بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: باب1- فصل2. حدیث 9 و 10؛ حقیقت اولوالأرحام همان ولایت الهی در ارتباط با امام زمان (عج) است که ارحام مؤمنین هم از شعبه های آن است

متن و ترجمه حدیث مورد بحث:

9- عن أبى جعفر علیه السّلام فى حدیث: «انّ الحسین علیه السّلام قال: یظهر اللّه قائمنا فینتقم من الظّالمین.» فقیل له: «یابن رسول اللّه! من قائمکم؟»

قال: «السّابع من ولد ابنى محمّد بن علىّ، و هو الحجّة بن الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ ابنى، و هو الّذى یغیب مدّة طویلة، ثمّ یظهر و یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما.»

از امام باقر علیه السّلام در بخشى از یک حدیث چنین آمده است: «حسین علیه السّلام فرمود: خداوند قائم ما را ظاهر می کند و از ستمکاران انتقام می‌کشد.» به ایشان عرض شد:

«یابن رسول اللّه! قائم شما چه‏ کسى است؟» فرمود: «هفتمین از نسل فرزندم محمد بن على (امام باقر)، او حجة بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على فرزندم (امام سجاد) است، اوست که مدتى طولانى پنهان است، سپس ظاهر مى‏شود و زمین را همان‏طور که از ستم پر شده است از عدل و داد سرشار خواهد کرد.»

( اثبات الهداة، ج 3، ص 569، روایت 681)

*****************************

10- و عن الّثمالى عن علىّ بن الحسین علیهما السّلام أنّه قال: «فینا نزلت هذه الآیة: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ‏ (الأحزاب: 6)، و فینا نزلت هذه الآیة: وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ‏ (الزّخرف: 28)،

و الإمامة فى عقب الحسین بن علىّ بن ابى طالب علیهم السّلام الى یوم القیامة، و انّ للقائم منّا غیبتین: إحداهما أطول من الاخرى، أمّا الاولى فستّة أیّام و ستّة أشهر و ستّ سنین؛ و أمّا الاخرى فیطول أمدها حتّى یرجع عن هذا الأمر أکثر من یقول به، فلا یثبت علیه الّا من قوى یقینه، و صحّت معرفته، و لم یجد فى نفسه حرجا ممّا قضینا، و سلّم لنا أهل البیت.»

ابو حمزه ثمالى از امام سجاد علیه السّلام نقل مى‏کند که فرمود: آیه‏ «[النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ و] أُولُوا الْأَرْحام‏ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ‏» (احزاب: 6) و آیه‏ «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ‏» (زخرف: 28) در مورد ما نازل شده و امامت بعد از حسین بن على بن ابى طالب علیهم السّلام تا روز قیامت در خاندان ماست.

و قائم ما دو غیبت دارد که یکى از دیگرى طولانى‏تر است، اولى ]از زمان تولد تا زمان شروع امامتشان[ مدتهای شش روز  و شش ماه و  شش سال است و دومى آن‏قدر طول مى‏کشد که بیشتر معتقدان به غیبت هم از اعتقاد خود برمى‏گردند و تنها کسانى بر این اعتقاد باقى مى‏مانند که داراى یقینى محکم و شناختى درست باشند و نسبت به آنچه ما مى‏گوییم کمترین ناباورى و دلتنگى در پذیرش به خود راه ندهند و کاملا گوش به فرمان ما باشند.»

(بحار الانوار، ج 51، ص 134، روایت 1)

تقریر جلسه:

فإنّ اللّه عزّ و جلّ يخفى ولادته و يغيب شخصه، لئلّا يكون لأحد فى عنقه بيعة اذا خرج. ذاك التّاسع من ولد أخى الحسين، ابن سيّدة الإماء، يطيل اللّه عمره فى غيبته، ثمّ يظهره بقدرته فى صورة شابّ ابن دون اربعين سنة، ذلك ليعلم أنّ اللّه على كلّ شى‏ء قدير.»[23]

در جای دیگر اگر پیش آمد، این فی صورة شاب ابن دون اربعین سنه را توضیح میدهیم.

الشموس المضيية، ص: 19

9- و عن أبى جعفر عليه السّلام فى حديث: «انّ الحسين عليه السّلام قال: يظهر اللّه قائمنا فينتقم من الظّالمين.» فقيل له: «يابن رسول اللّه! من قائمكم؟» قال: «السّابع من ولد ابنى محمّد بن علىّ، و هو الحجّة بن الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ ابنى، و هو الّذى يغيب مدّة طويلة، ثمّ يظهر و يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.»[24]

شبیه این روایت در قبل و بعد آمده است. مکث نمیکنیم.

10- و عن الّثمالى عن علىّ بن الحسين عليهما السّلام أنّه قال: «فينا نزلت هذه الآية:

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ‏[25] و فينا نزلت هذه الآية: وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ‏[26]

آیه اول دوبار در قرآن امده است. صدر و ذیل آیه متفاوت است. اما وسط آیه مشترک است.

یک آیه است که جا دارد استشهاد حضرات مورد تامل قرار بگیرد.

ما یک تذکری میدهیم. انشاء الله توجه بیشتر و دقتش را دوستان داشته باشند.

این آیه یکبار در سوره احزاب ایه شش آمده است و یکبار در انفال 75

در احزاب آمده است که النبی اولی بالمومنین من انفسم و من ازواج……

الان ان تفعلوا فی اولیائکم..

در 75 انفال آمده است و الذین جاهدوا….. ان الله بکل شیء علیم.

یک بحث جالبی این آیه شریف دارد که خیلی قابل تامل است که حقیقت اولوا الارحام که از رحم گرفته شده است، در روایات داریم که الرحم شجنة من الرحمن. حقیقت رحمانیت شعبه ای از او میشود رحم. این تعبیر روایت است.اخذ از او شده است. شعبه ای از اوست. این شعبه بودن رحم از رحمن یکی از حقایق دقیقی است که رابط ولایت الهی را با نظام رابطه ولایی بین انسان ها، ارتباطش را اشکار میکند که هرگاه انسان به دنبال ولایت الهی است، راه ولایت الهی از راه رحم محقق میشود. و یکی از راه های تحقق آن راه میانبر برای ولایت الهی راه رحم است. تناظری است بین رحم و رحمن. تناظری بین ولایت بین مومین  مخصوصا ارحام مومنین با ولایت الهی.

این یکی از بحث ها یدقیقی است که راه ولایت امام زمان یا ولایت الهی را کسی بخواهد به دست بیاورد، راهش از ولایت ارحام و ولایت مومنین است.

لذا کسی موفق میشود وزنه ولایت را بزند که قبلا طی طریق در ولایت مومنین و ارحام را زده باشد. اگر این وزنه را درست زده باشد، قدرت پیدا میکند بر ولایت معصوم و … .

اگر اینجا درست عمل نکرده باشد، باب ولایت مرحله بعد بسته است. تا این مرتبه اصلا نشودف مرحله بعد بسته است

آیت الله حسن زاده میفرمودند که من خیلی خلقم تنگ شده بود. در قبض به سر میبردم. رفتم پیش آسید محمد حسن الهی در تبریز. علامه حسن زاده ارتباط داشتند با ایشان. عرض ارادت کردم. گفتم مدتی است در قبض هستم و گشایش ایجاد نمیشود.

ایشان گفته بودند که کسی که بر سر فرزندش داد بزند همین نتیجه اش است.

یک موقعی من خیلی خسته بودم، بچه ها سر و صدا میکردند، به مضمون یادم هست. سر یکی از بچه ها داد کشیدم. نوه شان بوده است ظاهرا. این داد کشیدن نتیجه اش این شده است که باب ولایت الهی در مفتوح بودن بعضی از گشایش ها بسته شده است.

هر گناهی تاثیر دارد در بسته شدن ولایت الهی. اما آنی که هم گشایشش خیلی سریع است و هم بسته شدنش، ولایت بین مومنین است. به خصوص بین ارحام و مخصوصا جایی که روبط اجباری است. نزدیکان درجه یک.

رابطه الهی آنجاست.

اگر کسی دنبال این است که نگاه امام زمان را با خودش تغییر بدهد، باید روابط خودش را با مومنین تغییر بدهد. هرچقدر این قدرت بیشتر میشود، آمادگی بیشتر میشود.

لذا در روایات زیادی دارد که گاهی انسان با اوقات تلخی، یا گفتن یک اف به برادر مومنش یا بغضی در دلش نسبت به مومنی، راه کمال به سمتش بسته میشود، بلکه هیچ عمل صالحی از او مقبول نمیشود. اگر در دلش مضمر باشد که نسبت به برادر مومنش سوئی پنهان باشد. آشکار هم نکرده باشد. در روایتی دارد که اگر به مومنی گفت اف، خرج من ولایته. اگر شدیدتر شد، این شدیدتر میشود.

در جای دیگر دار دکه اگر عیبی را گفت که در او موجود است و قصد شین و عیب بر او بود، خداوند میفرماید این از ولایت من خارج است. شیطان هم ولایت او را نمپیذیرد. نه اینکه رحمش نمی آید. میبیند که تمام مراتب شقاوت را طی کرده است. بیش از این حیله های شیطان در او راه ندارد.

این نگاه در جامعه مومنین، روح ولایت را ایجاد میکند. استحکام ولایت را ایجاد میکند/

در خانواده هم همینطور است. نسبت به همسر و فرزند و پدر و مادر. اگر کسی در نگاه خانوادگی اش نگاه صحیحی ندارد، حتی صبورانه نیست، اگر این راه کمال بسته نشود، خیلی سخت میشود.

اگر به ظلم باشد که هیچی. اگر به حق باشد سخت و سنگین میشود. اگر به ظلم باشد راه به راحتی باز نمیشود.

میفرماید برای بنده مومن چهل جنه است که اگر گناهی مرتکب شد، یکی از اینها میریزد. اما اگر نسبت به برادر مومنش عیبی را اشکار کرد، همه 40 جنه یکجا ریخته میشود.

وقتی ملائکه میگویند ما چه کنیم که این جنن از او ریخته شده است، خداوند میفرماید اگر من امیدی به نجات ادو داشتم نمیگذاشتم او مبتلا بشود.

این گناه وقتی است که خداوند مایوس است. خیلی انسان باید بترسد.

مخصوصا که انتخابات نزدیک است. اگر حالت حب و بغض از اعتدال خارج کرد…

نه ساده لوحی صحیح است، نه اینکه بدون تفحص رواج بدهیم.

اگر هرچیزی که یقین نداشتیم هم بگوییم، نتیجه اش میشود یک جامعه از هم گسسته و متلاشی. اما جامعه ولایی، اختلاق سلیقه درش هست، اما اخلتاف سلیقه ها با وحدتشان تنازعی ندارد. خیلی از اختلاف سلیقه ها در ارتباط دوستان با هم، خیلی هاش ممکن است آن شدت را نداشته باشد. اما از دور که میشود شدید میشود.

ما حق نداریم به راحتی نسبت به دیگران اظهار نظر سوء داشته باشیم. هرچند ساده لوح هم نباید باشیم. این را از ما نخواسته اند. اگر کسی پشتیبانی از کسی میکندیا نفی میکند، باید با حجت باشد.نفی و قبولش باید با حجت باشد. بدون حجت باید انسان جوابگو باشد.

اگر یک موقعی در جایی کسی میخواهد مسولیتی قبول بکند که حاکمیت نظام اسلامی است و عیب هی مرتبط با این حاکمیت است، آنجا چون خودش را در مرئی و منظر این کار قرار داده است، و ممکن است خطر داشته باشد برای حاکمیت اسلامی، باید دیده بشود. آن مشکلات باید بیان بشود. نه بیش از حد. در حدی که انسان یقین دارد.

مقابله کردن در روابط خانوادگی شاید از روی حق باشد. پدر و مادر و همسر و …. طرف حق دارد در موضع دعوا. در موضعی که اگر یک موقع میخواهد نزاع بررسی بشود در دادگاه، این حق دارد مقابله به مثل کرده باشد. کسی عیبی بر او نمیکند. اما در نظام ولایت بین مومنین، اینجا جایش مقابله به مثل نیست. بلکه اساس بر این است که فعل مومن را انسان به هفتاد محمل حمل بکند و مقصد صحیح برایش ایجاد بکند تا به نزاع کشیده نشود. یا نه، صبر بکند. بله، اگر صبر کردن موجب بشود او جری بشود در بدی کردن. که احساس بکند اینجا که بدی کرد و این صبر کرد، جاهای دیگر هم میتواندبدی بکند و طرف مقابل صبر میکند. اما اصل را داریم میگوییم. آنها احکام ثانوی هستند. اصل این است که در نظام ولایی اینگونه باید رفتار بشود که انسان صبور بشود و تابعیتش سنگین بشود.

بتواند آماده بشود و آن وزنه را بزند.

این نگاه در رابطه ولایی، جامعه را به سمت دیگری سوق میدهد.

ممکن است بگویید این نگاه ابتداء ممکن نیست با این همه تشتت. اما در جمع های چند نفره یا در خانواده میشود شروع بکنند.

این امکان پذیر است. پس حواسمان باشد به عنوان اینکه در جامعه این مطلب امکان پذیر نیست ،نمیشود تارک شد. به قدر میسورش، انسان وظیفه دارد شروع بکند. شروع بکند تا گسترده بشود.

اگر جمع های کوچک این کار را بکنند، گسترده میشود. رابطه بین مومنین، همان طناب است که کوهنوردها را به هم متصل میکند. اگر یکی پایش لغزید و اگر کولاک شد، طناب اینها را پیوند میدهد. حقیقت محبت و رابطه، این است که همدیگر را نگه میدارند. از گسستگی و جدا بودن جلو گیری میکند.

کسی که شرح صدر پیدا کرد و توانست در چنین جمعی با توسعه من قدم بردارد، این میتواند وزنه محبت امام که روح این جمع است را بزند.

آماده شدن برای زدن آن وزنه است. پس آن وزنه نتیجه این است.

اما کسی که آنقدر تنگ نظر باشد که فقط خودش را ببیند، هرچند اظهار ولایت بسیار بکند، اما از روح فردیت خارج نشده باشد، این اظهار ولایت نفعی ندارد. بلکه اور ا ضیق کرده است و تنگ کرده است. بلکه بقیه را هم به نگاه تحقیر آمیز دیده است. احساس میکند دیگران کمتر از آن هستند که همراه او دیده بشوند.

با این نگاه بحث ولایت کاربردی میشود. حقیقت ولایت در صحنه زندگی و در صحنه و متن تمام رفتار ماست. یعنی ما لحظه به لحظه با این نگاه ولایی و رابطه ولایی همراه همسر و فرزندان و جامعه مومنین و جامعه انسانی و بلکه کل نظام وجود، داریم با مرتبه ای که داریم رابطه ولایی برقرار میکنیم، داریم آمده میشویم برای زدن وزنه ولایت امام زمان. کسی که به سمت فردیت برود، او دور میشود.

رحم یک تعریفی دارد، نسبت به من آنی است که رابطه خونی دارد. پدر و مادر زن، جزء کسانی که حقوقی بر گردن من دارند هستند، اما ارحام نیستند. فرزندان من آنها ارحامشان میشوند. اولو الارحام بعضهم اولی ببعض، گاهی میفرماید صله رحم، خصوصیتش را میفرماید، میفمرایند ما ارحام هستند. یا این آیه در رابطه با ما نازل شده است. حقیقت رحم فقط رحم طینی نیست.بلکه رحم اوسعه از این است. همانطور که الرحم شجنه من الرحمن است، در روایت به کل تقی و نقی گفته شده است که آلی. یا فمن تبعنی فانه منی. این ها همه رحم را ایجاد میکند. حقیقت رحم برگشت میکند به جایی که پیوند و رابطه و محبت است. حقیقت رحم برگشت به آن رابطه میکند. لذا اوسع از رحم طینی است. در جایی اگر رحم طینی و معنوی هر دو بود، این پیوند محکمتر و سنگینتر است.

پیامبر اکرم برای اینکه جامعه ایمانی را خوب ایجاد بکند، بارهای این کار را تکرار کرده اند که از اولین روزهای یکه وارد شدند، از اولین کارها، پیون داخوت بود. پیوند اخوتی که بین مهاجر و انصار انجام دادند که دو به دو و چند نفر با هم پذیرای هم بودند، به طوری که قواعد ارث بینشان بود، اگر یکی از دنیا میرفت، دیگری ارث میبرد. تا وقتی که این آیات نازل شد.  در روایات امام زمان عج دارد که در زمان ظهور دوستان از همدیگر ارث میبرند. خانواده هایی که پیوند دوستی درستی ندارند، ارث نمیبرند. حقیقت رابطه سبب ارث میشود. حقیقت حرث، که مثلا اگر خطاب میشود به حضرات معصومین که اسلام علیک یا وارث آدم . علماء وارث انبیاء هستند. مال ارزش ندارند. اما میتواند ناظر به بیان حکمی باشد. از یک جا نشات گرفته است حکم قوی، به احکام ظاهریه هم کشیده شده است. اما میتواند حکایتگر باشد.

خلاصه اش اینکه نظام ولایت امام زمان، حقیقتش در ولایت بین مومنین و همسر و فرزنداند و پدر و مادر است، اگر کسی سعیش را نکرده استف یا کوتاهی کرده است، یا موفق نیست یا صبر نکرده است، او بابش بسته است.

کتاب عشره و زندگی را دوست داریم بخوانیم. 2 جلد احادیث را بخوانیم تا روابط را یاد بگیریم. با فلسفه رابطه. سبک زندگی و فرهنگ و مبادی فرهنگ که در این روایات آماده است. قبل از اینکه بحث امام زمان را شروع کنیم مردد بودیم.

د رکافی شریف از امام صادق هست که من قال فی مومن بگوید چیزی را چشمش دیده است، یا گوشهایش شنیده اند، آنها از کسانی هستند که  یحبون ان تشیع الفاحشه. دوست دارند در دمورد مومنین تشیع الفاحشه. در روایت دیگری دارد گاهی آن گناه از آن مومن بخشیده میشود، اما این اشاعه فحشا بخشیده نمیشود. بیان این، که آش نخورده و دهان سوخته است، بیانش اعظم است از جهت اسم و گناه نسبت به فعل او.

در روایت بعد یمفرماید اذا قال لاخیه اف، از ولایت الهی خارج میشود. اگر به دیگری بگوید انت عدوی، کفر احدهما، و لایقبل الله من مومن عملا، و هو مضمر علی اخیه المومن سوئا. در حالی که در دلش نسبت به برادر مومنش بد گمان است یا ناراحتی ای را در دل دارد

در روایت بعدی میفرماید  من استذل عبدی فقد بارزنی بالمحاربه. کسی که کسی از بندگان من را ذلیل بکند.

من اعان علی مومن بشطر کلمة. اعانه بکند علیه مومنی به جزء کلمه ای، لقی الله روز قیامت، در حالی که مکتوب بین عینیه آیس من رحمتی ،از رحمت حق این مایوس است. عمل این در دنیا همینطور بوده است. دیگر توفیق به رحمت الهی شاملش نمیشود. در آخرت هم بروزش برای دیگران همین است.

هرچقدر عمل میکند، نتیجه ای نمیبیند. به خاطر این است که حقی را رعایت نکرده است. بخصوص همسر و فرزندان و پدر و مادر. اگر رعایت حقی در آنها نشده باشد، بعضی خانواده ها پیامک میزنند که مشکلات اینطوری هست. تذکر داده بشود. جا دارد که اجابت جواب آنها بشود. مومنی است که انسان باید اجابت بشود.

اولو الارحام بعضهم اولی ببعض.

هرچقدر از این روایات خوانده بشود جا دارد.

روایت اسحاق بن عمار مفصل است. رجوع بکند. لما کثر مالی. وقتی پول دار شدم، اجلست علی بابی بوابا. این خیلی روایت عظیم و جالبی است.

چطور دو مومن که با هم برخورد میکنند، مرابت رابطه، چطور ولایت الهی را دنبالش ایجاد میکند. تا جایی که بین دو مومن ملکی محرم نمیماند. فقط خداست و خدا.

یعنی آنقدر رابطه بین مومنین عظیم است که ملائکة الله محرم نیسند. قدرت ثبت را ندارند. خداوند حاضر و ناظر است و کاتب رابطه بین اینها خداوند است.

روایت را خودتان ببینید.

تعبیر روایت 10: خیلی عبارت زیباست. فینا نزلت. هم به عنوان مصداق میتواند باشد. همانطو رکه در صدر ایه دارد که النبی اولی بالمومنین و ازواجه… فی کتاب الله، فقط قرآن نیست. بلکه منظور لوح محفوظ است. یعنی این مکتوب است نزد خداوند. جزء سنت های الهی است. سنت غیر قابل تغییر است. کتاب جایی است که غیر قابل تغییر میشود. مکتوب که میشود غیر قابل تغییر میشود. لوح مفحوظ که میگویند آنجا کتاب است و نوشته شده است. مثل کتب علیکم الصیام. یعنی فرض. این کتابت یعنی فرض و تحقق و وجود. این در کتاب الهی هم وارد شده است. اما بحث در این است که فی کتاب الله که دارد میفرماید، بالاتر از قرآن است. فی کتاب الله یعن یکتابی که نزد خداست. که این کتاب هم نازله اش است. بیان میکند که این اولو الارحام، که فینا نزلت. ما ارحام هستیم. هرقدر نسبت به ارحام انسان آن رابطه محبتی اش را قوی بکند، دارد آماده میشود برای وزنه بالاتر. نمیشود رحم بالاتر را دوست دشات، لکن رحم نزدکیتر تر را توجه نکند. این یک نظام تربیتی دقیق در اسلام است. هم در فطرت همه انسان هاست و طبیعت هر اسنانی آن را میپذیرد، برایش خیلی قابل قبول است، هم امر به این کرده است، هم نتایج سنگین را متفرع بر این کرده است. آن همه کمالات را متفرع بر یک امر فطری مطلوب کرده است. در عین حال از این کمال همه بهره مند نیستند.

این را به عنوان راهی برای ولایت الهی قرار داده است. ولایت مومنین و ولایت خانواده و ولایت انبیاء و …. .

ادامه آیه .

آیه دیگر هم میفرماید آنهایی که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد کردند ،آنها از شما هستند، اولو الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله.

این اولویت با توجه به مصداقی که حضرت تعین میکند، از مرتبه ظاهری عبور میکند. و من تبعنی فانه منی، ولایت است. هر رابطه بین دو مومنی که دارد ایجاد میکند.

دو مومن که با هم برخورد میکنند.

اسحاق بن عمار میگوید ثروتمند شدم. اگر محل رجوع شیعیان میشد کسی حاکمان از بنی میبرردند.

اسحاق میگوید وقتی ثروتمند شدم ،بوابی قرار دادم که شیعیان را دور کند.

آن سال رفتم مکه خدمت حضرت رسیدم.

سلام کردم به حضرت. حضرت با یک روی عبوس با من برخورد کردند.

چی شما را متغیر کرده است نسبت به من. قال تغیرک علی المومنین. تغیر حال ولی الهی، مرتبط است با تغیر حال هر مومنی با مومنین. اگر کسی روابطش متغیر شد، تغیر حال ولی مومنین متفرع بر آن است.

مومنین شئون آن ولی هستند. وقتی این شئون با هم تعارض پیا کردند، تغیر ولی مومنین که روحی است که با این اعضا مرتبط است و نخ تسبیح است و روح ایمان است، اگر خدشه دار بشود، آن خدشهه دار شده است. اگر کسی دنبال تغییر مثبت است، روابطش را باید تغییر بدهد. اگر تغییر منفی دارد میدهد، بداند که تغیی رمنفی دارد ایجاد میکند.

خیلی قاعده اصطیاد میشود.

انفعال را به حضرت نسبت نمیدهد. من را چی پیش شما کوچک کرده است. نمیگوید چی شما را تغییر داد. چی باعث شد وضع من پیش شما تغییر بکند.

ما انفعال را به خداوند نسبت نمیدهیم. خداوند بر ما غضب میکند، یعنی ما خودمان را تحت غضب بردیم. این ادب است.

این معلوم است که عالم است. میداند که امام معصوم تغیر ندارد. ما خودمان را از تحت رابطه رحمتی خارج کردیم. داخل در غضب او قرار دادیم.

فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الَّذِي غَيَّرَ حَالِي‏ عِنْدَكَ‏ قَالَ تَغَيُّرُكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ

من یقین دارم که آنها برحقند، لکن از شهرت بر خودم میترسم. این یک بیانش همان بود که عرض کردیم. دوره امام صادق از جمله آن دوران بوده که شهرت خطرناک بوده است.

دومی اش همین است که میترسم که مشهور بشوم و مومن نمانم. گول بزند من را. مثل قدرت است. قبلش خوب و متواضع است، بعدش کاملا تغییر میکند.

حرفهایش متکبرانه میشود. حرفهایش، نوع نگاه و رفتارش تغییر میکند.

این عادی هم هست. آخر ما یخرج من قلوب المومنین حب الجاه.

اینها قاعده است. هیچ کسی نمیتواند و نمیداند که بتواند یاد بدهد. این فقط از کسی که در محضر شهود عالم است میتواند صارد بشود.

وقتی دو مومن با هم ملاقات میکنند و با هم دست میدهند، صد رحمت نازل میکند بین آنها.

99 مرتبه از این صد درجه رحمت، برای کسی است که در این رابطه محبتش بیشتر است.

هر کسی یک درجه از او بیشتر باشد… این قاعده اگر در نظام تربیتی بخواهد پیاده بشود یعنی چه؟

یک چیز عظیمی میشود. این 99 که میگوید، در نظام فیض الهی و جریانات رحمت الهی، بحث تعبدی نیست. یعنی این وجود با این رابطه محبتی قابلیت پذیرشش بیشتر است. 100 درجه که نازل میشود، پذیرای رحمت بالاتر این است.نه اینکه خداوند تعبدی میدهد به این یکی. خداوند که امساک ندارد. میگوید 100 درجه رحمتف آنی که رحمت و عطوفت بیشتری دارد، این کشش پذیرش او را دارد. دیگری کشش این رابطه را ندارد.

این محبت توسعه می آورد. هر محبتی توسعه من است. محبت به او که دارد، او را خودش میبیند. به همین نسبت محبتش.

چون توسعه میدهد خودش را، ظرفیتش بالا میرود. این توسعه من مطلوب است. خودش را او میبیند.

آن رحمت بر کسی نازل میشود که این توسعه را داشته باشد. لذا محبت توسعه می آورد. رحمت هم که نازل میشود، رحمت ولایت الهی است. رابطه رحمت بین مومنین و ولایت بین مومنین، ولایت الهی را به دنبال خودش می آورد.

دلایلش را میتواند پشت هم آورد که رحمت ولایت است. بحث امروز ما استطرادی بود که وارد این شدیم.

اگر با هم معانقه بکنند، رحمت سر تا پای اینها را فرا میگیرد، تمام وجودشان را فرا میگیرد. اگر پیش هم قدری بایستند، اما این ایستادن به خاط رحاجات دنیایی نباشد. قصدشان از ایستادن کنار هم، این باشد که مومنین هرچه روابطشان گرمتر باشد بهتر است، قیل لهما غفر لهما. غیر از اینکه رحمت شما را فراگرفت، گذشته شما را هم فرا گرفت. میشود غفران. الان را فرا بگیرد، میشود ولایت و توحید.

اگر بنشیند، با هم گفتگو بکنند، ملائکه حفظه میگویند ما دیگر محرم نیستیم. اینها با هم اسرار دارند. اسرار دو مومن گاهی گفتگوی عادی و زبانی نیست. رابطه بین دو مومن که تا این مرتبه محبت کشیده میشود، ملک محرم نیست. یعنی ضبط ملک بر این مرتبه قادر نیست.

کنار کشیدن ملک، ملک مجرد است، یعنی ما دیگر در اعتزال از او هستیم. جدای از او هستیم.

مثل مرتبه ای که وقتی پیامبر بالا میرفت، جبرئیل فرمود لو دنوت انملة لاحترقت.

از اینجا به بعد مربوط به ما نیست. خداوند پوشانده است بر آنها. حرف معیوب نمیزنند. کسانی هستند که فقط به خاطر خداوند آمدند کنار هم.

اگر اینها نمیشوند و ثبت نمیکنند ،مگر خداوند نفرموده است نزد هر قولی رقیب عتید است.

حضرت مدت طولانی سرش را پایین انداخت، اشک بر محاسن مبارک جاری بوده است. معلوم مشیود مطلب سنگین است.

اگر ملائکه نمیشنوند و نمینویسند، خداوند عال مسر و اخفی است. موطن وجودی آنها سر و اخفی است. چون موطن آنها سر و اخفی است ،ملک محرم سر و اخفی نیست. خداوند محرم سر و اخفی است.

آنطور از خدا بترس که خدا تو را میبیند. اگر تواو را نمیبینی، او تو را میبیند. اگر شک کنی که او تو را نمبیند که کفر است. اگر یقین داری که میبیند بعد با معصییت با او به مبارزه برخیزی، فقد جعلته اهون الناظرین الیک. اگر نگاه کننده دیگری بود، این کار را نمیکردی.

کسی رابطه با امام را بخواهد، لکن با مومنین نخواهد رابط هداشته باشد، نمیشود. جامعه امام زمان، سرعت وصول به ولایت الهی خیلی سریع میشود. چون بر اساس رابطه مومنین با هم است. حتی رابطه بر اساس زمان و مکان نیست. در رابطه ولایی بین مومنین، سرعت وصول بین مومنین، برای رسیدن به ولایت الهی شدید تر میشود. عمل انسان در دایره زمان و مکان محدود نیست.

لذا گفته اند حواستان باشد که محبتتان را منحصر نکنید به کسان یکه دور و برتان هستند. سابقین و لاحقین. و من  ذریتی میطلبد حضرت ابراهیم. و من ذریتنا امة مسلمة لک. ذریه ابراهیم و اسماعیل. آیه قواعد بیت است. امت مسلمه یعنی اسلام اکبر و اعظم که مرتبه آخر اسلام است.

حواسمان باشد که نگاهمان را در رابطه ولایی بین مومنین، محصور به زمان و مکان نکنیم. محبت زمانی و مکانی نیست. هر قدر دایره ولایتمان را سرایت بدهیم، رابطه ولایی محقق میشود. نسبت به آنها محبت داشته باشمی. آنها را دوست داشته باشیم. این دوست داشتن نسبت به مومنین سعه صدر ایجاد میکند.

روایت اسحاق بن عمار:

11- أَقُولُ رُوِيَ فِي كِتَابِ قَضَاءِ الْحُقُوقِ وَ ثَوَابِ الْأَعْمَالِ وَ رِجَالِ الْكَشِّيِّ بِأَسَانِيدِهِمْ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: لَمَّا كَثُرَ مَالِي أَجْلَسْتُ عَلَى بَابِي بَوَّاباً يَرُدُّ عَنِّي فُقَرَاءَ الشِّيعَةِ فَخَرَجْتُ إِلَى مَكَّةَ فِي تِلْكَ السَّنَةِ فَسَلَّمْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَرَدَّ عَلَيَّ بِوَجْهٍ قَاطِبٍ مُزْوَرٍّ[1] فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الَّذِي غَيَّرَ حَالِي‏ عِنْدَكَ‏ قَالَ تَغَيُّرُكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُمْ عَلَى دِينِ اللَّهِ وَ لَكِنْ خَشِيتُ الشُّهْرَةَ عَلَى نَفْسِي فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَيْنَ إِبْهَامَيْهِمَا مِائَةَ رَحْمَةٍ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً فَإِذَا اعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ فَإِذَا لَبِثَا لَا يُرِيدَانِ بِذَلِكَ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى قِيلَ لَهُمَا غَفَرَ لَكُمَا فَإِذَا جَلَسَا يَتَسَاءَلَانِ قَالَتِ الْحَفَظَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ اعْتَزِلُوا بِنَا عَنْهُمَا فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِمَا قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلَا تَسْمَعُ الْحَفَظَةُ قَوْلَهُمَا وَ لَا تَكْتُبُهُ وَ قَدْ قَالَ تَعَالَى‏ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ قَالَ فَنَكَسَ رَأْسَهُ طَوِيلًا ثُمَّ رَفَعَهُ وَ قَدْ فَاضَتْ دُمُوعُهُ عَلَى لِحْيَتِهِ‏

______________________________

(1) في المصدر: و حفظتى على ذلك يشهد. م.

(2) قطب الرجل. زوى و قبض ما بين عينيه و عبس. و زور عنه: مال.

بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏5، ص: 324

وَ قَالَ إِنْ كَانَتِ الْحَفَظَةُ لَا تَسْمَعُهُ وَ لَا تَكْتُبُهُ فَقَدْ سَمِعَهُ عَالِمُ السِّرِّ وَ أَخْفَى يَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ فَإِنْ شَكَكْتَ أَنَّهُ يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ أَيْقَنْتَ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ بَارَزْتَهُ بِالْمَعْصِيَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ أَهْوَنَ النَّاظِرِينَ إِلَيْكَ‏[2].

[1] ( 2) قطب الرجل. زوى و قبض ما بين عينيه و عبس. و زور عنه: مال.

[2] ( 1) و روى الكليني في باب المصافحة بإسناده عن إسحاق بن عمّار نحوه.

و الإمامة فى عقب الحسين بن علىّ بن ابى طالب عليهم السّلام الى يوم القيامة، و انّ للقائم منّا غيبتين: إحداهما أطول من الاخرى، أمّا الاولى فستّة أيّام و ستّة أشهر و ستّ سنين؛

اینکه غیبت صغری این مقدار ذکر شده است، مرحوم مجلسی ذیل این روای تو روایت دیگری ا زامیر مومنان نظیر این، در این دو روایت، مرحوم مجلسی ذیلش میفرمایند غیبت صغری مراتبی داشت.

در شش روز اول کسی خبر از تولد حضرت نداشت، غیر از خود حضرت و مادر و حکمیه خاتون و … . شش ماه عده دیگری مطلع شدند. شش سال عده دیگری مطلع شدند. خود غیبت صغری مرتبه بعد از آن میشود. شاید معانی دیگری باشد که احتمالات دیگری هم داده اند.

دو سه تا را مرحوم مجلسی ذکر میکنند.

و أمّا الاخرى فيطول أمدها

حقیقت غیبت یک امر کمالی است. اصل الغیبة امر کمالی است. هرچند طول کشیدنش ممکن است از قبل نقص ما باشد. اما اصل غیبت از نقص ما نیست.

حتّى يرجع عن هذا الأمر أكثر من يقول به،

اکثر کسانی که قائل به آن بوده اند برمیگردند. این خیلی حرف سنگین و سخت است. نمیگوید عده ای. آنقدر شدت پیدا میکند که کسانی که قائلند، شیعیان به امام زمان قائلند اینگونه که بیان میشود. اگر اهل تسنن قائلند، به عنوان اینکه بعدا به دنیا می آید. عده ای میگویند به دنیا آمده اند.

آنقدر این فتنه شدید میشود، که اکثری برمیگردند.

فلا يثبت عليه الّا من قوى يقينه،

ما با این وضعی که داریم جزء من قوی یقینه هستیم؟ فتنه های آن دوره که پرده های رقیقش را در این انقلاب دیدیدم که خیلی ها جدا شدند.

آقای میانجی میفرمایند انقلاب ما نسبت به اسلام یک پرده است. بعضی ایراد میگیرند که چرا همه احکام اجرا نمیشود. این ها یک پرده است. این فتنه ها مرتبط با این پرده است. خیلی ها ریختند. این فتنه هرچقدر سنگین تر میشود، سخت تر میشود. عمل سنگین و بصیرت نافذ و تبعیت صحیح و یقینی را میطلبد.

و صحّت معرفته، و لم يجد فى نفسه حرجا ممّا قضينا،

یک تابعیت خاصی را میطلبد. از آنچه ما حکم میکنیم حرج نبیند.

و سلّم لنا أهل البيت.»[27]

تسلیم ما باشد. چکار کنیم که ثابت بمانیم. اگر امر متشابه شد و نفهمیدیم، به چه مستمسکی دتس بزنیم، در بعضی روایات می آید. بر امر قدیم ثابت بشود. محبتتان را با ما و مومنین محکم بکنید که میتواند نجات دهنده باشد. بغضتان را شدت ببخشید که او میتواند نجات دهنده باشد.

تحلیلش که چرا میتواند نجات دهنده باشد، ان شاء الله در جلسات بعدی.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “مهدویت | جلسه 9” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید