درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیه‌السلام)

موضوعات مطرح شده:

2:09 مقدمه
3:08 دنبال رنگارنگ دنیا نباش!
7:19 رنگ ها برای کمال است.
10:30 شیرین و ترش سبب غفلت نشود!
11:30 چیکار کنیم نزدیک خدا شویم؟
12:53 شب بیداری غفلت آور!
14:56 نماز شب حیات شب است.
15:44 غذایی از جنس گرسنگی
16:26 خواندن روایت تذکر آور است.
23:16 برگ خشکیده و اوامر الهی
25:03 مقام محمود نتیجه‌ ی نماز شب است.
27:28 بهترین صفا در نماز شب است
28:22 رسیدن به خدا راهی جز نماز شب ندارد.
30:46 سلوک شب مقدمه‌ای برای حرکت روز است.
31:45 ملاک صدق حب الله ، نماز شب است.
34:00 محبان خدا چشم قلبشان باز می‌شود.
35:32 در شب خضوع قلبی ، خشوع بدنی و چشمان گریان بیاور!
36:20 قرب نامتناهی
37:37 بیتوته با خدا
40:12 دستور به صدقه در هنگام بیداری شب
41:34 توصیف شب مرحوم ملکی تبریزی
46:25 روایات مستمر را بخوانیم

متن جلسه

سلام علیکم و رحمة الله

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ الحمدلله ربِّ العالَمین وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ لَعنُ الدّائمِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدّین
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا.

ان‌شاءالله این ختم صلوات‌هایتان مقبول درگاه الهی باشد و با همین ختم صلوات‌ها ان‌شاءالله ما را جزءِ سربازان، یاران و بلکه سرداران حضرت بنویسند صلواتِ بلند مرحمت کنید.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

 هرچقدر ان‌شاءالله دوست داریم که مسلمانان در هر جایِ عالم که هستند نهضتِ مقاومت و محور مقاومت هر جایِ عالم که هست به‌خصوص در لبنان و فلسطین و سوریه و عراق و یمن و ایران و تمامِ این‌ها هرچقدر دوست داریم ان‌شاءالله پیروز بشوند و خدا نصرتشان بکند و دشمنانشان نابود بشوند صلواتِ بلند مرحمت کنید.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

همه‌ی عشق و علاقه‌مان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمّد و آل محمّد ابراز کنیم.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

خب بحثی که در محضر دوستان عزیز بودیم حدیث معراجیه بود که در این حدیث که گفتگوی خدای سبحان است با پیغمبر اعظمش که بالاترین گفتگوها در حالتِ معراج آن هم پیغمبر اکرم با خدای سبحان و بیاناتِ خدا در تشریحِ مسیرِ سلوک برای پیغمبر اکرم که یک راه‌گشاییِ عظیمی برای همه‌ی مؤمنان دارد این دست‌آورد و سوغات و تحفه‌ی سفرِ پیغمبر شده حدیث معراج، در محضر این حدیث بودیم که مدتی است داریم از فرازهای این حدیث استفاده می‌کنیم.

 امشب همانجوری که هفته‌ی گذشته بحث شد در این فرازِ این حدیث بودیم که فصل چهارمش: (يَا  أَحْمَدُ وَاحْذَرْأَنْ تَكُونَ مِثْلَ اَلصَّبِيِّ)(الوافی- الفیض کاشانی- کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام،اصفهان- ج ۲۶- ص ۱۴۲)، بترس از این بپرهیز از این که مثل کودکی باشی (إِذَا نَظَرَ إِلَى اَلْأَخْضَرِ وَ اَلْأَصْفَرِ أَحَبَّهُ)، تا رنگارنگ‌های دنیا را می‌بیند چشمش دلش آب می‌شود و چشمش پشت این رنگ‌ها می‌افتد؛ رنگارنگ‌ها خیلی جذابیت دارد، خدا انسان را جوری خلق کرده این تنوعِ رنگ‌ها برایش محبوب باشد و یک آزمایش است، “زُيِّنَ لِلنَّاسِ”(آل عمران/۱۴)، برای مردم زینت داده شده چشمی که، می‌توانستیم ما در بیناییمان فقط سفید و سیاه را ببینیم که بعضی از حیوانات می‌گویند همینجور می‌بینند؟ خب می‌شد، اما اینکه انقدر تفکیکِ رنگ‌ها را می‌بینیم انقدر این زیبایی‌ها جلوه‌گریشان با رنگ است که هر آنچه دیده بیند دل کند یاد و ازجمله‌ی آنچه که دیده می‌بیند رنگ‌هاست که جلوه‌گریش برای دیده خیلی زیاد است، درست است؟ خدا خلق کرده آدم را اینجور، معلوم می‌شود اصلش غلط نیست اصلش اشتباه نیست که این کمال در وجودِ انسان قرار گرفته اما این می‌تواند در یک مسیرِ درست استفاده بشود می‌تواند دنبالِ هوا رفتن بشود، دلِ انسان مثل یک بادکنکی مثل یک بادبادکی که با یک باد و نسیمی هر طرف که آن باد بوزد این هم برود، تا باد وزید این بادکنک دیدید در هوا چقدر سبک است نمی‌خواهد به آن دست بزنید دستتان را از کنارش رد کنید همین بادِ از کنارِ دست این را تکان می‌دهد می‌برد این‌طرف و آن‌طرف؛ اینجوری درحقیقت رنگ‌ها تکانش بدهد. اما اگر انسانی که این‌ها را ادراک کرد ولی اینجور تکان هم نخورد که (لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ)(الوافی، همان، ج ۳، ص ۷۴۲؛ شرح أصول الكافي- الملاصالح المازندرانی- ج ۹- ص ؛ ۱۸۱)،(حدیث شبیه است به این وگرنه دقیقاً به این شکل پیدا نکردم) که کَالجَبَل الرّاسِخ است لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ است، مثل یک کوه باشد قرار داشته باشد ریشه داشته باشد این با هر چیزی این‌طرف و آن‌طرف نمی‌شود با هر چیزی دلش آب نمی‌شود، اگر دیدیم زود دلمان با هر چیزی آب می‌شود درست است من نباید توقع داشته باشم من یک چیزی را می‌بینم دلم نخواهد بگویم جوان هم مثل من باشد، جوان در آغازِ ورودش به طبیعت است قطعاً در رابطه با طبیعتْ هوا و درحقیقت آن حالش یک طورِ دیگری است شدتِ بیشتری دارد باید با یک مراعاتی با او توقع داشت، نه توقعی که یک کسی‌که این‌ها را طی کرده دیگر الآن برایش آن جاذبه را ندارد بخواهد هم خیلی از او توانایی‌ای نمی‌آید حالا بخواهد دنبال این رنگارنگ‌ها هم برود دیگر حالش را ندارد اصلاً، جانش را هم ندارد نباید یک جور توقع داشت، قطعاً هم یک جور توقع نیست اما در عین حال می‌فرماید که مثل کودک نباش، این خصوصیتِ کودکی است که انسان به دنبالِ هر رنگی [برود]، ببینید بچه تا رنگ قرمز و زرد و این‌ها را جلوی رویش می‌گیری یک‌دفعه آن کودکی که گریه می‌کرد یک‌دفعه می‌بینی چه طور می‌شود؟ توجهش آن‌چنان به این رنگ جلب می‌شود حواسش از گریه پرت می‌شود، داشت گریه می‌کرد اما یک‌دفعه رنگ را که می‌بیند چشمش خیره می‌شود یعنی دلش رفت با همین مقدار، منتها دل رفتنِ آنطور است دیگر؛ اگر آدمِ بزرگ هم همین حالت را پیدا کرد حالا آن می‌شود همین کودک، یعنی از کودکی درنیامده. پس رنگ‌ها برای کمال هست البته، می‌تواند رنگ‌ها برای چه باشد؟ لذا دارد حُلَلي که در بهشت است حُلَل سبز است حُلَل زرد است حُلَل سفید است، حُلّه‌ها و زینت‌ها، و در بهشت اشدِّ رنگ‌ها درکار است و خودِ رنگ‌ها هرکدام نازله‌ی یک حقیقتی هستند اینجور نیستش که رنگ‌ها گسسته باشند، رنگ‌هایی که در این عالم هم هستند در دنیا هستند هرکدام نازله‌ی یک حقیقت هستند هرکدام دارند یک چیزی را از عالمِ بالا اینجا نشان می‌دهند منتها ممکن است ما بفهمیم ممکن هم هست نفهمیم اما اگر کسی این‌ها را توانست به اصلش برگرداند عاشقِ این رنگ می‌شود چون این رنگ دارد این اسمِ خدا را نشان می‌دهد، درست است؟ اگر عاشقِ رنگ شد چون این رنگ دارد حکایت از “وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ”(حجر/٢١) می‌کند، از یک خزانه‌ی الهی دارد حکایت می‌کند، هیچ چیزی در این عالم بی‌معنا نیست، تعبیر دارد، یعنی حوادثِ این عالم چه دارد؟ مثلِ خواب تعبیر دارد، اگر کسی حوادثِ عالم را در سطحِ ظاهرش توقف کرد مثل کسی‌که خواب را دیده ولی به تعبیرش نرسیده به آن نکته‌اش نرسیده فایده‌ای برایش نداشته مثل اینکه مثلاً ۷ گاوِ لاغر ۷ گاوِ چاق را ببیند در خواب خورده باشد خب این چه فایده‌ای دارد برای این اگر در همین حد بماند، اگر این اضغاثِ احلام باشد خوابِ پریشان باشد؟ اما اگر تعبیرش این شد که ۷ سالِ قحطی به دنبالِ ۷ سالِ راحتی می‌آید پس باید از حالا که ۷ سالِ راحتی است آن تدارکِ ۷ سال را [ببیند]، ببینید چقدر کار از آن می‌آید، این نجاتِ یک قومی به دنبالش می‌آید با یک خواب، درست است؟ به شرطی که این خواب چه بشود؟ تعبیر بشود، درست است؟ اما اگر خواب تعبیر نمی‌شد چه بود؟ یک افسانه‌ای بین افسانه‌ها بود، چیزی بیش از این نبود؛ حوادثِ عالمْ رنگارنگ‌های عالمْ همه تعبیر دارد همه درحقیقت از یک خزائنی نازل شده، لذا انسان آنجایی را که می‌فهمد تبعیت کند و دنبال کند بگیرد برود بالا آنجایی را هم که نمی‌فهمد چه کار بکند؟ صبر کند بداند که این تعبیر دارد اما به دنبالِ تعبیر هم باشد ولیکن در ظاهرش هم متوقف نماند فقط، اگر اینجور شد کم کم راه برایش باز می‌شود. لذا (وَاحْذَرْأَنْ تَكُونَ مِثْلَ اَلصَّبِيِّ إِذَا نَظَرَ إِلَى اَلْأَخْضَرِ وَ اَلْأَصْفَرِ أَحَبَّهُ)، زود دلش آب بشود یک‌دفعه رنگ که ببیند از این حال به آن حال بشود، (وَ إِذَا أُعْطِيَ شَيْئاً مِنَ اَلْحُلْوِ وَ اَلْحَامِضِ اِغْتَرَّ بِهِ)، شیرین و ترش را که می‌بیند از خود بیخود بشود، وقتی‌که می‌خورد نه خوشش نیاید بگوید شیرین شیرین نیست ترش ترش نیست، خب اینکه خدا این احساس را قرار داده و ترش و شیرین را هم خدا خلق کرده قرار داده، اما اِغْتَرَّ بِهِ نشود، سببِ غفلت نشود، یک جوری نشود آن چنان غرقِ این بشود که دیگر از همه چیز غافل بشود، بچه اینجوری است، یعنی شیرینی را دادی آب‌نبات را به او دادی می‌توانی طلاهایش را هم از او بگیری، درست است؟ می‌توانی طلاهایش را هم از او بگیری، با یک آب‌نباتِ قرمزِ خوشمزه بدهی دستش بگویی حالا این طلایی که گردنت است یا النگویی که داری این را [بده] بچه کوچک است دیگر می‌دهد چون این برایش دلرباتر است شیرین‌تر است. بعد پیغمبر اینجا عرض کرد به خدای سبحان: (فَقَالَ يَا رَبِّ دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَيْكَ)، چه کار کنم نزدیک بشوم به شما و این گول زدن‌های رنگارنگ من را نگیرد؟ حالا پیغمبر این‌ها را از زبانِ ما هم [می‌گوید]چون می‌داند امتش هم خودش است لذا آنجا تقاضاهایی که دارد تقاضاهای امتش هم هست که می‌داند امتش گرفتار این رنگارنگ‌ها و ترش و شیرین‌ها می‌شوند لذا دارد سؤال می‌کند چه کنیم؛ بعد خدای سبحان می‌فرماید: (اِجْعَلْ لَيْلَكَ نَهَاراً وَ اجْعَلْ نَهَارَكَ لَيْلاً)، شبت را آن‌چنان مراعات کن و مراقبه مثل روز روشن بشود، شبِ تاریک با مراقبه زلال بشود و روزِ روشن مثلِ شب در وحدت و عدمِ هجومِ کثرت‌ها بشود، پس آن کمالِ شب وحدت است نبودِ رنگارنگ‌هایش است مراقبه‌اش است، درست است؟ آن‌وقت روز چه هستش؟ کمالِ روز چیست؟ کمالِ روز بیداری است آن توجه است، شب آدم ممکن است خواب باشد اما روز بیداری است. می‌گوید شبت را روز قرار بده، شبت بیدار باشی، نه بیدار باشی یعنی شب تا صبح نخوابی سرِ گوشی باشی، اینکه همان خواب است، اینکه همان صفتِ ضرر زننده‌ی آن روز است چون روز اگر رنگارنگ‌ها انسان را جذب کرد الآن این گوشی‌ها مصداق کاملِ رنگارنگ‌هاست، این خبر آن تصویر آن جلوه، یک‌دفعه می‌بینی می‌خواست برود یک چیزی را ببیند دنبالش بود اما رفت یک‌دفعه می‌بینی یک ساعت گذشته آن را که پیدا نکرده رفت از این وادی به آن وادی، این‌ها همان زرد و قرمزهای عالم دنیاست دیگر، این جور جلوه می‌کند، ترش و شیرینش هم هست یعنی آدم یک‌دفعه اصلاً می‌بیند حواسش کلاً پرت شد آن‌چنان اِغْتَرَّ بِهِ شد جذبش کرد اصلاً از همه چیز غافل شد اصلاً نمی‌فهمد ناهارش را نخورده نمازش را نخوانده درسش باقی مانده دیرش شده این‌ها اصلاً یادش می‌رود، قولی داده بوده تخلف شده یادش می‌رود،  اِغْتَرَّ بِهِ همین است دیگر، یعنی از مظاهرِ اینکه اگر زرد و قرمز و ترش و شیرین انسان را جذب می‌کند [همین است]. خب دنبالش حضرت سؤال می‌کند: (كَيْفَ ذَلِكَ)، چگونه شبم را روز کنم روزم را شب کنم؟ خدا فرمودند: (اِجْعَلْ نَوْمَكَ صَلاَةً)، شب که برای خوابیدن است حیات بدهد به او، نماز شب در شب حیاتِ شب است، خواب لازمِ بدن است نمی‌شود که خواب نباشد اما خوابیدن چند جور است: یک خوابِ حیوانی است که آدم می‌خوابد که می‌خوابد، اما یک خوابی است که می‌خوابد خستگی‌اش هم درمی‌رود اما این خوابش مقدمه است برای بیداری، توجه دارد برای بیداری‌اش، حالا اینجا: (وَ طَعَامَكَ اَلْجُوعَ)، روز هم طعامت را سعی کنی گرسنگی قرار بدهی، نه اصلاً نخوری یعنی جوری باشد که انسان احساسِ گرسنگی را هم در روز کرده باشد از بس سیری روی سیری خورده و اصلاً احساس گرسنگی به او دست نداده لذا (طَعَامَكَ اَلْجُوعَ)، سعی کن طعامت جوع باشد که مصداقِ واضحش می‌شود چه؟ روزه گرفتن که گاهی انسان [روزه بگیرد]، حالا بعضی از بدن‌ها ضعیف است ما نمی‌گوییم [حتماً روزه بگیرد] اما کمتر خوردن که امکان‌پذیر هست، یک ذره دیرتر خوردن یک لقمه کمتر خوردن که امکان‌پذیر هست این را رعایت بکند یک لقمه کمتر بخورد. مرحوم آقا شیخ علی آقای پهلوانی رحمة الله علیه اینجا چند تا روایت را ذیلِ این فراز می‌آورند که حالا ما ان‌شاءالله در محضرش هستیم بعضی از روایاتِ این بحث را که در جای دیگر هم هست خدمتِ دوستان عرض می‌کنیم که روایاتی که مرتبط می‌شود با بحثِ نمازِ شب؛ خودِ اینکه انسان روایت‌های نمازِ شب را زمزمه بکند اثر دارد در اینکه انسان کم کم انس پیدا کند، تجربه‌ی خودِ آدم نشان می‌دهد اگر با روایاتِ نمازِ شب آدم انس داشته باشد نوشته باشد گاهی این روایات را بخواند، همین که گاهی این روایات را می‌خواند کم کم می‌بینید که به نمازِ شب چه می‌شود؟ تذکر است دیگر. این واقعه را من چند بار گفتم اما خب باز هم الآن بیشتر جا دارد که ما اوایلِ طلبگیمان بود که یک بار خدمت حضرت آیت الله بهجت رسیدیم حالا فکر می‌کردیم که بالأخره امکانِ آدم شدن داریم هنوز از خودمان ناامید نشده بودیم خدمتِ ایشان که رسیدیم بعد از اینکه ایشان صبح‌ها که نماز را می‌خواندند در حرم و بعد هم دعاهایشان، من یک قدم عقب‌تر از ایشان نشستم بعد از ایشان سؤال کردم، آن‌موقع هم خلوت بود شاید این مثلاً مربوط به سال ۱۳۶۰ باشد، عرض کردم آقا ما چرا در نمازِ شب تنبلی می‌کنیم؟ بعد ایشان همینجوری که عینک به چشمش بود یادم نمی‌رود من سمتِ راستِ ایشان تقریباً یک قدم عقب‌تر نشسته بودم احتراماً، برگشت یک نگاهی با نگاهِ تند، نگاهِ خیلی تند، چشمانشان را که از بالای عینک بود [دیدم] چشم‌های ایشان هم خیلی نافذ بود، چشم‌هایشان را که دیدم، ایشان که برگشتند و نگاه کردند واقعاً هنوز که یادم می‌افتد می‌ترسم گفتم می‌خواهد بزند، یعنی یک جوری بود آقای بهجت آن‌وقت‌ها هم اهل خنده و ملایمت و ملاطفت [نبودند] بعدها یک قدری خلاصه تفاوت کرد یک قدری می‌شد صحبت کرد، بعد آنجا یک‌دفعه یک نگاهِ اینجوری کرد من هم بدنم [لرزید]، ما هم خیلی معتقد بودیم به ایشان که اگر یک موقع آدم را طرد بکند دیگر تمام است دیگر، با این نگاهش احساس کردم که یک نه و تندیِ بزرگی دارد به ما می‌کند که دیگر انگار عالم به سرِ آدم خراب می‌شود و بعد به این هم اکتفا نکرد فرمود که اگر من جای علمای قدیم بودم الآن شما را به چوب می‌بستم، یعنی می‌زدم، دیدم نه واقعاً می‌خواست بزند، یعنی شما شاید باورتان نشود فکر کنید من دارم گزاف می‌گویم، نه، نگاهش از سؤالِ من این بود که این چه سؤالی است؟! چقدر سؤال غلط است؟!! تنبلی آن هم برای نماز شب! برای ما این حرف‌ها عادی است برای آن‌ها اصلاً غیرعادی است، مگر می‌شود در درگاهِ الهی کسی تنبلی بکند؟!! آن‌وقت ایشان فرمودند شما یک مشت نخود و کشمش بگذار بالای سرت بلکه به هوای آن‌ها بلند شوی، یعنی آن چیزی‌که تو باور داری می‌شناسی برایت یقینی است نخود و کشمش است شب بگذار بالای سرت، آن‌وقت در دستورات سلوکی هم البته هست یک چیزی بالای سرتان بگذارید که بلند می‌شوید بخورید تا خوابتان بپرد نشاط پیدا کنید، برای نشاط هم خوب است، بگذار آن را بالای سرت بلکه به هوای آن‌ها بلند شوی، بعد هم فرمودند که این روایاتی که وارد شده در نماز شب راست است یا دروغ؟! حالا همین سرش به طرف ماست ما هم همانجور یک قدم عقب که بودیم اگر می‌توانستم دو قدم می‌رفتم عقب‌تر، دیگر همان را هم نمی‌توانستم، با همان حالتی که داشت به من نگاه می‌کرد، با نگاه چپ این‌ها را به من می‌گفت؛ می‌گوید کسی پیش حضرت سلیمان نشسته بود بعد عزرائیل هم آنجا بود دید عزرائیل به او چپ چپ به نگاه خریدار نگاه می‌کند، همچنین یک خرده ترسید که این نگاه حضرت عزرائیل نگاهِ خریدار است، وقتی این رفت به حضرت سلیمان گفت آقاجان این خیلی بدجور به من نگاه می‌کرد انگار خوشش آمده بود از ما، عزرائیل هم که از کسی خوشش بیاید بالأخره تمام وجودش را در اختیار [می‌گیرد]، گفت آقا می‌شود من را از اینجا ببری من اینجا نمانم؟ حضرت سلیمان هم خب باد در دستش بود “غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ”(سبأ/۱۲) گفت خب باشد، با باد این را منتقل کرد به یک جای دیگری، بعد دید عزرائیل رفت سراغش، گفت من آنجا بودم چپ چپ نگاه کردی آدم اینجا؟ گفت من آنجا نگاه کردم دیدم که تو باید فلان جا قبضِ روح بشوی اینجا چه کار می‌کنی؟ چه چطوری می‌خواهی خودت را برسانی آنجا؟ نمی‌دانستم که خودت به دستِ خودت از حضرت سلیمان می‌خواهی که با معجزه تو را از آنجا منتقل کند به همانجایی که می‌خواهد قبضِ روح بشوی؛ حالا خیلی وقت‌ها کار ما همینجوری است یعنی آنچه که باید محقق بشود جای دیگری هستیم و تناسب ندارد خودمان با دستِ خودمان جابجا می‌کنیم نعوذبالله اگر یک موقع یک خذلانی است برایمان محقق بشود یا ان‌شاءالله اگر توفیقی است محقق بشود. حالا ایشان فرمودند که -نکته اینجاست- این روایاتی که وارد شده در رابطه با نماز شب راست است یا دروغ؟ اگر راست است تنبلی یعنی چه؟! یعنی دیدم در وجودِ ایشان روایت و تحقق، اصلاً در وجود ایشان اینجور نیست که یک روایتی بشنود بعد فکر کند این را انجام بدهم یا نه، در وجودش این حالت بماند که حالا ببینیم می‌شود یا نمی‌شود، این حرف‌ها نیست، روایت یعنی امرِ خدا، روایت یعنی اطاعت برای این، یعنی فقط بشنود که این چیست اطاعت محقق بشود، اصلاً اینجور نیستش که در وجودِ این بالا پایین بشود بعد ببینیم می‌شود یا نمی‌شود، نه این وجود آن‌چنان نسبت به اوامر الهی خاضع شده و خودش را آماده کرده خودِ ایشان می‌فرمود که انسان خوب است اینجوری باشد که مثل یک برگِ خشکیده در دستِ بادِ اوامر الهی باشد که برگِ خشکیده یک بادِ نسیم یواش هم که می‌وزد وزنی ندارد یا در روایت دارد مثلِ پر باشد، پر دیدید که اگر شما فوتش هم بکنید از دور این جابجا می‌شود چون انقدر سبک است، کُنْ كَالرّيشَه(منبع را پیدا نکردم)، مثل یک پر باش در دستِ اوامر الهی؛ اگر انسان درمقابل اوامر الهی خودش را سبک کرد بی‌وزن شد آن امر این را تکان می‌دهد اگر آن امر این را تکان داد تکان خوردنِ این تابعِ آن امر می‌شود وقتی تابعِ امر شد اثرش هم مطابقِ آمری که امر کرده می‌شود، یعنی حتی عملِ این در رتبه‌ی آن آمر پذیرفته می‌شود نه رتبه‌ی این، اما اگر ما امر را شنیدیم بالا پایینش کردیم کم و زیادش کردیم ببینیم انجام بدهیم یا ندهیم عیب ندارد این هم، این هم یک رتبه است، اما اگر عمل بعد از این محقق شد در حدِّ چه چیزی محقق می‌شود نتیجه‌اش؟ در حدِّ عقلِ من و علمِ من، نمی‌خواهد علم را تخطئه بکند اما می‌گوید با علم و عقل می‌رسد به جایی که می‌داند تابعِ آن‌ها بودن کمال برای انسان است نه تابعِ خودش بودن، تابعِ آن‌ها بودن کمال است.

حالا چند آیه است در اینجا من اول اشاره‌ی به آیات می‌کنم در دررابطه با نماز شب در قرآن کریم بعد ان‌شاءالله دو سه تا روایت. یکی از آیاتی که می‌فرماید این است که: “وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً” (اسراء/۷۹)، قسمتی از شب را با نافله‌ی شب بگذرانید، “وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا”، مقامِ محمود یعنی مقامِ همه‌ی کمالات،‌ مقامِ محمود برای پیغمبر است اینجا خطاب به پیغمبر است دیگر، “عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا”، تو را خدا به مقام محمود برساند، مقام محمود یعنی هر حمدی هر کمالی که متصور است آنجا محقق است، می‌گوید چه چیزی انسان را به مقام محمود می‌رساند که بالاترین کمال است که آن‌وقت لوای حمد پرچمِ حمد که در دستِ امیرمؤمنان است در روز قیامت می‌گوید از مقام محمود نشأت گرفته که پیغمبر است، پیغمبر این پرچم را که لوای حمد است به دستِ امیرالمؤمنین می‌دهد و همه‌ی انبیا و انسان‌ها با هر کمالی که دارند و هر مقدار کمالی که دارند زیرِ این پرچمِ لوای حمد قرار می‌گیرند، آن‌وقت این از مقام محمود نشأت گرفته؛ می‌فرماید چه چیزی به مقام‌محمود می‌رساند؟ می‌گوید نافله‌ی شب، “وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا”، اگر این اوجش هم باشد هرمرتبه‌ای از آن یک مرتبه از این را ایجاد می‌کند یا نه؟ اوجش برای پیغمبر ایجاد می‌شود اما هر مرتبه‌ای از آن می‌تواند یک مرتبه از مقام محمود را ایجاد کند یعنی انسان هر نماز شبی که به قصدش می‌خوابد تا بیدار شود و بیدار می‌شود و انجام می‌دهد یا حتی قضایش را انجام می‌دهد هرکدام از این‌ها یک راهی به مقام محمود است و مقام محمود اوجِ مسأله است، هرکدام از این‌ها راهی است. خب این یک آیه‌ی شریفه است که تفصیلش خوب است دوستان یک مدتی ارتباط با نماز شب را برای آیات و روایات قرار بدهند آیات را مثلاً به تفسیر المیزان هم رجوع کنند از آنجا هم بعضی نکات را ببینند، اثر دارد.

در آیه‌ی بعد: “إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا”(مزمّل/۶)، نماز شب بهترین بنیه را برای کمال ایجاد می‌کند، “أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا”، بالاترین کمال را برای انسان، مستحکم‌ترین موطن و قدم را برای انسان، بالاترین و بهترین گفتار را برای انسان نماز شب ایجاد می‌کند، انسان را به وقار و متانتِ ویژه می‌رساند، آن وقار و متانتِ الهیه، “إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا”، برای صفای نفْس بهترین اثر اینجاست.

آیه‌ی دیگر: “أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا”(زمر/۹)، آیا کسی‌که شب را بیدار است آنَاءَ اللَّيْلِ آن اوقاتِ شب را سَاجِدًا وَقَائِمًا یا در سجده است یا در قیام است “يَحْذَرُ الْآخِرَةَ”، که این قیامش حواسش هست که این نمادی از آخرت است، مراقبه‌ی آخرت را دارد که قیامت و ابدی درپیش است، ابدیت در راه دارد که “يَحْذَرُ الْآخِرَةَ”، دارد با مراقبت با او این کار را می‌کند، “وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ”، و با نماز شب امید پیدا می‌کند به رحمتِ ربّ، این یکسان است با دیگری؟ یا در روایتی از اما عسکری علیه السلام، این روایت خیلی روایت زیبایی است: (إِنَّ اَلْوُصُولَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ)(بحارالانوار- العلامة المجلسی- مؤسسة الوفاء- ج ۷۸- ص ۳۸۰)، رسیدن به خدای سبحان، (إِنَّ اَلْوُصُولَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ) یک سفر و سلوکی است راهی است مسیری است که (لاَ يُدْرَكُ إِلاَّ بِامْتِطَاء اَللَّيْلِ)، امکان ندارد این سفر طی شود مگر به سوار شدن بر مرکبِ شب، مطیه‌ی شب به‌اصطلاح مرکبِ شب را باید سوار شد، سوار شدنش هم به این است که ممکن است انسان ابتدا خواب‌آلود باشد عیب ندارد اما کم کم سوار بشود سعی بکند بیدار باشد، مرکبِ شب راهوار است، تعبیر حضرت آیت‌الله بهجت این بودش که اینجا دارد می‌گوید امْتِطَاء اَللَّيْلِ یعنی سوار بر مرکبِ راهواری که انسان را می‌رساند، این رساننده است به إلی الله، (إِنَّ اَلْوُصُولَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لاَ يُدْرَكُ) امکان ندارد این مسیر طی بشود و سفر محقق بشود (إِلاَّ بِامْتِطَاء اَللَّيْلِ) مگر به سوار شدنِ به مرکبِ شب که مرکبِ راهواری است، یعنی سرعتِ حرکت در شب غيرقابل قیاس با روز است، لذا انسان باید در شب سرعتِ حرکتش را ایجاد بکند حرکت را انجام بدهد تا در روز بتواند از آن بهره‌مند باشد، لذا مرحوم علامه طباطبایی  می‌فرمودند که هرقدر در روز من مراقبه‌ام بیشتر بود شب‌هایم صافی‌تر بود و هرقدر شب زلال‌تر و صاف‌تر بود روز هم موفق‌تر بودم، یعنی سفرِ شب باعث می‌شود که آنجا مراقبه ساده‌تر است انسان در روز بتواند خودش را کنترلِ بیشتری بکند و اگر توانست در روز کنترلِ بیشتری بکند شب را موفق‌تر می‌شود، دوباره شبِ موفق سببِ روزِ بالاتر، همینجوری هی سیر بالا می‌رود، ولی اگر خواست کسی شروع بکند از کجا شروع بکند؟ از شب شروع کند اول، که این امْتِطَاء اَللَّيْلِ و مرکبِ شب یک مرکبِ عظیمی است.

یا در روایت دیگری که این حدیث قدسی است خطاب به موسی بن عمران: (يَابنَ عِمرانَ كَذِبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني)(بحارالانوار-العلامةالمجلسی- مؤسسةالوفاء- ج ٧٠- ص ۱۴؛ الأمالى- الشيخ الصدوق- تحقيق قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة- ص ۴۳۸)(در حدِّ چند کلمه متن من با متن استاد متفاوت است که تأثیر چندانی در معنا ندارد)  موسی! دروغ می‌گوید آن کسی‌که می‌گوید من خدا را دوست دارم، (كَذِبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني فَإِذا جَنَّهُ اللَّيلُ)، وقتی‌که شب همه جا را پوشاند (نامَ عَنّي)، آن هم بخوابد از من خودش را غافل بکند، تعبیرِ (نامَ عَنّي)، بخوابد از من، نه نامَ، (نامَ عَنّي) یعنی از من بخوابد، یعنی خوابِ حیوانی خوابی که درحقیقت غفلت می‌شود. (ألَيسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلوَةَ حَبيبِهِ؟)، اگر به کسی عاشقی بگویند که معشوقت فلان وقت قرار دارد می‌آید چقدر انسان حاضر است بیداری بکشد تا معشوق را ببیند؟ می‌گفت یک کسی خیلی اظهارِ عشق می‌کرد در فراقِ معشوقش، هی شعر می‌خواند و سروده می‌سرود خلاصه گفته بود که من می‌آیم فلان ساعت می‌بینمت منتها یک ساعتِ سخت که خواب خیلی بر آدم غلبه بکند، معشوق آن ساعت آمده بود دیده بود که این خوابش رفته مثل همین نماز شب از جمله همین ساعت‌هاست که هی بخواهی بیداری بکشی تا به آن ساعت [برسی]، می‌گوید آمد دید این خواب است چند تا گردو گذاشت پیش او و رفت، این صبح بلند شد دید خواب مانده که، ولی چند تا گردو پیشش است فهمید معشوق آمد گفت تو هنوز برای گردو بازی خوب هستی نه عشق و عاشقی. حالا اینجا که می‌فرماید که محبّی که نامَ از محبوبش همان بهتر گردو بازی بکند. این‌ها بدتر از همه‌اش به خودِ بنده است، خدا رحم کند به ما. (ألَيسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلوَةَ حَبيبِهِ؟ ها أنَا ذا ـ يَابنَ عِمرانَ ـ مُطَّلِعٌ عَلى أحِبّائي)، من حواسم هست به دوستانم، (إذا جَنَّهُمُ اللَّيلُ)، وقتی‌که از کثرت‌های اطرافشان خلوت می‌شود دیگر تنها می‌شوند (حُوِّلَت أبصارُهُم مِن قُلوبِهِم)، چشم قلبشان حالا باز می‌شود، چشمِ بدنشان را تاریکی بسته اما چشمِ قلبشان باز می‌شود، من این کار را می‌کنم (حُوِّلَت أبصارُهُم مِن قُلوبِهِم)، چشمِ قلبشان را باز می‌کنم، (ومَثُلَت عُقوبَتي بَينَ أعيُنِهِم)، آن‌وقت این‌ها حواسشان جمع می‌شود که در روز چه کردند، چه خطاهایی کردند لذا از عقوبتِ من می‌ترسند آنجا حالشان دگرگون می‌شود، (مَثُلَت)، تمثل پیدا می‌کند (عُقوبَتي بَينَ أعيُنِهِم يُخاطِبونّي عَنِ المُشاهَدَةِ)، با من حرف می‌زنند دارند من را می‌بینند، (يُخاطِبونّي)، با من گفتگو می‌کنند (عَنِ المُشاهَدَةِ ويُكَلِّمونّي عَنِ الحُضورِ)، دیگر غایب نیستند، این مقدمات را که چیدند حالا با این مقدمات حاضرند پیشِ من، شاهدند نسبت به من، دیگر غایب نیستند، (يَابنَ عِمرانَ هَب لي مِن قَلبِكَ الخُشوعَ)، از قلبت برای من خشوع بیاور، قلبِ تو باید در رابطه با من خاشع باشد، (ومِن بَدَنِكَ الخُضوعَ)، بدنت را هم انقدر دست و پا زدن شلوغ کردن و دویدن، شب را با خضوعِ بدنی و خشوعِ قلبی به درگاهِ من بیا، (ومِن عَينَيكَ الدُّموعَ)، از چشمت اشک روان باشد در شب، (فِي ظُلَمِ اللَّيلِ وَادعُني فَإِنَّكَ تَجِدُني قَريبا مُجيبا)، اگر شب اینجوری من را خواندی می‌بینی که من قریبِ مجیب هستم. خدا رحمت کند مرحوم ابن فهد حلّی را ذیل آیه‌ی“وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ”(بقره/۱۸۶) می‌فرماید که “فَإِنِّي قَرِيبٌ” معلوم می‌شود که خدا قُربش نامتناهی است نسبت به همه، یعنی با هرکسی نزدیک‌تر از خودش به خودش است، اگر اینجوری شد آدم احساسِ خدا را کجا بکند؟ روبرویش؟ بالای سرش؟ کنارش؟ درونش؟ چشمش را ببندد؟ چشمش را باز بکند؟ می‌گوید هرجا، درونت هست بیرون هست، هر جایی، از خودت به خودت نزدیک‌تر هست، اگر اینجوری شد “فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ”، وقتی بخوانند آن‌وقت اجابت [می‌کنم]، اگر این نگاه پیش آمد نسبت به خدا اجابت قطعی است، “أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ”. این هم این روایت شریفی که در اینجا بود از موسی بن عمران که این هم خلاصه خیلی روایت زیبایی است.

“وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ”، بیتوته کردن با خدا، “يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَامًا”(فرقان/۶۴)، این‌ها با خدا بیتوته می‌کنند، یعنی شب انگار پیشِ خدا خوابیده پیشِ خدا نشسته پیشِ خدا قائم است، بیتوته این است دیگر، بیتوته یعنی شب را با او به سر بردن، درست است؟ اگر آدم اینجوری شد، خدا رحمت کند آقای بهاءالدینی را ما با او گاهی مسافرت می‌رفتیم آن ایام، ایشان خبر می‌داد پسرش و یکی از دوستان دیگر بود این دو نفر ما را خبر می‌کردند با ایشان مسافرت می‌رفتیم، بعد وقتی می‌رفتیم خب ایشان ادبِ شبش خیلی عظیم بود، خیلی ادبِ شبش قوی بود، یک تقریباً یک ساعتی اوایلِ شب می‌خوابید بعد بلند می‌شد، مثلاً حدود ۱۰ تا ۱۱ شب می‌خوابید بعد بلند می‌شد، از ۱۱ بیدار بود تا کی؟ از ۱۱ بیدار بود نماز صبح را می‌خواند طلوع فجر باید می‌شد آفتاب می‌زد یک نیم ساعت هم دوباره آن‌وقت می‌خوابید، خب ما که نمی‌توانستیم اینجوری مثلِ [ایشان]، جوان بودیم یک همچنین توانی نداشتیم که، ایشان اولش شرط می‌کرد، خیلی جالب بود می‌گفت همانجوری که هستید پیشِ خودتان اینجا بیایید وگرنه نه، یعنی اگر شما می‌خواهید بخوابید این همه طولانی نمی‌توانید بیدار باشید، اما خودش ادبش اینجوری بود که این همه ساعت را [بیدار بودند]، حالا ببینید در زمستان‌ها این ساعت چقدر طولانی می‌شود که این همه شب‌های به‌اصطلاح طولانیِ زمستان آدم این همه ساعت بیدار باشد، درست است؟ خیلی ساعت است! بعد هم می‌نشست همینجوری زل می‌زد به یک گوشه‌ای یک سماوری هم کنارش بود و بالأخره چای هم گاهی می‌خورد، قُل قُلِ سماور هم برایش جالب بود می‌گفت یک سماور فقط کنارِ من باشد این سماور به جوش باشد، حالش خلاصه با آن سماور هم یک حالی داشت برایش. این بیدار بودن است، یک ذره هم خوابش نمی‌گرفت یک دهان درّه هم نمی‌کرد یک خمیازه هم نمی‌کشید، آدم خلاصه تعجب می‌کرد، از ما توقع نیست [اینگونه باشیم] اما بالأخره این یواش یواش محقق شده بود، کم کم برایش ایجاد شده بود که این می‌فهمید در محضر کیست، این با خدا بیتوته می‌کرد یعنی کاملاً آدم بیتوته‌ی شب را با خدا در آن حالِ آقای بهاءالدینی رحمة الله علیه می‌دید.

یا در آیات دیگری می‌فرماید که: “تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ”(سجده/۱۶)، می‌کَنَند پشت‌هایشان را از رختخواب، بلند شدن، کَندن، یعنی سخت است، “تَتَجَافَىٰ”، می‌کَنَند خالی می‌کنند “جُنُوبُهُمْ” پشت‌هایشان را “عَنِ الْمَضَاجِعِ” از رختخواب‌ها “يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ”، این‌ها با خوف و طمع از خواب بیدار می‌شوند، خوف از اینکه نکند جزءِ اهل عقاب و مطرودینِ خدا باشند، طمع به اینکه جزءِ اولیاءِ خدا بشوند جزءِ کسانی‌که مقبول درگاه حق باشند، خودشان را لایق نمی‌دیدند اما طمع به این داشتند که خدا بپذیرد این‌ها را، “خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ”، کانّه این بیدار شدن و انفاق اثر دارد در بیدار شدنِ بهترِ روحی هم، یعنی آدم وقتی بیدار می‌شود یک صدقه هم بگذارد کنار این هم اثر دارد. خب این هم یک آیه‌ی شریفه.

خب یک چند تا روایت دیگر هم هست ولی حالا این‌ها را عرض نمی‌کنیم وقت گذشته فقط آخرش این نکته را عرض می‌کنیم: در کتاب لِقائیة نقل شده در حاشیه‌ای که آمده که یکی از علاقمندان به مرحوم آقای ملکی تبریزی صاحبِ لقاءالله  که همان استادِ امام هم بوده و جزءِ آن مکتبِ شاگردان مرحوم آخوند ملّاحسینقلی همدانی که مرحوم آیت‌الله قاضی و آیت‌الله بهجت و این‌ها همه شاگردانِ آن مکتب بودند می‌فرماید که، آیت‌الله ملکی جزءِ شاگردانِ آیت‌الله آخوند ملّاحسینقلی بوده، می‌گوید یکی از کسانی‌که از علاقمندان به مرحوم آیت‌الله ملکی تبریزی که در بیرونیِ خانه‌ی مرحوم ملکی می‌نشست، بیرونی یعنی آن قسمتی که مهمانان می‌آیند و می‌روند، آنجا می‌نشست می‌گوید: <شب‌ها که ایشان>، توصیفِ شبِ آقای ملکی تبریزی صاحبِ لقاءالله [است]، لقاءالله  را حتماً بخوانید اگر تا حالا نخواندید حتماً بخوانید تند تند هم نخوانید یعنی صفحه به صفحه بخوانید دو صفحه سه صفحه بیشتر نخوانید ذره به ذره بخوانید بگذارید در وجودِ آدم جا بگیرد مدتی با آن محشور باشید یعنی زود کنارش نگذارید، کتابِ دمِ دستی [باشد] مدتی اقلّاً انس داشته باشید؛ می‌گوید: <شب‌ها که ایشان برای تهجّد برمی‌خواست مدتی در رختخواب دستورات و آدابِ برخاستن از خواب را اول انجام می‌داد از قبیلِ سجده، دعا و گریه>، اول تازه از خواب بلند شده سجده، دعا و گریه، این‌ها تازه مقدماتش بوده. <سپس به صحنِ منزل می‌آمد و به اطرافِ آسمان نگاه می‌کرد و آیاتِ “إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ”>، آیاتِ اواخر سوره‌ی آل‌عمران که روایاتی را در دو سه جلسه اگر یادتان باشد در رابطه با نوف بكّالی و حَبّه عَرنی  در چند جلسه‌ی گذشته خواندیم که امیرمؤمنان چه جوری از خواب اینجوری بلند می‌شد (شِبْهَ اَلطَّائِرِ عَقْلُهُ)(بحارالانوار، همان- ج ۴۱- ص ۲۲)، مثل کسی‌که عقل از سرش پریده، نوف بکّالی می‌گوید حبّه عرنی می‌گوید، می‌گوید امیرالمؤمنین مثل کسی‌که عقل از سرش پریده دست به دیوار می‌گرفت و این آیات را درحالیکه رو به آسمان داشت می‌خواند و چه جور اشک می‌ریخت که بیانِ آن روایت مفصل است . <این آیات را می‌خواند و سر به دیوار می‌گذاشت و مدتی گریه می‌کرد، آن‌گاه برای وضو گرفتن آماده می‌شد>، این‌ها تازه هنوز مراسمِ قبل از وضویش بوده، قبل از وضو خواب از سرش چه جوری پریده بوده سجده و گریه و این حالاتش؟! بعد می‌گوید: <آن‌گاه برای وضو گرفتن آماده می‌شد، در کنارِ حوض می‌نشست و مدتی گریه می‌کرد>، دوباره برای وضو [گریه می‌کرد] چون آب مظهرِ امام است، ماءِ مَعین امام است لذا احساسِ انسِ با امام و اینکه دارد در محضر امام قرار می‌گیرد؛ <مدتی گریه می‌کرد و پس از وضو ساختن چون به مصلّایش می‌رسید مشغول تهجّد می‌شد که دیگر حالش خیلی منقلب می‌شد>؛ دیگر تازه آنجا این گریه‌ها و سجده‌ها و این‌ها همه مقدمات بوده تازه حالش کِی منقلب می‌شده؟ وقتی وضو می‌گرفته بر سجاده می‌نشسته تازه حالش [منقلب می‌شده]، <که دیگر حالش خیلی منقلب می‌شد، او گریه‌های طولانی در نمازها و مخصوصاً قنوت‌ها داشته>. حالا بعضی از اشعار را می‌گویند در قنوت می‌خواند که گر بشکافند سراپای من/ جز تو نیابند در اعضای من، این‌ها را با واقعیت و صدق با باور [می‌خوانده]. <گریه‌های طولانی در نمازها و مخصوصاً قنوت‌ها داشت تا آنجا که بعضی ایشان را جزءِ بکّائینِ عصر می‌شمردند>، از بس صاحبِ گریه بوده.

این‌ها را نمی‌گوییم که ما مثل این‌ها بشویم، بگوییم خب کجاست پس نمی‌شود، اولاً شدنی است امکانش هست ثانیاً باید آدم شروع بکند، این‌ها هم یک‌دفعه از شکمِ مادر اینجوری زاده نشدند، این‌ها هم ذره به ذره [به اینجا رسیدند]. ذره به ذره آدم شروع بکند قبل از نماز صبح چند دقیقه همان وقتی‌که می‌گویند وقتی اذان می‌گویند تا وقتی‌که وقتِ نماز می‌شود گاهی می‌گویند ۷، ۸، ۱۰ دقیقه صبر کنید، درست است؟ همین وقت را اول انسان شروع کند، می‌شود یا نمی‌شود؟ اذان است دیگر بلند شده همین چند دقیقه را به نماز، بعد کم کم ممکن است این یواش یواش توسعه پیدا کند. پس بنایمان را بگذاریم بر اینکه روایات و آیاتِ مربوط به نماز شب را گاهی با خودمان چند شب یکبار داشته باشیم تا شوقِ به نمازمان مضاعف بشود تا احساس و انگیزه برایمان ایجاد بشود، یادمان نرود، روایاتِ نمازِ شب هم خیلی زیاد است، خوب است که انسان گاهی یک روایت [بخواند]، زیاد هم پشت سر هم ننشینیم یک‌دفعه ۱۰ تا روایت ۲۰ تا روایت بخوانیم، نه، یک روایت بخوانیم که این اثر در بنشیند در جانِ انسان، بعد دوباره فردا شب دو سه شبِ بعد یک روایت بخوانیم که یک‌دفعه اثرش هم از دست نرود.

ان‌شاءالله خدای سبحان به همه‌مان توفیق بدهد که جزءِ اولیاءش باشیم، جزءِ کسانی باشیم که بر مرکبِ شب سوار می‌شویم و می‌توانیم این اسبِ راهوارِ چموشِ شب را که حیوانیتِ ما را دارد تبدیل به یک مسیرِ انسانی و حرکتِ إلی الله و وصولِ إلی الله ان‌شاءالله قرار بدهیم و ان‌شاءالله بهترین بهره‌مندی‌ها را برایمان داشته باشد.

تا ان‌شاءالله تشریف می‌آورند توسل کوتاهی داریم آن‌هایی که برایشان مقدور است بنشینند به این نیت ان‌شاءالله که این توسلْ تضرع به درگاهِ حضرات باشد تا از آن‌ها بخواهیم که ما را کمک کنند در این مسیرِ سلوک إلی الله و استفاده‌ی از مطیه‌ی شب ان‌شاءالله موفق باشیم. تا تشریف می‌آورند و توسل انجام بشود صلوات بلند مرحمت کنید.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح حدیث معراج(40)” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید