بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:جمع بندی روایت سابق: سنت محوضت در ظهور و رجعت تا برسد به قیامت که اوج محض شدن و تمییز بین ایمان و کفر در بهشت و جهنم است

آخرین بحثی که در خدمتش بودیم، یک بحث کلیدی و نظام ساز است. بحث محوضت و محض شدن. سنت تمحیص. اولین روایت روایتی بود که امام صادق علیه السلام در مورد حضرت نوح نقل کردند که بعد از سیصد سال نبوت، وقتی دید قوم به او ایمان نمی آورند تقاضای عذاب کرد. خداوند خطاب کرد که اولین عذاب است و مردم نمیدانند عذاب چیست. مهلت بده. سیصد سال دیگر مهلت داده شد. بعد از سیصد سال دوباره همین تقاضا و همین جواب بود. تا شد نهصد سال. در قرآن دارد که 950 سال حضرت قومش را دعوت میکرد. بعد از این نهصد سال خداوند قبول کرد عذاب قوم نوح را. خداوند دانه هایی داد که آنها را بکار تا به ثمر برسد. دانه های خرما بود. هفت سال طول کشید. دوباره امر الهی آمد که دوباره بکارید دانه ها را. بعد از این حدود سیصد نفر از اهل ایمان از ایمان خارج شدند. این قضیه هفت بار تکرار شد. حدود 49-50 سال هم این طول کشید که هر بار عده ای از دین خارج میشدند. در روایت شریف داشت که الان محض شدند. در روایت دیگر دارد که آمدند خدمت نوح نبی، عرض کردند که یا نبی الله، هرچی بگویی انجام میدهیم. چون میدانیم امر الهی است، برای ما هیچ تزلزلی ایجاد نمیشود. خداوند فرمود الان صرح الحق. الان اصفر الصبح. حقیقتی که باید محض میشد، محقق شد. لذا نجات برای اینها و نجات برای قوم نازل شد. و اصنع الفلک باعیننا بعد از آن وارد شده است.

جریان محوضت، یک بابی دارد در بحار ج52 باب تمحیص و النهی عن التوقیت.دو باب در هم تنیده است. روایاتی که باب تمحیص را بیان میکند، باب 21 میشود از جلد 52 ص101 به بعد. حالا ان شاء الله در محضر روایاتش هم خواهیم بود. منتها نکته اصلی این است که حقیقت حرکتی که در نظام وجود از ابتدای عالم شروع شده بوده تا به مرحله ظهور میرسد و بعد رجعت و بعد قیامت، حرکت به سمت محض شدن است. چرا باید ابتلائات در دوران غیبت اینقدر سنگین باشد؟ چون میخواهد دوران غیبت متصل بشود به دوران ظهوری که آنجا محض محقق است. محوضت محقق است. لذا باید ابتلائات سنگین باشد تا آمادگی برای این محوضت محقق بشود. محوضت یعنی محض شدن، یکتا شدن، یکی شدن، از ناخالصی ها جدا شدن. تمحیص، تمییز، غربال. همه اینها در روایات به عنوان سنت ذکر شده است. تمحیص یعنی پاک شدن. یا محق، در مقابل تمحیص که نورانیت ایجاد میشود و طهارت محقق میشود، محق کافرین. یعنی کافرین هم به سمت شدت کفر میروند. از آنچه که غیر آنها بوده جدا میشوند. در آن طرف سنت محق است. در این طرف سنت تمحیص است. پس اگر حرکت به سمت محض شدن و تمحیص است در فرج شخصی که قبلا گفتگو شده بود که هر کسی راهش باز است و میتواند فرج را در وجودش محقق بکند و موکول به فرج عمومی نیست، قطعا در فرج شخصی هم سنت تمحیص و محض شدن باید محقق بشود. یعنی اگر فرج میخواهد محقق بشود برای افراد، حتما باید در فرج شخصی هم سنت تمحیص، محقق بشود. امکان ندارد ناخالصی در وجود باشد و فرج شخصی محقق بشود. پس اگر کسی به دنبال فرج شخصی است، فرج شخصی با محض شدن است. حرکت عالم از ابتدا در جانب…. اینها هر کدام کد است. قابل پیگیری است. روایات دارد. قابل تحقیق است. حرکت عالم در جانب محض شدن چه در تکوین و چه در تشریع، در تکوین یعنی در عالم وجود، حرکت به سمت محض شدن است. همانطور که یوم تبدل الارض غیر الارض، یا اشرقت الارض بنور ربها، یا در زیارت جامعه میفرماید اشرقت الارض بنورکم، بعد میفرماید رب الارض امام الارض، این سنت نظام وجود، یا میفرماید اذ الشمس کورت، اذا النجوم انکدرت، همه آنچه در نظام تکوین میخواهد محقق بشود، و همه آنچه در نظام تشریع هست، به سمت محض شدن است. یعنی ظهور توحید مطلق در عالم برای عالم انسانی و برای عالم وجود. یعنی عالم انسانی ادراک مطابق با واقع است دیگر. الا الی الله المصیر، الی الله ترجع الامور، یا الی ربک المنتهی، این المنتهی یعنی محض شدن. المصیر یعنی محض شدن. یعنی عالم وجود چه در جانب ادراکی و چه در جانب وجودی، یعنی چه در توحید وجودی و چه در توحید شهودی، به سمت محض شدن میرود. این بحث یکی از بحث های خیلی سنگین و خیلی دقیق است. خیلی فروعات دارد. اگر گفتیم در بزرخ سوال و جواب فقط از کسانی میشود که محض ایمانند و محض کفر. از بقیه سوال و جواب نمیشود. یهلی عنهم. اینها رها هستند. تا کی؟ تا دوران بزرخ در دوران ابتلائاتی که در برزخ پیش می آید، به محوضت برسند. تا به محوضت نرسند سوال و جواب از آنها محقق نمیشود. در روایات دارد که مردمی که وارد برزخ میشوند، همه ابتداء مورد سوال قبر قرار نمیگیرند. محض ایمان و محض کفر مورد سوال قرار میگیرند. در رجعت محض ایمان و محض کفر بر میگردند. در قیامت محض ایمان و محض کفر باید جدا بشوند از هم تا بشود بهشت و جهنم. یعنی بهشت و جهنم محوضت تام بین ایمان و کفر است. اوج محض شدن در بهشت و جهنم محقق میشود. لذا دوران غیبت دورانی است که میخواهد محض شدن ایجاد بشود. لذا آن شخصی که آمد خدمت امیرالمومنین و اظهار محبت کرد به حضرت و حضرت تصدیقش کرد، بعد به او فرمود که فلیتخذ للبلاء جلبابا. حالا که راست گفتی که من را دوست دارد، فلیستعد دارد بعضی روایات. للفقر جلبابا. یعنی از سر تا قدمت را میپوشاند. چرا این جلباب از بلا برای کسی که محبت صادقانه به امیر مومنان دارد محقق میشود؟ چون میخواهد محضش بکند. این کمال برای اوست. چرا میگویند البلاء للانبیاء، ثم الامثل فالامثل؟ چون میخواهند محضشان بکنند. محض شدن گاهی از گناه جدا شدن است. گاهی از معصیت جدا کردن است. گاهی محض شدن از حدود نقص کمال جدا کردن است. یعنی این محض شدن برای انبیاء هم محقق میشود. برای افراد عاصی هم محقق میشود. منتها عصاة و گناهکاران را از الیم عذاب نجات میدهد. اما انبیاء و اولیاء را به کمالات بالاتر میرساند. یعنی محض شدن یک حقیقتی است که در سنت الهی ادامه دارد. لذا در حرکت به سمت امام معصوم که مقام اطلاق وجود هر کسی است، این محض شدن است. اینکه میگویند هر کسی حرکت میکند در تبعیت و اطاعتش نسبت به انبیاء و اولیاء، در مقام ارتباط و شانیت آن نبی یا امام قرار میگیرد، یعنی به سمت محض شدن دارد حرکت میکند. به سمت اطلاق دارد حرکت میکند. لذا روایات زیادی که آمده است سنت تمحیص و غربال و تمییز، متعدد تاکید شده است که تا اینها نشود، امکان پذیر نیست، برای این است که آنجا میخواهد محوضت محقق بشود. منتها محض شدن در ظهور مرتبه ای است. در رجعت مرتبه بالاتری است. در قیامت آخرین مرتبه کمالی است. که همه این محض شدن ها هم با ظهور توحید همراه است. یعنی محض شدن در چیست؟ نسبت به چی محض میشوند؟ نسبت به اغیار. وقتی میخواهند از غیر جدا بشوند، حقیقت توحیدیه و حقیقت الوهیت در همه وجود ها تجلی میکند. او نشان داده میشود و او حاکم میشود. آن حقیقت که در وجود حاکم بشود، سنت محض شدن محقق شده است. اگر این نگاه را در معارف دینی مان نگاه بکنیم، بعد میبینیم که چقدر راه حرکت را نشان میدهد. خیلی از مسائلی که برای ما سوال انگیز است، چقدر ساده میشود جوابش. یعنی شدت ابتلا برای جدا کردن است. اخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یضرعون. رحمت رحیمیه است. در انتهای روایت نوح سلام الله علیه خیلی اصل اصیل و عظیمی را بیان کرد. خداوند فرمود نوح اگر من قبل از این میخواستم این نجات را برای شما محقق بکنم، عده ای از اینهایی که ناخالصی در وجودشان بود، وقتی دشمن مشرک و کافر جلو شان برداشته میشد، اینها به حاکمیت میرسیدند و حاکمیتشان بلامنازع بود، مناشئ شرک در وجود اینها بود، تازه آماده میشدند که نقاط شرک و کفرشان به منصه ظهور برسد. بدون معارض و معاند. یعنی شدت ظهور عناد از اینها محقق میشود. اگر آن موقع اهل کفر و شقاء را از بین نبردم دو علت داشت. یکی اینکه به اهل ایمان وعده داده بودیم که لیستخلفهنم فی الارض و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لایشرکون بی شیئا. این میخواهد محقق بشود. وعده الهیه است. این وقتی محقق میشد که آنهایی که هر ناخالصی درشان بود ظهور پیدا بکند و جدا بشوند. اما اگر اینها میماندند و طبقه مشرکین محض از جلو اینها برداشته میشدند، اینها در حاکمیت شدت ظهور شرک از وجودشان ظاهر میشد.

مثال بزنیم. ممکن است عده ای در حاکمیت اسلامی باشند که اینها دلشان خیلی با نظام اسلامی هم خوش نباشد. خیلی طرفدار اینگونه نظام اسلامی نباشند.ا ما وقتی در مسانید حاکمیت اسلامی هستند، مجبورند دفاع از حاکمیت بکنند. مجبورند به خاطر اینکه حفظ بکنند مسند خودشان را، از حاکمیت اسلامی دفاع بکنند. اگر یک موقع میبینند که در مقابل این حاکمیت اسلامی کفر و شرکی است که آن را هم نمیپسندند، آن را هم نمیخواهند، کفر و شرک هم با اینکه ممکن است ازش بترسند، اما دلشان هم نمیخواهد آن حاکمیت داشته باشند. اما همین که آن کفر و شرک در مقابل اینها هست، ترس از آنها و حفظ مسندشان در اینجا باعث میشود که دفاع بکنند و همین دفاع اینها را در جرگه اهل ایمان حفظ میکند. هرچند در رتبه پایینی. یعنی این هم رحمت رحیمی حق است. اگر اهل شرک و کفر از جلو اینها برداشته بشوند، اینها بمانند و مومنین، اینها در مقابل مومنین قرار میگیرند. در آن لحظه میشوند مقابل مومنین. از دایره ایمان خارج میشوند. این به ضرر آنها تمام میشود. گاهی بودن کفار و مشرکین حتی در مقابل نظام اهل ایمان، همین بودن حفظ عده ای از اهل ایمان است که دستشان باز نشود که در مقابل اهل ایمان قرار بگیرند. لذا در روایت دارد که اگر کسی از دنیا رفت و ذره ای از ایمان در وجودش بود بالاخره نجات پیدا میکند. دامنه اهل نجات چقدر است؟ آیا اهل نجات قلیل است دامنه شان یا کثیر؟ کثیر است. منتهی محوضت و محض شدن قلیل است. محوضت یک امر تشکیکی است. کفش کجاست؟ کف نجات که اهل نجات بشوند کجاست؟ ذره ای از ایمان. اگر کسی ذره ای ایمان در وجودش باشد بالاخره نجات پیدا میکند. منتهی پس از اینکه دوران برزخ را طی کرد، عواقب و عقبات برزخ را طی کند، مواقف قیامت را هم طی کند، تا ناخالصی ها ریخته بشود. منتها این ناخالصی ها چون امداد نمیشوند، هی رو به ضعف میروند. با این فشارها و عقباتی که پیش می آید رو به ضعف میروند. ایمان چون مطابق فطرت است، هرچند ذره ای از ایمان است، جرعه ای از ایمان است، آن ذره ایمان باقی میماند. اینها ریخته میشود تا آن ذره ایمان غلبه میکند از جهت وجودی. محوضت محقق میشود. منتها محوضت در این مرتبه. محوضت مراتبی دارد. آنهایی هم که در برزخ سوال ازشان نمیشود، محوضت نسبت به آنها میخواهد محقق بشود. به سمت محض شدن دارند حرکت میکنند. در آیات قرآن هم اگر این بحث را پی بگیریم خیلی زیباست که ظلمات باید بعضی اش بر بعضی از متراکم بشود. یجعل بعضه علی بعض. یعنی همچنان که در جانب حق صرف بودن و محض بودن باید محقق بشود، در جانب کفر هم محض بودن باید محقق بشود. در جانب کفر کی ها وارد جهنم میشوند؟ محض کفر وارد جهنم میشود. اگر ذره ای از ایمان همراه کفر باشد، ایمان او را نجات میدهد. اما اگر ذره ای از ایمان در وجود او نبود، میشود محض کفر. لذا جهنم جای معاندین و کفار است. یعنی کفر درشان تثبیت شده است. پس نجات با این بیان اکثری است. اقلی نیست. هرچند که دامنه محوضت محضه، صرافت مطلقه، ارسال مطلق اقلی است. آن مرتبه اش اقلی است. اما به لحاظ اینکه محض شدن تشکیکی است، از اولین مرتبه محض شدن، یعنی ذره ای ایمان، محض شدن شروع میشود و نجات محقق میشود تا بالاترین مرتبه. یک بحث دقیق معرفتی است که نسبت به جریان ظهور میتواند راهگشا باشد. فتن و مهنی که در ارتباط با جریان ظهور مطرح شده است، همه برای این است که این محوضت و محض شدن را ایجاد کند. لذا اگر گفتند بعضی از اینها حتمی است و بعضی غیر حتمی، برای این است که گاهی در جرّای حرکت های ابتلائات و حوادث، بعضی از حوادث اثراتی ایجاد میکند، ترکیبشان نتایجی ایجاد میکند که محض شدن محقق شده است. چون محض شدن محقق میشود، بقیه حوادثی که به عنوان حوادث غیر قطعیه ذکر شده است لزومی ندارد. چون میخواهد محض شدن محقق بشود. لذا ممکن است با بعضی از اینها محوضت محقق بشود، و بعضی دیگر لازم نباشد. و برعکس گاهی ممکن است محوضت طول بکشد و شدت پیدا بکند. چون محوضت محقق نشده است. لذا حتما باید عده ای به مرتبه محض اطلاقی برسند. که آن عده میشوند سرداران حضرت. افسران حضرت. البته بقیه میشوند یارانی که در خدمت این افسران هستند. منتها با یک مرتبه عقبتر. یک مرتبه دورتر. اما مراتب نجات برای اینها محقق میشود. البته خیلی هم ریخته میشوند… آنی که خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا اگر در نظام وجودی، ذره ای ایمان هم ایجاد نکرده بود، اینها به سمت محوضت کفر حرکت میکنند. یک بحث خیلی دقیقی است.

خیلی از مباحث و معارف دین با هم ارتباط پیدا میکند با این نگاه و آثار عجیب و دقیقی ایجاد میکند.

سوال: اینکه جریان حضرت را به جریان حضرت نوح تشبیه کردند، و آنجا فقط 80 نفر ماندند، پس کثیر ایجاد نمیشود.

در زمان ظهور عذاب نازل نمیشود. این نکته اش است. برای انبیاء برای  محض شدن، آنهایی که در مقابل قرار میگرفتند وقتی به انکار انبیاء میرسید، عذاب نازل میشد. کسی که عذاب الهی بر او نازل بشود اهل نجات نیست. لذا عذاب کم نازل شده است. چرا؟ چون همانطو رکه نسبت به قوم نوح گفت، حتی دارد که وقتی خواست عذاب نازل بشود، 40 سال مردم عقیم شدند که فرزندی که به دنیا آمده باشد در بین اینها نباشد. که کسی که حجت برش تمام نشده است بین اینها نباشد. یعنی رحمت الهی آنچنان است که نوح میگوید رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا فانک ان تذرهم لایلدوا الا فاجرا کفارا. یعنی دارد شهادت میدهد نوح سلام الله علیه که آنقدر محض شده اند اینها در کفر، نه فقط خودشان کافرند، بلکه آنچه از نسل اینها هم به دنیا می آید، لایلدوا الا فاجرا کفارا. خیلی دقیق است آیه. نشان میدهد ملاک عذاب نازل شدن بر کسی است که اینگونه به فجور و کفر رسیده است که لایلدوا الا فاجرا کفارا. بله. ما نسبت به عذاب قوم شعیب داریم که 40هزار نفرشان اهل معصیت و کم فروشی بودند. 60هزار نفر سکوت کردند. منتها آن 60هزار نفر، عقاب الهی برای آنها تنیبهی بود. ندارد که از دین خارج شدند. عذاب برای آن 40هزار نفر بود. این عذاب یکی از مطهرات آنها میتواند باشد در قوم شعیب. اما عقاب است که چرا سکوت کردند. ملاکهایش را باید به دست آورد. آنی که بر قوم نوح نازل میشود که لایلدوا الا فاجرا کفارا، عذاب تام است و ملاک نجات در اینها نیست. پسر نوح کافر نبود، اما روی عصبیت دوستی، بعضی روایات دارد، میگفت من رها نمیکنم دوستانم را. اینها نمی آیند، من هم نمی ایم. این تشابه و علاقه، باعث شد که به کفر کشیده بشود. نوح سلام الله علیه پسرش را کافر نمیدید. و الا نمیگفت ان ابنی من اهلی. معلوم است که نوح سلام الله علیه چنین تقاضایی نمیکند. معلوم میشود که یک زمینه وجودی ایمان در وجود پسر بود که نوح سلام الله علیه این زمینه را میدید که ان ابنی من اهلی را بیان کرد. اما این زمینه به واسطه اختیار نهایی خود آن پسر تبدیل شد به محوضتی که به آن طرف بود. در لحظه نزاع انسان گاهی به سمت محض شدن حرکت میکند و ایمان را از دست میدهد. لذا اگر انسان از دنیا رفت و ذره ای از ایمان باقی مانده بود، این ذره باعث نجات میشود. اما اگر مبتلا شده بود به فتن و مهنی که او را در جانب کفر محض کرده بودند، دیگر نجات برایش نیست. هرچند در برهه ای از عمرش اهل ایمان بوده باشد.

روایت دومی که در این باب هست میفرماید

لَتُمَحَّصُنَ‏ «6» يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَخِيضِ‏ «7» الْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ

همانطور که سرمه در چشم محض میشود، یعنی کم کم از بین میرود، کسی که سرمه میکشد، در موقع کشیدن سرمه، ادراک سرمه کشیدن را میکند. اما وقتی که سرمه را کشید و تمام شد، رفتن سرمه را که کم کم میرود احساس نمیکند. از دین خارج شدن اینطوری صورت میگیرد. یعنی انسان احساس ایمان را میکند وقتی ایمان دارد. اما خروج از ایمان را احساس نمیکند. این میخواهد محقق بشود.

مثل سرمه که از چشم کم کم پاک میشود و کسی که چشمش سرمه داشت نمیفهمد که کی از بین رفت

 لِأَنَّ صَاحِبَ الْكُحْلِ يَعْلَمُ مَتَى يَقَعُ فِي الْعَيْنِ

ورود و بودن با ایمان است.

وَ لَا يَعْلَمُ‏ مَتَى‏ يَذْهَبُ‏

نمیداند کی سرمه رفت. پاک شدنش را نمیفهمد

فَيُصْبِحُ أَحَدُكُمْ وَ هُوَ يَرَى أَنَّهُ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنْ أَمْرِنَا

صبح میکند در حالی که میداند بر شریعت ماست

فَيُمْسِي وَ قَدْ خَرَجَ مِنْهَا

شب میکند در حالی که خارج شده است از آن. اما ادراک خارج شدن را نمیکند. یعنی خودش را محق میبیند در این خروج. نه اینکه خودش را نادم ببیند. یعنی وقایع آنچنان سنگین است که آن مرتبه از ایمان که در وجودش بود با ابتلائات، چون سابقه بدی را از خودش ایجاد کرده بود، آن سابقه این را به کفر سوق میدهند. نه اینکه نفهمیده به سمت کفر برود، نه. آن اعمال سابقش سوق میدهد. لذا اینطور نیست که در لحظه فتنه آدم تصمیم گیر باشد. اعمال سابق موثرند. چون گناه اینگونه نیست که در گذشته محقق بشود. زمان انجام گناه گذشته هست. اما گناه در وجود انسان حاضر است. گناه مربوط به نفس است. همچنان که طاعت مربوط به نفس است. و نفس چون یک حقیقت حی است و جمع است و بسیط است. همه آنچه متعلق به اوست همین الان حاضر است. لذا ممکن است گناهی که بیست سال گذشته انجام داده است، ما فکر میکنیم گذشته است و رفته است و تمام شده است یا اثری ازش نیست. اما در نفس انسانی این گناه حی است و زنده است. بلکه هر گناهی که دیرتر و دورتر انجام شده است، ریشه دار تر شده است و تاثیرش الان بیشتر است از گناهی که تازه انجام شده است. لذا میبیند گناه را شیطان ذخیره میکند برای یک لحظه خاص. 20-30 سال پیش گناه را انجام داده. در یک لحظه تصمیم گیری باعث خروج از دین او میشود. اگر توبه نسبت به آن محقق نشده باشد. ندامت نسبت به آن محقق نشده باشد.

همانطور که در آیه شریفه در جنگ احد است. انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا. در لحظه جنگ فرار کردند و پیغمبر را کنار گذاشتند. شیطان اینها را لغزاند ببعض کارهایی که قبلا کرده بودند. نتیجه کسب ها و گناهان سابقشان بود. این تصمیم امروز نتیجه اعمال سابق است. لذا اختیاری انسان است و از اختیار انسان جدا نشده است.

سوال: آنهایی که محض شده اند هم ساقط میشود.

تا در دنیا هستند …. مگر مخلصین. و المخلصون فی خطر عظیم. یعنی محض ها. چرا؟ چون انسان در هر جهتی …. این یک بحث دقیقی است. شیطان هم به سمت محض شدن میرود. هرچقدر انبیاء به سمت محض شدن بیشتر میروند… شیطان وقتی عیسی علیه السلام آمد، مکان عیسی در آسمان چهارم است. یعنی دعوتش به مرتبه آسمان چهارم است. لذا دارد که شیطان تا آسمان چهارم منع شد. قبل از آن آسمان ها تمایز نداشتند. چقدر این حرف ها دقیق است و سنگین است از جهت معرفتی. لذا مرحوم علامه در رسائل توحیدیه دارد در وصف شیطان در رسالة الافعال که شیطان با هبوطش که محقق شد، ارض را تعین داد. این خیلی حرف سنگین است. تعین ارضین سبع بواسطه هبوط شیطان بود. قبل از آن ارضین سبع و سماوات سبع که مراتب کمال و مراتب سقوط هستند د رنظام وجود، به واسطه حرکت انسان و مقابل حرکت انسان محقق میشود. لذا صرفیت در ارضین سبع بواسطه حرکت شیطان محقق میشود که در مقابل انسان است.

اطلاق سماوات سبع(تعین نگویید، چون به سمت اطلاق است) به واسطه انسان است

لذا دارد که پیامبر اکرم که آمد از هفت آسمان ممنوع شد. یعنی این تعین ها مقابل پیدا کرد.

وَ يُمْسِي وَ هُوَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنْ أَمْرِنَا فَيُصْبِحُ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْهَا «1»

شب آمد به خانه در حالی که بر امر ما بود، اینگونه نسبت که فقط خارج از خانه ابتلا پیش بیاید. بلکه گاهی در داخل خانه ابتلا پیش می آید. امروز با این ارتباطات خانه و غیر خانه معنا ندارد. همه جا جلوت است. خلوت ندارد. یا همه جا خلوت است و هیچ جا جلوت نیست. هر دو امکان پذیر است. خانه و بیرون خانه، شب و روز یکی شده است.

در پاسخ: عمده مقابله ها قبل از ظهور حضرت محقق میشود. یکی از مسیحیان هم این حرف را زده بود اخیرا. حرف دقیقی است. از روایات ما هم برمی آید. گفته بود یکی از مهمترین جنگ های آخر الزمانی بین مسیحی هاست با هم. نه بین مسیحی ها و مسلمانان. در روایات ما هم هست که دجال وقتی قیام میکند، صلیب به گردنش است. عیسی علیه السلام با مسیحیانی که تابع عیسی هستند با دجال میجنگد. بعد که دجال را شکست میدهد، بایارانش می آید خدمت حضرت و نماز را به پیش نمازی حضرت میخواند. تسلیم میکند امت خودش را. عده زیادی همراه عیسی قرار میگیرند. مسیحیت عیسایی در مقابل مسیحیت منحرف دجالی قرار میگیرد و جنگ عظیم بین این دو دسته محقق میشود. هرچند سفیانی هم جنگی را در مقابل حضرت برقرار میکند که از عراق شروع میکند و تا حجاز کشیده میشود، اما عمده جنگی که خونریزی درش محقق میشود، برمیگردد به جنگی که در قسمت های اردن و سوریه و ترکیه محقق میشود. ولی این طرف به سمت عراق و حجاز، کشتار به آن شدت نیست. با توجه به چیزی که از روایت استفاده میشد.

پس اینطور نیست که مردم همه کشته بشوند و در مقابل حضرت باشند. نه. بلکه اگر گفتند 313 نفر، آنها محض ها هستند. تعبیر روایت این است که اینها سرداران حضرت هستند. اگر سردار باشد بدون سپاه که معنا ندارد. معلوم میشود که بقیه طبقات و مراتب محوضت… خود سرداران هم دو دسته اند. بعضی وقتی حضرت قیام میکنند، شبانه به حضرت ملحق میشوند. بعضی صبح میرسند. یعنی اینها هم در شدت ارتباط مراتبی دارند. چنانچه در روایت هست که مراتبی دارند به صورت هرمی. یا در بعضی روایت دارد که رابطه انس حضرت با سی نفر است. در روایات مختلف است. هر کسی از اینها که از دنیا میرود، یکی از مرتبه پایین به طبقه بالا منتقل میشود. با مراتب تشکیکی وجودشان است. اینها همه مطابق قاعده است.

در پاسخ: در نظام تشریع ادراک به سمت محض شدن میرود. یعنی یافت. درنظام تکوین، حرکت در نظام تکوین، تعبیر روایات این است که یا ما باید بگوییم فقط در نظام ادراک است.، یا باید بگوییم در نظام تکوین هم هست. اگر گفتیم در نظام تکوین هم هست، الا الی الله المصیر، یعنی همه در تنزلات و تجلیات از عالم اله، ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم، این تنزلات که محقق شده است، رجوع تنزلات به خزائن در نظام تکوین میشود …. منتهی این رجوع رجوع مکانی نیست. چون خزائن باطن باطن است. لذا رجوع رجوع مکانتی است. حرکت جوهری یک مرتبه از این را نشان میدهد. یعنی این حرکت جوهری یک مرتبه ای از این را نشان میدهد. حرکت جوهری تا جایی است که عالم ماده باشد. در مراتب بالاتر به این معنا نیست. معنای دیگری پیدا میکند. اما این رجوع به خزائن امکان پذیر است. یعنی اشیاء در نظام ادراکی انسان با خزائنشان دیده میشوند که مرتبه الوهیت است. لمن الملک الیوم، لله الواحد القهار. که همه چیز موثرش خداست. فقط خدا حاکم است در عالم. حاکمیت مطلقه دیده میشود که بغیر از او عزتی در عالم نیست. ان العزة لله. این در قیامت محقق میشود. مرتبه ای از این در ظهور و مرتبه ای در رجعت. این محوضت است. این ادراک. نظام ادراکی. نه علم حصولی. بلکه نظام ادراک شهودی میشود. د رنظام تکوین هم که معلوم است. رجوع اشیاء هست به سمت خزائنشان. نزولی که صورت گرفته است، در ظهور برگشت ظهور است. یوم تبدل الارض غیر الارض و السماوات مطویات، مطویات یعنی بسته شدن.

رتق و فتقی که در آیه آمده است که أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا  این رتق و فتق هم از مباحث عظیمی است که… واردش نمیشویم. این هم از مراتب حرکت است.

در پاسخ: در زمان ظهور عذاب نازل نمیشود. عذاب به معنای عقابی. بله. ابتلائات هست. اما عذابی مثل آنچه بر قوم نوح نازل شد نازل نمیشود. چرا؟ چون حضرت قیام میکند و مردم را دعوت میکند. اگر عذاب نازل میشد قیام لازم نداشت. بله. عده ای در حجاز خسف میشوند. در بیداء. بیابان بیداء. اما آن نسبت به یک عده معدودی است. لذا عالم هدایت میشود. آنچه از عالم باقی میماند، هدایت محقق میشود و توحید آشکار میشود. لذا حضرت دارد که با مسیحیان، یهودیان، صابئیان، طبق دین خودشان احتجاج میکند و آنها را دعوت میکند. پس معلوم میشود که همه هستند و باقی اند. نه اینکه حضرت بمانند با 313 نفر. البته درگیری های درونی بشر که همین امروز هم نمونه ای از آن دیده میشود، دارد که عده زیادی را به کشتن میدهد. این برنمیگردد به حضرت. برمیگردد به اختلافات مردم که مردم در اختلافات شدید قرار میگیرند و این اختلافات شدید حکومت ها را متزلزل میکند. حکومت ها به سرعت عوض میشوند. یکی از علائم ظهور این است. حکومت ها بقاء و ثباتشان کم میشود. در هر تغییری عده ای از قبلی ها و بعدی ها به جان هم می افتند و میکشند. این کشتن ها برای شدت ابتلائاتی است که پیش می آید. بعضی وقتی این شدت ابتلائات را میبینند، به حضراتی که این روایات را میفرمودند میگفتند خیلی سنگین و سخت میشود. حضرات میگفتند شما نمیخواهید جزء آن نجات پیدا کردگان باشید که اگر کسی آنجا نجات پیدا میکند، در دسته ای است که کف محض بودن را دارد. اگر کسی کف محض بودن را داشته باشد، در آن روز از بین نمیرود. جزء مبتلائانی که جدا بشوند نیست. انینها کم نیستند. حتی کسانی که به فطرت اولی دین را دوست دارند و حتی شیعه نیستند. حتی مسلمان نیستند. اما دنبال حقیقت بودند. اینها هم نجات پیدا میکنند. ایناه هم دین فطری دارند و مرتبه ابتدایی دین در وجودشان هست. اینطور نیست که کثرت به هلاکت باشد.نه. کثرت به نجات است. سبقت رحمته غضبه. هرچند در نظام الهی کثرت معنا ندارد. یعنی کثرت ملاک نیست. یعنی اکثرهم لایعقلون هم هست. اما نه اینکه اکثرهم یلهکون. هلاکت با عدم تعقل نیست. بلکه ایها صرفیت و محوضت ندارند.

سوال: هل من مزید برای جهنم برزخی است؟ چون کثرت را میطلبد.

جهنم کثرت را میطلبد. اما کسانی هستند که خودشان متن جهنم را میتوانند پر بکنند از بس قوی اند در شقاوت. جهنم مکانی نیست. مکان نیست که بگوییم عده زیادی وارد بشوند که اگر مکان بود البته.همانطور که بهشت هم همینطور است. مکان نیست که جا تنگ بشود. بهشت هرکسی عرضها السماوات و الارض. منتها به امد بصرش. مطابق دیدگاهی که داشته است در عالم، مطابق دیدگاهش عرضها السماوات و الارض. هر بهشتی میتواند مهمان کند همه بهشتیان را در جایگاه خودش و جا میشوند. اینها بحث های زیبایی دارد. نشان میدهد  که بحث مکانی نیست که ضیق داشته باشد. ضیق مکان مربوط به عالم دنیاست. خلفه وراء ظهره. اینها را پشت سر گذاشته و برایش تکرار نمیشود

البته در جانب جهنم بحث غیر از این است.

این روایت هم نکاتی دارد:

قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ ع يَا عَلِيُّ [إِنَ‏] «8» الشِّيعَةَ تُرَبَّى‏ بِالْأَمَانِيِ‏

شیعه تربیتشان و حیاتشان به آرزوهاست.

مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَة

حضرت دارد حدود جریان امام کاظم علیه السلام حدود سال دویست است. شیعه با آرزو زنده است و تربیت میشود

وَ قَالَ يَقْطِينٌ‏ «1» لِابْنِهِ عَلِيٍّ مَا بَالُنَا قِيلَ لَنَا فَكَانَ وَ قِيلَ لَكُمْ فَلَمْ يَكُنْ

چی شده است که آنچه برای ما وعده دادند محقق شد. ولی آنچه برای شما وعده دادند محقق نشده است.

آنچه برای آنها وعده داده بودند دولت عباسیان بود و اقامه… چون قبل از امام کاظم علیه السلام دولت عباسیان محقق شد. اما دولت ظهور که لیستخلفهم که برای شیعه وعده داده شده بوده است… احساس میشود که یقطین شیعه نبوده است. میگوید آنچه به ما وعده داده شده بود محقق شد. اما حکومتی که به شما وعده داده شده بود محقق ننشده است.

فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِنَّ الَّذِي قِيلَ لَكُمْ وَ لَنَا مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ

دولت عباسیان وعده اش داده شده بود. اما وعده اش به عنوان بشارت نیست. بلکه به عنوان یکی از … دو نفر آمدند پیش امیر المومنین بعد از جریان سقیفه، گفتند شما قیام کنید، ما هرچی نیرو داریم در خدمت شما قرار میدهیم. ابوسفیان و عباس. با هم آمدند. عجیب است که این دو نفر که آمدند، اولین کسانی هم بودند که آمدند. گفتند ما لشگر داریم. امیر المومنین قبول نکردند. به خاطر اینکه ابوبکر به خلافت نرسد که از بنی امیه نیست، بغضا لـ ابوبکر، اینها آمدند پیشنهاد دادند که شما قیام کن. عجیب است که این دو نفر دو طایفه شدند که هر دو با اولاد و زراری شان به حکومت رسیدند. بنی امیه، طایفه ابوسفیان و بنی عباس هم… لذا امیر المومنین که اینها را میدیده و میدانسته که اینها می آیند،… من نمیخواهم بگویم عباس عموی پیامبر اینطور میدانسته اما ببینید ریشه از کجا شروع میشود تا کجا.

در روایات آمدن اینها به عنوان جزا و نقمت بوده.

غَيْرَ أَنَّ أَمْرَكُمْ حَضَرَكُمْ فَأُعْطِيتُمْ مَحْضَهُ وَ كَانَ‏ «2» كَمَا قِيلَ لَكُمْ وَ إِنَّ أَمْرَنَا لَمْ يَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْأَمَانِيِّ.

خیلی تعبیر زیبایی است. با آرزوی او ما را تربیت میکنند.

وَ لَوْ قِيلَ [لَنَا] «3» إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَكُونُ إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ

اگر از اول اینطور میگفتند، مردم فراموش میکردند. اما به ما گفته اند که هر لحظه امکان ظهور هست.  چقدر زیبا بیان کرده است علی بن یقطین! این یک امر تربیتی است. ما با این رشد میکنیم. با این تربیت میشویم. هر لحظه منتظر ظهوریم. اگر از اول میداند امام معصوم که ظهور کی محقق خواهد شد، این دورانی که فاصله بود تا آنجا، لقست قلوب کسانی که…

دارد در روایتی که موسی به مردم گفت 30 روز میروم میقات، 10 روز اضافه شد، تا 10 روز اضافه شد، گوساله پرست شدند. در دورانی که مواعده نیست، لقست قلوب اینها. این نظام تربیتی است.

وَ لَرَجَعَتْ‏ «4» عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ

به ما گفته اند که خیلی سریع است و خیلی نزدیک است.

تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَ تَقْرِيباً لِلْفَرَجِ. «1»

چون همین باور به این فرج را نزدیک میکند و قلوب را حفظ میکند و تالیف ایجاد میکند.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 33” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید