درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیهالسلام)
موضوع جلسه: «شرح حدیث معراج»
فصل: زهد (3)
موضوعات مطرح شده: 5:00 ولایت، حقیقت نعمت 7:00 معصیت، دور کنندهی نعمتها 8:00 دلبسته کردن دیگران به انقلاب 14:00 برود بر نمیگردد! 20:00 انقلاب سرعت رشد فساد را کم کرد 21:00 هم مسئولین و هم ما کوتاهی کردهایم 23:00 بیان نعمتها از زبان امیرالمومنین 32:00 معنای جبار بودن خداوند 34:00 رضایت خدا بالاتر از همسایگی با خدا!
سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
ان شاء الله که همه این صلواتها، «طيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لأِنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنا»[1] را برای ما آشکار بکند. بحثی که در محضر دوستان بودیم، ادامه حدیث معراج بود. اما قبل از اینکه وارد حدیث بشویم که یک فراز بسیار زیبایی از این حدیث شریف است، یک اشاره ای داشته باشیم چون دهه فجر را در پیش داریم و این، نعمتی است که خدای سبحان به ما ارزانی کرده است. گاهی وقتی نعمت دوام پیدا میکند، حجاب عادت مانع میشود که انسان توجه به نعمت بکند و همین باعث میشود که وقتی توجه به بعضی نعمتها نباشد، اینها به تعبیر روایت، وحشی هستند. وحشی بودن، به این معنا است که دنبال این هستند که بروند و نباشند. علامه حسن زاده آملی(ره) میفرمودند بعضی نعمتها، بسیار ناز دارند. اینطور نیست که هر جایی، زود فرود بیایند؛ نگاه میکنند و اگر آن محل آماده و کامل بود و توجه وجود داشت، آن موقع در آنجا فرود میآیند و قرار میگیرند. اگر به آنها بی توجهی بشود، قهر میکنند و میروند. این مطلب، در روایت است و از خودم نمیگویم. در روایت شریف وارد شده است «قال علي بن شعيب دخلت على أبي الحسن الرضا(ع) فقال لي: یا علي أحسِنوا جِوارَ النِّعَمِ فإنّها وَحشِيَّةٌ ما نَأَت عَن قَومٍ فعادَت إلَيهِم»[2]. بسیار مراقب نعمتهای خدا باش؛ اینها رمنده و وحشی هستند. یعنی اگر کمی بد نزدیک به آنها بشوی و درست نزدیک شان نشوی و بی توجه به آنها باشی، اینها رم میکنند و میروند و دیگر نمیآیند. اینطور نیست که چنانچه قهر کنند و انسان کمی بگوید برگرد، قبول کنند و برگردند. نه! زود برنمیگردند. چنانکه میفرماید «أحسِنوا جِوارَ النِّعَمِ»، در روایات دارد که حقیقت نعمت، ولایت است. لذا انسان، اگر برای این حقیقت نعمت که حاکمیت ولی الهی بعنوان نازله و نیابت از آن ولی مطلق الهی است که از جمله نعمتهایی میباشد که در طول تاریخ، کم پیش آمده است تا در جایی، استقرار پیدا کند و اینطور نیست که به سادگی و راحتی، نعمت تحقق حاکمیت ولی الهی در جایی مستقر بشود و ولی الهی، بسط ید پیدا بکند. در طول تاریخ، همیشه ولی الهی بوده اما بسط ید او، بسیار نادر بوده است. این بسط ید، از آن نعمتهای کم نظیر است؛ زیرا اگر این نعمت مستقر بشود، همه افعال کسانی که تحت آن حاکمیت هستند، حکم پیدا میکند و اگر حکم پیدا کرد، همه اینها ایجاد قرب و وصال میکند. لذا انسان تحت حاکمیت ولی الهی، همه افعالش تحت حکم و مایه رشد و وصال و قرب است؛ اما در غیر از این، قرب الهی بسیار سخت میباشد و انسان باید بگردد تا حکمی پیدا کند و کاری انجام دهد تا اثری از او ایجاد بشود اما در اینجا، خوابیدن فرد در این حاکمیت به شرط اینکه تکلیفش را انجام داده باشد و سکوت و حرف زدن و راه رفتن او و هر کار فرد در این حاکمیت به شرط انجام دادن وظیفه اش و اینکه این افعال در راستای وظیفه اش باشد، همه اش کمال و قرب و وصال است. این نگاه «أحسِنوا جِوارَ النِّعَمِ»، بسیار زیبا است که حواس تان به همسایگی با نعمتها باشد! امثال این روایت، دسته ای از روایات را شامل میشود. از امیر مؤمنان(ع) نقل شده است «اِتَّقُوا اَللَّهَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ فِي نِعَمِ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلاَ تُنَفِّرُوهَا عَنْكُمْ بِمَعَاصِيهِ بَلِ اِسْتَدِيمُوهَا بِطَاعَتِهِ وَ شُكْرِهِ عَلَى نِعَمِهِ وَ أَيَادِيهِ»[3]. مراقب نعمتهای خدا که بر شما نازل آمده است، باشید. با معصیت خدا، اینها را از خودتان دور نکنید. بی توجهی و قدرناشناسی و عادت نسبت به نعمت، هر کدام نحوه ای از معصیت و ناسپاسی است. با طاعت الهی، دوام نعمت را ایجاد بکنید. بر نعمتها و ایادی الهی، شاکر باشید و شاکر بودن، به انجام وظیفه و دفاع در آنجایی است که انسان باید خدمتی بکند. در حکومت اسلامی، اگر ما بتوانیم تنها یک نفر را راضی تر نگه داریم، از ما بر بر نمیآید؟ کاری بکنیم که با محبت و خدمت مان و فعالیتی که از ما برمیآید تا برای فردی انجام دهیم، یک نفر در این حکومت، راضی تر نسبت به قبل از انجام این کار بود، بشود. نمیخواهد همه مردم را لحاظ کنید که اگر آن میشد، بسیار خوب بود اما هر کسی دنبال این باشد که اولاً حال رضایت در وجود خودش شکل بگیرد و ثانیاً یک نفر را راضی بکند و خدمت و کاری انجام بدهد به خدا بگوید چون حکومت الهی مستقر است، من بدنبال این هستم که کاری بکنم تا یک نفر، قدمی رضایتش به طرف این حاکمیت، بیشتر از قبل باشد. انسان به همین مقدار، وظیفه اش را دارد انجام میدهد و در راستای تحقق و اقامه این حاکمیت، دارد کار میکند. این میزان از انسان برنمیآید؟ یک موقع میگویيد با همه مردم اینگونه باش و فرد میگوید همه مردم در دسترس من نیست پس اولیاء الهی و حاکمان باید اینگونه باشند؛ اما همین اندازه انسان تلاش کند که بتواند در اطراف و دور و بر خودش، تأثیر بگذارد و در یکسال زحمت بکشد تا یک نفر را به این حاکمیت، دلبسته تر بکند. حضرت آقا درباره انتخابات فرمودند یک نفر را تشویق بکنید که رأی بدهد ولو به هر کسی هم که میخواهد، رأی بدهد؛ اما تشویق کنید تا شرکت بکند که این، نشان دهنده دلبستگی به انقلاب باشد که یک نفر، بیشتر شرکت کرده است. از ما بر نمیآید؟ اگر ما صد نفر باشیم، صد نفر ما، صد نفر را راضی بکند و آن صد نفر هم صد نفر دیگر را راضی بکنند و همین طور این تأثیر بصورت هرمی، مضاعف بشود، آن وقت هر کدام از ما، وظیفه مان را در رابطه با انقلاب اسلامی و قدردانی از این نعمت، انجام دادیم یا ندادیم؟ «وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ لاَ تَشْكُرُونَ اَللهَ بِشَيْءٍ بَعْدَ اَلْإِيمَانِ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ بَعْدَ اَلاِعْتِرَافِ بِحُقُوقِ أَوْلِيَاءِ اَللهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنْ مُعَاوَنَتِكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ اَلْمُؤْمِنِينَ»[4]؛ شکر خدای سبحان و رسالت رسول اکرم(ص) و ولایت اولیائش، محبوب تر از این نیست که به برادران مؤمنان تان، کمک و یاری میکنید. این کمک کردن، در راستای همان تحقق اخوتی است که این اخوت، به ولایت کشیده میشود. انسان در راستای این اخوت، به ولایت حضرات هم کشیده میشود. اینها، بسیار زیبا است! انسان به سمت هر کدام از این روایات که میرود، میبیند که همگی آنها زیبا است. از پیغمبر اکرم(ص) نقل است «أحسِنوا مُجاوَرَةَ النِّعَمِ لا تُمِلُّوها و لا تُنَفِّروها فإنّها قَلّما نَفَرَت مِن قَومٍ فعادَت إلَيهِم»[5]؛ حواس تان به نِعَم باشد که به خوبی با آنها برخورد کنید و شاکر باشید. نگذارید که آنها، از شما خسته و ناراحت شوند؛ نعمتهای خدا که از جانب خدای سبحان میآیند، خستگی و ناراحتی و شعور دارند و فکر نکنیم که تنها ما شعور داریم بلکه همه آنها شعور دارند و اگر ببینند کسی با ایشان به خوبی برخورد و برقراری ارتباط نمیکند، از انسان ناراحت میشوند. تعبیر زیبایی است! کم پیش میآید که نعمتی، از نزد انسان یا از اجتماع و قومی برود و دوباره برگردد. اگر نعمتهای اجتماعی پیش میآید، چنانچه مردم شاکر آنها نباشند و حواس شان به آنها نباشند و برخورد خوبی نکنند و مدام نق بزنند (البته منافاتی با این ندارد که انسان، منتقد باشد و کوتاهی در حاکمیت، وجود داشته باشد اما یک اصل حاکمیت داریم که باید مراقبت نسبت به این نعمت بشود که آرزوی همه انبیاء در طول تاریخ بوده است تا تحقق پیدا بکند)، یک موقع میبینید که خدای ناکرده حکومت اسلامی از دست ما میرود و شامل کشوری میشود. ما فکر نمیکنیم که چنین چیزی پیش بیاید اما بدانیم که وعده خدا اینگونه است. بعداً حسرت میخوریم که چه میشد تا ما تحت این حاکمیت بودیم؛ همانگونه که بسیاری اکنون حسرت میخورند که در ایران بودند. بسیاری از کسانی که در سایر کشورها زندگی میکنند، حسرت شان این است که کشور خودشان اینگونه بود. اما ما الان عادت کردیم و از صبح که بلند میشویم تا شب، یک ذره هم حواس مان نیست که ما در حکومت اسلامی هستیم و یک ولی خدا، حاکم مان است و بسوی خدا دعوت میشویم و دشمنان ما به جرم اینکه اهل ولایت اهل بیت هستیم و اقامه دین میکنیم، با ما دشمنی میکنند در حالیکه همه اینها، نعمت و کمال است. هر سختی که ما میکشیم که دشمنان به ما به جرم اینکه دنبال خدا و ولایت هستیم، تحمیل میکنند، عبادت و همه اینها، مایه وصال و قرب است. اما ما، قدردان نیستیم و نمیدانیم در این فضا که داریم نفس میکشیم، چه میزان کمال پیدا میکنیم. اگر این نعمت از دست برود، آن وقت خدای ناکرده برای انسان، حسرتش باقی میماند که «قَلّما نَفَرَت مِن قَومٍ فعادَت إلَيهِم». ممکن است نعوذ بالله چند صد سال طول بکشد تا دوباره شرایط برای عده ای از مؤمنین با یک رهبر الهی مهیا بشود تا دوباره این نعمت برگردد. حواس مان باشد که قدردان باشیم! در روایت دیگری از امام صادق(ع) که همه این روایات در یک سیاق میباشد، وارد شده است «أَحْسِنُوا جِوَارَ اَلنِّعَمِ وَ اِحْذَرُوا أَنْ تَنْتَقِلَ عَنْكُمْ إِلَى غَيْرِكُمْ»[6]. انسان گاهی به لبنان که میرود، میبینید وقتی نام انقلاب اسلامی نزد لبنانیها برده میشود، حسرتی دارند که شما در چنین کشوری هستید؛ با اینکه آنها هم الحمدلله توانستند تا حدودی آن قدرت اسلام و ایمان را نمایش دهند اما در عین حال حسرت شان این است. افراد دیگری هم که از سایر کشورها میآیند، میبینید که تا چه میزان حسرت دارند ولی ما قدردان نیستیم. ما تعجب میکنیم که آنها چرا گاهی تا این اندازه حسرت دارند و مشتاق هستند. دلیلش این است که آنها، آن فقدان را درک کردند و ایجاد اشتیاق در وقتی است که انسان، فقدان و نداشتن را بیابد؛ وقتی میبیند که ندارد، مشتاق میشود. ما و دوستانی که جوان تر هستند، از اول که به دنیا آمدیم، این را داشتند و بوده است و اصلاً نبودن این را فکر نمیکنیم. انسان گاهی در محضر اساتیدی بود که فکر میکرد همیشه دوام دارد؛ با خاطر راحت، میرفت و میآمد و نمیدانست ممکن است که این جلسات، تمام بشود و نباشد. بعد میبینید که حسرت یک دیدن آیت الله بهجت(ره) که چهره ایشان را نگاه بکنید و کنارشان بنشینی و در مجلس شان باشی، به دل انسان باقی میماند در حالیکه انسان، سالیانی ارتباط داشت اما قدردان و اینگونه نبود که از آن مجلس، کمال استفاده را ببرد تا بعداً این حسرت، کمتر باشد. در ادامه روایت میفرماید «أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَنْتَقِلْ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ فَكَادَتْ أَنْ تَرْجِعَ إِلَيْهِ»[7]؛ اگر رفت، دیگر نزدیک نیست که برگردد. منتهی رفتن هم گاهی تدریجی است و یکدفعه رخ نمیدهد. یعنی نعمت، مدام خودش را دارد کم رنگ تر میکند چون شاکر نبودیم. مدام کم رنگ تر میشود تا ببیند حواس ما، جمع میشود یا خیر؛ اگر حواس مان جمع شد، ممکن است که باز هم پر رنگ بشود اما اگر حواس مان جمع نشد و برای ما مهم نبود، کم کم از دست میرود. امام هادی(ع) فرمودند «ألقُوا النِّعَمَ بحُسنِ مُجاوَرَتِها وَ التَمِسوا الزِّيادَةَ فيها بالشُّكرِ علَيها وَ اعلَموا أنّ النَّفسَ أقبَلُ شيءٍ لِما اُعطِيَت وَ أمنَعُ شَيءٍ لِما مُنِعَت»[8]؛ ملاقات شما با نعمتها، به حسن مجاورت باشد و دائماً بدنبال این باشید که زیادتر بشوند. پس نعمت، کم و زیاد میشود؛ اگر انسان خواست آنرا زیاد بکند [شکر نعمت نعمتت افزون کند/ کفر نعمت از کفت بیرون کند]. نفس دوست دارد که مدام به او بدهند اما امان از وقتی که به او ندهند و منع اش بکنند! بر نفس در آنجا نسبت به آن فقدانها و ندادنها، بسیار سخت میگذرد که چرا به من ندادند. اما اگر بداند که ندادن مربوط به خود او است که وی لایق و آماده نبود و اگر آماده میشد و لایق و شاکر بود، نعمت هم باقی میماند. در روایت دیگری میفرمایند پیامبر(ص) در میان گروهی از مسلمانان بود که آیه {وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً}[9] و همچنین آیه {وَ ذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ الله إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ}[10] تلاوت شد و رسول الله(ص) فرمودند «أيّامُ اللهِ نَعماؤهُ»[11]. ایام خدا، نعمتهای خدا هستند. ایام الله زمانهایی هستند که در آن، واقعه مهمی اتفاق افتاده و نعمت مهمی برای افراد، ایجاد است. لذا این دهه فجر از ۱۲ تا ۲۲ بهمن که این حاکمیت ایجاد شده است، جزء ایام الله است که خدای سبحان فرمود {وَ ذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللهِ}. خود این، باعث شاکریت میشود که انسان، شاکر این نعمت باشد. شاید اغلب شما، زمان طاغوت را درک نکردید اما عمر ما بود که از آن موقع را درک کنیم. لذا شاید کسی که آن فقدان را درک بکند و الان را دیده و حواس خود را جمع کرده باشد، میفهمد که چه تفاوتی ایجاد شده است. وضعیت الان را با ۴۵ سال پیش که انقلاب صورت گرفت، قیاس هم نکنید بلکه در نظر بگیرید که زمان شاه، سرعت رو به فساد رفتن، چه میزان بود. یک سرعتی بود که نه سال به سال بلکه روز به روز و ماه به ماه، این سرعت فساد، محقق میشد. ۴۵ سال آن سرعت با همه امکاناتی که پیش آمده است، اگر ادامه داشت، همه چیز، رها و مناسب با آن شرایط بود. الان وضع مملکت چه وضعی باید میبود اگر آنطور ادامه پیدا میکرد؟ آن موقع را با الان و همه سدهایی که جمهوری اسلامی زده و همه کارهایی که کرده و همه قدرت ایمانی که در مردم ایجاد نموده است، قیاس کنید. باز هم آنقدر در فساد، وسایل و ابزار و شرایط و امکانات، شدید شده که وضعیت کنونی، اینگونه است که میبینیم. نمیخواهیم انکار بکنیم که وضعیت الان، سخت و دارای فساد نیست اما ۴۵ سال از آن زمانی که به قول فرمایش امام(ره) میفرمودند شراب فروشی ها در تهران، بیشتر از کتاب فروشی ها بود و با همه برهنگی و عریانی که در سال ۱۳۵۷ وجود داشت را با آن سرعت در نظر بگیرید که امروز چگونه میشد و آن را قیاس کنید که جمهوری اسلامی چه کرده و چه مقدار توانسته است مانعیت ایجاد بکند. آن وقت انسان، شاکر میشود و البته میگوید که “خدایا! من، کوتاهی هم داشته ام و باید کوتاهی های خود را جبران بکنم”. هر کدام از ما، وقتی کوتاهی های مان را ببینیم، ملاحظه میکنیم بسیاری از مشکلات مربوط به این است که همه ما، کوتاهی های مان را جبران نکردیم. این مطلب، غیر از آنکه خطاب به مسئولین هم میباشد که آنها نیز کوتاهی داشتند، هر کدام از ما هم کوتاهی داشته ایم. چند نفر از ما واقعاً قدردان نعمت انقلاب بودیم و از آن دفاع نمودیم و پای آن ایستادیم و کمک کردیم؟ یک جایی که از دست ما بر میآمده است تا کاری را بکنیم، انجام دادیم و با تمام وجود برای آن سرمایه گذاری داشتیم که مصداق {وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ}[12] باشیم؟ کجا این کار را کردیم؟ این، خودش جهاد در راه حاکمیت و سیطره بالاتر حاکمیت است. هر کسی نسبت به یک نفر از او بر میآمد که مصداق {وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنفُسِکُمْ} باشد، این کار را انجام داد یا نداد؟ این، روایات شریفی است و ادامه این روایتی که از پیغمبر اکرم(ص) خواندیم، مفصل است. ایشان میشمرد و از اصحاب شان میپرسد که نعمتها چه هستند که آنها یکی یکی جوابی مثل زن، فرزند، خانه، شغل، سرمایه و… میدهند؛ بعد از امیرالمؤمنین(ع) میپرسد «أقبل رسول الله(ص) على علي(ع) فقال: يا أبا الحسن قل فقد قال أصحابک. فقال: فكيف لي بالقول فداک أبي وأمي و إنما هدانا الله بک»[13]. امیرالمؤمنین(ع) در مقابل پیغمبر اکرم(ص)، ادب دارد و میگوید جلوی شما من چه بگویم؛ خدا، ما را به تو هدایت کرده است و هر چه داریم، از تو داریم. «قال: و مع ذلک فهات»[14]؛ پیامبر اکرم(ص) میفرمایند درست میگویی ولی تو نیز پاسخ خود را بیان کن. بعد امیر مؤمنان(ع) شروع به برشمردن میکند که نمیخواهم ادامه روایت را بخوانم و خود دوستان، این روایت زیبا را ببینند. میفرماید اولین نعمت آن است که خدای سبحان، من را خلق کرد در حالیکه چیز قابل ذکری نبودم و به ترتیب بیان میکنند و همین طور یکی یکی میشمرد که چه ميزان نعمت به ما داده شده است و همه را مرتبط با خدا بیان میکند. این نعمتها، همان چيزهايی است که ما، عادت به آنها کردیم و اصلاً توجه نداریم. این نعمتها، تنها موارد خوردنی نیست همانطوری که حواریون عیسی(ع) گفتند {أَن یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ}[15] تا بخوریم و خوش باشیم. عیسی(ع) فرمود اینطور نگویید! خدا فرمود عیبی ندارد و این را طلب کن. منتهی حضرت عیسی(ع)، این درخواست را تغییر داد و بگونه ای درخواست کرد که هرچند خوردنی را هم طلب کرد اما خوردنی را هم متصل به خدا نمود و نه اینکه بخوریم تا سیر شویم و کِیف کنیم. هر چیز مرتبط با خالق، خلق و مخلوق میشود و یک معنای مرتبط با نامتناهی پیدا میکند. ان شاء الله خدای سبحان، همه ما را قدردان نعمتهای عظیم که بالاترین آنها، نعمت ولایت الهی است که این نعمت با اقامه ولایت الهی و اقامه ولایت الهی با حکومت محقق میشود، قرار بدهد. ان شاء الله خدای سبحان، ما را قدردان حکومتی که ادعای نیابت امام زمان(عج) را دارد و ادعا میکند که ما به امر او اینجا داریم کار میکنیم و ادعای این را دیگر ما داریم که میگوییم جایگاه ولی فقیه، به واسطه آنکه حضرات فرمودند «فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَیْهِمْ»[16]، میباشد و این، نیابت عام است. لذا ان شاء الله خدای سبحان، ما را قدردان این نعمت قرار بدهد. بسیار زیبا بود که در فرازهای حدیث معراج بودیم و از جمله در این قسمت قرار داشتیم که قسمتهای مختلف را خواندیم و تتمه ای از این فصل حدیث معراج باقی مانده بود. آن تتمه، بسیار عالی است! وقتی فرمود «بُطُونُهُمْ خَفِيفَةٌ مِنْ أكْلِ الحَلالِ نَعیمُهُمْ فِى الدُّنْیا ذِکْری وَ مَحَبَّتی وَ رِضائی عَنْهُمْ»[17]. بحث این فراز هم مربوط به نعمت و بسیار زیبا است و این تناسب وجود داشت که ابتدائاً حواس من هم نبود و الان دیدم. بسیار عاشقانه بلکه بسیار معشوقانه است! عاشقانه، یک طور و معشوقانه، بسیار عظیم است. خدا میفرماید نعمت من برای اینها در دنیا، این است که من، ذاکر آنها هستم و نه اینکه آنها ذاکر من هستند. یک موقع میگویيم که ما، ذاکر خدا هستیم {فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ}[18]؛ ولی یک موقع میگوییم خدا، به یاد ما است «نَعیمُهُمْ فِى الدُّنْیا ذِکْری وَ مَحَبَّتی وَ رِضائی عَنْهُمْ». این “عَنهُم”، به همه آنها برمیگردد. ذکر من از آنها و محبت من به آنها و رضایت من از آنها، بالاترین نعمت است. بسیار عالی است! یعنی میشود خدای سبحان راضی از ما و ذاکر ما باشد؟ اگر به شما بگویند مثلاً مقام معظم رهبری در جلسه ای، از شما یاد کرد و ذکر شما را گفت و اظهار محبت به شما بکند که “این فرد چه کارگزار و نیروی خوبی است و همه چیز مورد رضاء ما است و دوستش داریم”، چه میزان خوشحال میشویم که اینها را بشنویم؟ اگر در جلسه ای بفهمید یک ولی الهی خدمت امام زمان(عج) رسیده و امام زمان(عج) در آن جلسه به آن فرد فرموده است که ما از فلانی، راضی هستیم و او را دوست داریم و ما، بسیار به یاد او هستیم و در نمازها و دعاهای مان، او را یاد میکنیم، اگر بشنویم، چه میزان خوشحال میشویم؟ اینجا خدای سبحان میفرماید نعیم من در دنیا، این است که من به یادشان و محب و راضی از آنها هستم. اصلاً نمیتوانیم تصور بکنیم که این مطلب، به چه معنا است! اگر خدا، راضی از ما و محب ما و ذاکر نسبت به ما باشد و اینطور از کسی یاد بکند، همه هستی که همگی، مطیع و در محضر و عین الربط به رب اند، راضی از او میشوند و همه میگویند “خوشا به حال تو!”. منتهی این خوش به حال گویی هستی به ما، لفظی نیست و خوش به حال گفتن شان، در خدمت این فرد قرار گرفتن و مطیع او و مرتبط با وی بودن و افتخار به این است که این فرد، روی آنها پای گذاشت و و این غذا را خورد و این فرد، نگاه به اینها کرد و نزدیک به آنها شد. همگی مباهات میکنند کسی که خدا، او را دوست دارد و ذاکر و عاشق و راضی از او است، به اینها دست زده و نزدیک شده و رابطه برقرار کرده است. این را نمیدانیم به چه معنا است! آن وقت اگر چشم انسان، باز بشود، اشتیاق همه هستی را به خودش و به جهت شوقی که خدا به او دارد را میبیند. البته شوق را در رابطه با خدا بکار نبریم هرچند در روایت و حدیث قدسی بکار رفته است «وَ شَوقي إلى تَرکِ مَعاصيهِم»[19]، اما ما جرأت نمیکنیم آنرا بکار ببندیم. چه میزان محبت خدا در بندگان اثر میگذارد! آیات زیادی هم در این رابطه است و امشب چون فرصت نیست، بگذارید آیات را در وقتی که فرصت بیشتری باشد، تلاوت کنیم. اکنون در محضر یکی دو روایت قرار بگیریم بلکه ان شاء الله خدای سبحان، روزی ما بکند و ما را مشمول آنها قرار بدهد. امام سجاد(ع) میفرمایند «إذا صارَ أهْلُ الجَنّةِ في الجَنّةِ و دَخلَ وَلِيُّ اللهِ إلى جِنانِهِ و مَساكِنِهِ…ثمّ إنّ الجَبّارَ يُشْرِفُ علَيهِم»[20]؛ وقتی که خدای سبحان، اهل جنت را وارد به بهشت میکند، بعد از اینکه وارد میشوند و متنعم از نعمتهای بهشتی میگردند و در آنجا استقرار پیدا میکنند و نعمتها یکی یکی برایشان محقق میشود، خدای جبار خطاب به آنها میکند. جبار، اسم بسیار عظیمی است. جبار در رابطه با انسانها، صفت ذم میباشد؛ یعنی کسی که به زور میخواهد اراده اش را به دیگران تحمیل کند. لذا میگوییم «بِسمِ رَبِّ قاِصمِ الجَّبارینَ»؛ یعنی خدا، کسی است که آنهایی که بدنبال این هستند تا اراده خود را بر دیگران تحمیل و تنفیذ کنند، میشکنی و از بین میبری و باقی نمیگذاری. جبار نسبت به خدا، به معنی جبران کننده است. هر کاری بکنیم و هر چه وظیفه مان را انجام بدهیم، نقص داریم «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ»[21]. حق عبادت در عبادت ما و حق معرفت در معرفت ما، محقق نشده است. حق طاعت و تقوا {اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ}[22] را ما نمیتوانیم بجا آوریم چون خدا را نمیشناسیم و آگاه نیستیم و توانایی نداریم؛ هم در معرفت و هم در عمل ناقص هستیم. وقتی جبار از جانب خدا بر بندگان اِشراف پیدا میکند، یعنی آمده است تا نقائص اینها که در بهشت رفتند و وارد بهشت شدند و متنعم به نعمتهای بهشتی هستند را جبران نماید. اِشراف، از بالا به پائین و نه به معنای مکانی است بلکه اِشراف، به معنی احاطه و این است که او میبیند تحت سیطره اش قرار دارد. چون خدا، جبار است و میخواهد جبران بکند، اِشراف هم در اینجا آمده است. «فَيَقولُ لَهُم أوليائي وَ أهلِ طاعَتي وَ سُکّانَ جَنَّتي في جِواري»؛ خدا اینگونه میفرماید “ای دوستان من؛ ای ای کسانی که مطیع من بودید؛ کسانی که در بهشت من ساکن شده اید”. از تعبیر “جَنَّتی” و نه “فِی الجَنّة” استفاده کرده است چنانکه در آن آیات فرمود {فَادْخُلِی فِی عِبَادِی* وَ ادْخُلِی جَنَّتِی}[23]. ابتدا داخل در بندگان من بشوید که بنده من شدن، بدنبالش جنت من را در پی دارد. این عبودیت، آن جنت است و حقیقت ربط به خدا، جنت میباشد. عبودیت، حقیقت ربط و حقیقت جنت و اوج جنت است. اینها در جنت الهی و در جوار الهی قرار گرفته اند. «هَلْ اُنبِّئكُم بِخَيرٍ مِمّا أنتُم فيهِ؟»[24]؛ میخواهید به بهتر از آنچه تا به حال گرفتید و پیدا کردید، شما را خبر بدهم؟ آنها میگویند چه چیز دیگری مگر هست؟ بهترین چیزها این است که اینان، همسایه خدا و در جنت خدا هستند و نعمتهای الهی و آن هم بهشت که همه چیز آن، مظهر و ظهور و بروز توحید است و غفلت در نعمتهای آن نیست و همه اش توجه و ذکر است. «فيقولونَ ربَّنا وَ أيُّ شيءٍ خَيرٌ مِمّا نَحنُ فيهِ؟»[25]؛ مگر از این هم بالاتر داریم؟ اینطور در نعمت در کنار تو و با وجود تو هستیم و این همه نعمت وجود دارد! «نَحنُ فيمَا اشتَهَت أنفُسَنا وَ لَذَّت أعيُنِنا مِنَ النِّعَمِ في جِوارِ الكَريم»[26]؛ ما هر آنچه که میخواستیم، آن هم “في جِوارِ الكَريم” محقق شده است. چشمهای ما، بهترین ها را میبیند و همه چیز آن هم مرتبط با تو، محقق است. «قالَ فَيَعودُ عَلَيهِم بِالقَولِ»[27]؛ خدا، باز هم سوال میکند و آنها میگویند معلوم است که دوست داریم بدانیم «فَيَقولونَ رَبَّنا نِعَم فَأتِنا بِخَيرٍ مِمّا نَحنُ فيه»[28]. خدا، جبار است؛ یعنی اینها تا کنون، مطابق اعمالشان، جزای خود را گرفتند بلکه به {أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا}[29] رسیدند و بالاتر و بهتر از آنچه عمل کردند هم به ایشان داده شده است. اما اینجا میخواهد که مرتبه بالاتری باشد. «فَيَقولُ لَهُم تبارَکَ وَ تَعالى رِضايَ عَنكُم وَ مَحَبَّتي لَكُم خَيرٌ و أعْظَمُ مِمّا أنتُم فيه»[30]؛ اینکه من از شما راضی هستم و محبت به شما دارم. تا به حال، مقام محبیت شما و رضای شما از من بود ولی بالاتر از این، این است که من، شما را دوست دارم و از شما راضی و عاشق تان هستم و شما را میخواهم. اینها را خدا میفرماید! نمیدانیم چه معانی دارد که خدای سبحان و کمال نامتناهی به یک بنده بدبخت بیچاره فلک زده که سر و ته او مگر چه میزان ارزش دارد، چه میزان اکرام کند و بفرماید من، تو را دوست دارم و به تو عشق میورزم و از تو راضی هستم. ما کی و چه هستیم؟ تصور بکنیم این خدای کریم عظیم جبار، اِشراف پیدا کرده است و جلوی بقیه، به ما بگوید من از تو راضی هستم. چه حالی برای انسان، ایجاد میشود؟ او در دنیا هم به ما گفته است که به اینجا بیایید و برای ما قرار داده اند. اما ما داریم چه میکنیم و چه خاک بازی میکنیم و چه حالی و وضعیتی داریم و خدا چه ارتباطی با ما دارد؟ تعبیر در حدیث قدسی این است «لَو يَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّي كَيفَ انتِظاري لَهُم وَ رِفقي بِهِم وَ شَوقي إلى تَرکِ مَعاصيهِم لَماتوا شَوقا إلَيَّ وَ تَقَطَّعَت أوصالُهُم»[31]. خدا میفرماید اگر آنانی که به من پشت کردند، اگر میدانستند چه میزان آنها را دوست دارم و منتظرشان هستم که برگردند، بند بندشان از هم گسسته میشد که چه کسی عاشق است و این معرفت، چیست! این را به ما فرمودند تا امروز، این اشتیاق در وجودمان ایجاد شود. در ادامه روایت قبلی فرمود «قالَ فَیَقولونَ نِعَم يا رَبَّنا رِضاکَ عَنّا وَ مَحبَّتِک لَنا خَيرٌ لَنا وَ أَطْيَبُ لِاَنفُسَنا»[32]. تازه میفهمند و توجه پیدا میکنند و از این، پیش تر غافل بودند. تا خدا این را میفرماید، احساس آن را میکنند چون در آنجا، دیگر علم حصولی نیست بلکه تا میفرمایند، ایجاد میشود. به محض اینکه خدا این را بیان کرد، در وجودشان ایجاد شد و احساس رضای خدا از خودشان را کردند. محبت خدا به خودشان را احساس کردند و فهمیدند و یافتند. میگویند این، همان چیزی بود که ما میخواستیم و نمیدانستیم. «ثُمَّ قَرَأ عَلّي بنِ الحُسَين(ع) هذِه الآيَة {وَعَدَ اللهُ ٱلْمُؤْمِنِينَ وَ ٱلْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا ٱلأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللهِ أَكْبَرُ ذٰلِکَ هُوَ ٱلْفَوْزُ ٱلْعَظِيمُ}[33]»[34]؛ امام سجاد(ع) بعد از این بیان، این آیه را خواندند. در بخش اول آیه، مقام سکونت آنها در بهشت بود اما بالاتر از آن، این است که رضایت خدا از ایشان، اکبر از همه این نعمتها است. ان شاء الله خدای سبحان، رضای خودش و راضی بودن ما را عنایت بفرماید. ان شاء الله هفته آینده هر چند قبلاً چند جلسه درباره رضای صحبت کردیم که مربوط به مرتبه رضای ما از خدا بود و این، مرتبه رضای خدای سبحان از ما است، بحث میکنیم و در محضر روایات دیگر خواهیم بود. تا ان شاء الله از خدمت برادر بزرگوارمان جناب آقای ملکی استفاده کنیم و در این آغاز دهه فجر توسل پیدا نماییم تا نعمتهای خدای سبحان برای ما، عادت نشود و توجه و ذکر و قدردان نسبت به این نعمتها داشته باشیم و به راحتی از دست ندهیم و این نعمت از دست ما فرار نکند و خدای سبحان، هر میزان که ما کوتاهی میکنیم، ما را به کرامت خودش از غفلت های مان، متنبه بگرداند و قدردان نعمتهای عظیم خودش و مورد رضای خودش قرار بدهد و طریق رضای خودش و معرفت رضا و محبت خودش را به ما بچشاند، با صلواتی به استقبال برویم.
وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللّهِ وَ بَرَكاتُهُ
[1] فرازهایی از زیارت جامعه کبیره
[2] بحارالأنوار؛ ج 78؛ ص 341
[3] بحارالأنوار؛ ج 75؛ ص 355
[4] عیون اخبار الرضا(ع)؛ ج 1؛ ص 169
[5] میزان الحکمة؛ ج 12؛ ص 281
[6] الأمالی شیخ طوسی؛ ص 246
[7] همان
[8] نزهة الناظر و تنبیه الخاطر؛ ج 1؛ ص 143
[9] لقمان/20
[10] ابراهیم/5
[11] الأمالی شیخ طوسی؛ ص 490
[12] صف/11
[13] الأمالی شیخ طوسی؛ ص 491
[14] همان
[15] مائده/112
[16] کمال الدین و تمام النعمة؛ ج 1؛ ص 485
[17] إرشاد القلوب؛ ص 373
[18] بقره/152
[19] محجة البیضاء؛ ج 8؛ ص 62
[20] بحارالأنوار؛ ج 8؛ ص 141
[21] بحارالأنوار؛ ج 68؛ ص 23
[22] آل عمران/102
[23] فجر/29 و 30
[24] بحارالأنوار؛ ج 8؛ ص 141
[25] همان
[26] همان
[27] همان
[28] همان
[29] نور/38
[30] بحارالأنوار؛ ج 8؛ ص 141
[31] المحجة البیضاء؛ ج 8؛ ص 62
[32] بحارالأنوار؛ ج 8؛ ص 141
[33] توبه/72
[34] بحارالأنوار؛ ج 8؛ ص 141
در این مورد یک بازخورد بنویسید