بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: علم در زمان ظهور(5)؛ همچنانکه که بدن تحت اطاعت تام روح است قلوب مؤمنین هم در اطاعت پذیری به منزله ی بدن امام هستند که شأن اویند و امام روح حاکم بر ایشان است
بحثی که در سال گذشته موضوع آخرمان بود که چهار جلسه هم طول کشیده بود، بحث علم امام بود. در این چهار جلسه چند نکته را عرض کردیم. فقط عنوانش را تکرار میکنیم. بحث مطرح شد بر اینکه نحوه علم امام زمان در دوره ظهور و همچنین علم مردم، یک علم امام است و ظهور، یک بحث علم مردم است. بیان علم در زمان ظهور هم نفعی که برای امروز ما دارد و اثرش این است که امروز فردی امکان پذیر است. شخصی امکان پذیر است.عمومی امکان پذیر نیست. پس اینطور نیست که بگوییم ربطی به ما ندارد. بحث علم برای امام زمان علیه السلام یا در زمان امام زمان علیه السلام، که تعبیر این است که تا آن زمان دو حرف از علم نشر پیدا کرده است. در آن دوره 25 حرف نشر پیدا میکند. این 25 حرف در عرض آنها نیست. در طول است. نمیشود گفت دوازده برابر میشود. هر حرفی بابی از علم است. نحوه دیگری از علم است. که با مراتب هستی سنخیت دارد. آنجا بیان شد که نوع علم امام و علم مردم در زمان امام بیان کننده این است که وقتی میگوییم الناس نیم اذا ماتوا انتبهوا، مفصل یک جلسه و نیم راجع بهش صحبت کردیم. این بیانی که مردم در خوابند و حقیقت این عالم، وقایع و حوادث این عالم تعبیر میخواهد، اگر انسان حوادث را همینگونه که با چشم میبیند دید، اینها مثل خوابی است که یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة غافلون. علمشان به ظاهر دنیاست. و ما متاع الحیاة الدنیا فی الآخرة الا قلیل. دنیا در آخرت هست، اما متاع قلیل است. هیچ نیست. چون یک واقعیت است. کسی که خوابیده است و خواب میبیند، چطور خوابش تعبیر میخواهد، این بحث را مفصل گذشتیم. تمام حوادث و وقایع عالم تعبیر میخواهد. قبل از ظهو رتعبیر میخواهد. انسان مجبور است با یک کنکاش و دقتی از این ظاهر عبور کند تا به آن تعبیر برسد. اما در زمان ظهو رحقیقت انسان با آن نحوه حیات و علمی محشور میشود که آن حیات و علم دیگر تعبیر نمیخواهد واقعیت اشیاء و حقایق و عالم است. اگر حقیقت عالم شد دیگر تعبیر نمیخواهد. حشر با صور نیست فقط مثل خوابی که انسان میبیند تعبیر بخواهد. اگر حشر با حقایق اشیاء شد، وجهه یلی الربی اشیاء است. یعنی توحید. انسان هرچی را میبیند به توحید منتقل میشود.
نکته دیگر این بود که معبر در آن دوره امام است و موجودات و انسان ها به واسطه تعلق به امام هرچقدر فنا در امام پیدا بکننداز آن علم بهره مند میشوند. فناء فعلی و صفتی و ذاتی داشتیم. هرچقدر انسان ها در نظام امامشان که یوم ندعو کل اناس بامامهم، در یوم ظهور هم هرچقدر با امام متحد بشوند، ارتباط علمی اش با عالم تعبیر نمیخواهد. شان امام است. از چشم امام به عالم نگاه میکند. کسی که شان امام میشود، همانطور که مثال هم عرض کردیم، چنانچه امام در بدن تصرف میکند و بدنش تابع محض است، مومنین در اختیار امام می آیند اختیارا. بیان و طلب و تقاضای امام و امر امام در وجود اینها قطعا مطاع است. مثل آنچه در بدنشان مطاع است. وقتی این نگاه محقق شد، آن نظام نگاه امام در این بدن سرایت دارد به تبع امام. چون اینها میشوند بدن امام، همان نگاه امام در وجود اینها هم سرایت دارد. آنجا اشاره کردیم که در روایات بابی داریم به عنوان باب طینت که نحوه خلق انسان ها چگونه است. مومنین و غیر مومنین و انبیاء و اولیاء.
این بیان که اینها میرسند که از چشم امام به عالم نگاه میکنند، نگاه از چشم امام با مراتب سعه وجودی اینهاست. هرچقدر فنا شدیدتر باشد، دیدن صافی تر و دقیقتر است. شفاف تر است. همه دارند از چشم امام نگاه میکنند. اما بعضی مبهم میبینند. بعضی تار میبینند. برای بعضی کمال روشنی را دارد. این تفاوتش هم برمیگردد به افراد. منتها همان تارش هم خیلی عظیم است. همان غیر شفافش هم خیلی عظیم است. توحید را در عالم حاکم میبیند. خدا میبیند وقتی به عالم نگاه میکند. یعنی حاکمیت خدا و توحید را واقعا میبیند. خزائن اشیاء را میبیند. عندنا. آن جنبه یلی الربی اشیاء را میبیند. تعابیر واحد است.
در دوره های قبل اوحدی به این مرتبه میرسیند. در دوره ظهور همه به این مرتبه میرسند. عقول سرعت رشد پیدا میکنند.
در ذیل این بحث نحوه ای که انسان ها چگونه با امام ارتباط پیدا میکنند و یک واحد میشوند، اشاره شد به روایت طینت. نقش بسیار اساسی در این نگاه توحیدی دارد.
امشب چندتا از روایات طینت را در محضرشان هستیم
از کتاب بصائر الدرجات آورده اند.
9 باب فيه خلق أبدان الأئمة ع و قلوبهم و أبدان الشيعة و قلوبهم لئلا يدخل الناس الغلو في عجائب علمهم
1- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ حَدَّثَنِي شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدَائِنِ يُسَمَّى بِشْرُ بْنُ أَبِي عُقْبَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً مِنْ طِينَةٍ مِنْ جَوْهَرَةٍ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ إِنَّهُ كَانَ لِطِينَتِهِ نَضْحٌ
نضح یعنی اضافه و زیاده.
فَجَبَلَ طِينَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنْ نَضْحِ طِينَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَ لِطِينَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع نَضْحٌ فَجَبَلَ طِينَتَنَا مِنْ فَضْلِ طِينَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ كَانَتْ لِطِينَتِنَا نَضْحٌ
نه که خدا یک کاه گلی درست کرده که یک تکه میگیرد و یک تکه میماند.
قرینه اول گذاشت. این طینت از جوهرة تحت العرش است.
فَجَبَلَ طِينَةَ شِيعَتِنَا مِنْ نَضْحِ طِينَتِنَا فَقُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا
قلوبشان معطوف است به ما. حنّ میل است. شوق است. چون از زیادی طینت ما بود، مایل به ماست. مشتاق به ماست. شوق در نظام وجودی الحاق است. نه اینکه یکی اینجا نشسته اس تو یکی آنجا. مثل شوق بدن به نفس است. چنانچه نفس به بدن شوق دارد و بدن به نفس شوق دارد. شوق بدن است که تابع نفس است. از کوه میرود بالا.
وَ قُلُوبُنَا تَعْطِفُ عَلَيْهِمْ
چنانچه نفس مشتاق بدن است. او را از شئون خودش میبیند. انسان وقتی عملی انجام میدهد، به عملش مشتاق است. عملش را دوست دارد. خلقش را دوست دارد. هنری را که محقق میکند، هنرش را دوست دارد.
همه در نظام وجودی درست است. این نگاه که هم نفس به بدن مشتاق است و هم بدن به نفس اشتاق است. شوق بدن به نفس میشود مطیع بودن بدن به نفس. هرچی تابع تر باشد مشتاق تر است. اراده میکند دست بالا بیاید می آید بالا. خودش را کامل در اختیار او قرار داده است. هرچقدر عاشق نسب تبه معشوق مشتاق تر باشد، تابع تر است. ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله. علامت اشتیاق تبعیت است. در نظام بدنی تمام اشتیاق است نسبت به نفس، تمام تبعیت است.
این اشتیاق بدن، پایین به بالا اطاعت است. اشتیاق بالا به پایین تعطف است. نفس هم از بدن غافل نمیشود. اگر خطری ایجاد بشود، دنبال حفظ و درمان اوست. نفس شروع میکند به مقابله در مقابل بیماری. نجات و سلامت او را میخواهد.
عین این مسئله در نفس و بدن را میخواهد بین امام و شیعیان بیاورد. همانطور که نفس و بدن نفس تحن الی البدن و بدن تحن الی النفس، همین نسبت در امام معصوم و ما هست. چون از زیادی او خلق است. همانطور که بدن نازله نفس است، ظهور نفس است.
قلوب شیعیان که محل حقیقت وجود آنهاست مایل و مشتاق به امام است. اگر قلب در اختیار بود، مرکز فرماندهی است. اگر مرکز فرماندهی در اختیار قرار گرفت، بدن روشن است.
تَعَطُّفَ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ
چنانچه والد بر ولد تعطف دارد، توجه دارد، او را شان خودش میبیند، همانطور نگاه امام به شیعیان از این سنخ است.
این نگاه است که تعطف الوالد علی الولد. اینها خیلی زیباست. اینها قاعده است. اگر وقتی به محضر امام سلام عرض میکنیم، توجهمان به این باشد که من از فاضل طینت آنها خلق شدم، توجه من به آنها
تعطف والد است به ولد. آنطور مشتاق است. این تعطف والد به ولد، یا ام رحیم، مادر مهربان به فرزندش ،این هم یک سنخ است. اینها همه سنخ های توجه زیاد است. این فوق این است. شانش اس. مثل بدنی که نفس بهش توجه میکند. واسطه هم نیست. غیریت هم در کار نیست. این نگاه در رابطه انسان با امام، اگر این علم و معرفت ایجاد بشود. انسان تا میخواهد در امام را بزند، قبل از اینکه در را بزند، او در را باز کرده است. تعطف والد علی الولد است. تعطف ام رحیم بر مولود است. تعطف نفس بر بدن، اصلا نفس غفلت ندارد. اگر والد خواب و سنه دارد، نفس هیچ غفلتی ندارد. وقتی هم که بدن میخوابد، نفس بیدار است. محضر لاتاخذه سنة و لا نوم است. بدن خواب است. نفس بیدار است. اگر نفس میخوابید قدرت بیدار شدن نبود.
لذا دارد که اگر آسیبی به مومن میرسد، امام معصوم ناراحت میشود. غصه میخورد. چون یک وجود میبیند.
لیغفر ذنبک ما تقدم و ما تاخر، ذنب امت است. خداوند وعده داده است. چون امت او شان او هستند. می آمرزد خدا. خدا می آمرزد برای تو. یعنی امتش را خود پیامبر دیده است.
حقیقتا در نظام طینت و خلقت به این مرحله میرسد.
علم در زمان ظهور نگاه کردن از چشم امام است. یعنی آنجا بدن نسبت به نفس چشم جدایی ندارد. چون همه حرکات و افعالش محو در نفس است. شان نفس است. به این نگاه هرچقدر فنای بدن در نفس یا فنا مومن در امام هرچقدر شدیدتر باشد، نگاه از چشم امام به عالم قویتر میشود. یعنی نگاه از 27 کلمه علم نه 2 کلمه که قبل از دوران ظهور هست.
وَ نَحْنُ خَيْرٌ لَهُمْ وَ هُمْ خَيْرٌ لَنَا
ما وجود گسترده آنها هستیم. ؟؟؟؟؟
وَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَنَا خَيْرٌ وَ نَحْنُ لَهُ خَيْرٌ.
ما برای رسول خدا خیر هستیم، چون اوامر رسول خدا را مطیعیم و اوامر او را رساندیم. امت پیامبر را ما گسترده کردیم. او هم برای ما خیر است چون ما را به کمالمان رسانده است.
2- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ أَبِي الْحَجَّاجِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا أَبَا الْحَجَّاجِ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِينَةِ فَوْقِ ذَلِكَ
از اعلی علیین است. در روایات ما علیین و اعلی علیین، الی ما شاء الله موارد و مصادیق داریم. هر چیزی فوقش، بالاتر از او میشود علیین. اعلی علیین را تعبیر کرده اند به عرش الهی، فوق ارش الهی، تحت عرش الهی. این جوهرة تحت العرش که روایت قبل گفت، ابدان حضرات معصومین است. ارواح شیعیان از ابدان معصومین است. اینکه میگوییم مثل بدن است، از این است که میگوید قلوب حضرات معصومین از اعلی علیین خلق شده. ابدانشان از علیین. قلوب شیعیان از علیین خلق شده. پس ارواح و قلوب شیعیان مرتبه ابدان معصومین است. بدن نه یعنی جسم. یعنی کف وجودی امام که بدن هم یک نازله و ظهورش است. مرتبه اوج شیعیان ابدان معصومین است.
پس ما میشویم مثل بدن آنها. چون طینت ما از مرتبه ابدان آنهاست. قلوب ما از مرتبه ابدان آنهاست.
اگر انسان باور کند این را و در خودش بخواهد تحقق بدهد چقدر عالی میشود که ما فکر بکنیم تصرف آنها در ما مانند تصرف در بدنشان باشد. لذا ما باید مثل ابدانشان مطیع محض باشیم. اگر جایی دیدیم امر الهی آمد و اطاعت کردیم، معلوم میشود بدن آنهاییم. جایی که اطاعت نکردیم، معلوم میشود از طینتی است که از ابدان آنها نبوده. در طینت مومنین دو طینت مخلوط است. طینت آنها مزج ندارد. طینت شیعیان مزج دارد. آنجایی که عمل صالح میکنند، از همان مرتبه نشات گرفته اند. اما آنجایی که عمل ناصالح انجام میدهند مزجی است که درون آنهاست.
-طینت غیر از فطرت است؟
طینت امر عامی است. فطرت بحث احتجاج است. همه احتجاج را دارند. حجت درونی است. اما طینت گرایش ویژه است. بعضی گفته اند خود فطرت همان طینت از معصومین است که در همه هست. کافر مرتبه میل درش هست. منتها کم کم او را محجوبش میکند. میشود فطرت محجوبه. فطرت مخموره فطرتی است که میخواهد انسان را ببرد به سمت آنها.
طینت اقتضاء است. جبر پیش نمی آید.
این طینت یک حقیقتی است که تمام حقیقت وجودی انبیاء و اولیاء را شامل میشود. قلوب و ابدان مومنین را هم شامل میشود. پس حتما بحث بحث مادی نیست.
وَ خَلَقَ شِيعَتَنَا مِنْ طِينَةٍ دُونَ عِلِّيِّينَ
یعنی ابدانشان را
وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ
که مرتبه ابدان حضرات معصومین بود.
فَقُلُوبُ شِيعَتِنَا مِنْ أَبْدَانِ آلِ مُحَمَّدٍ
تصریح است. همانطور که نفوذ آنها در نظام بدنی شان کامل است، هر جا که اطاعت در وجود مومن شکل میگیرد، آن طینت است. آن رابطه است. اگر اینها را آدم ببیند، توحید مجسم کاملا آشکار میشود. میماند یک حقیقت خوبی و شئونش و یک حقیقت بدی و شئونش. شئونش یعنی میشوند ابدان او. تو شاهد بر شهدایی. شاهد بر امت یعنی قلوب آنها، ابدان آنها قلوب امتشان است. میزان باید قابل سنجش باشد. به پیامبر میفرماید تو شاهد بر انبیاء هستی. مرتبه ای که پیامبر و اهل بیت از او نشات میگیرند، اینها نسبت به آن میشوند ابدان.
وَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ عَدُوَّ آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ طِينِ سِجِّينٍ
قبلی طینت علیین و فوق علیین بود. سجین قعر جهنم است. سجین آمده، تاکید در سجن است. اوج حصر و محاصره و تعلق است. اوج فرو رفتن است.
وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِينٍ أَخْبَثَ مِنْ ذَلِكَ وَ خَلَقَ شِيعَتَهُمْ مِنْ طِينٍ دُونَ طِينِ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِينِ سِجِّينٍ فَقُلُوبُهُمْ مِنْ أَبْدَانِ أُولَئِكَ وَ كُلُّ قَلْبٍ يَحِنُّ إِلَى بَدَنِهِ.
شیعیان مثل امام نیستند.
پس کل عالم از یک طرف میشود نظام مومنین و انبیاء و صلحا و اوصیاء که در راس آنها میشود حقیقت محمدیه و اهل بیت که انبیاء هم در این مخروط میگنجند. این یک حقیقت واحده میشود. از این طرف هم اعداء هم… لذا رجعت نماد کامل این است. که فقط این دو دسته می آیند. آنهایی که خلطوا عملا صالحا و اخر سیئا، در رجعت نیستند. رجعت نماد کامل قبل از قیامت است که این حالت جمعی دیده میشود که اهل کفر و شقاء در یک طرف قرار میگیرند و اهل ایمان هم به رهبری انبیاء و در راسشان نبی گرامی اسلام و امیر المومنین علیه السلام که کرار بودن به لحاظ رجوع بعد از رجوع در رجعت است، خودش را نشان میدهد. در رجعت بدن بودن کاملا آشکار میشود. این در زمان ظهور میخواهد محقق بشود. علم به اینکه انسان بیابد که بدن امام است. به مقداری که تابع امام است و کمالش به این اس تکه تابع باشدتا روح تصرف بکند که روح مرتبه عالی این است، میشود یوم ندعو کل اناس بامامهم، به اسم خودشان صدا نمیزنند. چون این تابع است. شانی ندارد بغیر از تابع امام بودن. این تحقیر افراد نیست. این تشریف افراد است. ما تو را به اسم او صدا میزنیم که شرافت پیدا میکنی. این همان جزای احسن است. لنجزینهم باحسن ما عملوا.احس ما عملوا عمل امام است. این شان امام است. چنانچه بدن امام شان جدایی ندارد غیر از حقیقت امام. نمیشود یک جزایی به بدن بدهی و یک جزا به قلب. اگر این باور منظومه ای در وجود انسان ایجاد بشود، هر عمل صالحی که در رصدش قرار میگیرد، شوق انسان به انجام او و اتحاد با امام و شان امام شدن وادار میکند انسان را به انجام آن. هرچقدر شوق بیشتر بشود حرکت سرعت پیدا میکند. چقدر نظام هستی را با زبانی که ما هم بفهمیم زیبا ترسیم کرده اند. منظومه نگاه به هستی را با این روایات برای ما ترسیم کرده اند.
13- حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ زِيَادٍ الْعَبْدِيِّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عِيسَى الْهَاشِمِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَا وَ أَبِي عِيسَى فَقَالَ لَهُ أَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص- سَلْمَانُ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَيْ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ
از نژاد عبدالمطلب است؟
فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت فَقَالَ لَهُ أَيْ مِنْ وُلْدِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ إِنِّي لَا أَعْرِفُهُ
من تبعنی فانه منی در نزدیک شدن. انه لیس من اهلک در نظام دور شدن.
فَقَالَ فَاعْرِفْهُ يَا عِيسَى فَإِنَّهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ
همین طینت و قلب را دارد بیان میکند.
ثُمَّ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ
دنبال نظام ولادت طبیعی و ژنتیک نرو.
إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ طِينَتَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ طِينَةَ شِيعَتِنَا مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَهُمْ مِنَّا
همچنان که سلمان از ماست. مثل بدن ما نسبت به قلب ما، شیعیان ما مثل بدن ما نسبت به قلب ما هستند. اوما الی صدره یعنی از اینجا نشات گرفته اند. اگر این نگاه باشد، در توجهات و توسلات و اطاعت ها که داریم در این دایره بالا میرویم…
وَ خَلَقَ طِينَةَ عَدُوِّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَ خَلَقَ طِينَةَ شِيعَتِهِمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَ هُمْ مِنْهُمْ وَ سَلْمَانُ خَيْرٌ مِنْ لُقْمَانَ.
لقمان نبی نبوده. برفرض هم که نبی باشد، علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل، هرچند ممکن است کسی بگوید علماء یعنی ائمه معصومین. لقمان شان نبی خودش میشود که در هر دوره ای بوده. سلمان شان ما شده است. این هم قضیه ای است که شرافتی که برای امت ختمی است اگر به مقام منا بودن برسند، افضل میشوند از کسانی که منا در زمان انبیاء سابق بودند.
با اطاعت، این منا بودن بالفعل میشود. طینت یعنی اقتضا. اگر این اقتضا نبود راه نبود. هرکاری میکردند ارتباط برقرار نمیشد. این اقتضا باعث شده میل ایجاد بشود. این میل رابطه و میل رسیدن هست. این اشتیاق و میل را هرچقدر تقویت بکنیم، این شوق حرکت و میل به آنها سرعت حرکت ایجاد میکند.
5- حَدَّثَنِي الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ النَّبِيِّينَ مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ
در روایت دیگر تفسیر شده است که قلوبشان از مرتبه بالاتر است
وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ «3» مِنْ تِلْكَ الطِّينَةِ وَ خَلَقَ أَبْدَانَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ الْكُفَّارَ مِنْ طِينَةِ سِجِّينٍ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ فَخَلَطَ بَيْنَ الطِّينَتَيْنِ
تشبیه به گل بیرونی. حالا خلق کردند بقیه مردم را از اینها. یک عده ائمه کفرند، یک عده هم عصمت محضند. بین اینها هم مخلوط از این دوتا هستند.
فعلیت یافتنش به اطاعت محقق میشود. به یک جایی میرسد که لایلدوا الا فاجرا کفارا. آنقدر در شقاوت محض شده اند که هرچی به دنیا بیاید فاجر و کفار بالفعل است.
نوح فرموده. خداوند هم تایید میکند که از این به بعد هم کسی به تو ایمان نمی آورد.
از آن طرف معصوم که به دنیا می آید، از اول بالفعل است. در ارحام اصلاب طاهر بودند.
آنقدر محیط و جو و نظام ژنتیک آلوده است، با به دنیا آمدن به فعلیت میرسد. همچنان که معصوم آنقدر محیط پاک و ژنتیک و جو پاک است که عصمت به فعلیت میرسد.
آنهایی که عذاب میشوند و هلاکت الهی برشان نازل میشود یا به دست امام معصوم کشته میشوند، لایلدوا الا فاجرا کفارا. امیر المومنین میگوید من نسلش را نگاه میکردم، اگر صالحی نبود زدم. با اینکه مهدور الدم بود. هیچ استعدادی بواسطه ولی الهی تفویت نمیشود. ولو چند نسل بعدتر باشد.
-چرا مخلوط میشود و بعد جدا بشود.
ما زمانی میبینیم. یک حقیقت واحده ای است که از یک جا به نحو اقتضا نشات گرفته و بعد به فعلیت رسیده است.
همین که می آید در دنیا، میل های وجودی مختلف در وجودش قرار دادیم. امیال مختلف را خدا قرار داده است. منتها در وجود معصوم همه امیال تحت عقل تسلیمند. در شیطنت، همه تحت شیطنت هستند. عقل اسیر است. کم من عقل اسیر تحت هوی امیر. این اقتضا دردنیا هست. این اقتضا به فعلیت میرسد.
همه اش عاملش همان خلقت آدم است. از اول نهی شد که بخورد و بعد…
فَمِنْ هَذَا يَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ وَ يَلِدُ الْكَافِرُ الْمُؤْمِنَ وَ مِنْ هَاهُنَا «4» يُصِيبُ الْمُؤْمِنُ السَّيِّئَةَ وَ مِنْ هَاهُنَا يُصِيبُ الْكَافِرُ الْحَسَنَةَ فَقُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ وَ قُلُوبُ الْكَافِرِينَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ.
آن حدیث الحاق ملکوتی در بعد از نظام برزخی، تعبیر روایت این بود که حکم ملکوتی میشود. بعد از این عالم و بعد از دوران برزخ، حتما یا مومن میماند یا کافر. دیگر خلط آنجا نیست. محض شدن در آنجا محقق میشود. حالا راهش چگونه است، حتما به محض شدن باید برسند که قبلا گذشته است.
6- وَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ هَيْثَمٍ الرَّازِيِّ عَنْ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ الْعَبْدِيِّ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَقَال ع يَا جَابِرُ خُلِقْنَا نَحْنُ وَ مُحِبِّينَا مِنْ طِينَةٍ وَاحِدَةٍ بَيْضَاءَ نَقِيَّةٍ مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ فَخُلِقْنَا نَحْنُ مِنْ أَعْلَاهَا وَ خُلِقَ مُحِبُّونَا «1» مِنْ دُونِهَا
پس یک حقیقت واحده است. جدا نیست. هر کدام یک قسمتی از بحث را روشن میکند. یک قسمت که روشن میشود، منظومه زیباتر دیده میشود.
فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ الْتَفَّتِ الْعُلْيَا بِالسُّفْلَى
ارواج به ابدان توجه میکند. چون یک حقیقت واحده است.
وَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ضَرَبْنَا بِأَيْدِينَا إِلَى حُجْزَةِ نَبِيِّنَا وَ ضَرَبَ أَشْيَاعُنَا بِأَيْدِيهِمْ إِلَى حُجْزَتِنَا
حجزه یعنی همان بدن. ما ابدان پیغمبر را گرفتیم. حجزه یعنی دامنه وجودی. شیعیان ما ابدان ما را گرفته اند.
فَأَيْنَ تَرَى يُصَيِّرُ اللَّهُ نَبِيَّهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ
این حقیقتی که دست به دامن هم شدند را خدا کجا میبرد؟
وَ أَيْنَ تَرَى يُصَيِّرُ ذُرِّيَّتُهُ مُحِبِّيهَا فَضَرَبَ جَابِرٌ يَدَهُ عَلَى يَدِهِ فَقَالَ دَخَلْنَاهَا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ثَلَاثاً.
با این نگاه وارد شدیم. نجات پیدا کردیم.
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 62” دیدگاه میگذارید;