بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: باب1 : فصل2 : حدیث 11 و 12؛ حتمیّت ظهور به قدرت الهی، در جهت آمادگی برای ملاقات خداوند در قیامت، که شک کننده بر ظهور کافر به خداست
در خدمت بابی هستیم که روایاتی است از حضرات معصومین که در ارتباط با خصوصیات امام زمان وارده شده است.
11- و عنه (ثمالی)أيضا قال: كنت عند أبى جعفر محمّد بن علىّ الباقر عليهما السّلام ذات يوم،
نقل میکند که خدمت امام باقر بودم در روزی
فلمّا تفرّق من كان عنده قال لى:وقتی تنها شدم
«يا أبا حمزة! من المحتوم الّذى لا تبديل له عند اللّه قيام قائمنا؛ فمن شك فيما أقول، لقى اللّه و هو به كافر و له جاحد.»
ابوحمزه، از آن علائم حتمیه ای که غیر قابل تغییر است و عالم به سوی او حرکت خواهد کرد و به او خواهد رسید مثل قیامت که درش عدم تحقق نیست، از آن محتوم ها، قیام حجت ماست. یک موقع بحث ما تعبدی است که میفرمایند قیام حجت باید باشد قبل از قیامت. یک موقع بحث حقیقی است. بیان به نحو حقیقت است. بحث قیامت تعبدی نیست. غایت خلقت ملغی بود. اگر دنیا حد وجودی انسان بود، غایت تحقق انسان متحقق نمیشد. نتیجه نهایی خلقت در قیامت محقق میشود. هرچند قیامت روز عمل نیست و روز جزاست، اما جزا انفطار عمل است. اگر قیامت نبود، دنیا عبث بود. چون حقیقت نامتناهی اعمال انسان و حقیقت اعمال انسان جز در قیامت قدرت تحقق و ظهور و بروز ندارد.
آن موقع همان حقیقتی که مرتبه تحقق عمل فقط در آنجاست، ظهور قطعا جزء علائم قطعیه اوست. چون غلبه مطلق حق بر باطل میخواهد در دنیا محقق بشود. استعدادات انسانی در ظهور به فعلیت میرسد. در ظهور و پس از ظهور به فعلیت رسیدن است. به عمل در آمدن تمام آن حقایق وجودی انسان است که قیامت میخواهد آشکار بکند. اگر یوم ظهوری د رکار نبود، عدل و قسط حاکم میشود بعد از ظلم و جور، همه انسان ها در مرتبه ای از عمل از دنیا رفته بودند که تحقق تام استعدادشان نبود. روز ظهور باید باشد تام تمام استعدادات انسانی در یوم عمل ظهور پیدا بکند تا در قیامت این اعمال ظهور تامش و انفطارش آنجا باشد. پس ظهور قطعی است. جزو محتملات نیست. لذا میفرماید اگر یک روز از دنیا باقی باشد، باید ظهور محقق بشود.
نزد خدا این غیر قابل تبدیل است مثل قیامت. همچنان که قیامت غیر قاب لتبدیل است، یعنی اینگونه نیست که حقیقت قیامت را بخواهد تغییر بدهد. غایت خلقت انسان است. منتهی وجه عنه است. نه وجب علی. خلقت را خداوند به گونه ای قرار داده که قیامت غایتش است. یوم الظهور هم قبل از قیامت تحققش قطعی است. باید باشد. این سیر را پس از خلقت الهیه انتزاع میکنیم. نه بر خدا لازم میکنیم. این تحقق حتمیت دارد. نه اینکه بر خدا جبر است.
از نوع خلقتی که خدا قرار داده و قیامت را غایت قرار دااده، یوم الظهور حتمیت دارد. از خلقت خداوند انتزاع میشود.
اگر کسی شک کند در اینکه ظهور قطعیت و حتمیت دارد، خدا را ملاقات کرده است در حالی که نسبت به خداوند کافر است و برای خداوند جاحد است. انکار دارد. پس جحد و کفر به ظهور، جحد و کفر به خداست. چون خداوند حقیقت دین و توحیدش قائم به ارسال رسولان بوده است. نبی ختمی فصل اخیر رسولان بوده است. ظهور تام نبی ختمی به حجت آخرین میشود که بتمامه میخواهد این حقیقت را آشکار کند.
جمله ای از امام است.میفرمایند جریان آنچه در مورد …. مرتبط با مبعث و نیمه شعبان است، عید ولادت حضرت رسول، بزرگترین عید مسلمین است، چون پیغمبر بشارت دین ختمی را آورد که میخواست تمام استعداد حضرت به فعلیت برسد. اما به خاطر نقص امت، این آرزوی نبی ختمی و این هدف محقق نشد. نه به خاطر نقص پیامبر. از باب نقص امت و عدم قابلیت، این دن ختمی آمد، اما تحقق در جامعه پیدا نکرد.اما حضرت صاحب عج این معنا را اجرا خواهد کرد، لذا عید نیمه شعبان بزرگترین عید برای تمام بشر است. اگر مبعث بزرگترین عید برای مسلمین است ،عید نیمه شعبان عید برای تمام بشر است. منظور فقط حکومت صالحه عادله نیست، تمام انحرافات در نفوس، حتی در نفوس کامله را در اخلاق و عقائد و اعمال، همه کژی ها را مستقیم میکنند. عدالت در تمام مراتب انسانیت است. برگرداندن این انحرافات ایجاد عدالت است. منحصر به حاکمیت نیست. منتهی وقتی حاکمیت عادله میشود ،کمک میکند که خصوصیات درونی هم راحتتر به عدالت برسد.
ثمّ قال: «بأبى و امىّ المسمّى باسمى، المكنّى بكنيتى، السّابع من ولدى! بأبى من يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما!»
تعبیر ملئت، ملا یعنی پر کردنی که جای خالی نمیگذارد. ملا در زبان عربی پرکردن لب به لب است. به خصوص قرآن کریم که لیقوم الناس بالقسط. میگوییم یقیم الصلاة. یقیم الزکاة. اینجا نمیگوید لیقوم القسط. نه. لیقوم الناس بالقسط. فرهنگ سازی میکند که مردم اقامه قسط میکند. نه اینکه خودش اقامه قسط میکند. این فرهنگ سازی اقامه صلات است. اینجا میفرماید لیقوم الناس بالقسط. مردم را حرکت میدهد. پس مردم باید آمادگی پیدا کرده باشند. پس ضلع اصلی برای ظهور، که تاخیر یا تعجیلش قطعیت دارد، آمادگی اولیه است که باید در بین مردم باشد. اصل غیبت غیب الهی و سری از اسرار الهی اس. اما طول کشیدنش بر میگردد به آماده نبودن مردم.
تمام آنچه باعث بوده انبیاء را فرستادیم، ارسال رسل و کتب، به خاطر این بوده است که مردم به پا خیزند. ایاجد قسط تنها هدف نبوده است. هدف این بوده که مردم به پا خیزند. این مهمتر است از اینکه اقامه قسط بشود. اقامه قسط با جبر و زور هم میشود. اما درونی نمیشود. به گونه ای محقق میشود که مردم خودشان محقق میکنند. اقامه قسط گاها بوده است. اما اینکه فرهنگ سازی قسط بشود، در زمان ظهور محقق خواهد شد.
ملا پر شدنی است که لب به لب میشود. ثانیا طبق آن آیه که لیقوم الناس بالقسط، این از حالا وظیفه ما را سنگین میکند. اگر نگاهمان به حاکمیت امام زمان و ظهور فرهنگ سازی قسط و عدالت باشد و فرهنگ سازی مخالفت با ظلم و جور باشد، هم باید در وجود خودمان تشدید بکنیم و تقویت بکنیم و هم د راطرافمان. نه اینکه فقط دوست داشته باشیم.
لذا یک پدر در خانواده لیقوم الناس بالقسط. باید یاد بدهد که همه اهل خانواده اهل عدالت باشند. عدالت را خودشان ایجاد بکنند. نه اینکه امر بکند که این/طوری عدالت است.
در نگاه هم حضرت عدالت را رعایت میکنند. در همه جهات وجودی، از ظاهری و باطنی، هم حضرت رعایت میکنند و هم جامعه پذیراست.
خیلی وقت ها وقتی امام عادل اجرای عدالت میکند، مردم پذیرا نیستند. امام علی میفرماید همه مردم از امامشان نالان هستند. من از مردمم نالان هستم. من از این امتی که پذیرای عدالت نیست نالان هستم. اگر بیاید و مردم کشش نداشته باشند و مردم طرد بکنند، او ذخیره آ[رین است. طول کشیدن غیبت یکیش به خاطر این است که مردم نسبت به ظلم و جور کینه شان به اعلی حدش برسد و عطشان برای ایجاد قسط و عدل به اعلا مرتبه اش برسد.
اینها را خصوصی به ابو حمزه گفته اند حضرت.
ثمّ قال: «يا أبا حمزة! من أدركه و لم يسلّم له ما سلّم لمحمّد و علىّ، فقد حرّم اللّه عليه
الشموس المضيية، ص: 20
الجنّة، و مأواه النّار، و بئس مثوى الظّالمين.»[28]
اگر کسی به او رسید و خودش را تسلیم او نکرد همچنان که خودش را تسلیم پیامبر و امیر مومنان کرد، جایگاهش جهنم است. اگر کسی آخرین فصل را انجام ندهد، نسبت به پیامبر و خداوند هم عاصی است. آن تام ترین مرتبه در ظهور میشود امام زمان که وعده اش را پیامبر اکرم و امیر مومنان و ائمه داده اند. کسی که انکار این را بکند، انکار همه آنها را کرده است. این ثمره و میوه دعوت آنهاست. اگر کسی ثمره را انکار کرده، درخت را انکار کرده. درخت از مقصودش خارج شده و نتیجه ندارد.
ایام نظام تربیتی دارند. هر کدام از این ایام منزل سیر به سوی خداوند هستند. اگر انسان استیفا نکند از این منازل سیر، دیگر تکرار شدنی نیستند. هر منزلی و هر تعلقی میخواهد انسان را یک مرتبه جلو ببرد. ان شاء الله بهره مند باشیم
12- و عن محمّد بن زياد الازدى قال: سألت سيّدى موسى بن جعفر عليهما السّلام عن قول اللّه عزّ و جلّ: وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً[29]
اسبغ یعنی اتم و اوسع. صدر آیه این است که الم تروا ان الله سخر لکم-صدر آیه خیلی کمک میکند که این ذیل خوبتر شناخته بشود- ما فی السماوات و ما فی الارض و اسبغ ….
آیا نگاه نمیکنید که خداوند برای شما مسخر کرد تمام آسمان ها و زمین را. آن وقت در بین این قضیه عام، تبیین میکند وجه خاصش را، از جمله این وجه تسخیر ،تسخیر رابطه است. رابطه ای است که با قاهریت همراه است. اگر دستم را میتوانم بلند بکنم، دستم تحت تسخیر من است. این قدرت و غلبه من است بر این بدن. نظام روحی بر نظام بدنی غالب است. بدن تحت تسخیر است.
این معنای ابتدایی که به ذهن میرسد، الم تروا ان الله سخر لکم ما فی السماواتو ما فی الارض. چه مسخر انسان باشد و چه خداوند باشد. هر دو احتملا را داده اند. لکم لاجلکم باشد. یا لکم لانسان باشد و آسمان و زمین تحت تسخیر انسان باشد. رابطه سلطه قدرتمند انسان را، استعداادش را میرساند. این امکان هست که تمام آسمان و زمین تحت تسخیر او قرار بگیرد.
اگر گفتیم همه این آسمان با ستاره ها و کواکبش همه میشود آسمان اول، آن وقت سماوات ششگانه دیگر که با هم سماوات سبع ذکر شده است و آسمان دنیایش اسمان با ستارگان است، عظمت این سماوات که مراتب تجردی را هم شامل میشود.، میفرماید نگاه نمیکنید که چطور برای شما تمام کرد نعمش را و وسیع قرار داد. چه نعم ظاهری که با حواستان قابل ادراک باشد و چه نعم باطنی که با قدرت تفکر و شهود برای شما ادارکش امکان پذیر باشد. گاهی انسان نمیبیند اما ادراک میکند. با قدرت فکرری و شهودی. در این روایت شریف تطبیق کرده است. نعم ظاهری را بر امام ظاهر و نعم باطن را بر امام غائب. اولین روایتی که در این کتاب خواندیم، فرمود لا تخلو الارض من حجة … این حجت یا ظاهر مشهور است، یا خائف مقمور است. انبیاء هم انبیاء مستعلین بودند و مستخفین. بحثش مفصل آنجا گذشت.
فقال: «النّعمة الظّاهرة الإمام الظّاهر، و الباطنة الإمام الغائب.»
این اتم مصداق نعمت است. چه امام ظاهر و چه امام باطن. اتم مصداق امام ظاهر میشود امام ظاهر و اتم مصداق امام باطن میشود امام باطن. نعمت ظاهر عام است.
اگر کسی نسبت عالم وجود به مراتب را گرفت، وقتی اتم هست، تمام مراتب وجود هست. تمام مراتب قائم میشود به امام ظاهر و امام باطن.
نعم ظاهری به امام ظاهر و نعم باطنی به امام غائب
اگر تمام عالم ظهور اوست، مانع ندارد.
فقلت له: «و يكون فى الأئمّة من يغيب؟»
در زمان امام کاظم بوده است دیگر. حضرت ایجاد سوال میکنند. برای ما عادی است. برای او که امام غائبی در کار نبوده است ،نمیفهمد یعنی چی. سوال میکند که یعنی چی؟
قال:
«نعم، يغيب عن أبصار النّاس شخصه،
بدن حضرت از چشم مردم غائب میشود. آنیکه از انسان غائب میشود بدن است.
در روایت دیگر دارد از امام رضا، لایری جسمه و لایسمی اسمه. دیده نمیشود جسمه. جسمش دیده نمیشود. همچنان که میفرماید یغیب عن ابصار الناس شخصه
و لا يغيب عن قلوب المؤمنين ذكره،
غیبت در چه دایره ای است؟ در دایره بدن و بصر است. نه در دایره وجود. ببینید چقدر روایت دقیق و با تمام ظرافت است.
همان بحثی که عرض شد که حقیقت غیبت برای چیست؟ برای این است که انسان برای قیامت آماده بشود. چون انسان میخواهد آماده بشود برای قیامت و در قیامت دیگر رویت توحید دیگر با رویت چشمی نیست، حقیقت توحید آشکار است، وقتی امیر مومنین سوال میشود ازشان، میفرمایند افاعبد ربا لم اره. همان حقیقتی که به حقایق قلوب دیده میشود، رابطه با امام میخواهد اینطور بشود. نظام رابطه روحی حضرت با مردم و انسان ها، مثل روح با بدن میشود. ما چطور روح خود را نمیابیم و روح دیگران را نمیبینیم. آثار روحشان را در جسمشان میبینیم. اینها همه بروز نظام روحی اوست در بدن. در زمان غیبت انسان میخواهد به درجه ای برسد که ظهور حضرت را در افعال حضرت ببیند و میخواهد نظام روحی را شاهد باشد.
اینکه چرا غیبت از نظام بدن است، روایتش را بعدها میخوانیم.
اعظم الناس یقینا در زمان غیبت محقق میشود. با اینکه نمیبینند اشد ذکر را دارند.
فی وصیة النبی لعلی علیه السلام، اعظم الناس ایمانا و اشد الناس یقینا، کسانی هستند که در دوران غیبت هستند. آمنوا بسواد علی بیاض. اینها اشد الناس ایمانا هستند.
و هو الثّانى عشر منّا، يسهّل اللّه له كلّ عسير،
برای او سهل میکند خداوند هر مشکلی را. به مقداری که فاعلیت فاعل قوی باشد، مشکل کوچک میشود. من وقتی اراده ام ضعیف است و قدرتم کم است، یک مشکل کوچک مرا از پا می اندازد. اما هر قدر اراده من قوی تر باشد، مشکل کوچک جلوه میکند. دیگری که میرسد میگوید مشکلی نیست. چون قدرت برتری دارد و اراده قوی تری دارد.
هرچقدر قدرت و اراده به سمت نامتناهی برود، مشکلات به سمت صفر میرود.
یسهل الله له کل عسیر، قدرت نامتناهیه میخواهد ظهور پیدا بکند. تمام نظام وجود در برابر او مانعیت ندارد. همه تسلیم و خاضعند. در برابر کی مقاومت میکنند؟ در برابر کسی که قدرتش حساب بشود در مقابل آنها.
این حقیقت میخواهد برای حضرت محقق بشود. مظهر اسم قدرت حق است.
نکته دیگر این است که همیشه مانعیت در نظام وجود، به خاطر عدم تطابق اعمال ما با نظام خارج و تکوین است. چون در راستای عالم حرکت نمیکنیم، مانع ایجاد میشود.
انبیاء درنظام وجودی شان به حرج مبتلا نمیشوند. حرج برای کسی است که خلاف فطرت حرکت کردهب اشد. قدمی بر خلاف فطرت برداشته باشد، ممکن است نتیجه اش 30 سال بعد ضیقی باشد. سختی چرا، اما به حرج افتادن نیست.
اگر کسی در نظام حرکتی اش، غیر از قدرت فوق قدرت که حضرت دارد و همه چیز در مقابلش هیچ است، نکته دوم این استک ه حرکت حضرت در دوران ظهور بر اساس نظام فطرت عالم است. تمام عالم با توجه به روایات متعدد، همه میخواهند خودشان را برسانند و خادم او باشند. میخواهند در برابر او اظهار تسلیم بکنند و تا تحقق پیدا بکند وعده الهی. ارث زمین و آسمان و تسخیری که وعده داده شده است، حقیقت تسخیر در زمان ظهور محقق میشود.
اینها برای ما حرف است. اینکه سماوات و ارض تحت تسخیر آن حضرت آشکار میشوند ،تحت تسخیر حضرات دیگر هم بوده اند، اما ظهورش در زمان امام زمان است.
و يذلّل له كلّ صعب،
صعب در مقابل لینت است. میگویند این سنگ سخت است. آب نرم است. هرچیز سختی که مقاومتش شدید است، در مقابل حضرت ذلیل است و نرم است. النا له الحدید. برای داوود آهن سخت را لین و نرم قرار دادمی. چون قدرت داودی هر صعبی در مقابلش لین بود.
عسر مشکل است، در مقابلش یسر است. اسانی
صعب سختی است، در مقابلش نرمی و ذلیل بودن است.
ان احادیثنا صعب مستصعب، اینطور نیست که هر کسی بتواند بر آن مسلط شود. زکوانٌ، اجردٌ.
صعب یعنی سختی ای که هر کسی نمیتواند بر او مسلط شود. عسر یعنی مشکل. دو عبارت مترادف نیستند این دو عبارت.
و يظهر له كنوز الأرض،
از همان باب که حرکت وقتی بر طبق نظام فطرت محقق میشود، خداوند وعده داده است که اگر تقوا پیشه کنید، آسمان بارشش به جا میشود. پی در پی میشود. اما اینگونه نیست که هرجا پی در پی بود از تقوا باشد.
اگر تقوا آمد آسمان به موقع میبادر. اما هرجا به موقع بارید، از تقوا نیست. یکی از علتهایش تقوا است.
کسی اشکال نکند در بعضی بلاد کفر اسمان پی در پی میبارد.
یکی از عللش تقوای الهی است.
اگر قومی تقوا پیشه کنند، خداوند پی در پی میباراند آسمان را برای آنها.
کنوز ارض دو معنا شده است. کنوز یک وقت نباتات و گنج هاست. در نگاه دوم، استعدادهایی است که به خصوص مومنی هستند که در صلب کفار بودند اینها کنوز ارض هستند که باید خارج بشوند و رشد بکنند. در زمان ظهور همه استعدادهایی که در انسان ها باشد، حتی آنهایی که در صلب کفار باشندف باید بروز پیدا بکنند تا به نتیجه برسد. یخرج الحی من المیت. یکی از مصادیقش انسان مومنی است که از کافری به دنیا می آید. در مقابلش هم یخرج المیت من الحی. انسان کافری که از انسان مومنی به دنیا آمد.
دارد در زمان نوح که به مدت 40 سال فرزند به دنیا نمی آمده است. که نکند استعدادی تلف بشود. یا امیر مومنان در محاجه ای که با مالک اشتر داشتند که یک مقدار کشته بودند، حضرت فرمودند تو هر کسی آمد کشتی، لکن من کسی را کشتم که در اعقاب اوهم صالحی نباشد. این هم استعدادی بود که در اعقاب او فرزندی نباشد. نیمگوید تو کشتی کار بدی کردی. اما من نکشتم. امام هیچ استعدادی را از بین نمیبرد. در زمان ظهور همه استعدادها به فعلیت میرسد. اما دست امام باز نبود که همه را به فعلیت برساند. در زمان ظهور همه موانع به فعلیت میرسد. همه استعدادها را به فعلیت میرساند.
کنوز ارض یعنی استعدادها. موانع به فعلیت رساندن برچیده میشود. میگوید فکر نکنید که کنوز ارض طلا و نقره باشد. بلکه استعدادات انسانهایی است که امکان ظهور دارند. اگر میفرماید همه زمین در اختیار قرار میگیرد. همه اینها در مقابل یک استعدادی که به فعلیت برسد همه اینها ارزشش در راستای این است. و الا همه کنوز زمین بیاید روی زمین. ارزشی برای انسان کامل ندارد.
معاویه میگوید علی آنقدر عظیم است که اگر یک اتاق طلا داشت و یک اتاق کاه، خرج این و آن برایش مساوی است.
امام رضا وقتی میگوید به خادمش که هزارتا بدهد، خادم میپرسد زرد یا سفید، میگوید به حال من فرقی ندارد، ببین چی به حال او نافع است. ما دست میکنیم در جیبمان وقتی رنگش را میبینیم رنگمان میپرد. ارزشش را میفهمند حضرات. اما متصل به حقیقتی است که میبند برای او فرقی نمیکند.
همه آنچه در زمان ظهور فضل و شرف است، کامل انسانی است. و الا تمام آنچه در رابطه با کنوز و معادن و … سبزی و … مقدمه است برای اینکه انسان ها موانع رسیدن به کمالشان کم بشود.
و يقرّب له كلّ بعيد،
دو معنا گفته شده است. آن چیزی که احتمالش داده نمیشود. بعید بود. به نظام عادی و اسباب ظاهری باید خیلی سیر محقق میشد. عصا وقتی میثخواست محقق بشود، باید چند صد هزار سال میگذشت.اما یک دفعه به معجزه الهی یقرب له البعید، در یک لحظه تبدیل صورت میگیرد. هر آن چیزی که به نظر میرسید که سلسله اسبابش طول میکشید، چون فاعلیت او تامه است، هر بعیدی قریب میشود. ظهروش همه مینطور است. یصلح الله امره فی لیلة. مثالش هم مثال موسی است. دنبال آتش بود. مبعوث شد به رسالت.
معنایدیگر این است که بعد و قرب در آنجا برداشته میشود. بعد و قرب مکانی. نظام ارتباطی او با مردم، نظام روح و بدن است. نظام روح من با بدن من، روح من به دست من نزدیکتر است یا به پای من؟ یکسان است. روح نظامش جهت ندارد. فوق جهت اس. در نظام ظهور، روایت داردکه کسی در دور ترین نقطه ارض هست، خودش را مقربترین میبیند نسبت به حضرت. در محضر حضرت میبیند. هر ندایی از دورترین نقطه یا نزدیکترین نقطه شنیده میشنوند. همه یکسان میشنوند صدای او را. غیر از رابطه و نظام تجردی معنا ندارد.
معنای اول صحیح بود. این هم معنای دوم. قرب و بعد برداشته میشود. بعید بعید است، اما برای او قریب است. همچنان که نسبت به خداوند، دنا فی علوه و علا فی دنوه. قرب فی نایه. در عین اینکه نزدیک است دور است و در عین اینکه دور است نزدیک است. دوری علو شان است و علو مقام است. نامتناهی بودن است. قرب هم هو معکم اینما کنتم است. ان الله یحول بین المرء و قلبه. نحن اقرب الیه من حبل الورید. از خود شیء به خود شیء نزدیکتر است. نظام روحانیت عالم است که مثل روحی است که همه میشوند ابدانش. نظام روح اینگونه است رابطه اش.
این ویژگی برای حضرت ظهور پیدا میکند. نسبت به همه حضرت معصومین بوده است. مردم این را میابند. این برای خصصین ظهور داشت. ابوهارون مکفوف حضرات را میدید.
این فرازها خیلی عظمی است. اگر یک قاعده را در کتب مختلف استفاده میکنیم و حاکم میشود بر خیلی از روایات. میتواند اصل کلی باشد. هر کدام از اینها قابل شکافتن است. امام معصوم کسی است که اگر فرمایشی را میفرماید زا کلام او حتی به دلالت تضمنی یا التزامی یا مطابقی، هر کدام از اینها کلام او لازمه اش یا تضمنا و یا تطابقا دلالت بکند میشود نسبت داد. چون معصوم غافل نبوده است. میتوانست معنا را به گونه ای به کار ببرد که این لازمه را نداشته باشد. مثل مانیست که لوازم کمالمان را توجه نداشته باشیم. نه، چون امام معصوم احاطه دارد به لوازم حرفش و دلالات تضمنی و التزامی کلامشان، اگر کلامی را به کار میبرند و نسبت داده میشود، دلالاتش قابل انتساب به معصو است.
اینها کد است هر کدام.
و يبير كلّ جبّار عنيد،
یبیر یعنی یهلک
و يهلك على يده كلّ شيطان مريد.
شیطان مارد در قرآن آمده است. خارج عن الطاعة. هیچ راهی برای طاعت او نیست. مارد یعنی تمرد کننده. تمرد وجودش را فرا گرفته است. فعیل است. ثبوت است. این شیطان یعنی انسان هایی که تمرد تمام وجودشان را گرفته است یا شیاطین. شیطان در زمان ظهو رسر بریده میشود.
ذاك ابن سيّدة الإماء،
فرزند بزرگترین کنیزان است. مادرش کنیز بوده است. اما سیدة الاماء است. این هم از عجائبی است. که مادر حضرت غربی است. این هم از بلاد روم است. این خودش جهانی شدن را نزدیکتر میکند. علائمی هم از این مسئله، این خودش نشان میدهد که در آن زمان این هم آشکار است. فقط در نسب نامه چندین هزار ساله حضرت است.
الّذى يخفى على النّاس ولادته، و لا يحلّ لهم تسميته حتّى يظهره [اللّه] عزّ و جلّ، فيملأ به الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.»[30]
اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 10” دیدگاه میگذارید;