بسم الله الرحمن الرحیم
درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیهالسلام)
موضوع جلسه: وفای به عهد(2)
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجْمَعِینَ الی یوم الدین.
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً.
ان شاءالله از یاران، یاوران و سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید. هرچقدر عشق و علاقه داریم و مشتاق زیارت امام حسین علیه السلام هستیم در دنیا به خصوص در این ایام اربعین که پیش رو داریم و هرقدر محتاج شفاعت حضرت هستیم، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید. همه عشق و علاقه مان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم.
بحثی که در محضر دوستان به عنوان عهدهای جمعی داشتیم، در خدمت دوستان دو – سه جلسه درباره صدق بود که حقیقت صدق چیست و نقش صدق در رشد فردی و اجتماعی و قوام سلوک الی الله چگونه است و چه پایه و فریضه ای است که بقیه بر این پایه بنا می شوند، حتی فرمودند به کثرت نماز و روزه و حج و عمره افراد نگاه نکنید، بلکه به صدق و ادای امانت اینها نگاه کنید که اگر صادق هستند و ادای امانت می کنند اینها قابل اتکا هستند و مومن تلقی می شوند، نه اینکه نماز و روزه نخوانند، کثرت نماز و روزه علامت ایمان نیست، بلکه اولین علامتی که دیده می شود برای اینکه این مومن است یا خیر، صدق است و حقیقت صدق هم از کارهای ساده انسان که چه قول باشد؛ چه فعل شروع می شد تا به عمق رابطه انسان با خدا می رسید که در آن نهانخانه سر و اخفای انسان صدق اثر داشت و تا جریان ظهور و رسیدن به جریان ظهور حقیقت صدق بود که انسان را منتظر و آماده می کرد که هر قدر کسی صادق تر بود، به ظهور نزدیک تر بود و هرقدر صادق تر بود، فرج شخصی برای او امکان پذیرتر بود امکان ندارد کسی صادق نباشد، اما خود را منتظر بداند.
بحث صدق هم ساده نیست این گونه نیست که انسان همین که قصد صدق کند، محقق شود، بلکه یک جهادی را می طلبد و باز هم اینگونه نیست که صدق در یک مرحله تمام شود بگوییم خیالمان راحت شد، صدق محقق شد؛ نه، تا آخر سلوک صدق برجاست و شیطان از راه مقابله با صدق تا آخر قدم های انسان که می خواهد از دنیا برود با همین حقیقت صدق مقابله می کند و نمی گذارد قول و فعل انسان یک جا و یک جور باشد، حتی سوال قبر هم بر اساس همین صدق است. کسی که اینجا صادقانه قائل بود و تبعیت کرد و دوگانه و منافق نبود، آنجا قدرت بر پاسخ پیدا می کند. این هم اثر صدق است و مواقف قیامت را هم با همین صدق طی می کند که بحثش گذشت.
دومین بحثی را که شروع کردیم و به عنوان عهد جمعی قرار شد دوستان در گروه های چند نفره با هم این را تمرین کنند و با هم داشته باشند؛ چه فردی، چه جمعی، بحث وفای به عهد بود که در حدیثی که خدمت دوستان عرض کردیم و در محضر حدیث بودیم، این بود که نگاه به کثرت نماز و روزه نکنید، بلکه به صدق حدث، ادای امانت و در بعضی روایات به وفای به عهد نگاه کند که وفای به عهد و ادای امانت با اینکه دو تا هستند، اما از یک حقیقتی نشات می گیرند.
جلسه گذشته درباره وفای به عهد و امانت گفت و گوهایی شد و در محضر نورانی روایاتی قرار گرفتیم. در ادامه بحثی که می خواهیم داشته باشیم این است که اصلا انسان حیات اجتماعی که قرار می گیرد، علاوه بر حیات فردی که در حسیات فردی اش، رابطه با اعضا و جوارحش، رابطه اش با خودش، رابطه اش با درونی ترین لایه های خودش که سرش، ظاهرش و باطنش و بدنش و روحش است که مراتب خودش است، در رابطه فردی اعضا و جوارحش با خودش همانطور که در رابطه صدق عرض شد، در ادای امانت هم هر یک از اینها عهد و وظایفی دارند (وظایف اعضا و جوارح). اگر انسان ادای این وظیفه را کرد و این امانت را محقق کرد، در نظام فردی اش نجات پیدا می کند لذا رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام به عنوان یک منشور درباره حقوقی که انسان با خودش و دیگران و خدا دارد، آنجا این منشور همه اینها را مورد نظر قرار داده و بیان کرده و من دلم می خواست این رساله را شروع کنم، ان شاءالله اگر عمری بود حتما در محضر این رساله نورانی خواهیم بود. این رساله در عین اینکه نظام اخلاقی روابط فرد با خودش، با اجتماع انسان ها، با نظام الهی و طبیعت را بیان می کند، یک مبارزه با ظالمین بود که داشتند نظامات رابطه انسان را با خودش و دیگران را مختل می کردند، اما مبارزه حضرت در آن دوران آنقدر دقیق و زیبا بود، راه مبارزه را در مستقیم کردند این ارتباطات و میزان قرار دادن برای این ارتباطات قرار دادند تا انحراف و اعوجاج ایجاد نشود که آن را سر جای خودش ان شاءالله بیان می کنم.
بحث وفای به عهد یکی از اساسی ترین رابطه ها در کنار صدق است که عرض کردیم از ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَبَنِيٓ ءَادَمَ﴾[1] شروع می شود که ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡ﴾[2]، این الست بربکم عهد بود دیگر… اولین عهد و میثاقی که از انسان گرفته شد، عهد بر ربوبیت خدا است این میثاق در جان و همه خلقت همه موجودات هست. این میثاق ربوبیت در همه خلقت هست، همه خلقت به این اقرار و اعتقاد دارند، منتهی در موجودات دیگر به غریزه است در حیوانات به طبیعت و خلقت است در نباتات و جمادات و در انسان به فطرت انسانی است که با فطرت به این اقرار دارد لذا انسان خدا خواه است تعبیری که حتی در مقابل موسی علیه السلام گوساله پرست شدند، از یک حقیقتی نشات می گیرد که مردم خدا را رها نکردند، بلکه اشتباه در مصداق گرفتند، یعنی گوساله را گرفتند، والا قائل به ربوبیت بودند، رب را می خواستند، اما از جهالت و کوته فکری شان حاجاتشان را پیش گوساله می بردند و از او طلب حاجات می کردند. نشان می دهد که مردم در مقابل خدا قرار نگرفتند. امروز هم اینگونه است؛ هر چند گاهی به ظاهر اظهار بی خدایی می کنند، اما حقیقت این است که مثل آنجا که خدا را گوساله گرفتند، خدایشان را پول گرفتند، خدا را آن مشتهیات و امیالشان گرفتند، ﴿أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَهَهُۥ هَوَىهُ﴾[3]؛ هوای خودشان را خدا گرفتند. اگر به ظاهر هم می گویند ما خدا را قبول نداریم، این هم در دایره همان أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ است که همان هوا و هوسشان را خدا گرفتند. احساس می کنند نیازشان را این برطرف می کند، والا بشر در مقابل خدا قرار نمی گیرد؛ پس این عهد و میثاق اول است که هیچ کسی از این خالی نیست و این یک بشارت است. بشارتش اینگونه است که مردم در فطرتشان همه طالب خدا هستند. ما اگر می خواستیم مردم را طالب خدا کنیم، بسیار کار سختی بود که بخواهیم مردم را از ابتدا طالب و دنبال خدا قرار دهیم، بخواهیم خدا را بطلبند و قبول کنند. اگر نبود و می خواستیم قرار دهیم کار بسیار سختی بود، اما این هست، فقط مصداقش را اشتباه گرفتند باید مصداقش را تصحیح کنیم، همانطوری که علاوه بر اینکه خدا در درون مردم هست؛ از کودک تا بزرگ از زن تا مرد، از جوان تا پیر، از آسیایی تا اروپایی و آفریقایی همه اینها خدا در وجودشان هست، علاوه بر اینکه در همه موجودات هست. این محبت خدا هم در درون همه هست، یعنی اینطور نیست که محبت خدا نباشد. اینها باعث می شود کار ساده تر شود چه در سلوک خود انسان، چه در حالت ترویج و تبلیغ خداپرستی و محبت خدا در دیگران. این هست فقط مصداقش اشتباه گرفته شده است، جای دیگری رفته، ما نمی خواهیم به مردم بگوییم مردم خدا را دوست داشته باشید، بلکه می خواهیم به مردم بگوییم، مردم خدایی که دوست دارید و تایید می کنید این است. که نشانشان دهیم آن هایی که شما پرستیدید، ﴿لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِينَ٧٦﴾[4]. ابراهیم خلیل علیه السلام نمی خواهد بگوید، بیایید خدا را دوست داشته باشید. می گوید، شما خدا را دوست دارید، اما خدا را خورشید و ماه گرفتید. اینها خدا نیستند، چون آفل هستند. من هم چیزی را که آفل و غروب کننده است را دوست ندارم، چون خدا غروب کننده نیست، نمی شود من امروز صبر کنم تا فردا بعد از اینکه خورشید دوباره طلوع کرد بعد به خورشید بگویم حالا این کار را دارم! من هر لحظه با خدا محشورم. آن چیزی که یک لحظه هست و یک لحظه نیست خدا نیست. انی لا احب الافلین؛ آفل و غروب کننده را من دوست ندارم. این منطق امروز بسیار زیبایی است در اینکه انسان بتواند آن چیزی را که مقصود همه است که افول است، حتی هوا و هوس آفل است. یک وقتی چیزی در اوج جوانی هست، اما وقتی سنش بالاتر می رود، نیست؛ چون آفل است. دیگر هوس خوردن و هوس هایی که در جوانی ممکن بود ذهن را مشغول کند و مهم باشد، دیگر در پیری اگر باشد هم برایش امکان پذیر نیست، میلی به آن آنچنان قرار نمی گیرد برای او آفل می شود؛ غروب کننده است.
می خواستم عرض کنم اولین میثاق میثاق ربوبیت است که انسان طالب خدا است. خدا را دوست دارد، خداطلب است؛ پس اولین مصداق وفای به عهد می شود به این میثاق که انسان در همه زندگی، رفتار، حالاتش این عبودیت را داشته باشد و اینکه فرمان خدا چیست. اگر یادتان باشد، در حدیث عنوان بصری که مفصل در محضرش بودیم، آنجا خوب بیان شد که عبد کسی که تدبیر امرش را واگذار به مالکش می کند. وقتی مالک من خدا است، پس تصرف من در افعالم، بدنم و همه افعالی که می خواهد از من صادر شود، به اذن مالکم باشد (مالک حقیقی منظور است)؛ پس من بدون اذن او تصرفی نمی کنم، یعنی بدون امر او تصرفی صورت نمی گیرد. این اولین عهد است که اگر انسان می خواهد وفای به عهد کند…
رسیدن به این وفای به عهد که مهم ترین میثاق است که از همه موجودات هستی گرفته شده؛ بالاخص از انسان در رابطه با تکوین و تشریع گرفته شده است، با همین عهدهای ساده ابتدایی شکل می گیرد، از اینجا شروع می شود، یعنی اگر کسی در رابطه با اعضا و جوارح خود و در رابطه دوستان خودش وفای به عهد نداشت، حتما قدرت وفای به عهد خدا را هم پیدا نمی کند؛ پس ما غایت و مقصدمان در وفای به عهد کجاست؟ غایت و مقصدمان وفای به عهد الهی است؛ میثاق ربوبیت است، اما نقطه شروع و مسیرمان کجاست؟ از همین روابط اجتماعی، روابط فردی با اعضا و جوارح خودمان که وفای به عهد را در اینها تمرین می کنیم. از اینجا می خواهیم با این نگاه.
حالا اگر کسی وفای به عهدش بین دوستان و رابطی که دارد اینگونه باشد که با همه اینها دارد تمرین برای او می کند که برای او آماده شود، این بسیار با کسی که نگاهش به عهدها در همین حد عهد اینگونه باشد فرق می کند. وفای به عهد امری اجتماعی و وجدانی است و همه بشر دوست دارند، روایتش را آن دفعه خواندیم، این دفعه هم روایتش را داریم که امری اجتماعی است، حتی مشرکین هم وفای به عهد را دوست دارند، یعنی اگر در بینشتان کسی به آن ها بی وفایی کند نمی پسندند؛ هر چند وقتی بشری فقط از جهت مادی قوی بود هر وقت قدرت پیدا کند هیچ گاه وفای به عهد پیدا می کند، چون تا وقتی وفای به عهد داشت که زورش نمی رسید، چون فقط دنیا و قدرت را می بیند، می گوید تا وقتی من زورم نمی رسد با دیگران عهد می بندم تا بتوانم منافع بیشتری پیدا کنم، اما اگر زورش رسید، دیگر وفای به عهد ندارد؛ مثلا مردی در خانه اگر ببیند زورش به زن و بچه اش نمی رسد، وفای به عهد می کند و آتش بس می دهد و با همه اینها رفاقت می کند، اما اگر مردی زورش رسید و این فقط نگاهش نگاه مادی بود، آنجا تحکم محض دارد، دیگر آنجا وفای به عهدی ندارد، اگر هم عهدی کرده بود می گوید همه عهدها زیر پای من، من برجام را پاره می کنم! زورش که برسد، می خواهد قلدری اش را نشان دهد (کسی که نگاهش مادی است)، اما اگر کسی نگاهش الهی شد، هر عهدی را تمرین آن عهد ربوبیت دید، وقتی زورش می رسد، قدرتمندتر می شود، خاضع تر و وفادارتر می شود، چون می بیند این احتیاجش به آن عهد ربوبیت بیشتر است، نیازش به آن شدیدتر است، تقاضایش نسبت به او بالاتر است لذا می بینیم هرچه انسان کامل تر می شود، وفای به عهدش نسبت به دیگران شدیدتر و عظیم تر می شود، چون می داند این مظهر و تمرین او است، اگر این خدشه دار شود، آن ها هم خدشه دار می شوند. امکان ندارد کسی در مسیر بماند و به مقصد برسد. کسی که در مسیر ماند و نتوانست از مسیر عبور کند، به مقصد نمی رسد. مقصد آنجاست اینجا مسیر است. این عهدها همه مسیر هستند، راه هستند، مسافت بین راه هستند، منازل بین راه هستند، کسی که این منازل بین راه را نتوانست طی کند و در اینجاها ماندگار شد، حتما به مقصد نمی رسد. مقصد همان عبودیت و رسیدن به «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى» همه گفتند، بله؛ پس ما این مبدا ما بود، یعنی در ابتدای خلقت و قبل از آمدن به دنیایمان بود «كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ»؛ همان طور که آغاز شدید، عود می کنید. بازگشت هم همان طور است. چگونه آغاز شدیم با پیمان بر ربوبیت که خدا رب و مالک است و تصرف من در وجود و همه افعالم باید به اذن و امر خدا باشد. درست است؟ می گوید همانطور که آغاز شدید، «كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ» عود هم مطابق بدء است، یعنی بدء و آغاز شما این گونه بود، عود هم همین است، یعنی انسان می تواند به سوی خدا برگردد با وفای به عهد با همین نگاه که کدام عهد؟ عهد ربوبی. عهد ربوبی چگونه محقق می شود؟ با وفای به عهدهایی که بین انسان ها بسته می شود. درس خواندن یک عهد برای من است، تقوا یک عهد می شود یک عهد برای من، روابط مومنان با هم یک عهد برای من می شود. در خانه و زندگی یک عهد برای من می شود. همه اینها آنوقت جامعه ای که بر اساس اینکه همه عهدها را نازله عهد ربوبی ببیند، شوقش به وفای به عهد بسیار متفاوت است تا جامعه ای که وفای به عهد را یک لازم و واجب قانونی ببیند، بگوید در دین ما واجب است وفای به عهد کنی. این هم خوب است، اما این کجا که آدم بگوید اگر وفای به عهد نکردم، چوب می خورم، خدای سبحان لعنم می کند، عیبی ندارد این هم رعایتش خوب است، اما یک موقع کسی از ترس چوب خوردن رعایت می کند، یک موقع کسی رعایت می کند مال این است که لترضی. خدا به حضرت موسی فرمود، چرا تند آمدی و زودتر آمدی؟ عرض کرد، خدایا من آمدم آنها هم پشت سر من دارند می آیند که لترضی؛ تو راضی شوی، شوقم را به تو نشان دهم. زودتر آمدن من برای نشان دادن شوقم به توست. وقتی کسی وفای به عهد برای نشان دادن شوقش به حق باشد، برای تاکید میثاق ربوبیت باشد، این وفای به عهد چقدر شیرین می شود، آدم هر عهدی که می خواهد وفا کند، آن موقع برایش بسیار عظیم می شود.
دو – سه روایت و آیاتی از قرآن مجید که هفته گذشته برخی را خواندم را برایتان می خوانم. ﴿يَبَنِيٓ إِسۡرَٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِيٓ أُوفِ بِعَهۡدِكُمۡ وَإِيَّيَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠﴾[5]؛ ای بنی اسرائیل شما وفا کنید، من هم وفا می کنم، نه وفای خدا به دنبال وفای ما باشد، قطعا انفعال در خدا راه ندارد؛ پس اگر می گوید وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ شما وفا کنید، من هم وفا می کنم مقصود این است که اگر شما وفا کردید، قابلیت بهره مندی از عهد من را پیدا می کند که همان عهد من است؛ پس وفای به عهد شا برای شما قابلیت بهره مندی برای شما ایجاد می کند، أَوْفُوا بِعَهْدِي، یعنی قابلیت بهر مندی شما، نه اینکه من منفعل و منتظر هستم که اگر شما وفای به عهد کردید، من هم می گویم بارک الله و شروع می کنم به وفای به عهد، در خدا انفعال وجود ندارد. درست است که وفای به عهد از صفات فعل است و در صفات فعل انفعال اشکال ندارد، اما در عین حال وقتی به خدا نسبت می دهیم، انفعال در خدا راه ندارد. وَأَوْفُوا بِعَهْدِي یعنی من قابلیت پیدا می کنم و از آن حالت عدم بهره مندی به حالت بهره مندی می رسم. این هم یک نکته است که ادب در رابطه با نگاه الهی و ربوبی را همیشه رعایت کنیم. وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ وفای به عهد چگونه محقق می شود؟ ایای فارهبون؛ اگر ترستان فقط از من بود، وفای به عهد محقق می شود. اگر انسان از کس دیگری بترسد باعث شود دست از وفای به عهد دیگری بردارد و فقط به او وفادار بماند. به زور او و به ترس او به سمت او بخواهد برود؛ ایای فارهبون؛ وفای به عهد با ترس از خدا که خدا فقط مالک است. دنباله اش دارد: ﴿۞ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ﴾؛ بعضی از اهل کتاب به طوری هستند که اگر شما یک خروار به آن ها طلا یا مال گران قیمت را پیششان امانت بگذارید، به تو بر می گردانند، وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ؛ اما برخی از آن ها اگر یک دینار فقط پیششان بگذاری، لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَيْهِ؛ مگر بالا سرشان زور بیاوری و با زور همان یک دینار را از او بگیری، قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ؛ چون اینها می گویند، پول دیگران برای ما حلال است، فقط نسبت به خودشان رعایت می کنند، اما نسبت به غیر یهود اهل رعایت نیستند. وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ؛ اینها اهل کذب هستند؛ کذب در مقابل صدق است؛ پس رابطه بین صدق و وفای به عهد هم روشن می شود که اینها که اهل کذب هستند، اهل وفای به عهد هم نیستند (اینجا تحلیل می کند) وَهُمْ يَعْلَمُونَ؛ می دانند که دروغ هم می گویند. ﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَىٰ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ ٧٦﴾[6]؛ اگر کسی وفای به عهد انجام داد، این از مظاهر تقوا و رعایت حقوق و حدود الهی است؛ فان الله یحب المتقین؛ خدا هم دوست دارد، یعنی کسی که اهل وفای به عهد شد محبوب خدا می شود. ببینید یک موقع ما محب خدا هستیم، قدم ما است، اما یک موقع انسان محبوب خدا می شود، مثلا ابراهیم خلیل سلام الله علیه در قرآن ذکر می کند: ﴿إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّي﴾[7]؛ من به سوی خدا می روم یا ﴿إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّيٓ﴾[8]؛ به سوی خدا هجرت می کنم، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله در قرآن می فرماید: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ﴾[9]. اسری باب افعال است که خصوصیت باب افعال این است که او را می برند و سیرش می دهند نه اینکه می برد. انی ذاهب با سبحان الذی اسری چقدر فرق دارد؟! این اسری حرکت محبوبی است و آن ذاهب حرکت محبی است. درست است؟ با اینکه ابراهیم خلیل است، اما با آن حرکتش که هنوز ابتدای جوانی اش بوده با اینکه عظیم هم بوده اما حرکت محبی بوده، تفاوت ایجاد می کند. حرکت محبی و محبوبی هم درجاتش زیاد است؛ پس یک موقع انسان به سوی خدا حرکت می کند و خدا را دوست دارد، اما یک موقع هست که به جایی می رسد که خدا می گوید اگر این کار را کردی، محبوب من می شوی، اگر آدم محبوب خدا شد، خدا او را می برد، وقتی خدا می برد، سرعت حرکت انسان مطابق اراده حق است. وقتی من می روم، سرعت حرکت من مطابق حرکت من است. اراده من با اراده خدا چقدر متفاوت است؟ پس حواسمان باشد به ما علامت می دهند، می گویند اگر به دایره وفای به عهد آمدی وفای به عهد دنبالش محبوب خدا شدن ایجاد می کند. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾؛ خدا متقین را دوست دارد؛ اینها می شوند محبوب خدا، اگر محبوب خدا شدند اینگونه نیست که خدا بگوید دوستت دارم تمام! گاهی به او پیامک بزند که فلانی دوستت دارم، عشق من، محبوب من.. اینگونه نیست. اگر کسی محبوب خدا شد، دیگر در ولایت الهی قرار گرفته و همه چیزش را خدا متکفل است دیگر غائب نیست؛ پس راه رسیدن به محبوب خدا شدن؛ یکی از راه های آن را قرار داده وفای به عهد است؛ «بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ».
آیات دیگر هم هست و من همه آیات را نوشته ام ان شاءالله دوستان به این آیات رجوع کنند همه اش هم زیبا است. ﴿ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ ٢٠ وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ وَيَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلۡحِسَابِ٢١﴾[10] که در سوره رعد هم اینها جزء صفات اولوالالباب ذکر شده است که صاحبان لب اینها هستند.
دو روایت دیگر هم می خوانیم، چون وقت هم کم است می خواهند روضه داشته باشند، از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هست که می فرماید: «اقْرَبُكُمْ مِنِّي غَداً فِي اَلْمَوْقِفِ، نزدیک ترین شما در قیام پیش من (نزدیک بودن آن جا نزدیک بودن اعتباری نیست نزدیک بودن آنجا نزدیک بودن وجودی است) در دنیا بسیاری می توانستند پیش پیغمبر قرار بگیرند نزدیک تر از بقیه هم باشند، منافق ترین هم باشند؛ ﴿قُلۡ أُذُنُ خَيۡرٖ لَّكُمۡ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَيُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[11]؛ پیغمبر برای شما گوش شنوا است. می رفتند می گفتند پیغمبر هم می شنید، بد می نشستند می گفتند که پیغمبر بسیار ساده لوح است حرف های ما را شنید که آیه نازل شد اینگونه نیست که شما حرف زدید، پیغمبر باور کرده باشد؛ نه او گوش شنوا است، نه اینکه باور کرد و ساده لوح بود. اینجا می فرماید آن جایی که نزدیک بودن اعتباری است، صدق است، دروغ نیست، نفاق راه ندارد، اقْرَبُكُمْ مِنِّي غَداً فِي اَلْمَوْقِفِ 5 دسته هستند، أَصْدَقُكُمْ لِلْحَدِيثِ؛ صدق که این جلسات گذشته داشتیم وَ آدَاكُمْ لِلْأَمَانَةِ ادای امانت که جلسه گذشته به آن اشاره داشتیم وَ أَوْفَاكُمْ بِالْعَهْد…»؛ همه اش هم افعل تفصیل آمده؛ اقربکم آمده اصدقکم؛ صادق ترین، نه صادق، چون وقتی می خواهیم بر زیارت حضرات وارد شویم، عرض می کنیم، فاذن لی یا مولای فی الدخول؛ اجازه دهید وارد شویم، افضل ما اذنت لاحد من اولیائک[12]؛ بهترین اذن را؛ پس معلوم می شود فقط صرف اجازه دادن یک جور نیست که همه وارد شوند هر که به زیارت حضرات وارد می شود، یک جور وارد نمی شوند، بستگی دارد اذنی که به آن ها داده شده چگونه باشد، ما افضل ما اذنت را می خواهیم. اینجا می فرماید اصدقکم للحدیث؛ هر که صادق تر است نزدیک تر است، مراتب صدق، مراتب قرب، مراتب اداکم للامانة؛ مراتب ادای امانت، مراتب قرب، مراتب وفای به عهد، مراتب قرب، اداکم للامانه و اوفاکم بالعهد وَ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً؛ معاشرتش با دیگران بر اساس حسن خلق باشد، آن هم احسن خلق، نه فقط خوش برخورد، بلکه خوش برخوردترین لذا در روایت دارد دو تا مومن که به هم می رسند، آن کسی پیش خدا افضل است که محبتش به دوستش بیشتر است! اصلا چنین ملاکی در هیچ جا نیامده؛ دو نفر به هم رسیدند، در درون دلش این بیشتر او را دوست دارد، می گویند 10 درجه رحمت اگر از جانب خدا نازل شود، 9 تا مال این است، یکی مال او است. در روایت می فرماید 100 درجه رحمت نازل می شود، 99 تای آن مال این است که بیشتر آن یکی را دوست دارد. یکی مال او است که این را دوست دارد، اما این بیشتر او را دوست دارد. خیلی خسران است؛ پس مسابقه در محبت ورزیدن به هم در بین مومنان است؛ خسران است که انسان آن یکی را کمتر دوست داشته باشد، ناز کند برای آن یکی، یک خورده برای آن یکی طاقچه بالا بگذارد، خیلی خسران است. فکر نکنیم ما اینطوری ناز کردیم خودمان را بزرگ کردیم؛ سرمان کلاه رفته، هر چه می توانیم به دیگران محبت کنیم. این به خصوص در راهپیمایی اربعین خودش را بیشتر نشان می دهد. «وَ أَقْرَبُكُمْ مِنَ اَلنَّاس»[13]؛ با مردم همنشینی اش زیاد باشد، خودش را از مردم دور نکند، با مردم نزدیک تر از دیگران باشد. کسی که خودش را کنار می کشد و ارتباطات نزدیک ندارد این اقْرَبُكُمْ مِنِّي غَداً با پیغمبر صلی الله علیه و آله نیست؛ پس نزدیک بودن با مردم نزدیک شدن با پیغمبر را به دنبال می آورد.
می خواهم روایت دیگر را بخوانم اما می ترسم دیگر به روضه نرسیم. ان شاءالله این توسلاتمان هم مقبول باشد. ان شاءالله برای اینکه به ما اجازه دهند که وارد شویم بر این جلسه ای که می خواهد مدح و رسا و مجلس اهل بیت علیهم السلام باشد، مجلس اهل بیت باشد، به ما اجازه دهند، آن هم افضل ما اذنت. ان شاءالله یک صلوات بفرستیم تا بهره مند شویم.
[12] . المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۴۷۲، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۷۶
[13] . تحف العقول ، ج۱، ص۴۶، الأمالي (للمفید) ، ج۱، ص۶۶، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۲۲۹، إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۳۳، بحار الأنوار ، ج۷، ص۳۰۳، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۳۷۵، بحار الأنوار ، ج۷۲، ص۹۴، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۱۵۰،، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۳۱
اولین کسی باشید که برای “وفای به عهد (2)” دیدگاه میگذارید;