بسم الله الرحمن الرحیم
درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیهالسلام)
موضوع جلسه: «امر به معروف و نهی از منکر»
سلام علیکم و رحمه الله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابالقاسم محمد صلی الله علیه و آله و السلم واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
انشاءالله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید. [صلوات حضار]
هر چقدر دوست داریم با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اُنسمان بیشتر بشود، معرفتمان بیشتر بشود، رابطهمان قویتر بشود، حضرت ما را به سربازی بپذیرند، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید. [صلوات حضار]
این صلواتها درجهی شوق را نشان میدهد دیگر. یعنی اگر خودمان الان خودمان را ارزیابی بکنیم میفهمیم که چقدر، مشتاق رابطه بودیم. به همین مقداری که صلوات فرستادیم. حالا هرچقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها داریم با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم. [صلوات حضار]
اساس بحث ما در این شبهایی که اینجا در خدمت دوستان بزرگوار، سربازان امام زمان هستیم، عهد جمعیای بود که میخواستیم با هم در این عهدهای جمعی، سلوک الی الله خود را با یک حرکت جمعی شکل دهیم؛ با هم عهدهایی را داشته باشیم که هر کدام از این عهدها در یک دورهی مثلا چهل روزه تمرین آن را بکنیم تا در وجودمان تثبیت شود و بعد عهد بعدی و عهد بعدی تا انشاءالله این حرکت جمعی با این عهد جمعی انشاءالله سرعت سیر برایمان ایجاد کند.
دو تا از موضوعاتی که قبلا البته با تفصیل هر کدام در دو یا سه جلسه گذشت یکی بحث صدق بود که بحث از صدق را قبلا در دو جلسه مفصل عرض کردیم که راستگو بودن، صادق بودن و در ارتباط با یکدیگر صدق را رعایت کردن، برکاتش و آن حقایقی که بر آن متفرع میشود و انسان را صدیق میکند و انس انسان را با امام زمان که مظهر صدق مطلق است و خود خدای سبحان که او صادقترین است، انس را بیشتر میکرد. در مرتبهی دوم بحثی که در محضر دوستان و سربازان امام زمان عجل الله بودیم، وفای به عهد بود که خود وفای به عهد را به عنوان اینکه اگر شما به عهدتان وفا بکنید، خدا فرموده من هم «اوفِ بعهدی»، به عهدم وفا میکنم را به عنوان یک رابطه و یک گره و ارتباط با امام زمان و خدای سبحان مورد دقت قرار دادیم که عهدشکنی چقدر در نظام دینی سنگین است و انسان را از چشم خدا میاندازد که مفصل دو جلسه راجع به این هم گفتگو کردیم. بحثهایی است کاربردی که در زندگیمان باید ببینیم که نمیخواهیم دنبال یک بحث نظری باشیم. صدق از صبح تا شام انسان با انسان کار دارد. فقط هم به گفتار خلاصه نمیشود. به کردار انسان، به رفتار انسان، به نیات انسان مرتبط میشود. وفای به عهد هم از همین سنخ بود. سومین موضوعی را که در جلسهی گذشته شروع کردیم و این بحث را به عنوان یک عهد جمعی برای اینکه آن نگاهی را که در بحث عهد جمعی داریم که عرض کردیم مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند که وقتی جمعی با هم، همهدف میشوند، با هم قصد میشوند که یک کاری را انجام دهند، یک امت میشوند که با هم کاری را انجام دهند، حالا ممکن است که این جمع پنج نفر باشند، ده نفر باشند، صد نفر باشند، یک کشور باشند، یک امت کاملی در سطح جهان باشند، فرقی از جهت آثار و نتایج آن ندارد که هر جمعی هم عهد بشوند با هم، هر چقدر این شباهتها و رابطهها با هم بیشتر باشد، اثری که از این جمع ایجاد میشود، غیر از آن افرادی است که تاثیر دارند و غیر از مجموع تاثیر این افراد است. یک اثر فردی داریم که هر کسی دارد، سر جای خود محفوظ است. یک اثر جمعی داریم به این معنا که صد نفر کنار هم جمع شدند هر کدام یک اثر داشتند، این صدتا میشود صد اثر. این هم درست است؟ سرجای خود محفوظ است اما یک اثر دیگری را برای این مساله از منظر علامه طباطبایی مطرح کردیم که آن اثر این است که وقتی جمعی کنار هم قرار میگیرند این جمعی که کنار هم قرار میگیرند ارتباطاتشان اینها را به یک وحدتی میرساند، یک حقیقت واحدی، روح جمعی جدیدی شکل میگیرد که آن روح جمعی نه اثر تکتک است نه اثر مجموع افراد است. همهی آنها را دارد، به اضافه است. یعنی گاهی دهها برابر مجموع افراد تاثیر دارد که بارها عرض کردیم خدمتتان که ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِۚ إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ﴾[1]. اگر ده، بیست نفر از شما صابر باشند یعنی یک عهد جمعی صبر با هم داشته باشند، با هم صبرهایشان را به هم گره زده باشند، مرتبط کرده باشند. نه تکتک صبور باشند بلکه جمعی صابر باشند که اینها باهم، مرتبط با هم صبر میکنند. اگر اینطور باشد میفرماید این بیست نفر مطابق دویست نفر و اینها خودشان یک جمع غیر گسسته هستند. یک جمع پیوسته هستند. پس اگر عهدهای جمعی را برای دوستان به عنوان یک مجموعهای که میخواهند با هم یک کاری را داشته باشند که این کار یک نتیجهی عظیمی به دنبالش شکل بگیرد، این است که باید گروهی، جمعی که کنار هم جمع میشوند رابطههایشان با هم بیشتر شود. شباهتهایشان با هم بیشتر شود. برای اینکه شباهتها و رابطهها بیشتر شود چه کنیم؟ میفرماید برای اینکه جمع واحد و توحیدی شکل بگیرد، از کثرتهایی که مثل دانههای شکر است که وقتی داخل دست هستند، اینها با همند اما وقتی کف دست را باز میکنی این دانههای شکر میریزند و میپاشند چون ارتباطی با همدیگر نداشتند. در کنار هم بودند اما در کنار هم بودنشان به این مشتی بود که اینها را کنار هم نگه داشته بود. خودشان ارتباطی نداشتند. گاهی ما در اجتماع، اعمالمان، ارتباطاتمان به گونهایست که فقط کنار هم هستیم. درست است حتی نماز جماعت میخوانیم اما نماز جماعتمان اینگونه نیست که فردی که اینجا نشسته با کناری خود ارتباط برقرار کرده باشد بلکه کاملا گسستهی از هم هستیم. من میآیم کنار ایشان مینشینم نمازم را میخوانم و میروم. در حالیکه نگاه دین آنقدر این مساله را تاکید کرده که حتی در نگاه ظاهری اصرار بر این است که هر جمعی در نماز باید از جهت ظاهری اتصال داشته باشد به دیگری. یعنی نماز این از طریق کسی که متصل است به او و از طریق او مرتبط است تا به امام قبول میشود. یعنی حتی قبولی این جماعت موکول به این اتصال ظاهری است.
حالا ببینید این اتصال ظاهری یک حقیقتی را نشان میدهد که این میخواهد دلالت بر یک ارتباط باطنی بکند. تمرین برای یک ارتباط باطنی است. ممکن است افرادی که در این کلاس نشستهاند در کنار هم، در عین این که کنار هم هستند، حتی زانوهایشان به همدیگر چسبیده آنقدر که نزدیک هم هستند اما در عین حال وقتی بلند میشوند میروند، اصلا اگر از او بپرسی کنار که بودی، با که بودی، چگونه بودی هیچ خبری نداشته باشد چون هیچ ارتباطی برقرار نکرده؛ در حالیکه وقتی در روایت میفرماید که کسی آمد خدمت شاید مفضل باشد اگر اشتباه نکنم، وقتی که آمد، از کوفه آمده بود، و بعد خدمت امام صادق علیه السلام در مدینه رسید، حضرت فرمودند که با که آمده بودی؟ گفت با یک کسی مثلا همسفر بودیم در راه. گفت خب چه شد؟ او کجاست؟ خبر از او داری؟ گفت نه دیگر رسیدیم به مقصد از هم جدا شدیم، او رفت پی کار خودش من هم… گفت مگر میشود؟ کسی که با هم همسفر بودند از هم بیخبر باشند؟ یک ارتباط و حق ایجاد شده، یک رابطه ایجاد شده، یک گره و ارتباط و شباهت ایجاد شده در همین همسفری که این از جهت الهی حقوقی را به دنبال میآورد. خب ببین دین دارد ما را سوق میدهد، کثرتهایمان را تبدیل به وحدت بکند دائما. هر کثرتی در وجود ما به هر بهانهای تبدیل به وحدت بشود. حالا اگر ما وحدتهایمان را هم تبدیل به کثرت کردیم یعنی به طوری شد که یک خانواده، یک جمعی که شش سال، هفت سال با هم میخواهند درس بخوانند، کنار هم میخوابند، کنار هم بلند میشوند، کنار هم غذا میخورند، کنار هم درس میخوانند، کنار هم هستند ولی واقعا وقتی که درس تمام میشود مثل دو بیگانهی از هم، از هم جدا میشوند. درد این درد او نباشد، خوشی این، خوشی او نباشد، این یک گسستگی کامل است که دین کاملا با آن مخالف است. هرجایی، هر چیزی، هر بهانهای را برای اتحاد میخواهد. یعنی اگر شکل خانواده، تشکیل یک خانوادههاست براین که این کثرت به وحدت تبدیل شود، همه با هم یکی شوند. اگر که اجتماع نماز جمعه و جماعت و اعیاد و ارتباطات و رفت و آمد و اخوتها و روابط دیگر هست، اگر جایی احتیاجات در کار میآید که یک کسی به دیگری احتیاج پیدا میکند و دیگری رفع این… همهی اینها برای این است که این ارتباطات و این رابطهها وحدت ایجاد کند. ارتباطی که گسستناپذیر باشد ایجاد کند. وقتی جامعهای به این رابطه رسید، غیرقابل نفوذ میشود. این میشود صفّ واحدی که بنیان مرصوص غیرقابل نفوذ است؛ اما اگر همهی اینها بود به ظاهر اما هیچ رابطهای با هم نبود، غائب بودند از همدیگر، این غائب بودن از همدیگر یعنی روح محبت و توحید ایجاد نشده [است]. روح دین ایجاد نشده [است]. همسفر هستند با هم. چند روز با هم کنار هم هستند اما وقتی جدا میشوند هیچ دلتنگی، هیچ ارتباطی، هیچ دنبالهای برای این مطرح نباشد. خب ببین این نشان میدهد که مذاق دین غیر مذاق ما میشود آنوقت. ما مذاقمان را مذاق دین قرار ندادیم. ارتباطاتی که شکل میگیرد، این عهدهای جمعی که در دین به ما گفتند ایجاد بکنید برای چیست؟ برای اینکه این ارتباطات ما را گسترده بکند. هر کدام از ما را به بزرگی جمع بکند. ارتباطات آنقدر وسیع بشود، احساس این باشد که یک بدن واحدی هستیم که این بدن واحد اعضا و جوارح دارد که دست و پا و چشم و ابرو و تمام این اعضا با هم مکمل هم باشند، موید هم باشند، با تمام فرقها؛ ولی آنقدر ارتباط شدید باشد که اگر دست جراحتی دارد و اگر در دست مثلا عفونتی ایجاد میشود، بقیهی بدن برای آن تب میکند. روایت است که مؤمنان مثل بدن واحدی باشند، «المؤمنون فی تراحمهم و تعاطفهم کالجسد الواحد». در ارتباطات مهربانانهشان با هم مثل یک بدن واحدی هستند که «إذا اشتكى مِنهُ عُضوٌ تَداعى سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ و الحُمّى»[2]. بقیه هم شب خوابشان نمیرود. بقیه هم بیداری میکشند، برایش تب میکنند. بالحمّی، حمّی تب است، تب میکنند برای هم. اگر اجتماع به این سمت رفت که خوشیها مرتبط شد، ناخوشیها مرتبط شد، به این نگاه اجتماع یک واحد میشود. قطعا کسی که میخواهد در من نفوذ کند خیلی سختتر است تا اینکه بخواهد در خانوادهی من که یک مجموعه هستیم نفوذ بکند. قطعا اگر بخواهد در خانواده نفوذ بکند سختتر است تا بخواهد در فامیل من نفوذ بکند چون گسستگیها بیشتر میشود. قطعا اگر بخواهد در فامیل یا نزدیکان من نفوذ بکند سختتر است تا جمع مؤمنینی که ارتباطات ما با هم کمتر است بخواهد نفوذ بکند؛ اما اگر این رابطه به گونهای شد که هر ارتباطی بهانهای برای وحدت و اتحاد شد، بهانهای برای بدن واحدتر شدن شد، اگر اینجوری شد، میدانید که اثر این غیرقابل توصیف میشود. در سلوک الی الله و در ناامید کردن دشمن. یعنی هم سلوک الی الله سریعتر میشود، یعنی وقتی جمع به هم تکیه دادند، ﴿ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ﴾ [3] شد، صبر فردی «اصبروا»، «صابروا» صبر جمعی، با همدیگر و «رابطوا» در ارتباط طولی با امام. این تصابر جمعی را اگر شکل دادند که اقتدای به امامت هم داشتند یا رابطوا، مرزهای ارتباطی را حفظ کردند، آن مرزنشینی، چون هر دو معنا شده، آن مرزها را حفظ کردند تا آن اطراف هم رابطهشان رابطهی قوی باشد. ارتباط پایتخت این وحدت با مرزهای وحدت ضعیف نباشد، ترابط باشد، پیوند باشد. مثلا شما ببینید اگر به نوک انگشت پا یک سوزن بزنید خون میآید و ادراک درد هست، به نوک انگشت دست هم بزنید همینجور است و اگر به قلب هم بزنید این درد و احساس عدم و خون هست. چرا؟ چون یک موجود زندهی مرتبط است. اگر انسان یک چیز شیرینی بخورد، نیم ساعت بعد از هر جای بدن خون بگیرند، نشان میدهد قند این به مقداری که این شیرینی را خورده، بالا رفته [است] چون یک موجود زندهی مرتبط است. دست و پا و اعضا و جوارح با هم یک عکس العمل دارند، یک واحد هستند. این شدت وحدت میگوید نمونهی این را باید در جامعه ایجاد بکنیم. اگر مصیبتی به کسی میرسد یا خوشی به کسی میرسد، اگر از آن جامعه قدرت داشته باشند نمونه گیری بکنند، ارزیابی بکنند، باید هر جای جامعه به گونهای عکس العمل نشان بدهد که نشان بدهد این مصیبت پخش شده، همه ادراکش کردند، یا خوشی پخش شده و همه ادراکش کردند. «يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا»[4]، که ملاک فرح و حزن معلوم است. اگر اینجوری شد آنوقت این جامعه استحکام چه طور میشود؟ هیچ مصیبتی این جامعه را از پا در نمیآورد. هر مصیبتی، هر چقدر عظیم بر جامعه وارد شود، پخش میشود بر همهی افراد. همه میبینند مرتبطا با هم دارند تحمل میکنند. غیر از این است که یک کسی ببیند این مصیبت مربوط به اوست و بقیه خوشند. این خوشی مربوط به اوست، بقیه ناخوشند. به او مزه نمیدهد باز هم. اگر ببیند بقیه ناخوشند و او خوش است؛ اما وقتی ببیند که این خوشی که ایجاد میشود یا این ناخوشی ایجاد میشود، این رابطه گسترده بشود، به همه کشیده بشود. مثل یک موجود زنده، جامعه یک موجود زنده است. به تعبیر مرحوم علامه که جامعه موجود زندهای است که حیات دارد. اجل دارد. ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٞ﴾[5]. نه فقط افراد اجل دارند و عمرشان پایانی دارد که آن پایان، اجل آن افراد است بلکه اجتماعات هم اجل دارند. آنها هم عمر دارند. البته اجتماعی که سالم باشد، بر اساس نگاه دین باشد، میتواند عمرش الی یوم القیامه باشد. این عمر ادامه داشته باشد. لذا اگر امت حیات دارد، اگر امت اجل دارد، طول عمر… همانطور که در افراد میگوییم، افراد طول عمرشان به چه برمیگردد؟ به اینکه صلهی ارحام کردن، یزید فی العمر، تزید فی الرزق[6] مثلا. اگر رزق را زیاد میکند، اگر عمر را زیاد میکند، در نظام اجتماعی هم همینجوری است. وقتی که ارتباطات اجتماعی با هم بیشتر شود، هم عمر اجتماع بیشتر میشود، هم رزق اجتماع بیشتر میشود و هم موانع وجود اجتماع کمتر میشود. اگر در اجتماع مشکلات ایجاد میشود، راهش این نیست که هر کس به فکر خودش باشد. راهش این است که برگردیم روابط را قویتر بکنیم. منتهی این قویتر کردن رابطهها از جمعهای کوچک آغاز میشود، ارتباطاتشان را محکمتر میکنند تا گسترده تر بشود و به جمع های بزرگ هم برسد. یعنی از آن عدهای که بیشتر کنار هم هستند، امکان ارتباط بیشتری را با هم دارند، که از یک خانواده آغاز میشود که کنار هم هستند شبانه روز تا محل کار مؤمنان، تا کسانی که در یک جا با هم به هر دلیلی مدتی کنار همدیگر هستند. همهی اینها را شامل میشود که اینها شروع کنند در آن مدتی که کنار هم هستند روابطشان را گستردهتر بکنند. ارتباطات را بیشتر بکنند. هر چه این ارتباط بیشتر بشود به طوریکه هر کسی مظهر بقیه بشود. یعنی اگر میبیند او غمگین است، تعبیر روایت خیلی زیباست، میفرماید یک کسی آمد خدمت امام صادق علیهالسلام عرض کرد آقاجان ما گاهی صبح از خواب بلند میشویم، میبینیم غم ما را گرفته و یک حالت حزنی داریم. علتی برایش پیدا نمیکنیم. چیزی نبوده برای اینکه علت این حزن ما باشد که ما را محزون کرده باشد. حضرت فرمودند که مؤمنان در ارتباط با همدیگر هستند. اگر مومنی در غرب عالم مشکلی برایش پیش بیاید، هر چه جامعهی مومن صافیتر باشد، مشکل او را ادراک میکند بدون اینکه دیده باشد او را. بدون اینکه شناخته باشد او را. اما ارتباط بین جانها در کار است؛ یا در تعبیر دیگری میفرمایند وقتی یک جلسهای باشد به خصوص با شرایط آن زمان که اکثریت غیر مؤمنان و شیعیان بودند که ولی مؤمنان باید در جمعهای اینها حاضر میشدند به هر دلیلی که تقیه بود و اینها، باید حاضر میشدند. حضرت میفرمایند که اگر در جمعی مومنی وارد شد و در این جمع یک مومنی نشسته باشد بقیه غیرمومن باشند، بدون اینکه بشناسند ناخودآگاه جذبهی وجودی مومن او را به سمت این میکشاند که کنار او بنشیند. بدون اینکه بشناسد. بدون اینکه اصلا او را از قبل دیده باشد اما این یک جاذبهی روحی بین مؤمنین است که خدا این را قرار داده، این جاذبهی روحی را، و دنبالش اعتنای به این، به این توجه داشتن و این را تقویت کردن را آن سبب استحکام این جمع و اثرگذاری بالاتر قرار داده [است] که دو مومن اگر با عهد جمعی و با روابط بیشتر کنار هم قرار بگیرند از این دو مومن کار بیست نفر میآید.
تعبیر قرآن که «حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ»، اگر بیست نفر صابر باشید، شما چه کار..؟ «يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ»، بر دویست نفر از غیر مؤمنان غلبه میکنید. نه [اینکه] زورتان بیشتر است، این رابطهی جمعی این اثر را دارد که مثالهایش را جلسات گذشته از جهت نظام تکوین، پرندگانی که نوک پیکان حرکت میکنند و بقیه درون این پرندگانی که کوچ میکنند، حرکت میکنند، آنهایی که ضعیفتر هستند درون این پیکان حرکت میکنند. آنهایی که جلو هستند، قویترها هستند. آنها انرژی بیشتر مصرف میکنند اما اینها دیگر چون درون این جمع حرکت میکنند اصطکاک کمتری را میخواهند. با توان کمتر، حرکت بیشتر اما حرکت اینها حرکت جلویی هم محسوب میشود. چون او راه را باز کرده، تمام اعمال اینها اعمال او هم محسوب میشود و لذا کسی که در اجتماع جلوداری میکند، او جلوی دیگران حرکت میکند، حرکتش به گونهایست که موجب حرکت بقیه میشود، تمام اعمال بقیه عمل او هم محسوب میشود. گستردگی آن دیگر مثل یک نقطه نیست که حرکت میکند، مثل یک خطی است که حرکت میکند. خط یعنی به تعداد تمام افراد و نه فقط این افراد، بلکه سنتها و افراد و ذریه و دوستان و کسانی که بعد از این میآیند از این استفاده میکنند، حرکت میکنند، همهی اینها عمل آن اولی هم محسوب میشود. ببینید اینها جزو تواناییهای انسان است. اگر انسان این را باور کرد، آن موقع حالا راجع به موضوعی که میخواستیم صحبت بکنیم، موضوع امر به معروف و نهی از منکر که از جلسهی گذشته شروع شد که در جامعه یک عدهای همیشه جلودار حرکت هستند. ببینید اگر آن جلودارهای حرکت، که حالا جمع مداحان عزیز مشهدیمان هم که در محضرشان هستیم و همچنین طلبهها، سربازان امام زمانی که در محضرشان هستیم و هر دو سربازیم، همهی ما مداحان و طلبهها همه سربازیم، دقت بکنیم که اینها کسانی هستند که داعی این را دارند که ما از بقیهی مردم میخواهیم یک دغدغهی بیشتری داشته باشیم. انگیزهی بیشتری برای رسیدن به امام زمان و مطرح شدن حرکت امام زمان داریم. پس امر به معروف و نهی از منکر را چه کسانی انجام میدهند؟ کسانی که دغدغهی ویژه دارند. حالا ببینید، در جامعهای که… تعبیر روایات ما خیلی زیباست، میخواهم یک نکتهای را در حرکت جمعی برای امر به معروف بگویم ولی از باب اینکه یکی دو تا روایت را ابتدا در محضرش قرار گرفته باشیم این را عرض میکنم تا انشاءالله وقتی که وارد کلام میشویم خوب بچسبد کلام.
در روایت شریفی که از امام باقر علیهالسلام هست میفرمایند که در آخر الزمان قومی هستند که اینها یک عدهای جلودارشان هستند. اینها «مراءون» هستند. اهل ظاهر هستند. در ظاهر هر چه بگویی… اگر طلبه است، عمامه و لباسش زیباترین است. در گفتار فصیح و بلیغ میتواند حرف بزند. «يَتَقَرَّءُونَ وَ يَتَنَسَّكُونَ». اهل عبادت هستند. اهل قرائت قرآن هستند اما «مراءون» هستند اینها. ظاهرکارند. ظاهرسازند. «حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ» اینها در نظام باطنیشان سفیه هستند. چرا سفیه هستند؟ میگوید علتش این است که اینها امر به معروف و نهی از منکر را که میبینند، واجب نمیبینند مگر آنجایی که بگویند ضرری برایمان نداشته باشد. «لَا يُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ». اگر دیدند یک جایی از ضرر ایمن است، میگویند عیب ندارد. خب معلوم است هر کاری هزینه دارد. منتهی هزینهاش.. گاهی انسان میخواهد کنکور بخواند، دانشگاه هم قبول بشود باید یک مقدار وقت بگذارد یا نگذارد؟ هزینه دارد ولی یک نفعی دارد که آن نفعش جبرانش میکند وقتی که دانشگاه قبول شد. اینجا هم امر به معروف هزینه دارد. ممکن است انسان از راحتطلبیش کم بکند. ممکن است بعضی هم به انسان در یک جایی جسارت بکنند اگر امر به معروف درست البته با حفظ شرایطش… اگر انجام داد ممکن است یک عدهای هم از دست آدم ناراحت بشوند. ممکن است رابطهشان هم در یک جهتی با انسان کم بکنند اما اگر انسان نگاهش الهی بود خدای سبحان هم برکت میدهد هم میفرماید که «اذا اَمنوا الضرر» نیست. بله یک موقع میگوید من اینکار را بکنم یک کسی یک اصلاحی در او صورت بگیرد ولی ممکن است من را آنجا بکشند. میگوید آنجایی که کشتن در کار میآید باید حساب کتاب باشد. بله اگر جهاد فی سبیل الله است، اگر دفاع از حدود مرزهای اسلامی است این امر به معروف و نهی از منکر تا شهادت هم عیبی ندارد. اگر در راه اقامهی دین در آن مطرح شدن اساس دین است شهادت هم لازم است؛ اما حالا برای اینکه یک شخص خاصی این را بخواهد اجرا بکند من اگر بخواهم بگویم جانم به خطر بیفتد میفرماید حالا اینجا باید حساب و کتاب… اما نه هر ضرری، اَمنوا الضرر. بگوییم که اگر از ضرر ایمن بودیم، امر به معروف و نهی از منکر بکنیم. اینها دنبال «يَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِيرَ»، دنبال راحت طلبی هستند. رخصتها و عذرهایی را میخواهند داشته باشند که دست به این کارها نزنند. «يَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِيرَ». مدام دنبال این هستند که راحتطلبیشان با دینداری محقق بشود. جانشان در راه دینداری حرکتی مجاهدانه نداشته باشد. سختی در راه دین نداشته باشند. بالاخره یک کسی که میخواهد روزیش باشد باید برود کار هم بکند یا نه؟ کار سختی دارد. میرود کار میکند تا بتواند روزی دربیاورد بخورد. هر کاری سختی دارد. اگر هم انسان میخواهد دین اقامه بشود، که بالاترین کمال است که «لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ» اگر دین را اقامه کردند، «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ»، خدای سبحان برکات را از همهی جوانب برای اینها قرار میدهد. از پایین و بالا برکات میجوشد. پس ممکن است یک هزینهای داشته باشد اما دنبالش جوشیدن برکات الهی است که اقامهی حد ایجاد میکند. میفرماید اینها یتبعون، مدام دنبال این هستند که یک توجیحی پیدا بکنند برای اینکه توجیه پیدا بکنند میگویند که ما خودمان هم که نتوانستیم عمل بکنیم. پس اقامه نکنیم. ببین فلانی هم که عالم بود او هم یک مشکلاتی دارد پس بیخودی اقدام نکنیم. دنبال روایت همینها را میفرماید، میگوید اینها دنبال این هستند. اهل نماز و روزه تا دلت بخواهد هستند، بگو نماز بخوانید، میگویند بهبه از صبح تا شب حاضریم نماز بخوانیم. روزه بگیر میگویند حاضریم روزه بگیریم اما آن چیزی که «مَا لَا يَكْلِمُهُمْ فِي نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ»، این نماز را تا جایی دوست دارند، روزه را تا جایی دوست دارند که ضرری به آنها در نفس و مالشان نزند. اما اگر همین نماز «وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا يَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ»، همانجا نماز را هم کنار میگذارند. چرا؟ چون تفکرشان این بود که هر چیزی به جهت ظاهری برای ما ضرر داشته باشد، باید آن را کنار گذاشت. میگوید کسی که امر به معروف و نهی از منکر را گذاشت کنار، آنجا گفت که چون ضرر دارد میگذارم کنار، این برای او یک تفکر میشود. وقتی تفکر شد اگر جایی دید که نماز هم بخواند میگویند این نمازخواندن است پس او را از جامعه طرد کنیم، او را تحریم کنیم، با او برخورد کنیم، نگذاریم او ارتقا… او را مسخرهاش کنیم، میگوید اگر اینطور است پس نماز را هم کنار میگذارم تا این ضرر به من… یک تفکر است منتهی آنجا نوک پیکان است، این بدنهاش است که آشکار میشود. بعد دنبالهاش میگوید «لَرَفَضوها» نماز را اگر دید ضرر برایش دارد «كَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ»، همچنان که اسمی الفرائض، آن اساس فرائض، آن بلندای فرائض که امر به معروف و نهی از منکر بود را ترک کرد اینها را هم دیگر قطعا ترک میکند. خواندم برای این جملهاش: «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ»[7]، همهی واجبات و فرائض به اقامهی امر به معروف و نهی از منکر اقامه میشوند. این یک ستونی است که اگر برافراشته شد، همهی دین برافراشته میشود. اگر این ستون برافراشته نشد، همهی دین ساقط میشود. منتهی ما تا میگوییم امر به معروف و نهی از منکر، از بس که این مساله را برای ما جا انداختهاند، زود ذهنمان میرود سراغ حجاب دخترها و زنها و خانمها، همین. این یکی از شؤون دین است. اساس تمام اقامهی دین با امر به معروف و نهی از منکر است.
منتهی میخواهم این را حالا با آن عهد جمعی همراهش بکنم، اگر میخواهیم در عهد جمعی ما مقیم باشیم نسبت به امر به معروف و نهی از منکر از درون جمع خودمان شروع کنیم. کسی که میخواهد قدرت پیدا کند در امر به معروف و نهی از منکر باید اگر امر به معروف شد، تحملش بالا رفته باشد. اگر نهی از منکر شد خودش هم بالا رفته باشد. بفهمد کجا نهی از منکر وقتی به او میکنند برایش سخت است. چگونه بکنند خوب است و تاثیر میگذارد. وقتی که دارد روی خودش تمرین میکند با دیگران، با جمعی که هستند. این جمع از ابتدا باید با خودشان شروع کنند. یعنی شروع کنند با هم قرار بگذارند. هر جمعی هم امر به معروف و نهی از منکرشان ممکن است پایههای مناسب آن جمع باشد. مثلا اگر طلبههای گرامی و سربازان امام زمان هستند از مصادیق امر به معروف این است که خوب درس خواندن، خوب سر کلاس حاضر شدن، به عبادات خوب توجه کردن، به نماز جماعت به هم یادآوری کردن که در نماز حتما شرکت… اگر میبیند دیگری سرش گرم است، یادآوری بکند آن هم با زبان خیلی خوب،با هم عهد کردهاند، که حواست باشد اذان گفتند، دیر نشود. او به این یادآوری کند، او به این یادآوری کند… خدا رحمت کند بعضی بزرگان را، نقل میکردند از بعضی از بزرگان یک کسی میگفت من شب منزل عالمی بودم. خوابیده بودم. بعد دیدم آن شب نزدیک اذان صدای زنگ تلفن آمد. تعجب کردم که این موقع شب چه کسی زنگ میزند، اذان صبح. چه کسی به ایشان زنگ زده؟ بعد میگوید بعدا از ایشان پرسیدم که این زنگ چه بود موقع سحر؟ گفت که ما با یکی از دوستانمان از دوران جوانی طلبگی، عهد داشتیم که برای نماز شب هر کدام زودتر بلند شدیم، همدیگر را صدا بکنیم. از آنجایی که در حجره بودیم این عهد را با هم داشتیم تا وقتی که ازدواج کردیم، تا وقتی که الان نوه و نتیجه داریم، هنوز که هنوز است هر کدام زودتر بیدار میشویم با دیگری تماس میگیریم که او هم بلند شود. ببین این امر به معروف است. شاید شصت سال با هم این عهد را داشتند. شصت سال با هم این عهد را داشتن خیلی زیباست. خیلی جالب است. خیلی قابل توجه است. از همین عهدها شروع میشود. آنوقت ببینید این دوستی در نظام الهی چقدر زیباست. خدا میفرماید دو نفر رفیقی که با هم رفاقت داشتند در جهت الهی وقتی که یکیشان از دنیا میرود و بعد به حضور خدای سبحان برای محاسبه میرسد، عرض میکند به خدا که خدایا این مقامی که تو به من دادی به خاطر کمالات، آن دوستم را هم در این شریک بود، کمک من بود. به او هم بده. همین مقامات را به او هم بده. او هم هر مقامی پیدا میکند میگوید خدایا او شریک بود به او هم بده. یعنی امر به معروف باعث میشود ارتباط بین انسانها، کمال شفاعت و ارتباط ایجاد میکند. در دنیا به طوری ظهور پیدا میکند، در آخرت هم به نحو دیگری. یعنی عملی که ایشان انجام میدهد، امر به معروف و نهی از منکری که کرد این عمل در وجود این، ذریهی این، دوستان این…
یک بنده خدایی بود سر سفره هر موقع مینشست، هر موقع، میهمان بود، خانهشان بودند، من یادم نمیرود بلافاصله اول سفره میگفت که بسم الله یادتان نرود. حالا شاید همه هم میگفتند اما این ذکر این، این امر به معروف زیباست. خیلی هم قشنگ میگفت یعنی وقتی که میگفت با این گفتار زیبای او اگر گفته بودند هم دوباره میگفتند. بالاخره هر لقمه بسم الله آن مستحب است علاوه بر آن بسم الله ابتدا. ببینید چقدر میتواند یک سنت… به طوریکه شاید دهها سال است که از دنیا رفته اما این سنت بین خیلیها رواج دارد که تا مینشینند یاد او میکنند. میگویند بسم الله یادت نرود. این امر به معروف است. سنتها را بین خودمان… اگر جامعهی مداحان به نحو خودش بتوانند بومیسازی بکنند که چه بکنیم که تاثیر کلام ما، رابطهمان با ولایت شدیدتر بشود. چون دارد وقت میگذرد و من مقدمات زیادی میخواستم بچینم، حالا از خیر آن عبور میکنم. میخواهم این حقیقت را متصل کنم به نهایتش. یک سری از مقدمات را جا میاندازم به خاطر اینکه آن نتیجه محقق بشود.
ببینید دوستان عزیز حقیقت معروف خدای سبحان است یا تعبیر این است که «معروف عند کل جاهل»[8]. خدا حتی پیش کسانی که جاهلند معروف است. این روایت شریف: معروف عند کل جاهل یعنی غیر از اینکه نزد عالمان معروف است خدا، شناخته شده است، جاهلها هم در جهلشان وقتی خدا در نظام فطریشان ظهور و بروز دارد، وقتی یک لحظه پیش بیاید مثلا اگر تعبیر قرآن این است که در وقت غرق، در کشتی که باشند ﴿دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ﴾[9]، با تمام اخلاص خدا را میخوانند. با اینکه تا به حال پشت کرده بودند اما آنجا میبینند، چون میشناختند. معروف عند کل جاهل. آن جا آشکار میشود. با اینکه این جاهل بوده، با اینکه معاند بوده، اما آنجا میبیند که تنها دستگیره آنجا خداست. در نظام وجودی ظهور این حقیقت معروفی که خداست، امام معصوم و انبیا هستند، که اینها معروف هستند.
تعبیر روایتی که در جلسهی یکی از بحثها خواندیم، که وقتی که اهل یمن آمدند خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، روایت خیلی زیبا در درس اصول کافی بود فکر کنم، آنجا دارد که وقتی آمدند خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، سوال کردند که ما آن وصیّ شما را چگونه بشناسیم؟ حضرت فرمود که آن وصیّ من محبوب دلهای شماست. بلند شوید در صفی که اینجا نشستند، در صف جماعتی که دنبال پیغمبر نشسته بودند، بگردید ببینید چه کسی محبوب دلهایتان است. دلها به او تعلق میگیرد. او میشود… اینها میگویند بلند شدند. اسمهایشان را هم نوشته کی، کی، کی، کی، اینهایی که از یمن بودند، اسمهایشان را در روایت نوشته [است]. بلند شدند در صفها گشتند، گشتند ناگهان دست گذاشتند روی شانهی امیرالمؤمنین علیه السلام که او را نمیشناختند. قبلا هم ندیده بودند. از یمن تازه آمده بودند. دست گذاشتند که وصیّ شما ایشان است. گفت از کجا میگویید؟ گفت وقتی ما به ایشان رسیدیم ناگهان یک شوکی به وجودمان وارد شد. یک جاذبهای در وجودمان قرار گرفت که بعد این جذبه باعث شد که یک آرامشی به دنبالش… مثل اینکه یک رعد و برقی بزند بعد یک آرامشی ایجاد شود. یک ادراک آرامشی نسبت به دیدن و ارتباط با این شخص پیدا کردیم. حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تصدیق کردند که همینجور است که امیرمؤمنان علیه السلام و وصیّ من این رابطهی فطری را از درون با همه دارد؛ هر چند او را به صورت ظاهری نشناسند. لذا معروف است. اگر وصی معروف است و از آن طرف بیان روایات متعدد داریم که «نَحْنُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ، وَ مِنْ فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ»[10]، ما اصل هر خیری هستیم و از فروع ما هر بری و نیکوییای هست؛ شاخههای ماست. اگر با این نگاه دیدیم اثر این چیست؟ اثرش این است که وقتی انسان میخواهد امر به معروف بکند، وقتی معروف را ولی ببیند، دارد مردم را سوق میدهد به سمت امام. دارد مردم را مرتبط میکند با امام. اگر اینطور نگاه بکند اول خودش مورد تاثیر این معروف قرار میگیرد که معروف را باید امام بشناسد. لذا شوقش برای اینکه مردم به سمت امام سوق بدهد خیلی متفاوت است تا اینکه معروف را فقط یک امر سادهی دینی بداند که میخواهد مردم را به آن سوق دهد. اگر ببیند نهی از منکر یعنی اینکه دارد جلوی آن جدا شدن از امام را، پشت کردن به امام را که کسی مبتلا شده یا نعوذ بالله خودش مبتلا شده را میگیرد. لذا چطور انسان میخواهد کسی که به امام پشت کرده را برگرداند؟ میخواهد با تشر و برخورد تند او را برگرداند یا نه، میخواهد او را هدایت کند؟ تعبیری که در روایات دارد که اگر یک حکمی یک حدی در نظام دین اجرا بشود، این از آنچه که آسمان و زمین بر او بتابد، افضل است پس ببینید چقدر زیباست که انسان بتواند یک نفر را به سمت امام جذب بکند. یعنی اگر یک حکم را این شخص، حتی اگر نداند که این آمدن به سمت امام است، اگر میل به سمت آن پیدا بکند، این جذب شدن قطب نمای او از دور شدن به سمت امام… به سمت امام نشانه گرفتن میشود. آنوقت همین او را مثل یک مغناطیس مدام به سمت امام میکشاند که امام یک جاذبهی مغناطیسی است که تمام معروفها، تمام احکام دین، تمام محبوبهای دین، تمام آنچه که مورد رضایت خداست، همه جاذبهشان برای این است که انسان را به سمت امام بکشاند و از امام به سمت خدا بکشاند و تمام منکرها دور شدن از خداست و دور شدن از امام است. اگر انسان این را نگاه کرد، امر به معروف ملاقات با امام است. امر به معروف، وقتی در حال بیان یک معروف هستی، زبان تو شده زبان امام، تو ملاقی با امام هستی. لقای با امام کردی و داری دیگری را هم به سمت امام میکشانی. میدانید چقدر انسان باید برای این زحمت بکشد، وقت بگذارد، انرژی بگذارد تا یک نفر از یک منکری دست بردارد. اینکه فکر کنید با یک لحظه و یک گفتار، من این را بگویم ایشان دست بردارد، نیست. چقدر باید لطافت به خرج دهیم تا یک کسی مایل شود از این که از این بدیش دست بردارد. بعد میگوید اگر یک کسی از یک معصیت دست برداشت، خیلی تعبیر روایت تعبیر زیبایی است. میفرماید اگر یک کسی از یک معصیت دست برداشت، پیش خدا، عندالله، این از عبادت ثقلین افضل است. عبادت ثقلین چقدر عظیم است؟ ثقلین جن و انس است. خیلی تعبیر بلندی است که اگر این را توجه بکنیم، تعبیر این است که اگر یک کسی دست از معصیت برداشت نشان میدهد در امر به معروف و نهی از منکر کدام اولیست؟ نهی از منکر اولیست. منکر یعنی حیطهی الهی مورد تعرض قرا گرفته [است]. حکم خدا زیر پا قرار گرفته [است]. زیر پا قرار گرفتن حکم خدا اشدّ از این است که حکم خدا انجام شود. یک موقع هست زیر پا قرار میگیرد…. یک موقع هست شما میخواهید قرآن بخوانید میبینید قرآن افتاده زیر پا، آن از زیر پا برداشتن مهمتر است. یک موقع هست میخواهید نماز بخوانید در مسجد، بعد میبینید مصادف هست با اینکه قسمتی از مسجد نجس شده[است]. اگر وقت نماز وسعت دارد، انجام کدام مقدم است؟ ازالهی نجاست مسجد مقدم است. اینها با هم مرتبط است. برخورد کردن با یک منکری در جامعه با تمام مراتب درست بودنش که میخواهیم جذب کنیم و طرد نکنیم، اگر رفتار من باعث بشود که یک نفر یک قدم از امام دورتر شود به عهدهی من است. من مقصرم آنجا. اگر آن بزرگ گفت که میآمدند عزای فامیل ما، دختران فامیل ما وقتی پیش من که طلبه بودم میآمدند، روسریشان را یک مقدار جلوتر میکشیدند. گفت من یک بار تشر زدم که آخر این چه حجابی است؟ یک مقدار میآورید جلوتر، بقیهاش پیداست. گفت دفعهی بعد دیگر آن یک ذره را هم نیاوردند. دیدم من مقصر بودم در این مقدار دور کردن اینها. چون این جوری گفتم. باید جوری میگفتم که اگر ایشان دو انگشت میآورد جلوتر، سه انگشتش کند یا حداقل دو انگشت کمتر نشود. اگر انسان راه نهی از منکر را درست نرود یعنی دارد مردم را از امام دور میکند. از خدا دور میکند. اگر ما مردم را از امام و خدا دور کردیم، جوری گفتیم که دور شدند، رفتاری را کردیم که دور شدند ما مقصریم. پس ممکن است نهی از منکر یک رابطهی یکساله، دو ساله، سه ساله بخواهد تا یک ذره این حجاب بهتر شود. یک ذره این رعایت حکم خدا که زیر پا گذاشتند در هر چیز دیگری، بهتر شود. اما این یک ذره، سه سال اگر برایش وقت گذاشتی و اینطور شد میارزد. ما دنبال این هستیم که یک رفتار لحظهای و یک تاثیر سریع به دنبالش محقق شود. آن را هم در حجاب منحصر کردهایم. این همه معروفها و منکرها، این هم یک گوشهاش است اما وقتی منصرف شدیم به این، اهمّ و مهم را از دست دادهایم. بعد میبینی خود این حجاب گاهی معلول امور دیگری در اجتماع است. آنها را رها کردهایم ما فقط… . بله این هم سر جای خودش باید پرداخته بشود و رها نشود اما مجموعه را باید با همدیگر ببینیم. اگر دیدیم که منکر، جدا شدن از امام است. امام گوشه ای ایستاده، مردم دارند دور میشوند. چقدر حسرت دارد این. چقدر غصه دارد این. چقدر برای انسان اینطور دور شدن از امام، رفتن مردم حسرت آمیز است و معروف رو کردن و آمدن به سوی امام است. وقتی حکمی میخواهد انجام شود اگر معروف را امام ببینید، چقدر اشتیاق در تحقق معروف شدیدتر میشود. هر انجام معروفی لقای امام است. هر امر به معروفی لبخند ارتباط با امام را به دنبال دارد. هر بی تفاوتیای، پشت کردن است. هر تحقق منکری دور شدن است. بی تفاوتی پشت کردن است اما تحقق معصیت دور شدن است؛ یعنی راه افتاده دارد میرود. بی تفاوتی فقط پشت کردن است. جلوی امام پشتش را به امام کرده است. بی تفاوت است امام را نمیبیند. برایش مهم نیست؛ اما اگر معصیت را محقق کرد، راه افتاده دارد دور میشود. در حین پشت کردن دارد دور هم میشود. لذا عذابی که بر قوم سبت نازل شد، این بود که آنهایی که نهی از منکر نکرده بودند، عذاب بَئیس شامل حال آنها هم شد و شامل آن کسانی که روزشنبه شکار صید را انجام داده بودند هم شد؛ اما آنهایی که گناه را انجام داده بودند علاوه بر این عذاب، عذاب ﴿كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِـِٔينَ﴾[11]. تبدیل به بوزینه شدن هم برایشان شد اما اینها فقط عذاب بَئیس را داشتند؛ ولی عذاب بَئیس هم هلاکت بود. فقط عدهای نجات پیدا کردند که ناهین عن السوء بودند: ﴿ٱلَّذِينَ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ﴾[12]. آنها نجات پیدا کردند. پس در جامعه اگر ما میبینیم باید تمام توانمان را، برنامهریزیمان را، فکرمان را، نگاه جمعیمان را، آن هم از جمعهای خودمان اول… ببینیم چقدر حاضریم نهیپذیر باشیم. اگر ما را امر به معروف و نهی از منکر کردند، چقدر به ما برمیخورد؟ اگر یاد گرفتیم که وقتی نهی از منکر میشویم تحملمان بالا باشد، باور کنیم برایمان شیرین میشود. این را هم یاد بگیریم چگونه به ما بگویند به ما برمیخورد، چگونه بگویند به ما خوش میگذرد. یاد هم بگیریم به عهدهای ساده که بین خودمان شکل میگیرد. میگوید اگر اینجا را شروع کردید، جان شما آماده میشود که حالا وقتی در جامعه میآید تمرین کرده است. نهیپذیری در وجود خودش محقق شده بوده [است]. خود این منتهی بوده به نهی. نهیپذیر بوده [است]. حالا وقتی که میآید میگوید تاثیر میگذارد. اصلا اینطور نیست که فکر کنید آن کسی که خودش امر به معروف در وجودش ندارد با آن کسی که تحقق دارد تاثیرشان یکجور است. نه. البته وجوب بر همه است یعنی آن کسی هم که خودش عامل نیست هم از جهت وجوبی، وجوب به گردن او هم هست. نمیشود بگویی من چون کامل نیستم… نه این هم باید برود خودش را کامل کند. دو تا چوب میخورد. میگوید چرا خودت را کامل نکردی؟ چرا امر به معروف نکردی؟ آن کسی که کامل بود، یک چوب میخورد که چرا امر به معروف نکردی؟ این دو تا چوب میخورد، او یک چوب میخورد اما باید انجام هم بدهد. وجوب به گردن همه هست اما اگر در وجود خودمان محقق کردیم آن هم جمعی، یاد میگیریم چگونه مهربان برخورد کنیم با صبر. دنبال این نباشیم که زود تاثیر بگذارد و منکر را دور شدن از امام ببینیم و معروف را ارتباط با امام ببینیم. حالا این مساله یک دنبالههای دارد که در روایات ما هست که چگونه این را در وجود خودمان محقق بکنیم. با یک باوری بر اینکه اگر ما امر به معروف بشود ذکر برایمان. در تعبیر روایت این است که انسان بر هر کلامی که دارد مؤاخذ است که چرا این کلام را گفت، غیر از ذکر و امر به معروف و نهی از منکر که این ذکر خداست. ذکر عملی است؛ که این ذکر عملی یعنی انسان دارد قرب پیدا میکند. هر مرتبهی امر به معروف که محقق میشود، قرب الی الله است. چون حقیقت امر به معروف اقامهی دین است. بزرگ کردن حکم خداست. پررنگ کردن خدای سبحان در جامعه است. جذب قلوب به سمت خداست. [برای] این جذب قلوب به سمت خدا ببینید پیغمبر چقدر زحمت کشید. سیزده سال در مکه پیغمبر زحمت کشید. چند نفر آنجا ایمان آوردند؟ تعداد محدودی بودند که بعدا به مدینه هجرت کردند. سیزده سال زحمت میارزید.
نوح نبی به تعبیر و تصریح قرآن نهصد و پنجاه سال نبوت ایشان طول کشیده، دعوت کرده [است]. چند نفر از مؤمنین با نوح نبی سوار کشتی نجات پیدا کردند که اینها ایمان به نوح داشتند پس از نهصد و پنجاه سال نبوت؟ هفتاد و هشت نفر. تعبیر روایت این است: نوح را میگرفتند میزدند. به طوری ایشان از هوش میرفت که سه روز از هوش رفته بود. فکر میکردند که دیگر مرده [است]. رهایش میکردند. وقتی به هوش میآمد، میگفت خدایا امت من را مورد مغفرت قرار بده، «إنّهُم لا يَعلَمُونَ». آنها نمیدانند چه بر سرشان میخواهد بیاید که اینطور میکنند. چقدر نگاه بلند است. اگر ما میخواهیم امر به معروف و نهی از منکر بکنیم، اگر با محبت باشد، با اینکه میخواهیم یک کسی را که از خدا دور شده برگردانیم به سمت خدا، همهی عالم مبتهج میشود با اینکار اگر درست انجام شود. اگر میخواهیم همهی عالم را خوشحال بکنیم، چقدر باید زحمت بکشیم که درست انجام شود. نکند این با رفتار من عنادش بیشتر شود. کارش با رفتار من بدتر شود. پس باید خیلی مراقب باشیم.
این روایت را من نتوانستم پیدا کنم که این روایت خیلی زیباست. هم نوشته بودم هم در کتابش همراهم بود. حالا ببینیم روزیمان هست؟ بله یک روایتی نزدیک به آن هست. آن را اگر پیدا کردم باز برایتان میخوانم. این نزدیک به آن است. میفرماید که «لمُقامَ أحَدِكُم في الدُّنيا بحَقٍّ يَرُدُّ بهِ باطِلاً»، اینکه شما در دنیا بمانید روی حقی، پایداری بکنید که بتوانید باطلی را رد بکنید، أو يَنصُرُ بهِ حَقّا ، یا حقی را نصرت بکنید. بودنتان در دنیا این قدر بیَرزَد که یک حقی با بودن شما یاری شود، یک باطلی با بودن شما کمرنگ شود، أفضَلُ مِن هِجرَةٍ مَعی[13]. پیغمبر میفرماید. از اینکه با من کسانی هجرت کردند از مکه به مدینه، همه چیزشان را رها کردند، آمدند. میگوید از کسانی که با من هجرت کردند، که این همه فضیلت بوده که مهاجرین با پیامبر بوده، صدر اسلام، میگوید این کار شما از إن هجرت بالاتر است. این یک روایت است که حالا آن روایت شریف را دیگر نتوانستم پیدا کنم. انشاءالله یک فرصت دیگری در محضر آن روایت.. پس نگاهمان به امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک عهد جمعی. قرارمان بر این است که از خانوادهمان، بعضیها ممکن است در خانوادهشان این عهد جمعی را بگذارند. با همسرشان، فرزندانشان، پدرشان، مادرشان، هر کسی که با هم هستند. اگر دوستان کنار هم هستند، با همدیگر این عهد جمعی را… همکاران با هم هستند، کنار هم، با هم این عهد جمعی را… که سعی بکنیم در چند چیز هم قرار دهیم که آن ترکها هم مقدم بر اثباتهاست. یعنی آن منکرها را ترک کردن. اگر مثلا کسی در ادارهای است، میگوید من این کار مردم را درست انجام دادن و شل نبودن، بیحال نبودن را با خودم عهد میکنم که این کار را کنار بگذارم، این منکر را تا با بقیهی دوستانش هم با همین عهد، عهد جمعی بکنند. سعی بکنیم عهدها جمعی باشد تا روح جمعی ایجاد شود تا آثار روح جمعی عظیم باشد. این کارها را از اطراف خودمان، از جانب خودمان مطابق آن چیزی که داریم، شروع کنیم. از منکرها و ترکش آغاز کنیم. همانجور که پیغمبر اکرم وقتی که عهد بستند با اهل مدینه وقتی که آمده بودند، پیغمبر جذب کرده بودند، اولین عهدشان با اینها شش تا ترک بود. مثلا دروغ نگوییم. شراب نخوریم. آن موقع، آن زمان. شش تا ترک بود که با همدیگر این شش تا ترک را عهد کردند و بعد در مرتبهی بالاتر که دو سال از آن گذشت، آنوقت عهدهایشان اثباتی بود که با همدیگر دفاع کنید از من همچنان که از جان و مالتان دفاع میکنید. اینجا عهدشان، عهد اثباتی بود. لذا بر اساس ترکها ابتدا و منکرها و ترک منکرها ابتدا بعد هم انشاءالله… منکرِ هر کدام هم اینجور نیست که معصیت کبیره باشد. نه. منکرها گاهی کارهایی است که اثر بدی میگذارد. در وجود ما هست مثل تنبلی. گناه نیست تنبلی اما زشت است. مومنی که این را مبتلا باشد… پرخوری. گناه نیست اما میتوانیم عهد مان را بر این قرار دهیم. حواسمان باشد که به هم یادآوری بکنیم. غذا میکشیم بگوییم ببین من این قدر کشیدم. با اشاره، کنایه که کسی را خیط هم نخواهیم بکنیم، بگوییم اینجوری مثلا تو هم حواست باشد. یک اشارهای چشمکی بالاخره، قرار با هم… که یادش بیاید. یک کار ساده، اگر توانستیم تحملمان را با همین جزئیات بالا ببریم آنوقت آثارش کمکم این میشود که حالا میتوانیم دیگران را هم به یاد گرفتنِ درست حرکت دهیم و این حرکتمان را حرکت به سوی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ببینیم. سربازیمان اینطوری ثابت میشود.
خیلی خوشامد میگوییم خدمت عزیزانی که تشریف آوردند. انشاءالله خدای سبحان به جمع شما، کارهای شما، حرکتهای شما، آن مداحیها و مراثی شما برکتی بدهد که مؤمنان زیادی جذب شود قلوبشان به آن امر ولایتی که فطری همهی دلهاست. همانجوری که از حدیث پیغمبر اکرم عرض کردم، همه دلها دوست دارند آنها را. اگر ما درست مطرح بکنیم حتما همهی دلها به آنها جذب میشوند. لذا در روایت هم دارد که زمان مرگ، همهی کسانی که هستند، مؤمنین و غیرمومنین، حضرات معصومین را آنجا میبینند. بدون اینکه حتی آنها را بشناسند از قبل، همه میبینند آنجا. وقتی میبینند آنهایی که اهل فسق و فجور نبودند ولیکن اعتقادی هم نمیشناختند، به حضرات نداشتند، میبینند اینها را دوست دارند. یعنی همان محبت فطری که در وجود هست. میبینند اینها را دوست دارند. میگوید در آنجا با محبت به حضرت از دنیا میروند. روایات متعدد است. اگر ما بتوانیم مداحی و مراثی را جوری مطرح بکنیم، فطرتها را بیدار کنیم. دلها به سوی آنها جذب هست ولی نمیشناسند. آنها بعد در لحظهی قبل از رفتنشان میگویند ما اینها را با دیگران اشتباه گرفته بودیم. اینها را میخواستیم. ذیل این آیهی شریفه هستند: ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦ﴾[14]. اینها قبل از موتشان ایمان میآورند و از دنیا میروند. مگر کسانی که پردههای حجاب معاصی برایشان خیلی شدید باشد که آنجا وقتی میبینند، میبینند نه اینها را دوست ندارند. میبینند خوبی است اما در دنیا چون خوبی را میدیدند، منکر برایشان مطلوب بود، معروف را دوست نداشتند، میگوید آنجا هم وقتی اینها را میبینند، میبینند معروفند اینها، میبینند اینها خیر هستند اما میبینند خیر را دوست ندارند. با دشمنی از دنیا میروند. انشاءالله خدای سبحان با محبت اهل بیت در دنیا و آخرت ما را زیر سایهی اهلبیت قرار بدهد. محبتمان به معروف را و بغضمان را نسبت به منکر که معروف امام است و منکر دشمنان امام هستند انشاءالله روز به روز شدیدتر بگرداند. انشاءالله خدای سبحان عاقبت همهی ما را ختم به خیر بگرداند. فرج امام زمان را نزدیک و نزدیکتر بگرداند. ما را از سربازان واقعی حضرت قرار بدهد. مهر قبولی سربازی را از جانب ایشان بر صحیفه و اعمال ما انشاءالله بزنند. انشاءالله خدای سبحان گناهان ما را که ارتباط با دشمنان اهلبیت هست، پشت کردن به امام هست را از وجود ما ریشهکن بگرداند. خدای سبحان ما را با اهلبیت معرفت بیشتر ایجاد بکند و حشرمان را دائم بگرداند. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
[2] . المؤمن ، ج۱، ص۳۹، بحار الأنوار ، ج۵۸، ص۱۵۰، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۳۴، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۷۴، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۴۲۴،، أعلام الدین ، ج۱، ص۲۷۵، أعلام الدین ، ج۱، ص۴۴۰
[4] . الخصال ، ج۲، ص۶۱۰، تحف العقول ، ج۱، ص۱۰۰، بحار الأنوار ، ج۱۰، ص۸۹،، وسائل الشیعة ، ج۱۴، ص۵۰۷، جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۷۹، بحار الأنوار ، ج۴۴، ص۲۸۷، كامل الزيارات ، ج۱، ص۱۰۱، بحار الأنوار ، ج۴۴، ص۲۸۹، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۵۲۹، ، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۵۲۵، عیون الحکم ، ج۱، ص۱۵۲، تسلیة المُجالس ، ج۱، ص۶۳، غرر الحکم ، ج۱، ص۸۱۷، تأويل الآيات ، ج۱، ص۶۴۱، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۲۹۲، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۳، ص۹۹
[6] . من لا یحضره الفقیه ، ج۴، ص۳۵۲، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۴۳۳، الوافي ، ج۲۶، ص۱۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۴۶،، تحف العقول ، ج۱، ص۶، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۶۱ ، دعائم الإسلام ، ج۲، ص۳۳۱، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۲۳۶
[7] . الکافي ، ج۵، ص۵۵، تهذيب الأحكام ، ج۶، ص۱۸۰، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۲۵، الوافي ، ج۱۵، ص۱۶۹، تفسير الصافي ، ج۱، ص۳۶۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۱۹۴
[8] . التوحيد ، ج۱، ص۵۷، بحار الأنوار ، ج۴، ص۲۸۶، تهذيب الأحكام ، ج۱، ص۲۰۸، الإستبصار ، ج۱، ص۱۷۰، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۴۴، الوافي ، ج۶، ص۵۸۵، وسائل الشیعة ، ج۳، ص۳۶۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۵۴۰، ، الکافي ، ج۱، ص۹۱، الوافي ، ج۱، ص۳۶۴، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۸۰۰
[9] . [يونس: 22] ، [العنكبوت: 65] ، [لقمان: 32]
[10] . وسائل الشیعة ، ج۲۷، ص۷۰، الکافي ، ج۸، ص۲۴۲، شرح الأخبار ، ج۳، ص۹، تأويل الآيات ، ج۱، ص۲۲، الوافي ، ج۵، ص۱۰۶۷، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۵۳، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۳۰۳
[11] . [البقرة: 65] ، [الأعراف: 166]
[13]. ميزان الحكمة، المحمدي الري شهري، الشيخ محمد، ج4، ص3430.
اولین کسی باشید که برای “امر به معروف و نهی از منکر (2)” دیدگاه میگذارید;