بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:باب۳ فصل۱۵ حدیث۱۳؛ بیان حقایق در روایات برای ایجاد طلب است-آنچه برای ملائکه در ارتباط بامعصومین ذکرشده بعد ظهور برای مؤمنین محقق می شود
در فصل پانزدهم بودیم.
الفصل الخامس عشر فى أنّ الكفر و الشّرك و آثار المذاهب الماضية و الشّيطان الّذى هو ممثّل الكفر هل تبقى بعد سلطنته و حكومته عليه السّلام أم لا؟
رسیدیم به روایت سیزدهم. روایت بسیار طولانی است. صدرش را می آوریم که معلو بشود نتیجه از کدام مقدمات استفاده شده است
56- ن، عيون أخبار الرضا عليه السلام ع، علل الشرائع الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْهَمْدَانِيِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبُخَارِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّي وَ لَا أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنِّي قَالَ عَلِيٌّ ع فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَنْتَ أَفْضَلُ أَوْ جَبْرَئِيلُ
در پاسخ حضرت چند اصل را که همیشه به کار می آید چیده اند.
فَقَالَ ص يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ عَلَى مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ
نه من فقط. یک قاعده است. همه انبیاء مرسلین. انبیاء مرسلین همه شان از همه ملائکه مقربین افضلند. اینکه مرسلین چندتا هستند، کم نیستند. چندتا هستند و کدام ها هستند، بماند. نه بر ملائکه. ملائکه مقربین.
بقیه ملائکه هم به طریق اولی است دیگر. یعنی بر همه ملائکه. این قاعده ها در نتیجه ای که بعدا میخواهیم استفاده بکنیم دخیل است.
قاعده دوم:
وَ فَضَّلَنِي عَلَى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ
قاعده سوم:
وَ الْفَضْلُ بَعْدِي لَكَ يَا عَلِيُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ
قاعده چهارم:
نه فقط ما فضیلت داریم بر ملائکه، بلکه ملائکه خادمان ما هستند. جزء عالی ترین جملات است.
وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا
همه ملائکه خدام ما هستند و نه فقط خدام ما هستند، بلکه خدام محبین ما هم هستند. حالا محب کیست، الان واردش نمیشویم. اما همچنین شرافتی هست. چون محب میشود شان. وقتی ملائکه خادم حضرات بودند، محب میشود شان آنها. به مقداری که شانیت پیدا بکند و تابع باشد، به همان مقدار ملائکه خادم او هم هستند. اگر بی چون و چرا داشت همه ملائکه. اگر در بعضی اعمال تابع بود، در همان بعض خادمش هستند.
هر عمل صالحی که آدم به تبعیت از حضرات انجام میدهد ،آن عمل صالح ملکی است که در اختیار و خدمت آن انسان است. اگر انسان به همه اعمال صالح چنگ بزند ،همه ملائکه در خدمتش در آمده اند.
به جز اراده الهی چیزی در وجودشان نیست. ملائکه مقام امر الهی هستند و اینها به امر الهی آراسته هستند، همه ملائکه تابع آنها و خادم آنها هستند. که خیلی بحث جالبی است.
يَا عَلِيُّ الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ … وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِوَلَايَتِنَا
همه کسانی که حامل عرشند، ملائکه اعظم و انبیاء مرسلی که در … در قوس صعود چهار ملک مقرب و چهار نبی حامل عرش هستند. همه حمد آنها و همه استغفار آنها و همه هم و غم آنها مربوط به کسانی است که ایمان آوردند به ولایت حضرات معصومین. تمام هم و غم آنها را منصرف و مصروف میکند به این. چون انها تمام حقیقت مشیت الهی بودند. هرکسی در طریق آنها باشد، در طریق مشیت الهی قرار گرفته است. همه ذوق و شوق آنها این است که روزی مومنی بشوند که این مومن او را همراه بکند با ولایت آنها. کسی که به ولایت ما ایمان می آورد، همه اینها با ذوق و شوق در اختیار او قرار میگیرند. اینها گزاف و تعارف نیست. اگر باور بشود، خداوند دارد با بیانی که یاد داده است به پیامبر اکرم، دارد ما را به ساختار عالم وجود و هستی آشنا میکنند. دارند از ساختار خبر میدهند. چه اوضاع و اخباری است و ما چقدر غافلیم. عالم اخبار عجیبی درش هست. انسان یک هستی عظیمی است. مقام ولایت یک مقام عظیمی است. یک تحفه عظیمی است. ما در دولت نبی ختمی قرار گرفتیم. نمیدانیم این چقدر افتخار است. چقدر انبیاء و بزرگ، چقدر اولیاء حسرت داشتند که کاشکی در دوران ختمی بودند. ما اینجا قرار گرفتیم، مفت و مجانی قرار گرفتیم قدر نمیدانیم. مفت و مجانی نبوده. زحمات آبا و اسلاف بوده تا همچنین توفیقی برای ما ایجاد بشود. اما قدر این مسئله برای ما آشکار نیست. اینجا عظمتی است که همه انبیاء شانش هستند. یک وقت آدم را با مقام وزارت راهش داده اند. یک وقت برده اند پیش نخست وزیر. یک وقت برده اند پیش شاه. آنها شئون نبی ختم یبودند. آماده میشدند مردم برای این ظهور. معلوم میشود که یک آمادگی در وجود هست که انسان را تا اینجا کشانده اند و آورده اند.
قاعده ششم:
يَا عَلِيُّ لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْضَ
حتی آدم و حوا خلق نمیشد. غایت عالم ما هستیم.
فَكَيْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَبَقْنَاهُمْ إِلَى مَعْرِفَةِ رَبِّنَا وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَهْلِيلِهِ وَ تَقْدِيسِهِ
چگونه ما برتر نباشیم در حالی که ما سبقت داریم از جهت معرفت. زمانی نیست. وجودی است. ما سبقت داریم بر ملائکه.
نگاه ما به لفظ اینهاست. اما برای آنها علم حضوری است. وقتی علم حضوری شد سعه وجود است.
اصل هشتم:
لِأَنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقُ أَرْوَاحِنَا فَأَنْطَقَنَا بِتَوْحِيدِهِ وَ تَحْمِيدِهِ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِكَةَ فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً
نه متکثر و چندتا. وقتی ما را دیدند، آنجا تکثر به ابدان نیست. اینجا تکثر به ابدان هستند. همانطور که دارد که من و علی نور واحدی بودیم تا صلب عبد المطلب.
اسْتَعْظَمُوا أَمْرَنَا
مقام ما فوق مرتبه وجودی اینها بود. امر ما در نظر آنها خیلی عظیم آمد. آدم وقتی حد داشته باشد، نوری برتر تجلی کند، ادراکش این است که نور رب است. لذا بعضی با اینکه نور کمالات خودشان برای خودشان ظاهر میشود، میگفتند خدا را دیدیم. این نور شان خودشان بوده است.
میگوید ملائکه وقتی نور ما خیلی برایشان عظیم بود، چکار کردند؟ ما دیدیم اخذ شدند به طوری که این نور غیر قابل تحمل است. احساس میکنند نور الهی را دیدند،
فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّا خَلْقٌ مَخْلُوقُونَ
ما تسبیح کردیم که ملائکه بفهمند که ما خدا نیستیم. نمیدانستند این فوق هم حد دارد. هر معلولی نسبت به علت محدود است ولی هر علتی نسبت به معلول نامحدود جلوه میکند. معلول نمیتواند علتش را محدود ببیند. ولی علت معلول را محدود میبیند. شانش است. ما نسبت به علتمان اگر علم پیدا بکنیم، محدودیت در کار نیست. این نور چون از وجودشان اعظم بود، به نامحدودی او این نگاه را داشتند. اینها تسبیح کردند که اینها بفهمند اینها خلقند.
اگر کسی اهل مکاشفه باشد این روایت خیلی برایش کارگشاست. ممکن است نور مخلوقینی باشند که آنها نورانی اند.لذا باید حواسش باشد که به طوری جذب نشود که این را نور الهی ببیند. اگر نور را مخلوق دید، جای بالا رفتن نیست. اگر قاعده دستش باشد میفهمد که هیچ گاه ادراک ما بر نور الهی واقع نمیشود. هر معرفتی که ایجاد میشود باید همراه با تسبیح باشد. این هم یک مرتبه ای از ظهور شماست. اگر این باشد آدم بالاتر میرود.
برای معصومین معرفتی که با حد باشد برایشان نیست.
وَ أَنَّهُ مُنَزَّهٌ عَنْ صِفَاتِنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا
ملائکه آمدند بالا، و تسبیح کردند.
وَ نَزَّهَتْهُ عَنْ صِفَاتِنَا فَلَمَّا شَاهَدُوا عِظَمَ شَأْنِنَا هَلَّلْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّا عَبِيدٌ
وقتی عظمت شان ما را دیدند، ما گفتیم لا اله الا الله. اگر اینها موطنشان بالاتر است، اله اینها نیستند. گاهی انسان کسی که د رمرتبه بالاتر از خودش در نظام شهودی ببیند، او را مربوب خودش ببیند، غلط است. او را باید مربوب رب بالا ببیند. اینها خیلی جای بحث دارد.
وَ لَسْنَا بِآلِهَةٍ يَجِبُ أَنْ نُعْبَدَ مَعَهُ أَوْ دُونَهُ فَقَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَمَّا شَاهَدُوا كِبَرَ مَحَلِّنَا
این ملائکه با این عظمت ،با تکبیر و تهلیل اینها را میابند، این حقیقت وجودی اینهاست. این روزی برای همه مردم ظهور خواهد کرد. اگر قابل ظهور نبود در لسان روایات باین نمیشد. خیلی از حقایق قابل ظهور نیست، روایتی در موردش بیان نشده. خبری ازش نیست. جایی که برای بعضی مخاطبین بیان شده است، نشان میدهد که این موطن ظهور پیدا خواهد کرد. این یک قاعده است. جایی که روایات ما بحثی را مطرح کرده اند، نشان میدهد که در روزی و وقتی این حقیقت منکشف خواهد شد.
-در دنیا منظور است؟
این بیان اگر در نظام دنیایی ابلاغ شده باشد، در دنیا محقق خواهد شد. با نظام روحی میابیم، اما در دنیا محقق خواهد شد. این یک قاعده است. اگر مقامی، مرتبه ای، مقامی نسبت به حقیقتی ذکر شده، تفصیل اسماء ذکر شده یا مقاماتی ذکر شده، نشان میدهد که همچنان که برای ملائکه محقق شد و آنها یافتند و به کمالی رسیدند از این مربته، این در دنیا برای مومنین در روزی عمومیت پیدا خواهد کرد که آن روز ظهور است. روز ظهور اینگونه نیست که حضرت به همان تجلی تجلی بکند. تمام تجلیاتی که تا آن دوره مخفی بود، در روزه ظهور تجلی آشکا رمیشود. لذا خیلی تحمل وجودی میخواهد برای افراد، خیلی باید گسترده شده باشد وجود که این مرتبه را تحمل بکند و بیابد. با این حال زار ما، آن معارف که ملائکه اعظم درش مانده بودند تا حضرات تبیین کنند تا بیابند، برای ما خیلی واویلا است. خیلی برای ما دور است. اگر این دوران غیبت میخواهد به دوران ظهور متصل بشود، چقدر وقایع باید محقق بشود، چقد جسم و جان و روح ما کوبیده بشود و در فتنه ها و سختی ها قرار بگیرد تا این شرح صدر ایجاد بشود. هر سختی یک شرح صدر میدهد. اگر شرح صدری میخواهد که این مرتبه را بفهمد، چقدر باید این وجود مورد تاخت و تاز قرار گرفته باشدتا قابل بشود برای یافت این. بدون آن کوفته شدن ها امکان ندارد. این تعبیری که میکنند که چقدر یک مس را بااید چقدر بکوبند تا بشود یک دیگ مسی. چقدر باید چکش بخورد تا پهن بشود، وجود انسانی اگر میخواهد ظرف این مرتبه از معرفت بشود، باید این مقدار چکش بخورد که این مرتبه از معرفت محقق بشود. ما الان یک مرتبه ای از علم حصولی را میخواهیم چقدر باید چکش بخوریم تا علم حصولی اش را بفهمیم و بیابیم. اگ رانی میخواهد تبدیل به علم حضوری بشود، چقدر باید این فتنه و بلا شدید بشود و سخت باشد و ابتلائات زیاد وارد بشود تا اماده بشود برای این یافت. اگ راین معارف را به عنوان اصول معارف حقیقی و معرفت نورانی برای انسان قرا ردادند، در قبالش سعه وجود را میخواهد و سعه وجود با چی محقق میشود؟ ولنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من… بشر الصابرین. الذین اذا اصابتهم مصیبة … انا لله و انا الیه راجعون. این حالت توحیدی بخواهد محقق بشدو، باید بارها و بارها شدائد و سختی ها بیاید.
اینهایی که راحت است علم حصولی است. شب که میخواهد همراهش نیست. وقتی یک مصیبت می آید میبیند از اینها هیچ خبری نیست. تا یک مصیبت می اید ،میبیند سراغ همه چیز و همه کس میرود غیر از خدا. چون معتقد نبود که خداوند همه کاره است. این اعتقاد درش ایجاد نشده بود.
رشد ملائکه با انسان به معنای ….. گفتیم حقیقت ربطیه است که بحث مفصلی دارد. ملائکه یک حقیقت ربطیه دارند که در آن حقیقت ربطیه رشد میکنند.
كَبَّرْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنَّ اللَّهَ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُنَالَ عِظَمُ الْمَحَلِّ إِلَّا بِهِ
بدانند که ما کجا و کبریایی حق کجا. ما تکبیر گفتیم که بدانند کبریایی حق چیز دیگری است.
فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا جَعَلَهُ لَنَا مِنَ الْعِزَّةِ وَ الْقُوَّةِ
اینها مشاهده کردند. عظمت را، کبریایی را، عزت و قوت را. این مشاهده برای مومنین در آخر الزمان محقق میشود.
در بعضی روایات دارد که هر یک از اینها در یک سمائی محقق شد.
قُلْنَا لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ لَا حَوْلَ لَنَا وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
ما هم از خودمان هیچ حول و قوه ای نداریم.
فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيْنَا وَ أَوْجَبَهُ لَنَا مِنْ فَرْضِ الطَّاعَةِ
__________________________________________________
(1) في المصدر: و أعلاها من ذهبة حمراء.
(2) معاني الأخبار: 38 و 39.
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج18، ص: 346
قُلْنَا الْحَمْدُ لِلَّهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ مَا يَحِقُّ لِلَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَيْنَا مِنَ الْحَمْدِ عَلَى نِعْمَتِهِ «1»
همه این نعمت ها را خدا به ما داده است.
خیلی عظمت وجودی این مسئله زیاد است. در حرف ساده است. تصورش هم بکنیم خیلی سنگین است.
فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَى مَعْرِفَةِ تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ تَسْبِيحِهِ وَ تَهْلِيلِهِ وَ تَحْمِيدِهِ وَ تَمْجِيدِهِ
اگر ملائکه با این رسیدند، نشان میدهد فضل ما بر آنها را. اینها با وجود ما به این کمالات رسیدند. معلوم میشود فضل ما بر آنها روشن است.
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ آدَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِيماً لَنَا وَ إِكْرَاماً
بواسطه اینکه حقیقت ما در صلب آدم قرا رگرفت و امانت در صلب آدم قرار گفت، سجده ملائکه بر آدم به جهت چی بود؟ حقیقتی که ودیعه در آدم بود…
-چرا هرچی بیان شده به ظهور میرسد؟
برای این میگویند که طلب ایجاد بشود برای این مرتبه. اگر طلب ایجاد شد، هر طلبی در عالم اگر اجابت نشود نعوذ بالله خداوند بخل دارد. تا قبل از ظهور محقق بشود فردی است. در دوران ظهور محقق بشود عمومی است.
اگر ابتلائات قبل از ظهور شدید میشود، برای این است که وجودها باید شرح صدر پیدا بکنند. اگر میفرماید اصلح الله امر ولیه فی لیلة. ببینید، وقایع انقلاب،روز بیستم و شب بیست و یکم و شب بیست و دوم، بلکه شب نوزدهم، آنقدر حوادث سریع بود، که قدرت های جهانی بازماندند. این قدرت الهی است. تا همافرها رفتند بیعت کردند و عکسشان منتشر شد، گارد حمله کرد روز بیستم که دستگیر بکنند. حمله کردن همانا، باز شدن در پادگان به روی مردم همان ها. و پخش کردن اسلحه خانه های پادگان به دست مردم همانا. یک دفعه آنقدر سرعت زیاد شد… خواستند جلو همافران را بگیرند، اسلحه دست مردم افتاد. عصر بیستم حکومت نظامی اعلام کردند، امام فرمودند ولو بلغ ما بلغ همه مردم باید در خیابان ها بمانند. یک دفعه تمام کلانتری ها و پادگان های داخل شهر، همه خلع سلاح شدند. به طوری شد که اصلا غیر قابل باور، هم برای نیروهای انقلابی بود و هم برای کسانی که مقابل بودند. هیچ کسی باور نمیکرد. اگر کسی سرعت وقایعی که پیش آمده بود را میدید، متحیر میشد. هیچ کسی تحلیل نمیکرد که چی دارد میشود. فقط داشت میشد. مثل یک همچنین شبی که شب بیستم است، سرعت حرکت انقلاب، سرعتی گرفت و شیبی افتاد و مثل بهمنی شد که هیچی مقابلش مقاومت نداشت. خود آنها هم امکان مقاومت نمیدیدند. تصور نیروهای انقلابی هم این نبود.
روز بیستم اسلحه را گرفته بودند و میپیچیدند در گونی که دیده نشود.
یک سری زیادی از نیرو ها ملحق شدند. سرعت وقایع آنقدر زیاد میشود، که تشبیه کرده است روایت که موسی کلیم دنبال آتش میگشت، رفت و رسید به نبو تو رسالت و رسالت اولوالعظمی. پنج تا از این رسول ها بوده است در تمام دوران. موسی دنبال آتش بود. روایت ذیل این میفرماید که همچنان که برای موسی رفت دنبال آتش ولی تبدیل شد به رسول اولوالعظم، اصلح الله امر ولیه فی لیلة. مردم به دنبال یک چیز دیگرند، یک حقایق و وقایع یگری را دارند نبالش میگردند، میبینند ظهور محقق شد.
کن لما لاترجوا ارجی منک لما ترجوا. آدم محاسباتی دارد. امیدهایی دارد. میگوید به این امید نداشته باش. به آنچه محاسبه نکردی امیدوارتر باشد. دنبال همان عبارات است.
جریان انقلاب ما یکی از مصادیق همین اصلح الله امر ولیه فی لیلة بود. انقلاب یک شبه پیروز شد، اما یک شبه غیر قابل پیشبینی بود. تدریج نبود در پیروزی. پیروزی که نقطه عزم این مسئله بود، مظهری از آن محقق شد تا آنهایی که آن دوره را یادشان است، هنوز که آدم دوره میکند مبهوت است. روز بیست و یک بهمن رفتیم جلو مدرسه رفاه، در عرض یک روز از این رو به آن رو شده است. اموال کاخ ها را بار زده بودند با وانت آورده بودند. طاغوتی ها را هم با طناب بسته بودند. اموال زورخانه شعبان بی مخ بار زده بودند آورده بودند. اینها را به زنجیر و طناب کرده بودند. یک دفعه از اوج عزت به یک ذلتی که در مرئی و منظر مردم در مدرسه رفاه. همه میدانستند که اینقدر خطرناک است کار که هیچ قراری نیست که میدانستند باید بیاورند اینجا.
این غیر قابل پیش بینی بود. کسی احتمال نمیداد اینطوری بشود. چندجا مقاومت کردند و ما کشته دادیم. آن جاهایی که گارد بود. تهران که سقوط کرد، شهر های دیگر هم تسلیم شدند.
وقتی این جریان حقیقتی که مخیواهد در دوره آخر الزمان محقق بشود، باید خیلی جان ها حوادث پی دی پی درش پیدا بشود. آنچنان این حوادث سعه میدهند، این وجود آماده میشدو برای گرفتن مرتبه عظیم تر.
اگر میگوییم این معارف حتما به ما مربوط میشود، پس باید در یک برهه و زمانی که میخواهد واقع بشدو، حوادث سهمگینی محقق بشود که اگر کسانی خودشان را آماده نکرده باشند و فکری نکرده باشند و مقدماتی فراهم نکرده باشند، بسیاری شان ممکن است دوام نیاورند. دارد که در آن دوره خیلی از کسانی که اعتقاد داشتند برمیگردند. نه اینکه ضد بشوند. میمانند در دامنه های پایین. عده ای میتوانند اینها را طی بکنند.
این یک بحث خیلی جالبی است که رسیدیم به اینجا.
در پاسخ: حضرت آدم شان حقیقت صادر اول است. چون همه ملائکه به طوری چیده شدند تا عالم را به سمت صاد راول سوق بدهند. اگر خود آدم مسجود ملائکه باشد در رتبه ای، مسجود در غایت وسط است. غایت آخر نیست. آنجایی هم که آدم مسجود است مسجود است. اما آدم حد نهایی نیست. ازش عبور میشود. پس آن سجده مطلق بر کی واقع میشود؟ صادر اول. خلق اول.
ملائکه مقرب ساجدند بر همه انبیاء. اما انبیاء اینها را در خودشان متوقف نمیکنند. اینها را عبور میدهند به سمت صادر اول.اگر اینها را متوقف میکردند در خودشان نبی نبودند. اگر سجده میکردند برای آدم، حدشان میشد آدم. اینها خودشان میشوند امت ختمی. خود انبیاء. تمام ملائکه ای که متعلق به اینها شدند، عبور میدهند به سمت صادر اول.
-شیطان که سجده نکرد، دید و سجده نکرد؟
شیطان این مرتبه عظیم را نمیتوانست ببیند. اما به مرتبه کمتر خضوع نکرد. چشم او توان دیدن مرتبه بالاتر را ندارد.
اگر در یک رتبه حجت تمام بشود و نسبت به آن مرتبه خضوع نداشته باشیم مراتب بعدی محقق نمیشود. حجت بر شیطان بین بود.اگر کسی نسبت به یک مرتبه ای که حجت بین است خضوع نکرد، دیگر بالا نمیرود.
بعضی روایات دارد که فقط جنبه مادی آدم را دید. اما لاغوینهم به بدن اغواء معنا نمیدهد. بدن را گفت خلقته من طین. اگر نمیدانست که نفخت له من روحی… معلوم میشود جنبه روحی انسان را باید دیده باشد. چون امر به سجده بعد از آن محقق شدصه است. پس توجه داشته است، اما در رتبه آدم.
در روایت نقل کرده اند که طینت آدم را دید. خودش هم میگوید خلقه من طین. اما خداوند میفرماید فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. پس مشاهده کردند که امر به سجده بعد از آن شد.
شیطان وقتی انسان را قبل از نفخ روح دید، میگفت این کیست که خداوند دارد اینطور با تشریفات او را می آفریند. گفت اگر خلقی باشد که باید بر او سجده بکنم، من سجده نمیکنم.
دارد که چقدر طول کشید. در دوران تسویه حسادت میکرد. نشان میداد که کان من الکافرین. با سجده اشکار شد. با سجده دیگران هم فهمیدند.
وَ كَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِيَّةً وَ لِآدَمَ إِكْرَاماً وَ طَاعَةً لِكَوْنِنَا فِي صُلْبِهِ فَكَيْفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَجَدُوا لِآدَمَ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ وَ إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى
هر کدام از تکبیرات و شهادتین و … دوتا دوتا هستند دیگر.
ثُمَّ قَالَ لِي تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ أَتَقَدَّمُ عَلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ أَجْمَعِينَ
اینجا مطلق آورده انبیاء را
وَ فَضَّلَكَ خَاصَّةً
اینها بیان حقیقت است.
فَتَقَدَّمْتُ فَصَلَّيْتُ بِهِمْ وَ لَا فَخْرَ
من مقدم شدم و نماز خواندم و همه آنها بر من اقتدا کردند و این فخری برای من نبود. یعنی چیزی نبود که برای من ارزش محسوب بشود. چون خودش و کمالاتش را برای خودش نمیبیند. میبیند همه هستی دنبالش هستند، اما از خودش نمیبیند.
ما اگر پولی داشته باشیم حال دیگری داریم. پول نداشته باشیم تواضع داریم. ماشینمان و … .
فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى حُجُبِ النُّورِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ وَ تَخَلَّفَ عَنِّي
تا به حال هم به برکت تو آمدم. جایی که دیگر جای شئون نیست. شئون راه ندارند. حقیقت ذاتیه خودش فقط. جای ظهورات نیست. جای افعال در آنجانیست. یک مقام دیگری است که جای گفتگو هم نیست.
فَقُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ فِي مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ تُفَارِقُنِي فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ انْتِهَاءَ حَدِّيَ الَّذِي وَضَعَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ إِلَى هَذَا الْمَكَانِ
این نهایت عالم وجودی بود که من میتوانستم قدم بگذارم.
فَإِنْ تَجَاوَزْتُهُ احْتَرَقَتْ أَجْنِحَتِي بِتَعَدِّي حُدُودِ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَزُخَّ بِي فِي النُّورِ زَخَّةً
در آن مقامات نوری فرو رفتم
حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى حَيْثُ مَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ عُلُوِّ مُلْكِهِ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ عَبْدِي وَ أَنَا رَبُّكَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ
این مقام عبادت یعنی ولایت تامه تامه. اگر خداوند آنجا عبودیت او را تایید میکند، یعنی ولایت تامه محقق شده است.
انشکاف این برای کسانی است که به فنای ذاتی نسبت به حضرات رسیده اند. انکشاف غیر از تحقق برای خودشان است. علم حضوری پیدا میکنند اما نه مثل آنها که رسیدند. بهره ای میبرند. این ظهور در مرتبه محو اینهاست. اینها روایات اسرار است.
وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ فَإِنَّكَ نُورِي فِي عِبَادِي وَ رَسُولِي إِلَى خَلْقِي وَ حُجَّتِي عَلَى بَرِيَّتِي لَكَ وَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ خَلَقْتُ جَنَّتِي وَ لِمَنْ خَالَفَكَ خَلَقْتُ نَارِي وَ لِأَوْصِيَائِكَ أَوْجَبْتُ كَرَامَتِي وَ لِشِيعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ أَوْصِيَائِي فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ أَوْصِيَاؤُكَ الْمَكْتُوبُونَ عَلَى سَاقِ عَرْشِي فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَرَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ نُوراً فِي كُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَيْهِ اسْمُ وَصِيٍّ مِنْ أَوْصِيَائِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ مَهْدِيُّ أُمَّتِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِي فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْلِيَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَصْفِيَائِي وَ حُجَجِي بَعْدَكَ عَلَى بَرِيَّتِي وَ هُمْ أَوْصِيَاؤُكَ وَ خُلَفَاؤُكَ وَ خَيْرُ خَلْقِي بَعْدَكَ
وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِينِي
چرا خداوند رسول را ارسال کرد؟ لیظهره. این همان مرتبه ای است که وقتی غلبه محقق میشود، استعداد ها د روجود بواسطه غلبه ها یدیگر بود که اصطکاک ایجاد میشود و نمیرسد به رشد نهایی اش. وقتی کشش های مختلف هست، کثرات و …. باعث میشود انسان قوایش پخش بشود. نمیتواند آن حقایق را مکشوف ببیند. وقتی آن کشش ها در کار نبود، همه قوای انسان صرف آن حقیقتی میشود که باید مشهودش باشد. وقتی اینطوری شد، غلبه محقق شده است و رویت ها و شهود ها محقق میشود. پس این غلبه میخواهد محقق بشود فقط این نیست که حاکمیت دست امام زمان بیوفتد. تمام کشش هایی که در جان ها به سمت مختلف بود ،اعمال و خیالات و …. مختلف که بود، همه اینها به سمت غلبه حق میرود که یک کشش است. حس و خیال و عقل و وهم در یک راستا حرکت میکنند که برسند به یک جا. تازه معلوم میشود که انسان چقدر قوا داشته است. آن موقع این حقایق میشود منکشف بشود.
این حقیقت است که میخواهد محقق بشود و این وعده داده شده به ما و باید به این برسیم. آن مقدمات برای فهمیدن این نتیجه خیلی لازم بود.
وَ لَأُعْلِيَنَ
__________________________________________________
(1) في نسخة و في العيون، على نعمه.
بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج18، ص: 347
بِهِمْ كَلِمَتِي وَ لَأُطَهِّرَنَّ الْأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مِنْ أَعْدَائِي وَ لَأُمَكِّنَنَّهُ «1» مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ لَأُسَخِّرَنَّ لَهُ الرِّيَاحَ وَ لَأُذَلِّلَنَّ لَهُ السَّحَابَ الصِّعَابَ وَ لَأُرَقِّيَنَّهُ فِي الْأَسْبَابِ فَلَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِي وَ لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلَائِكَتِي حَتَّى تَعْلُوَ دَعْوَتِي وَ تَجْمَعَ الْخَلْقُ عَلَى تَوْحِيدِي ثُمَّ لَأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ الْأَيَّامَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ «2».
إيضاح
قال الجزري في الحديث مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح من تخلف عنها زخ به في النار.
أي دفع و رمي يقال زخه يزخه زخا.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 53” دیدگاه میگذارید;