درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیهالسلام)
دوام ذکر و وظیفه ما ما در امروز
موضوعات مطرح شده:
3:02 دوام ذکر به این است که…
5:41 مواظب غلبه احکام بدن در خوردن هامان باشیم
8:58 گاهی عرفان ما، گُل می کند
10:28 چگونه تبلیغ کنیم
12:21 داستان حسین بن علا و انفاقی که باعث دردسر شد
16:53 فکر نکنیم عباداتی که انجام میدیم خیلی ارزشمند است
18:13 روایت نبی اکرم (ص) و ملک
18:58 همه چیز در انجام واجبات و ترک محرمات است
21:17 روایتی از نبی اکرم ص
22:55 امروز رفتن جهادی در لبنان مد نظر نیست بلکه کمک اقتصادی مهم است
23:53 هنگام انفاق کسی که میهمان ما میشود با خودش رزق کثیر میآورد و گناهان را میبرد و پاک می کند
28:20 اطعام یک نفر به اندازه صد هزار نفر ثواب دارد
30:35 وظیفه ما امروز تبدیل کردن تهدید اقتصادی دشمن به فرصت همدلی با شیعیان لبنان است
32:00 اطعام مومن بالاتر از زیارت کردن اوست و همچنین بالاتر از آزادی بنده است
33:30 سیر کردن بنده باعث خرسندی خداست
37:35 اگر می خوایم اطعام کنیم، به اهل بیت اقتدا کنیم
38:42 طبق آیه قرآن بیتفاوتی نسبت به مومنین دیگر باعث محرومیت از بهشت است
41:40 شیعیان را نکشیم !
43:24 دو نکته عملیاتی برای نهضت مقاومت
کلیپ های جلسه
متن جلسه
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ الحمدلله ربِّ العالَمین وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ لَعنُ الدّائمِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدّین
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا.
انشاءالله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
ما باورمان این است که صلواتها و دعاها و تضرعات ما به درگاه الهی حتماً تیری میشود بر سینهی دشمن و رعبی میشود در دل دشمنان و ظالمان هرچقدر دوست داریم این تیرِ ما قویتر و قدرتش بیشتر و اثرش که رعب در دلِ دشمن است بالاتر باشد صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
همهی عشق و علاقهمان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمّد و آل محمّد ابراز کنیم.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
خب بحثهایی که داشتیم چند هفته هم به مناسبتهای مختلفی که پیش آمد مجبور بودیم که در آن راستا گفتگو داشته باشیم که البته آنها هم حکمت عملی و طریق زندگی و تصمیم گیریِ انسان است اما در عین حال آن خطِّ کلیِ روایتی را که حدیث معراج بود انشاءالله سعی میکنیم از دست ندهیم اما در عین حال با جریانات روز هم تطابقی داشته باشیم تا بدانیم که یک امرِ عینیِ عملی است برایمان تا چه کنیم، لذا با توجه به روایت انشاءالله قدرتِ عملمان را بالاتر میبریم و در صحنه خودمان را راسختر میکنیم انشاءالله.
در روایت شریف داشت که پیغمبر سؤال میکند از خدای سبحان: (یا رَبِّ! فَکَیْفَ أَدُومُ عَلَى ذِکْرِکَ) (الوافی- الفیض کاشانی- کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام،اصفهان- ج ۲۶- ص ۱۴۲)، دوام ذکر تو را چگونه داشته باشم؟ خب قاعدهاش این است به ما بگویند که صلوات بفرست، لااله الّا الله بگو، تسبیح داشته باش، نماز بخوان، از این کارها بکن، دوامِ ذکر است دیگر، اما ببینید تعبیر چگونه است، میفرماید که: (بِالْخَلْوَةِ عَنِ النّاسِ)، خیلی حشرت جوری نباشد که منفعل بشوی از مردم، ارتباط داشته باش اما ارتباطت جوری نباشد که تو از آنها اثر بگیری که مفصل راجع به آن گفتگو کردیم. این نکتهاش: (وَ بُغْضِکَ الحُلْوَ وَ الحامِضَ)، شیرین و ترش دنیا جذبت نکند. این ذکر است دوامِ ذکر است، چون آدم هوس میکند، تا هوس میکند این هوس کردن میشود چه؟ میشود میلِ بدنِ انسان، نفسِ انسان بر اثرِ غلبهی بدن. بدن میل پیدا میکند بعد این میشود میلِ انسان که تابعِ بدن بشود. میگوید: (بُغْضِکَ الحُلْوَ وَ الحامِضَ وَ فَراغِ بَطْنِکَ وَ بَیْتِکَ مِنَ الدُّنْیا)، این هم قاعدهی تمامتر و بالاترش است. پس یکی (بُغْضِکَ الحُلْوَ وَ الحامِضَ)، ترش و شیرین؛ اگر یکدفعه دیدی دلت یک چیزِ شیرینی میخواهد یک چیزِ ترشی میخواهد نگذار زود تسلیمش بشوی. یک موقع بدن است قندش افتاده آنجا نه، یک چیز شیرین باید بخورد، این هوس نیست این اقتضا و ضرورت است، درست است؟ یک موقع هست یک چیزی جلوی آدم گذاشتند آدم خوشمزه هم هست میخورد تشکر هم میکند که خوشمزه بوده پذیرایی کردند، اما هوس میکند این هوسش خوب نیست، آن وقت این آدمی که هوسی بشود هوسش هم هِی بیشتر میشود، یعنی میبینی اگر امروز یک بار هوس کرد فردا دو بار میشود یواش یواش سه بار میشود هِی آن احکامش دارد غلبه میکند دیگر، میگوید این را مراقب باش که غالب نشود برایت. حالا در روایاتی که در مسأله هستش؛ حالا آیاتِ مسأله که انشاءالله یک وقتی فرصتی باید مفصل در محضرشان باشیم اما روایات: (عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أُتِيَ أَمِيرُ عَلیٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِخَبِيصٍ)(بحارالانوار- العلامة المجلسی- مؤسسة الوفاء- ج۷۰- ص ۱۱۹) ، یک حلوایی را برای امیرالمؤمنین آوردند، (فَأَبَى أَنْ يَأْكُلَهُ)، حضرت نخورد، (قَالُوا:أَ تُحَرِّمُهُ؟)، حرام است مگر؟ (قَالَ: لاَ وَ لَكِنِّي أَخْشَى أَنْ تَتُوقَ إِلَيْهِ نَفْسِي)، میترسم نفسم میل و اشتیاق پیدا کند به آن، توقَ اشتیاق است یعنی دلش بخواهد بعد از این هم، یادش میافتد چه بشود؟[بگوید]عجب حلوای خوشمزهای بود! همین خلاصه دلش میلش بخواهد؛ میگوید همین مقدار هم چه میشود؟ غلبهی نفس است بر آن حقیقتِ انسان، احکامِ بدن است. نمیگوید چیزِ خوشمزه را نفهم، نه این را نمیگوید، آدم خوشمزه را خدا هم قدرتِ طعم را به انسان داده که بفهمد هم خودش خلق کرده خوشمزه، این همه میوهها خوشمزه، زیبا خلق کرده، واقعاً خلاصه پذیراییِ مهمانی، عروسی راه انداخته خلاصه در عالم خدا برای انسان، جشن گرفته، این همه نیازِ انسان نبود، خدا رحمت کند آیت الله ممدوحی را میفرمودند که با یک مشت گندم و یک لیوان آب زنده میماند اما ببین چه جور خدا جشن گرفته! این همه رنگارنگ، فصل به فصل، رنگ به رنگ، طعم به طعم، بو به بو، آن وقت از این طرف قدرتش را به انسان داده که اینها را بفهمد از آن طرف آنها را آنجوری خلق کرده، آن شعر هست که حالا من شعرش یادم نیست ولی مضمونش این است میگوید خدا خوشگلها را خلق کرده از آن طرف هم میگوید نبین، نگاه نکن، خب بیچاره این! خب خوشگلها را خلق نمیکردی! این امتحان است، درست است؟ از یک طرف آن شخص را زیبا قرار میدهد این هم قدرتِ زیبایی را دارد اما میگوید راهِ حلالش را برو، حلالش هرچه که هست امکانپدیر است برو، اما میخواهد ببیند تا کجا انسان قدرت پیدا میکند، درست است؟ از این طرف هم عالم را انقدر زیبا خلق کرده حرام هم نکرده به تعبیرِ آیه: “قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ” (اعراف/ ۳۲)، کسی اینها را حرام نکرده؛ اما یک کسی است میخواهد در مرز حرکت بکند عیب ندارد بخورد، خوشمزه بخورد، همهی اینها را داشته باشد، کیف کند؛ اما یکی میخواهد متعالی حرکت بکند، درست است؟ میخواهد یک پله بیاید بالاتر، حرام نیست که بگوید حرام است اما میخواهد یک پله بالاتر حرکت کند از بقیه، خب این قطعاً باید یک کمی ارادهاش محکمتر بشود دیگر، نمیخواهد فقط ایمانش اسلامش محفوظ باشد میخواهد بیاید بالاتر، میگوید اینجا باید خودنگهداریات بالاتر باشد، رعایت بکنی، نگویی حرام است نمیخورم، یا نه مثلاً رفته یک جایی خلاصه همه آنجا هستند این هم عرفانش گل کرده [میگوید] نه من میل ندارم، یک جوری که همه یک دفعه برمیگردند عجب! عجب آدمی است این! ببین چه جور یک چیزِ خوشمزه را نمیخورد! عرفانِ آدم یک دفعه گل میکند دیگر؛ [نباید] انگشتنما [شد]، شده از آن یک ذره بردار بگذار در بشقابت به هوایِ اینکه برداشتی که میخوای بخوری حالا سرِت گرم شد نخوردی کسی بعد نمیفهمد، اما میآورند جلویت [بگویی] نه من میل ندارم از این، حالا همه هم میدانند دوست هم داری، دیگر میفهمند این آقا آخرش است دیگر؛ خلاصه نگاهمان را حواسمان باشد، اگر هم میخواهیم آن نگاهِ متعالی را رعایت کنیم خرابش نکنیم، خراب کردنش هم خیلی ساده است، یعنی شیطان گاهی میگوید آخرِ مجلس بنشین بگویند چقدر متواضع است این! آدم تواضع را کرده خلاصه جایِ سخت نشسته ولیکن بیچاره هم شده خسران هم کرده، اگر میرفت جلو روی آن پرِ قو مینشست آنقدر بدبخت نشده بود؛ نمیگویم هم بروید اولِ [مجلس] بنشینید اما اگر دیدی چشمها همه به توست بعد بگویی نه؛ من یادم نمیرود یک موقعی، این را شاید هم یک بار عرض کردم خدمتتان، میرفتیم دانشگاه برای تبلیغ در خوابگاه یک اتاق داده بودند به ما این اتاقِ ما جایِ مساکین و ابنالسبیل و درماندگان و واماندگان و جاماندگان و هر عنوانی که بخواهید بگذارید بود به ضمیمهی ما، بعد مثلاً من شب کارهایم را در اتاقهای بچههای دیگر بودند [انجام میدادم] برمیگشتم بعد میدیدم اصلاً جا نیست همه واماندگان و جاماندگان و ابنالسبیل خوابیدند سبیل تا سبیل پر شده دیگر هیچ جایی نیست برمیگشتم میدیدم اصلاً جای خوابی که من هم دراز بکشم نبود، بعد میآمدم در حیاطِ دانشگاه راه میرفتم تا یکی میدید مثلاً ساعت دو نصف شب است سه نصف شب است [میگفت] حاج آقا چرا [اینجایی]؟ میگفتم خب دنبالِ یک جایی میگردم، بعد من چند سال میرفتم آنجا یک سالی نتوانستم بروم یک آقای دیگری رفت، من مریض بودم آن سال نتوانستم بروم، روز سوم ماه رمضان دیدم درِ خانهی ما را میزنند آمدم دمِ در دیدم این آقا آمده گفت حاج آقا من ازت نمیگذرم، گفتم چرا؟ گفتم من رفتم آنجا من نمیتوانم آنجوری زندگی بکنم، من آنها را بیرون کردم گفتم این جایِ من است بالأخره من میخواهم اینجا استراحتی بکنم من اینجا باید تمرکزی داشته باشم خلاصه [به من] گفتند تو دنیاطلب هستی ببین فلانی قبل از تو بود از این کارها نمیکرد، دیدم من چه اشتباهی کردم! کارِ من باعث شده که آنها نگاه کنند این دنیاطلب است؛ باید آدم خیلی به لوازمِ کارش مراعات کند و حواسش باشد در عین این که آن طرف را باید رعایت کند باید [مراقبِ] این طرف هم [باشد]، فکر نکند هرجوری ایثار کرد و هرجوری گذشت کرد و هر کاری [کرد] همهاش حتماً خوب است. یک کاروانی حرکت کرده بود از عراق میرفت مکه برای حج، در هر منزلی میرسید این یک گوسفند میزد زمین و همه را مهمان میکرد، خب چقدر خوب است آدم از مؤمنين پذیرایی بکند، رسید خدمتِ امام صادق علیه السلام در مکه، حسین بن ابی العلاء بود، حضرت فرمود: (یَا حُسَیْنُ وَ تُذِلُّ الْمُؤْمِنِینَ؟)(وسائل الشیعة- الشیح حرّ العاملی- مؤسسة آل البیت عليهم السلام لإحياء التراث،قم- ج ۱۱- ص ۴۱۵)، مؤمنين را ذلیل میکنی؟ گفت: آقا من چه کردم؟! من پذیرایی کردم از آنها! من با پول و جان و همه چیزم به اینها خدمت کردم! حضرت فرمود در این کاروان کسانِ دیگری هم بودند اینها هم مردم به آنها رجوع میکردند اما، حالا این را من اضافه میکنم، اینها چلو خورشت میتوانستند بدهند تو چلو کباب دادی اینها چلو کباب نمیتوانستند بدهند تو چلو کباب دادی مرجعیتِ اینها را پیشِ مردم از بین بردی، با این کارِت آنها را ذلیل کردی مؤمنين را خوار کردی با این کارِت! خیلی حرف است آدم پول خرج کند اطعام بکند پذیرایی بکند بعد هم موردِ عتابِ امامش قرار بگیرد! خیلی باید در رعایتِ آن شرایطِ عالی که آدم میخواهد حرکت کند شیطان خیلی آنجاها زیرکانه عمل میکند! به مقدارِ تأثیرِ عمل آن هم قدرتمندانه عمل میکند لذا لوازمِ کارمان را خیلی باید مراقب باشیم والّا کار ظاهرش خیلی خوب است اما به لوازمش که دور از نگاهِ اولی هستش، کسی به ذهنش نمیرسید که عدهای اینجا تخطئه شده باشند ناراحت شده باشند دلشان گرفته باشد بعد امام است که از اسرارِ همه مطلع است بیاید یارِ مؤمنش را که قصدش هم خوب بوده اینجوری عتابش بکند تا یاد بگیرد بعد به ما هم برسد ما هم یاد بگیریم که حواسمان به لوازمِ کارهایمان هم باشد، لذا حرکت در مسیرِ الهی و حرکتِ کمالی خیلی مراقبت میخواهد که آدم فعلش هم خودش را انگشتنما نکند هم تخطئهی کسی را به دنبال نداشته باشد، من مینشینم تهِ مجلس هرچه حساب میکنم [میبینم] نه، آن وقت ناخودآگاه چه میشود؟ چند تا مثلاً جوانتر از من نشستند صدرِ مجلس، درست است؟ بعد مردم میگویند ببین تو رو خدا آن دنیاطلب است نشسته صدرِ مجلس این آدم خوبی است [رفته آخرِ مجلس]، اگر کارِ من نتیجهاش این بشود با اینکه من مأمور به این بودم روایت هم میفرماید همیشه تواضع این است که بنشینی در جاییکه دونِ منزلتت هست و از آن شأنت کمتر است بنشین آنجا، خدا رحمت کند آقای بهجت ختم میرفت من یادم نمیرود این مسجد محمدیه بود قبلاً حالا شده داخلِ حرم، مسجد محمدیه سه راه موزه بود دیگر خیلی از ختمها آنجا بود، آقای بهجت که میرفت از در که میرسید اصلاً کوچولو هم بود خیلی در چشم نبود بدونِ اینکه دیده بشود مینشست پشت در بعد سرش را هم میگرفت پایین هیچکس هم او را نشناسد، دورِ عبایش را میگرفت و سرش هم پایین بود، بعد من همان نزدیکها نشسته بودم دیدم شاید هفت هشت بار مردم که میآمدند میرفتند میخوردند به ایشان عمامهاش میافتاد زمین بعد عمامه را دومرتبه برمیداشت میگذاشت سرش دوباره کسِ دیگری به او میخورد چون جلوی راه نشسته بود هیچکس هم نمیدید ایشان را و نمیدانستند [ایشان اینجا نشسته]، ولی کسی این را نمیفهمید کسی نمیدانست، اگر مراقب باشیم که در کار خیلی ظرائف هست. خب حالا من اصلاً اینها را نمیخواستم بگویم. (لاَ وَ لَكِنِّي أَخْشَى أَنْ تَتُوقَ إِلَيْهِ نَفْسِي)، امیرمؤمنان حلوا را نخورد [فرمود] میترسم میلم به این بکشد دیگر، از این به بعد چه باشم؟ میل داشته باشم به آن، همین میل داشتن در مرتبهی تعالی چه میشود؟ یک عیب است برای مؤمنی که میخواهد حرکت بکند. میفرماید: (ثُمَّ تَلاَ “أَذْهَبْتُمْ طَيِّبٰاتِكُمْ فِي حَيٰاتِكُمُ اَلدُّنْيٰا”)، خوشیهایتان را چشیدید دیگر، تمام شده رفته دیگر، “أَذْهَبْتُمْ طَيِّبٰاتِكُمْ فِي حَيٰاتِكُمُ اَلدُّنْيٰا” (احقاف/ ۲۰)، در دنیا خوشیهایتان را چشیدید؛ یک دفعه یک کسی گفت من دیدم، اگر آدم اینجوری فکر کند خیلی آدم ضایع میشود دیگر، میگفت فکر کن این همه کارهایی که برای خدا کردی چقدر پولش میشود؟! نماز خواندی، الآن نمازِ استیجاری معلوم است چند است دیگر، قیمت دارد معلوم است بگو انقدر، روزه گرفتیم استیجاریاش معلوم است قیمتش چند است بگو آنقدر، درست است؟ همه را جمع بزن ببین چقدر میشود، اگر خدا بخواهد پولش را بدهد به ما چقدر میشود، هیچی نمیشود! به اندازهی یک دانه چشمی که خدا به آدم داده هم نمیشود، شاید به اندازهی موی سرهایمان که الآن بخواهی بروی بکاری اگر یک موقع کم مو باشی از آن کمتر میشود این کارهایی که ما کردیم، بعد فکر میکنیم کوه قاف را ما فتح کردیم با این کارهایمان! همچنین برای خدا سینه ستبر کنیم که خلاصه ما بودیم! حواسمان باشد. من حالا میخواستم اینها را مقدمه کنم برای یک بحثِ دیگری.
امام باقر علیه السلام میفرماید که: (قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلّم)، حضرت فرمودند که: (جَاءَنِي مَلَكٌ فَقَالَ)(بحارالانوار- همان- ج ۷۰- ص ۳۱۸)، یک ملکی آمد عرض کرد به پیغمبر که: (رَبُّكَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ )، خدا به تو سلام میرساند (وَ يَقُولُ لَكَ إِنْ شِئْتَ جَعَلْتُ لَكَ بَطْحَاءَ مَكَّةَ رَضْرَاضَ ذَهَبٍ)، اگر بخواهی میتوانم تمام شنها وخاکهای مکه را، آنجا خاک کمتر است سنگی است دیگر، اگر بخواهی تمامِ شنهای آنجا را میتوانم برای تو طلا کنم برای تو باشد، طلا کنم برای تو هم باشد. این رضراض ذهب آنچه که زیرِ پاست آدم به آن بیاعتنا است از رویش رد میشود یعنی له هم میکند آن را؛ خدا رحمت کند آقای بهاءالدینی را، آیتالله بهاءالدینی رحمت الله علیه رضوان الله تعالی علیه ما جوان بودیم آمده بودیم قم اولین بار هم که رفتیم خدمتِ ایشان شاید همان یکی دو روزِ اول هم بود که آمده بودیم رفتیم محضر ایشان [در] حسینیهشان هفت تا هشت تا پیرمردی نماز میخواندند در این تکیه سفیدها یک آقایی هم بود یک آب بیدمشکی میداد یعنی آبی بود یک ذره هم بیدمشک در آن چشانده بود بعد به هرکسی هم که میداد این آب را که میخورد نصفش که میماند میریخت در پارچ دوباره برای بعدی میریخت یعنی تبرک بود همهاش، از همه تبرک بود، یک لیوان داشت به هر کسی میداد اگر دو قطره هم مانده بود عمداً آن را برمیگرداند درونش دوباره برای بعدی میریخت، خب بعد ما دیدیم نماز تمام شد و آقا هم رفتند در یک اتاقی دری باز بود از آنجا [رفتند]، آن شش هفت تا هم رفتند من و آن دوستمان دیدیم در باز است رفتیم داخل نشستیم دیدیم آقا نشسته پای یک سماوری خودش تنهاست پایش را هم انداخته روی پایش خلاصه مشغول بود، بعد ما دیدیم تنهاست رفتیم اجازه گرفتیم و رفتیم داخل نشستیم، قبل از اینکه ما حرفی بزنیم ایشان شروع کرد [و گفت] خیلی این طرف آن طرف نزنید خبری نیست، حالا ما این طرف آن طرف خیلی زده بودیم هرجایی را بگویید هر کسی را شنیده بودیم هر کسی را میفهمیدیم در شهرهای دیگر رفته بودیم ببینیم چه خبر است، بعد ایشان گفتند خیلی این طرف آن طرف نزنید خبری نیست، اگر شما نسبت به طاعات الهی و حفظ از معصیت قدم بردارید فقط همین را، این خیلی مهم بود میخواستم این را بگویم، همهی ارزشهای دنیا زیرِ پاهایتان مثل سنگی که خاکی که روی آن پا میگذارید میروید اصلاً به آن توجه میکنید؟ فرمودند همهی ارزشهای دنیا پیش شما اینجوری میشود، بعد فرمودند اینها شنیدههای من نیستش اینها تجربههای من است که دارم به شما میگویم، یعنی شده، من خودم اینجوری هستم، اینها خلاصه مشهودِ من است که دارم به شما میگویم؛ اینجا که رضراض آمد یادِ آن پاگذاشتنِ آیتالله بهاءالدینی که فرمودند که همه چیز ارزشش مثل آن [خاک باشد]، میگوید این خاک و سنگ است که پامیگذارید آنقدر بیارزش است میتوانم بکنم برایت باارزشترین، میخواهی؟ به پیغمبر فرمود، حالا ما باشیم میگوییم خب خوب است که میگیریم صدقه میدهیم الآن میگیریم میدهیم نهضتِ مقاومت، خرج میکنیم آنجا، بالأخره یک محملی درست میکنیم برای اینکه مالِ ما بشود دیگر؛ بعد میفرماید: (فَرَفَعَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَأْسَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَقَالَ)، جواب را هم به این مَلَک نداد جواب را به چه کسی داد؟ این ملَک آمده بود این پیغام را آورده بود اما میگوید پیغمبر سر را به آسمان بلند کرد به خدا عرض کرد که: (یا ربِّ)، این خیلی زیباست! یعنی حالِ پیغمبر که ملَک این پیام را داد یک دفعه بهاصطلاح در این گفتگو آنچنان اوج گرفت بیواسطه با خودِ خدا حرف را زد نه با واسطه، اینها حرف دارد بیان دارد؛ بعد فرمود: (يَا رَبِّ أَشْبَعُ يَوْماً فَأَحْمَدُكَ وَ أَجُوعُ يَوْماً فَأَسْأَلُكَ)، خدایا یک روز سیر باشم صفاتِ شکر در وجودم تجلی پیدا کند یک روز گرسنه باشم صفاتِ درحقیقت تقاضا و صبر در وجودم تجلی پیدا کند، یک روز بخواهم یک روز هم شاکر باشم؛ خیلی زیباست! روایات بعد از این هم روایات قشنگی است اما حالا از اینجا با این چند دقیقهای که ممکن است باقی مانده باشد اگر یک گریزی بزنیم: ما یک قدری، یک قدری کمتر از آنکه ممکن است مصرف کنیم بعد به اندازهای که میتوانیم از یک مؤمنِ مکروبی که سختی به او رسیده دستگیری کنیم. الآن جریانِ غزه و لبنان خیلی عظیم است! واقعاً الآن رفتنِ جهادی هنوز خیلی شاید بهاصطلاح لازم نشده در آنجا چون هنوز جبههی فعالی در درگیریِ رو در رو نیست بمبارانهاست، اما جبههی اقتصادیاش برای ما مهمتر است نه برای آن کسیکه کمک به او میشود، آن کسیکه کمک به او کمک میشود خیلی مهم است، درست است؟ اما مهمتر از آن این است که ما کمک میکنیم. بگذارید این روایات را از خودِ درحقیقت کتاب بحار [بخوانم]، در جلد هفتاد و چهارم بابی دارد در باب اطعام مؤمن، بعد در بعضی از روایات که در این باب هست خیلی زیبا میفرماید: یک کسی میآید پیش حضرت عرض میکند که آقا من مثلاً خیلی اهل پذیرایی هستم و خیلی خودم و خانوادهام و همه در خدمت مهمانان مؤمنی که میآیند (هستیم) و کمک بکنیم، (ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ)، این یک روایت هم نیست روایت شبیه به این خیلی زیاد است؛ میفرماید که: (ذَكَرَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَصْحَابَنَا فَقَالَ كَيْفَ صَنِيعُكَ بِهِمْ)(بحارالانوار- همان- ج ۷۴- ص ۳۸۴)، چه جوری با مؤمنين تا میکنی؟ ذکرِ اصحاب و اینها شد، (فَقُلْتُ وَ اَللَّهِ مَا أَتَغَذّى وَ لاَ أَتَعَشَّى)، من غذا نمیخورم، نه صبحانه و ناهار و نه شام و اینها، (إِلاَّ وَ مَعِي مِنْهُمُ اِثْنَانِ أَوْ ثَلاَثَةٌ أَوْ أَقَلُّ أَوْ أَكْثَرُ)، اقلاً دو سه تا از مؤمنين را با خودم همراه میکنم، (فَقَالَ فَضْلُهُمْ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَكْثَرُ مِنْ فَضْلِكَ عَلَيْهِمْ)، فضل آنها بر تو که میآیند از غذای تو میخورند از فضلِ تو که آنها را مهمان میکنی و پذیرایی میکنی بیشتر است، خیلی جالب است! میگوید او فضیلتش بالاتر است، (فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَكَيْفَ ذَلِكَ)، چه جوری ممکن است؟! (وَ أَنَا أُطْعِمُهُمْ طَعَامِي)، خرج میکنم برایشان، برایشان غذا آماده میکنم، (وَ أُنْفِقُ عَلَيْهِمْ مَالِي)، پول خرج میکنم، (وَ أُخْدِمُهُمْ خَادِمِي)، همهی امکانات هم صرف پذیرایی [از آنها میکنم!]، در روایت دیگری دارد تمام اهل بیتِ خانهی من به کار میافتند برای این پذیرایی، (فَقَالَ إِذَا دَخَلُوا دَخَلُوا بِالرِّزْقِ اَلْكَثِيرِ)، آن کسیکه وارد خانهی تو میشود با خودش رزق کثیر را میآورد، (وَ إِذَا خَرَجُوا خَرَجُوا بِالْمَغْفِرَةِ لَكَ)، گناهانت را با خودش میبرد پاک میکند، چه میخواهی دیگر؟! تو به او غذا پذیرایی کردی اما او چه کار کرده با تو؟ هم روزی آورده هم گناهانِ تو را برده؛ حالا نظیر این روایت خیلی زیاد است. این آمدنِ در خانه یک بحثش است که خیلی مهم است آمدن که اگر کسی میتواند در خانه پذیرایی بکند اما اگر در خانه هم امکانپذیر نیست روایات دیگر ناظر بر این است که اگر ما توانستیم نهضتی راه بیندازیم هم برای خودمان هم برای دیگران هم بتوانیم این را جهانی کنیم، یعنی فشاری که ظالمان آوردند بعضی از شیعیان و مسلمانها را در به در کردند و از خانه مجبور شدند خارج بشوند بروند جاهای دیگری در سختی قرار بگیرند امکانات برایشان کم باشد، آدمهای شریفی بودند آدمهای متمکنی بودند ولی مجبور شدند همهی زندگی را رها بکنند آن هم در دفاع از مقاومت در همراهی با مقاومت که خودش یک اجرِ عظیم است نحوهای از جهاد است اگر خلاصه بهاصطلاح این کار را که آنها دارند میکنند کمترین کاری که از ما برمیآید این است که چه کار بکنیم؟ ما یک قدری از خرج و خوراک خودمان اگر اندازهمان است بیش از این هم نداریم کم کنیم اینجاست که اگر این کار را کردیم میفرماید که اگر کسی نسبت به مکروبی که سختی به او رسیده اگر کسی نسبت به کسیکه در فشار قرار گرفته باشد یک گشایشی انجام بدهد خدای سبحان در بهشت برای او بیت قرار میدهد، بیت قرار دادنِ در بهشت یعنی چه؟ یعنی دیگر مهمان نیست ساکن میشود آنجا صاحبِ خانه میشود آنجا دیگر مهمان نیست، این نگاه، حالا ببینید در روایات اینجوری آمده: (عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي اَلْمِقْدَامِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ)(همان، ص ۳۶۳)، امام باقر علیه السلام به من فرمود: (يَا بَا اَلْمِقْدَامِ وَ اَللَّهِ لَأَنْ أُطْعِمَ رَجُلاً مِنْ شِيعَتِي)، اگر یکی از شیعیانِ ما را شما اطعام بکنید (أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُطْعِمَ أُفُقاً مِنَ اَلنَّاسِ)، یک شیعه را اطعام بکنی از اینکه یک افقی از مردم را اطعام بکنی بالاتر است، (قُلْتُ كَمِ اَلْأُفُقُ)، افق از مردم یعنی چند نفر؟ یعنی چقدر؟ (قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ)، صد هزار نفر، یک شیعه را اطعام بکنی از صد هزار نفرِ دیگر بالاتر است؛ بعد دنبالش دوباره از امام باقر علیه السلام (قَالَ: لَأَنْ أُطْعِمَ رَجُلاً مُسْلِماً)(همان)، آنجا بود شیعهی ما را، (لَأَنْ أُطْعِمَ رَجُلاً مُسْلِماً)، اگر کسی یک رجلِ مسلمی را اطعام بکند (أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أُعْتِقَ أُفُقاً مِنَ اَلنَّاسِ)، یک افقی از مردم را آزاد کند، (قُلْتُ وَ كَمِ اَلْأُفُقُ)، سؤال کردم اینجا افقِ از مردم که آزاد بشوند چند نفر هستند؟ (قَالَ عَشَرَةُ آلاَفٍ)، ده هزار نفر. ما نمیدانیم یعنی چه! یک مؤمنی از شیعیان اگر ما اطعامش بکنیم، تازه اینجا نگفته که این معسِر باشد و در سختی و تنگنا و جوع باشد، نگفته، گفته فقط چه کار بکنی؟ اطعامِ یک مؤمن، در روایات دارد اگر معسِر هم باشد یعنی سخت باشد برایش، مکروب باشد، اگر برایش مشکل باشد، اگر گرسنه باشد این ضرب در خلاصه یک عددهای بالاتر و عظیمتری میشود، خودِ اطعامِ مؤمن این اجر را دارد اگر این مؤمن گرسنه باشد [که خیلی بیشتر است]، بعد یک جا تعبیر روایت است مثلِ زنده کردنِ همهی مردم است یک گرسنهی مؤمن را سیر کردن؛ اگر ما باورمان بشود روایت راست است خیلی فرق میکند نگاهِ آدم؛ آن وقت اگر انسان حالش به جوری بشود خودش یک موقع به قدری که میتواند کمک بکند یک موقع نهضتی در کمک راه میاندازد، یعنی میآید چه کار میکند؟ این طرف و آن طرف میزند، با این تماس میگیرد، راه پیدا میکنند، کانال تشکیل میدهند، مردم اعتمادِ بیشتر کنند، نتایج را میگویند، عدهای را برای این کار [برمیانگیزانند]، یک دفعه میبینی یک سازمانی [تشکیل شد]، آن هم بهخصوص اگر که قدرت پیدا کند آدم یک حالِ جهانی برای این ایجاد کند که مردم بخواهند کمک بکنند در نگاهِ جهانی، یعنی آن چیزی که دشمن میخواست تبدیلش کند به یک فشار تبدیل بشود به یک نهضتِ تبیین که اینها را اینجور آواره کردند و اینها در سختی هستند و هرکسی خودش را دخیل ببیند در این که کمک بکند تا این دخیل شدن باعث میشود بغضش نسبت به دشمن شدیدتر بشود به آن ظالمی که این کار را کرده بیشتر بشود و محبتش دربارهی مؤمنين چه بشود؟ شدیدتر بشود دیگر، این خودش اتصالِ بین مؤمنين را در نظامِ جهان ایجاد میکند؛ دنبال کارِ جهانی باشیم، راضی به کار فردی و یا جمعیِ کوچک نباشیم، قصدِ آن را بکنیم حالا هرچقدر توانستیم موفق شدیم. این یک روایت شریف است. در یک روایت شریف دیگری میفرماید: (لَأَنْ أُطْعِمَ مُؤْمِناً)(الکافی- الشیخ الکلینی- المحقق/ المصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی- دارالکتب الاسلامیة،تهران- ج ۲- ص ۲۰۳)، امام صادق علیه السلام در کافی شریف، (لَأَنْ أُطْعِمَ مُؤْمِناً مُحْتَاجاً)، اینجا مُحْتاجاً را دارد، (أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَزُورَهُ)، پیشِ من محبوبتر از این است که بروی او را زیارت کنی؛ چون در زیارتِ مؤمن نسبت به مؤمن خیلی فضایلِ عظیمی ذکر شده که مَن زار مؤمناً کَمَن زار الله یا کَمَن زار ایایَّ، حدیث قدسی است، [من روایت را به این شکل پیدا کردم: وَ عَن أبى عَبدِاللّه عليه السلام قالَ: مَنْ زارَ اَخاهُ فى اللّه قالَ اللّه اِيّاىَ زُرْتَ وَ ثَوابُكَ عَلَىَّ وَ لَسْتُ اَرْضى لَكَ ثَوابا بِدوُنِ الْجَنَّةِ. الجواهرالسنیة فی احادیث القدسیة- الشیخ الحرّ العاملی- منشورات مکتبة المفيد، قم- ص ۳۳٨] مثل کسی است که من را درحقیقت زیارت کرده، خدا میفرماید. اینجا میفرماید: (لَأَنْ أُطْعِمَ مُؤْمِناً مُحْتَاجاً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَزُورَهُ وَ لَأَنْ أَزُورَهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُعْتِقَ عَشْرَ رِقَابٍ)، اگر برود دیدنش مثل ده تا آزاد کردنِ بنده است اگر اطعام بکند مؤمنِ محتاجی را از این هم بالاتر است. خب یک مؤمن آزاد کردن در تمامِ اعمالی که آن مؤمنِ آزاد شده انجام میدهد که انسانِ گرفتاری بوده، حالا بگویید امروز زندان بودن، که این وقتی میآید آزاد میشود قدرت بر عمل پیدا میکند، میگوید هر عملِ صالحی انجام بدهد پایِ تو هم نوشته میشود، درست است؟ بعد میگوید این محتاجی که جائع است اگر [اطعامش] بکنی از آن بالاتر است. خیلی زیباست اینها! باور به اینها باعث میشود برای انسان حرکت ایجاد بشود. حالا یکی دو تا روایتِ دیگر میخوانم الآن تمام میکنم. در یک روایتِ دیگری است، این البته سندش به قوتِ آنها نیست در کافی شریف هم نیست. (قالَ الله عزَّ وَ جلَّ:)(الترغیب و الترهیب- عبدالعظیم المنذری- المحقق: ابراهیم شمس الدین- دارالکتب العلمیة،بیروت- ج۲- ص ۳۷)، پیغمبر اکرم حدیث قدسی نقل میکند، پیغمبر میفرماید که خدا فرمود: (يابنَ آدمَ، مَرِضتُ فلَم تَعُدْني)، من مریض شدم نیامدی عیادتم، (قالَ: ياربِّ، كيفَ أعودُكَ وأنتَ رَبُّ العالَمينَ)، مگر شما هم مریض میشوی؟! نمیشود که! (كيفَ أعودُكَ وأنتَ رَبُّ العالَمينَ)، من کجا خدا کجا؟! (قالَ: أما عَلِمتَ أنّ عَبديَ فُلانا مَرِضَ)، یک بندهی من مریض شده بود (فلَم تَعُدْهُ أما عَلِمتَ أنّكَ لَو عُدتَهُ لَوَجَدتَني عِندَهُ) [حدیثی که من پیدا کردم کمی متفاوت است و به همین شکلی است که نوشتم که البته در معنا و مفهوم روایت تأثيرگذار نیست و ادامهی روایت هم به همین صورت است]، اگر رفته بودی عیادتش من را پیشِ او مییافتی. بعد میفرماید: (استسقيتك فَلم تَسْقِنِي)، من از تو طلبِ آب کردم ولی تو به من آب ندادی سیرابم نکردی من را رفعِ تشنگی نکردی، (قَالَ يَا ربِّ وَكَيف أسقيك وَأَنت ربّ الْعَالمين)، خدا که تشنه نمیشود که! (قَالَ استسقاك عَبدِي)، یک بندهی من آب میخواست (لو سقيته وجدت ذَلِك عِنْدِي)، اگر او را سیراب کردی من را پیشِ او پیدا میکردی، همانجایی که داشتی او را سیراب میکردی، (استطعمتك)، من طلب طعام کردم از تو (فَلم تطعمني)، به من غذا ندادی، (قَالَ يَا ربّ كَيفَ أطعمك وَأَنت رب الْعَالمين قَالَ أما علمت أَنه استطعمك عَبدِي فلَان فَلم تطعمه أما علمت أَنَّك لَو أطعمته لوجدت ذَلِك عِنْدِي)؛ خیلی اینها زیباست دیگر! یعنی شما وقتی دارید اطعام میکنید میفرستید پول را درحقیقت یک مؤمن و مسلم که دارد اطعام میشود این اجابتِ دعوتِ حق است خدا میگوید اینجا همان جایی است که اگر من بنده بودم وقتی من را سیر میکردی یا سیراب میکردی یا رفعِ حاجت میکردی چقدر من خوشحال میشدم، درست است؟ اگر یک بندهای بودم، میگوید همان حال را منِ خدا نسبت به سیر کردنِ بندهام و رفعِ تشنگیِ بندهام بالاترش را نسبت به تو دارم، من را آنجور خرسند و مسرور مییابی. آن وقت خرسندی خدا که انفعال نیست خرسندی خدا چه چیزی ایجاد میکند؟ برای انسان رشد ایجاد میکند، توفیق ایجاد میکند، انسان قرب پیدا میکند به خدای سبحان، لذا در روایات خیلی دارد که از فرصتهایی که پیش میآید برای جریانِ اطعام کمالِ استفاده را بکنید. لذا ببینید دو سه تا آیه را میخوانم تمام میکنم: “إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ”، اینها ایمان به خدای عظیم ندارند، “وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ”، اینها شوقی به اطعام کردن مساکین ندارند، کوششی بر این ندارند، “فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ”، برای اینها امروز فقط حمیم است، آتش است (حاقة/ ۳۳-۳۵)، خیلی سخت است! یعنی اگر کسی بیتفاوت بود یا آنجا که دارد سیّد بحرالعلوم بعضی بزرگان دیگر هم نقل میکنند که وقتی خدمت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف رسید و حاجاتش برآورده شد و بعد آخرش عتاب کرد حضرت به سیّد بحرالعلوم که سیّد دیشب تو سرِ سیر بر زمین گذاشتی یکی از همسایههایت گرسنه بود چرا؟ عرض کرد آقا من خبر نداشتم، گفت اگر خبر داشتی که از ولایتِ ما خارج بودی، عتابت میکنم چرا خبردار نشدی؛ حالا اگر ما خبردار باشیم که کسی گرسنه است از شیعیان راهی هم برای رساندنِ اطعامِ غذا برای او هست اگر اقدام نکنیم یا اگر خودمان نمیتوانیم دنبالِ راهی برای اینکه دیگران را تشویق به این [کار بکنیم]، یک موقع یک کسی ندارد اما میتواند به ده نفر رو بزند جور کند میتواند آن کار را بکند، میتواند به پدر و مادرش بگوید به بزرگتری بگوید به کسِ دیگری بگوید جور کند میگوید میتواند پس این کار را بکند این هم حساب میشود. بعد دنبالش آیهی دیگری میفرماید که: “وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ”، از این طرفش، “عَلَىٰ حُبِّهِ”، علی حبِّ طعام، با اینکه این طعام را نیاز داشتند، گرسنه بودند؛ اگر میخواهیم اطعام کنیم با این نگاه بگوییم مولای ما این کار را کرده فاطمه سلام الله علیها این کار را کرده امیرالمؤمنین این کار را کرده امام حسین و امام حسین علیهما السلام این کار را کردند، با اینکه روزه بودند گرسنه بودند اما “وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ”، با اینکه نیاز داشتند نه سرِ سیری نه اضافهی غذایشان را، “وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ”، با این نگاه اصلاً اثرِ این انفاق خیلی عظیم میشود، بگوییم خدایا ما نگاه به مولایمان میکنیم یاد بگیریم همانجور قدم برداریم، نگاه میکنیم قدم کجا گذاشته این را قرآن ذکر کرده که اینجور قدم برداشتند، “َيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا- إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا” (انسان/ ۸-۹). یا در آیهی دیگری در سورهی مدثّر: “مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ”، وقتی از جهنمیها میپرسند که چه شما را انداخت در جهنم؟ آن هم سقَر، یکی از وادیهای درحقیقت عظیمِ جهنم، “مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ- قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ”، نماز نمیخواندیم، “وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ”، نسبت به بقیه بیتفاوت بودیم، کسی گرسنه بود برای ما مهم نبود، بعد دنبالش میفرماید: “وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ” (مدثّر/ ۴۲-۴۵)، دنبال عیب یابی بودیم، حرف دربیاوریم برای مردم، “نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ”، این سه تا خصوصیت باعث شد که ما بیفتیم در سقَر؛ آنهایی که ما خودمان میخوریم رفته. حضرت یک جایی رسیده بودند یک زبالهی متعفنی [بود] گفت بیایید نگاه بکنید دنیایتان این است، همه جا گل و بلبل و سنبل بوده اینها عبور میکردند از یک جایی کنّاسها داشتند چاه را میکندند یکی از یارانش دماغشان را گرفتند که مثلاً چه [بوی بدی میدهد] گفت اینها باید دماغشان را از شما بگیرند شما اینها را اینجوری کردید، اینها که همه روح و ریحان بودند توسطِ شما [اینگونه شدند]، اگر حواسمان باشد آن چیزی که مصرف میشود که میشود این، آن چیزی که انسان میفرستد میماند، اگر با این نگاه [نگاه کنیم] آن وقت باور میکنیم که آن وقت چقدر از خودمان بکَنیم، این همان است که دیگر حُلو و حامض برای انسان شیرین نمیشود. “فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ”، چه کسی میتواند از آن عقبه عبور کند؟ “وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ”، چه میدانی آن عقبه چقدر سهمگین است؟! “فَكُّ رَقَبَةٍ”، یا آزاد کردنِ یک عدهای است که گرفتارند، “أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ”، یا اطعام کردن در روزی است که سخت است کم است مردم گرفتارند، درست است؟ مَسْغَبَةٍ یعنی روزِ گرفتاری، قحطی، روزِ فشار، “يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ”، یک یتیمی که پدرش شهید شده از دنیا رفته در بمباران است، “يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ”، حالا یتیمی که آشنا باشد خویشاوند باشد، “أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ”(بلد/ ۱۱-۱۶)، مسکینی که به خاک افتاده، بمباران شده هستیاش را از دست داده حالا باید دلشورهی چه چیزی را هم داشته باشد؟ اطعامِ اگر فرزندی از او باقی مانده یا خودش هست، ما نباید بگذاریم؛ در یک روایت میفرماید اگر شما شیعیان در اطعامِ شیعیان و مؤمنان و مسلمانان اقدام نکردید و این شیعه مجبور شد برای رفع گرسنگیاش رو بزند و رجوع بکند به کافری این حیاتش را گرفتی از او چون میل به او در دلش پیدا میشود که کمکش کرده، تو او را کشتی، خیلی تعبیرِ سختی است! یعنی یک تکلیف سنگینی است. انشاءالله خدای سبحان به ما کمک کند که باور [بکنیم] اینها راهِ نجات است، راهِ نجات فقط این نیست که انسان بنشیند ذکر بگوید، آن هم لازم است، دعا بکند، لازم است، جلسات دعا هم کمک میکند حتماً لازم است اما تنها این کافی نیست، هر کسی هم به قدرش، یک کسی میگوید من روزی ۱۰۰ تا تک تومانی میتوانم، میگوید عیب ندارد همین قدر را بریز، یک کسی میگوید من روزی ۱۰۰ هزار تومان میتوانم خب بریز، یک کسی بالاتر میگوید بریز عیب ندارد، اگر ما یک همچنین نهضتی را راه انداختیم آنها بر ما فضیلت دارند که قبول کردند تا ما به این واسطه چه بشویم؟ کمال پیدا بکنیم، اطعامِ آنها باعث میشود رزق بهسویِ ما جلب میشود و ثانیاً مغفرت برای ما ایجاد میشود که این دو کمال در اثرِ این کار است.
از حضار:[۴۳:۰۸] ببخشید یک پیشنهاد عملی من میخواستم حالا طبق صحبت شما [بکنم]، کسانیکه ماشینهای خوب دارند، مثلاً الآن دولت به ما ماشینِ صفر داده ما ماشینمان را بفروشیم یک مدل پایینتر بگیریم پولش را بدهیم به [آنها].
استاد: خوب است که گفتید حالا به اینجور: کاری نکنیم که در خانه حرَجی اختلافی ایجاد بشود یعنی الآن خانم بگوید حالا که اینجوری است من همهی طلاهایم را میخواهم بدهم بعد شوهرش بگوید که من مخالفم بعد دعوا بشود، بعد به جای اینکه بخواهیم یک اصلاحی بکنیم رشد و قربی ایجاد بشود چه بشود؟ دعوا راه بیندازیم این بگوید من میخواهم بدهم، بنده خدایی آمد از من پرسید خانمِ من میخواهد همهی طلاهایش را بدهد چه کار کنم؟ یعنی معلوم بود که، این هم یک طلبهی ساده حالا یک چیزی هم که او دارد بالأخره، گفتم حالا شما یک قسمتی از طلاهایش را از او بخر پولش را به او بده او بدهد برای این کار که ترازی کنید با این کار که اختلاف هم ایجاد نشود. پیشنهادهایی [مثل پیشنهادِ شما] شخصی است، یک کسی با خانمش و همهشان با هم توافق داشتند حرَج هم نمیافتادند چون این موارد متعدد است دائماً آدم باید برای همهی این موارد هم آمادگی داشته باشد، این هم درحقیقت یک قدری فشار آوردن معلوم بود که در این باید باشد یعنی آدم اضافه را هم فقط میدهد هم عیب ندارد خوب است اما یک قدری از فشار هم درونش هست، حالا هرکسی میبیند یک طوری میتواند، درست است؟ در عین اینکه به حرَج مبتلا نشود انسان.
از حضار: [۴۴:۵۳] ببخشید یک نکته، الآن ایامی است که مراسم هست مثلاً هفتهی آینده میلاد آقا امام حسن عسکری علیه السلام، بعضی حتی پول هم جمع میکنند میخواهند مثلاً یک جشنی هم بگیرند آیا تزاحمِ اینها جایز هست مثلاً پولی که ما بیاوریم به سمت مردم لبنان؟
استاد: ببینید در عین حال یک کاری بکنیم که ایامِ الهی فراموش نشود، ممکن است بگوییم اگر قبلاً ما مثلاً شام میدادیم، مثلاً میگویم ناهار میدادیم و جشن میگرفتیم الآن جشن را میگیریم شیرینی میدهیم پولِ شامش را میدهیم آنجا مثلاً، که این فراموش نشود اما در عین حال کمک به آنجا هم بشود. ببینید باید یک تعادلی را رعایت کرد اگر ما بعضی از جاها را خراب کردیم بعداً درست کردنش دوباره خیلی سخت میشود، ما یک کارهای بادوامی داریم مثل همین بزرگداشتها اما میتوانیم در عین اینکه بزرگداشت را داریم یک خرده سرِ خرج را کم کنیم و اعلام هم کنیم از مردم بیشتر هم پول جمع کنیم، بگوییم مردم اگر فقط قبلاً برای این جشن بود الآن نگاهمان جهانی است داریم نگاه جهانی میکنیم کمک میکنیم به آنجا بیشتر هم جمع میشود البته، ولی حفظِ آن جشن هم با اقلِّ مراتبش که امکانپذیر باشد و ضعیف هم نشود شکل بگیرد. خوب است این سؤالات بالأخره عملیاتیتر کردنِ مسأله است اما در عین حال مراقب باشید که سبب اختلاف نشود، طوری حکیمانه باشد قوامِ خانواده را به دنبال بیاورد، الگوسازی بشود، نگویند اینهایی که اهلِ کمک هستند خودشان اختلاف ایجاد شد و الآن زدند به همدیگر و قهر و غضب شدند، نه، یک جوری باشد همه بگویند به به! این چه خانهای شد! کمک کردند وضعشان هم بهتر شد، شرایطشان هم عالیتر شد، همه چیزشان هم بهاصطلاح باحالتر شد، عشقشان هم در خانه بیشتر شد؛ اینجوری باشد خیلی خوب است.
انشاءالله خدای سبحان کمک کند به همهمان.
تا آقای ملکیِ عزیز تشریف میآورند تا استفاده کنیم از ایشان یک صلوات بلند مرحمت کنید.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
در این مورد یک بازخورد بنویسید