بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: درک حقيقت شبهاي قدر
حجت الاسلام والمسلمين عابديني – درک حقيقت شبهاي قدر
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: درک حقيقت شبهاي قدر
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 05-04-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
در اين کشتي درآ پا در رکاب ماست درياها *** مترس از موج بسم الله مجراها و مرصاها
اگر اين ظاهران اطوار ميريزند طوري نيست*** عصا در دست اينک ميرسند از کوه موساها
زمين و آسمان جل را به حال خويش بگذاريد *** کسي چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها
بيايد هرکه از فرهاد شيرينعقلتر باشد *** نيايد هيچکس جز ما و مجنونها و ليلاها
همين از سرگذشتن سرگذشت ماست انگاري *** همين سرها و همين سرها و سرهاي سرگردان صحراها
شب قدري رقم زد خون ما تقدير عالم را *** که همرنگ غروب ماست صبح سرخ فرداها
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت همه شما هموطنان عزيزم. خانمها و آقايان. طاعات و عباداتتان هم قبول باشد. عزاداريهايتان قبول باشد. فرارسيدن ايام شهادت مولي الموحدين، اميرالمؤمنين علي (ع) را به همه شما تسليت ميگويم. انشاءالله در اين شبهاي قدري که پيش رو هست و گذشت ما را دعا بکنيد. حاج آقا عابديني آقا سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقا عابديني: عرض سلام دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز و آرزوي قبولي اعمال و طاعات همه بندگان. عرض تسليت نسبت به ضربت خوردن اميرالمؤمنين، مولي الموحدين دارم. انشاءالله خداوند ما را از شيعيان آن حضرت به برکت اين عزاداريها و محبتهايمان قرار بدهد.
شريعتي: انشاءالله به برکت نام و ياد اميرالمؤمنين علي(ع) از خدا بخواهيم دست خالي از شبهاي قدر بيرون نياييم. انشاءالله خدا آن خير و برکتي را که به بندگان خاص خودش عنايت ميکند به همه ما مرحمت بکند انشاءالله.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي فرح) در مورد شب و روز قدر صحبت کردن خيلي سخت است. همچنان که حقيقت شب قدر و روز قدر خيلي عظيم است. همينطور که خداي تبارک و تعالي ميفرمايد: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْر» (قدر/2) ليلة القدر را چه کسي ميتواند درک کند؟ حقيقتاً شب قدر مطلق به امام زمان است. بقيه عالم به طفيل وجود ايشان و به تبع وجود ايشان از شب قدر بهره ميبرند. لذا در شبهاي قدر از ابتدا تا انتها وارد شده هرچقدر خودمان را به مقام ولايت بسپاريم راه دارد و به شب قدر بهتر راه پيدا ميکنيم. چون شب قدر مطلق به ايشان است. آن حقيقتي که «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» (قدر/4) اين حقيقتي که در شب قدر ميخواهد به اذن رب نازل شود، آن نزول بر انسان کامل و ولي عصر است. آنچه ما به عنوان شب قدر داريم، براي اين است که تقديراتي که براي ما بر ايشان نازل ميشود، تقديراتي که براي ما ميخواهد محقق شود، ما هم بتوانيم با استغفار کردن و ادعيه و طاعاتمان تغييري در ورودش ايجاد کنيم. قابليتمان را به گونهاي کنيم که آن تقديرات وقتي بر ايشان وارد ميشود، تقديراتي باشد که سرنوشت ما را به سمت صلاح بيشتر و قرب بيشتر به خدا ببرد. لذا حقيقتاً شب قدر مربوط به امام زمان(عج) است و براي بقيه به تبع است. اگر اين حقيقت را از ابتدا خوب فهميديم ميدانيم در شب قدر بايد چه کار کنيم و چطور باشيم. با چه کسي باشيم و با چه توجهي باشيم؟ اين منافي اين نيست که انسان در شب قدر به خداي تبارک و تعالي تضرع دارد. منافي با توحيد نيست چون آن حقايق همانطور که فرمودم، «إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ» اراده خداي تبارک و تعالي در تمام مقادير همه امور اول نازل ميشود، «تهبط اليکم» به شما هبوط ميکند و نازل ميشود. «تصدر من بيوتکم» از بيوت شما صادر ميشود. همچنان که ملائکه الله واسطه تدبير در عالم هستند و اين شرک نيست. خداي تبارک و تعالي وسايطي دارد همچنان که اسماء الهي وسايط در تدبير هستند، و شرک نيست. ملائکه وسايط در تدبير هستند و شرک نيست. ميتوانند اولياي الهي هم وسايطي در تدبير باشند، و اين شرک نيست. چرا؟ چون وجود اولياي الهي همه وجود حق است. از اين باب که ارادهاي غير از اراده حق ندارند. «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّه» (انسان/30) ارادهاي ندارند غير از آنچه خداي تبارک و تعالي ميخواهد. وجود اينها يکپارچه وجود رباني است. وجودي الهي است. اينها آنچنان در اطاعات امر الهي هستند، همانطور که در ابتداي بحث سيره تربيتي انبياء عرض کرديم، اينها در حقيقت توحيد مجسم هستند. همانطور که علامه طباطبايي فرمود: اگر توحيد ميخواهد شکل ظاهري پيدا کند که ما ببينيم، انبياء و اولياء ميشد. اگر اينها تجريت شوند از خصوصيات و زوايد عالم طبيعت، در حقيقت توحيد ميشود. توحيد يعني توحيد افعالي. آن حقيقت شب قدر است.
مرحوم ميرزا جواد ملکي تبريزي يک بحث زيبايي دارند که شايد قبلاً هم تذکر داده باشيم که زمانها منافل سلوک الي الله هستند و هر زماني يک منزل است. لذا هرکدام بايد از آن يک بهرهاي بگيريم. اگر آن بهره را نگيريم اين منزل را از دست داديم و ديگر تکرار نمي شود. اگر با اين نگاه ديديم که داريم يک حرکتي را کارواني انجام ميدهيم و منازلي را در اين سلوک و سفرمان طي ميکنيم، هر منزلي را که آنجا حقش را ادا نکنيم و حقايقش را بدست نياوريم، از دست داديم. مثل اين است که انسان در مسيري که ميرود براي او روزي و کمالاتي را قرار دادند، اگر انسان بيتوجه به آنها عبور کرد، اولاً ممکن است از مسير خارج شود و ثانياً از اين بهرهها در طول مسيرش لازم دارد و به جايي ميرسد و ميبيند نميتواند ادامه مسير بدهد. اگر اين منازل استفاده نکرده باشد.
لذا الحمدلله خداي تبارک و تعالي به ما عمري داده که دوباره ماه مبارک رمضان و شبهاي قدري را ادراک کنيم. اولين شب قدر را همه ما ادراک کرديم و رحمت قدر وسيع است. باور کنيم که خدا غفور رحيم است و ميآمرزد. يقين کنيم که خدا ميآمرزد. اما بعد از او براي تصميم جديد آماده شويم.
براي اينکه حقيقت شب قدر را بهتر بتوانيم بشناسيم يک بحثي را خدمت دوستان ميگويم که از بحثمان نتيجه بگيريم، انشاءالله. انسان از روزي که خلق شد، وقتي خداي تبارک و تعالي انسانها را به آدم(س) نشان داد و عنوان عالم ذر را در قرآن ذکر کرده به اين عنوان است که «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» (اعراف/172) خدا خودش را به همه نشان داد، قبل از اينکه به دنيا بيايند. و از آنها پيمان ربوبيت گرفت. «أ لَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلي» همه گفتند: بله! اين حقيقت يعني اينکه انسان پيمان ربوبيت در وجودش حقيقتاً موجود است. يعني فطرت ما دائماً در حال رجوع به سمت خدا است. اين تصديق قطعي است. ما محجوبش ميکنيم. لذا اين تعبير خيلي زيباست. مرحوم علامه ذيل اين بحثي که در الميزان مطرح ميکنند ميفرمايند: اولين علم فطري بشر، ادراک نياز است. نياز را ادراک ميکنند. تا نيازي ادراک نشود حرکتي صورت نميگيرد. يعني تا کودک گرسنگي را احساس نکند، گريه براي شير نميکند. من تا غايتي را در نظر نگيرم، که ندارم چيزي را و ميخواهم بدست بياورم، به سمت جاري حرکت نميکنم. يعني انسان بايد يک مفقودي را هميشه و در همه حالت در نظر بگيرد و به سمتش حرکت کند، اين را شوق ميگويند. انسان بايد فقدان را ادراک کند. نياز را بفهمد. اگر نياز را نفهمد به سمت رفع نياز حرکت نميکند.
خداي تبارک و تعالي در خلقت انسان ربوبيت را اصل نياز انسان و رابطه با او را اصل نياز انسان قرار داده است. که «أ لَست بِرَبِّکُم قالوا بَلي» لذا در هر نيازي که براي انسان هست، حقيقتاً رافع نياز خداست. ولي ما در رافع نياز کمکم خطا ميکنيم. لذا در روايت ميفرمايد: کودک وقتي در آن اوايل گريه ميکند، حالا يا چهل روز اول يا چهار ماه اول گريه که ميکند، گريهاش توحيد و شهادت بر توحيد است. در چهارماه دوم شهادت بر رسالت است. اين خيلي تعبير بلند و عالي است. يعني در آن چهار ماه يا چهل روز اول، در تعبيري که بزرگان ذيل اين روايت کردند، ميفرمايند: هيچ چيزي را به غير ازآن حقيقت واحد، چون تازه از ملکوت عالم آمده است. هنوز از ملکوت عالم داغ است. به آفات و تکثرات دنيا مبتلا نشده است. حجابي نيست. لذا گريه و خنده آن دوران گريه و خنده عالم دنيا نيست. يک چيزهاي ديگري ميبيند. هنوز چشم و گوش او به عالم دنيا کاملاً انس نگرفته و کثرات رسوخ نکرده است. لذا با جاي ديگري محشور است. همين محشور بودن او باعث ميشود که گريه و خنده او از جاي ديگري تدبير ميشود. و به جاي ديگري مرتبط است. لذا ميفرمايد: انسان در اين چهار ماه اول شهادت بر توحيد است و در چهار ماه دوم واسطه را ميفهمد. اما واسطه را واحد ميبيند. لذا شهادت بر رسالت است. وسايط را ميفهمد. پدر و مادر را ميفهمد اما همه يک واحد است. به مادر رجوع کرده اما شهادت بر رسالت است. به پدر رجوع کرده اما شهادت بر رسالت ست. اين تعبير خيلي بلند است. اين نگاه که هر نيازي ميخواهد انسان را به همان نيازي که از ابتداي کودکي با خدا در حقيقت فقط رافع نياز ميديد. چون شهادت بر ربوبيت داشت. «أ لست بربکم قالوا بلي» اين کمکم حجاب پيدا ميکند. کم کم وسايط جاي خودشان را باز ميکنند و آن عهد آرام آرام با تکثرات فراموش ميشود. يعني احساس ميکند غذا سيرش ميکند. احساس ميکند مادر به او غذا ميدهد. آب او را سيراب ميکند. احساس ميکند خورشيد نور ميدهد. احساس ميکند زمين گهواره اوست. اينها کمکم نيازهايي است که با وسايطي است که اين وسايط حقيقتاً واسطه نيستند. خدا نظام اسباب را قرار داده است اما نظام اسباب تحت سيطره قهر اوست. لذا عصا اژدها ميشود. آب ميايستد و موسي عبور ميکند. تا گاهي که او اراده کند، عصا، عصا است. تا گاهي که او اراده کند آب جريان دارد. تا گاهي که او اراده کند آب سير ميکند و غذا سير ميکند. لذا وقتي مورد نفرين ولي الهي قرار ميگيرد، هرچه غذا ميخورد سير نميشود تا خسته ميشود. اينگونه نيست که ذات غذا سير کننده باشد. آن را خدا در او قرار داده است.
منتهي خداي تبارک و تعالي عالم را بر اساس نظام اسباب قرار داده که نظام اسباب باشد که «ابي الله ان يجري الامور الا باسبابها» (مجمع البحرين) امور به اسبابش بايد در جريان باشد. اما اين اسباب نبايد حاجب شود. اسباب در واسطه براي اين نيستند که از خدا حاجب کنند. اسباب در مقابل هم سبب هستند. نه در مقابل خدا سبب باشند. اين نظام سببيت را در بين اسباب قرار داد چون اين عالم به طريق اسباب اداره ميشود. اما اسباب در مقابل خدا سبب نيستند. او قاهر است. «هو القاهر» او قاهر است بر هرآنچه که هست. اين نياز ميخواهد انسان را به سمت رافع نياز سوق بدهد.
اگر انسان ميخواهد خليفه الهي باشد، بايد نياز در وجود او اعظم نياز باشد. چرا؟ چون ميخواهد خليفه الهي باشد. هر موجودي به مقدار مأموريتي که دارد بايد به خدا رجوع کند. اگر موجودي ميخواهد خليفه خدا باشد، بايد رجوعش بيشترين رجوع به خدا باشد. بايد حد اعلاي نياز را داشته باشد، تا حد اعلاي ارتباط. لذا هر ولي از اولياء هرچقدر کاملتر است، ادراک نيازش بالاتر است. هرچقدر کمالات در وجود اولياي الهي عظيمتر ميشود، ادراک نياز در وجودشان عظيمتر ميشود نه کمتر بشود. چون ميفهمند که تمام ذره ذره وجودشان، ذات و صفت و فعل و عملشان، عين احتياج به خداست. او ميفهمد که اگر محتاج به محتاج رجوع کند سفاهت است. چقدر زيباست؟ لذا نياز در انسان راه ارتباط با خداست. هرچه نياز بيشتر باشد، ارتباط قويتر است. نياز صداي خداست براي بيدار کردن ما. اگر انسان يک جايي رسيد که احساس احتياج نميکند، يعني صدايي در کار نيست. محتاج هست اما صدايي نميشنود. امکان ندارد انسان از احتياج دور شود. اما اين ميتواند خودش را با چيزهاي ديگر سرگرم کند. لذا ميفرمايد: «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون» (انعام/42) ما اينها را به سختيها و شدايد مالي و جاني مياندازيم بلکه رجوع کنند. يعني نياز را در اينها شديد ميکنيم. يک موقع کسي با يک صدا بيدار ميشود. به او ميگويند: احمد، بيدار ميشود. يک موقع بايد بگويند: احمدد! با صداي بلندتر بگويند. يک موقع بايد تکانش هم بدهند. يک موقع شايد يک لگد هم براي بيدار شدنش بزنند. هرچه خواب عميقتر باشد، بيدار شدن با نياز بيشتر و ادراک نياز بالاتر محقق ميشود. لذا انسان اوج نياز است ولي فرزند انسان از همه موجودات ديرتر مستقل ميشود. نيازش بالاتر است. اين ميخواهد خليفه الله شود. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيم» (تين/4) «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ» (تين/5) خدا انسان را در بهترين بنيه، توانايي و استعداد خلق کرد اما او را کجا آورد؟ «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ» در پايينترين رتبه وجود آورد. نقطه صفر، از نقطه صفر يعني بيشترين نياز.
يک موقع در يک گياه از ريشه يک موادي جذب شده است. اين هرچه بالاتر ميآيد، هرچه در اين ساقه بالاتر ميآيد و به تنه ميرسد، از هر ساقهاي که وارد شد، از ساقههاي ديگر محروم شده و نميتواند برگردد. از آوندها وقتي ميآيد و به ساقه ميرسد، در اين ساقه که وارد شد ديگر نميتواند در ساقههاي ديگر برود. اما آن که از درون ريشهها آمده آماده بود براي همه ساقهها، هرجايي از اين درخت آماده بود برگ شود. ميوه شود، شاخه شود. ساقه شود، تنه شود و پوست شود. همه آنها برايش امکان پذير بود. هرچه بنيادي شدن شديدتر باشد، امکان کمال براي او بيشتر است. اين تَعين پيدا نکردن انسان از ابتدا که محقق ميشود اوج نياز است. لذا همه عالم ظهور انسان است. تعبيري که در کتب عرفاني آمده و تعبير قرآني اين است که «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» (لقمان/20) همه آنچه در آسمان و زمين است، مورد تسخير شما قرار داديم. يعني با شما رابطه پيدا ميکند. تحت تسخير شما قرار ميگيرد. در نظام عرفاني ميگويند: عالم وجود ظهور انسان است. يعني انسان آنچنان در ابتدا بيتعين است، که ميتواند به همه عالم وجود تبديل شود. بعضي از اولياء در مکاشفاتشان مينويسند: شرق و غرب عالم وجود جزء وجودشان است و متحد هستند. يا در مشاهدات نبي ختمي وارد شده که شرق و غرب عالم وجود خودش را ميديد. يا جبرئيل را مسلط و محيط بر شرق و غرب ميديد. اينها تعبيرات بسيار زيبايي است. اين توان انسان است براي رسيدن به کمال. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/31) أسماء کلها مدبر عالم هستند و عالم ظهور أسما است. لذا آنکسي که أسما را دارد، مدبر عالم است. همه اينها جزء پتانسيل وجود انسان است. موجودات ديگر اينگونه نيستند و هرکدام روندي دارند. مسيري دارند بايد اين مسير را طي کنند.
انسان محتاجترين هست، اما ادراک نياز کمال است. همه انسانها محتاجترين هستند، اما کدام انسان اين را ميفهمد؟ اين فهم کمال است. لذا پيغمبر اکرم ميفرمايد: مرا عبدالله صدا کنيد بهترين دوستداشتنيترين اسم براي من است. عبد خدا بودن است. امام سجاد در دعاي عرفه ميفرمايد: من کمترين کمترينها هستم. تعارف ندارد. اين حقيقت را در وجودش مييابد که فقر محض است در سرتاپاي وجودش به خداي تبارک و تعالي. اين ادراک نياز حقيقت انسان است. هرچقدر اين نياز را بيشتر ادراک کند، و ارتباطش با رافع نياز در نياز محقق شود درست محقق شده است. اين رابطه برقرار شده است. لذا اگر موسي کليم به خداي تبارک و تعالي عرض ميکند خدايا از تو چه بخواهم، ميگويد: موسي! نمک سفرهات را هم از من بخواه! يعني فکر نکن ارتباط با من حتماً بايد در يک مسائل بزرگ باشد. جزء و کل!ريز و درشت، ساده و سخت، نگاهت را از من برندار. وقتي حقيقتي نا متناهي شد، رابطه با او در هر چيزي يکسان است. چون براي خدا، ريز و درشت، سخت و راحت و بزرگ و کوچک ندارد. براي من بزرگ و کوچک دارد. لذا اعمال کوچک را کم نشماريد. بعضي اعمال ر حقير نشماريد. وقتي اين عمل رابطه با خدا پيدا ميکند، هرچيزي مرتبط با خدا ميشود نامتناهي است. از دست ندهيد.
وارد شده در شبهاي قدر بعضي از اعمال را رها نکنيد. نگوييد اين مهم نيست ولش کن! نه. تا ميتوانيد چيزي را از دست ندهيد. هرکدام از اينها نجات دهنده هستند. با عظمت نامتناهي محقق ميشوند. پس اصل نياز از کودکي است که کودک انسان نيازمند قرار داده شد. انسان محتاجترين است و هيچگاه از احتياج خارج نميشود. لذا آمال و آرزوهاي انسان نماد نياز انسان است. هيچ انساني از آمال و آرزو خالي نيست. گوسفند شب سير شود تا صبح ميخوابد. صبح نميداند قحطي هست يا نيست. غصه فردا را نميخورد. اما انسان تا آخر عمرش، براي فرزندانش، اين ادراک انسان است. وقتي به جهت غلط ميافتد حرص ميشود. وقتي به جهت صحيح ميافتد، تسليم در برابر حق ميشود. خدايا من کارهاي نبودم تا الآن تو مرا ربوبيت کردي و رشد دادي. در کودکي و امروز! فکر نکنيم خدا در کودکي ما را رشد ميدهد.
بنده خدايي ميخواست پرندهاي را آزاد کند، يک جايي رسيديم درختي بود. گفت: اينجا معلوم است آب دارد. غذايش هم خدا بزرگ است. اين نگاه اولي است. خوب براي آبش هم خدا بزرگ است! آب و دانه را هر دو خدا ميدهد. اگر يک ولي الهي از اين حرفها بزند عتابش ميکنند.
يک نفر سر حوض نشسته بود. وضو ميگرفت. يکباره باراني گرفت. آنجا آنقدر خوشحال شد و گفت: چه باران به موقعي! مورد عتاب قرار گرفت. که کدام يک از کارهاي ما بي موقع بوده که اين يکي باشد؟
يک کسي از خدا تقاضايي داشت و اين تقاضايش اجابت نميشد. شيطان آمد و گفت: هفت سال است تو ميخواهي و خدا نميدهد. پس معلوم ميشود که خدا کارت ندارد و نميخواهد جواب تو را بدهد. اين هم نا اميد شد و بعد خطاب شد: آن الله تو لبيک ماست! ما اين را براي تو قرار داديم که تو به سمت ما بيايي. حقيقت نياز و رافع نياز و اجابتش لبيک ماست. آن الله تو که ميگويي: خدايا بده! اين اجابت شده، خدا گفتن اصل اين نياز بوده است. همين ارتباط که سيم تو وصل است، اصل اجابت است. آنها نخود کشمش راه است.
آن الله تو لبيک ماست *** زير هر يا رب تو، لبيکهاست
نگاه ما غلط است. خدا بعضيها را دوست دارد و دير حاجتشان را اجابت ميکند. تا اينها زياد يا رب بگويند. چون اصل اجابت اين است. ببينيد چقدر نگاه دقيق ميشود. ما در اجابت دنبال اين نخود و کشمشها نباشيم. بعضيها را زود اجابت ميکند.
حضرت آيت الله بهجت(ره) نقل ميکردند: طلبهاي در حرم اميرالمؤمنين (ع) نشسته بود. ساليان سال بود حاجتهايي را داشت و هرچه ميگفت: نميشد. يک عربي حاجتي داشت و همانجا اين ديد که اجابت شد و رفت. خيلي سختش شد. از حرم بيرون آمد و خداحافظي کرد و گفت: من ديگر کاري ندارم. پيداست مرا دوست نداريد. داشت ميرفت، کفشدار گفت: خادم سيد البولحسن آمده و گفت: سيد ابولحسن گفته که اگر فلاني را ديديد بگوييد بيايد. گفت: من از اربابشان خداحافظي کردم و ديگر خانه سيد ابوالحسن هم نميروم. آمد برود، دوباره خادم رسيد. نزد سيد ابوالحسن رفت و نشست. ايشان گفت: تو اين سه چيز را ميخواستي؟ زن ميخواست، خانه ميخواست و حج ميخواست. گفت: اين سه حاجتي که ميخواستي. اما شما را اينگونه تربيت نکردند. اينها جواب کار شما نيست. اجابت براي آن رابطه است. قهر کردن معني ندارد. قهر کردن قطع شدن اجابت است. اصل اجابت آن رابطه بوده است. يعني اگر ما ديديم زود حاجت ما را ميدهند، بترسيم که نکند جزء کساني باشيم که ميخواهند ما را زود از سر خودشان باز کنند. هميشه نه اما گاهي زود دادن بر اين اساس است. حواسمان باشد.
پس اصل نياز اين است که انسان را مرتبط کند. در ماه مبارک رمضان آمده به ما بگويد: شيطان مطابق نيازهاي انسان آينه در مقابل کمالات قرار داده است، صورت آنها را در آينه قرار داده تا نياز کاذب شود. انسان وقتي به آينه که صورت نياز انسان است، در آينه چه پيداست؟ تصوير آن حقيقت پيداست. ميگويد: اين سراب است. وقتي به سمت سراب ميرويم ميبينيم هيچ خبري نيست. ماه مبارک رمضان آمده به ما بگويد: حواست را جمع کن، بدن تو اصل تو نيست. لذا من که کريم هستم از تو با نخوردن و نياشاميدن پذيرايي ميکنم. تا نشان بدهم تو بدن نيستي. تو يک حقيقتي داري که بدن نيست. تا نياز حقيقي خود را بفهمي. مغفرت، رحمت، قرب الي الله، کمالات، علم، غل و زنجير شدن شياطين، دور شدن از گناهان، اينها حقيقت تو است. شبهاي قدر اوج اين رابطه است، اوج ادراک نياز است. اوج ارتباط پيدا کردن در اين حقيقت است. يعني در شب قدر انسان بيدار شده است. هشيار شده است. نياز را ادراک کرده و حالا شب قدر ميخواهد از خدا بخواهد. ميداند در شبهاي قدر ميخواهد تقديراتي براي او قرار بگيرد که اقلاً يک سال او و بلکه تا آخر عمر او، چرا؟ چون اين يکسال او بقيه عمر او را هم تعيين ميکند. اين سال من مقدمه سال بعد من است. لذا اگر اوج نياز خودم را قرار بدهم و افق نگاهم را در نياز ببرم سوي دورترين نقاط کمال که براي انسان متصور است، وقتي آنجا را هدفگيري کردم، حرکت کردن من با يک قوهي ديگري ميشود.
وقتي ما وارد جوشن کبير ميشويم، هر اسمي يک پنجره نگاه به عالم است. همه عالم وجود نتيجه همه اسماء هستند. منتهي بعضي ظهورشان شديدتر است. هرجا که وجودي در عالم محقق است، همه اسماء حق در آنجا هستند. لذا هر اسمي از اين اسماء جوشن کبير که ما وارد ميشويم، وقتي از يک پنجره به عالم نگاه کنيم اين عالم را با اين اسم ميبينيم. بعد وارد اسم ديگري ميشويم. اين عالم را با اسم ديگري ميبينيم. حقيقتاً کسي ميتواند از رحمت حق بهرهمند شود که مظهر رحمت شده باشد. قابليت رحمت را در خودش ايجاد کرده باشد. «ارْحَمْ تُرْحَم» (امالي صدوق/ص209) ببخش تا مورد بخشش قرار بگيري. بر ديگران رحمت کن تا مورد رحمت قرار بگيري. با ديگران با جود برخورد کن تا بتواني جود الهي را پذيرا باشي. هر اسمي که وارد ميشويم به من يک راهکاري را ياد ميدهد. يک پنجره باز کند براي نگاه به عالم از منظر جود، از منظر رحمت، از منظر غفاريت حق، در حقيقت از منظر جنتهاي اسمايي، هرکدام يک جنتي است. هرکدام يک عالمي است. ما اين را باور نداريم ولي هريک از أسماء حق عالمي از عوالم وجود است که همه عالم در آن هست. اولياء الهي اينطور ميبينند و لذت ميبرند.
يعني وقتي همه عالم را مظهر اين اسم ميبيند و بعد مظهر آن اسم ميبيند، اين عالم چقدر با اين نگاه لذت دارد. وقتي که ميخواهد قابليت اين اسم را در خودش ايجاد کند، بايد مظهر آن اسم شود. بايد در وجودش تحقق بدهد تا بتواند از آن اسم بهتر بهره بگيرد. چطور با اسم آشنا شويم؟ با تحقق آن در مرتبه مرتبه وجود خودمان. هر مرتبهاي از آن اسم را در خودمان محقق کرديم، رحمت را در وجودمان به ديگران محقق کرديم. هرچقدر اين رحمت در وجود ما بيشتر محقق شود، آن تُرحَم حضرت حق در وجود ما بيشتر محقق ميشود و بهرهمندي و نگاه ما به حضرت حق عظيمتر ميشود. مستعد شدن با انجام آن است. يعني ما خودمان را در طريقش قرار بدهيم. سخي شويم، کريم شويم، رحيم شويم، غفار شويم. نسبت به ديگران! وقتي در مجراي آن اسم قرار گرفتيم کانال حق در «العَفُو» ميشويم. وقتي کانال آن اسم شديم، ما مظهر آن اسم ميشويم. همانطور که ابراهيم خليل ميگويد: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» (بقره/260) ميخواهد مظهر اسم «موتي» شود. «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ» نميگويد: تعليم بدهم اسم مَوتي را بخوان. نه! ميگويد: «فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ» اينها را قطعه قطعه کن، بعد از اينکه اينها را با خودت انس دادي. بعد از اينکه محبت اينها جلب شد. بعد ميفرمايد: اينها را سر کوههاي مختلف قرار بده، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيا» (بقره/260) تو مَوتي ميشوي. ميفهمي مَوتي بودن يعني چه. «كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» نميخواهد بگويد: درسش را بده. ما دنبال حرف هستيم. خدا ميگويد: دنبال حقيقت باشيد. با اسماء من در دعاي جوشن حالتان اينطور باشد که تصميم بگيريد چند تا از اينها را امسال ميخواهيد در وجودتان محقق کنيد تا آن اسم در وجودتان کمال پيدا کند و مظهر آن اسم شويد.
تو ملجأ همه بي پناهان هستي. تو انيس تمام کساني هستي که «من لا انيس له». «يا حبيب من لا حبيب له». چقدر اين حالت عظيم ميشود. اگر رفتار ما ميخواهد مظهر أسماء شود، چقدر عظيم ميشود. شب قدر براي ادراک اين حقيقت است که انسان ميخواهد اينطور با اين حقيقت محشور شود. اينطور رابطه را بفهمد. ميخواهد ملکوت اشياء را بيابد. ميخواهد با امام زمانش که حقيقت شب قدر مطلق با اوست، انس بگيرد.
شريعتي: امروز صفحه 257 را با هم تلاوت ميکنيم. آيات 11 تا 18 سوره مبارکه ابراهيم از جزء سيزدهم قرآن کريم براي شما تلاوت ميشود. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
«قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ «11» وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَيْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ «12» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ «13» وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ «14» وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ «15» مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ «16» يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ «17» مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ «18»
ترجمه: پيامبرانشان در جوابشان گفتند: (آرى) ما جز بشرى مثل شما نيستيم، ولى خداوند بر هركس از بندگانش كه بخواهد منّت مىگذارد (و او را بر مردم مبعوث مىكند) و ما را نرسد كه جز با اذن خداوند، براى شما معجزهاى بياوريم، پس مؤمنان بايد تنها بر خداوند توكّل نمايند. و چرا ما بر خدا توكل نكنيم، در حالىكه او ما را به راههاى (سعادت) ما هدايت كرده است؟ قطعاً ما در برابر هر آزارى كه شما نسبت به ما روا داريد، مقاومت خواهيم كرد و اهل توكّل بايد فقط بر خداوند توكّل نمايند. و كفّار به پيامبرانشان گفتند: ما قطعاً شما را از سرزمين خود بيرون مىكنيم، مگر آنكه در كيش ما در آييد پس پروردگارشان به آنان وحى كرد كه ما حتماً ستمگران را نابود مىكنيم. و همانا بعد از (هلاكت) ستمگران، شما را در آن سرزمين سكونت خواهيم داد. اين، براى كسانى است كه از مقام من پروا كنند واز وعده تهديد آميزم بترسند. و (پيامبران ومومنان) در انتظار فتح و پيروزى بودند، و (لى) تمام ستمگران لجوج محروم ماندند. عاقبتِ اين (ستمگرانِ لجوج)، دوزخ است واز آبى بدبو وچركين نوشانده مىشوند. آن (آب چركين) را جرعه جرعه مىآشامد، در حالى كه فرو بردن آن هرگز گوارا نيست و مرگ از هر سو به سراغ او مىآيد، ولى او مردنى نيست وپس از آن، عذاب شديدى است. مَثل (كارهاى) كسانىكه به پروردگارشان كفر ورزيدند، همچون خاكسترى است كه در روز طوفانى تندبادى بر آن بوزد، آنان بر حفظ ذرهاى از آنچه بدست آوردهاند، قادر نيستند. اين، همان گمراهىِ دور و عميق است.
شريعتي:
قسم به وعده شيرين من يمت يرني *** که ايستاده بميرم به احترام علي
انشاءالله هروقت حضرت را ديديم و اين توفيق نصيب ما شد، روي باز و گشاده حضرت را ببينيم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند اميرمؤمنان هديه کنيم. قرآن ناطق و انشاءالله از ثواب و برکاتش بهره مند شويم. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: آيات ابتدايي که تلاوت شد مربوط به جريان حضرت نوح(ع) هست که براي دوستان آشناست. آخرين آيه اين صفحه يک هشداري است. «مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ» کساني که کفر ورزيدند، اهل کفر هستند. اعمالشان مثل خاکستري است که هيچ پيوندي با هم ندارد. ارتباط بين اجزاي اين خاکستر نيست. اگر يک روز با باد شديد، که در حقيقت گردباد ميوزد، اين خاکستر جلوي اين باد چه کاري ميکند؟ اگر عملي باشد، حلقه متصله و وصل نداشته باشد، همه اجزاء جدا باشند، وقتي شما يک مشت آرد دستتان ميگيريد، دستتان را که باز کنيد، ميبينيد از اطراف دست شما ميريزد. چون حلقه اتصالي نيست. اعمالي که متصل به ولايت نيست، حلقه اتصالي ندارد. حلقهاي که ولي بر سرش نيست، اجزاء جدا جدا هستند. وقتي موسي (ع) از جايي عبور ميکرد ديد کسي به درگاه خدا خيلي ناله ميکند. رفت و برگشت و گفت: خدايا اين چه ميخواهد که اينقدر ناله ميکند؟ گفت: موسي اگر اين تا روز قيامت بنالد، دعايش مستجاب نميشود. چون از غير راهي که من قرار دادم آمده است. راه من تو هستي. ولايت است. اگر از غير راه بيايي، اين ناله مسير نيست. اين ناله به خودش برگشته است. چون ناله را از خودش براي خودش سر ميدهد. چقدر بايد ترسيد که اعمال ما مثل خاکستر باشد. جدا جدا باشد. جزء جزء باشد. «لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْءٍ» هيچ چيز برايش باقي نميماند. «ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ» اين بالاترين مرتبه ضلالت است. گم کردن است! اين همه چيز را گم ميکند. حواسمان باشد که جزء «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف/104) نباشيم. فکر کنيم خوب انجام ميدهيم اما گمان خودمان باشد و بعد ببينيم ضلال بعيد است. اين روز روز ارتباط با ولايت است. هم شب قدر است متعلق به خداي تبارک و تعالي است و هم شب ارتباط با ولايت است. شب ضربت خوردن امير مؤمنان است. هم ليله القدر است. ليله فاطمه(س) است. قدر خداست که اضافه شده اين دو به هم که در روايت هست.
شريعتي: نکات پاياني را بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: اينکه فرمودند: شب قدر بهتر از هزار ماه است، خيلي عالي است. حضرت آيت الله بهجت ميفرمودند: اينکه در روايت فرموده: رهبانيت امت من نماز شب است، يعني خداي تبارک و تعالي در امت ختمي در زمان تصرف کرده است. اين باور خيلي مهم است. نيم ساعت وقت را مطابق 24 ساعت مراقب اثر برايش قرار داده است. رهبانيت براي کساني بود که اينها 24 ساعت وقف خداي خودشان ميکردند. ميگويد: در امت من رهبانيت نماز شب خواندن است. ايشان ميفرمود: خدا تصرف کرده است. اين تصرف در زمان خيلي حرف سنگيني است. خيلي حرف حکمت آميزي است. براي نيم ساعت اثر 24 ساعت قرار داده است. در اين شب قدر ميفرمايد: « لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) يک شب است اما از هزار ماه که يک عمر و هشتاد سال زندگي انسان است، يک شب بهتر از هزار ماه است. لذا ليله القدر اختصاص به امت ختمي دارد. يعني خداي تبارک و تعالي بر امت ختمي شب قدر را تفضل کرده است. تا روز قيامت هم ادامه دارد. اين يک نکته است که حواسمان باشد که اين روزي است که همچنان که نماز شب 24 ساعت براي انسان مراقبه ايجاد ميکند، شب قدر اثر يک عمر زندگيکردن ميتواند برايش ايجاد شود. پيغمبر ميديد بعضي از زندگي بني اسرائيل را که اينها تمام عمرشان را وقف خدا کردند، به خدا فرمود: خدايا در امت من عمرها کوتاه است. خداي متعال اين سوره را نازل کرد. من تصرف در زمان کردم. ميتواند در يک شب عمل کل عمر آنها را انجام بدهد. حالا اگر شبهاي قدر داشته باشد. اين نعمت و تفضل الهي است که اين را قدر بدانيم.
نکته ديگر اين است که چه کنيم اين حفظ شود؟ در قرآن کريم خداوند ميفرمايد: به مريم خطاب شد: «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِين» (آلعمران/42) مريم خدا تو را انتخاب کرد، و تو را مطهر قرار داد، و برزنان ديگر تو را برتري داد. سه مقام به مريم داد. سه فضيلت و کمال براي مريم قرار داد. در مقابلش سه تکليف قرار داد که هرکدام از اين تکليفها برجستگي و کمال را حفظ ميکند. يعني هر کمالي که براي انسان ايجاد ميشود، انسان بايد يک تکليف مناسب براي او قرار بدهد تا حفظ شود. اين سيره قرآني است که اين استمرار پيدا کند و حفظ شود. لذا خطاب شد «يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِين» (آلعمران/43) مريم اميدت را از غير قطع کن. تو را طاهر و پاک قرار داد «وَ اسجدي» تو را بر زنان ديگر برتري داد، «وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِين» چون مقام اجتماعي بود، اين عمل و عبادت هم اجتماعي است. «وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِين» با رکوع کنندگان رکوع کن. اگر ميخواهيم کمالات ما حفظ شود، تواضعتان را نسبت به ديگران بيشتر کنيد که روايت داريم: اگر کسي ميخواهد نعمت در وجودش تثبيت شود، تواضعش را نسبت به ديگران به خصوص نزديکان درجه يک شديدتر کند.تا اين نعمت در وجودش تثبيت شود.
از امشب تصميم بگيريم که خدا انشاءالله کمالاتي را که در اين ايام به ما ميدهد با عبادات جديد و تواضع جديد با تکاليف جديد مناسب آن کمال براي خودمان حفظ کند.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداي تبارک و تعالي توفيق ادراک شبهاي قدر بعدي را هم به همه ما روزي بفرمايد. در رأس حاجات ما انشاءالله فرج امام زمان قرار بگيرد. انشاءالله ما را مورد رضاي خود قرار بدهد. گناهان ما را ببخشد و بيامرزد. مشکلات جوانان ما، مشکلات اجتماع ما، مشکلات ملت ما را با آن مقام کرامت خودش انشاءالله به برکت اميرمؤمنان و اولياي خودش برطرف کند و جمهوري اسلامي را در پناه عزت خود روز به روز قدرتمندتر قرار بدهد.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | درک حقيقت شبهاي قدر” دیدگاه میگذارید;