1:36 اهمیت منشور روحانیت
3:12 جان دوباره حوزه در قم
5:43 حوزه قم رسول الهی است
6:58 رفت و آمد ملائکه در حوزه علمیه
8:29 عشق آخر الزمانی
11:06 وظیفه طلبه آخر الزمانی کردن مردم است
13:39 سنگینی بار طلبگی
15:49 شکوه مجاهد فرهنگی
17:20 مجاهدت علماء در برابر دشمن
19:24 بیانیه رهبری درخواست کمک از طلاب است
21:08 نخبهترینها باید به حوزه بیایند
22:52 آیا احساس تکلیف می کنیم؟
24:20 نگاه پرچم داری امام زمان (عج)
26:04 نقش باور در حرکت
28:25 ورود به حوزه، بعثت است
29:55 نقش خودت را پیدا کن
31:45 باور نداریم که جهانی هستیم!
33:45 اثر بیداری محبت در وجود انسان
37:08 شدت محبت باعث شدت قدرت میشود
38:22 موانع در برابر قدرت انسان کوچکاند
40:35 نگاه دقیق به حوزه
مقدمه و دعا
سلام علیکم و رحمت الله. بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم کُن لولیّک الحُجّة بنِ الحَسَن، صَلواتُک عَلَیهِ و عَلی آبائه، فی هذه السّاعةِ و فی کُلّ ساعَة، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عَیناً، حتّی تُسکِنَهُ أرضَکَ طَوعاً و تُمتِّعَهُ فیها طویلاً. انشاءالله از یار و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم. صلواتی سرداری مرحمت کنید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هر چقدر دوست داریم، انشاءالله زیارت با معرفت امام رضا (علیه السلام) در دنیا روزیمان بشود و در آخرت شفاعت حضرت انشاءالله شامل حالمان بشود؛ به قدر اشتیاقمان به زیارت و احتیاجمان به شفاعت، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همه عشق و علاقهمان را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اهمیت پیام رهبری به حوزههای علمیه
خب، قبل از اینکه وارد بحث خودمان در حدیث معراج بشویم، یک نکتهای را در رابطه با پیام آقا که امروز در رابطه با حوزه دادند، خدمت دوستان عزیزمان عرض بکنیم و شاکر باشیم و از مقام معظم رهبری تشکر بکنیم که با یک نگاه عمیقی، هم آسیبشناسی قبل را و هم تواناییهای قبل را، در پیام کوتاهی برای ما تذکر دادند و هم افقهای آینده را روشن کردند.
حالا این [پیام] باید بسط پیدا کند و انشاءالله آن بعثتی را که باید حوزه در رابطه با این مأموریتی که به عهدهاش هست (نه آقا [این مأموریت را] به عهده ما گذاشته، نه! این بر عهده ما بوده، اما آقا بیانِ این مسئولیت و مأموریت را شفاف کردند، و الا این بر عهده حوزه بوده، بلکه بیشتر از این هم هست) تا این مقدارش را هم آقا در این صفحات مرقوم کردند.
نقش تاریخی و مأموریت آخرالزمانی حوزه
نگاه به اینکه دو سه تا نکته را کوتاه عرض بکنیم که در این پیامی که [و] صحبتی که امروز داشتیم توی [برنامه] سمت خدا [پیرامون آن] [بود]، آنجا اشاره کردیم، اما حالا یک دو سه تا نکتهاش را [بگوییم]. اینکه حقیقتاً خدای سبحان هر کارش بر اساس یک نقشه دقیقی است که بر اساس حکمت و علم الهی محقق میشود؛ هیچکدام گزاف نیست، بیعلت و حکمت نیست.
اینکه حوزه در این ۱۰۰ سال اخیر، یک بازسازی عظیمی [داشته] که شاید حتی اطلاق تأسیس دوباره شدن به آن جا داشته باشد – با اینکه حوزههای کلّی نظام شیعه سابقه هزار و مثلاً ۲۰۰ ساله داشته باشد – اما اینکه بگوییم در این ۱۰۰ سال اخیر حوزه قم واقعاً تأسیس دوباره شده باشد، جا دارد. این نشاندهنده یک مأموریت عظیمی است که خدا در این دوره طبق نقشه الهی بر عهده قم و حوزه قم و برای حوزههای دیگری که مرتبط میشوند، قرار داده است.
آن جریان هجمه شدیدی که از همه اطراف – اندیشهای و میدانی – از همه جهات بر نگاه دینی و مذهبی وارد شده بود، به طوری که اگر کسی میخواست اظهار دینداری، قبل از انقلاب و قبلترش، داشته باشد، این خلاصه خجالت میکشید، برایش سخت بود. تمام هجمهها به هرگونهای که تصور بکنیم – از فلسفههای مختلف غربی که پیش آمده بود تا میدانهای مختلف اقتصادی و اجتماعی، چه بهخصوص امروز که این جریان رسانهها و این سازوکارهای جدیدی که پیش آمده، همه اینها که در خدمت آن نظام [سلطه؟] غرب قرار گرفته بود تا اساس دین را – بهخصوص دینی که نجاتدهنده است، بشارتدهنده است، مقابل فرهنگ دنیاگرایی غربی است – بخواهد هدف بگیرد و اینها در صدد از بین بردن این دین بودند – خدای سبحان [حوزه علمیه قم را] مبعوث کرد.
این [رسالت بر دوش] حوزه علمیه قم بود. درست است [که] خاتم نبوت آمده بود، اما آن سیر بعثت، که سیر برانگیخته شدن بود، بعد از جریان خاتمیت پیغمبر، در نظام وصایت، خود را آشکار کرد؛ که حضرات معصومین (علیهم السلام) یکی پس از دیگری، تا دوران غیبت صغری که چهار عالم بزرگ به صورت نص بر آنها [تعیین شدند] و بعد هم در دوران غیبت کبری به صورت عام و نیابت عامه با بیان خصوصیات، به اصطلاح، وجودی که باید داشته باشند، خدا این جریان مقابله را بر عهده علما گذاشت.
عظمت جایگاه حوزه و طالب علم
و عالمان، محبتشان و آن جایی که رشدشان و آنجایی که نموّشان و تولدشان و نموّشان و بلوغشان و اشدیتشان محقق میشود، حوزه است؛ که حوزه به عنوان یک جایگاه رفیع عظیمی که خدای سبحان ملائکش رفت و آمد میکنند. همچنانکه در روایات [آمده] است که طالب علم، ملائکه بالشان را زیر پای طالب علم میگشایند؛ یعنی ملائکه در خدمت طالب علم قرار میگیرند.
[البته این] نسبت به طالب علم، [است، یعنی کسی] که [واقعاً] طالب علم باشد، نه اینکه خلاصه علم را به یک امر ضمنی [بداند،] نه. آن هم حالا ممکن است آثاری داشته باشد، اما [باید حقیقتاً] طالب علم باشد. خدا میفرماید… [نه،] روایت میفرماید: «ملائکه بالشان را زیر پای او پهن میکنند و این پا بر اجنحه ملائکه میگذارد.» (ر.ک: الکافی، طبعالاسلامیه، ج ۱، ص ۳۴، ح ۱؛ «إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِمَا یَصْنَعُ» ترجمه: همانا فرشتگان بالهای خود را برای جوینده دانش میگسترانند به خاطر رضایتی که از کار او دارند.)
اجنحه ملائکه یعنی قدرت، سلطه، تدبیر، حکمت، درسته؟ و این پا میگذارد، یعنی وجود این، علمی میشود، حکیم میشود. وجود این، سلطه علمی الهی پیدا میکند. پس محل حوزهها محل چه هست؟ محل بال درآوردن انسان است که انسان بال درآورد؛ که ﴿…أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ…﴾ (سوره شریفه فاطر، ۳۵:۱)؛ بالهای دوگانه یا سهگانه یا چهارگانه که مراتب بال درآوردن است، در حوزه محقق میشود.
اتصال امتها به حقیقت آخرالزمانی
آن وقت، آن هم با یک مأموریت آخرالزمانی که خیلی عظیم است؛ که آنجا توضیحش را دادیم در آن جلسه ظهر، که تمام انبیا و تمام اولیا و اوصیای الهی، در دوران، به اصطلاح، وجودیشان، یک مأموریت در زمان خودشان داشتند [که] مربوط به زمان خودشان و امت خودشان [بود]؛ یک مأموریت دیگر داشتند که امتشان را به امت آخرالزمان متصل کنند، یعنی نگاه و افق آخرالزمانی در وجودشان ایجاد کنند. آخرالزمانی در وجود امتهای گذشته.
لذا، بدون اینکه بشناسند، بدون اینکه بدانند یعنی چه، اما میدانستند که امتی خواهد آمد و این امت، اشخاصی در آن شاخص هستند و با توسل به این، به اصطلاح، اشخاص شاخص، مسائل خودشان و عشق و شوق خودشان را با این چه کار میکردند؟ شعلهور میکردند.
چنانچه در مورد حضرت یوسف (سلام الله علیه) که شنیدید، یک وقتی که به زلیخا گفت: «چه تو را به این ذلت انداخت؟» گفت: «آن زیبایی و آن، در حقیقت، عشقی که از تو در دل من افتاد.» گفت: «خب، اگر پیغمبر آخرالزمان را میدیدی که از من بالاتر است، چه میکردی؟» گفت: «عشقش به دلم افتاد.» گفت: «تو که ندیدی، از کجا میگویی؟» گفت: «چون تو گفتی و تو برای من صادقی.»
ببینید، دفعةً این عشق [زلیخا] را که به یوسف (سلام الله علیه) ایجاد شده را، یوسف (سلام الله علیه) او را به یک عشق آخرالزمانی سوق میدهد. اینها بیاثر نبوده است. اینها وقتی کسی طلب آن آخرالزمانی در وجودش ایجاد میشد، حرکتش مطابق آن طلبش شکل میگرفت، لذا محصور در زمان خودش نمیشد.
لذا کسانی که در دوران سابق، انبیای گذشته، اینها طلب آخرالزمانی پیدا کرده بودند، اینها حیاتشان ادامه دارد و شاید عده زیادی از اینها در رجعت بازمیگردند و تحت حاکمیت آن ولیّ الهی آخرالزمانی، اینها رشد باقیمانده رشدشان را محقق میکنند.
سنگینی بار مسئولیت پرچمداری در آخرالزمان
آن موقع، همه آنها شوق این حقیقت را داشتند، اما ما در این زمان واقع شدهایم؛ یعنی در دوره آخرالزمان واقع شدهایم. آن چیزی که همه انبیا شوقش را داشتند، همه اوصیا و مردم و مؤمنین شوقش را داشتند، ما در آن واقع شدهایم. و نه فقط واقع شدهایم، بلکه حامل آخرالزمانی کردن مردم هم شدهایم؛ یعنی پرچم آخرالزمانی شدن را هم به دوش گرفتهایم. میدانید این چقدر سنگین است؟
آن حقیقتی که همه منتظرش بودند و آن حقیقتی که وعده نهایی خدای سبحان است [و] همه عالم را به خاطر تحقق آن وعده خلق کرده است، آن وقت، پرچمش را گذاشتند که عدهای بیایند [و آن را] به دوش بگیرند. مانند انبیا و اوصیا و اولیا، اینها بیایند پای این پرچم و با به دوش گرفتن این پرچم، مردم را به آن کمال نهایی برسانند.
آن وقت، این الان آمده روی دوش ما. یعنی ما طلبهها به عنوان مرکز عالمی که آن پرده آخر عالم وجود را داریم رقم میزنیم و ما طلبهها داریم آن را چه کار میکنیم؟ داریم این را پرچمداری میکنیم. مردم در این زمان دارند حرکت میکنند. آن وقت، حوزه هم دارد این کار را چه کار میکند؟ پرچمداری میکند.
یعنی آن پرچمی را که همه انبیا بلند کرده بودند، دست به دست، این را فرستادند و تا امروز این پرچم در دست ماست. امروز داریم این پرچم را حرکت میدهیم و مردم را میخواهیم سوق بدهیم. آن وقت، چقدر وظیفه امروز ما نسبت به مردم سنگین میشود؟
که این بار عظیمی را که انبیا در طول چند هزار سال، ذره به ذره، قطره به قطره، قدم به قدم جلو بردند، حالا این سنگینترین بار، که همه اینها پله به پله، آنها را به کمال رسانده و جلو آورده، این پرچم، به عنوان مجموعه همه آن پرچمها که با هم اتفاق کرده، امروز بر دوش ماست. آیا سنگینی این، به اصطلاح، بار را احساس میکنیم؟ این تکلیف را احساس میکنیم که این همه باری [هست]؟
وقتی امامت منتقل به امامی میشد یا رسالت به نبیای میشد، درسته؟ [امام میفرماید] از سنگینی باری که از الان به دوشم آمد، احساس کردم که از حالا به بعد من امام شدم. [پرسیدند:] «از کجا فهمیدید؟» [فرمود:] «از آن سنگینی باری که به دوشم آمد.» [منبع دقیق روایت یافت نشد].
آیا ما این بعثتی که در وجودمان شکل گرفت – که این بعثت یعنی طلبه شدن، یعنی زیر این بار آمدن – آیا با تمام قوا داریم قدم برمیداریم که این بار را به مقصد برسانیم؟ یا داریم با این پرچم بازی میکنیم؟
بازی کردن با این پرچم، یعنی بازی کردن با چند هزار سال خون انبیا، خون دل و خون انبیا، اوصیا، عالمان، مردمان با اخلاص، [و] مجاهدتها که همه اینها ذره به ذره، قدم به قدم این پرچم را جلو آوردند تا به این پرده آخر رسیده [و] در دست ما قرار گرفته است، و الان ما میخواهیم چه کار بکنیم؟ این پرچم را به دست آن نهاییترین، به اصطلاح، ذخیرهای که خدای سبحان [قرار داده است]، بدهیم؟
و ما الان نماینده او هستیم. یعنی ما الان داریم به نمایندگی از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مردم را حرکت میدهیم، دعوت میکنیم. ما داریم این پرچم را جلوداری میکنیم. [این] به نمایندگی از امام زمان است؛ که امام زمان به نمایندگی، به عنوان نتیجه چند هزار سال قدم مؤمنین و خون دل و خون مؤمنینی است که بر زمین ریخته شده و [خون دلی است که] خورده شده، تا آن نگاه کمالی به اینجا رسیده است. این پرچم را، این سنگینی را، این بار را احساس میکنی؟
لزوم احساس تکلیف جهادی در طلاب
آن وقت ببینید چقدر توان انسان باید به کار بگیرد، چقدر انسان باید احساس جهادی بکند که اینجا به عنوان مجاهد فرهنگی قدم بردارد. یعنی فوق مبلغ. مبلغ در حالت عادی است، اما آنجایی که جهاد میشود، این تبلیغ و اقامه دین، جهاد میشود.
آن وقت ببینید، این رشدی که خدای سبحان ایجاد کرده، ما چون در آن قرار گرفتهایم، احساسش نمیکنیم. مثل ماهی در دریا هستیم که ماهی [در] دریا احساس آب را ندارد، چون درون آب است.
این جریانی که ما الان در حوزه هستیم، بودن ما و همحشری دائمی ما – چه آنهایی که طلبه هستند، چه آنهایی که در حقیقت محشور با طلبهها باشند – چون [برایمان] عادت شده، نمیدانیم که این چه سرمایه عظیمی است که ایجاد شده و ما در چه وادی و سیل عظیمی خدا ما را قرار داده است؛ که این قدرت ریشهکنی تمام نظام ظلم را، تمام نظام، در حقیقت، بیدینی را، در این قرار داده است.
شناخت دشمن و ظرفیتهای حوزه علمیه
و دشمن بهتر از ما این را شناخته است. لذا تمام تدابیرش برای خراب کردن این است. تمام هجمههایش برای این است که این مرکزی که دائماً دارد عدهای را تغذیه میکند و [از] این عده، یکی امام (رحمت الله علیه) بشود که اینجور اقامه دین بکند، یکی علامه طباطبایی بشود، [که] دفاع از دین و تهاجم در دین در نظام فرهنگی [انجام دهد]، یکی حضرت آقا بشود که اینجور پرچم ولایت را اینجور برافراشته نگه دارد، یکی شهید [سید حسن] نصرالله بشود که پرچم مجاهدت دینی را با افتخار و عزت در منطقه بلند بکند و چشم جهان را روشن بکند، یکی بشود، در حقیقت، شهید حسین الحوثی – که شهید، به اصطلاح، از شهدای یمن بود – [کسی] که او توانست یمن را اینجور انقلابی بکند که الان [انصارالله] از، به اصطلاح، کسانی هستند که مرتبط با او [هستند]، یکی بشود، خلاصه، توی مثلاً پاکستان، شهید [یا مرحوم] عارف حسینی که آنجا توانست پرچم حوزه را آنجا برافراشته نگه دارد.
الگوهای برخاسته از حوزه علمیهاینها کسانی بودند [که] در حوزه قم درس خواندند؛ چه شهید الحوثی، چه شهید عارف حسین[ی]، در حقیقت، [سید] حسن نصرالله، چه در حقیقت بزرگواران دیگری که در عراق، اینها از این حوزه [بهرهمند] شدند، اینجا تغذیه کردند، رشد کردند و در اقامه دین، در حقیقت، پرچمدار شدند. اینها پرچم را به دوش گرفتند، بردند جلوتر.اما وظیفه ما که امروز هستیم… با این [همه مجاهدتها]، فقط همین شهدا هم نبودند. در طول تاریخ، چقدر خونهای عظیمی، نفوس زکیّهای به زمین ریخته شده تا این پرچم حفظ شده است. چه خوندلهایی، مهجوریتها و تبعیدهایی کشیده شده تا این پرچم حفظ شده است؛ که اگر میبینیم امروز پرچمدار ما خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و در نیابت عامهاش حضرت آقا این پرچم را دارد به عهده میگیرد، ساده نگیریم.
پیام رهبری؛ استغاثهای برای یاری دین
این بیانیه، یک، به اصطلاح، مثل «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین (علیه السلام) است که [فرمود:] «هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله؟» (ر.ک: بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶؛ ترجمه: «آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟» و «آیا دفاعکنندهای هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟»). الان یک درخواست کمک است برای اینکه این پرچم به مقصد **برسد.**یعنی یک سریاش بیان اخباری است، اما این اخبار، در حقیقت، انشاست. یعنی آنچه که میگوید اینجور هست، یعنی باید بشود. این «باید است»ها با زبان خبر است که [برای ما] خبر دارد میشود، اما این [پیام] را اگر ما از زبان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میشنیدیم، همینطور راحت عبور میکردیم؟
اگر حضرت میفرمود مقدمه آمدن من این است که ابتدا حوزه مبعوث شود، به بعثت رسالت خودش عمل کند و آنچه که بر عهدهاش است انجام بدهد، و [اگر] میفرمود این آغاز ظهور است، مقدمه ظهور است، اگر امام زمان این را میفرمود، آیا ما باز اینجور بودیم؟
این هم نیابت هست. این هم زمینهسازی است. این هم با همان نگاه [است] که [از] خود تعالیم دین است، از همان [منبع] استخراج شده [و] دارد بیان میشود.
ضرورت باور به توانایی جهانی اسلام و حوزه
لذا سنگینی این، به اصطلاح، تکلیف را باید روی دوشمان احساس کنیم. باید نخبهترینها حالا بیایند در حوزه که احساس بکنند آینده جهان… با تعبیری که مقام معظم رهبری دارند، که آن ذخیره بشریت توی حوزه… در حقیقت، آن حوزه علمیه دارد طراحی چه را میکند؟ نقشه آخرالزمانی خدا را میکند. آن تمدن عالی بشریت را، مبارزه با تمام نحلهها، با تمام مذاهب فاسد، مکاتب فاسد، این دارد توسط حوزه [انجام] میشود.
ما در آن غرقیم، نمیدانیم. عرض کردم، یک «اصول فلسفه» مرحوم علامه طباطبایی مینویسد، الآن حدود ۹۰ سال است که این «اصول فلسفه»… چه هست؟ کسی جوابی برایش پیدا نکرد که بتوانند بگویند حرف غلطی است. یعنی توانست جریان مارکسیسم را، توانست جریانهای مختلفی را که نضج گرفته بود در آن دوران و شدید شده بود، با یک بیان دقیق دینی مبتنی بر آن معارف دینی، چه کار بکند؟ پاسخ بدهد و توانسته [پاسخ دهد]. هنوز که هنوز است بهروز است، هیچگاه نسخ نشده.
یک موقع قرآن است، یک بیانی است که نسخ نمیشود، قرآن است، وحی است. اما یک موقع عالمان هستند؛ عالم است، اما در عین حال چون متصل به قرآن است، متصل به سنت است، میتواند مطابق آنها چه کار بکند؟ با برداشت از آنها، کلام فرازمانی پیدا کند. میتواند بر زمان سوار شود.
خب، این تکلیفی که امروز بر دوش تکتک ماست، که این [پرچم] همه [این راه را] آمده جلو، آیا با کوشش ما، اینقدری که داریم، سازگار است؟ یعنی این کوشش پاسخ این همه سنگینی این بار را میدهد؟ آیا ما که آمدیم، احساس این تکلیف اجتماعی و جمعی حوزه را برای این پرچم عظیم، امروز داریم؟
احساس اینکه غمخوار تکتک مردم در عالم [هستیم]، هر کسی در هر گوشه عالمی هست، ما احساس میکنیم وظیفه داریم نسبت به او، تکلیف داریم که باید تبیین داشته باشیم تا او را هم نجات بدهیم؟ آیا این غمخواری و این حالت دلسوزی در ما ایجاد شده یا بیتفاوتیم؟ اگر یک خونی ریخته میشود در اثر جهالت، بین… در حقیقت، جنگهایی که میشود، روی جهالت خونها ریخته [میشود]، آیا ما غصه میخوریم که اگر ما زودتر اقدام کرده بودیم، شاید میتوانستیم [جلوی آن را بگیریم]؟
ببینید صدها… به اصطلاح… دهها سال، بلکه بیش از ۱۰۰ سال، اوس و خزرج با هم دعوا داشتند، خون میریختند، درسته؟ پیغمبر که آمد، دیگر خونی بین اینها ریخته نشد. یعنی آن جهالتها، با بیدار شدن فطرت، باعث میشد آن جهالتها کنار زده بشود.
این همه خون ریختنها که دارد در عالم میشود، اگر دین درست مطرح بشود، درست جا بیفتد، چون بر اساس زبان فطرت است، پذیرش دارد، [متوقف میشود]. منتها ما خودمان را در مقابل دیگران میبینیم و لذا حرفمان هم گاهی از خودمان عبور نمیکند، بلکه در خودمان هم [میماند].
نگاه پرچمداری امام زمان، نگاه جهانی است؛ نه نگاه کشوری، نه نگاه منطقهای، نه نگاه فقط مسلمانها، بلکه نگاه به اینکه ما پرچمدار امام زمانیم، یعنی دلسوز همه عالمیم. و [اگر] جهالت در هر جای عالم باشد و ظلم در هر جای عالم باشد، ما غصه میخوریم و دنبال این هستیم [که] کاری بکنیم، اگر از ما کاری بربیاید.
باور به اینکه ما میتوانیم اثر جهانی داشته باشیم، باور به این، خیلی آثار در قدمهای [راسخ] برداشتن دارد. چون ما نگاهمان این است [که] ما [کجا و مـ]ردم عالم کجا! اگر پیغمبر میخواست این نگاه را بکند، اگر اولیای الهی میخواستند این نگاه را بکنند، باید میخزیدند در خانه خودشان و شهر و محل خودشان.
اما نگاه این است که هدایتگری همه عالم را خدا برای امت اسلامی قرار داده و این اسلام را هم پاسخگوی همه نیازهای آنها قرار داده است. لذا هر نیازی دارند، در این دین هست. باور به اینکه این دین پاسخ همه نیازهاست و نیاز همه در این اجابت شده است، اول باید خودمان باور کنیم.
وقتی این باور ایجاد شد، آن موقع وقتی کلام را شما نقل میکنید، [مخاطب] باور به آن پیدا میکند. چون تو خودت باور کردی. کلامی که از قلب برآید، بر قلب [و] دل مینشیند. اما ما خودمان هنوز این باور در ما ایجاد نشده. یعنی احساس میکنیم اسلام حالا… یعنی میتواند؟ یعنی هنوز سؤال است برایمان. اسلام میتواند حل مشکلات ما را بکند؟ حالا کشورهای اروپایی [را] میگوییم هیچ، [مشکلات] ما را [میتواند حل کند]؟ میگوید اسلام پاسخ همه [را دارد]. یعنی تمام اینها در نقشه الهی دیده شده است. تمام فسادها، جهالتها، همه ظلمها دیده شده است، پاسخ داده شده است. همهاش در درون این دین قرار داده شده است.
خب، اگر این باور بشود که ما پاسخ همه اینها را در همین دین داریم، که ﴿…وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾ (سوره شریفه یس، ۳۶:۱۲)، همه اینها احصا شده است، همه اینها دیده شده است، که ﴿…وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ﴾ (سوره شریفه انعام، ۶:۵۹). درسته؟ اگر این باور صورت بگیرد، حقیقتاً قدممان [محکم میشود]، یا چون باور نداریم، ثبات قدم نداریم؟
این باور به داشتهها و باور به اینکه مردم دنیا در ذاتشان نیاز به دینی دارند که ما آمدهایم پرچمدار [آن باشیم]. در ذاتشان… تمام تکنولوژیها و فناوریها و همه پیشرفتهای علمی، فضائل انسانی است. اما اگر فضیلت باشد، تازه فضائل است؛ اما دین، ذات انسان را، به اصطلاح، میسازد. اما بقیه، فضائل انسان است. اگر ما در فضائل هم بعضی جاها عقبتر باشیم، اما بدانیم در [آن امر] ذاتی که آنها نیاز دارند، آن پرچمی است که ما باید بلند بکنیم.
خب، چقدر اعتماد به نفس انسان در حرکت جهانیاش قوی میشود که ببیند او در ذاتش به ما محتاج است. بر فرضی که اگر ما [هم] احتیاجی داشته باشیم، در چه محتاجیم به او؟ در فضائل؟ [اینها امور] ذاتی [نیستند]. در آن کمالات به اصطلاح [عرضی]؟ ممکن است به آنها نیازهای [دیگری داشته باشیم]. اینها چقدر [با نیاز ذاتی] فرق میکند؟ ولی ما این را نداریم، مرعوبیم.
یعنی وقتی میبینیم، حالت آن اعتماد به نفس، آن قوت و قدرت، آن ثبات قدم، در ما نیست. آن ثقالت، وزن این مأموریت، روی دوشمان احساس نمیشود. اگر این احساس میشد، آن وقت میدیدید یک طلبه که وارد حوزه میشود، یک دفعه احساس بعثت میکند. احساس میکند که – به تعبیری که مقام معظم رهبری دارند – انبیا با اینکه همهشان اهل مجاهده بودند، اما وقتی که به نبوت و رسالت مبعوث میشدند، یک دفعه مثل یک آتش فوران کرده، اینجور، خلاصه، پر اراده و پرانگیزه میشدند.
ببینید، آن مرتبهای که آدم مجاهد است، [هست]، اما یک دفعه با این بعثت چه میشود؟ یک آتش شعلهور میشود، دیگر چیزی جلودارش نیست از شدت اراده، درسته؟ این آتش در وجود ما نگرفته، بلکه گاهی با شوق میآییم، اما کمکم چه میشویم؟ مثل یک زغالی که رو به خاموشی میرود، کمکم سرد میشویم. بلکه آن ذره اولیه شعله هم در وجودمان خفته میشود. این نشان میدهد که مأموریت را احساس نکردهایم، دور خودمان میخزیم.
درسته؟ این نگاه در پیام آقا امروز… ببینید، حالا با این نگاه ببینید کاری که حوزه تا به حال کرده، در دوران جنینیاش، تولدش و رشد اولیهاش، این همه کار از آن برآمده است. الان دوران بلوغ حوزه است که به یک بلوغی رسیده و دارد به سمت اشدیتش – که اشدیت آن حدود مثلاً بین سی و چند سالگی تا ۴۰ سالگی است – دارد به سمت اشدیت کمال عالیاش قدم برمیدارد. ببینیم ما کجای کاریم؟ جا نمانیم!
عدهای مثل [سید حسن] نصرالله و اینها، اینها این مسائل را جلو بردند، اینها پرچم را رساندند، آنقدری که به عهده اینها بود، تکلیف را ادا کردند. این آتش را شعلهور کردند، شعلهاش را از منطقهای، جهانی کردند. این شعلهور کردن، ببینید، خیلی کار استها! یعنی چقدر با جریان… [سید حسن] نصرالله عزیز ما، شهید سلیمانی ما، اینها چقدر توانستند این پرچم را جلوتر ببرند؟
ببینید، شهید سلیمانی جاده را صاف کرد. خیلی راه را هموار کرد، جلو برده، پرچم را زده، خاکریزهای جلو را فتح کرده، به ما میگوید: «بیایید شما اینجا تثبیت بشوید، بیایید آن تکلیف تبلیغی و بیان و بلاغ و اقامهتان را انجام بدهید.» یعنی او جلو رفت، جلو رفت. درسته؟ فتح کرده خطهای مقدم را. پشت سر گذاشته آنهایی را که دشمن جلوی راه قرار داده بود، پرچم را برده خیلی جلو، به اهتزاز درآورده.
اما ما که باید پشت سر برویم تا تثبیت کنیم، تا آن را جا بیندازیم، ما عقب ماندیم، ما نرفتیم. ما این احساس را نداریم، ما باور را نداریم، این اعتماد به نفس در ما نیست که ما تأثیر جهانی داریم. این تأثیر را باور نداریم. یعنی اگر یک نفر که وارد حوزه میشود، از روز اولی که وارد میشود، نگاه جهان را جلوی افق چشمش ببیند، میداند چقدر اراده انسان قوی میشود.
تأثیر باور و شوق بر توانایی انسان (داستان دانشجو)
اگر من از اینجا بخواهم بروم تهران، وقتی مثلاً به حسنآباد که ۲۰-۳۰ کیلومتر مانده به تهران، میرسم، خسته میشوم که چرا نمیرسیم. اما اگر بخواهم بروم مشهد، کجا خسته میشوم؟ نیشابور خسته میشوم. چون افقم را کجا قرار دادهام؟ دورتر قرار دادهام.
اگر کسی افقش را… یک طلبهای که فقط در شهر خودش بخواهد گل کند حداکثرش و تأثیرگذار باشد، [افقش را اینگونه] قرار بدهد، یک قدری زحمت میکشد و به اصطلاح، اراده دارد. اگر ببیند بخواهد توی کشورش تأثیرگذار باشد، یک طوری احساس مسئولیت و احساس توان میکند. اگر نهضتش را جهانی ببیند – آن هم نه [فقط برای] زمان امروز، بلکه تأثیرگذاریاش را از ابتدای عالم که همه انبیا بودند ببیند، [ببیند که] همه اینها مقدمه بودند تا امروز برسد به دوش این، یعنی همه آنها مقدمه بودند که این پرچم را مثل این دوهای استقامت که میگیرند میدهند به بعدی و بعدی میرساند به بعدی، همینطور تا جلو بروند – که این رسیده تا اینجا و من باید برسانم به او، این نگاه جهانی اگر دیده بشود، که ما نسبت نه فقط به مردم امروز، بلکه نسبت به تمام مردمانی که بعد از این خواهند آمد، نقش داریم، تأثیر داریم، تأثیرگذاریم، اگر این نگاه روی دوش طلبه احساس بشود، با این انگیزه وارد حوزه بشود، ببینید چقدر توانش مضاعف **میشود.**من یک مثالی برایتان زدم برای اینکه خستگیتان هم دربیاید. وقتم گذشته، الان تمام میکنم. گفتم یک دانشجویی بود. خلاصه، این بنده خدا خیلی دانشجوی باهوش و با استعدادی بود. این، خلاصه، یک ماه رمضان ما رفتیم آنجا، گفتش که: «حاج آقا، اگر میشود بیایید اتاق ما.» ما رفتیم اتاق این. میگفت: «من، حاج آقا، سحری نمیخورم، بیسحری روزه میگیرم.» «بلند شوم سحری بخورم، چه میشود؟ خوابم میپرد.» «سردرد میگیرم، دیگر نمیتوانم.» المپیادی بود و به اصطلاح، هوش و استعدادش زیاد [بود]. دو تا رشته را هم با هم میخواند، چون المپیادی [بود، میتوانست].
آن سال گذشت. بعد میگفت بعد [از] نماز، شما رفتید نماز را خواندید و آمدید من را صدا کنید، در همان اتاقشان یک روشویی بود، همانجا چشمهایش را هم باز نمیکرد، بلند میشد وضویش را سریع میگرفت، یک نمازی تندی میخواند، میخوابید که خلاصه چه نشود؟ خوابش نپرد که سردرد نگیرد.
سال بعد هم همین جوان گفت: «حاج آقا، اگر پارسال مثلاً آن چند شب بهتان سخت [گذشت]، حالا امسال هم بیایید.» گفتم: «عیب ندارد.» رفتیم چند شب باز امسال. ولی یک تغییری کرده بود؛ یک دختری را نامزد کرده بود که او هم توی، به اصطلاح، همان دانشگاه بود، منتها خوابگاه دخترها بود. با یک فاصله مثلاً ۲۰ دقیقه پیادهروی داشت از اینجا، خوابگاه اینها تا خوابگاه آنها.
این آقا غذای خوابگاه را نمیخورد، آن دختر خانم هم [همینطور]. این [پسر] یک غذایی را آماده میکرد. دو ساعت قبل اذان [صبح] بلند میشد، این را فرآوری [و] آماده میکرد، میبرد از پشت نرده میداد دست آن خانم، چون [خانمها] حق نداشتند بیرون بیایند. خانمها محدودیت داشتند. ساعت خروج و ورود دارند در خوابگاههایشان. بعد [غذا را] میداد از پشت نرده. [این] آقا میآمد، بچههای دیگر را هم، چند تا اتاق را، صدا میزد. شب هم ژتونهای بچهها را گرفته بود، بعد غذا را میگرفت (آنجا سلف نداشتند)، غذا را میگرفتند، میآوردند، پهن میکرد، صدا میزد. بچهها میآمدند میخوردند.
بعد به بچهها گفت: «بچهها، امسال، خلاصه، ظرف شستن هم مهمان من!» که این دیگر خیلی ایثار بود. چون ظرف شستن در [خوابگاه] پسرها… وقتی ظرف را گرم میکنند، غذا میسوزد، این غذا… ظرف یعنی میرود بایگانی تا تمام شود ظرفها. ظرفها که تمام شد، مجبور میشوند بشورند دیگر، چون ظرف نیست دیگر، مجبورند. آن وقت خیلی سخت بود.
من اینها را که میگویم، بیست و چند سال در خوابگاهها زندگی کردهام، دیدهام، ملموس و محسوس است. حالا یک چیزهای دیگری هم هست دیگر، آنها را نمیگوییم. همین قدرش که… این وقتی که میگفتش که: «حاج آقا…» این حالا ممکن است در [میان] طلبهها هم همینجوری باشد. حالا این توی، بالاخره، دانشگاههاست. [مبادا] بگویند در طلبهها ندارد! بعد میگفت… ها! این بچهها میگفتند: «حاج آقا، این دیگر آخر ایثار بود!» [که] میگفت: «ظرفها هم شستنش با من.»
در [خوابگاه] پسرها، شستن ظرف ریاضت است که ظرف بخواهند بشورند. دیگر این آخر ریاضت است برایشان. کسی این را قبول کند، خیلی [مهم است]. بعد، این آیا با پارسال از جهت جسمی فرقی کرده بود؟ نه. چه شد که پارسال آنقدر توانش کم بود، آنقدر ضعیف بود، [اما] امسال اینقدر بانشاط بود، پرتوان بود؟ بعد هم تازه چقدر کارهای زیادتر هم انجام میدهد! یک ذره هم حالش، به اصطلاح، ضعفی، سردردی، چیزی هم احساس نمیکرد.
یک محبت که، به اصطلاح، در وجودش… یک مرتبه از محبت بیدار شده بود. این آخرین مرتبه هم نبود ها! یک مرتبهاش بود. هرچقدر انسان احساس شوق نسبت به کاری که بر دوشش است شدیدتر بشود، قدرت و توانش بالاتر میرود، بدون اینکه تغییری در بیرون ایجاد شود.
تأثیر باور بر غلبه بر موانع (داستان نبی و کوه)
تمام موانع، وقتی توان بالا میرود، رو به صفر میروند. توان که بالا میرود، موانعی که قبلاً با همان توان [فعلی]، او را زمین میزد [و] احساس میکرد دیگر نمیتواند انجام بدهد، برایش مثل آب خوردن میشد دیگر، ساده میشود. هیچ تغییر بیرونی [رخ نداد]. ورزش نکرد که بگویی این ریاضت کشید، شاید بدنش قوی شد ها! یک شوقی بیدار شد.
که این بیداری در وجود انسان… اگر این تکلیف – که این بیداری است در وجود انسان – امروز نسبت به این پیامی که آقا دادند، [یعنی] مأموریت آخرالزمانی برای، در حقیقت، طلابی که در حوزه هستند، نسبت به عالم – نه آن هم [فقط برای] امروز، بلکه تا آخرالزمان و تا ظهور انشاءالله – این پرچم را و این سنگینی بار را احساس بکند، آن موقع میبیند که چه هست؟ همه چیز برایش کوچک است، انجام [دادنش] راحت میشود.
به آن نبی گفتند که صبح که بلند شدی، هرچه را که اول به چشمت خورد، بخور، بردار بخور. [منبع دقیق این داستان یافت نشد]. این بلند شد، از پنجره کوه را دید. اولین چیزی که دید. گفت: «خدایا، کوه را چهجوری من بخورم؟» گفت: «خدا گفته دیگر، خدا فرموده.» حرکت کرد به سمت کوه. آدم به سمت کوه [که] میرود، هرچه نزدیکتر میشود، بلندی کوه بیشتر احساس میشود، چون زاویه چه میشود؟ از جهت علم زوایا، هرچه دورتر است، زاویه… ضلع روبهروی زاویه کوچکتر است. شما هرچه میآیید جلوتر، ضلع مقابل زاویه بزرگتر میشود و زاویه بازتر میشود. درسته؟ آن قله را ببینید. این هرچه میآید جلوتر، میبینی قله بالاتر است.
[آن نبی] میگوید: «هرچه رفتم به سمت این کوه – چون خدا فرموده بود، یقین داشتم که میگوید برو بخور – هرچه آمدم، این کوه کوچکتر شد تا رسیدم به آن، یک لقمه شد، برداشتم خوردم.» که دیدم این آن… حالا در بعضی نقلها مختلف آمده، این آن خشم یا آن غضب من بود که یک کوه بزرگی جلوه میکرد که من نمیتوانستم آن را انگار مثلاً کنترل و مهار کنم. حالا مثال داریم میزنیم. این وقتی که با آن نگاه الهی رفتم، این کوه یک لقمه شد، برداشت [و] خورد، تمام شد.
لزوم احساس مسئولیت جهانی و ارتباط با امام زمان (عج)
اگر این باور در احساس مسئولیت و باور جهانی برای انسان پیش بیاید، میبیند که آن کوه مسئولیت جهانی که خیلی برای انسان بعید مینمود که بتواند در آنجا قدرت خودش را آشکار بکند، یک لقمه میشود برایش، چون باور کرده است.
خب، انشاءالله خدا… دیگر نشد امشب. میخواستیم این بحث حفظ قلب را امشب داشته باشیم که از آثار جوع چه بود؟ یکیاش این بود که [حدیث این است:] «الجوعُ یورِثُ الحِکمةَ و حِفظَ القلبِ». (ر.ک: مصباح الشريعة، ص ۱۳۱؛ ترجمه: گرسنگی [کنترل شده]، حکمت و حفظ قلب را به ارث میآورد). حکمت را گفتیم، حفظ قلب را میخواستیم [بگوییم] که خیلی بحث شیرین و عالی بود. ولیکن این بحث هم بحث بدی نبود که یک احساس تکلیفی در وجودمان احساس بشود و آنهایی که طلبهاند، این بار را [بردارند] و آنهایی که طلبه نیستند، [دیگران را] سوق دادن به اینکه چه کسان قویای را برای این بار سوق بدهند به این سمت، کمک کنند به این جهت.
یعنی باور کنند نگاهشان به طلبهها و حوزه، نگاه [به] کسانی که کاری ندارند، جایی نیستند، [بیکارند؟] نباشد؛ بلکه نگاه به اینکه اینها رفتهاند زیر بار یک مسئولیتی که چند هزار سال انبیا و اوصیا و یاران و مؤمنانشان به اینجا رساندند، الان روی دوش اینهاست که اینها مردم را با خودشان همراه کنند، ببرند به آن مسیری که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) راضی است و مطلوب حضرت است.
و حضرت کمک میکند. باور هم بکنیم که امام در صحنه حاضر است. امام ما، امامِ قائم است. غائبِ قائم است. درسته که غائب است، بدنش غائب است، اما نظام تأثیرش قائم است. اگر این باور را کردیم، سربازی یعنی در محضر این فرمانده کار کردن. و لذا این فرمانده را اگر برای خودمان ملموس و محسوس دیدیم، هیچگاه احساس خستگی، احساس رخوت [نخواهیم داشت].
یعنی شما اگر بخواهید بخوابید، باید احساس کنید که دیگر خسته… نه خستگی احساس کنید، [بلکه] احساس کنید میخواهید یک تمدید قوا بکنید [و] بخوابید. یعنی آنقدر انسان خستگیناپذیر میشود که اگر میخوابد، نه از روی اینکه [از کار] افتاده که دیگر حال ندارد، نه، این توان کم نمیآورد. انبیا احساس خستگی نداشتند. به جایی میرسد [که] میبیند باید خواب هم داشته باشد تا قدرتش مضاعف بشود. با این نگاه، لذا خوابش هم میشود مأموریت، که این خوابش هم میشود به امر؛ نه اینکه تا کتاب را کسی بردارد، چه بشود؟ چشمهایش برود روی هم، خلسه [کند] و وارد عالم ملکوت بشود!
خاتمه و دعا
بالاخره، خدا رحمت کند آیتالله بهجت را. ایشان فرمودند استاد ما – [یعنی] مرحوم آیتالله، در حقیقت، به اصطلاح، آیتالله کمپانی، [آقا شیخ] محمد حسین غروی کمپانی – سه چیز را از خدا خواسته بود. سه چیز را از خدا… خواهش این بودش که از عالم مثال وارد آخرت بشود. حالا دو تای دیگرش هم گفته بود… از عالم مثال وارد… گفت [آیتالله بهجت] اول مثلاً شاید ما متوجه نبودیم که از عالم مثال وارد آخرت شدن به چه معناست. بعد ایشان در عالم رؤیا از دنیا رفتند، یعنی در خواب که بودند از دنیا رفتند. یعنی آن خوابشان خواب نبود، خوابشان چه بود؟ ها! ورود در عالم مثال بود. آنجا مشغول، خلاصه، چه بودند؟ سیر بودند که از عالم مثال وارد قیامت شدند. این هم یک بیانی است که ایشان داشتند، علامه آیتالله بهجت، نسبت به مرحوم کمپانی **داشتند.**انشاءالله خدای سبحان خواب و بیداری ما را در این احساس مسئولیت جهانی… که ببینیم چقدر میتوانیم با باور به توانستنمان… انشاءالله خدا ما را کمک کند، این باور را به ما بچشاند، عزم در این باور را به نتیجه و ثمر رساندن، عزمش را برای همهمان انشاءالله قرار بدهد، ما را اولوالعزم قرار بدهد.
انشاءالله خدای سبحان ارتباط ما را با امام زمانمان محکمتر از گذشته قرار بدهد. باور به اینکه [برای] امامان سربازیاش را احساس کنیم، ببینیم، ارتباط داریم، ارتباط… احساس مستقیم ارتباط را انشاءالله بهمان بچشاند.
انشاءالله خدای سبحان پرچم این انقلاب را، پرچم این جمهوری اسلامی را به دستش [صاحب اصلیاش] بهزودی زود برساند. انشاءالله خدای سبحان چشم ما را به جمال امامان روشن بگرداند. انشاءالله خدای سبحان [به] مقام معظم رهبری طول عمر با عزت و نفوذ کلمه عنایت بگرداند. دشمنان این نظام اسلامی [و] محور مقاومت، مستکبران و صهیونیست[ها] را بهزودی زود انشاءالله نابود بگرداند.
برنامهای داریم، انشاءالله استفاده میکنیم. تا تشریف میآورند، یک توسلی برای اینکه سربازیمان را تثبیت کنیم… تا میآیند، توسل را داشته باشیم. کوتاه هم هست. دوستانی که میرسند، حالا بعضیها کار دارند، آنهایی که میرسند، این چند دقیقه را در توسل انشاءالله در خدمت هستیم. تا تشریف میآورند، با صلوات استقبال میکنیم.