سلام علیکم و رحمةالله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن أعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
خب، ایام، متعلق به ولایت است و ماه ذیالحجه ماه ولایت است و بیش از ۲۳ مناسبت ولایی در ماه ذیالحجه وارد شده. انشاءالله خدای سبحان [ما را] به معرفت امیرمؤمنان علیهالسلام و حقیقت ولایت نائل بکند. هر چقدر دوست داریم زائر امیرالمؤمنین و اهل ولایت در دنیا باشیم و حضرات شفیعمان در آخرت باشند، صلوات بلندی مرحمت کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
انشاءالله خدای سبحان [ما را] با اهل ولایت محشور بکند و قدردان این مناسبتهای ولایی باشیم که امروز روز ازدواج امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلام الله علیها، روز ابلاغ سوره برائت توسط [فرستاده] پیغمبر به امیرمؤمنان علیهالسلام و همچنین این مناسبتهای زیادی [است]. آنکه درهای همه خانهها به مسجد پیغمبر بسته شد، فقط درب خانه امیرالمؤمنین [که متصل به] مسجد پیغمبر [بود] و درب خانه پیغمبر باز بود و همچنین چندین مناسبت مثل روز مباهله و مناسبتهای خیلی عالی ولایی [که انشاءالله] بهرهمند باشیم از همه اینها و همه اینها در جانمان عجین بشود [و] محبت و عشق ولایت در جان [ما] بیش از گذشته بشود. صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
انشاءالله قدرت استفاده از این دهه ذیالحجه که از دیشب شروع شده و الان شب دومش هستیم و اعمالی که در این ماه و این دهه بهخصوص وارد شده را انشاءالله توفیق پیدا کنیم [و] عمل بهشت را [انجام دهیم] و همچنین هر چقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها داریم، با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
فضیلت دهه اول ذیالحجه و نماز «و واعدنا»
خب، صبح در یکی از درسها در فیالمیزان، قدری راجع به ماه ذیالحجه چند دقیقهای صحبت کردیم و منتها حالا خب، اقتضای این درس با آن متفاوت است و شاید دوستان آنجا نبودند، یادآوری میکنیم که این دههای که وارد شده و کل [بزرگان] اعتنای ویژهای به این ماه داشتند، از جمله این است که نماز «وَ واعَدنا» [توصیه شده است]. این نماز «وَ واعَدنا» که بین نماز مغرب و عشاء خوانده میشود که حالا اگر یک موقعی هم تا به حال توفیق نداشتیم، حتماً همین امشب تدارکش را بکنیم که از شب دوم به بعد هم عیبی ندارد. اگر نماز عشاء را خواندیم، این نماز «وَ واعَدنا» تعبیری که در روایت آمده [این است] که اگر کسی این نماز را در این دهه بخواند، با حاجیان در ثواب حجشان شریک است. چه نسبتی است بین این آیه شریفه که آیه در رابطه با موسی کلیم است که به میقات رب رفت و حج که بهاصطلاح میعاد ابراهیمی سلام الله علیه است و حج است؟ چه نسبتی است که خواندن نماز «وَ واعَدنا» با این جریان حج، که هر دو معراج هستند، [ارتباط دارد؟] مشترک در این هستند که هر دو معراج هستند.
میقات حضرت موسی (ع) و فنای در حق
موسی کلیم، ۳۰ روز [از] ماه ذیالقعده و ۱۰ روز اضافه [از] ماه ذیالحجه که به تعبیر قرآن ﴿وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً﴾ (سوره شریفه الأعراف، ۷:۱۴۲). که این سی روزش «مواعده» بود. تعبیری که بعضی بزرگان فرمودند، «مواعده» وعده طرفینی است؛ یعنی خدای سبحان، موسی کلیم را در یک رتبه قرار داده [که آن را] «مواعده» نام گذاشته. خیلی تعبیر [مهمی است]؛ یعنی قطعاً خدا که نازل نمیشود، [بلکه] قطعاً با این نگاه، موسی را بالا برده که اطلاق «واعدنا» که طرفینی است، صدق بکند که ما با موسی «مواعده» داشتیم، وعده داشتیم، وعده طرفین داشتیم. یعنی من وعده کردم، او هم وعده کرده. «مواعده» طرفین است دیگر. آنوقت بعد میفرماید که ما با موسی «مواعده» را داشتیم که سی روز موسی آنجا در معراج، در میقات باشد. خدای سبحان [ده روز را] یکطرفه اضافه کرد: ﴿أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ﴾؛ ما اضافه کردیم. دیگر این جزء «مواعده» و طرفینی نیست. یعنی در آن حرکت، ید موسی هنوز در کار بود، اما در این ده روز بعدی، فنا برای موسی ایجاد میشود. لذا خدا میفرماید: ﴿أَتْمَمْناها﴾، ما زیادش کردیم. مثل آنچه که در آیه قرآن آمده: ﴿لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها﴾ (سوره شریفه ق، ۵۰:۳۵)؛ در بهشت، مؤمنان و اهل بهشت هرچه که بخواهند هست. و چی؟ ﴿وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾ (سوره شریفه ق، ۵۰:۳۵)؛ اما ما هم یک چیزهایی اضافه میدهیم که دیگر به خواستن آنها موکول نیست. این ﴿لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها﴾ مثل «مواعده» است که طرفینی بود؛ اینها میخواهند، خدا اجابت میکند. اما آن ده روز بعدش چیست؟ آن ده روز بعدش مثل ﴿لَدَيْنا مَزيدٌ﴾ است که خدا اینجا میقات را اضافه کرد، آنجا هم خودش چیزهایی میدهد که این دیگر جزو حساب و کتاب این نبوده.
مقایسه ماه ذیالحجه و ماه مبارک رمضان
آنوقت این ماه ذیالحجه را با ماه، بهاصطلاح، ماه مبارک رمضان قیاس کردند. آنجا هم نکات زیبایی فرمودند که شبهای قدر ماه مبارک رمضان با شب عرفه و روز عرفه تطابق دارد. حالا برایش قرائن هم ذکر کردند و عید فطر ماه مبارک رمضان با عید قربان ماه ذیالحجه نسبت دارد. آن موقع، حج هم با خود روزهداری نسبت دارد. حج در ماه ذیالحجه با روزهداری در ماه رمضان نسبت دارد که دو عمل از، دو تا از فروع اساسی دین هستند.
برتری ذیالحجه با واقعه غدیر
یک اضافهای اینجا باقی میماند که آن اضافه چیست؟ آن روز و شب غدیر است که یومالغدیر است. این، اضافه ماه ذیالحجه است نسبت به چی؟ به ماه مبارک رمضان. که ماه مبارک رمضان را که فرمودند همه ایام و ساعات و لیالیاش از همه جهات افضل است. (یک موقع فقط دوستان [اذیت نشوند]. من، برایم خوب است ولی برای دوستان یک موقعی بهاصطلاح، بله، گرم است. برای دوستان یک موقعی اذیت ایجاد نکند که بقیه مبتلا به سرماخوردگی نشوند). خب، این جریان روز غدیر، اضافه بر ماه مبارک رمضان دارد. و اینکه در روایات فرمودند ماه مبارک رمضان هم زمانهایش، ساعاتش، لحظاتش، ایامش، شهرش، همهچیزش از همه ایام و زمانها و ساعات افضل است. خب، این جریان با اینکه فرمودند ماه ذیالحجه این زمانهای افضل را دارد، چه نسبتی پیدا میکند؟ این را بعضی بزرگان جواب دادند که ماه مبارک رمضان ذاتاً شرافت دارد، زمانهایش. اما ماه ذیالحجه به لحاظ ایامی که در او واقع شده، وقایعی که در او واقع شده، شرافت ویژه پیدا کرده. به لحاظ غدیر شرافت پیدا کرده، به لحاظ حج شرافت پیدا کرده، به لحاظ شب عرفه [و] روز عرفه شرافت پیدا کرده. پس او شرافتش از جهتی ذاتی است، این شرافتش بهواسطه وقایع [است]. لذا این ایام را راحت از دست ندهیم. فقط هم دهه ذیالحجه نیست. که این چهل روز مقدمه میشود برای آن حقیقت ولایت که در بهاصطلاح دهه دوم این ماه ذیالحجه میخواهد چی بشه؟ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾ (سوره شریفه المائدة، ۵:۳) که دین شما میخواهد کامل بشود، تمام بشود. دین شما میخواهد ﴿وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾ (سوره شریفه المائدة، ۵:۳) [بشود]. یا به پیغمبر میفرماید که اگر ابلاغ نکنی، ﴿فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ (سوره شریفه المائدة، ۵:۶۷) که رسالت را ابلاغ نکردی اگر جریان غدیر را ابلاغ نکنی.
غدیر؛ روح حاکم بر دین
لذا غدیر، فصل اخیر تمام کمالاتی است که در دین آمده. به تعبیر قرآن که این [آیه] که آمد، دین کامل [شد]. ﴿أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾ که دین کامل شد. که کمال دین که فصل اخیرش است، وقتی میگوییم کمال دین و فصل اخیر، یعنی همه قبلیها بهواسطه این معنا پیدا میکند، بهواسطه این اوج میگیرد. پس این، یکی از بهاصطلاح، آن، میتوانیم بگوییم اوج حقیقت دین، غدیر است که همه حقایق دین بهواسطه غدیر معنا پیدا میکند. لذا از روز غدیر، کف دینداری آمد بالاتر. تا قبل از روز غدیر، کف دینداری اسلام بود؛ شهادت بر توحید و رسالت بود. اما از روز غدیر، [با این بیان که] «اگر من مولای شما هستم، علی مولای شماست»، کف دینداری آمد بالا. استعداد جامعه به مرتبهای رسید که کف دینداری آمد بالاتر. چنانچه انبیای گذشته، کف دینداریشان از کف دینداری امت ختمی پایینتر بود. هرچه این انبیا آمدند بالاتر، بهواسطه آن رشد انبیا، کف دینداری هی آمده بالاتر، یعنی استعداد جامعه آمده بالاتر. چنانچه در یومالظهور، کف دینداری خیلی اوج میگیرد در روز ظهور حضرت. اینها را دقت بکنیم که ما مخاطب به این هستیم. اگر در این نگاه دیدیم، آن موقع قدردان جریان ماه ذیالحجه [میشویم] که ماه ذیالحجه را در وجودمان نهادینه کنیم. ماه ذیالحجه در وجودمان یک زمان نباشد، بلکه غدیر در وجودمان دائمی بشود. یعنی اگر کسی ولایت در وجودش دائمی شد، یعنی هر کارش، هر لحظهاش، هر ارتباطش، هر عبادتش، هر چیزی، مثل این میماند که همه عبادات ما، همه اعمال ما، مثل بدن و اعضای بدن هستند که این اعضا و این در حقیقت سلولها و بافتهای بدنی، وقتی با بدن با هم معنا پیدا میکنند که آن نفس باشد، آن روح باشد، آن جان [باشد]. جان همه اینها غدیر است که به همه اینها معنا میدهد و به همه اینها حیات میدهد.
ولایت، باطن توحید و نبوت
نگویید پس رسالت چیست و بعثت چیست؟ رسالت و بعثت با غدیر یک اتحاد [دارند] که ﴿أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾ (سوره شریفه آل عمران، ۳:۶۱) [است]. که در موطنی که مردم هنوز در آن مرتبه [از] آمادگی بودند، باید رسالت میآمد تا تثبیت بشود، بعد غدیر آمد تا این تأکید بشود. لذا دو حقیقت [هستند]، دو حقیقت مربوط به یک واقعیت هستند. یک حقیقت واحده است این. این نگاه را اگر کردیم، هر عمل ما با نگاه به غدیر معنا پیدا میکند که ولی [محور] است. آن موقع [وقتی] نماز میخوانیم، [میفهمیم معنای] «نَحْنُ الصَّلَاةُ، نَحْنُ الصِّیَامُ، نَحْنُ الزَّکَاةُ» [را]. (بحار الأنوار، ط – بيروت، ج ۲۴، ص ۳۰۳). اگر این «نحنُ»ها که در روایات [آمده]، [باشد] انسان از آن عبادت به چی منتقل میشود؟ به ولایت.
لذا اینکه خدای سبحان ولادت امیرمؤمنان را در کعبه قرار داده، یک امر سادهای نیست. که قبلهای که همه توحید به او قوام دارد، درسته؟ همه کارها با او باید سنجیده بشود. نماز به سوی او باید باشد. خوابیدن، نشستن، مردن، حتی احتضار، حتی غذا خوردن، حتی همه اعمالمان یک نحوی میگویند با او، حالا وجوباً یا استحباباً، رابطه پیدا میکند. آنوقت میشود ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ﴾ (سوره شریفه ابراهیم، ۱۴:۳۷). که وقتی ابراهیم خلیل، اسماعیل سلام الله علیه را در آنجا قرار داد، گفت خدایا من اینها را در «وادٍ غیر ذی زرع» قرار دادم، اما ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ﴾؛ خدایا دلهای مردم را عاشق اینها کن. دلهای مردم را [عاشق کن] که با دلهایشان بیایند، نه با پاهایشان. یعنی دل، آنها را آنجا بکشاند. لذا جریان کعبه، نه زینتی دارد، نه اینجور بوده. حالا دارند اینها گاهی یک کارهایی [و] هتلهای تزئینی درست میکنند. اما خدای سبحان [در] روایت [خطبه] قاصعه هم دارد که به یک سنگی که در حقیقت بر سنگی نهاده شده، مردم را میآزماید که از راههای دور بکوبند [و] بیایند اینجا. آنوقت نفس و جان این کعبه میشود چی؟ ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ﴾. آن «تهوی» [و] عشقی که ایجاد میشود، به حقیقت کعبه است که جانش میشود اسماعیل نبی در زمان ابراهیم خلیل و الان میشود چی؟ امیرمؤمنان علیه السلام. که حج، آن در حقیقت ارتباط است. لذا روایت هم دارد که مردم میآیند حج تا با ما تجدید بیعت کنند. [امام باقر علیهالسلام فرمودند:] «مردم مأمور شدهاند که نزد این سنگها بیایند و دور آن طواف کنند، سپس نزد ما آیند و ولایتشان را به ما خبر دهند و یاریشان را بر ما عرضه کنند». (علل الشرائع، ج ۲، ص ۴۰۶، ح ۱). حقیقت حج ما هستیم که میآیند اینجا تا اینجا تجدید بیعت با ولیشان بکنند، با امامشان بکنند.
تجلی ولایت در خدمت به مؤمنان
این نگاه را اگر باور کردیم، آن موقع هر نمازی که میخوانیم، هر ذکری که میگوییم، هر کار خوبی که از ما سر میزند، هر خدمتی که میکنیم، میدانیم روح این خدمت، ارتباط با ولی است. چون اگر در رابطه خدمت به مؤمنان است، اخوت به ولایت میکشاند. یعنی ولایت امیرمؤمنان اگر بخواهد گسترده بشود، میشود اخوت بین مؤمنین. این گستره ولایت میشود چی؟ میشود مهربانی مؤمنان به همدیگر. که اینها آینههایی هستند، مردم، که دارند ولی را نشان میدهند. خیلی زیباستها! لذا هرچقدر انسان دلش میخواهد به امیرمؤمنان محبت بکند، نه اینکه بنشیند چشمهایش را روی هم بگذارد، یک تمثیلی و تصویری از امیرمؤمنان در ذهنش مجسم بکند، بعد بگوید من دوستت دارم. نه، [دین] میگوید راه بیفت در جامعه، بیا در متن جامعه، ببین چه کسی مشکلی دارد، کاری است، سختی است، رابطه [برقرار کن]. در متن جامعه بیا، چکار بکن؟ آنجا مشکلگشایی بکنی، با ما رابطه پیدا کردی. متن ولایت، متن جامعه است که مردم مؤمنان در همین مرتبه ایمانشان، به همین نسبت دارند امیرمؤمنان را نشان میدهند، دارند ولی جامعه را نشان میدهند.
این نگاه اگر در ماه ذیالحجه [باشد]، ما به عنوان ماه و مناسبتهای ولایی، ۲۳ مناسبت ولایی… میخواستم بیاورم یکییکی برایتان بخوانم که ۲۳ مناسبت ولایی در این ماه واقع شده. البته خورشید این مناسبتها غدیر است. البته ماه این مناسبتها مباهله است. البته ستارههای این مناسبتها هم چی هست؟ این نزول سوره «هل اتی» است، خب بهاصطلاح آن بسته شدن دربها به غیر از درب خانه امیرمؤمنان و پیغمبر اکرم و بهاصطلاح آیات دیگری که در حقیقت واقع شده که خیلی عالی است که دلهایمان را به اینها مرتبط کنیم. بهانهای باشد در اینکه دائماً هر روزمان… یک کتابی هم جناب آقای فرحزاد عزیزمان چاپ کردند، حالا این مناسبتها را در هر روزی توضیح هم دادند. آن کتاب هم خیلی خوب است. یک تصویرهایی را هم، پرچمهایی را هم درست کردند، مناسبتها را با روزها مشخص کردند. اینها دیدنش خوب است. حالا گاهی شاید بزنید توی اینترنت هم پیدا بکنید که این ۲۳ مناسبت ولایی در این ماه، خلاصه خیلی برای انسان ارزشمند است. حالا در این بیاناتی که مرحوم آیتالله میرزا جواد آقای ملکی [تبریزی] دارد، حرفهای خیلی زیبایی است که حالا فرصت گفتن آنها را دیگر نداریم تا دقایقی هم در رابطه با موضوعمان صحبت بکنیم. و الا جا داشت اینکه این مباحث را میدیدیم و همه اینها هر کدام برای حرکت ما اثر داشت.
که موسی کلیم به طوری شد که در این چهل روز «ما نامَ و ما أکَلَ و ما شَرِبَ»؛ نه خورد، نه آشامید، نه خوابید. یعنی چهل روز آنچنان غرق جذبه الهی بود که در تمام حالاتش در این جذبه، از اکل و شرب و خواب خودش غفلت کرده بود، دیگر نداشت و اینها برایش نبود. خب، این نشان میدهد چه «مواعده»ای بوده که انقدر او را جذب کرده بود. پس این «مواعده» هم هیچگاه، آنچه که در قرآن ذکر میشود، اختصاص درش نیست که یعنی غیر از این راه ندارد. لذا به این «مواعده» دعوت شدیم. وقتی به ما میگویند که این آیه را بخوانید، یعنی شما هم به این «مواعده» چی شدید؟ دعوت شدید. که این «واعدنا» خواندنش و امر به خواندنش، یعنی ما هم دعوت شدیم. پس هرچقدر بتوانیم این ادب «مواعده» را و ادب ارتباط با خدا را و این ادب این مهمانی را در این ایام [رعایت کنیم] که نتیجه این ده روزش بعد از آن سی روز برای موسی کلیم نزول الواح بود که الواح بر موسی نازل شد. یعنی به یک اوجی که موسی کلیم رسید، خدای سبحان الواح را که یک دستورالعمل کاملی برای بنیاسرائیل بود، خدا نازل کرد. پس میشود ما هم برای این جامعهسازیمان که نیاز داریم خدای سبحان جامعهای ایجاد بکند، قدرت و قوتی در جامعه ایمان ایجاد بکند، البته مراقبات مردم به صورت فردی و جمعی تأثیر [دارد] در اینکه خدای سبحان آن الواح را که برکات خودش بود، قواعد و قوانین و سنن الهی بود، بر جامعه انشاءالله نازل بکند و از این برکات که حج هم از جمله آن است، که جمع میشوند، این در حقیقت یک امر اجتماعی تازه بینالمللی اسلام است که حج، آن امر بینالمللی است. ما به قدری که میتوانیم باید اجتماعاتمان بوی آن حج را در جایی که هستیم بدهد. یعنی اینجور نباشد که ما در [گوشهای] بگوییم فقط آنها رفتند. نه، این برای دیگران همین [است]. آیات نماز [که خوانده میشود]، گفتن [ثواب] کار آن حج ازش میآید. کار آن حج فقط در ثوابش نیست، معلوم میشود کار آن حج در نتایجش هم هست. انشاءالله با این بهاصطلاح توجه، «واعدنا» را بخوانیم که داریم به خدا میگوییم خدایا ما هم با تو «مواعده» داریم. یعنی ﴿واعَدْنا مُوسى﴾، ما که داریم میخوانیم، یعنی «واعدنا من»، من هم به تبع موسی. و اگر آنجا میفرماید ﴿ثَلاثينَ لَيْلَةً﴾، یعنی با من هم سی شب. و اگر [از] گذشته آن شبها حسرت [داریم] که نتوانستیم بهرهمند باشیم، این حسرت جای آن بهاصطلاح [کوتاهی] را میتواند تا حدی پر کند. لذا حسرت این سی روزی که گذشته و استیفای حق این ده روزی که مانده را از دست ندهیم انشاءالله. یک صلوات بفرستید. اللهم… اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
میراث گرسنگی: حفظ قلب
در بحثی که در محضر دوستان بودیم، به این فراز رسیدیم که وقتی پیغمبر اکرم از خدای سبحان [پرسید]: «یَا رَبِّ مَا مِیرَاثُ الْجُوعِ؟»؛ میرای گرسنگی چیست؟ این حدیث معراج پیغمبر با خدای سبحان است. [خداوند] فرمود: «قَالَ الْحِكْمَةَ وَ حِفْظَ الْقَلْبِ وَ التَّقَرُّبَ إِلَيَّ وَ الْحُزْنَ الدَّائِمَ وَ خِفَّةَ الْمَئُونَةِ بَيْنَ النَّاسِ وَ قَوْلَ الْحَقِّ وَ لَا يُبَالِي عَاشَ بِيُسْرٍ أَمْ بِعُسْرٍ». (إرشاد القلوب إلى الصواب، ج ۱، ص ۲۰۰). هفت خصوصیت را ذکر میکند. ما در خصوصیت دوم بودیم که «حِفظ القلب» بود که این از گرسنگی ایجاد میشود. بعد در این بحث حفظ قلب، چند روایت را جلسه گذشته خدمت دوستان بودیم و در محضر روایت [بودیم]. حالا دو سه تا روایت دیگر به مقتضای وقت انشاءالله در محضرش هستیم.
نقطه سفید و سیاه در قلب
[این روایت را از] سلیمان بن خالد [نقل میکنیم]. این را به چه عنوانی میخوانیم؟ قلب، به لحاظ اینکه اگر انسان رعایت جوع را داشته باشد، قلبش حفظ میشود. آنوقت داریم قلب را در روایات تشریح میکنیم که بگوییم این قلب چه حقیقتی است که اگر جوع سبب میشود قلب حفظ شود، چه برکاتی برای انسان ایجاد میشود. که «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ فِي حَرَمِ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ». (بحار الأنوار، ط – بيروت، ج ۶۷، ص ۲۵). [یعنی:] «قلب حرم خداست، پس در حرم خدا غیر خدا را ساکن مکن». حالا ببینید در این روایت شریف میفرماید که سلیمان بن خالد گفت: من از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً بَيْضَاءَ…». (الکافي، ط-الإسلامیة، ج ۲، ص ۲۷۳، ح ۱). [یعنی:] «همانا خداوند عز و جل هرگاه خیر بندهای را بخواهد، نقطه سفیدی در قلب او پدید میآورد». قلب، ابتدای قلب، اقتضاست. اقتضای سفیدی و اقتضای سیاهی. اما اقتضای سفیدی اصل [است و] اقتضای سیاهی عرضی برایش [است]. لذا اگر سفیدی عارض بشود، به سرعت گسترده میشود ولی سیاهی ایجاد بشود، سیاهی با زحمت توسعه پیدا میکند. چرا؟ چون خلاف اصل اولیه قلب است. قلب حرم الهی است در نگاه اول. قلب در حقیقت متعلق به خدای سبحان است. لذا ببینید خود این روایت هم چقدر زیبا میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً بَيْضَاءَ»؛ یک نقطه سفید را ابتدا ایجاد میکند. این نقطه سفید اثرش چیست؟ میگوید تا در قلب [به واسطه] عمل صالح که این نقطه سفید است یا ذکر در حقیقت صحیح که این نقطه سفید است، ایجاد شد، بعد بلافاصله «فَفَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ»؛ [یعنی:] «راههای شنوایی قلبش را باز میکند». هر در حقیقت نقطه سفیدی که در قلب ایجاد میشود، یک دفعه گوشهای قلب باز میشود. یعنی حالا تازه [شنوا] میشود. مثل این [بود] که قلبی بسته بود. حالا اولین عمل صالح، اولین قدم خیری که انسان برمیدارد که یک «نکتة بیضاء» و نقطه سفید است، گوشهای قلب باز میشود. وقتی گوشها باز بشود، قلب شنوا میشود. وقتی قلب شنوا شد، هی دائماً فیض بعد [از] فیض به قلب میرسد [و] رشد محقق میشود. برخلاف آنجایی که ﴿خَتَمَ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ…﴾ (سوره شریفه البقره، ۲:۷) که بهاصطلاح، [راه] بسته بشود. وقتی چشم بسته میشود، گوش بسته میشود، راهشان به سوی بالا بسته بشود، دیگر صدایی از آنور نمیشنود.
ببینید، در وجودمان گاهی خطوراتی ایجاد میشود. یعنی گاهی یک چیزی یک دفعه انسان را بلندش میکند، پاشو مثلاً برو مسجد، پاشو فلان کار را انجام بده، پاشو به این دوستت تلفن بزن حالش را بپرس، پاشو اگر این مریض است عیادتش برو. یک خطوری [میآید]، ما نمیدانیم این از کجا میآید. گاهی فکر میکنیم اتفاقی شد. نه، اینها همان «مسامع قلب» است که گوش که باز باشد، این خطورات میآید. اما وقتی که مسامع قلب بسته باشد، این خطورات میآید ولی قلب نمیشنود. هست ولی قلب نمیشنود، گوش قلب کر است. لذا اقدامی نمیکند، به دنبالش بلند نمیشود. بلکه در مقابلش، [اینجا] میفرماید: «فَفَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ»؛ گوش قلب باز میشود، خطوراتی را که برای اعمال صالحه [است] میشنود. بعد وقتی [شنید]، احساس میکند انگیزه برای حرکت پیدا کرده، چون این را شنیده. خیلی از اوقات میبینی انسان صداهای زیادی در گوشش است اما صدایی نمیشنود، چون گوش قلب بسته است. اینها میآید و میرود. فقط برای این تلفن میزند، پیام دوستش را میبیند، صدای دوست، مثلاً تلفن دوستش را میبیند، اما میبیند حالی برای جواب دادن ندارد، حالی برای ملاقاتش ندارد. این یعنی گوش قلبش چی شده؟ بسته شده. این هم علت دارد. بعد میفرماید وقتی گوش قلب باز شد، «وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُهُ»؛ خدا ملائکهای را قرار میدهد [که] «یسدده» یعنی این خطور را در وجود این تسدید کنند، این را بلندش کنند، حرکتش بدهند. اینها دنبال هم هستندها! یعنی میشنود، بعد [از] شنیدن انگیزه پیدا میکند برای حرکت، راه میافتد تا آن کار را به ثمر برساند. تا میبیند صدای اذان است، این مسامع قلبی که باز باشد، از جا بلند میشود، برمیخیزد. یک دفعه، کانه با تمام… هرقدر شوق شدیدتر باشد، هرچقدر شنیدن قویتر بوده، تسدید ملک [قویتر است]. آنوقت هرچقدر انسان به این گوش اعتنا کند و به تسدید ملک پایبند بشود، این شنیدن قویتر میشود، این گوش قدرت شنواییاش عظیمتر [میشود]. لذا صداهای دورتر را هم میشنود. گوشی که قویتر باشد، صداهای دورتر را [میشنود]. صداهای دورتر چیست؟ آن چیزهایی که وظایف دورتری برای من بود. بعضی وقتها انسان فقط وظایف نزدیکش را میفهمد، اما اگر گوش قوی باشد، وظایف دورش را هم میفهمد، آنها را هم بهاصطلاح انجام میدهد، آنها هم از دستش نمیروند، چون گوشش شنوا شده و قوت پیدا کرده و آن ملک تسدیدش کرده. لذا اعتنای ما به آنچه که شنیده میشود در آن نظام خطوراتمان که خطورات رحمانی و الهی باشد، قوی کردن شنواییها در نظام قلبی است. یعنی گوشهای قلب دارند چی میشوند؟ قویتر میشوند. و اگر انسان اعتنا نکرد، یعنی چی شده؟ یعنی این گوش دارد در شنیدن سنگین میشود. پس هر کدام از آن خطورات را به نتیجه رساندیم، گوشمان در شنیدن قویتر شده و صداهای ضعیفتر را هم که آن اموری باشد که شاید انسان این مقدار هم به آن انگیزه نداشته باشد، میبیند قدرت بر انجام آنها را هم دارد. حتماً نمیخواهد یک کار خیلی سنگینی باشد و عقاب خیلی سختی باشد و فقط واجبات باشند. بعد میبینی گوشش مستحبات را هم میشنود. بعد میبینی گوشش نسبت به آنها هم حساس شده، آنها هم به گوشش میرسد و ملک تسدیدش میکند.
«وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً…». اما اگر خدا [به بندهای اراده شر کند]. که ابتدائاً به بندهای اراده سوء نمیکند. اگر میگوید «إذا أراد بعبدٍ سوءاً»، یعنی چی؟ یعنی اعمالی داشت که نتیجه و جزای آنها این بود که خدا رهایش کند، جزایش این بود که پاداش آن اعمالش را ببیند. در اینجاست [که میفرماید]: «إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً». اما «إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً» چیست؟ هم جزایی است، یعنی کارهای خوبی کرده جزایش میشود، هم ابتدایی است. در بهاصطلاح خیر، خدا هم ابتدائاً خیر دارد بدون اینکه ما قابل باشیم، هم جزاءً دارد. اما در سوء چی؟ در بدی چی؟ فقط جزایی است. ابتدایی [نیست]. خدا، «خَيْرُكَ إِلَيْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَيْكَ صَاعِدٌ». خیر خدا بر ما نازل است و بدی ما به سوی خدا صاعد است. و الا از خدا شری به ما نمیرسد. اگر شری باشد، شر خودمان است، جزای عمل خودمان است. به خدا منسوب نیست مگر به این عنوان که خدا رهایمان کرده. [آنگاه] میتوانیم بگوییم «إذا أراد بعبدٍ سوءاً»، که یعنی رهایش کرده. «نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ»؛ یک لکه سیاه در قلب انسان ایجاد میشود. بعد این، توسعهیابنده است. مثل همان لکه سفیدی که ایجاد میشود [و] توسعه پیدا میکند، این لکه سیاه هم چی میشود؟ دائماً زنده است. نه اینکه فقط یک لکه افتاده باشد. چه آن لکه سیاه، چه آن لکه سفید. که آن لکه سفید که میگوییم «نکتةٌ بیضاء» یعنی نقطه سفید، او دائماً بهاصطلاح توسعه پیدا میکند. این هم دائماً در صدد چی هست؟ توسعه پیدا کردن است. چون حیات شیطانی هم داریم همچنان که حیات ملکی داریم. لذا میفرماید این «نکتة سوداء» که در قلبش این بهاصطلاح سیاه شد، «سَدَّ عَلَيْهِ مَسَامِعَ قَلْبِهِ»؛ درهای گوش قلبش بسته میشود. کار شیطان این است که گوش ما را کر کند که اگر کر [شدیم]، دیگر نشنیدیم. صدای ملک را نشنیدیم، تمام شده. ما هم [میدانیم که] «لَوْ لَا الْحُجَّةُ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» (الکافي، ط-الإسلامیة، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰)؛ که اهلش را فرو میبرد. یعنی گوشش کر میشود اگر حجت نباشد، [دیگر] نشنود. یعنی شنیدن ندارد، لذا زمین این را فرو میبرد. اینکه انسان در زمین فرو برود، یعنی ندایی از آسمان را نشنود، زمینی میشود. و فرو رفتن در زمین، از حیوان آنوقت این چی میشود؟ «أضلّ» میشود، این بدتر از آن است که بخواهد بمیرد. انسانی که در زمین بماند و تمام توجهش زمین و دنیا باشد، این «سُدَّ عَلَیْهِ مَسَامِعُ قَلْبِهِ» [است]؛ گوش قلبش چی شده؟ کر شده و دیگر صدایی از بالا نمیشناسد، برای این شنیده نمیشود. نه [اینکه] صدای شیطان را بشنود ها! نه، اصلاً نشنیدن صداست. کار شیطان این است که آن راه حق را ببندد. کار شیطان این است. لذا شیطان به عنوان یک راه جدیدی ندارد. کار شیطان و راه شیطان، بستن راه حق است. همان را به افراط و تفریط بکشاند. لذا میفرماید: «سُدَّ عَلَيْهِ مَسَامِعُهُ وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً»؛ یک شیطانی را هم میگذارد دائم پیشش باشد. آنجا «ملکٌ یسدِّدُه» بود که یک ملکی در کنارش قرار میگرفت دائماً او را تأیید میکرد؛ بلند شو، دیر نشه. هی در حقیقت این را آماده میکرد. اینجا هم چی میشود؟ «وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً»؛ اینجا کنارش شیطانی قرار میگیرد این را تشویقش بکند به کارهایی که بهاصطلاح نباید بکند، که «یُضِلُّهُ». سپس امام صادق علیهالسلام این آیه را تلاوت [فرمودند]: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾ (سوره شریفه الأنعام، ۶:۱۲۵)؛ که همان «نکتة بیضاء» است که چی شده؟ پهن شده. «یَشرح صَدرَهُ لِلإسلام». چقدر زیباست که این اراده هدایت یعنی شرح صدر، قدرت بر انجام، سعه دید. دیگر تنگنای نگاههای کوچک، نه خودبینی و عجب، نه. فقط خودش را نمیبیند، عالم را با تمامش میبیند. لذا اقدام، اقدامهای کوچک فقط برای خودش نیست، بلکه اقدامش چیست؟ قدمهایش جهانی است، افقش جهانی است، خدمتگزاری است، نگاه توسعه دین است. این میشود شرح صدر. خب، این روایت شریف خیلی زیبا [بود] که حالا دلم میخواست دو سه تا روایت دیگر هم بخوانم اما خب وقتمان خلاصه دیر شروع کردیم. یک خرده امروز…
شیطانِ چسبیده بر قلب
این روایت را میخوانم که کوتاه است. یک روایت بعدیش که دلم میخواست بخوانم که خیلی زیبا بود که بحث قلب را مطرح میکرد، اما از آن عبور میکنیم. این روایت شریف را میخوانیم که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم [نقل شده] که فرمودند: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.«عَلَى كُلِّ قَلْبٍ جَاثِمٌ مِنَ الشَّيْطَانِ فَإِذَا ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ خَنَسَ وَ ذَابَ وَ إِذَا تَرَكَ الذِّكْرَ الْتَقَمَهُ الشَّيْطَانُ فَجَذَبَهُ وَ أَغْوَاهُ». (جامع الأخبار، ص ۱۶۳). ترجمه: «بر هر قلبی، شیطانی چمباتمه زده است. پس هرگاه [بنده] نام خدا را یاد کند، [شیطان] پنهان شده و ذوب میشود و هرگاه ذکر را ترک کند، شیطان او را به کام میکشد، پس او را جذب کرده و گمراه میسازد». حضرت فرمودند بر هر قلبی یک شیطانی چسبیده، احاطهاش کرده، چهار دست و پا خودش را انداخته روی این قلب. قلبهای ما، «عَلَى كُلِّ قَلْبٍ… جَاثِمٌ مِنَ الشَّيْطَانِ». «فَإِذَا ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ»، اگر کسی آنجا امر الهی را اطاعت بکند، ذکر خدا داشته باشد، «خَنَسَ وَ ذَابَ»؛ این ذوب میشود، دور میشود و دور میرود. «خنس و ذاب». مثل اینکه یخ چهجوری آب بشه بریزد، این یک دفعه از اینجا چی میشود؟ ذاب [و] دور میشود. «ذابّ» به معنای دفاعکننده است که دشمن را دور میکند. [مثل] در تعبیر [زیارت] امام حسین علیهالسلام که «آیا ذابّی هست که از حرم پیغمبر [دفاع کند] و یاریام کند؟». این «ذابّ»، دفاعکننده است که دشمن را دور میکند. که این «ذابّ» از این دور میشود. «وَ إِذَا تَرَكَ ذِكْرَ اللَّهِ»، اگر ذکر خدا یادش برود. ذکر خدا هم فقط «سبحان الله و الحمدلله» نیست. در روایت دارد ذکر خدا چیست؟ این است که انسان وقتی به معصیت میرسد، ذکر خدا این است که از او بترسد. وقتی به طاعت میرسد، مشتاقش [باشد]. این ذکر خداست، حقیقت ذکر است. و آن ذکرهای لفظی چیست؟ مقدمه است برای اینکه این محقق بشود. یعنی اگر انسان «الله اکبر» میگوید، یعنی خدایا من در وقت عمل، حتماً آن چیزی را که تو میخواهی انجام میدهم ها! در وقت عمل. این مقدمه است. ذکر لسانی مقدمه است برای اراده دور شدن از بدی و شوق به خوبی. اصل ذکر این است. لذا میفرماید که «وَ إِذَا تَرَكَ ذِكْرَ اللَّهِ»، وقتی ذکر خدا را ترک میکند، «الْتَقَمَهُ الشَّيْطَانُ»؛ شیطان این را یک لقمهاش میکند، قلب را. یعنی قلب را در دهانش میگیرد. آنوقت قلبی که در دهان شیطان قرار بگیرد، گوش قلب باز میماند برای اینکه حرف خدا را بشنود؟ «إِذَا تَرَكَ ذِكْرَ اللَّه، الْتَقَمَهُ الشَّيْطَانُ»، شیطان لقمهاش میکند این قلب را. «فَجَذَبَهُ وَ أَغْوَاهُ»؛ دیگر بلایی نیست که سرش نیاورد.
در یک روایتی دارد، حالا یک بار انشاءالله آن روایت را میخوانم که روایت خیلی زیبایی است، [که نقل شده:] یک کسی خلاصه با شیطان درافتاد. بعد آن شیاطینی که دور و برش بودند که آنها اول مأمور او بودند، دیدند عاجز شدند. به شیطان بزرگشان خطاب کردند که: «ای بزرگ ما! نیرو بفرست، کمک ما». بعد [در روایت] دارد صد «مَرَدَة» یعنی سران شیطان را با لشکرهایشان فرستاد کمک اینها. وقتی فرستادند، باز هم دیدند خدای سبحان هم با ملائکه این را تقویت کرد، نتوانستند غلبه پیدا کنند. آخر دوباره اینها خودشان به خود شیطان متوسل شدند [و گفتند]: «این از دست ما خارج است، خودت باید بیایی». میگوید خودش میآید با شیاطین. و آنجا دارد خدا به ملائکه اعظمش میگوید: «نمیبینید این بنده من چهجور مقاومت کرده؟ بروید کمکش. شما بروید حالا که خود شیطان آمده». ملائکه اعظم میآیند کمکش. بعد آنجا دارد که جبرئیل وقتی که با یارانش وارد میشود، شیطان را بر زمین میزنند. میخواهد سر شیطان را ببرد، شیطان میگوید: «خدا به من مهلت داده الی یوم الوقت المعلوم، تو نمیتوانی من را بکشی، من وقت دارم، حق نداری من را بکشی». [این] روایت خیلی زیبایی است ها! آنجا دارد جبرئیل به خدای سبحان میگوید من چه کنم این را؟ میگوید: «من گفتم این میماند تا آن موقع، اما نگفتم که زخمیاش نمیکنیم، نگفتم که قدرتش را کم نمیکنیم. این را در حقیقت مجروحش کنید، این را قدرتش را از بین ببرید». لذا میگوید این را بهاصطلاح مجروحش میکنند. بعد مدتی میگذرد، این شخص مبتلا میشود. ببینید، در جوانی گاهی آدم راحتتر رشد میکند. بعد مدتی، دیدید بعضیها، کسانی که در جبهه بودند، خیلی هم خوب بودند، خیلی هم از جان گذشته بودند، اما یک موقع آمدند دوباره در دنیا، مبتلا شدند به در حقیقت زرق و برق دنیا. وقتی مبتلا شدند، آن موقع دارد در آن روایت، شیطان یک موقع میبیند، اه، میتواند حالا حریف این بشه، دیگر یک جوری شده. خودش اول سوارش میشود. بعد حالا که سوار میشود، شیطانی که بهواسطه این، مجروح شده بود، زخمی شده بود، آن شیطانی که مجروح نشده بود قسم خورده بود که «من همه اینها را چکار میکنم؟ گمراهشان میکنم همهشان را، الا عبادک منهم المخلصین». حالا که قبلاً از این ضربه خورده [و] مجروح شده، فکر میکنید چه بلایی میخواهد سر این بیاورد؟ میگوید آنچنان با تکبر سوار این میشود و از این سواری میگیرد، به این هم راضی نمیشود. بعد به آن شیاطین ضعیف میگوید: «این دیگر لایق من نیست، شما بیایید سوارش بشوید». یعنی جوری میشود که اگر میبینید بعضی از این کسانی که از کشور ایران میروند، ابتدائاً میروند در دام [دشمن]. اول خب هلهله میکنند، اول در بلندگوهایشان این را، شیطان بزرگ سوارشان میشود، دیدید یا نه؟ تحویلشان میگیرند. اما بعد از چند وقت، اینها چی شدند؟ اینها دیگر به دردشان نمیخورند. میگویند: «حیف ما! ما نمیخواهد سوار اینها بشویم». بچهشیاطین را صدا میزنند: «شما سوار اینها باشید». بعد آنها هم که شکست خورده بودند، حالا میخواهند انتقامشان را بگیرند، جنبه هم ندارند، ببین چهجور با این تا میکنند، رسوایش میکنند، بیچارهاش میکنند، بدبختش میکنند. اگر کسی در این [راه] قدم گذاشت… اینها روایت بود ها! که عرض کردم. [اگر کسی در این راه قدم گذاشت] مراقب باشد، شیطان رهایش نکرده. [منبع دقیق این روایت یافت نشد].
اهمیت اجتماع مؤمنان
در روایت دیگری، این را هم بگم تمام کنم، دلم نمیآید. در یک روایت دیگری آنجا دارد که شیطان فریاد میزند که: «نمیبینید این همه زحمات من را مؤمنین وقتی کنار هم جمع شدند، همه از دست رفت؟ اینها کنار هم جمع شدند، ایمانشان قوی شد، شیاطین از اینها دور شدند». آنجا دنیا به شیطان بهاصطلاح وعده میدهد: «نترس، صبر کن. اینها بالاخره از این جمع جدا میشوند، تکتک میشوند یا نه؟ وقتی تکتک شدند، اجتماع مؤمنین از هم جدا شد، تکتک شدند، آن موقع ما میتوانیم خدمتشان برسیم، دوباره نوبت ماست». [منبع دقیق این روایت یافت نشد]. لذا مراقب باشیم، حیثیتهای اجتماعی ایمانی مهم است که اینجاها، آنجاهایی است که مؤمنان هوای هم را دارند، مراقب هم هستند. مؤمنان نباید فردی زندگی کنند، نگاهشان چی باشد؟ ارتباط مؤمنین. به هر بهانهای، به هر چیزی، ارتباط مؤمنین که این، هوای همدیگر را داشتن است. برنامه دارین؟ بله، انشاءالله تا بالاخره این ایام مبارک و ولادت را، تشریف میآورند جناب آقای میریان عزیزمان، بهرهمند باشیم از خلاصه توسلاتشان. انشاءالله که قبول هم باشد. هرکه فرصت دارد بماند، این توسلات را بعداً حسرت میخوریم. آنهایی که کار دارند البته، آنها جداست، ساعت هم دیروقت است. اما آنی که فرصت دارد، بهرهمند باشیم. زیاد طول نمیکشد. با برکت، با صلوات به استقبال انشاءالله جناب آقای میریان عزیزمان میرویم.