بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:بحث مناسبتی: ظرفیت سازی عاشورا برای ظهور با به اوج رساندن نفرت از بدی ظالمین و شوق به خوبی اهل بیت

جلسه گذشته به دنبال بحث سال گذشته بود. بحث رابطه عاشورا و ظهور. تتمه ای از مباحث را عرض کردیم. هرچند بسیاری از مباحث ماند. امروز به جهت دیگری بحثی مرتبط عرض میکنیم. آن بحث را میگذاریم وقتی مناسب تر. این بحث هم بحث مهمی است.

یکی از مباحثی که اگر انسان به صورت کلان به تاریخ انسانی نگاه بکند، دیدن این است که انبیاء که از اتبدا آمدند به دنبال ظرفیت سازی بودند. آدم علیه لاسلام که آمد بعد انبیاء و رسولان اولوا العظم، همه دنبال این بودند که ظرفیت و استعداد نسان را بالاتر و بالاتر ببرند. هرچقدر استعداد اانسان رو به گسترش برود اجابت نسبت به او بالاتر محقق میشود.

سنتی که در تاریخ هست این است که همه انبیاء به دنبال ظرفیت سازی بودند. به این گونه بود که هر نبی ای می آمد، به دنبال نبی قبلی، علاوه برظرفیتی که نبی قبلی ایجاد کرده بود، یک ظرفیت جدید ایجاد میکرد. مقابله با او هم به همان نسبت مقابله با این ظرفیت جدید بود. با این نگاه، اگر انسان یک نگاه دوباره به تاریخ انبیاء بیندازد، میتواند این رگه و ریشه را پیدا بکند. به دنبال این، قطعا دو دسته در مقابل قرار میگیرند. هرچقدر ظرفیت بالا میرود، دو جهت به فعلیت نزدیک یمشود، سعادت بالاتر برای ظرفیت بالاتر کمال، شقاوت بالاتر به خاطر ظرفیت بالارفتن ظرفیت شقاوت. بیشتر شدن استعتداد انسانی فقط در جهت کمال نیست. کودک وقتی رشد میکند، هرچقدر جلوتر می آید استعدادش بیشتر میشود. دنبال خودش دو خط مقابلش پررنگ تر میشود. کم کم به دوران تمییز میرسد. ممکن است نسبت به دیگران ستم و زور ایجاد کند همین کودک در افراد مقابل نزدیک خودش. به جایی میرسد که میفهمد بد است و انجام میدهد در دوران تمییز. بعد به دوران بلوغ میرسد. کودکی بشریت در دورانی بوده که کودکی را تبدیل بکنند به بلوغ. بلوغ بشریت دوران نبی ختمی بود. به صورت کلان داریم نگاه میکنیم. نه اینکه در دوران قبل تکلیف نبوده. در دوران قبل از پیامبر همه ظرفیت سازی میکردند تا بشر به مرتبه ای برسد که قدرت مخاطبه دین ختمی را پیدا بکند. این دین تا آخر دین واحد است. همانطور که انسان که به بلوغ میرسد، مکلف میشود به تکالیف. هرچند وقتی کمالش بالاتر میرود ،بهره مندی اش از دین بالاتر میرود.

ظرفیت انبیاء به این گونه است که دین نبی ختمی مربوط به دوران اصلی بشریت است. این ظرفیت سازی و استعداد سازی یکی از جریان سازی های اساسی انبیاء بوده است و هرچقدر هم ظالمان در مقابل انبیاء قرار گرفتند تا مقابل این خط بایستند ،از اینکه میبینیم هر دوره ای گذشته رسولی که آمده افضل از رسول قبل بوده، نشان میدهد که این ها در مقابله با انبیاء موفق نبودند. دین قبلی از دین بعدی کاملتر بود. نمیگوییم هر نبی ای از جهت وجودی قوی تر از نبی بعدی است. اما از جهت دینی، دین بعدی استعداد بالاتری از بشر را به فعلیت میرساند. لذا ادیان نشان دهنده این است که ظالمان در مقابله با دین موفق نبودند. لذا اگر بشئریت رسید به دوره ای که بشریت مخاطب شد به این دین، نشان میدهد که نقشه الهی برای رشد بشر برای رسیدن به استعداد نهایی موفق بوده است. یعنی به بلوغ رسیده است بشریت. نشان میدهد که این رشد بشر و استعداد ها در طول تاریخ موفق بوده. درست بوده.

این ظرفیت سازی که ایجاد میکردند انبیاء، این ظرفیت سازی در طول تاریخ، هر نبی که می آید، به این ظرفیت انسانی افزوده. وقتی این ظرفیت اضافه میشود، به جایی میرسد که ظرفیت به نقطه جامعش میرسد. اگر به نقطه جامعش رسید، یعنی انبیاء و نقشه الهی در طول تاریخ موفق بود و هیچ ظلمی و معارضه ای در طول تاریخ موفق نشده بود این را خاموش کند و مقابلش بایستد. لذا ظلم ظالمین در طریق به فعلیت رسیدن نقشه الهی بود. درست است کهظالمین در مقابل انبیاء قیام کردند. اما خوشد به فعلیت رساندن این نقشه بود. چون استعداد ها رشدشان یک سری در شناخت ظلم و نفرت نسبت به بدی به فعلیت میرسد.ی ک سری هم در دیدن کمالات.

ظالمان هم حرکتی داشتند که کارشان این بود که نفرت مردم به ظلم را شدیدتر بکنند. این نفرت به ظلم و شوق به کمال، این نقشه الهی بود تا بشر به رشد و کمال برسد. راه های مقابل او در شدت روشنی و ظلمت بود. روشنی نسبت به کمال و ظلمت نسبت به آن شقاوت ها. این دوتا در اوج خودشان باشند. روشنی و ظلمت هرچقدر فاصله اش بیشتر بشود، دوراه قویتر است. استعداد ها شدیدتر است.

عیسی وقتی آمد تمایز سماء چهارم ایجاد شد. نبی ختمی که آمد تمایز سماء هفتم محقق شد.

در دوران نبی ختمی هم وقتی بشریت به بلوغ خودش رسید و دین نبی ختمی آمد، از این به بعد استعداد بشری رو به کمال نیست؟ چرا.

تاریخ انسانی یک دوره داشته از کودکی تا بلوغ. یک رشدی از بلوغ است تا کمال. تمام انبیاء و دوره قبل از نبی ختمی، دوره رسیدن به بلوغ انسانی بوده. دوران نبی ختمی و حضرات معصومین تا زمان ظهور رسیدن به اوج کمال است. در حالی که یک دین واحد مخاطب به انسان است، ولی مراتبی از بهره مندی را در دوران عمرش پیدا میکند. دین ثابت بود. اما بهره مندی این تغییر میکند. در قبل از این، دین ها برای اینکه کف استعداد را ایجاد کنند مختلف بودند.

-برای هیچ کس امکان رشد بیشتر نبوده؟

برای اوحدی مثل خود انبیاء و اوصیاء امکان رشد بود. دعوت عمومی و دعوت امت بود. باید جامعه به این رشد میرسید. انبیاء برای افراد نیامدند. برای امت ها آمدند. نیاز عمومی هرچقدر رشد پیدا میکرد نبی بالاتری را تقاضا میکرد. اجابت بالاتری محقق میشد. آمدن انبیاء و ادیان و ارسال رسل و انزال کتب دائر مدار طلب وجودی انسان ها بود. یعنی وقتی امت ها به این مرتبه از طلب میرسیدند، رسول از طرف خداوند می امد. منتها رسیدن به این مرتبه به این معنا که اجمالا دنبال راه حلی بودند. نه اینکه بشناسند و بدانند. به دین متدین باشند و بخواهند. اما دنبال نجات مرتبه بعدی بود. فشار ها و سختی ها بیشتر این استعداد را ایجاد میکند. راحتی و نعمت، کمتر استعداد ایجاد میکند.

انبیاء بزرگ در دوران راحتی نیامده اند. سختی تقاضا ایاجد میکند. اجابتش به این است که نبی بعدی بیاید. یا کتاب بعدی ایجاد بشود.

این سیره الهی و سنت لاهی است که دائما ارسال رسل و انزال کتب، همیشه دائر مدار طلب بوده. هرچقدر طلب شدیدتر بشود، اجابت قطعی تر و شدیدتر است. این اصل کلی را اگر در نظر بگیریم، آن وقت در دوران نبی ختمی، عصر محمدی صلی الله علیه و آله و سلم، این حقیقت خودش را به جهت عامتری و اساسی تری نشان میدهد. از این به بعد بشر به دوران بلوغش رسیده است. اما بشر رو به کمال است. در کمالش دارد مرتبه به مرتبه… لذا اگر میفرمایند پیامبر اکرم برای تنزیل کتاب قیام کرد و امیر مومنان برای تاویل کتاب قیام کرد… جنگ های پیامبر برای تنزیل بود و جنگ های امیر المومنین برای تاویل بود، یعنی حقایقش دارد جایگیر میشود. انما انت منذر و لکل قوم هاد. هادی آمده که منذریتی که قرآن را آورده بود، گسترده و اشکار بکند. لایه های درونی تر او را آشکار بکند. چون طلب ها مطابق او دارد بالا میرود. یعنی نبی ختمی و حضرات معصومین در سیر حرکتی شان تا زمان ظهور ،دائما لایه ای بعد لایه ای از وجود انسان ها را به سمت فعلیت پیش بردند و استعداد سازی کردند و ایجاد طلب.

در پاسخ: بعد از بلوغ بشر، این دین لایه ها دارد. در دین های قبلی، چون هنوز به بلوغ نرسیده بوده، باید مرتبه ای را اجابت میکرده. اما وقتی به بلوغ میرسد، یک دین می آید. لایه های باطنی دارد. اسلام و ایمان مراتب دارد. نیاز بشر روز به روز گسترده میشود.

اینکه آیا این برای همه بوده است، نه، عرض کردیم خود انبیاء این خطاب را نداشتند. خودشان جزء امت ختمی هستند. اوحدی هم جزء امت ختمی هستند. این عموم بشر را مورد خطاب قرار داده است.

بعد از بلوغ دین واحدی دارد. در یک مرتبه ای دینی ندارد. در یک مرتبه ای امر و نهی دارد. در مرتبه تمییز امر و نهی بیشتری دارد. بعد میرسد به جایی که میفهمد. اینجا مراتب بعدی هم دارد.

در نظام بشری هم این استعداد سازی و اینکه ظرفیت ها را روز به روز گسترش بدهند، این بوده..

چون خداوند مجیب علی الاطلاق است، تقاضا ها بیشتر بشود، تقاضاها بالاتر است. هرچقدر تقاضا بالاتر باشد، اجابت بالاتری محقق میشود. اگر جایی اجابت نیست حتما تقاضا نیست. امکان ندارد تقاضا باشد اجابت نباشد. این رابطه قطعیه است که اگر به کسی دعا را دادیم، اجابت را قطعا دادیم.

در پاسخ: بین استعداد و تقاضا دو مرتبه است. انبیاء آمدند اولا استعداد را بالاتر ببرند، بعد تقاضا را. تقاضای فعلیت در دو جهت میشود. کمال و شقاوت. وقتی هر نبی ای می آید، شیاطین هم به همان نسبت قوی تر میشود. چون تقاضای بالاتری به دنبالش آمده است. اینها نگاه کلان به سیر انسان است. در نگاه کلان وقتی نگاه بکنیم. هر نبی ای که آمده است ،دو کار کرده است. یکی اینکه استعداد را افزون کرده است. این استعداد بیشتر دوراه قرار میدهد جلوی او، ایمان بالاتر و شقاوت بالاتر. نبی خواسته که ایمان بالاتر را قبول کنند. اما مقابل این هم عده ای به فعلیت میرسند. بالاترین شقاوت ها در دین ختمی محقق میشود. هر شقاوتی در امت های قبلی بوده،در دائره آن امت ها بوده است.

-قوم ما انذر آبائهم … اینها قبلا انذار نشده بودند و استعتدادشان بالا نرفته بود

ما قائلیم که اثار محیط و ژنتیک و …. از انبیاء گذشته باقی مانده است. زحمات قبلی از بین نمیرود. در قوم پیامب رحنیفیت بود. از ابراهیم سلام الله علیه. یعنی سنت های قبلی بود. بله، دورانی بود که برای اینها منذر نبود. یعنی نبی زنده حی ای که ماموریت از جانب خداوند داشته باشد. اما وراثت امت های گذشته و انبیاء گذشته بوده است یا نه. وراثت شیطنت های گذشته بوده یا نبوده؟ بوده. امت های ختمی متراکم سنت های گذشته از شیطنت ها و هدایت هاست. همه این استعداد ها متراکم شده و آماده شده… این استعداد ایجاد کرده برای طلب دین ختمی. حالا که این طلب تا اینجا ایجاد شده… اگر ما همین سنت را در نگاه الهی و سنت الهی که در تاریخ بوده نگاه کنیم در دین ختمی منتها با این تفاوت که اگر تا به حال لایه های استعدادی به صورتی تغییر میکرد که دین جدیدی را طلب میکرد، از این به بعد لایه های استعدادی به گونه ای است که لایه های همین دین را طلب میکند. بحث غیبت که محقق میشود، غیبت که سر من اسرار الله و امرٌ من امر الله که یکی از عظیمترین وقایع بشری است که انسان میخواهد عبور بکند از تن، تحقق غیبت نشان میدهد که نقشه الهی در رسیدن به استعداد سازی کاملا پییاده شده است.

بشر رسیده است به جایی که میتواند مثل خورشید پشت ابر بهره مند باشد از امام. این مرتبه، عظمت وجودی انسان است که در دوران قبل برای اوحدی بود، در این دوره دستور عمومی است.ی عنی استعداد عمومی برای این مرتبه هست. اگر استعداد عمومی نبود این مرتبه اجابت نمیشد. نصابی از استعداد که میطلبد این را محقق بکند ،محقق است. پس نقشه الهیه در رساندن انسان ها به این مرتبه از ظرفیت محقق شده است. پس انسان ها این مرتبه از ظرفیت و استعداد را امروز دارند. این مرتبه از تقاضا امکان پذیر است. اگر این تقاضا محقق بشود و به فعلیت برسد ظهور محقق میشود. یعنی جایی که استعداد این تقاضا هست، اگر فرهنگ طلب ظهور، به گونه ای رشد بکند که تقاضا صورت بگیرد، همچنان که در امت های گذشته وقتی به این مرتبه از تقاضا میرسیدند، نبی آن امت ظاهر میشد، در امت ختمی اگر این مرتبه از استعداد به فعلیت و تقاضا برسد، ظهور محقق است. نه اینکه همه انسان ها. حد نصابی از انسان ها به این برسند. آن هم نه به نحو صراحت که امام زمان را طلب بکند. طلب حقیقتی باشد که این استعداد را به فعلیت برساند. ممکن است نداند اسمش امام زمان است. میداند که چنین طلبی هست. یکی نفرت از ظلم باید به اوج برسد.ی کی هم شوق به کمال است. هرچقدر این دو در زمان غیبت به اوج بیشتری برسد، ظهور نزدیکتر میشود. اگر وظیفه ما امروز بخواهد معلوم بشود که باید چه بکنیم، کار ما این است که اول در وجود خودمان شوق به کمال و نفرت از ظلم، آن هم انحاء ظلم. امروز بشریت در ظلمت نسبت به خودش در اوج است. انانیت ها اگر در گذشته مربوط به افراد شاخص بود، امروز انانیت ها عمومیت دارد. انسان محوری که در عالم محقق شده و انسان خودش را جای خدا نشانده، اوج انانیت است. میگوید خدا برای من چه نفعی دارد. چه میکند. خودش محور است و خدا را در محور نفع خودش میخواهد. اگر قبلا یکی میگفت انا ربکم الاعلی، امروز همه میگویند. منتهی در حیطه خودشان. خدا جایی به کار می اید که در خدمت من باشد. گستردگی انانیت در آخر الزمان در اوج است. اینکه ظلم فراگیر میشود و شدت پیدا میکند، شدت گاهی کمیت نیست. شدت گاهی کیفیت ظلمت است. آنچنان ظلمت شدید میشود که کسی ظلمت را ظلمت نمیبیند. این شدت ظلمت است. فراگیری ظلمت است. ههمه به انانیت مبتلا هستند و کمال هم نمیبینند. اگر در زمانی که افکار می آیند این را نهادینه میکنند، آن مکاتب می آیند این نگاه را نهادینه مینکند، نگاه فردی نمیشود، نگاه تمدنی بشری میشود به این. ظلمت پشتوانه تمدنی برای خودش پیدا میکندف این اوج ظلمت است. ظلمت متراکم است. اینجاست که آن ظلم همه جا را فراگرفته و پشتوانه فکری پیدا کرده است.مبارزه با این خیلی فرق میکند با جایی که دارای عقبه نیست.

عقبه فکری عظیم پیدا میکند. نازله مرتبه احدیت میشود که جای خودش بحث دارد. لذا در دوره ظهور هرچقدر این مسئله در وجود عموم مردم، فرهنگ مهدویت و ظهور در دو شاخه شناخت ظلم و انحاء ظلم و شناخت کمال و انحاء کمال و تقاضای کمال و انحاء کمال و نفرت به ظلم و انحائ ظلم، هرچقدر شدیدتر بشدو، جامعه تقاضایش به این برسد، اجابتش قطعی تر میشود. اگر عرض کردیم جریان عاشورا بالاترین تاثیر را در جریان ظههور دارد، یکی از علت هایش این است که ظرفیت سازی که عاشورا ایجاد کرد، برای رسیدن به این مرتبه که نسبت به ظلم بالاتری نفرت به ظلم و بالاترین شوق به کمال ایجاد بشود، و شدت این ظرفیت سازی باعث شد که به شدت این جریان مقلوبه بشود، نشان میدهد که این جریان عاشورا یک عقبه فکری دارد. اما عقبه فکری آنجا بود. امکانش بود که این ظرفیت را بالا ببرد. این نگاه به جریان ظهور اگر محقق بشود ،بحث جدید تری پیش می آید.

یک نگاه جدی است که ما تکلیفمان امروز چیست؟ گفتمان سازی جریان مهدویت را به نحوی بیان کنیم که احساس نیاز بشود. بعد تقاضا صورت بگیرد.

استعداد سازی بشود. در مرحله اول نسبت به خود انسان است. در مرتبه دوم نسبت به دیگران. اگر میخواهیم تعجیل در ظهور را، باید این تشنگی و عطش شدت پیدا بکند. نه اینکه به تعبیر آن حجیته ها ظلم را مضاعف بکنیم تا مردم به ستوه بیایند. نه. شناخت ظلم و نفرت از ظلم. این استعداد را بشود از دوران غیبت به دوران ظهور متصل کرد.

در پاسخ: در نسبت انبیاء هرجا دعایی صورت بگیرد اجابت هست. تاخیر در اجابت به لحاظ حکمت است.

میگویند هم یعقوب میدانست یوسف زنده است و هم یوسف میدانست یعقوب زنده است و کجاست. چنانچه در بعضی روایات دارد که یوسف که تقاضا نمیکرد، چون میدانست. تقاضای انبیاء تابع مشاهده شان بود. میدانستند که باید تاخیر باشد. حضرت یعقوب تقاضا نداشت. اما حزن داشت. حزن تحمل است. صبر است. میدانست که باید صبر بکند. این سخت بود. قطعا در نظام انبیاء امر این است که دعای آنها تابع مشاهده شان است لذا مستجاب است. چون میبینند هست میخواهند.

هرچقدر حرکت عمیق تر میشود و پشتوانه پیدا میکند، مقابله با او سخت تر میشود. جامعه ای که فرهنگی را میپذیرد و با او حشر پیدا میکند، نجات از او سخت تر است تا جامعه ای که فقط یک افعال ظلمانی درش هست.

تغییر جامعه خیلی سنگین است. عمق آداب و ملکات وقتی باقی بماند، فشار که برداشته بشودف آنها برمیگردد.

انبیاء که می آمدند، چون طول میکیشد تا اینها سنت ها را برداند، وقتی انبیاء از دنیا میرفتند، امر مقلوبه میشد و برمیگشت. آدم نوح هود و …. وقتی از دنیا میرفتند امر مقلوبه میشد.

سختی کار همین است که بسیار از تارو پود های فرهنگ انانیت در فهرنگ ما دویده است که خلاف روح اسلام است. باورهایی در ما ایجاد شده که احتمال هم نمیدهیم غلط باشد.

اول بین نخبگان است. آیا این تغییر و تقاضا و استعداد فقط در نخبگان باید ایجاد بشود؟ نه. در زمان انبیاء نخبگان گاهی بودند، تقاضا داشتند، اما نبی برای استعداد عمومی می آمد. نه یعنی همه. نصاب عمومی. در دورانی که نخبگان بودند، اخذ میکردند چه با واسطه و چه بی واسطه از انبیاء. انبیاء مستخفی بودند. انبیاء مستعلن جایی بود که استعداد عمومیت داشت. لذا اگر میخواهیم ظهور محقق بشود، باید طلب به مرتبه ای از همگانی شدن برسد.

وقتی ظالم در اوج ظلم خودش را نشان میدهد، بیدار کنندگی دارد.

در پاسخ: بحثی که در مورد موسی میشود که کودکانی را که کشتند، تراکم پیدا کرد، کمالی که از هر کودکی میخواست محقق بشود و ظهور پیدا بکندف تراکم پیدا کرد، تراکم پیدا کرد این کشته ها و قتل ها د روجود موسی. وقتی موسی ظهور کرد، این کمالاتی که تک تک و پراکنده میخواست ظهور پیدا بکند که ظالمین جلوی آن را گرفتند فدر وجود موسی آن حقیقت گسترده و پراکنده شد. او مانع شد و مواخذ است که این کار را کرد. اما خداوند راه دیگری دارد برا ظهور و بروز. آنچه باید محقق بشود در نظام احسن ،محقق میشود. این راهش ممکن است مختلف بشود.

هیچ استعدادی در نظام هستی، نه نظام دنیا، هیچ استعدادی در نظام هستی باطل نمیشود. اگر باطل بشود این بخل در اجابت است. لذا هر طلبی به اجابت میرسد. این استعداد ها همه به اجابت میرسند. نظام هستی اعم از دنیاست. برزخ و قیامت و … همه میشوند نظام هستی.

اگر کسی در دوران ظهور به این مرتبه از طلب رسید، اما فردی رسید. عموم نرسیدند به این مرتبه، درست است که باید زحمت میکشید و در نظام عمومی هم … اولا فرج شخصی برای ااو محقق است.

ثانیا کسی که به این مرتبه میرسد، ارتبابط او با امام در زمان نیست. یعنی این شخص به مرتبه ای از کمال رسیده که در فرا زمان قرا رگرفته. لذا دنباله اش این ستکه وقتی امام زمان ظهور میکند ،تمام کسانی کثه در طول تاریخ منتظر بودند، خطاب میشود که آن منجی ظهور کرده. اگر میخواهید بلند شوید در رکابش باشید. حالا یا در ظهور یا در رجعت. چون ارتباط فرا زمان بوده، تحققش در فرا زمان دیده میشود.

لذا کسانی که در دوران غیبت یا نزدیک ظهور این ارتباط را پیدا میکنند، استعدادشان اثرش این است که از زمان بالاتر میرود. حضرت وقتی حاکمیت پیدا  میکند، زمان کند میگذرد. بطیء حرکت میکند. یک سال در آن دوره مطابق ده سال است. حرکت افلاک کند میشود. این بیان یعنی روابط افراد به سمتی میرود که انسان هرچقدر به یقین نزدیک تر میشود، در یقین زمان نیست. ارتباط زمانی در مرتبه یقین و رسیدن به یقین خودش را کمتر نشان میدهد. یقن یعنی جایی که به ثبات میرساند. نه سکون. ثبات جایی است که زمان نیست. اگر یقین شدت پیدا بکند، ثبات پیدا میکند. چه کسی امروز به یقین برسد و چه در 100 سال گذشته و چه 100 سال آینده. به مرتبه از فرا زمان میرسد که حشر با حضرت دارد. ارتباط با حضرت دائر مدار زمان نیست. دائر مدار یقین است.

و چون دائر مدار یقین است، هر کسی در طول تاریخ به مرتبه ای از یقنی رسیده باشد، همراه با حضرت است. در لشگر حضرت است. روایت هم بر این دلالت دارد. لذا هیچ کسی در طول تاریخ ضرر نکرده و محروم نشده است. از اینکه در دوره فرج عمومی قرار نگرفته محروم نشده است. چون رسیدن او به یقین اگر محقق شده باشد حشر دارد و مرتبط است. و در دوره ظهور اگر خواص به این مرتبه میرسدند، در این دوره عمومیت پیدا میکند. اوحدی و افراد در زمان های مختلف به این مرتبه فرا زمان و ارتباط و یقین رسیدند. این جزء مراتب کمالی است که در لایه های دین پیدا میشود. لایه های دین که میخواهد عمق و اوج بدهد، این استعدادها دارد در آن لایه ایجاد میشود. یعنی دین نبی ختمی تا این مرتبه کشش را دارد که همه به یقین برسند. برای این داد استعداد سازی میشود.

ببینیم به این رشد رسیدیم یا نه. این سیر ار میبنییم یا نه. چکار بکنیم.

یک نکته دیگر این است که همه انبیاء در عین اینکه استعداد سازی در مرتبه خودشان را داشتند میکردند، یک در حقیقت گوشه نظری به آخر الزمان داشتند. در همه انبیاء هست.به نبی ختمی به عنوان نبی آخر الزمان و جریان ظهور به عنوان آخرین جریان انسانی گوشه نظری داشتند. تا نشان بدهند استعداد را به نحو اجمال برای کسانی که در هر دوره ای بوند، امکان پذیر بکنند. با یانکه استعداد عمومی در مرتبه وسطی بوده. اما راه را برای خواص نبستند. طلب را نبستند. آدم سلام الله علیه وقتی به عرش نظر کرد، اسمائ خمسه را دید. سوال کرد. گفتند اینها مقرب ترین هستند. این گوشه نظر است. بیان او نسبت به فرزندانش. آیا از پدر ما مقرب تر است نسبت به خدا.شیث گفت من از آدم میپرسم. آدم سلام الله علیه میفرماید بله. وقتی من نگاه کردم به عرش الهی، آنجا این اسماء بود. آنها مقرب ترین است. همین بیان گوشه نظری ایجاد میکند نسبت به خود آدم و نوادگان آدم. در جریان نوح هم همینطور. کتیبه های منقش به اسماء خمسه بود. همه فهمیدند که قوام کشتی به این است. در عین اینکه عموم به این مربته است، اما نگاه به مرتبه آخر باشد. همه منتظر آن مرتبه باشند. به مقدار حرکت خواص امکان پذیر باشد. این نگاه در تمام انبیاء ادامه داشته. ظرفیت سازی برای عموم و خواص. لذا مبشر بودند به نبی بعدی و رسول نهایی. مصدق بودند نسبت به نبی ختمی. تاکید ظرفیت های سابق و آنها را هدر ندادن.

در پاسخ: در زمان نبی ختمی، تقاضا برای نبی ختمی نبود. استعداد بود. استعداد بالاتر که ادیان سابق جواب نهایی برای این مرتبه را ندارند، چه در جانب سعادت و هچه در جانب شقاوت. گاهی استعداد ها بروزش به جانب شقاوت بوده است. اینطور نیست که استعداد ها به طلب هدایت باشد. استعتداد ها در این بود که شقاوت بالاتر را میطلبیدند. یعنی بالاتر از نبی امت قبلی تقاضای ظلمت داشتند. لذا استعداد رشد کرده بود ولی رشدش در جانب شقاوت بود.

-اگر در طلب کمال رشد ایجاد نشود ولی شقاوت به اوج برسد، ظهور محقق میشود؟

بله.

در جایی که شیطنت شیطان به اوج میرسد و از مرتبه امت عبور میکند،

شقاوت، شناختن شقاوت است. اگر شقاوت شناخته نشود… شقاوتی که همراه فرهنگ و پشتوانه و عقبه فکری میشود… اگر این دین بیاید، اینجا امادگی اش هست. چون استعداد در مردم ایجاد شده. هرچند در عده ای به سمت شقاوت رفته. این نشان دهنده استعداد است.

این نشانه استعداد بالاتر از مردم است.

منتها اگر این استعداد محقق بشود با تقاضا، سرعت در تعجیل است. ما الان امت ختمی، استعداد فرج هست. اما تقاضا نیست. لذا سرعت در تعجیل نیست. الان عصر امام زمان است. استعداد استعداد امام زمان است، اما چون تقاضا نیست، سرعت در اجابت نیست. شناخت نسبت به بدی هم کامل محقق نشده است. این تقاضا ایجاد نشده. استعداد هست. داریم غوطه میزنیم، اما نفرت نبست به بدی شناخته نشده است.

شقاوت ظلم کی خودش  را خوب نشان میدهد، وقتی کمال روبرویش بیاید. مقابله بشود.

وقتی انقلاب آمد، شقاوت ها شدیدتر شد.

جایی که عدلی نباشد، ظلم بسیط میشود. شدت پیدا نمیکند. ظلم کیفی جایی است که نور کیفی باشد. این خلاف حرف حجتیه است.

روایت از امیر مومنان هست که هر علمی را من آغاز کننده اش بودم، و هر سری را امام زمان پایان دهنده اش است.

امام زمان با توجه به استعدادی که ایجاد میشودف ختم سر است. آغاز علم با امیر مومنان است. نه اینکه شخصیت امیر المومنین کمتر باشد. به این عنوان که استعداد سازی در مرتبه آغاز علم بوده است. حضرات معصومین در طول تاریخ هر کدام استعداد سازی کردن برای مرتبه ای از این که آن خاتمه سر که نهایت تاریخ بشری است، آیات قرآن که می آید که نرید ان نمن علی الذین… که امید ایجاد میکند.. یا و العاقبة للمتقین… وقتی این آیات را نگاه میکنیم، این آیات قرآن استعداد سازی دارد میکند. هرچقدر ما بیشتر به این ایات توجه بکنیم و ظرفیتی که حضرت معصومین ایجاد کرده اند بهتر بهفمیم، آماده میشویم برای ظرفیت بعدی. به خاتمه سر نمیرسیم مگر اینکه استعدادی که امیر المومنین ایجاد کردند را داشته باشیم.

طریقش طریق معصومین است. لذا در زمان ظهور وقتی حضرت مستقر میشود، انسان ها از جهت رشد در عالی ترین مرتبه رشد قرا ر میگیرند بدون مانع.

شیطان سر بریده میشود. در دوران استقرار. چون معرفت ها به مرتبه ای میرسد که باب شیطان برای تصرف بسته میشود. تصرف شیطان جایی است که جهل باشد. شیطنت بیرونی بابش بسته شده است. جهل و فقر نیست.

اگر کسی شیطنت بکند، نفس شیطانی است. جحدوا بها و استیقتنها انفسهم. انذرنی الی یوم یبعثون، خطاب شد الی یوم الوقت المعلوم.

وقتی جهالت در کار است، توبه امکان پذیر است. اگر کسی عن علم و عناد انجام داد دیگر توبه نداارد.

این گناه های ما با اینکه میدانیم بد است، اینها عن جهالة است. عناد جایی است که میداند بد است، یقین دارد، میگوید با اینکه تو گفتی من میخواهم این کار را بکنم. از سر جنگ. این عناد است.

از باب ضعف و … از باب جهل است.

میشود شوق به کمال باشد و نفرت از نقص نباشد. گاهی انسان چیزی را خوب میداند اما مقابلش را نمیشناسد. این نقص است. کامل نیست. اما امکان پذیرر است. محبت را خوب میداند، اما در عین حال چیزی را که در مقابل این است را نمیشناسد. وقتی نمیشناسد، ضربه ای که میخورد اشد است. اگر بدی را بد نبیند، نسبت به او بی دفاع است. بدی هم میتواند در او نفوذ کند. نفرت یعنی گارد داشتن. تقابل. نسبت به بدی باید نفرت داشت تا نفوذ نکند. بدن ما نسبت به ویروس گارد دارد.

هرچقدر بهرت بشناسد، تهاجم قوی تری دارد. همچنان که نسبت به غذا پذیرش دارد.

نسبت به کمال، هرچقدر پذیرش بیشتر باشد، زودرت میپذیرد.

بعضی نسبت به خوبی… بدنی که سیستم دفاعی اش از کار افتااده است، غذا را طلب دارد، اما نسبت به ویروس گارد ندارد.

بعضی میگویند لعن چرا. ما اهل رحمتیم. یعنی گارد نسبت به بدی نداریم. یعنی با بد هم خوبیم. میگوید چیکار داریم به بد. عیسی به دین خود موسی به دین خود. این یعنی گارد نسبت به بدی ندارد. این معوج است. کسی که اینطور است معوج است. اسلام فقط رحمانیت دارد. پس این جنگ های پیامبر کجا بوده؟ 75 قزوه و سریه. امیر المومنین سه جنگ عظیم داشته. یکی 18 ماه طول کشیده است.

اسلام رحمانیت دارد. عذاب من الرحمن. عذاب هم از رحمان است. اسلام جهاد دارد. همچنان که رحمة للعالمین است، اهل جهاد هم بوده و جهاد دارد. امر به معروف دارد و نهی از منکر دارد. بعضی میگویند اینها دخالت در زندگی دیگران است. این همان حیات فردی است که انسان خودش را جدا میکند.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 44” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید