بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت نوح و هود علیهما السلام قرآن کریم

موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم(حضرت نوح و حضرت هود عليهما السلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 17-07-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
زُهير باش دلم تا به کربلا برسي *** به کاروان شهيدان نينوا برسي
امام پيک فرستاده در پي‌ات برخيز *** در انتظار جوابت نشسته تا برسي
چه شام باشي و کوفه، چه کربلا اي دل *** مقيم عشق که باشي به مقتدا برسي
زُهير باش بزن خيمه در جوار امام *** که عاشقانه به آن متن ماجرا برسي
مريد حضرت ارباب باش و عاشق باش *** که در مقام ارادت به مدعا برسي
تمام خاک جهان کربلاست پس بشتاب *** درست در وسط آتش بلا برسي
زُهير باش دلم، با يزيد نفس بجنگ *** که تا به اجر شهيدان نينوا برسي

شريعتي: السلام عليک يا ابا عبدالله. سلام مي‌کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان، عزاداري‌هاي شما قبول باشد. انشاءالله همه ما زير خيمه سيد الشهداء باشيم و برسيم به آنجايي که بايد برسيم و آنجايي که قرار است امام حسين و اصحاب و يارانشان ما را برسانند. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: «السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و همه بينندگان عزيز. آرزوي توفيق قبولي همه عزاداري‌هاي مؤمنين را در سراسر جهان و آرزوي شفاعت امام حسين را در اين ايام دارم. عهدهايي که با امام در تجديد عهدمان مي‌بنديم، ما را از آن حالت خمودي وسستي بيرون بياورد و ما را تبديل به يک انسان با انگيزه بکند. همانطور که شما در شعري که خوانديد به زهير اشاره کرديد، زهير وارد خيمه امام حسين(ع) شد در حالي که بي‌ميل و افسرده بود. اما وقتي خارج شد با تمام انگيزه خارج شد. انشاءالله به خيمه عزاداري امام حسين که وارد مي‌شويم انشاءالله با تمام انگيزه از اين خيمه‌هاي حسيني بيرون مي‌آييم و عهدهاي جديد و اراده‌هاي راسخ و آهنين در وجود ما براي حرکت به سوي خدا محقق مي‌شود.
شريعتي: ماه محرم نقطه شروع خيلي از ما است. انشاءالله خود امام حسين کمک کنند و دست ما را بگيرند که سر قول و قرار خودمان باشيم. اما قصه حضرت نوح را در ذيل بحث سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم داشتيم. امروز فکر کنم قصه حضرت نوح به اتمام برسد. خدمت شما هستيم و بحث امروز را مي‌شنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرج) انشاءالله خداي متعال به ما توفيق بدهد که از ياران امام زمان(عج) باشيم.
ما قصه حضرت نوح را با تمام زيبايي‌ها و ارادت‌هايي که پيدا کرديم، اينکه حضرت نوح چه زحمت‌هايي را کشيد تا امروز آثار وجودي آن حضرت باقي مانده و هنوز هم ادامه دارد و انبياي بعدي وامدار نبوت نوح(ع) به عنوان اولين شريعت بودند که وارد شد و دين الهي را بر عالم انساني عرضه کرد و بقيه «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ‏ فِي‏ الْعالَمِينَ» (صافات/79) نسبت به ايشان ادامه دارد و ارادت ما هم روز به روز کاملتر مي‌شود و اين ارادت ما نسبت به نوح سبب شفاعت نوح نسبت به ما هم مي‌شود. «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ‏ لَإِبْراهِيم‏» (صافات/83) ابراهيم خودش را پيرو نوح مي‌داند. اين براي ما افتخار بزرگي است که در دل ما جرقه‌هاي محبت حضرت نوح بزند و بيدار شويم.
آخرين آيه‌اي که در مورد نوح(ع) در اين جلسه مي‌گوييم تا به سيره تربيتي حضرت هود(ع) وارد شويم اين آيه شريفه است که در پايان زندگي نوح شايد بعد از جريان استقرار بر زمين بعد از خروج از کشتي، آن دوراني که اين حاکميت بود، اين آخرين آيه شايد بعد از اين باشد. مرحوم علامه و بعضي از مفسرين مي‌فرمايند: اين آخرين آيه‌ و دعايي است که از حضرت نوح(ع) وارد شده است. آيه شريفه اين است که «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَ‏ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً» (نوح/28) در اينجا نکته‌اي که وارد است اين است که چرا وقتي حضرت نوح مي‌خواهد مغفرت براي مؤمنين و پدر و مادر خود بخواهد، اول خودش را ذکر مي‌کند؟ آيا اين از يک خودخواهي نشأت مي‌گيرد؟ نه. بياني که ذيل اين آيه شده است اين است که چون در مقام دعاي براي ديگران است و مي‌خواهد ديگران را دعا کند، ممکن است توهم شود که اين شخص خودش اينقدر مقرب است که احتياج به دعا ندارد. لذا مغفرت را براي ديگران مي‌خواهم.
اين سيره در خيلي از انبياء بوده است که مغفرت را اول براي خودشان مي‌خواستند و بعد براي ديگران. اين به ما ياد مي‌دهد که گاهي که ديگران از ما تقاضاي دعا يا رفع مشکل مي‌کنند، انسان خودش را طوري ببيند که ممکن است من هم مبتلا باشم. ممکن است من هم احتياج به مغفرت داشته باشم. لذا اول با خودش آغاز مي‌کند تا اين آغاز شدن با خودش اين توهم را ايجاد نکند که اين حتماً خودش را يک بنده مقرب     مي‌بيند. اين اولويت از باب اين است که خودش را کوچک مي‌بيند. مغفرت عام است و فقط رفع نقص نيست، اعطاي درجات هم با مغفرت ذکر مي‌شود. بر خلاف عفو که نسبت به نقص است.
نکته دوم اين است که وقتي شروع مي‌کند چهار دسته مي‌شود. اولين نفر را که خودش ذکر کرد. «رَبِّ اغْفِرْ لِي» دومي براي «وَ لِوالِدَيَ» يعني بعد از اينکه خودش را به عنوان مقدمه با اين نکته مقدم کرد، اولي ترين دسته براي دعا را پدر و مادر مي‌داند. چون پدر و مادر کمک کننده بودند براي ايجاد من، در نظام ولايي الهي نقش پدر و مادر يک نقش عظيم است. لذا شايد نزديک‌ترين نقش در محبت و ولايت پذيري به ولايت معصوم نزديک ترين نقش، نقش پدر و مادر است. در آيات و روايت هم به اين اشاره شده است. «لا تشرک بالله و بالوالدين احسانا» يعني مسأله را در حد توحيد آورده است. رابطه با پدر و مادر با نظام توحيدي و ولايي چه نقشي دارد؟ انبياء دارند به ما ياد مي‌دهند. فقط صرف يک دعا نيست که گذشته باشد. آن دعا در عين اينکه نکاتي را محقق مي‌کند، دارد به ما ياد مي‌دهد و آموزش هم براي ديگران است که دومين دسته «لِوالِدَيَ» مي‌شود. «وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً» هرکسي که به خانه من با ايمان وارد مي‌شود، يک روايت زيبايي در ذيل همين بحث است که جالب است، امام صادق(ع) مي‌فرمايد: بيت نوح بيت الولايه بود. يعني اين بيت نه خانه گِلي من، نه خانه ظاهري من. اهل‌بيت به معني اهل يک خانه نيست. اهل بيت يعني بيت النبوه. اگر بر اهل‌بيت سلام مي‌دهيم به عنوان بيت النبوه و بيت الولايه است. اين ارتباط ظاهري و خانه ظاهري درست است با برکت و عظيم است، درست است اگر انسان عظيمي در جادي مادي هم قرار بگيرد، آن جايگاه مادي هم متبرک مي‌شود و قابل توجه مي‌شود. همچنان که حضرات معصومين در جايي که مدفون هستند يا زندگي کردند هم نورانيت دارد و ما آنجاها را هم صاحب برکت مي‌دانيم. آن برکت براي حقيقتي است که در آنجا هست. آن روحي که اين وادي به اين تعلق گرفته است. لذا آنجا بيت النور است. لذا امام صادق مي‌فرمايد: «وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً» يعني الولايه، يعني هرکس داخل در ولايت من شد. ممکن هم هست تا به حال در خانه نوح نرفته باشد، چون وقتي نوح از کشتي پياده شد و پراکنده شدند، مؤمنين در سرزمين‌هاي مختلف پراکنده شدند. لذا اين دعا شامل همه آنها هم مي‌شد. چون بيت النبوه است.
اينجا خدا به نوح مي‌گويد: هرکسي از اهل تو باشد که به تو ايمان داشته باشد، اين داخل در بيت تو است. اين نگاه نشان مي‌دهد حقيقت انسان نظام بدن نيست. نظام بدن دوره‌اش تمام مي‌شود. محدود است و نواقص دارد ولي روح اينگونه نيست. مکان و زمان در نظام روحي حاجب نيست. امروز اگر علاقه به نوح در دل ما باشد، اين دعا شامل حال ما هم مي‌شود.
دسته چهارمي که در اين دعا وارد شده است «وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ» است. مي‌گويد: براي همه مؤمنين و مؤمناتي که ممکن است به نوح هم انسي پيدا نکرده باشند، اما به هر نبي که ايمان آوردند، با هر ديني که آن را پذيرفتند، اين دعاي نوح تا يوم القيامه شامل حال آنها مي‌شود. لذا اگر انسان به هر نبي از انبياء در دوره آن نبي ايمان آورد، اين دعا شامل حالشان مي‌شود. وقتي ما رابطه‌مان را با يک نبي اولوالعزم بيشتر کرديم، داخل در دعاي سوم هم خواهيم شد. لذا با اين دعا ما مورد دعاي حضرت نوح قرار گرفتيم انشاءالله.
در ادامه دعا مي‌فرمايد: «وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً» براي ظالمين هلاکت قرار بده. يعني نوح فقط محبت في الله‌اش مشهود نيست. کنار هر محبت في الله بايد بغض في الله هم باشد. اگر محبت تنها باشد و اين بغض نباشد، اين محبت به ثمره نهايي کشيده نمي‌شود. اگر مي‌خواهيد يک چيزي رشد بکند بايد از چيزي که نقص است بکند. لذا اينجا در دعا مي‌گويد: خدايا ظالمين را در مقابل مؤمنين مورد هلاکت قرار بده. چون ظالمين اگر هلاک نشوند مانع رشد مؤمنين هستند. لذا سلامت و ايمان و هدايت و مغفرت جامعه بشري در هلاکت ظالمين است. اين هم آخرين کلام از نوح(ع) بود که انشاءالله دعاي ايشان در رابطه با مغفرت شامل حال ما شود و نفرين نوح هم انشاءالله شامل حال دشمنان ما و اهل‌بيت و اسلام بشود.
شريعتي: قصه حضرت نوح تمام شد. وارد قصه حضرت هود(ع) خواهيم شد.
حاج آقاي عابديني: وارد بحث سيره تربيتي حضرت هود مي‌شويم که انشاءالله با سلام بر حضرت هود اذن ورود مي‌گيريم که در سيره ايشان وارد شويم و مدد مي‌خواهيم که انشاءالله ما را ياري کنند که فقط به مسأله علم تنها نپردازيم. هم صحيح وارد شويم، هم انشاءالله اين سيره سبب عمل بيشتر براي ما شود.
روايت اول را با اين آغاز مي‌کنيم که حضرت نوح را با حضرت هود گره بزنيم. يعني وعده هود را با بشارت نوح(ع) آغاز مي‌کنيم. در کتاب کمال الدين صدوق و هم‌چنين در کتاب بحار جلد يازدهم وارد شده که از امام صادق(ع) هست که فرمودند: وقتي زمان وفات نوح شد، پيروانش را دعوت کرد و فرمود: بعد از من که از دنيا مي‌روم مدتي طول مي‌کشد و در اين مدت طواغيت بر شما حاکم مي‌شوند. حضرت آدم (ع) که مي‌خواست از دنيا برود به شيث (ع) وصيت کرد که در انتظار قيام نوح باشيد. اولين قائم در طول تاريخ نوح(ع) هست. از آدم تا نوح انبياء مخفي بودند. حکومتي محقق نمي‌شد که اينها غالب شوند. لذا طواغيت حاکم بودند. اين سيره منتظر بودن در طول تاريخ بوده است. يعني هرگاه نبي مي‌خواست از دنيا برود، اين بشارت را مي‌داد به قائمي که بعد از او ظهور خواهد کرد. اين در نظام الهي يک سنت است. رها نيست، اينطور نيست که بگويند: پايان تاريخ است. مي‌فرمايد: اسم او هود است. او از جهت ظاهر زيباست، در بعضي روايات وارد شده که شبيه‌ترين فرد به آدم هود(ع) بوده است. يوسف بن يعقوب را هم در اين راستا به آدم شبيه مي‌دانند. ما چون خدايي خدا را نمي‌بينيم شباهت حضرت هود و آدم را اتفاقي مي‌بينيم. ولي تحت اين پيامي هست. بايد روي اينها فکر کرد. همانطور که حضرت آدم با آن سمتي که داشت باعث شد حتي قابيل هم با همه ستمگري‌اش در مقابلش حريم داشته باشد. لذا وقتي اين کار را کرده بود فرار کرد. يعني آن جذبه آدم لازم بود.
آرامش و عظمت و اُبهت همراه هود بود. اين نبي الهي را نوح اينطور معرفي مي‌کند. مي‌فرمايد: هود بسيار به من شبيه است. هم در خلقت و هم در خلق و اخلاقش به من شبيه است. کفار ترس از ظهور هود را داشتند. همچنان که فرعون از ترس ظهور موسي فرزندان را مي‌کشت. يا نمرود از ترس تولد ابراهيم فرزندان را مي‌کشت. اينجا هم دارد که مؤمنين براي فرجي که مي‌خواست محقق شود، منتظر بودند. ظالمين منتظر بودند که پيدا کنند و او را از بين ببرند. لذا اين وعده قدرت نمايي خداست که قبل از اينکه اين واقعه محقق شود مي‌گويد: اگر مي‌توانيد بياييد جلوي قيام و تحقق او بايستيد. اينها با خصوصيات ظهور امام زمان(ع) هم نزديک است. بعد مي‌فرمايد: خيلي طول کشيد و مردم در اثر طول کشيدن خيلي‌ها نا اميد شدند و خيلي‌ها فراموش کردند. خيلي‌ها بي‌اعتنا شدند. آزمايش الهي در طول کشيدن غيبت، يکي از ثمراتش اين است که سنت تمحيض پيش بيايد. تا آنهايي که اهل نيستند جدا شوند. خداي متعال نبي خود را ظاهر کرد وقتي ديگر مردم احتمال نمي‌دادند. يعني از همه مظاهر امداد الهي نا اميد شده بودند. پس معلوم مي‌شود فرج هم بايد خيلي سخت باشد. لذا دارد در دوران ظهور خيلي از کساني که معتقد بودند برمي‌گردند. در ادامه روايت مي‌فرمايد: آنها را با ريح عذاب کرد. انتهاي روايت مي‌فرمايد: دوباره هود که ظهور کرد و حاکميت را مستقر کرد، بعد از اينکه هود از دنيا رفت، دوباره دوران غيبت شد. اين سنت دوباره ادامه پيدا کرد. يعني تا براي مردم حالت‌هاي آسايش پيش مي‌آيد، غفلت حاکم مي‌شود و ظالمين به حاکميت‌ها دست دراز مي‌کنند و مردم به اين حاکميت‌ها تن مي‌دهند. بعد از حضرت هود انشاءالله وارد داستان حضرت صالح مي‌شويم.
شريعتي: امروز صفحه 362 قرآن کريم آيات 21 تا 32 سوره مبارکه فرقان در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به امام حسن مجتبي(ع) هديه کنيم.
«وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ‏ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً «21» يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى‏ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً «22» وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً «23» أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا «24» وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا «25» الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً «26» وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا «27» يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا «28» لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا «29» وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً «30» وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً «31» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا «32»
ترجمه: و كسانى كه به ملاقات ما اميد ندارند (و رستاخيز را قبول نمى‏كنند) گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى‏شوند و يا چرا پروردگارمان را نمى‏بينيم؟ قطعاً آنان در نفس خود استكبار ورزيدند و سركشى بزرگى كردند. روزى كه فرشتگان را مى‏بينند، آن روز براى گناهكاران مژده‏اى نيست، (بلكه روز كيفر آنهاست) و (فرشتگان به مجرمان) مى‏گويند: (بهشت براى شما) حرام و ممنوع است. ما به سراغ هر عملى كه (به عنوان خيرات) انجام داده‏اند مى‏رويم و آن را غبارى پراكنده مى‏سازيم. در آن روز، اهل بهشت جايگاه خوش و آسايشگاه نيكويى دارند. و روزى كه آسمان با ابرها بشكافد و فرشتگان فروفرستاده شوند فروشدنى. در آن روز، فرمانروايىِ بر حقّ، از آن خداى رحمان است و روزى است كه بر كافران سخت و سنگين است. و روزى كه ستمكار (مشرك) دو دست خود را (از روى حسرت) به دندان مى‏گزد و مى‏گويد: اى كاش با پيامبر همراه مى‏شدم. اى واى بر من! كاش فلانى را دوست خود نمى‏گرفتم. رفيق من بعد از آن كه حقّ از طرف خدا براى من آمد، مرا گمراه ساخت. و شيطان هنگام اميد، انسان را رها مى‏كند. پيامبر (در روز قيامت از روى شكايت) مى‏گويد: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند. و ما اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرار داديم، و پروردگارت براى راهنمايى و حمايت تو كافى است. و كسانى كه كفر ورزيدند، (بهانه‏ى ديگرى آورده و) گفتند: چرا (تمام) قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟ (غافل از آن كه ما) اين گونه (نازل كرديم) تا دل تو را به وسيله‏ى آن استوار كنيم و آن را به تدريج و آرامى بر تو خوانديم.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: «وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً» خيلي آيه تکان دهنده است که وقتي مجرمين وارد صحنه قيامت مي‌شوند، ما اينها را بر اعمالي که انجام داده بودند، وارد مي‌کنيم. وقتي اينها وارد مي‌شوند مي‌بينند اعمالشان «هباءً منثوراً» است. «هباءً منثوراً» مثل زماني است که آفتاب به جايي مي‌تابد و غبارها در اين آفتاب حالت رقص دارند و هيچ ارزشي ندارد. خداي متعال مي‌فرمايد: وقتي ما اينها را بر اعمالشان وارد مي‌کنيم مي‌بينند اعمالشان اينگونه است. چون وحدتي که در اين عمل بايد باشد. جهتي که بايد ارتباط با خدا باشد نيست. ريشه‌اي که اينها را به هم مرتبط مي‌کند نيست. اگر ولايت در وجود ما نباشد، اعمال ما ارزشي ندارد. اگر اعمال ما، ما را به ولايت گره نزند، اين اعمال مثل يک مشت آرد در دست انسان است که وقتي دست را باز کني هرکدام از سمتي پراکنده مي‌شود، اما وقتي ريشه دارد و ولايت آن را به هم متصل کرده است، دست باز هم شود اينها به هم متصل هستند. انشاءالله اعمال ما اعمالي باشد که مورد قبول باشد.
من يک نکته در مورد اصحاب امام حسين و جريان کربلا عرض مي‌کنم. اگر اين واقعه را قبول داريم که جريانات با نگاه الهي محقق شده است، در پس هر واقعه‌اي علت‌هاي عظيمي خفته است و حکمت‌هاي عظيمي قرار دارد. اينطور نيست که اتفاقي يک عده آدم‌هاي خوب در کربلا جمع شدند. هرکسي در عاشورا حضور داشت چه آنهايي که شهيد و چه کساني که اسير شدند مأموريتي بر دوششان بوده است. اين مأموريت فقط و فقط با اين محقق مي‌شده است. اگر ما خوب جستجو کنيم مي‌توانيم مأموريت هر کدام از اينها را در افق بيدار سازي و بيدار شدن بفهميم که تا زمان ظهور هر کدام چه نقشي دارند. لذا بايد نگاهمان را به جريانات اصحاب امام حسين توسعه بدهيم. ياران امام حسين در ظهور هرکدام يک نقشي داشتند.
جريان جون غلام ابيذر خيلي زيباست. چندي پيش تلويزيون مصاحبه با مردم نيجريه را نشان مي‌داد که اينها توسط جناب آقاي زکزاکي متدين و شيعه شده بودند، چيزي که اينها را به شيعه شدن جذب کرده بود، براي اينکه دل اينها به امام حسين(ع) جذب شود، وساطت جون بوده است. جون به عنوان يک سياه پوستي که در لشگر امام حسين(ع) بوده است، با آن کلمات زيبايي که در وقت اذن به ميدان از امام حسين(ع) مي‌گيرد. اميرالمؤمنين(ع) او را خريده بود. وقتي ابوذر مي‌خواست به ربده برود، به ابوذر هديه کرد. بعد ابوذر وقتي در سال 32 هجري از دنيا رفت، به خانه اميرالمؤمنين برگشت.اميرالمؤمنين(ع) که از دنيا رفت در خانه امام حسن(ع) بوده است. بعد به خانه امام حسين(ع) رفت و امام حسين(ع) ايشان را به خانه امام سجاد(ع) فرستادند. يعني در محضر چهار امام بوده است. مردم نيجريه مي‌گفتند: جون سبب ايجاد ارتباط عاطفي براي ما شد.
امروز متعلق به قاسم بن الحسن است. وقتي شب عاشورا امام جريانات را نشان مي‌دهد که اصحاب همه به شهادت مي‌رسند اين نوجوان در انتهاي جلسه نشسته است و حيا مي‌کند جلو بيايد. از همان انتها به آقا عرض مي‌کند، آيا من هم در بين کساني که شهيد مي‌شوند قرار دارم؟ حضرت مي‌پرسد: مرگ در نظر تو چگونه است؟ چقدر اين نوجوان عظيم است. مي‌گويد: مرگ در رکاب شما از عسل براي من شيرين‌تر است. چه معرفتي بايد باشد که در محضر امام معصوم اينگونه پاسخ مي‌دهد. بعد حضرت مي‌فرمايد: تو هم شهيد مي‌شوي عموجان. در روز عاشورا دارد که خبرنگارها دنبال اين بلاي عظيم بودند. مي‌گويد وقتي قاسم با آن شرايط راهي ميدان شد، چون کلاه خود و زره اندازه‌اش نبود. وقتي به ميدان رفت دويست نفر دور ايشان را احاطه کرده بودند و يک نفر هم پياده شده بود که سر ايشان را جدا کند، وقتي صداي يا عماه به گوش امام رسيد. حضرت سوار شدند و به سرعت آمدند. اين دويست نفر از ترس حضور حضرت فرار کردند. حتي آن يک نفر زير دست و پا له شد. غباري بلند شد و وقتي غبار فرو نشست ديدند سر قاسم بر دامن حضرت است اما اين بدن زير سم اسب‌ها از بين رفته است. صلي الله عليک يا أبا عبدالله…
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید