بسم الله الرحمن الرحیم

درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیه‌السلام)

موضوع جلسه: «شرح حدیث معراج | میلاد امام رضا(ع)»

فصل: محبت (4)

موضوعات مطرح شده:
نگاه پیوسته و گسسته به عالَم 3:00
رفاقت و شباهت 13:25
محبّت امام رضا (ع) به مؤمنین 25:16

 

در بحث حدیث معراج بودیم که در حدیث معراج رسول اکرم فرمودند که وجبتُ محبّتی للمتاحبّین فیّ و وجبتُ محبّتی للمتواصلین فیّ   [1]کسانی که در راه من محبت دارند در راه من مواصله دارند و در راه من تقاطع و جدا شدن دارند . این محبت من برایشان واجب است.

عرض کردیم که عالم دو وجهه برایش می شود تصویر کرد . یک وجهه عالم که جنبه ی خلق خداست که این پیوسته است به خدا .امکان انقطاع ندارد. جدایی ممکن نیست. لذا حتی در عالم دنیا با این نگاه به خدا پیوسته است . و محبوب خداست و مخلوق خداست. به این عنوان چیزی در حقیقت از نظام خلق در مخلوقات دیگر کمتر ندارد. اما آن چیزی که مبقوض است آن است که این عالم را انسان تقطیعش کند و از رابطه اش با خدا جدا کند و این رابطه یک رابطه ی حب دنیا بشود . حب دنیا یعنی جدا کردن عالم دنیا از خدا.

حالا در هر چیزی نمود خودش را دارد. در زن و فرزند جدا کردن زن و فرزند فقط برای دنیا حب دنیا می شود. در همان نسبت متعلقات دنیا ، اموال و بقیه ی چیزها هم همینطور است اما اگر این ها در رابطه با خدا قرار گرفت به طوری که انسان وقتی دارد محبت کند می بیند که به امر اوست. به اشتیاق اوست. خلق اوست. این ها همه محبوب او هستند، این می شود آخرت. یک کسی آن جا دارد که به حضرت عرض می کند که آقاجان من در دنیا غرق شدم. می گوید چرا؟ می گوید: وقتی که هرچه دارم کار می کنم و درآمد دارم صرف زن و بچه می شود دائم به کار هستم.  و بعد می گوید دیگر چه کار می کنی؟ می گوید گاهی هم یک زیارتی برویم و..

حضرت می فرمایند که این که همه اش شد آخرت. این که انسان صرف زن و بچه اش می کند و نفقه ی آنها را در می آورد. الکادُ علی عَیاله مِن حلال کَالمجاهد فی سبیل الله [2]این جور باشد. چون خدا واجب النفقه کرده من هم با شوق می روم. اما منتها این هم خودش می تواند یک وسیله باشد و یک موقع فقط یک هدف بشود. آن کسی که همین دلهره را داشت که نکند این هدف شده باشد، حضرت می فرمایند که همین دلهره خوب است که آدم داشته باشد. که این هدف نشود. دوستی هایی که در دنیا واقع می شود و محبتهایی که بین دوستان واقع می شود اگر به خاطر خدا باشد هیچ مخلی که نیست بلکه معد هم هست. کمک کننده هم هست. منتها آدم خودش بهتر میفهمد گاهی دوستی ها به طوری است که آدم می فهمد در آن افراط است و خدا دیگر اینطوری نمی خواهد که من از کار و زندگی بیفتم و از خواب و خوراک بیفتم .  اینقدر این دوستی شدت پیدا کند که انسان را از حالت تعادل خارج کند و از درس بیندازد. خب معلوم می شود که این افراط وقتی خیلی در آن می آید این افراط دیگر مربوط به خدا نیست و نمی توانیم این را پای خدا بگذاریم. بگوییم چون دوستمان هم مومن است پس این محبت هم مومنانه است. نه معلوم می شود که این افراط است. و خدای سبحان افراط در چیزی را که باعث می شود عدم تعادل در وجود انسان ایجاد شود را نمی پسندد.

اگر محبت زن و فرزند است، اگر محبت دوست است، اگر محبت اموال است، اگر هرچیزی از این ها که هست وقتی افراط در آن محقق می شود، همان طوری که تفریط در آن را خدا نمی پسندد. انسان به زن و فرزندش بی رغبت بشود و بگوید من اصلا کاری ندارم و می خواهد فقط عبادت کند. پیغمبر اکرم توبیخ کردند بعضی از کسانی که این حالت را پیدا کردند و وقتی همسر آن شخص آمد نزد پیغمبر و شکایت کرد که این کلا از ما بریده و مشغول عبادت و اعمالی است که در راه خداست. پیغمبر آمد و او را توبیخ کرد و گفت ما این طوری نیستیم. ما هم زن و فرزند داریم.

پس ببینید افراط یا تفریط هر کدامش مضموم است و خود آن محبت اگر به امر باشد یعنی آدم احساس کند که زن می خواهد به همسرش محبت کند و به فرزندش می خواهد محبت کند و به دوستش.. به امر خدا این محبت را بکند، این محبت یک دفعه گره می خورد با ابدیت و عدم تناهی. راهش به همین سادگی است. با همین تغییر نگاه . لذا آن تنها که شد می شود حب دنیا و متصل که شد می شود حب خدا. این می شود تحابب بالله. این همه آثار دارد. آن هم می شود محبت در راه دنیا. آن همه مضرات دارد. پس گره کار داخل من است نه در بیرون. ما گاهی می خواهیم گردن مسائل بیرونی بیندازیم. می فرماید : همه ی تفاوت به درون تو برمی گردد. این که حب دنیاست یا حب خداست، این تمامش به درون تو گره خورده نه به بیرون.

لذا روایاتی هم که در این باب آمده همین را بیان میکند. ان شاالله در محضر روایات هستیم که این جهان نیست چون هستان شده . این هم خیلی تعبیر زیبایی است . این جهان نیست چون هستان شده . جهان نیست کدام جهانه؟ جهان منقطع . ما از کودکی که به دنیا می آییم با این جهان و با این ظاهر ارتباط داریم. و هی ریشه می دواند در آن. و اصل را همین می بینیم . هرچیزی غیر از این را اگر به این برگشت، باور می کنیم و اگر به این برنگشت، نه باور می کنیم و نه محبت به آن داریم. این مصیبت کار است.

این جهان نیست چون هستان شده / وان جهان هست بس پنهان شده . خیلی تعبیر زیبایی است. وان جهان هست، آنی که هستِ.  مثل دانه ای که درونش لوب و مغزش است. بیرونش پوستش است. پوستش را باید بکنید تا به آن مغز برسد. گردو را باید پوستش را بشکنند. بادام را باید پوستش را بشکنند. تا به مغزشان برسند. لوبش اساس است. جهان هم اگر کسی از این سطح ظاهرش عبور کرد، شکستن او به عبور از اوست. اگر عبور کرد به مغزش می رسد به آن حقیقت متصلش می رسد. اما اگر در این پوست توقف کرد بهره ای ندارد. بادام با پوست برای انسان ثمری ندارد. رزق انسان نیست. رهزن است. دنیایی که به ظاهر برای انسان فقط پیش بیاید همین آب و رنگ فقط باشد. نمیگویم آب و رنگ بد است. آب و رنگی که از اتصالش خبر بدهد ، آن وقت می شود با صدهزار جلوه برون آمدی که من با صدهزار دیده تماشا کنم تو را.

 اما آب و رنگی که منقطع باشد، محبت به او همچنان که این فانی است ، چون این ها فانی هستند،مَا عِندَكُم يَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاق  [3]                                                                                

    همانی که نزد شما است فانی است و همانی که خدا پیشش است باقیست. اگرمحبت به این لایه     ی ظاهریش شد چون این فانی است این محبت هم به تبع آن محبوبش فانی می شود. و لحظه ی مرگ می بینید که این ها با او نیستند. و همین ها باعث عذاب می شود. اما همین ها را اگر با آن وجهه باقیش انسان دید، با آن رابطه دید، متصل دید، به خزانه این ها را مرتبط دید، همه ی این ها باقی هستند وقتی هم که انسان دارد می رود می بیند که همه ی این ها کمکش می کنند و همراهش هستند. هیچ کدام جدا از انسان نمی شوند. همه ی این ها با انسان هستند. آن وقت انسان می بیند که این ها همه با او هستند و بهش هم می گویند که ما با تو هستیم. در تمام سختی هایی هم که بعد از این هم ممکن است پیش بیاید ما عمل تو هستیم و با تو هستیم و از تو جدا نمی شویم.

بعد مالش می گوید از من یک کفن می توانی ببری نه بیشتر، اولادش می گویند که  ما هم وظیفمون این است که تا قبر تو را می آوریم ، این دیگر آبروی خودمان است اگر نیاوریم آبروی خودمان می رود. درون قبر هم گذاشتیم که دیگر اکرامت می کنیم و چند لحظه بعد  هم خداحافظی می کنیم.

عملش می گوید ولی من از این به بعد با تو هستم. با این که به من بی رغبت بودی، بی علاقه بودی ، اما من دیگر تنهایت نمی گذارم. و این عمل با او هست. در تمام مراحل با او هست.

 این محبتی که انسان پیدا کند بستگی دارد که این حب دنیا باشد، ظاهر باشد، منقطع باشد.  این یک بحث دامنه داری است که هر دفعه یک قسمت از آن را خدمت شما عرض می کنیم.

 امام رضا (ع) می فرماید که : لِكُلِّ أخَوَينِ فِي اللّه ِ لِباسٌ وهَيئَةٌ يُشبِهُ هَيئَةَ صاحِبِهِ ، وهُم يُعرَفونَ بِذلِكَ ، حَتّى يُدخَلوا في دارِ اللّه ِ عز و جل ، فَيَقولُ اللّه ُ تَبارَكَ وتَعالى : مَرحَبا بِعَبيدي وخَلقي وزُوّاري وَالمُتَحابّينَ فِيَّ في مَحَلِّ كَرامَتي .[4].                                                                    ما یک شباهت ظاهری داریم که این شباهتهای ظاهری می بینیم که مثلا قارون وقتی حرکت می کرد جواریش و جاریه هایش و کنیزهایش و خدمه اش را یک لباس واحدی به تن می کرد. که نشان دهنده ی عظمت او باشد که همه ی این ها تابعین او هستند. یا مثلا در یک لشکر لباس یک لشکر واحد است تا علامتی باشد بر شباهت و ارتباط این ها که برایشان عظمت ایجاد کند که این ها یک نیروی واحد هستند.

حالا این جا امام رضا (ع) می فرماید که مومنین در محبت به همدیگر به هم شباهت پیدا می کنند . این ها هیئتشان به هم شباهت پیدا می کند. به طوری که اگر کسی چشمش باز باشد می بیند که این ها همه یک هیئت دارند. یک شکل دارند. منتها در مرتبه ی ظاهر نه . حالا ممکن است در مرتبه ی ظاهر هم  یکی ثروتمند باشد و دیگری فقیر. اما در مرتبه ی رابطه ی ایمانی این ها با هم یک حقیقت واحد نشان داده می شوند. مر تبط دیده می شوند. آن جنبه ی ایمانشان و محبتشان این ها را یکرنگ می کند. اخوت فی الله اگر باشد این هم لباس دارد این هم شکل دارد، این هم شباهت ایجاد می کند. این هم یکتا ایجاد می کند. پس اگر کسی در این نگاه از این منظری که امام رضا دریچه ای که باز کردند نگاه می کند الان اگر شما را با هم ببیند می بیند با همه ی رنگ و لعاب های مختلفی که در لباس ها هست همه یک لباس واحدی از جهت نظام روحی و ایمانی دارند. با آن لباس می بیند. اگر در حج به ما می گویند این لباس ظاهر هم یکتا کنید و یکسان کنید که الان نزدیک این ایام است و دارند انجام می دهند تا آن یکپارچگی دیده شود  در حالت احرام مومنین محبتشان احرام پیدا می کنند در وجودشان و این محرم شدن است که از غیر جدا شدند . وجود این ها با اخوت آشکار می شود. هر چقدر این دایره ی اخوت و محبت شدیدتر باشد شباهت بیشتر می شود. برخلاف لباس دنیایی که یک حدی دارد و بیش از این نمی شود شبیه باشند اما لباس آخرتی و آن اخوتی و آن شباهت هیچ حدی ندارد.

خیلی زیباست که ما در دایره ی محبت به هم به یکدیگر شبیه می شویم . با هم یکی می شویم. زن و شوهر با این محبت و با این نگاه به هم شبیه می شوند. آن وقت اختلاف کم می شود ، آن وقت زندگی خیلی زیبا می شود. وقتی محبت فی الله درون خانه بیاید. بین پدر و مادر بیاید. تفاوت نسلی ازبین می رود وقتی محبت باشد. چون شبیه می شوند. بچه به پدر و مادر، و پدرو مادر به فرزند که مومن باشند این ها شبیه می شوند. از هم در نظام باطنی اثر می گیرند.

لِكُلِّ أخَوَينِ فِي اللّه ِ لِباسٌ وهَيئَةٌ يُشبِهُ هَيئَةَ صاحِبِهِ این هم خیلی زیباست. نمی گوید او شبیه این می شود. می گوید هر کدام شبیه دیگری می شوند. در نظام ظاهری یکی در حقیقت شبیه دیگری می شود. لباس این شبیه لباس او می شود. وقتی که لباس او را پوشیدی . اما اینجا دوطرفه است چون نظام رابطه امکانش را دارد که هر کدام يُشبِهُ هَيئَةَ صاحِبِهِ  یعنی هیچ کدام اصل نیست که آن یکی فرع بشود. در اینجا یکی اصل می شود و دیگری فرع می شود. شبیه آن پوشیده اما آنجا نه. آنجا هر دو اصل هستند. این شبیه او می شود و او شبیه این می شود. دوباره همین طوری تصاعدی این شباهت ها بالا می رود.

شما تصور کنید یک جامعه ای که بر این اساس از یک خانواده تا یک جمع تا یک اجتماع، مثلا یک مدرسه تا برسیم به یک جامعه. بر این اساس محبت ها شکل می گیرد. و آن وقت اختلاف در این جامعه میماند؟ نزاع می ماند؟ اگر پیغمبر بین مهاجرین و انصار اخوت برقرار کرد، تمام نزاعی را که سالیان بلکه ده ها سال و صدها سال بین مدنی ها و مکی ها از یک سو، در درون مدنی ها بین اوس و خزرج  از سوی دیگری بود ، یک دفعه تمام این ها را ازبین برد. یک اخوت فی الله شد به طوری که اینقدر این ها باهم قوی رابطه برقرار کردند، با این که اهل مدینه انصار، چیزی نداشتند و خودشان خرج خودشان را نداشتند با کمال میل حاضر شدند که مهاجرین را بپذیرند . همان چیزی را که ندارند نصف کنند. آدم یک موقع چیزی را که دارد نصف می کند، یک موقع خرج خودش را هم به اندازه ی همان ضرورتش هم ندارد. آن را نصف کند. این خیلی سخت است. می گوید با آن نداری همانی را که نداشتند نصف کردند. بعد به حدی این ادامه پیدا کرد به طوری که در جنگ  احد، بعضی از این ها شهید شدند. این قدر این اخوت قوی بود هر کدام از این دوتا که شهید شده بودند را ،که  عهد اخوت بسته بودند پیغمبر گفتند درون یک قبر بگذارید. یعنی در یک قبر دفنشان کنید. این دوتایی که عقد اخوت داشتند.

خیلی این ها زیباست. یک کاری پیغمبر کرد که جریان اخوت را هم در مکه داشت که در مدینه این مسئله مشهور است. در جریان مکه هم همین را داشت. آن وقت ببینید در یک خانواده وقتی که برادر و خواهرند این عقد اخوت بین آن ها قطعی است. قهری است بینشان. وقتی زن و شوهرند این رابطه ی اخوت فی الله بینشان قطعی است. که محبت بین همدیگر است. در بین رابطه ها اگر آمدیم این ها را دیدیم آن وقت این محبت می کشاند تا این جا که در روایت دارد این نَسَب می شود. این اخوت نَسَب می شود. کدام نسب؟ یک نسب ظاهری؟ می گوید نه نسب ظاهری که با مردن تمام می شود. آن نسبی که باقیست به بقای الهی. باقی می ماند. که روایتش را جلسه ی قبل خواندیم. آن روایت نسب می شود روایت زیبایی بود.

امام علی (ع) می فرماید که المَوَدَّةُ فِي اللّه ِ أقرَبُ نَسَبٍ  [5]. نزدیکترین نسبت و نسب و فامیلی و رابطه در محبت فی الله محبت، محقق می شود. چون آن جا در رابطه عرض کردیم ما یک نظام بدنی داریم که این یک نسبت ایجاد می کند و یک نظام روحی داریم. نظام روحی نسبت نظام روح به بدن مثل یک حلقه است در بیابان. حالا حساب کن این دوتا حلقه به هم نزدیک شدنشان یک مرتبه است و آن عظمت مراتب نامتناهی وقتی می خواهند به هم نزدیک بشوند نامتناهی مرتبه دارد. لذا المَوَدَّةُ فِي اللّه ِ أقرَبُ نَسَبٍ  . حالا این می تواند از رابطه های نسب ظاهری به نسب باطنی کشیده بشود. مثل اخوت هایی که در خانواده است. می تواند در حقیقت اصلا آن نسب هم نباشد ولی نسب ایجاد بشود. با همین اخوتی که فی الله شکل می گیرد. مودتی که فی الله شکل می گیرد.

ادامه ی روایت و هم یعرفونَ بذلکَ این ها شناخته می شوند به همان شباهت. یعنی وقتی ملائکه به آن ها نگاه می کنند این شباهتها، آن ها را به هم نشان می دهند که  یکسان هستند. مومنینی که چشمشان باز شده وقتی آن ها را می بینند می گویند که این ها با هم یکسانند و شبیه هستند. این ها یک لباس تنشان است و این محبت برایشان یک لباس پوشانده است. چقدر زیبا می شود که این در خانواده ها سرایت کند. چقدر زیبا می شود که این در رابطه ها سرایت پیدا کند. از این جا شروع شود که خیلی ساده تر است. بعد کشیده شود به رابطه های بیرونی. این جامعه اصلا مدل اجتماعیش یک جامعه ی دیگری می شود. این می شود یک جامعه ی الهی. این همانی می شود که مقام معظم رهبری می فرمودند که : انقلاب اسلامی که بعد میشود نظام اسلامی بعد دولت اسلامی و بعد جامعه ی اسلامی. دولت اسلامی در مرتبه ی دولت اسلامی . اما ایشان فرمودند که جامعه ی اسلامی یعنی ارزش های جامعه ی اسلامی پیاده شود. آن وقت معلوم می شود که چقدر مطلوبیت دارد. ما به کار نمی گیریم بعد می گوییم چرا نمی شود. این از آن چیزهایی نیست که بگوییم باید بخش نامه کنند از مقام معظم رهبری یا رییس دولت. آن جا دیگر این طوری نیست. این از یک خانه می شود شروع شود. این را برای ما بخش نامه کردند .

پیغمبر اکرم کرده معصومین علیها سلام هم انجام دادند. بخش نامه کردند. که این کار را بکنید و این رابطه را برقرار کنید.با این کار ابدیت پیدا می کنید.

در ادامه ی روایت امام رضا (ع) فرمودند: و هُم یَعرفونَ بذلکَ  به این شناخته می شوند. به این شباهت و رابطه. الان ما به این شناخته می شویم؟ در یک جمعی قرار می گیریم یکی وارد شود ما را یکسان می بیند؟ نه در لباس ظاهری. نگاه می کند می بیند آن قدر محبت دارند به هم کانه که این ها یک واحدند. وقتی کسی به دست و پا و چشم و ابرو و اعضای بیرونی ما نگاه کند این اعضا را می بیند همه با هم نسبت دارند. با این که این قدر مختلفند ولی این قدر این ها یک واحد می بیند. لذا من دست شما را از سر شما از پای شما جدا جدا نمی بینم که این جا نشسته باشند. می بینم این ها همه در وجود یک فرد یک واحد است. چون محبت دارند به هم. نسبت دارند به هم.

آن وقت مومنین همین نسبت را با همدیگر پیدا می کنند. یک کسی که وارد می شود و نگاه می کند می بیند که این ها یکی هستند. یک بدن واحد هستند. با همه ی اختلافی که دارند. یک بدن واحدی هستند. یک کار واحد دارند می کنند.

من همیشه اصرار به خانواده دارم چون آن جا زمینه ی محبت خیلی زیاد است. حالا یک کسی زن ندارد و بچه ندارد. پدر و مادر که دارد. خواهر و برادر که دارد.  دیگری زن و بچه دارد، دیگری در حقیقت هیچ کدام را ارتباط ندارد که یک فرض بعیدی است و دوستان و آشنایانی که برایش امکان پذیر می شود. تعبیر روایت است که المؤمنون فی تعاطفهم و تراحمهم کالجسد الواحد  مثل یک بدن می شود. اصلا متن روایت این است وقتی یکی از این اعضا مریضی بر آن عارض می شود، بقیه ی اعضا هم به شب بیداری و بی خوابی مبتلا می شوند. چون آن آسیب دیده و آن درد دارد. چنان چه یک عضو از بدن ما درد کند بدن هیچ کدامش نمی خوابد . دست نمی گوید به من چه ربطی دارد اگر پا مریض است. همه بیدارند. اگر یک خوشی عارض می شود همه خوشحال میشوند. اگر یک ناخوشی عارض می شود همه ناراحت می شوند. این رابطه نگویید اگر این طوری شد فقط ناخوشی است. نه این طوری نیست. خوشی هایش بیشتر از ناخوشی هایش هم هست. لذت هایش هم بیشتر از الم هایش است                                                              .

این را می خواهند به عنوان یک نظام ایمانی جلوه بدهند. کدام نظام و تمدنی این حرف را دارد. گاهی دیگر خیلی می گویند. می گویند دلت وجدانت نا آرام است .وجدانت را آرام کن. اما این بحث فقط وجدان نیست، بحث یک ابدیت است، بحث یک محبت است، بحث یک بقای بالله  است. بحث یک هم شکل شدن است. می گوید که این ها با هم یک شکل می شوند. با محبت این کار را می کنند. نه وجدانش نا آرام شده باشد. برای این که وجدان خودش را آرام کند وخودش را آرام کند، این کار را انجام دهد. او می گوید وجدانت ناآرام است برای این که وجدان خودت را آرام کنی کمک کن و صدقه بده. اما این می گوید که نه حیف است که صدقه را این گونه بدهی. صدقه را در راه خدا بده با محبت. با این نگاه که تو داری به او قرب پیدا می کنی. آن وقت هر خنده ای که شما به همسرتان و فرزندتان و برادر یا خواهرتان ، پدرتان، مادرتان، دوستتان می کنید تو این نگاه خنده ی شما عبادت است. سلام شما عبادت است. هر حالی که به دیگری از ناخوشی برمیدارید و برای او یک آرامش ایجاد می کنید، این عبادت است.

موسی بن سیار می گوید که در مسافرت طوس داشتیم همراه امام رضا (ع) می رفتیم. از مدینه به طوس. می گوید که نزدیک دیوارهای طوس که رسیدیم دیدیم یک صداهای شیون و ناله می آید و گریه و زاری. بعد به طرف صدا رفتیم ، وقتی که رسیدیم دیدیم که یک کسی از این دنیا رفته و خانواده و اهل بیتش دارند گریه می کنند. می گوید امام رضا (ع) از اسب پیاده شد و نزدیک این جنازه رفت و او را بلند کرد و خودش را به جنازه چسباند. بعد رو کرد به من و فرمود که ای موسی بن سیار! هر که جنازه ی  دوستی از دوستان ما را تشییع کند از گناهان خود بیرون شود. آن گونه که از مادر متولد شده است.

یک جنازه ی مومن که در یک جای دور که من نمی شناسم ، امام رضا (ع) جنازه را بغل کرده و احترام کرده است. و دنبال آن می فرماید که وقتی جنازه را تشییع کردند و بردند کنار قبر گذاشتند حضرت مردم را کنار زد و رفت کنار جنازه خودش را به جنازه رساند و دستش را به سینه ی او نهاد و فرمود: ای فلان بن فلان و اسم او را آورد. تو را به بهشت بشارت باد و بعد از این ساعت دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست. بعد موسی بن سیار عرض می کند فدایت شوم آیا این میت را می شناسید؟  که این طور با احترام رفتار می کنید، به خدا شما به این سرزمین اصلا نیامدید، این جا تابه حال وارد نشدید. چطور این قدر آشنایید؟

امام فرمود: موسی! آیا نمی دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می شود؟ اگر تقصیر تو اعمال آن ها باشد که ما غصه می خوریم، از خدا برای او طلب استغفار می کنیم. این انحصاری به جنازه ی او نداشته این امام دارد نشان می دهد با همه ی ما این گونه است. محبت از جانب امام نسبت به ما درخور ایمان اوست. یعنی امام رضا (ع) محبتی به ما دارد که در حد این ایمانش غیرقابل توصیف است. محبتش غیرقابل توصیف است.

وقتی نام امام رضا (ع) هر صبح و شام ما را مرتبط می شوند به ما محبت می کنند.

در جای دیگری دارد که سی نفر از اهل حبشه آمده بودند. امام رضا (ع) آن جا داشتند با زبان خودشان با آن ها شروع به صحبت کردند. می گفت من نفهمیدم هرچی حرف زدند نفهمیدم که این ها چه می گویند. بعد که تمام شد و یک پولی هم به آن ها دادند و من به ایشان گفتم که آقا شما زبان این ها را می دانستید؟ آن جا می فرماید که ابی حمزه! (رو به ابی حمزه بطائنی) ما زبان همه را می دانیم. با هرکسی مطابق خودش ما حرف می زنیم. با هر کسی با حال خودش حرف می زنیم. من امام هستم. امام باید با هر کسی مطابق با او رفتار کند. یعنی امام رضا (ع) با تک تک ما هر روز چندبار ملاقات دارند. اعمال ما را می بینند. مرتبط می شوند. محبت می کنند. به یک جنازه ای آن گونه محبت می کند. ما را می بیند در دنیا که هنوز فرصت داریم راه را نشانمان نمی دهند؟. به ما محبت نمی کنند؟

 می گوید وقتی که این ها آمدند دیدم یکی از آن ها خیلی باهوش تر و عاقل تر است . او را مسئول بقیه کردم. چقدر عالی . این ها موالی بودند، عبید بودند. با هم که آمدند یکی را مسئول بقیه کرده است.. برایشان مقرری قرار دادند و گفتند که من ماهی این قدر می دهم. سی درهم به هر کدامشان تو بده. نگفت هر کدامشان تک تک بیایند و بگیرند. گفت من میدهم از طریق تو و تو به این ها بده. بعد با ملاطفت آن سیاه حبشی را بدرقه کنند و پول به آنها بدهند و جیبشان را پر کنند. و محبت به آن ها بکند. و هرکس را با زبان خودش با او صحبت کند. می دانید که این ها چقدر لطافت می آورد. چقدر زیبایی می آورد.

دریادار سیاری می گفتند که مقام معظم رهبری اولین باری که از طرف امام آمد از نیروهای ارتش در ابتدای انقلاب بازدید کند به عنوان نماینده ی امام. ما گفتیم که یکی می آید و دستی به سینه می گذارد و ما هم خودمان را آماده کردیم برای این آقای روحانی که می خواهد بیاید… بعد ایشان که آمد ما سلام نظامی دادیم به عنوان یک نظامی و دیدیم که ایشان هم با همان سلام نظامی با ما سلام داد. یعنی نه مساکم الله گفت نه صبحکم الله گفت نه چیزی بلکه با همان سلام نظامی . گفت اینقدر ما خوشحال شدیم و محبت ایشان به دلمان افتاد که با زبان ما با ما صحبت کرد. زبان ما همان است دیگر . این هم یک زبان است .

 اگر انسان یاد بگیرد که با زبان هر کسی مطابق همان صحبت کند در تبلیغاتمان یاد بگیریم. اگر می نشینیم با مردم خضوع و تواضع کنیم یک زبان است که مردم ببینند. اگر می نشینیم با یک مثلا جمع تحصیل کرده ای مطلع بودن گوش کردن به آن حرف، آن ها و علم آن ها یک زبان است .

امام رضا (ع) این ها را بلد است که دارد این ها را به ما یاد می دهد. بدانیم محبت ما به امام رضا (ع) هر چقدر باشد در حد ماست. ولی محبت امام رضا به ما در حد امام رضا است. ما امروز مهمان امام رضا هستیم. ما در این کشور مهمان امام رضا هستیم. ما سر سفره ی ولایت نشستیم. ما سر سفره ی امامت نشستیم. آن وقت وقتی سفره دار امام رضاست ببینید هر کی هر چه می خواهد در آن هست. و این را هم بدانید امام رضا (ع) در بین حضرات معصومین علیهم السلام در روایات شریفی که آمده مخصوص است به برآورده شدن حاجات دنیایی و صریح. لذا حاجتمان را بخواهیم. زود ناامید نشویم. در این خانه بمانیم. ان شالله که خدای سبحان محبت خودش را به ما بچشاند. ما را اهل محبت قرار بدهد. جامعه ی ما را یک جامعه ی ایمانی با محبت قرار بدهد. بغض های ما را در برابر دشمنانمان بغض کامل قرار بدهد. ان شالله که خدای سبحان دشمنان مارا نیست و نابود بگرداند.

[1] [ المستدرك على الصحيحين ، ج 4 ، ص 169 ]

[2] (کافی (ط-الاسلامیه)، ج 5، ص88، ح 1)

[3] (آیه 96 سوره  نحل)

[4] [ جامع الأخبار : 323 / 911

[5] [ غرر الحكم : 1402 . ]

5 ستاره

100%
1 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 01 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    نسیم

    دعادرحق استاد

    خداوندمتعال حضرت استادروحفظ کنه وبه شماقوت بده که زحمت میکشیدواین مطالب رو تهیه میکنید

    1402/06/14

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید