بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: باب3 فصل15 ح1 تا 3؛ دعوت اهل کتاب به اسلام با کتب آسمانیشان که نزد امام است – دعوت ناصبی ها به قبول ایمان و الا محکوم شدنشان به جزیه و تبعید
بحثی که چند جلسه خدمتش بودیم، بحث عدل بود و صفت عدالتی که حضرت در زمان ظهور محقق خواهند کرد و امروز ما باید چکار بکنیم تا نزدیک بشویم اگر میخواهیم از یاران حضرت باشیم و اگر حضرت آمدند ما جزء اولین کسانی باشیم که به ایشان میپیوندیم، نزدیک بودن به آن صفات بود که از جمله آن صفات عدالت بود. فرهنگ عدالت. عدالت خواهی. این نگاه که انسان عدالت خواه باشد. فرهنگ عدالت را گسترش بدهد.
تلویزیون یک پزشکی را نشان میداد، حدود 50 ساله، آنچنان در مناطق مرحوم تهران در مساجد با پیکانی میرفت و می آمد، به عنوان طبیب، آنقدر فرهنگ عدالت خواهی در وجودش شدید و واقعی بود که آرامش نداشت که آرام بگیرد. جوان بیست و چند ساله هم نبود. کسی که دلش برای مردم میتپد. اگر یک واقعه ای میبیند بی تفاوت نمیگذرد. اینطور هم نیست که اگر هم غصه خورد فقط در دلش قصه بخورد. یک کاری به اندازه توانش میکند. قطعا این عدالت خواه است که دنبال رفع مشکلات مردم است. دارد تمرین میکند دیگر. تمرین عملی است.با حرف که درست نمیشود. قطعا او هم اگر یک ماشین بهتری سوار بشود راحت تر میرود و می آید. خیلی سخت است که دارد ولی پیکان سوار میشود. چیزی که مردم قبیح نمیدانند هم سوار نمیشود. ساده ترین را سوار میشود.
اگر کسی خواست نزدیک بشود به طوری که اگر حضرت ظهور کردند جزء اولین کسانی باشد که به حضرت میپیوندد، از مهمترین شاخصه ها همین عدالت خواهی و توسعه فرهنگ عدالت است. آن هم نه فقط در فقر. نه فقط در مسائل مالی. در تمام جهات.
امروز بحثمان را دیگر عوض کردیم.
در فصل پانزدهم شموس، مسئله این است که تشکیل حکومت جهانی و غلبه حاکمیت نهایی حضرت، بر همه حاکمیت ها به طوری که در قبال حاکمیت ایشان هیچ حاکمیتی عرض اندام نخواهد کرد، غلبه حقیقت تکوینی است. نه فقط آرزوی شیعیان و مسلمانان باشد. مثل معاد که یک حقیقت تکوینی است و قطعا باید محقق بشود، نه چون دین اسلام امده و وعده داده و این وعده میخواهد محقق بشود، نه ،نقشه عالم بر این بوده که چنین حاکمیتی محقق بشود در عالم. این ظهور و غلبه بر همه افکار و همه سیاست ها و همه دولت ها و همه قدرت ها، این حقیقت باید در دنیا در انتها… این هم که میگوییم انتها، نه آخرین لحاظات عالم دنیا، انتها به معنای غایت دنیا که ممکن است خودش مدت ها عمر دنیا را بگیرد. آن روایت که میگوید لو لم یبق من الدنیا الا یوما واحد، آن میخواهد اهمیت را بیان بکند. که قضای حتم الهی است. مثل اینکه میگویند باید معاد در کار باشد. باید تکوینی است. نه باید تشریعی. و الا نه فقط انسان به اهداف انسانی و حیات انسانی نخواهد رسید، بلکه عالم به حیات و غایتش نخواهد رسید. چون تمام عالم از طریق انسان به غایتش میرسد و اگر انسان به غایتش نرسد، عالم به غایتش نرسیده است. پس اینکه حضرت در دوران ظهور بر همه دولت ها و قدرت ها و افکار غلبه پیدا میکنند، یعنی هم سلطه ظاهری و هم سلطه باطنی، سلطه درونی سلطه دل است. سلطه میل است. سلطه ظاهری ممکن است قهر آمیز باشد. به ظاهر تمکین بکند ولی در دل مخالف باشد. سلطه حضرت در آخر الزمان قهر امیز نیست. سلطه پذیرش دل هاست که اگر کسی نپذیرد که عده بسیار معدودی هستند، با عناد است که نمیپذیرند. میدانند اعتقاد حضرت بر حق است. اما عناد دارند. در آن روز کسی نمیماند که به این اعتقاد یقین پیدا نکرده باشند. باور نگوییم. یقین میکنند که صدق است. اما عده ای به خاطر عناد با اینکه میدانند حق است مقابلش می ایستند. این دیگر از این طور خارج است. لذا در آن زمان هیچ کسی نیست که این باور در وجودش محقق نشده باشد. این حقیقت در وجودش …یقین ایجاد نشده باشد. اگر مسئله را با این نگاه تصویر کردیم، سلطه و حکومت نهایی که حضرت ایجاد خواهد کرد، آن حقیقت وقتی مستقر میشود نه فقط همه افرادی که در ان دوره هستند خوشحال میشوند، بلکه تمام کسانی که در دوره های سابق بودند و از دنیا رفتند هم خوشحال میشوند. و نه فقط همه انسان های گذشته و حال خوشحال میشوند، بلکه تمام ملائکة الله و مدبرات عالم هم خوشحال میشوند. چون باب ارتباط عالم ارض با عالم سماء که مجرداتند به تمامه مفتوح میشود. تمام عروج اتفاق می افتد. تمام ابواب رفت و آمد درش ولوله و غلغله است. هیچ جایی آرامش ندارد. بر خلاف دوران دیگر که استعدادهای زیادی بود که بواسطه سلطه کفر، بواسطه سلطه شرک، سلطه های دیگر غیر الهی استعداد ها به نتیجه نمیرسید. ضایع میشد. آروزی انبیاء در طول تاریخ محقق نشده است. آرزوی انبیاء حاکمیت توحید بود. که در نظام ظاهر هم مستقر کنند. لذا آرزوی انبیاء د رطول تاریخ به تحقق نرسید چون مردم آمادگی نداشتند. تحقق آرزوهای انبیاء به قبول مردم واببسته بود، مردم تمکین نمیکردند، کامل محقق نمیشد. این آرزوها که دعای انبیاء بود، استعدادی بود که انبیاء ایجاد کرده بودند. بتمامه در دوره آخر الزمان میخواهد فعلیت پیدا بکند. لذا تمام برکاتی که در طول دوران بشریت امکان پذیر بود به فعلیت میرسد. غلبه یک غلبه تشریعی که فکر کنیم یک مشت شیعه میخاهند به حکومت برسند و 1400 سال بغض را خالی بکنند، این نیست. آنجا عقده گشایی نمیخواهد باشد. درست است که این بغض 1400 ساله هم سر باز میکند. اما این یک جزء کار است. حقیقت کار این است که بشریت میخواهد به آرزوی دیرینه ای که خداوند برای خلافت انسان و غایت عالم خلق کرده است، مثل معاد، برسد. چنانچه معاد یک عقده گشایی نیست. یوم الظهور یک حقیقت تکوینی است مثل معاد که در انتظار بشریت است. از ابتدای عالم هم وعده داده شده بوده است. از ابتدای آدم. در بین انبیاء تصدیق به او بوده. یاد آوری شده. در جایی که شیطان فرصت خواست در مقابل آدم، الی یوم یبعثون خواست، خطاب شد الی یوم الوقت المعلوم. زمان ظهور بود. زمان ظهور تا آنجا شیطان سلطه دارد. بعد از آن شیطان توسط حضرت سر بریده میشود. مفهومش بیان شده است. یک جلسه باید روایاتش را بیاوریم تا نتایجش را بگوییم. جایی که حکومت حضرت مستقر میشود، نه قیام، انجا مردم هیچ جهلی ندارند. هیچ فقر و حاجتی در کار نیتس. لذا اگر کسی تخطی میکند عن علم است. انما التوبة لله الی الذین یعملون السوء بجهالة. منتها جهالت دامنه اش خیلی وسیع است. مگر برسد به جایی که بگوید میدانم صحیح است. نه اینکه احتیاج دارم. نه اینکه خجالت میکشم، از باب اینکه میخواهم مقابل خدا بایستم این کار را میکنم. این دیگر توبه شاملش نمیشود. حتی از باب حال و حوصله نداشتن نیست. میخواهد مقابله بکند. اینها توبه شامل حالشان نمیشود. گاهی این حرف را از روی جهل میزنند.
گاهی از جای دیگر ناراحت است، برای خدا خط و نشان میکشد. آن هم جهالت است. نه. کسی که اگر خط و نشان میکشد باور دارد خدا را و از روی ناراحتی و عصبانیت را هم نمیگوید. وقتی بعدا طرف پشیمان میشود معلوم میشود عناد نداشته است. معاند خیلی کم است. اکثریت مردم جاهلند. لذا خداوند توبه قرار داده است.
در آن دوره فقط اهل عنادند که مجبورند ظاهر نکنند عنادشان را زیر سلطه حضرت.
-اینکه امام زمان عقول مردم را کامل میکنند، شامل اینها نمیشود؟
گاهی تیز هوش هم هستند. قصور در فهم ندارند. در بین عقلا کسانی بودند که در زیرکی و عقل کم نداشتند. اهل خیر هم بودند. زیرکی معاویه هم نه. اما کم کم ملکات رذیله انسان را در مقابل نظام عقل قرار میدهد. ابتداء جاهلانه. اما وقتی جاهلانه ایستاد و عملی انجام داد، برای اینکه جهلش را تثبیت بکند که تخطئه نشود، شروع میکند فلسفه میسازد برای جهلش. سنت سیئه ای میگذارد، دین را به انحراف میکشاند. اینها کسانی هستند که میفهمند که دارند جدا میشوند. نه اینکه عمل غلط را انجام میدهند، نسبت غلط دارد به خداوند میدهد. اما چون خودش را میخواهد تطهیر بکند و نشان بدهد که من باقی هستم، همه اینها را به عنوان… یواش یواش به جایی میرسد که در مقابل پیامبر خدا و امام معصوم و … می ایستد. اولش عقل است. اما کم کم در مقابلش می ایستد.
لذا در دوران ظهور این افراد استثناء هستند. در دوران حضرات هم بوده اند.
-عذاب استیصال اینها را نمیگیرد؟
دارد در روایات که عذاب استیصال برداشته شده است به واسطه وجود نبی ختمی و امت ختمی. به صورت جمعی و صریح عذاب استیصال نمی امد. مادام فیه که پیامبر هست و ما دامی که امت استغفار میکنند ، به عذاب استیصال دچار نمیشوند.
-مگر اینطور نیست که سنگ هم میگوید من را بشکافید و منافقی هست و او را بکشید.
لذا اینها دائما رسوا میشوند. در قیامت دست و پا و تمام اعضا و جوارح شهادت میدهند که این تخلف کرده است. این سنگ هم فقط اینطور نیست که آن سنگ شهادت بدهد. تن هم شهادت میدهد که این جانی که در تن هست خبیث است. منتها این شهادت بواسطه امام معصوم عیان میشود.
در روایت هم داریم. در ابتدای قیام حضرت، استقرار جزئی ، استقرار کامل. روایاتش می آید هر کدام که احکامش چیست.
در دوران استقرار تام حکومت حضرت احکام متفاوت میشود. دوران استقرار جزئی داخل در دوران ظهور میشود. کم کم آن به دالان رجعت منتهی میشود.
2- ع، علل الشرائع أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ أَقْبَلَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ اقْبِضْ هَذِهِ الْخَمْسَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَعْهَا فِي مَوَاضِعِهَا فَإِنَّهَا زَكَاةُ مَالِي فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَلْ خُذْهَا أَنْتَ فَضَعْهَا فِي جِيرَانِكَ وَ الْأَيْتَامِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ فِي إِخْوَانِكَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ
تا زمان امام صادق این سیستم وکالت نبود. حضرات هم امتناع میکردند از اخذ.
اینجا قبل از آن سازمان است. خودت برو. من اجازه داده ام. خودتان انجام بدهیم. همان دوره ای که حضرات سازمان وکالت داشتند، گاهی به وکلا میگفتند در هامن شهری که وکالت دارند صرف کنند. گاهی میگفتند پس بدهید خودشان خرج بکنید.
إِنَّمَا يَكُونُ هَذَا إِذَا قَامَ قَائِمُنَا
وجوب و جمع آوری اش در زمان قائم ما محقق میشود.
فَإِنَّهُ يَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ وَ يَعْدِلُ فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ
زوال مال تقسیمش بالسویه است یا موارد مصرف دارد؟ موارد مصرف دارد. موارد مصرفش هم بالسویه نیست. به تشخیص اولویت است. این بالسویه که اینجا میگویند، معلوم میشود که برگشت مسئله است به بیت المالی که در دست مسلمین قرار میگیرد. نمیخواهد بگوید زکات را بالسویه تقسمی میکند. این برگشت میکند به بیت المالی که در دست حضرت است. یا اگر زکات مال است، بعد از اینکه اولویت ها محقق شده، مورد مصرفی ندارد، امام میتواند بالسویه تقسیم کند.
الْبَرِّ مِنْهُمْ وَ الْفَاجِرِ
اگر دوران حاکمیت حضرت باشد، فاجر معنا نمیدهد. خواهیم گفت چرا فاجر معنا نمیدهد. دوران غیبت را شامل میشود. دوران حاکمیت حضرت در ابتدای قیام را هم شامل میشود. از خود قرائن به دست می آید.
فَمَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ فَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمَهْدِيَّ لِأَنَّهُ يُهْدَى لِأَمْرٍ خَفِيٍّ يَسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ كُتُبِ اللَّهِ مِنْ غَارٍ بِأَنْطَاكِيَّةَ
این بیان برفرض اینکه این روایت صحیح باشد و بیان شده باشد، حرف دقیقی است. آن امر خفی یک امر عالمی است. یک مصداقش این است. یکی از امور خفی که به آن هدایت شده است پیدا کردن کتب است. کتب فقط اوراق نیست. اشراف و احاطه به آنهاست که با آنها حضرت میتواند …
فَيَحْكُمُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِالْإِنْجِيلِ وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ
معلوم میشود دوران قبل از استقرار حاکمیت حضرت است. و الا در دوران استقرار مسیحی و یهودی معنا نددارد. اینطور نیست که حضرت از دم همه را بکشد. نه. کار حضرت هدایتگری است. کار حضرت این است که مردم را دعوت میکنند از همان جهتی که قبول دارند. نشان میدهد که تورات حقیقی به نحوی است که شواهد صدق درش هست و مردم قبول میکنند. مردم را میرساند به اسلام. از تورات و انجیل و زبور به اسلام میرسند. لذا هم سنن و مواریث انبیاء را دارد، عصای موسی، خاتم سلیمان، مواریث یونس و ایوب و … . همه را دارد. به کار رهم میگیرد. برای اینکه میخواهد عقول بشر را به مرتبه ای برساند که همه برسند به اوج. اما از این تنگناها عبور بدهد. پس یک دوره انتقالی میخواهد. در این دوره اهل انجیل و اهل زبور و اهل تورات هستند و باهاشان گفتگو میشود و مناظره میشود و دعوت صورت میگیرد. اینها با میل به سمت اسلام می آیند نه با زور. لذا این دوران دوران استقرا رحکومت حضرت نیست. چون در دوران حکومت حضرت، همه ادیان دیگر به اسلام گرویده اند. اینها قرائن است. قرائن دست ما را باز میگذارد که بفهمیم برای کدام دوره است.
وَ بَيْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِالْفُرْقَانِ وَ تُجْمَعُ إِلَيْهِ أَمْوَالُ الدُّنْيَا كُلُّهَا مَا فِي بَطْنِ الْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا فَيَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِيهِ الْأَرْحَامَ وَ سَفَكْتُمْ فِيهِ الدِّمَاءَ وَ رَكِبْتُمْ فِيهِ مَحَارِمَ اللَّهِ
بیایید این چیزی که همه اینها را به خاطر آن انجام دادید، بردارید. نه اینکه کپه کرده باشند یک جا. یک روایت بیان شد که مردم را به غنا میرساند. مردم احساس بی نیازی میکنند. تعلقات در دلشان بریده میشود. اینجا که میفرماید اینها جمع میشود، به این نیست که مردم بیایند بگیرند. در روای دیگر هست که یک نفر میرود. میگویند دامنت را بگیر. به کیسه میدهند. نه یک چیزی در دستش. بعدکه میگیرد، میبیند هیچ کسی نیامد. میابد د روجودش حرص را که این حریص بود. غنا را در دیگران میبیند. حرص را درخودش. پشیمان میشود. میگویند ما پس نمیگیریم.
فَيُعْطِي شَيْئاً لَمْ يُعْطِ أَحَدٌ كَانَ قَبْلَهُ
این چیست که قبل از این داده نشده بوده؟ غنا. این کمال است. نه اینکه مال زیاد بدهند. یک چیزی میدهد به مردم که تا حالا نداده بوده است. نه اینکه بیشتر از بقیه بدهد. کسی غنا را به مردم نداده بود. این بی نیازی که عمومیت پیدا میکند و فرهنگ عمومی میشود. ممکن است سابق از این افرادی به این مرتبه رسیده باشند. اما فرهنگ عمومی بشود، این فرهنگی است که در زمان ظهور محقق میشود. اگر این فرهنگ میخواهد محقق بشود، آیا وظیفه ما این اهست که جهت گیری مان را به سمت آن قرار بدهیم یا نه؟ باید جزء اهداف قرار بدهیم.
نه اینکه جایزه های بانک ها را افزایش بدهند. شما ممتاز از دیگران باشید. با یک طلای خاص. متفاوت باشید. همه چشم ها به سمت تو خیره بشود. فکر میکنند این غناست. کسی اینطور باشد بدبخت و بیچاره است. این را ممکن است بر گردن سگی هم بیندازند. اگر قرار شد امتیاز به این باشد، یک میلیاردر وصیت کرده بود همه ثروتش برای سگش باشد. خب او بهتر میشود که!
وقتی موسی بر فرعون وارد شد، خندید. گفت این با یک پوست آمده، نه دست بند طلایی دارد، میگوید اگر ایمان بیاوری به خدای من، من تضمین میکنم سلطنت تو را. مردم هم خندیدند. خودش دارد از گرسنگی میمیرد، میگوید همه حکومت تو را تضمین میکنم. با ملاک های ما خنده دار است. حضرت فرهنگ غنا را حاکم میکند. به مردم چیز یمیدهد که تا به حال نداده است. اگر ما این را باور کردیم که یکی از مشخصات جامعه امام زمانی این است که مردم احساس غنا میکنند، این تمام رفتار اقتصادی و فرهنگی را متفاوت میکند.
باید جزء هدف گیری هایمان باشد نه؟ باید به سمت فرهنگ غنا حرکت بکنیم. ساز و کار میطلبد. ما نا آشناییم. هیچ انسی نداریم به فرهنگ غنا. اگر بخواهیم زندگی را سوق بدهیم به فرهنگ غنا، فکر نکرده ایم. اینها ساز و کار است. این هدف است. راهکارهایش در رویات دیگر هست.
هدف ئرا هدف گیری بکنید، با راهکار به سمت هدف حرکت بکنید.
قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ رَجُلٌ مِنِّي اسْمُهُ كَاسْمِي يَحْفَظُنِي اللَّهُ فِيهِ
خداوند حفظ میکند مرا در او. این خیلی میتواند معانی مختلفی داشته باشد. همه اش هم مراد است. قبلا عرض کردیم که کلام معصوم و کلام قرآن، هرچه که به دلالت مطابقی، التزامی و تضمنی دلالت داشته باشد، همه مراد است. چون متلکم غافل از دلالات نبوده است. میتوانست کلامی به کار ببرد که این دلالت درش نباشد. ما کلامی که به کار میبریم، میتوانیم بگوییم حواسم به دلالت التزامی اش نبود. اما معصوم غفلت ندارد. خداوند غفلت ندارد.
مرحم علامه میفرمودند نسبت بدهید. این هم جزء کلام معصوم است. جزء کلام قرآن است.
این یحفظنی الله فیه، دلالات مختلفی ازش در می آید. همه اش میتوان مراد باشد. اینطور نیتس که یکی مراد باشد و دیگری مراد نباشد. همه اینها مراد است.
آن حقیقتی که من به عنوان دین آوردم، تحققش و بقا و حفظش در وجود امام زمان محقق میشود. همه اهل حدیث این را ذکر کرده اند. یحفظنی الله فیه مراتب دیگری هم دارد البته.
مرحوم مجلسی فرموده است یحفظ حقی و حرمتی فی شانه. یعنی همه حقوقی که برای من ذکر کرده بود خداوند، به عنوان رسول، در او انجام میدهد. نصرتش میکند. حفظش میکند. اعانه اش میکند. این هم درست است.
یا تمام عهودی که از امت گذشته نسبت به نبی ختمی گرفته شده است، همه نسبت به حضرت حجت هم صادق است. تا آنجا صادق است. میشود نتیجه همه پیمان ها و عهد های سابق.
وَ يَعْمَلُ بِسُنَّتِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ نُوراً بَعْدَ مَا تَمْتَلِئُ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ سُوءاً.
اجرای عدالت میشود قسط. لیقوم الناس بالقسط. مردم را قائم به قسط میکند. محقق میشود این. عدل خود فرهنگ عدالت است. صفت اخلاقی و وجودی اینها عدالت میشود. مبدا میلشان تغییر پیدا ک.رده است. نه فقط عملشان که قسط بود. مبدا میلشان تغییر کرده است. نور میشود مرتبه اعتقادی. قسطا و عدلا و نورا. نور مظهریت اسم الهی میشود. این قسطا و عدلا و نورا سه مرتبه است. قسط در مرتبه قیام به عمل. عدل در صفات. نور در مرتبه ذات و اعتقاد است.
در مقابلش ظلم تحقق در خارج است. جور انحراف اس. در مقابل عدل است. سوءا که ظلمت است که در مقابل نور است. این تاریکی اعتقادی است. هر سه مرتبه را محقق میکند. انسان را در تمام مراتب ثلاثش به کمال میرسد.
همچنان که در این سه مرتبه به نقص و اعوجاج مبتلا شده بوده است.
177- أَقُولُ رُوِيَ فِي كِتَابِ مَزَارٍ لِبَعْضِ قُدَمَاءِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ كَأَنِّي أَرَى نُزُولَ الْقَائِمِ ع فِي مَسْجِدِ السَّهْلَةِ بِأَهْلِهِ وَ عِيَالِهِ قُلْتُ يَكُونُ مَنْزِلَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ نَعَمْ كَانَ فِيهِ مَنْزِلُ إِدْرِيسَ وَ كَانَ مَنْزِلَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ صَلَّى فِيهِ وَ فِيهِ مَسْكَنُ الْخَضِرِ وَ الْمُقِيمُ فِيهِ كَالْمُقِيمِ فِي فُسْطَاطِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِلَّا وَ قَلْبُهُ يَحِنُّ إِلَيْهِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا يَزَالُ الْقَائِمُ فِيهِ أَبَداً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمِنْ بَعْدِهِ قَالَ هَكَذَا مِنْ بَعْدِهِ إِلَى انْقِضَاءِ الْخَلْقِ قُلْتُ فَمَا يَكُونُ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ عِنْدَهُ- قَالَ يُسَالِمُهُمْ كَمَا سَالَمَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص
حضرت هم با آنها پیمان میبیندد.
وَ يُؤَدُّونَ الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ
با قبول تحقیر مییمانند.
قُلْتُ فَمَنْ نَصَبَ لَكُمْ عَدَاوَةً
دشمنان شما چی؟
ببینید، در نگاه اول که میگوییم، ذهن نرود سراغ اهل سنت. اهل سنت دشمنان حضرات نیستند. ناصبی ها از ابتدا فرقه خاصی بودند. اهل دشمنی بودند. اینها هستند. نه مطلق اهل سنت. و الا حضرتی که با یهودی و نصرانی و صابئی پیمان میبیندد، حتما با اهل سنت به نحو عام از دم تیغ نمیگذراند.
من نصف لکم عداوة
فَقَالَ لَا يَا بَا مُحَمَّدٍ مَا لِمَنْ خَالَفَنَا فِي دَوْلَتِنَا مِنْ نَصِيبٍ
آنهایی که با ما مخالفت میکردند، به معنای دشمنی. و الا مخالفت به معنای عام را یهودیان هم داشتند دیگر. مخالفت به معنای عام را که همه دارند.
إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَلَّ لَنَا دِمَاءَهُمْ عِنْدَ قِيَامِ قَائِمِنَا
وقتی قائم ما قیام میکند، اهل نصب، یعنی اهل عناد، کسانی که با شناخت ما ایستادند.
فَالْيَوْمَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا وَ عَلَيْكُمْ
امروز خون آنها محفوظ است. هم بر ما ب هعنوان امام و هم بر شما به عنوان ماموم محرم است.
ذَلِكَ فَلَا يَغُرَّنَّكَ أَحَدٌ
یک وقت به این بهانه قیام نکنید. این کلام را دستاویز امروز قرار ندهید. همین که امروز شیعه انگلیسی میخواهد انجام بدهد.
إِذَا قَامَ قَائِمُنَا انْتَقَمَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لَنَا أَجْمَعِينَ.
آنجا این انتقام گرفته مشیود. تا قبل از آن این انتقام درست نیست
مگر اینکه آنها قیام کنند، شما بخواهید دفاع بکنید. آنجا فرقی نمیکند. اگر شیعه باشند و بیایند هم حق دفاع محفوظ است. حق تعرض ابتدایی داده نشده است. گفته اند باید در آن دوره باشد.
حضرت در دوران قیام میتواند چنانچه پیامبر اکرم با یهودیان خیبر و بنی النضیر و … عهد بست تا مقابل مشرکین بایستد، وفادار هم بودند. تا اینکه عهد شکنی کردند.
حضرت میتواند با اینها مسالمت داشته باشد و در مقابل دشمنان بایستد.
اما در دوران بعد از استقرار اینها را میکشد تا ایمان بیاورند؟ نه. هدایت میکند. با تورات و انجیل و زبور و… احتجاج تام میشود.
175- كا، الكافي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْأَحْوَلِ عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يُحَدِّثُ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع عَرَضَ الْإِيمَانَ عَلَى كُلِ نَاصِبٍ
بر ناصب هم عرضه میشود.
فَإِنْ دَخَلَ فِيهِ بِحَقِيقَةٍ وَ إِلَّا ضَرَبَ عُنُقَهُ أَوْ يُؤَدِّيَ الْجِزْيَةَ كَمَا يُؤَدِّيهَا الْيَوْمَ أَهْلُ الذِّمَّةِ
اینها مراحل است. یا گردن اینها زده میشود و یا معامله اهل کتاب میشود و جزیه گرفته میشود. معلوم میشود این هم یک دوره ای است.
وَ يَشُدُّ عَلَى وَسَطِهِ الْهِمْيَانَ
لباسی میپوشند که معلوم بشود اینها مسلمان نیستند. ادعای اسلام نکنند. کار جالبی است. این خودش یک تحقیر است.
وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الْأَمْصَارِ إِلَى السَّوَادِ.
از شهر ها اینها را به جاهای دور تبعید میکنند. که مرضشان مسری نشود. اگر زنده گذاشتند، قدرت تبلیغ پیدا نکنند که بخواهند توطئه بکنند. تنها بشوند که از حالت عده و عده ای بتوانند تشکیل بدهند، نباشند.
اینها دوران قیام حضرت است.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 49” دیدگاه میگذارید;