمالشان مومنانه نیست. احس عیسی منهم الکفر. یعنی اعمال ظاهری دید رفتار اینها کفر آمیز است. گفت چکار بکنم؟ تدبیری اندیشید. گفت
حضرت فرمود کی حاضر است به من کمک بکند. عده ای آمدند گفتند ما حاضریم.
حضرت این ها را برد پیش خودشان تا دین را عینی در وجود عیسی ببینند نه علمی. عیسی با این ها زندگی کرد
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 83” دیدگاه میگذارید;