بسم الله الرحمن الرحیم

درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیه‌السلام)

موضوع جلسه: «شرح حدیث معراج»
فصل: مقام رضا – 2

چکیده سخنرانی

  •  شاید خدای سبحان، راه معراج مومنین را در همین حدیث معراجیه قرار داده باشد و ما به دنبال این هستیم که با این حدیث، برایمان حرکت و معراج صورت بگیرد.و به دنبال تبعیت از آن، دامنه #حدیث_معراج شامل ما نیز بشود.  بعد از توکل، رضا خیلی آثار دارد. گاهی رضا به ربوبیت حق است و گاهی رضا به تقدیرات حق است.
  • به ما نگفتند اگر انسان کار نکرد و فقیر بود، بگوید من راضی ام به فقر الهی. به ما نگفتند در مشکلات به دنبال رفع مشکلات نباشید، بلکه به ما گفته اند، به دنبال رفع مشکل، رفع فقر، رفع مرض، و همه ی اینها باشید، اما راضی به رضای الهی هم باشید.
  • انسان به دنبال رزق هست، اما باور دارد که رزق فقط به دنبال کار او ایجاد نمی شود.
  • ببینید چقدر خدا را دوست دارید، این را ضرب در بینهایت کنید، به این میزان خدا ما را دوست دارد.
  • اگر بدانیم آن حقیقتی که قدرت، علم، جود و رأفت و رحمت مطلق است، ما را اینقدر دوست دارد و محبوب او هستیم، در این صورت، هر چه که از خدا به ما برسد، می‌دانیم برای ما، خوب و مفید است بنابراین «راضیتا بقضائک»
  • تا نگاه انسان به سوی دنیا است به سمت خدا نیست.
  • وقتی خدا می خواهد انسان را به سمت کمالش ببرد، اگر با زبان خوش دور شد که شد و الّا با تشر و جریمه او را از دنیا دور می‌کند، چون دوستش دارد.
  • حقیقت رضا، نگاه به نیمه‌ی پر لیوان است.
  • باور به اینکه خدا ما را دوست دارد و اینکه تمام دستگاه الهی برای رشد او تنظیم شده است.
  • رضایت یعنی فهمیدن اینکه او خداست و ما عبد.

متن کامل

بسم الله الرحمن الرحیم
ان شاء الله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید.
شب شهادت امام کاظم علیه السلام باب الحوائج است، هر قدر مشتاق هستیم در دنیا به زیارت حضرت و محتاج هستیم در آخرت به شفاعت حضرت صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
بالاخره مجلس در عین اینکه هر هفته بوده است اما همینکه امشب مصادف است با شب شهادت امام کاظم علیه السلام نسبت خاص دارد با حضرت و لذا مجلس زیارت حضرت است، مجلس انس با حضرت است و حتما مادر بزرگوارشان حضرت زهرا سلام الله علیها در مجالس اهل بیت علیهم السلام حاضرند، هر قدر عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها دارید با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنید.

بحثی که در محضر دوستان در هفته های گذشته بودیم در حدیث معراج بود که حدیث معراج را آغاز کردیم با آن بیانی که عرض شد که متکلم و گوینده خدای سبحان است و سوال کننده هم پیغمبر اکرم است ولذا در یک اوجی این کلام شکل گرفته است که کم نظیر است که مخاطب پیغمبر اکرم است و متکلم خدای سبحان است، بالاترین کلمات و راهنمایی ها برای سالکان إلی الله در این حدیث معراج قرار دارد، لذا با تمسک و توجه به نورانیت پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه دنبال این هستیم ان شاء الله از این حدیث بهره ی بیشتری داشته باشیم، فرازهای آن را بهتر بفهمیم و عمل کنیم، به دنبال این هستیم که ما هم با این حدیث حرکت و معراج برایمان صورت بگیرد، شاید راه معراج مؤمنین را خدای سبحان در همین حدیث معراجیه قرار داده اند، لذا با این نگاه که به دنبال حرکت به دنبال پیغمبر هستیم [و] میخواهیم این سلوک را انجام بدهیم، دنبال راه هستیم که چه بکنیم، هر راهی را پیدا بکنیم که حضرت به ما فرموده باشند از جانب خدای سبحان، به دنبال این هستیم که آن را تبعیت و اطاعت بکنیم تا ما هم اهل معراج بشویم، تا حدیث معراج دامنه اش ما را هم [در بر] بگیرد؛ چون کسی که تبعیت میکند در این حدیث، همانگونه که برای پیغمبر اکرم آن حقیقت:« فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى»،[1] اوج معراج و قرب إلی الله محقق شد کسانی که به شوق پیغمبر و اطاعت پیغمبر تبعیت میکنند این دامنه ی وجودی پیغمبر را میتوانند با این حدیث پیدا بکنند، لذا این حدیث را به عنوان دامنه ی معراجیه برای خودمان با این نگاه حرکت میکنیم با آن شوق که آن را میخواهیم، اما هر قدری که به ما عطا کردند.

لذا قسمت اول بحث در چه بود؟ وقتی که در محضر روایت حدیث معراجیه قرار گرفتیم حضرت فرمودند که وقتی سوال کرد که : سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحانَهُ لَیْلَةَ المِعْراجِ، فَقالَ: یا رَبِّ! أَىُّ الأَعمالِ أَفْضَلُ؟ – بهترین وقت هست تا بهترین عمل را از خدای سبحان بپرسد – فَقالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: لَیْسَ شَىْءٌ أَفْضَلَ عِنْدی مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَىَّ، وَالرِّضـا بِما قَسَمْتُ، توکل را بیان کردیم که خدا فرمود: چیزی برتر نیست نزد من از توکل، چهار جلسه راجع به توکل گفتگو کردیم، بحث ها را هم سعی کردیم معرفتی کاربردی باشد که انسان بتواند عمل بکند، از جلسه ی گذشته هم بحث رضا را مطرح کردیم که [فرمود:] وَالرِّضـا بِما قَسَمْتُ، به آنچه که من تقسیم میکنم برای او راضی باشد، که جلسه ی گذشته در رابطه با بعضی از نکات رضای از خدای سبحان برای دوستان مطالبی بیان شد و گفتگو هایی شکل گرفت، روایات دیگری که در این مسأله هست سعی میکنیم ان شاءالله بهره مند باشیم؛ چون بعد از توکل این «رضا» خیلی آثار دارد، گاهی رضا به ربوبیت حق است، گاهی رضا به تقدیرات حق است، حالا هر کدام از اینها را ان شاءالله از کلام امام رحمة الله علیه در شرح حدیث «جنود عقل [و جهل]» بعدا نکته هایش را عرض میکنیم [که] چه تفاوتی بین اینها است، فعلا دو سه روایت را در اینجا در محضر نورانی روایات قرار میگیریم بعد ان شاءالله آن بحث را هم در خدمتش هستیم.

امام صادق علیه السلام میفرماید:«مَن رَضِيَ القَضاءَ أتى علَيهِ القَضاءُ وهُو مَأجُورٌ ومَن سَخِطَ القَضاءَ أتى علَيهِ القَضاءُ وأحبَطَ اللّه ُ أجرَهُ»،[2] وقتی که انسان قضای الهی را میبیند اگر به قضای الهی راضی شود… جلسه ی گذشته هم عرض کردیم قضای الهی یعنی چه؟ یعنی اینکه من هیچ کاری نکنم؟ روایت خواندیم که امام رحمة الله علیه نقل کردند روایت را از پیغمبر اکرم که عده ای رفتند وقتی آیه نازل شد ما تکفل رزق شما را داریم رفتند در خانه نشستند، گفتند: پس عبادت میکنیم خدا هم که رزقمان را میدهد، آنجا داریم پیامبر ناراحت شد به اینها تشر زدند: برای چه این کار را کردید؟ دعای شما در این حالت مستجاب نمیشود کسی که خودش را بار بر دیگران کرده است، باید طلب داشته باشید [و] دنبال کار باشید اما در نهایت راضی باشید، به ما نگفتند اگر مریضی آمد در خانه بنشینید بگویید دکتر نمیرویم راضی هستیم به قضای الهی، نه، به ما گفتند که اگر انسان کار نکرد و فقیر بود بگوید من راضی ام به فقر چون قضای الهی است، به ما نگفتند که در مشکلات دنبال رفع مشکل نباشید [بلکه] گفتند: به دنبال رفع مشکل، رفع فقر، رفع مرض [و رفع] همه ی اینها باشید، اما راضی به قضا هم باشید، یعنی چه؟ جمع بین این دو چگونه میشود؟ میگوید: انسان دنبال رزق هست اما باور دارد که رزق با کار او فقط ایجاد نمیشود، دنبال رفع مرض هست که دکتر میرود، اما میداند که رفع مرض فقط با دکتر رفتن محقق نمیشود ولی وظیفه اش این است که باید هم برود و دستوراتش هم انجام بدهد، دنبال رفع مشکل هست اما میداند که رفع مشکل فقط با قدم او برداشته نمیشود، به اسباب اعتنا میکند اما اعتماد نمیکند، [به این موضوع] در هر بحثی تکیه داریم: اعتنای به اسباب؛ یعنی خدای سبحان گفته است باید دنبال اسباب باشید، «أبَى اللّه ُ أن يُجرِيَ الأشياءَ إلاّ بِأسبابٍ…»[3] خدا ابا دارد غیر از اینکه کارهایش حتما به طریق اسباب دارد انجام میشود، اسباب را چه کسی خلق کرده است؟ خودش خلق کرده است، اینجور نیست که اسباب در مقابل ربوبیت حق باشد، پس اعتنای به اسباب هست اما اعتماد بر اسباب نیست، یعنی اینجور که فکر کند این سبب است حتما، خدا این را قرار داده است میتواند چیز دیگری را هم قرار بدهد، میتواند همین هم که سبب هست سبب نباشد برای من، من میروم دنبالش به من هم فرموده است برو اما میشود این سبب هم نباشد، اما این «میشود سبب نباشد» من را بی تکلیف میکند در رفتن به سوی آن؟ میگوید: نه، امر شده است باید برودی دنبال همه ی اینها، اما ممکن است تو بروی دکتر: از قضا سرکه انگبین صفرا فزود

روغن بادام خشکی میفزود

یعنی اینکه آنجا سرکه انگبینی که باید صفرا بُر باشد آنجایی که قضای الهی تعلق میگیرد همان [سرکه انگبین] میشود صفرا آورد، و آنجایی که روغن بادام که میخواهد خشکی را بر طرف کند گاهی میشود خودش خشکی آور، اسباب غالب در کار است، راهی که خدا قرار داده است این اسباب است باید هم رفت اما خدا مضطر به اسبابی که قرار داده است نیست، خودش این اسباب را قرار داده است اما خودش مضطر نیست، لذا همانجوری که از موسی پرسید: آن چیست که در دست تو است؟ «وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى * قَالَ هِيَ عَصَايَ»[4] این عصای من است به آن تکیه میدهم، گوسفند هایم را با آن میچرانم، گفت: بیاندازش، آنی که دستت است را بیانداز، نگفت عصا را بیانداز، یعنی در محضر خدا عصا عصا نیست، در محضر خدا چیست؟ آنی است که او اراده میکند، پیش ما عصا عصا است، موسی غلط گفت؟ نه، موسی علیه السلام غلط نگفت، عصا عصا است پیش ما، اما اگر پیش خدا میخواهیم بگوییم چیست باید بگوییم آنی که تو میخواهی است، درست است؟ پس اعتماد بر اسباب نمیشود کرد [البته] پیش خدا و در ارتباط با خدا، [یعنی] باید به اسباب اعتناء بشود اما اعتماد بر آنها نمیشود، اینجا میفرماید اگر کسی راضی بود به قضای الهی أتى علَيهِ القَضاءُ وهُو مَأجُورٌ قضای الهی هم بر او وارد شده است وهُو مَأجُورٌ، اجر هم می برد، اما اگر کسی مَن سَخِطَ القَضاءَ دشمنی کرد با قضا؛ یعنی وقتی قضا و تقدیر الهی میاید… همانجوری که در زیارت امین الله میخوانیم چیست؟ [5] مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ، که راضی به قضای الهی انسان باشد – جزء آن درخواست های عظیم وجود و کمالات عظیم انسان است – ، بعد میبیند از جانب خدایی که او به غیر از خیر و رحمت برای این [بنده] نمیخواهد این باور شکل گرفته است که خدای سبحان مطلوب و محبوب است و آن قدری که برای من خدا محبوب است، من پیش خدا از این محبوب تر هم هستم بی نهایت برابر ، اگر کسی پیش کسی محبوب باشد آیا میشود مُحِب با محبوبش کاری بکند که او را بخواهد ناراحت بکند؟ نه، حتما به دنبال این است که محبوبش را اکرام بکند، اگر این باور شکل گرفت که خدا محب ما است، چرا؟ [چون] خلق او هستیم، ظهور او هستیم، تجلی او هستیم، چقدر شما فعل و شأنتان را دوست دارید؟ انسان لباس را هم دوست دارد که از او جدا است، عکس خودش را هم دوست دارد که این عکس من است، کار خودش را هم دوست دارد که این کار من است، هر چیزی که متعلق به خودش میشود را دوست دارد چون مربوط به من است، ما شأن خدا هستیم، ظهور خدا هستیم، خلق خدا هستیم، محبوب خدا هستیم، دوستمان داشته است که خلقمان کرده است و چون خلقمان کرده است ربوبیت ما به عهده ی او است؛ یعنی پرورش و رشد ما به عهده خدا است، اگر کسی نگاهش به خدا به نگاه این باشد که خدا محب او است و این محبوب خدا است، اگر حتی کافر است خدا دوستش دارد نه به خاطر کفرش [بلکه] به خاطر خلقش، مخلوق او است،[6] لَو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي كَيفَ انتِظاري لَهُم آنهایی که پشت کردند؛ یعنی کفار، بدانند من چقدر اشتیاق دارم به آنها لَو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي كَيفَ انتِظاري لَهُم بدانند من چقدر دوست دارم آنها را وتَقَطَّعَت أوصالُهُم، بند بندشان از هم جدا میشود، آنها را اینقدر دوست داشته باشد مؤمن را چقدر دوست دارد؟ کسی را که دارد در طریق خدا قدم بر میدارد چقدر دوست دارد؟ حالا اگر خدای سبحان ما را که خلقش هستیم اینجور دوست دارد، محب ما است «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»[7] خدا از اینها راضی است آنها از خدا راضی هستند، «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»،[8] خدا اینها را دوست دارد [و] اینها خدا را دوست دارند، ببینید چقدر زیبا است، اینها دیگر قرآن است دیگر من که از خودم نمیگویم که خدا ما را دوست دارد، نگویید: مگر میشود؟ خیلی خدا ما را دوست دارد، یعنی شما ببینید چقدر خدا را دوست دارید ضربدر بی نهایت بکنید، خدا اینقدر ما را دوست دارد، چقدر میشود به نظرتان؟ میشود تصور کرد ضربدر بی نهایت را؟ نمیشود تصور کرد، اینقدر خدا ما را دوست دارد، اگر بدانیم که آن حقیقتی که قدرت و علم مطلق است، جود مطلق است، جود مطلق است، رأفت و رحمت مطلق است، همه ی اینها دستش هم هست ما را اینقدر دوست دارد [و] محبوب او هستیم، خب انسان هر چیزی که از او برسد میداند برای او خوب است، مفید است، کمال است لذا راضیةً بقضائک، بله، من کوتاهی هایم که باعث میشود بعضی چیزها را درست نگیرم سر جایش محفوظ است باید جبران بکنم، آنجایی که من کوتاهی کردم غلطی را انجام دادم باعث شده است محدود کنم آن چیزی را که خدا برای من قرار داده است، حد بزنم به آن چیزی که خدا برای من قرار داده است سر جایش محفوظ است، توبه ی از آنها [و] استغفار از آنها [و] تدارک مافات از آنها سر جایش محفوظ است اما در عین حال آنچه که از آن طرف تقدیر میشود و قضای الهی است حتما در راستای کمال ما است، حتی آنجایی که من کوتاهی کردم [و] کوتاهی من باعث شده است چه بشود؟ خدای سبحان تقدیری را انجام بدهد تا این تقدیر من را برگرداند[9] أَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ َعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ، ما اینها را به سختی های جانی و مالی مبتلی میکنیم تا برگردند، «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ  * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»،[10] به انواع سختی ها وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ به ترس، گرسنگی وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ کمبودهای جانی و مالی مبتلایشان میکنم تا چه بشود؟ تا اینها به کجا برسند؟ بزرگ بشوند، ما وقتی میخواهیم یک کسی را اکرام کنیم فکر میکنیم اکرام او فقط دادن و خوردن و به اصطلاح پذیرایی ظاهری اینجوری است، خدا نگاه به یک حقیقت ابدی ما میکند میبیند ماه رمضانش هم پذیرایی اش با چیست؟ با ندادن و نخوردن و نیاشامیدن و… از بعضی چیزها تا برسد انسان به آن، تا پیدا کند خودش را [و] حقیقتش را تا: این دهان بستی، دهانی باز شد، با تو ذرات جهان همراز شد، که این را بستی یک دهان دیگری باز میشود، تا آن دهان باز است آن باز نمیشود، تا انسان رو به دنیا است به سمت خدا نیست، وقتی میخواهد خدا انسان را ببرد به سمت کمال این [انسان] میگوید: چشمت را از دنیا، دهانت را از دنیا، توجهت را از دنیا دور کن، اگر با زبان خوش دور کردیم دور کردیم [اگر دور] نکردیم چون دوستمان دارد چکار میکند؟ با تشر، با جریمه، با قضای الهی ما را از دنیا دور میکند، چون دوستمان دارد، میگوید اگر من اکرام بندگانم را به این میدیدم که دنیا را برایشان قرار بدهم همه ی دنیا را برای اینها قرار میدادم، اما میدانم که اکرام بندگان من به داشتن دنیا برای اینها نیست، لذا من – تعبیر روایت است – مثل یک چوپان مهربان دنیا را از اطراف بندگانم دور میکنم، اینکه دنیا را دور میکنم یعنی فقر؟ یعنی بیچارگی؟ یعنی مرض؟ نه، یعنی تعلق نمیگذارم ایجاد شود برایشان، اگر ببینم داشتن اینها تعلق میاورد برایشان میگیرم از آنها، اگر ببینم سلامت اینها تعلق میاورد برایشان [و از من] دور میشوند میگیرم از آنها، اما من نمیخواهم اینها را مریض کنم، من نمیخواهم اینها را فقیر کنم، من دنبال این هستم اینها را بزرگ کنم، اما اگر اینها تعلق پیدا نکردند میشود سلیمان نبی هم بی تعلق میتواند چکار بکند؟ «مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» [11] هیچ کسی نداشته باشد یک همچنین سلطنتی که بر جن و انس حاکمیت داشته باشد، خب میشود، عیب ندارد، اما اگر ببینند که با این تعلق میخواهد همراه باشد آنجا میگوید میگیرم، اگر دوست دارم میگیرم، لذا میگوید: کافر را که دیگر از او قطع امید کرده ام ولش میکنم، میگویم ولش کن سقف خانه اش هم از نقره و طلا قرار میدهم و [حتی به] سردرد هم مبتلایش نمیکنم، چون دیگر کاری ندارم او را مثل مریضی است که دیگر علاج ندارد، دکتر میگوید پرهیز هم ندارد دیگر، مریض است رو به موت است اما دکتر میبیند دیگر این علاج ها و پرهیز ها فایده ندارد، میگود ولش کنید دیگر اذیتش نکنید، بگذارید هرچه میخواهد بخورد هرکاری میخواهد بکند، دیگر الان فایده ندارد…

خدا ما را دوست دارد اگر خدا ما را دوست دارد [و ما] محبوب خدا هستیم و همه ی آنچه که به ما میرسد از جانب خدا است، پس همه ی اینها که به ما میرسد دنبال کمال ما است، برای رشد ما است، لذا بعضی ها با شعر خلاصه زیبا گفته اند که:

بوسه و دشنام را تک تک بده

تا ببینم زین دو شیرین تر کدام

اینگونه نیست که فقط بوسه شیرین باشد، برای آن کسی که میداند:

کارفرمای جهان در کار ماست

فکر ما در کار ما آزار ماست

میبیند او در کارش است، بعد میبیند هر کاری خودش میخواهد بکند خراب دارد میکند، حد میزند، نمیگوید کاری نکن اما میگوید: سعی کن آن قضای الهی را خوب بفهمی چیست، نسبت به او تسلیم باشی.

یک روایتی را امام رحمة الله علیه نقل میکند از جابر بن عبدالله انصاری که معروف است روایت اما خب اینجاها به کار میاید، در آن روایت زیبا جابر در حقیقت وقتی که… امام باقر علیه السلام در اواخر عمر جابر که پیر شده بود، نابینا هم شده بوده جابر بن عبدالله انصاری، جابر زمان شهادت امام حسین علیه السلام هم نابینا بوده است، زمان امام باقر علیه السلام هم – اوایل امامت ایشان را – میبیند، لذا وقتی که حضرت امام باقر علیه السلام پیش جابر میاید میگوید:[12] کیف تجد حالک؟ حالت چطور است؟ قال: أنا في حالٍ الفقر أحبُّ إلیَّ من الغنی، در یک حالی هستم که فقر برای من محبوب تر از غنا است، مرض پیش من محبوب تر از صحت و سلامت است، موت پیش من محبوب تر از زندگی است، فقال الامام علیه السلام: أما نحن اهل البیت، ما سیره مان اینجور نیست، تو خیلی با اهل بیت بودی، [با] پیغمبر بودی اما هنوز این مرتبه ی کمال را پیدا نکردی جابر، اما نحن اهل البیت فما یرد علینا من الله من الفقر و الغنی و المرض و الصحة و الموت و الحیاة فهو أحب إلینا، آنی که او بدهد برای ما شیرین است، حرفش ساده است خیلی گفتنش راحت است اما انسان در متن عمل به این حالت برسد که بگوید:

بوسه و دشنام را تک تک بده

تا ببینم زین دو شیرین تر کدام

یعنی ما شیرینی را فقط در چه میبینیم؟ آنجایی که خدا میدهد به ما، راحتی میدهد، در کیف هستیم، گرما و سرما حفظ شدیم، لباس و خوراکمان همه چیزمان، میگوییم خدایا راضی هستیم به رضا و قضای تو، میگوییم این حالت را – تازه اگر غافل نشویم از این – ، اما بوسه و دشنام را، نه اینکه خدا بخواهد دشنام بدهد اما دشنام یعنی آن مشکلات را سختی ها را تک تک بده تا کسی که راضی به قضا است آن موقع تا ببینم زین دو شیرین تر کدام؟ کدام یکی از آنها شیرین تر از آن یکی است، ما نگاه اول میگوییم کدام شیرین تر است؟ میگوییم بوسه شیرین تر است دیگر، لطف و رحمت به ظاهر آنچه که دادن های… اما میگوید که تو اینها را تک تک بده تا من تأمل بکنم حواسم جمع باشد ببینم اینها از جانب تو است؟ بعد چون از جانب تو است نمیتوانم تشخیص بدهم تا وقتی که من خودم را میبینم، میبینم بهره مندی من از آنجایی که سختی میشود برایم شیرین تر است، اما کسی که دیگر خودش را نمیبیند کدامش شیرین تر است؟ فرقی نمیکند، تا ببینم زین دو شیرین تر کدام؛ یعنی میخواهد فکر کند ببیند کدام شیرین تر است؟ میگوید: نه، دیگر برای من فرقی نمیکند هرچه میخواهی تو بدهی آن است دیگر، این میشود رضا، این رضا گاهی در ربوبیت است – که حالا عرض خواهیم کرد – گاهی این رضا در ابتلائات است، ربوبیت حق؛ یعنی انسان قبول کند خدا رب او است، اگر قبول کرد که خدا رب او است میگوید: خدایا تو بفرما من اطاعت [میکنم]، تو بگو من اطاعت [میکنم]، در قضا و ابتلائات خدایا هرچه از جانب تو آمد رضا و راضی بودن… چه بگویم؟ من اگر خودم را… مراتب اول رضا انسان خودش را میبیند حواسش است که این بالاخره سختی است آن راحت است میگوید: خدایا ولی راضی ام چون تو دادی، سخت است ولی راضی ام، عیب ندارد این هم، کمال است این هم، خیلی عالی است این هم، اما به یک جایی میرسد که خودش را دیگر اصلا نمیبیند، امام باقر علیه السلام در این روایت میفرماید: اما نحن اهل البیت، ما حالمان به جوری است که: فما یرد علینا من الله من الفقر و الغنا و المرض و الصحة و الموت و الحیاة فهو أحبّ إلینا، هر چه تو بدهی آن برای ما محبوب تر است، چرا؟ چون من حد علمم اینقدری است که من تشخیص میدهم علمم محدودیت دارد، اما علم تو برای تدبیر من بی نهایت است، فقط دنیایم را نمیبیند تمام ابدیت من را میبیند، پس آنی که تو میدهی محبوب تر است چون تو من را دوست داری، چون من را دوست داری دنبال تربیت من هم هستی، من را هم اینجوری داری می‏پرورانی و با محبت می‏پرورانی خب تربیت تو حتما از تربیت من اولی است، حتی اگر که آن لحظه من یک چیزی را ببینم که این به نظرم بیاید برایم خوب است، اما ببینم تو تدبیر دیگری داری برای من میکنی، میفهمم آن خوب است، پس آن احب الینا است، خیلی زیبا است، در رضا انسان کم کم به جایی میرسد ابتدایش این است که خودش را میبیند اما میبیند تدبیر خدا برای این بهتر از تدبیر خودش است، «إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي وَ بِاخْتِيَارِكَ عَنِ اخْتِيَارِي»،[13] بعد بعد از این به جایی میرسد دیگر خودش هم نمیبیند میبیند او در حقیقت در کار این است:

پر کاهم در مصاف تند باد

اینکه انسان پر کاه باشد در مصاف تند باد، تند باد؛ یعنی اراده ی الهی، این هم پر کاه [است]، پر کاه هیچ مقاومتی ندارد دیگر، از خودش چیزی ندارد، هر چه انسان تسلیمش و رضایتش بیشتر میشود سبک تر میشود در مقابل اوامر الهی و سخت تر میشود در مقابل شیطان، از یک طرف انسان سبک میشود در مقابل اوامر الهی چون راضی به آن است، از یک طرف دیگری سخت تر و کالجبل الراسخ میشود در مقابل طاعت شیطان، لذا تعبیری که امام دارد این است: انسان یک فطرت شوق به کمال دارد یک فطر فرار از نقص، فطرت شوق به کمالش وقتی برایش باور شد که اشتیاق به کمال دارد، آن وقت کمال را میبند اراده ی خدا محبوب این میشود، وقتی محبوب او شد [و] میبیند او در کار این است؛ [در نتیجه] فطرت شوق به کمالش خودش را تسلیم کامل اراده ی خدا میکند، وقتی تسلیم کامل اراده ی خدا شد آنوقت چه میشود؟ آن موقع پر کاه میشود در مصاف تند باد، کن کالریشه، مثل یک پر باش در دست باد.

خدا رحمت کند آقای بهجت میفرمودند: مثل یک برگ خشکیده باشید در دست اوامر الهی، برگ خشکیده در دست اوامر الهی که نسیم کمی هم بیاید این تکان میخورد دیگر، ما برگ خشکیده نیستیم، ما درخت کهنسال هستیم و پُر ریشه در مقابل اوامر الهی، برگ خشکیده ایم در مقابل چی؟ نعوذبالله طاعت شیطان و امر شیطان، این خیلی بد است، آنجایی که باید پر باشیم و سبک سنگین هستیم، لذا میبینیم عبادات برای ما شیرین نمیشود، تکلیف است، انجام میدهیم اما سخت است، علامتش این است: هر چقدر دیدیم عبادات دارد شیرین تر میشود، شوقمان بیشتر است [یعنی] پر کاه شده ایم در مقابل اوامر، دیده ایم او محب ما است اراده ی ما شده است اراده ی او، او میگوید این کار اصلا میبینیم میدویم:

پیش چوگان های حکم کان فکان – ما چه هستیم؟ –

میدویم اندر مکان و لامکان

چقدر زیباست، «کان فکان»؛ یعنی کن فیکونی که خداوند دارد – اوامر الهیه – ، «چوگان» هم یعنی میزنند؛ یعنی آن اراده ی الهی، پیش چوگان های حکم کان فکان میدویم اندر مکان و لامکان، خیلی زیبا است، این همان پَر شدن است، اگر دیدیم شوقمان کم است این معلوم میشود که به همین نسبت ما اراده ی خودمان در خودمان حاکم است، این را باید ذره به ذره اصلاحش بکنیم، لذا آن روایت شریف که فرمود که: اگر شما رضی القضاء، به قضای الهی راضی شدی، این رضایت از جهت وجود است که او محب ما است و محبی هم هست که عالِمِ قادر جوادِ رحیم و رئوف است، همه چیز دست او است قدرت هم دارد، جود و سخا هم دارد، وقتی مَن رَضِيَ القَضاءَ، این رَضِيَ القَضاءَ؛ یعنی رضی به علم، رضی به قدرت مطلق، رضی به جود و محبت الهی، وقتی اینجور شد أتى علَيهِ القَضاءُ وهُو مَأجُورٌ، قضا هم بر او وارد میشود، علاوه بر اینکه این تحمل میکند رشد هم میکند، اما اگر کسی راضی نبود به قضای الهی، ومَن سَخِطَ القَضاءَ، دید این چیزهایی که پیش آمده است با خدا دشمنی [میکند]، چه کاری بود؟ من چرا؟ چرا من را مبتلی کردی؟ چرا من اینجوری شدم؟ دنبال رفعش میرود در اسباب اما دعوا هم دارد با خدا که من چرا مبتلی شدم، سَخِطَ القَضاءَ اگر سَخِطَ القَضاءَ أتى علَيهِ القَضاءُ، قضاء بر او وارد میشود اما وأحبَطَ اللّه ُ أجرَهُ نه فقط اجر نمی برد به خاطر مخالفتش حبط هم پیدا میکند، سابقه اش هم خراب میشود، کارهای قبلی اش هم از بین میرود؛ چون اعتراض کرده است به خدا، چقدر زیبا است. ببینید،

حقیقت رضا نگاه به آن قسمت پر لیوان است که انسان آن را میبیند، ما در هر واقعه ای از دو پنجره میتوانیم نگاه کنیم به واقعه، یکی از پایین [نگاه بکنیم]: وقتی از پایین نگاه میکنیم میبینیم این سختی است، مشکل است، فقر است مریضی است، دردسر است، فشار است، اینها را از اینور میبینیم، بعد نگاهمان این است که خب چرا من [مبتلی شدم؟] من که نماز میخواندم، من که متوسل شدم، من که از خدا خواستم، چرا من [مبتلی شدم؟] یک نگاهی دیگر: میرود آدم از بالا نگاه میکند میبیند این اراده ی الهی است آن هم اراده ی کسی است که من را دوست دارد، این «من را دوست دارد» خیلی روی آن تأکید دارم «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ»،[14] ما را دوست دارد، با علاقه ربوبیت دارد انجام میدهد نسبت به ما، رها نکرده است، [میگوییم:] خدایا لحظه ای ما را به خودمان رها نکن، خدا رها نمیکند بلکه ما خودمان را از تحت ولایت الهی دور میکنیم، و اگرنه خدا رها نمیکند، خدا تا آخرین لحظه هم انسان را رها نمیکند، میگوید اگر جان رسید تا اینجا هم من راه بازگشت را برای تو به رحمت خودم قرار داده ام، توبه قرار داده ام تا جان به هنجره برسد قرار داده ام؛ یعنی رهایت نکرده ام، ولت نکرده ام، دوستت دارم، میخواهم تو را. باور به اینکه خدا ما را دوست دارد… چون ماها باور نمیکنیم؛ یعنی واقعا این باور در ما نیست، این شعر هم خیلی زیبا است که:

چنان لطف او شامل هر تن است

که هر بنده گوید خدای من است

یعنی اینقدر هر کسی را دوست دارد، هر کسی میگوید این فقط خدای من است، انگار با کسان دیگر کاری ندارد، فقط دنبال رفع و رجوع و رشد من است به کسی دیگر انگار کار ندارد، اینقدر من را دوست دارد، همینجوری هم هست، چون تمام اسماء الهی در کار تک تک ما هستند تا ما را رشد بدهند، اگر کسی ببیند میبیند تمام دستگاه الهی در راه رشد این [بنده] قرار داده شده است، ولی این پشت کرده است بی اعتنایی میکند، اگر آدم اینجوری ببیند خدا را:

چنان لطف او شامل هر تن است

که هر بنده گوید خدای من است

این «خدای من»، «ربی»، «سیدی»، «مولای» خیلی محبت در آن هست، اگر باورمان بشود خیلی حال در آن است:

اگر یکبار گوید: بنده ی من

از عرض بگذرد خنده ی من

این همه گفته است: یا عبادی، بنده ی من، نگفته است؟! ولی ما هم خلاصه حالمان عوض نمیشود:

من که باشم که بر آن خاطر عاطِر[15] گذرم

لطف ها میکنی ای خاک درت تاج سرم

أین التراب و رب الارباب؟ من خاک هستم او رب الارباب است، رضایت یعنی این واقعیت را پیدا کردن و فهمیدن که او خدا است و ما عبد، فهم اینکه من عبد هستم و بنده هستم و او رب است و او در تدبیر من است، محبوب من است و محب من است، هر چقدر دیدیم خدا را دوست داریم – این را همیشه [به یاد داشته باشیم] – ضربدر بی نهایت کنیم: خدا ما را اینقدر دوست دارد، آن وقت خجالت میکشیم از دوست داشتنمان نسبت به خدا از آن حدی که داریم، چرا؟ چون هرچه میرویم بالاتر ضربدر بی نهایت میشود دوست داشتن او، لذا همیشه آنچه که ما میبریم باعث خجالت ما است که ما چقدر دوست داریم [و] او چقدر ما را دوست دارد، او بی نیاز مطلق است، من احتیاج مطلق هستم، فقر مطلق هستم، آن وقت من که باید عین محبت باشیم عین محبت نیستم، چون هر نیازی نسبت به رافع نیاز محبت میاورد، وقتی انسان احسان را میبیند [و] میبیند که محتاج به احسان محسن است برایش محبت میاورد هر رفع حاجتی، هر رفع حاجتی انسان را به آن کسی که به او احسان کرده است [نزدیک تر میکند]، اما خدا این همه به ما احسان میکند، موسی علیه السلام گفت خدایا آن بنده ی خیلی راضی و شاکرت را نشان من بده بهترین بندگانت را نشان من بده، گفت: موسی حرکت کن برو در فلان جا تا او را ببینی، میگوید: رفتم دیدم یک کسی است، تعجب کردم گفتم اینکه لابد نیست، به جرئیل گفتم: جبرئیل پس کجاست آن بنده؟ گفت: همین است، گفت: دیدم جذام دارد، جذام؛ یعنی مریضی ای که انسان گوشتش تکه تکه زخم میشود [و] اضافه میشود – جذام یک مریضی واگیر دار هم هست – کوری دارد، فلج دارد، افتاده است یک جایی دور از شهر؛ چون جذامی را دور میکنند کسی با او کاری ندارد، یک جذامی نابینای فلج دیگر چه چیزی دارد این؟ میگوید: وقتی رفتم این را دیدم گفتم این است آن بنده ای که میگویی بهتر است؟ گفت: نگاه کن موسی با همه ی این مریضی های مختلفی که دارد اینجا الان میخواهم چشم هایش هم از او بگیرم، ببین چکار میکند، میگوید: این نابینایی اش بد شد، چشم هایش هم از کار افتاد، میگوید بعد باز این شروع کرد ناز خدا را کشیدن: خدایا من چه جور شاکر تو باشم به من چیزهایی دادی که به خیلی ها ندادی، یعنی آن طرف پر را میبیند باز، موسی از او پرسید: من مستجاب الدعوه هستم میخواهی این مریضی هایت را علاج کنم؟ گفت: نه موسی اینها را خدایی به من داده است – دقت میکنید – که او در کار من است من را دوست دارد، او به من داده است، بعد گفت: خب تو چه چیزی داری اینقدر شاکر خدا هستی؟ چه چیزی داده است به تو؟ چیزی نداری که، چه چیزی داده است به تو که اینجور شاکر هستی؟ گفت: من یک نوری از محبت خدا و آن اطمینان به خدا در وجودم داده است این را با هیچ چیزی حاضر نیستم عوض بکنم، یک رابطه ای از درون به من داده است از معرفت خودش، هیچ چیزی با این… هرچه بدهند راضی ام این بماند آنها بروند، ما رضایتمان اگر یک ذره کم یا زیاد میشود خدا از دست میرود، یک ذره کم میشود یا زیاد میشود میگوییم: خدایا دیگر قبولت ندارم، این چه خدایی است آخر؟! ما میخواهیم خدایی کنیم بر خدا، خدا بشود نعوذبالله عبد ما، ما بگوییم او گوش کند، چرا گوش نمیکند؟ چرا انجام نمیدهد؟ دعوا هم میکنیم، سر خدا داد هم میکشیم… چقدر صبور است با ما، جهل ما را میبیند میگوید: بنده است این جاهل است.

مظهر تام این رضایت حضرات معصومین بودند، امام کاظم علیه السلام از زندانی به زندانی، وقتی حضرت را به زندان میبرند میگوید: خدایا چگونه شاکر تو باشم، عمری دنبال این بودم یک خلوت پیدا کنم، من را به این خلوت رساندی که با تو خلوت بکنم، اما اینقدر این زندان ها ادامه پیدا میکند، آخرین زندانی که امام کاظم علیه السلام را میبرند در یک چاهی است که شب و روز تشخیص داده نمیشود، مرطوب است، اینقدر سخت میشود که حدود 4 سال حضرت در این زندان آن هم غل و زنجیر بر دست و پای حضرت در زندان:[16] ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ، پای حضرت له شده بود از این غل و زنجیر ها، به جای میرسد که عرض میکند: خدایا من را خلاص کن دیگر، اما وقتی جنازه ی حضرت را میاورند بیرون با ندای کسانی که چهار نفر حمال میاورند، اما من نمیدانم دخترش حضرت معصومه سلام الله علیها آنجا حاضر نبود [تا] جنازه ی امام کاظم را اینجور ببیند [و] اهانت ها را ببیند، اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله، چه تصوری میشود کرد بعد از اینکه به شهادت رسیده است حضرت اسبان را نعل تازه بزنند جلوی خانواده ی حضرت و اهل بیت ده اسب نعل تازه زدند و بر بدن بتازند… لا یوم کیومک یا ابا عبدالله، و سیلعم الذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون

 

[1] . نجم: 9.

[2] . الخصال: ص 23، ح 80.

[3] . الکافی: ج 1، ص 183، ح 7.

[4] . طه: 17 و 18.

[5] . «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ». / فرازی از زیارت امین الله

[6] . «أوحَى اللّه ُ إلى داودَ عليه السلام : يا داودُ ، لَو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي كَيفَ انتِظاري لَهُم ورِفقي بِهِم وشَوقي إلى تَركِ مَعاصيهِم لَماتوا شَوقا إلَيَّ ، وتَقَطَّعَت أوصالُهُم مِن مَحَبَّتي، يا داودُ ، هذِهِ إرادَتي فِي المُدبِرينَ عَنّي ، فَكَيفَ إرادَتي فِي المُقبِلينَ عَلَيَّ ؟! يا داودُ ، أحوَجُ ما يَكونُ العَبدُ إلَيَّ إذَا استَغنى عَنّي ، وأرحَمُ ما أكونُ بِعَبدي إذا أدبَرَ عَنّي ، وأجَلُّ مايَكونُ عَبدي إذا رَجَعَ إلَيَّ». / المحجة البیضاء في تهذیب الأحیاء: ج 8، ص 62.

[7] . مائده: 119.

[8] . «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ  ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ». / مائده: 54.

[9]. « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ». / انعام: 42.

[10] . بقره: 155 و 156.

[11] . «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»./ ص: 35.

[12] . «( كيف تجد حالك ؟ ) قال : أنا في حال الفقر أحب إلي من الغنى ، والمرض أحب إلي من الصحة ، والموت أحب إلي من الحياة . فقال الإمام ( ع ) : ( أما نحن أهل البيت فما يرد علينا من الله من الفقر والغنى والمرض والصحة والموت والحياة ، فهو أحب إلينا ) . فقام جابر ، وقبل بين عينيه ، وقال : صدق رسول الله ( ص ) حيث قال لي : ( يا جابر ! ستدرك واحدا من أولادي أسمه اسمي ، يبقر العلوم بقرا)». / جامع السعادات: ج 3، ص 229.

[13] . فرازی از دعای عرفه.

[14] مائده: 54.

[15] . عطر آگین.

[16] . فرازی از زیارتنامه ی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح حدیث معراج (6)” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید