بسم الله الرحمن الرحیم
درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسهعلمیه ثامنالائمه (علیهالسلام)
موضوعات مطرح شده: 3:00 قرآن و اهل بیت جدایی ناپذیرند | 7:00 قرآن خواندن، سیر با اهل بیت| 9:00 امیرالمومنین، صراط مستقیم| 12:00 سیراب شدن از آب گوارای ولایت| 16:00 آب هم تشنه ماست! | 19:00 اهل بیت ما را رها نمیکنند | 21:00 بخشش با یک بهانه! | 24:00 اعتکاف، هجرت از تعلقات | 28:00 مسجد، ملک خدا | 30:00 این ترکیب اتفاقی نیست! | 33:00 شباهت اعتکاف با سایر عبادات | 35:00 اعتکاف، تمرین عزم | 37:00 ولادت امیرالمومنین در اعتکاف
سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
هم مناسبت اصلی میلاد امیرالمؤمنین(ع) در ماه رجب، در کار است که جای صحبت مستقلی را میطلبد که حرف زدن ما هم رسوایی خودمان در مورد امیرالمؤمنین(ع) است و دوستان هم گفتند که شاید اغلب طلبه های مربوط به این مدرسه و دوستان دیگر به اعتکاف میخواهند تشریف ببرند و چون برای اعتکاف از امشب میروند و ملحق میشوند تا از فردا شروع بشود، در این مورد هم صحبتی صورت بگیرد. ابتدا نکته ای در رابطه با امیر مؤمنان(ع) عرض میکنیم و بعد راجع به بحث اعتکاف، ان شاء الله در خدمت دوستان خواهیم بود. یک نکته دقیقی که باید توجه بکنیم، این است که اگر فرمودند که قرآن و اهل بیت(ع)، دو ثقلی هستند که در آن حدیث معروف «إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ…کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ»[1] اشاره شده است، حقیقتاً این دو وجود که وجود حیّ با شعور قرآن کریم و وجود حیّ اهل بیت(علیهم السلام) است، با هم متحد و دو ظهور یک حقیقت هستند. این تعبیر «لَنْ یفْتَرِقَا»، از یک عدم جدایی اعتباری حکایت نمیکند بلکه یک اتحاد حقیقی را بیان میکند که حقیقتاً یک واحد و یک چیز هستند و لذا به تعبیری که حضرت آیت الله بهجت(ره) داشتند، این حدیث، سرّ شیعه است که هرگاه هر کدام از اینها در دسترس انسان نباشد، به دیگری که رجوع کند، به او هم رجوع کرده است. یعنی اگر ما در دوران غیبت امام زمان(عج) هستیم، رجوع به قرآن که در دسترس ما است، رجوع به امام است و اگر انسان با این نگاه به قرآن رجوع کند، قطعاً امام را مییابد و این سرّ شیعه است که غیبت برای کسی میباشد که این باور را ندارد و گرنه آدرس آن غائب را به ما دادهاند که او را در قرآن کریم پیدا بکنیم. انسان به هر میزانی، سراغ قرآن با این نگاه برود و قرآن را حیّ با شعوری ببیند که با انسان تخاطب و گفتگو میکند چنانچه در محضر امام(ع) اگر باشد، با انسان گفتگو میکند، حرفی را میزند که انسان نیاز دارد و مرتبط با او است؛ نه اینکه حرفی غائبانه و بی ربط با او را بیان کند. این نوع نگاه در رجوع به قرآن، ارتباط و احترام و مراقبه ای را با قرآن ایجاد میکند که بسیار متفاوت است از کسی که در محضر قرآن، بصورت غائب قرار میگیرد؛ کأنه خدا صحبتی کرده و کلام و وحی با پیامبرش در هزار و چهار صد سال پیش داشته است و امروز نقل آنرا داریم میشنویم و تاریخی از قرآن که در آن زمان بوده است را میخوانیم. تفاوت در قرآن حیّ جاری با قرآن تاریخی است؛ نوعاً نگاه ما بصورت ناخودآگاه، نگاه دوم است که قرآن را در آن زمان میبینیم و میگوییم که امروز، نکات خوبی برای ما دارد و استفاده میکنيم و کتاب خوبی است. اما اینکه مخاطب این کتاب، ما باشیم، اینطور نیست و چنین نگاهی نداریم که همین الان کأنه برای ما نازل شده باشد و اولین مخاطب آن، ما هستیم و اولین گوشی که میشنود، گوش ما است. چنین باوری را نداریم لذا مخاطب را آنها میبینیم و ما هم از این کلمات خوب استفاده میکنیم منتهی بعد از اینکه این نگاه در رابطه با قرآن ایجاد شد، دنباله اش این بحث مطرح میشود که اگر اتحاد بین قرآن و اهل بیت وجود دارد، آن موقع رجوع به روایات میکنیم و میبینیم که اگر روایات ما فرمودند که تمام قرآن کریم یا در مورد اهل بیت و یا در مورد دشمنان ایشان است، آن موقع میبینیم که قرآن کریم با این نگاه دائماً آن نگاه محبت به اهل بیت را اشباع و دشمنی نسبت به دشمنان اهل بیت را در وجود ما ایجاد میکند. با این نگاه هرگاه که آیه ای از قرآن را میخوانیم، سیر ما در این کتاب، با اهل بیت است؛ یا از دشمنان شان داریم تبری میجوییم یا علاقه و محبت به اهل بیت را تمرین میکنیم که هر دو، سیر با اهل بیت است. در رأس اهل بیت نیز امیر مؤمنان(ع) است؛ لذا در مورد امیرالمؤمنین(ع) وارد شده است که امیر مؤمنان(ع)، قطب قرآن است «إنَّ اللهَ جَعَلَ وَلايَتَنا أهلَ البَيتِ قُطبَ القُرآنِ»[2]. اغلب آیاتی که در قرآن کریم آمده است را چنانچه به روایات رجوع میکنید، مثلاً در این روایات زیادی که در کافی شریف است، فقط یک بابی بعنوان “باب فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية” در آنچه تنزیل بر ولایت امیر مؤمنان(ع) وارد شده، بطور خلاصه حدود نود روایت را ذکر کرده است که نود آیه را مستقیماً به امیرالمؤمنین(ع) تفسیر میکند. مثلاً یک آیه شریفه اش، همان {اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ}[3] است که ما هر روز از خدای سبحان طلب میکنیم که ما را به صراط مستقیم هدایت کند، در مورد امیرالمؤمنین(ع)، این بیان را دارد «يا عَلیّ…و أنتَ الصِّراطُ المُستَقيمُ»[4]. صراط مستقیم، خود امیرالمؤمنین(ع) است؛ صراط و راه است منتهی راهی که بر خلاف سُبُل که راه های فرعی است، صراط، یک راه اصلی اتوبان است و بقیه راه ها هم باید به این اتوبان ختم شود. یا در روایات دیگری وارد شده است «أَنَا صِرَاطُ اللهِ الْمُسْتَقِیم»[5]. آن وقت ما هر روز به خداوند میگوییم که ما را به صراط مستقیم برسان. اگر انسان، این درک و شعور را داشت که حشر خود را در زندگی با اولیاء خودش میدید که در زیارت جامعه میخوانیم «مَنْ أَرَادَ اللهَ بَدَأَ بِکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُم»[6]، هر کسی که اراده خدا را میکند، باید با ایشان آغاز بکند و راه از اینجا است و کسی که قصد خدا مینماید، از اینجا و با توجه به آنان آغاز میکند چون راه و راه بلد هستند. لذا وقتی میگوییم {اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ} طلب میکنیم که در وادی تبعیت از امیر مؤمنان(ع) قرار بگیریم و حشر با امیرالمؤمنین(ع) داشته باشیم. آن موقع بلافاصله صراط مستقیم را تفسیر میکند {صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ}[7]؛ آنهایی که خدا به ایشان، نعمت ولایت را داده است. نعمت، نعمت ولایت میباشد که در قرآن، الی ما شاء الله ذکر شده است و خدا، ولی آنها است {صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ}. باز بلافاصله خصوصیت این صراط را در جانب دشمنانش بیان میکند؛ {صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ} در جانب دوستانش بود و بدنبالش {غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ}[8] میآید. دو دسته ای که با امیرالمؤمنین(ع) مخالفت داشتند و مقابل بودند. این نگاه که انسان در هر آیه ای دارد میخواند، میبیند که سیرش با امیرالمؤمنین(ع) بسوی خدا است و با حضرت هم نشین میشود که «مَنْ أَرَادَ اللهَ بَدَأَ بِکُمْ». مانند «أنَا مَدینَةُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها»[9] است که هر کجا و هر کسی میخواهد به محضر پیغمبر اکرم(ص) حقیقتاً بار پیدا بکند، راه بار پیدا کردن به مدینه رسول خدا(ص) از راه امیر مؤمنان(ع) است. اگر این را دیدیم، چنین خواهد شد که میفرماید {وَ أَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا}[10]؛ در روایت هم میفرماید که اگر بر ولایت استقامت بکنید که طریقه، همان صراط و ولایت است، از آبی که دیگر تشنگی در آن نیست و پی در پی و دائم و قطع ناشدنی میباشد، مینوشد که این آب، حقیقت ولایت است چنانکه در دعای ندبه میخوانیم «رَيّاً رَوِيّاً هَنيئاً سائِغاً لا ظَمَاَ بَعْدَهُ»[11]. سیرابی در پی این آب است که دیگر پس از این سیرابی، تشنگی نیست. تشنگیهای دیگر مربوط به این است که انسان، به چشمه راه ندارد و هر چه میخورد، آب شور است؛ اما اگر ماء {عَذْبٌ فُرَاتٌ}[12] را چشید، بگونه ای سیرابش میکند که او، دیگر تشنه نمیشود. اما هر آب شوری، یعنی آن آبی که به اذن الهی نیست و تبعیت او، تبعیت خدا نیست، ماء شور و {مِلْحٌ أُجَاجٌ}[13] است. اما آبی که {مَّاءً غَدَقًا} و {مَاءٍ مَّعِینٍ}[14] و «رَيّاً رَوِيّاً لا ظَمَاَ بَعْدَهُ» باشد و تشنگی بدنبال آن نیست، ولایتی است که انسان وقتی تسلیم ولایت شد، دیگر همه جا محفوظ تحت این ولایت است؛ تسلیم ولایت شدن، این نیست که فقط اظهار کند؛ بلکه تابعیت در این اظهار باید باشد و حقیقت تابعیت، حقیقت سیرابی است. وضعیت این شخص در دنیا، {إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللهَ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا}[15] است که {ثُمَّ اسْتَقَامُوا} را هم به «اسْتَقَامُوا عَلَی الْأَئِمَّهٍ»[16] معنا کرده اند؛ چنین شخصی در دنیا، دیگر دغدغه مند نیست که از گذشته و یا آینده اش بترسد چون به راهی پا گذاشته و هم نشین با کسی شده که خدا، اذن داده و امر کرده است که باید هم نشین با او بود. لذا بدنبال امیر مؤمنان(ع) در هر آیه قرآن بگردیم. امیر مؤمنان(ع) را در هر ارتباطی از عمل صالح ببینیم؛ یعنی هر کار خوبی که در دنیا داریم انجام میدهیم، روایت میفرماید که عمل صالح و حسنه، خود او است و هر چیزی، ظهور او و رابطه با او است. اگر اینگونه شد، حضور امیر مؤمنان(ع) در زندگی ما، دائمی میشود و نه اینکه یک روز بعنوان ولادتش و چند روز بعنوان شهادتش، مرتبط با او باشیم یا یک روز هم بعنوان غدیر، به یاد او بیافتیم. نه! هر روز ما غدیر و ولادت امیر مؤمنان(ع) و هر شام ما، حشر با امیرالمؤمنین(ع) میشود. این نوع ارتباط، ارتباط با ولایت میشود که {وَ أَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا}. ما بدنبال این آب هستیم و عطش داریم [آب کم جو تشنگی آور بدست/ تا بجوشد آب از بالا و پست]. در مثنوی بسیار زیبا بیان شده است که همانطور که ما تشنه آب و بدنبال آن هستیم، آب از ما به ما تشنه تر و بیشتر بدنبال ما است. آبی که امیرالمؤمنین(ع) است، برای اینکه ما را جذب به هدایت الهی کند و ببرد، بیشتر از خود ما که بدنبال حضرت هستیم، بدنبال ما است. ما تشنه و بدنبال حضرت هستیم اما آن آب گوارا، بیش از تشنگی ما بدنبال ما است. این هم یکی از مظاهر زیبایی این کار است که ما بدانیم امیر مؤمنان(ع) از ما به ما مشتاق تر است. آن وقت اگر قدمی برمیداریم، طلبکار نمیشویم زیرا حضرت در آنجا، عاشقانه بدنبال ما است و اگر پشت کنیم، ما را رها نمیکند. لذا در روایت دارد که در تمام لحظاتی که انقطاع از دنیا ایجاد میشود، انسان در آنجا، اميرالمؤمنين(ع) را میبیند؛ از اولین لحظه ای که احتضار است، حضرت بر بالین سر انسان است. اینگونه نیست که بعداً به آنجا میآید و قبلاً نبوده است؛ قبلاً هم بوده است اما ما مشغول بودیم و حواس مان، پرت شده بود و احساس نمیکردیم. اما از آنجا که قطع دیگر تعلقات صورت میگیرد، آن حقیقت را میبینیم. آیا حیف نیست انسانی که اینطور محشور با اولیاء خدا است، حواسش پرت باشد و نبیند؟ اینها، اصل طاهر مطهر هستند؛ خدا فرمود {یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا}[17]. هر ارتباطی با اینها، طهارت و هر توجهی به اینها، ایجاد طهارت در نفس و هر ذکری از آنها، ایجاد طهارت در نفوس است. اگر میفرماید که ما صلوات میفرستیم، صلوات ما، «طيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لأِنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنا وَ كفّارَةً لِذُنُوبِنا»[18] است. اگر صلوات میفرستیم، فکر نکنیم که ایشان را بسیار بزرگ کردیم و طلبکار بشویم! نه! هر ارتباطی از ما با آنها، ما را بالا میبرد و رشد میدهد و ما را طاهر میکند. اگر این نگاه در زندگی در حشر با امیر مؤمنان(ع) و اهل بیت، در وجود انسان ایجاد بشود، آن موقع انسان میفهمد که حقیقت ولایت، حقیقتی است که دائماً با انسان میباشد و جدایی ندارد. هر کجا دیدیم یک کلمه علمی برای ما ایجاد شد، بدانیم که به القاء آنها بوده است و هر کجا دیدیم که توفیق عملی ایجاد شد، به القاء آنها بوده است و هر کجا دیدیم مانعی برای معصیت ایجاد شد، بدانیم به حفظ آنها، این مانع ایجاد شده است. آن موقع انسان از صبح تا شب، چه وقایع و شرور و آفاتی را اصلاً نمیفهمد که از او دفع شد بدون اینکه متوجه بشود که آنها بدون اینکه ما بفهمیم و ببینیم، این شرور را از ما برداشتند و حفظ مان کردند. اهل بیت، مظهر این اسم الهی {وَ یَعْفُو عَن کَثِیرٍ}[19] که خدای سبحان، بسیاری از اعمال ما را عفو کرد و عقابش از ما گذشت، هستند و در ارتباط با ما اینگونه نیست که بر آنچه ما انجام میدهیم، به سرعت بخواهند ترتیب اثر در جهت خلاف آن و تعصّی و عصیان ما ایجاد کنند. نه! رهایمان نمیکنند زیرا دوست مان دارند که «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ»[20]. ایشان، پدر هستند و آن هم نه پدر عادی و وقتی پدر مهربان میباشند، مگر رها میکنند؟ همین پدر عادی چه میزان محبت برای انسان دارد و حتی اگر فرزند، بدی میکند، دیگر چه زمانی و چگونه بشود که کلاً فرزند را ترک کند! اگر هم تندی میکند، برای حفظ او و به این جهت است که وی را نگه دارد و نه اینکه دورش بکند. آن وقت امیر مؤمنان(ع) و پیغمبر(ص) از پدر مهربان به ما، مهربان تر هستند. اگر اینطور دیدیم، حشر ما با امیر مؤمنان(ع)، حشر دیگری میشود. این، مقدمه ای برای میلاد امیرالمؤمنین(ع) بود که احساس و توجه بکنیم که حضرت، دائماً با ما محشور است و ما را واقعاً دوست دارند. ما هر میزان که بد باشیم، ولی دوست مان دارند. هنوز یک رگه و ذره از فطرت در وجود ما باشد و از بین نرفته باشد هم دوست مان دارند؛ چه برسد به اینکه ما اظهار محبت با همین زبان هم بکنیم. در روایت دارد که روز قیامت، وقتی بنده را میآورند و میگویند که اعمال صالحی ندارد و کار درستی از او بر نمیآید و باب نجاتی برایش نبوده است بعد به او خطاب میکنند که بالاخره مگر راهی برای نجات خود باقی نگذاشته ای؛ آیا همسایه ات، انسان خوبی نبوده است که در همسایگی تو باشد؛ آیا تو به یک انسان خوبی، سلامی نکردی و جرعه آبی ندادی؛ اسم تو شبیه اسامی انسانهای خوب نبوده است که همین موارد باعث نجات تو بشود. هر کدام از اینها بهانه ای میباشد؛ بالاخره اسامی ما، اسامی اهل بیت است و همین هم بهانه ای برای ارتباط است. البته نمیگویند که همین بس است و قناعت بکنیم؛ اما این اسامی را به محبت گذاشتیم. لذا از امام(ع) سؤال میکنند که اسامی مان را به اسامی شما میگذاریم «إنا نسمي بأسمائكم و أسماء آبائكم»[21]، آیا این هم اثر دارد، حضرت میگویند همین هم یک مرتبه از محبت و اظهار و ذکر ما است که وقتی فرزندتان را صدا میزنید، اسم ما را زمزمه و از ما یاد میکنید ولو به یادتان هم نباشد؛ اسم ما را احیا کردید و گذاشتید. همین هم رابطه و محبت است و همین هم شفاعت میآورد؛ اگر انسان، اینها را ببیند، ملاحظه میکند که چه میزان راه ارتباط را حتی از همین مرتبه ظاهر، ساده کرده اند تا البته مراتب عمیق باطنی که آنها، جای خودشان را دارند. چه کسی و چگونه بفهمد که وقتی جوار و ارتباط با آنها، چه حالی ایجاد و چه غوغایی در عالم به پا میکند که ما نمیشناسیم که آنها، چه کسانی هستند. لذا چون نمیشناسیم، قدردان هم نیستیم و حق هم داریم که نمیشناسیم. در شناختن چه کرده ایم؟ [ما لِلتُّرابِ وَ رَبِّ الاربابِ][22]؛ ما کجا و آن حقایق نوریه محضه کجا! ما سراپا ظلمت هستیم و آنها سراپا نور هستند. اگر هم نمیشناسیم، اینطور نیست که بگویند چرا نمیشناسید؛ اما اینکه ما کجا و آنها کجا را اقرار داریم و همین اقرارمان هم اثر دارد. همین هم ان شاء الله جزء آن حقایقی میشود که ما را مرتبط با آنها ببینند. قبول داریم که آنها حقایق نوریه ای هستن که باب نجات ما میباشند. اغلب وقت هم گذشت هرچند سخن در رابطه با امیر مؤمنان(ع) با این کلمات نمیشود و باید روایات خودشان و آیات در بیان مقامات حضرات را بیان کرد اما بالاخره یک زمزمه و ذکری بود که ارادت مان را اظهار بکنیم. گفته بودند که امشب راجع به اعتکاف صحبت بکنیم که دوستان مدرسه، اغلب بنا است به اعتکاف بروند. این چند دقیقه ای که باقی مانده است را به این مسئله میپردازیم. اگر بخواهیم یک آیه اولی در رابطه با بحث اعتکاف داشته باشیم، امام(ره) این آیه را ناظر به این بحث دیدند {وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ}[23]. بسیار زیبا است! هر کسی که به تعبیر امام(ره) از بیت نفسش، خارج میشود، اعتکاف است[24]؛ حرکت و سفر او، {إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ} است. یعنی این فرد میخواهد برود که خدا را بشناسد و حشر با خدا پیدا بکند و با خدا مأنوس بشود. به هر مقداری که انسان با خدا مأنوس بشود، از بیت نفسش که بیت الظلم است و بیت نفس ما، بیت تعلقات ما و بیت آن زنجیرها و ریسمانهایی است که انسان را به دنیا میبندد، جدا بشود، به سمت بیت النور حرکت کرده است. {مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ}؛ منتهی نمیگوید از اینجا به جای دیگری و مکان دیگری برود؛ هجرت و سفرش، {إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ} است و هجرت دارد میکند. هجرت، دور شدن از چیزی و نزدیک شدن به چیز دیگری است. هجرت از بیت نفس به سوی {إِلَی اللهِ} میکند. {ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ}؛ وقتی به آنجا رسید، در آن موطن، از تمام آنچه اراده و نفسانیت خودش بود، جدا شد و برید [مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا][25]. امام(ره) میفرماید این {ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ}، همان رسیدن به این است که انسان، از انانیتهای خویش بمیرد.[26] داریم به اعتکاف با تابلوی این آیه میرویم که نشان میدهد غایت و غرض ما، تابعیت نسبت به خدا و رسول است که به شهر خدا و رسول میخواهیم وارد بشویم. حال انسان در مدینه خدا و رسول این است که اراده خودش را تابع اراده خدا و رسول میکند؛ اطاعت مینماید. آن وقت آن رفتن به مسجد که بیت الله و خانه خدا است، بسیار زیبا است. مسجد باید هیچ مالکیتی نداشته باشد؛ از هر مالکیتی، باید آزاد شده باشد تا مسجد اطلاق بشود؛ نمیشود در جایی که کسی مالک آن است، مسجد باشد؛ مسجد نباید زمینی باشد که تعلق به کسی داشته باشد. اگر تعلق به کسی داشته باشد، حد آن شخص در این آشکار میشود حتی به همین مقدار که مالک آن باشد. مسجد باید از این طاهر باشد تا مِلک خدا حتی در نظام ظاهری محسوب گردد و هیچ مالکیت دیگری بر او نباشد که مِلک خدا باشد. انسان باید در مِلک خدا باشد؛ در همان مِلکی که در همین نظام اعتباری، به نام خدا زده شده است. مسجد است و از هر مِلکی آزاد باید باشد. به همین علت اینقدر اصرار بر این است که باید اعتکاف در مسجد باشد و بین مساجد هم سعی کنند تا در مسجد جامع، معتکف بشوند که هر میزان آن مسجد، محل عبادت بیشتر و اطلاق بالاتری باشد، اثرگذارتر است. این از جهت مکان آن میباشد که در مکانی قرار گرفته است که باید هیچ تعلقی به غیر نداشته باشد. هر تعلق به غیر در مسجد، خودش یک نحوه از عدم طهارت است. {طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ}؛[27] خدا، خطاب به ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) میکند که خانه من را طاهر بکنید. {الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ}، همین اهل اعتکاف هستند و کسانی که در حال رکوع و سجود میخواهند عبادت کنند که عبادت در آنجا مکانی باشد که طِلق و مطلق باشد. بسیار زیبا است! آن وقت که انسان در مسجد برود، در روایت دارد کسی که به سوی مسجد حرکت میکند، اگر با طهارت از خانه اش به سمت مسجد حرکت کند، خدا میگويد این فرد، زائر من است و اجر زائر من با خود من است[28]. حالا اگر انسان سه روز در این خانه، رَحل اقامت بکند، سه روز حشر با خدای سبحان دارد. درست است که خدا در همه جا حاضر میباشد اما این ظهور در مسجد، ویژه است. این ظهور ویژه در ایام زمان خاص و سه روز ماه رجب است که در فضیلت آن، روایات متعددی داریم. ایام اعتکاف در ماه رجبی است که آغاز این اعتکاف با ولادت امیر مؤمنان(ع) میباشد. اینها، اتفاق نیست. یک موقع ما فکر میکنیم چه خوب شد که این سه روز ایام البیض و اعتکاف ماه رجب با ولادت امیر مؤمنان(ع) مصادف شد. نه! اینگونه نیست. نقشه خدا، چنین است که آغاز این اعتکاف، با حرکت و سفر به همراه باب مدینه پیغمبر(ش) باشد. در ماه شعبان هم سه روز آن وارد شده است منتهی در ماه رجب، مؤکد است؛ در ماه شعبان، خاتمه اش با امام زمان(عج) است. بسیار زیبا است! در ماه رمضان هم اعتکاف در دهه سوم وارد شده که آغاز آن با شهادت امیر مؤمنان(ع) است. اینها، اتفاق نیست که در این ایام، اینطور قرار میگیرند. تمامی آن، حساب و کتاب دارد؛ هر میزان انسان باور به این حساب و کتابها داشته باشد، با این حساب و کتابها، خودش را انس بدهد، بیشتر بهره مند میشود. پس یک نکته این است که در این سفر {مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ}، با امیر مؤمنان(ع) دارد آغاز میکند و آن وقت چه میزان زیبا است که در روز سوم به قرآن و قرائت قرآن منجر میشود که شاید حدود ثلث قرآن در آن روز خوانده میشود. حشر با قرآن، خاتمه دهنده این اعتکاف است که دعای ام داوود با آن مقدماتی که در رابطه با قرائت قرآن دارد، حدود ثلث قرآن در آنجا قرائت میشود. اینکه ترتّب و ترتیب این سوره ها، چه نسبتی دارد، ما نمیدانیم اما میدانیم که اثر دارد. مگر وقتی ما غذا میخوریم، میدانیم چه ویتامینی دارد تا اثر بگذارد؟ این را نمیدانیم اما اثرش را میگذارد. نسبت به این موارد هم همین گونه است. البته اگر کسی بداند، آثار بالاتر و بیشتری دارد اما اگر ندانستیم و خواندیم ولی یقین داشتیم که آثار ویژه ای دارد، آن موقع آثارش در وجودمان ایجاد میشود که این سفر به ثمر مینشیند. لذا اعتکاف، یک جدا شدن از تعلقات تن است. خصوصیات حج را در آن اشباع کردند که انسان در حج، باید تعلقاتی را کنار بگذارد. خصوصیات روزه را هم در آن قرار داده اند. در ایام خاص حج نگفتند که نخورید و نیاشامید. نخوردن و نیاشامیدن ندارد اما یکسری از مباهات در آنجا حرام است. اینجا خصوصیات حج، نماز، ماه رمضان را با هم دارد؛ روزه و نخوردن و نیاشامیدن دارد. هم یک نوع احرام است که انسان حق ندارد از آنجا خارج و از خدا خانه، دور بشود. در آنجا حق نداری که از خدا جدا بشوی. در ایام عادی، ما غفلت میکنیم. درست است که خدا به موسی کلیم(ع) فرمود که [یا موسی انا بدّك اللازم فالزم بدكّ] ؛ از من به کجا میخواهی بروی و فرار کنی و من همراه تو هستم هر کجا که باشی و ناگزیر از من هستی و چاره ای از من نداری. “بُدّ” یعنی ناگزیری؛ همراه تو هستم هر کجا که باشی. نمیتوانی از من فرار کنی؛ اگر میتونی از جایی برو که من نباشم. اما در اعتکاف، انسان با توجه و اختیار دارد میرود که به یاد خدا، همراه خدا، زائر خدا و همنشین خدا باشد «أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي»[29]. در این سه روز اعتکاف دارد میرود که با خدای سبحان، عهد و عزمی پیدا کند. انسان در اعتکاف، صاحب عزم میشود؛ چه در روزه اش چون اختیاری است و با اختیار خودش میرود و چه حشر با خدا که در ماه رمضان، این حشر اینگونه نیست. درست است که ماه رمضان، شهر الله است اما انسان در آن، کارهای عادی خود را انجام میدهد و صبح سر کار میرود و عیبی هم ندارد اما در اعتکاف میگويد که سر کار نباید بروی؛ باید معتکف در خانه خدا باشی. حق نداری که هیچ اشتغالی به غیر داشته باشی. اگر یک کار ضروری پیش میآید، در حد لازم و ضروری، به قدر اضطرار، حق خروج داری که بروی و برگردی. همه کارهای تو به اذن و امر است و انسان در تمام لحظات باید به امر باشد. لحظه مباح وجود ندارد و وقتی که انسان، لحظه مباح نداشت، چون ماندن و اقامت در آن خانه به امر است، اگر بیرون بخواهی بروی به امر است و تا حدی که اجازه دادند؛ چیزی که میخوری و همه موارد به امر است. حضرت آیت الله حسن زاده آملی(ره) میفرمودند بگویید که “خدایا! من آمدم”. آمدنی که انسان، احساس آنرا بکند و این حالت آمدن را در اعتکاف میتوان احساس کرد. اعتکاف، هم نشینی با خدا و زیارت خدا است که این دوره، بسیار زیبا میباشد. البته من میخواستم آیاتی که برای اعتکاف در قرآن است، برای دوستان عرض بکنم؛ چه میقاتی که موسی کلیم(ع) داشت و چه جریانی که مریم(س) داشت که مادرش گفت {إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا}[30] و او را نذر خدا کرد و اصلاً وجود مریم(س) در مسجد، نذر خدا و خادم شد و به عبادت میپرداخت. اما وقتی که برای مریم(س)، وضع حمل پیش آمد، به او گفتند که دور شو {فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ}[31]. وقت وضع حمل، گفتند که آن {مَکَانًا قَصِیًّا}[32] را انتخاب کن؛ اما به مادر امیر مؤمنان(ع) فرمودند که وارد کعبه بشو. بسیار زیبا است! امیر مؤمنان(ع)، ولادتش در کعبه و با اعتکاف بوده است که مادر، سه روز در درون کعبه بود که خودش یک نحوه از اعتکاف است که در آنجا محقق شده است. آیات جریان اعتکافهای پیغمبر(ص) و چه جریانات انبیاء دیگر که هر کدام معراج و اعتکافی داشتند را میخواستم برای دوستان بخوانم که فرصت آن نیست. ان شاء الله از توسلات امشب به امیر مؤمنان(ع) که با یک نگاه ولایی که در لحظه لحظه زندگی مان، حضورشان را ببینیم و بسیار شادمان شویم که چنین ولی داریم که اینطور ما را دوست دارد و اینطور ما دوستش داریم و اینطور محبوب خدا است و اینطور خدای سبحان، دستش را در رابطه با موالیان باز گذاشته است که از لحظه احتضار تا لحظه عبور از مواقف، همه جا حضور دارد و ما را نجات میدهد، در دنیا هم باور کنیم که در لحظه به لحظه زندگی ما، حضور دارد و هر کجا دیدیم توفیق عمل صالحی پیدا کردیم، بگوییم امیرالمؤمنین(ع) دست مرا گرفته و برده است و هر کجا دیدیم از عمل ناصالح و معصیتی حفظ شدیم، بگوییم اميرالمؤمنين(ع) ما را حفظ کرده است. هر کجا دیدیم خطور خوبی در ذهن مان ایجاد شد، امیرالمؤمنین(ع) ایجاد کرده است که در لحظه به لحظه، حشر با امیر مؤمنان(ع) را احساس بکنیم. اگر این احساس شد، با حضرات معصومین دیگر به تبع اميرالمؤمنين(ع)، محقق خواهد شد. هر میزان عشق به مولا داریم، صلوات بلند مرحمت کنید.
وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللّهِ وَ بَرَكاتُهُ
[1] الأرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ ج 1؛ ص 233
[2] تفسیر العیاشی؛ ج 1؛ ص 5
[3] حمد/6
[4] بحارالأنوار؛ ج 36؛ ص 4
[5] بحارالأنوار؛ ج 19؛ ص 70
[6] فرازی از زیارت جامعه کبیره
[7] حمد/7
[8] همان
[9] المستدرک علی الصحیحین؛ ج 3؛ ص 183
[10] جن/16
[11] فرازی از دعای شریف ندبه
[12] فرقان/53
[13] همان
[14] ملک/30
[15] فصلت/30
[16] الکافی؛ ج 1؛ ص 220
[17] احزاب/33
[18] فرازی از زیارت جامعه کبیره
[19] شوری/30
[20] بحارالأنوار؛ ج 36؛ ص 11
[21] بحارالأنوار؛ ج 104؛ ص 130
[22] کلمات مکنونه، ص 12
[23] نساء/100
[24] تفسیر سوره حمد، ص 28
[25] شرح اصول کافی مولی صالح مازندرانی؛ ج 12؛ ص 106
[26] تفسیر سوره حمد، ص 29
[27] بقره/125
[28] إرشاد القلوب، ص 72
[29] أقبال الأعمال؛ ج 2؛ ص 628
[30] آل عمران/35
[31] مریم/23
[32] مریم/22
اولین کسی باشید که برای “درساخلاق| فضائل امیرالمؤمنین(ع) و اعتکاف” دیدگاه میگذارید;