بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت نوح علیه السلام قرآن کریم
(نقش خانواده در هدايت و گمراهي)
موضوع برنامه: سيره تربيتي انبياي الهي در قرآن کريم (نقش خانواده در هدايت و گمراهي)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 03-07-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
چشمها پرسش بيپاسخ حيرانيها *** دستها تشنه تقسيم فراوانيها
با گل زخم، سر راه تو آذين بستيم *** داغهاي دل ما جاي چراغانيها
حاليا، دست کريم تو براي دل ما *** سرپناهيست در اين بيسر و سامانيها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهيم *** اي سر انگشت تو آغاز گل افشانيها
فصل تقسيم گل و گندم و لبخند رسيد *** وقت تقسيم غزلها و غزل خوانيها
سايهي امن کساي تو مرا بر سر بس *** تا پناهم دهد از وحشت عريانيها
چشم تو لايحهي روشن آغاز بهار *** طرح لبخند تو پايان پريشانيها
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان خوبم. دعا ميکنم در هرکجا که هستيد انشاءالله تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. خداوند پشت و پناه شما باشد. هفته دفاع مقدس را گرامي ميداريم. تبريک ويژه و مخصوص هم به همه دانشآموزان عزيز داريم. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي، اولين سلام را به همه شهداي دفاع مقدس داريم که اين امنيت ما از دلاوريها و ايثار آنها بوده است. سلام عرض ميکنم خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز. انشاءالله سال پرباري از علم و ادب و تربيت براي همه دانشآموزان باشد.
شريعتي: در ذيل بحث سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم نکات خوبي را شنيديم، ادامه داستان حضرت نوح را ميشنويم.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرج) انشاءالله خداي متعال به ما توفيق بدهد که از ياران امام زمان(عج) باشيم. انشاءالله فرج حضرت زودتر محقق شود تا اين ظلمها و سرکشيها به برکت ايشان در همه عالم به توحيد و عدالت تبديل شود.
بحث ما به اينجا رسيد که نوح(ع) سوار کشتي شد و اين کشتي به امر الهي «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/41) بعد از باريدن باران شديد و جوشش چشمهها از زمين حرکت کرد. اين کشتي جاماندگاني داشت. از جمله کساني که خداي متعال استثناء کرده بود در مورد نوح و اهلبيت او، همسر نوح بود که جزء جاماندگان بود. تعبير آيه قرآن اين است که «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» (تحريم/10) در اين آيه شريفه خداي متعال همسر نوح و لوط را مثال زده براي کساني که کفر ورزيدند، که اينها با اينکه در زمان حيات زندگي ميکردند در خانوادهاي که دو نبي سرپرست خانواده بودند، اما «خانتاهُما» خيانت در مقابل امانت است. اينها در اين امانتي که اين خانواده بود، خيانت کردند. امانت معلوم است، همان حفظ کيان و تعالي خانواده در اهداف الهي، امانت است. چون خيانت کردند، «فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما» اين بودن همسر پيغمبر اينها را از اينکه نجات پيدا کنند، بينياز نکرد. اين آيه بسياري از شبهات و مسائل دقيقي که در نگاه اعتقادي بايد برايش استدلال شود، يا در نگاه اخلاقي بايد تحليل شود تا روشن شود، خداي متعال در اين چند آيه خيليها را به سادگي حل کرد. «فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً» هيچ چيزي مانع نشد که عذاب شامل حال اينها شود. حتي همسر نوح نبي!
«وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» به آنها خطاب شد، آنقدر تحقير هم شدند که حتي فاعل کسي که به اينها ميگويد: داخل شويد، ذکر نميشود. «قيلَ» از بس اينها حقير هستند و اهميتي ندارند. اين شخصيت عظيمي که همسر پيغمبر بودند، اينطور حقير شدند.
خيلي وقتها يک شخصيت کاذب ايجاد ميشود، به واسطه همين انتصابها که ظرفيت سازي نشده و اين انتصابها که به افراد و خانوادهها شخصيت ميدهد، تحمل اين مرتبه را ندارند. آماده نشدند و همين باعث سقوطشان ميشود. ثانياً هم باعث ميشود وقتي يک فردي جايي موفق هست، دشمن يا شيطان، دشمن که ميگوييم براي بحث حاکميتي هست. شيطان براي بحث فردي و اجتماعي است که عامتر ميشود. به دنبال اين ميشود که پيام شخص را زمين بزند، کار آن شخص را زمين بزند، گاهي حريف آن شخص نميشود. ولي از راه خانواده و بستگانش وارد ميشود. وقتي اين زمين خورد، در اين شلوغي پيام اين هم مورد تشکيل واقع ميشود. لذا خيلي مراقبت ويژه نسبت به کسي که در جايي تأثيرگذار است، لازم است. لذا وقتي اشخاص در جايگاهي قرار ميگيرند، فکر ميکنند همه توجهها به آنهاست. وقتي اشارهها به آن فرد واقع ميشود، اين فرد فکر ميکند ديگر مطلوب واقع شده است. انسان هم دوست دارد مطلوب واقع شود، وقتي اينطور ميشود اين ساقط ميشود. ديگر احساس ميکند بينياز از کمال است. در صورتي که توصيه خداي متعال براي انسان اين است که هرگاه شما به کمالي رسيديد و مورد توجه واقع شديد، تواضع خودتان را از قبل بيشتر کنيد.
خداي متعال خطاب به مريم(س) ميفرمايد: مريم ما به تو سه مقام داديم. يکي اينکه تو را براي خودمان انتخاب کرديم. تو را طاهره و معصومه قرار داديم. ديگر اينکه «وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِين» (آلعمران/42) يک مقام اجتماعي به تو داديم. اين مقام اجتماعي برگزيده شدن بين ديگران است. خداوند ميفرمايد: «اصْطَفاكِ» تو را اول براي خودم برگزيدم. بعد ميفرمايد: «وَ طَهَّرَك» تو را طاهره و معصومه قرار دادم. «وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِين» سومي اين است که يک مقام اجتماعي هم به تو دادم. تو مورد عنايت و توجه همه زنها هستي. بين همه زنها به عنوان الگو مطرح شدي. در ادامه بلافاصله ميفرمايد: «يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِين» (آلعمران/43) سه تکليف در برابر سه مقامي که داري. اگر کسي که به جايي ميرسد، چه مرد، چه زن! فرقي ندارد. ممکن است خدا به يک خانم عنايت کند و به جايي برسد. يک هنرپيشه است و مورد توجه مردم است. يک ورزشکار است، يک مبلغ است، يک مسئول است، فرقي ندارد. هر کدام از اينها مورد توجه مردم هستند. اين حيطه توجه هم لزومي ندارد حيطه کشوري و بينالمللي باشد. هرکسي در هر جايي به هر طريقي مورد توجه قرار ميگيرد، ميتواند ساقط کننده او باشد، ميتواند رشد دهنده او هم باشد.
يکي از اساتيد ما وقتي خانمش از دنيا رفته بود، سر قبر خانم ايستاده بود، گفته بود: من فکر ميکردم اين همه کتابهايي که نوشتم، اين حرفهايي که ميزدم همه مربوط به خودم بود. حالا که تو رفتي ميبينم اينها از ارتباط با تو محقق ميشد و به جايي ميرسيد. محيط آرام ايجاد کرده بود و توجه داشته هيچ گزندي و آسيبي نرسد. اين آقا توانسته با خيال راحت بنويسد. قطعاً آنچه از کمال براي او محقق ميشود، در عبادات و کتابهايش و اعمالش، در همه اينها خانم هم شريک است. اينطور نيست خانم بگويد: سر من کلاه رفت تا تو به جايي برسي. اين فهم و شعور آقا است که ميفهمد و اظهار ميکند. اگر در روايت است که جهاد زن خوب شوهرداري است. يعني هر اثري از اين شوهر محقق شود، و اين خانم در آرامش و موفقيتهاي او کمک کرده بوده است، تمام آنها عمل اين هم هست. منتهي مثل جهاد براي اين زن است. آدم از خودش بگذرد. ديگري را جلو بياندازد. کمک کند او جلو بيافتد، خيلي به اخلاص نزديکتر است. ممکن سر راه کسي که جلو افتاده ريا هم قرار بگيرد، اما اينکه پشت پرده است، اخلاص محض است. چقدر مقام يک زن ميتواند عالي باشد. وقتي در خفاي خودش در هدايت جامعه کمک ميکند. لذا موفقيت خيلي از مردان بزرگ از کمکهايي است که توسط خانم خانه که سراسر امنيت و آرامش بود، صورت ميگرفت.
از پيغمبر(ص) روايت است که فرمودند: اگر کسي سوره تحريم را بخواند، موفق به توبه ميشود. چرا موفق به توبه ميشود؟ يکي همين است که بفهمد نسبتها و وابستگيها و موقعيتها نجات دهنده نيست. هرکسي با عمل خودش است. هيچ چيزي هم مانع نيست. همسر فرعون هم در شديدترين شرايط قرار گرفت، اما در همان شرايط بالاترين ايمان را آورد. نه چيزي مانع براي کمال هرکسي است و نه نسبتي مؤثر در اين است که اين را نجات بدهد.
اين سوره تحريم در رابطه با دو نفر از همسران پيغمبر است. اين سوره سه بار به دو خانم اشاره ميکند. اين دو خانم نقشه کشيدند، کاري کردند که پيغمبر آزرده شد. يکي از آنها رازي را که پيغمبر با او درميان گذاشته بود با ديگري افشا کرد، با اينکه پيغمبر فرموده بود به کسي نگو. اين افشا کردن راز خيانت بود. غير از آزرده کردن پيغمبر، راز هم افشا کردند. وقتي خدا به پيغمبر ميگويد: راز را افشا کرده است. او هم بعضي از چيزهايي که خدا به او اطلاع داده بود را به خانم گفت. تا زياد شرمنده نشود؟ ميگويد: چه کسي اينها را به تو گفت؟ پيغمبر ميفرمايد: «نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ» (تحريم/3) خدا به من اينها را گفت. تعبير قرآن هست که «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض» (تحريم/3) بعضيها را گفت. پيغمبر کريم است، الگو است. يعني اگر شما از رازي مطلع شديد، که کسي آمده کاري کرده است، همه را به رويش نياوريد. در حدي که او بفهمد و توبه کند. در روايتي هست که اميرالمؤمنين فرمود: اين صفت کريم است.
بعد ميفرمايد: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما» (تحريم/4) قلوب شما از حق منحرف شده است. توبه کنيد. منحرف شديد. از حق خارج شديد. به طوري که در آيات بعد کفار اين را دست گرفتند. باعث تضعيف بين مسلمانها شد. خداوند براي خنثي کردن اين جريان يک آيهاي را در دنباله اين آيات نازل ميکند، که خدا براي کفار و منافقين خط و نشان ميکشد. «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِين وَ اغْلُظْ عَلَيْهِموَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِير» (توبه/73) چه چيزي باعث شد که خداوند با اين غلظت و شدت اين آيه را بفرمايد؟ حرفها و رازهايي که از درون به بيرون کشيده ميشود و دهان به دهان شروع به چرخش ميکند. همه آنهايي که شنيدند و گفتند در اين جريان شريک هستند.
بعد ميفرمايد: فکر نکنيد همسر پيغمبر هستيد. اگر توبه نکنيد و پشت کنيد، «وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ» (تحريم/4) خدا ولي رسول خداست. «وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ» همه اينها پشتيبان او هستند. با چه کسي ميخواهيد مقابله کنيد؟ لذا هرکسي که انسان با او زندگي ميکند و انس دارد، شاگرد نسبت به معلم، مسئول نسبت به زير دست، هرکسي با کسي انس دارد بداند که رازها يا تضعيف کردن آن شخص، به هر قدر که اثرگذار باشد، مقابله الهي هم با او به همان شدت خواهد بود. خداوند، جبريل، صالح المؤمنين که در روايات هست که منظور حضرت علي است، و ملائکه همه ظهير بر پيغمبر هستند.
بعد ميفرمايد: فکر نکنيد که زن پيغمبر شديد، ميمانيد. هرگاه بخواهد شما را طلاق ميدهد و خدا بهتر از شما را براي او روزي ميکند. اين يعني بهتر از شما هم هست. «إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ» (تحريم/5) خداي متعال ادامه جريان را از اينجا به خانوادهها ميرساند. ميگويد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ» حواستان به خانوادههايتان باشد. اول خودتان را از آتش بترسانيد. نسبت به خانوادهتان بيتفاوت نباشيد. نسبت به خانواده يعني شخص اگر از خانوادهاش غافل شود، تمام زحماتش ميتواند به هم ريخته شود. يعني ممکن است گاهي فکر کنيم انقلابيگري به اين است که تمام وقتمان را صرف در راه انقلاب کنيم و اصلاً کاري به خانواده نداشته باشيم. ميفرمايد: در همان حالي که داريد بالاترين خدمتها را ميکنيد، اولين جايي که خدمت براي شما ضروري و لازم است خانواده است. چون اگر آنجا را درست و محکم برپا نکردي، متزلزل شد، دشمن يا شيطان از همان راه نتايج کار تو را کامل به هم ميزند. غير از اينکه خانواده انسان، خود انسان است. «أهليکم» اين اهل خود انسان است. يعني اهل تو همان خود تو است. يعني وجود گسترده انسان و من توسعه يافته است. اولين توسعه در من با خانواده محقق ميشود. انسان وظيفه ويژه نسبت به اهل دارد. مثلاً کسي پولي دارد براي زن و بچهاش خيلي راحتتر خرج ميکند تا ديگران. چون پول خرج کردن را براي خودش ميبيند. اينها را خدا يک کاري کرده که در نظام تکوين محقق است. حيوان نسبت به خودش و خانوادهاش تا پاي جان ميايستد. مرغ آنقدر ترسو است، اما وقتي جوجه دارد، از هيچ چيزي نميترسد. انتصاب يکي شدن و وحدت ميآورد.
«قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» آنچه آتش ميزند، خود انسان است. يعني يک سري معاصي از درون انسان ميجوشد. خانواده يک سلول واحدي است در يک نظام زنده مرتبط واحد، اولين اجتماع خانواده است، که وقتي در برابر يک سلول زنده ديگر قرار گرفت، اجتماع ميشود. لذا بايد اين حفظ شود.
به پيغمبر اکرم اولين کاري که خطاب ميشود، «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين» (شعرا/214) از خانواده شروع کن. در آياتي که مربوط به صدقه است، وقتي ميپرسد: چه چيزي را انفاق کنم؟ «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ» (بقره/215) ميفرمايد: «قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» نپرس چه چيزي را انفاق کنم؟ بپرس به چه کسي انفاق کنم؟ اول از همه به والدين و نزديکان انفاق کن. اينها به تو نزديکتر هستند و دست تو اينجا باز ميشود و تمرين ميکني و ياد ميگيري روي ديگران هم پياده کني. اينها نگاه تربيتي قرآن است.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ» (تحريم/7) به اهل کفر روز قيامت خطاب ميشود: الآن ديگر دنبال عذر نباشيد. «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» يعني اگر خانواده ساقط شد، افراد هم غالباً ساقط ميشوند. مگر اينکه اينقدر قوي باشند که بمانند. دشمن دنبال اين است که افرادي که دنبال موفقيت هستند را شکار کنند. چون آنها ديگر مثل اين مراقب نيستند، اين بايد حواسش باشد که آنها شکار نشوند. تا ثمره کارش به نتيجه برسد. ببينيد چقدر خانواده مهم است. يگانگي خانواده و وحدت آن کار را سادهتر ميکند که اين بيشتر تأثيرگذار باشد. شيطان هم معمولاً در خانوادهها دنبال اين است که اينها را زير و رو کند. «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» امروز جزاي عمل خودتان را ميبينيد.
لذا در جايي که شايعهپراکني ميشود، بايد مسئول نظام و کسي که رأس نظام است آنچنان محکم باشد، که دشمن احساس کند اين شايعات خيلي جزئي است. اگر اين اختلال شديد شود، دشمن طمع ميکند. آنوقت مقصر همه اينها کسي ميشد که راز را افشا کرده بود.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ» خدا ضرب المثل زده است. تعبير من اين است که خداي متعال وقتي قصه بيان ميکند، دقيق ترين شبهات اعتقادي و مباحث اخلاقي و حرکتهاي رفتاري را تحليل و بيان کرده، با دو سه قصه و ضرب المثل که هرکدام در يک آيه واقع شده است. هرچقدر ما اينها را تحليل کنيم و نکته بگوييم، جا دارد. ميگويد: من با اين دو خانم مثال ميزنم. اين واقعه نسبت به همه هست. امروزي است. خدا مثال زد که انتصاب کار را حل نميکند، اگر انتصابات باعث شد اينها فکر کنند در يک حيطهي امن و اماني هستند، حق دارند هر کاري کنند، خداي متعال براي ما مثال زد، نوح اولين نبي اولوالعزم است. مقرب تر از او نزد خدا تا آن دوره وجود نداشت. «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» (صافات/79) کسي است که اين همه خدا از او تعريف کرده است. البته اين خانم، همسر اول او نيست. خانم ديگري است که از او کنعان به دنيا آمد، همان فرزندي که غرق ميشود. ميفرمايد: اين خانم به نوح خيانت کرد. خيانت او اين بود که هرکس به نوح ايمان ميآورد، به کفار لو ميداد. تا تحت شکنجه قرار بگيرد. جاسوسي ميکرد. اطلاعات از درون خانه نوح لو ميرفت. امنترين جايي که بايد براي مؤمنين باشد، مرکز نفوذ دشمن به واسطه اين خانم شده بود. لذا خدا مثل زده که اين خانم در بهترين محيط بود. محيط خانه نوح که همه ارتباط با خدا و قرب الي الله بود، وحي الهي بر او نازل ميشد. آنوقت يک کسي در ارتباط نزديکي که با او دارد، با دشمن رابطه پيدا کرده و توانسته اين را جذب کند و او را از محيط قرب الي الله جدا کند و نيروي خودش کند. پس ميشود در بهترين حالات و بهترين مکانها کسي بد شود. اراده کرده است. هميشه خطر هست.
زن لوط هم کارش همين بود، مهمانهايي که بر لوط وارد ميشدند را لو ميداد تا اينها بيايند با آن عمل فاسدي که داشتند اينها را اذيت و آزار کنند. لذا بايد داستان سازي شود. قصه سازي شود، فيلم ساخته شود از زندگي همسر نوح و لوط و فرعون، اينها بايد ترسيم سازي شود.
«فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ» اينها بينياز نشدند. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحريم/11) کسي ملکهي مصر است. در اوج افتخار و در اوج نعمت و بهرهمندي، در اوج هرچه که بخواهد محقق شود، کسي که شوکت، افتخار، قدرت و بهرهمندي دارد. کسي که معشوقه فرعون هم هست. با همه اينها وقتي جريان معجزه موسي ميشود، در جنگ با ساحرها که بعد خود ساحرها هم به فرعون ايمان ميآورند، وقتي اين صحنه را ميبيند به موسي ايمان ميآورد. در چه محيطي ايمان آورده؟ همسرش فرعون است. «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» (نازعات/24) محيط از اين فاسدتر؟ چه کسي ميتواند بگويد: همسر من از اين فاسدتر است؟ نه فقط فساد رفتاري داشته باشد، فسادش اين است که ميگويد: من خدا هستم. لذا جزء هفت نفري است که در پايينترين درجه جهنم هستند. آنوقت يک نفر که همسر فرعون است و از اول مؤمن نبود، از اول کافر بود. همه امکانات را رها کرده و حاضر شده سختترين شکنجهها را به خودش قبول کند، که اين محبت هم زماني در او ايجاد شد که موسي را از آب گرفت. محبت اولياي الهي در نجات خيلي کارساز است. کسي که در عظيم ترين بهرهمنديهاست، شديد ترين شکنجهها را برايش قرار دادند. هرچقدر انسان بهرهمند باشد، شکنجه برايش سختتر ميشود. اين وجودي که در ناز و نعمت بود، دست و پايش را بستند و به ميخ کشيدند و جلوي آفتاب يک سنگ سنگين در روي سينهاش گذاشتند که تدريجاً شايد بگويد: برميگردم! «إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» همسر فرعون زير لب آهسته ميگفت: خدايا، من بهشت را ميخواهم. يعني اين همه کاخ و اموال براي من هيچ است. مقام عنديت را ميخواهد. «عِندَک» آن جنت عنديت را ميخواهد. بهشتي که با خدا آشکار است. ظهور و بروز خداست و آنجا قرب مطلق است. بهشت مراتب دارد. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون» (آلعمران/169) اينها رزقشان عند رب است. «وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ» من از فرعون و عملش بيزار هستم. مرا نجات بده! در اين خانه رشد کرده و روزي خورده است. «وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» خدايا فقط فرعون نيست. همه محيط من کفر مطلق است. هيچ امني در اطرافش نيست که از فرعون به او پناه ببرد.
شريعتي: امروز صفحه 348 قرآن کريم آيات 90 تا 104 سوره مؤمنون سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «90» مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ «91» عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «92» قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ «93» رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «94» وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ «95» ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ «96» وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ «97» وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ «98» حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ «99» لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ «100» فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ «101» فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «102» وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ «103» تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ «104»
ترجمه: به زودى خواهند گفت: (حكومت بر همه چيز) براى خداست. بگو: پس چگونه (مىگوييد پيامبر شما را سحر كرده و) شما مسحور او شدهايد؟ (ما آنان را سحر نمىكنيم) بلكه حقّ را براى آنان آورديم، وقطعاً آنان دروغ مىگويند. خداوند هيچ گونه فرزندى براى خود نگرفته است، و هيچ معبودى با او نيست، (و اگر جز اين بود،) قطعاً هر خدايى به سوى آفريدهى خود مىرفت، و بىترديد بعضى از خدايان بر بعضى ديگر برترى مىجست (و با اين كار، هستى تباه مىشد) خداوند از آنچه (مشركان) توصيف مىكن. (اوست كه) به غيب و شهود (نهان و آشكار) آگاه است؛ پس از هر چيزى كه براى او شريك مىگيرند برتر است. بگو: پروردگارا! اگر آنچه را (از عذاب) كه به آنان وعده داده شده (مىخواهى) به من نشاندهى. پس پروردگارا! مرا در ميان قوم ستمگر قرار مده. و بدون شك ما مىتوانيم آنچه را به آنان وعده مىدهيم به تو نشان دهيم. (اى پيامبر!) بدى را به بهترين روش دفع كن. (در مقام انتقام و مقابله به مثل مباش) ما به آنچه مخالفان توصيف مىكنند آگاهتريم. (مىدانيم كه مشركان مرا به گرفتن فرزند وشريك وتو را به سحر وجادو توصيف مىكنند) و بگو: پروردگارا! من از وسوسه هاى شيطانها به تو پناه مىبرم. و پناه مىبرم به تو اى پروردگار! از اين كه آنان نزد من حاضر شوند. (آنها همچنان به توصيفهاى ناروا و كردارهاى زشت خود ادامه مىدهند) تا زمانى كه مرگ به سراغ يكى از آنان آيد، مىگويد: پروردگارا! مرا بازگردان. شايد در آنچه از خود به جاى گذاشتهام (از مال و ثروت و …)، كار نيكى انجام دهم. (به او گفته مىشود:) هرگز. اين گفته سخنى است كه (به ظاهر) مىگويد (ولى اگر برگردد، به آن عمل نمىكند) و در پى آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند. پس آن گاه كه در صور دميده شود، در آن روز نه ميانشان خويشاوندى است و نه (از حال يكديگر) سؤال مىكنند. پس كسانى كه كفّهى اعمالشان سنگين باشد، ايشان همان رستگارانند. و كسانى كه كفّهى اعمالشان سبك باشد، پس آنان كسانى هستند كه سرمايهى وجود خود را از دست دادهاند و هميشه در جهنّم مىمانند. آتش، صورت آنها را مىسوزاند و آنان در دوزخ چهرهاى (زشت و) عبوس دارند. (با لبهايى وارونه و دندانهايى آشكار).
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» وقتي موت بر اينها وارد ميشود، ميگويند: خدايا مرا برگردان. «لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ» خيلي چيزها را گذاشتم و آمدم. زمانها را از دست دادم. اموالم را باقي گذاشتم و کاري نکردم. مرا برگردان تا بلکه بتوانم يکي از اينها را به کار بگيرم که به تک تک اينها امروز احتياج دارم. «كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» ديگر راه بسته است. هرکاري ميخواستيم بايد امروز بکنيم. اگر انسان با خودش احساس کند که لحظه مرگش رسيده و در اين حالت است، الآن دست به کار ميشود. همانطور که گفتيم: آسيه با محبت به موسي کليم در کودکي نجات پيدا کرد، با محبت به اهلبيت(عليهمالسلام) و عمل مطابق دستورات اينها نجات محقق ميشود. دوري کردن از گناه نجات محقق ميشود. آسيه با اين کار جزء چهار زن اول دنيا شد. قرآن براي مؤمنين او را مثال زده است. چهار زن چه کساني هستند؟ آسيه(س)، مريم(س)، خديجه(س)، و فاطمه(س) هستند. اگر کسي ميگويد: حضرت فاطمه(س) از ابتداي تولد در دامن نبوت نبي ختمي بوده است، يا حضرت خديجه شايد به دين حنفيت بوده است، يا مريم(س) آنطور در طهارت بوده است. ديگر آسيه (س) در متن کفر بوده است. خودش هم کافر بود و در اوج و شدت کفر رشد کرد. اما توانست جزء چهار نمونه اعلي برود و جزء چهار نمونه اعلي براي مؤمنين شود.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سیره تربیتی حضرت نوح علیه السلام قرآن کریم | خانواده” دیدگاه میگذارید;