بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
1401-11-11
حجت الاسلام عابدینی – سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیهالسلام)
شریعتی: انشاءالله. در آستانه ایام اعتکاف هم هستیم و ایام البیض و ایام ولادت باسعادت امیرالمؤمنین. توصیهها و نکاتی را بشنویم و انشاءالله وارد قصه حضرت موسی و خضر شویم. خدمت شما هستیم با دل و جان خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: اللهم كن لوليِّك الحُجَّةِ بن الحسن، صلواتُكَ عليه و على آبائهِ، في هذه السّاعة و في كلِّ ساعةٍ، وليّاً و حافظاً، و قائداً و ناصراً، و دليلًا و عيناً، حتى تسكنه أرضك طوعاً، و تُمتّعَهُ فيها طويلا. انشاءالله خدای سبحان عرض وجود ما را و عرض عالم را به طاعت حضرت ولی عصر آراسته بگرداند و این اطاعت ما را نسبت به حضرت دائمی بگرداند.
فرمایشی که فرمودید که نزدیک ایام اعتکاف هستیم که نیمه ماه رجب میشود، دو سه نکته کوتاه عرض میکنم انشاءالله وارد بحثمان شویم. حقیقتی که در جلسه گذشته هم عرض کردیم که خدای سبحان انسان را در هر زمانی سلوکی و منزلی برای سلوک قرار داده است، بعضی از این ایام ویژگیهایی دارند که آن ویژگی را باید استیفا کرد و به دست آورد تا آن منزل در وجود ما تثبیت شود. ببینید زمان در وجود انسان تثبیت میشود. با اینکه زمان عین گذران و تغیّر و تدریج و تجدد است، انقدر درگذران است که نمیشود دست گذاشت روی آن بگویی این آن الآن است. تا دست بگذاری تمام شده رفته است، نیست. گذشته است. یعنی حتی من شما را دارم میبینم از این جایی که نور از شما تا به من برسد، من دارم یک لحظه قبل شما را میبینم. مثلاً ما ماه را که میبینیم، خورشید را که میبینیم، دقایقی قبل نور او فرستاده شده بوده است. الآن من دارم میبینم. یعنی اینکه الآن دارم میبینم مال گذشته است. یعنی حتی نگاه من به هستی، تمامش نسبت به آن لحظه قبل اینها است یا لحظات قبل آنها است به مقدار فاصلهای که ایجاد میشود. لذا اصلاً نمیشود. لیز است. نمیشود زمان را گرفت که بگوید من آن را بگیرم الآن آن را حفظ کنم. اما خدای سبحان قدرتی به انسان داده است که با این قدرت زمان در وجود انسان آنچنان مهار میشود که تثبیت میشود. آن هم با قدرت عملی است که در زمان به انسان داده است که انسان با عملی که در زمان انجام میدهد، زمان را در وجودش نهادینه و ثابت میکند که دیگر این غیرقابل تغییر میشود. جزء وجود این میشود که یابن آدم انما انت ایام، که امام حسین میفرماید: فرزند آدم تو زمانی. یابن آدم انما انت ایام. تو خودت ایامی که اگر انسان ایام بود و ایام انقدر گذراست، انسان آن را تثبیت نکرد، هیچی از انسان باقی نمیماند چون زمان گذرا است. اگر آن را تثبیت نکنی، مهارش نکنی، تمام شده است، تمام شدی. چیزی از تو نمانده است. اما همین زمان میتواند برای انسان ابدیت ایجاد کند. همین زمان گذرا برای انسان یک ابدیتی را به دنبال میآورد. حالا در این نگاه یک تعبیری را دیدم در روایتی. در همان کتاب اسرار ماه رجب که جلسه گذشته خدمت دوستان معرفی کردیم از امیرمؤمنان (ع) میفرماید: «الوُصلَةُ بِاللّه ِ في الانقِطاعِ عَنِ النّاسِ» وصال حضرت حق با انقطاع از مردم محقق میشود منتها وصال چیست، انقطاع چیست؟ آیا انقطاع به این است که از مردم کناره بگیری، کاری به مردم نداشته باشیم، تنها شویم یا کناره گرفتن یعنی اینکه مردم در وجود من تأثیرگذار نباشند در راه خدا بر وصال الهی. یعنی نگاه من به مردم نباشد که اگر یک کاری میخواهم بکنم ببینم مردم خوششان میآید یا بدشان میآید. میگوید تو نگاهت به این باشد که وصله بالله داشته باشی. وصال خدا. منتها اگر کسی اهل وصال خدا بود، حتماً اثرش این هست که مردم هم از او راضی میشوند. هر چند در نگاه اول ممکن است نپسندند. انبیاء که میآمدند شاید اوایل همه مردم در مقابل آنها بودند اما در نهایت خلاصه مردم میدیدند به نفع آنها است. لذا اعتکاف یعنی اینکه انسان انقطاع عن الناس پیدا میکند. منتها چه انقطاعی؟ چطور دور هم اعتکاف میکنند؟ چون همه با هم دارند انقطاع پیدا میکنند.
شریعتی: پس آن با هم بودن در واقع هست ولی نیست.
حجت الاسلام عابدینی: با هم بودن هست ولی این با هم بودن وصله بالله است و این کمک به این رسیدن وصله بالله و رسیدن به وصال الهی است. یا هم ضمیمه میکنند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا». بیایید با هم برسید. ببینید چقدر زیبا میشود. اعتکاف یک حرکت جمعی است. من یک مثالی قبلاً زدهام که میگویند این کسی که جانورشناس بود و این روی ملخهایی که در ایران وارد میشوند تحقیق کرده بود، گفته بود این ملخها که در بعضی از فصول وارد ایران میشوند، وقتی تنهایی حرکت کنند در 24 ساعت صد کیلومتر میروند. وقتی با هم و دستهای حرکت میکنند که خیلی هم فشرده هستند، به هم هم میخورند، میگفت در 24 ساعت 500 کیلیومتر میروند. سرعتشان 5 برابر میشود. با اینکه حرکت دارند میکنند، این با هم ارتباط داشتن سرعت و توان میدهد. مؤمن در هم آمیخته میشود از حیث ایمانش. اگر اعتکاف است حیث ناس بودن نیست، حیث وصال اللهی آن است. پس اگر ما در اعتکاف جمع میشویم، میخواهیم از آن همه مظاهری که ما را ناس، ارتبا ط با ناس میکرد، اشتغال و کثرات ایجاد میکرد، جدا شویم. آنچه که باعث وحدت میشود، آنچه که باعث یل ربی ما، جنبه الهی ما است، آن تقویت شود. هر چه کثیرتر بهتر. آنجایی که جنبیه جنب الهی انسان است، هر چه تعداد کثیرتر باشد، وحدت قویتر میشود. لذا اعتکاف سازندهتر و اثرگذارتر و رسانندهتر میشود. مثل یک نماز جماعت که نماز جماعت جنبه وصل الهی انسان است. میگوید بیایید، هر چه صف بیشتر باشد، تعداد بیشتر باشد، سرعت سیر بیشتر میشود، جزاء بالاتر است چون جنبه الهی است. اینها هر چه با هم کثرت، وحدت شدیدتر. اما اگر انسان رفت این گوشیاش را، اشتغالاتش را، کثراتش را، ارتباطات کثیر دنیایی آن که مرتبط به جهت آن میشود آنجا میخواهد باشد. این اگر تنها هم که باشد، تنها نیست، کثیر است. تنها هم که باشد با مردم است. با مردم جهت نزول مردمی نه جهت آن کمال آن. لذا حواسمان باشد که اساس اعتکاف برای این است که الوُصلَةُ باللّه ِ في الانقِطاعِ عنِ الناسِ. منتها کدام انقطاع؟ انقطاعی که جهت کثیر است، خلقی است، دنیایی است. وصله بالله چیست؟ جهت الهی ایمانی ارتباطی است. هر چه آنجا کثیرتر باشد وحدت شدیدتر است. زلف آشفته یار موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفتهترش باشد کرد. هر چه کثیرتر موجب جمعیت ما است. مؤمنان هر چه بیشتر، حیث ایمانشان موجب جمعیت و وحدت است. چون چنین است پس آشفتهترش باید کرد. هر چه بیشتر بهتر. پس بدانیم در اعتکاف که میرویم… خدا رحمت کند آقای بهجت آمده بودند یک کسی آمده بود گفته بود که من میخواهم سر به کوه و بیابان بگذارم از دست محمد تقی. گفته بود خب میروی آنجا محمد تقی خودش، بروی بیا کوه و بیابان، محمد تقی را هم میبری؟ گفته بود چکارش کنم؟ گفته بود آسمان آنجا هم همین رنگ است. یعنی اگر آدم برود در اعتکاف ولی با همان کثرات. اعتکاف نیست، کثرت را آنجا برده است. اما اگر رفت آنجا و از آن انقطاع عن الناس داشت، آن هم با آن حال، سرعت سیر با جمع مؤمنان ایجاد میشود که مثل آن پرندگانی میشوند که با یک حرکت پیکانی سرعت سیر پیدا میکنند و هجرت ایجاد میشود و وصال محقق میشود. انشاءالله خدای سبحان توفیقش را به همه ما بدهد. ما متأسفانه سخنرانی شدیم باید برویم این طرف، برویم آن طرف. محروم هستیم از اینکه یک جا متمرکز شویم و بتوانیم ولی سعی کردیم خودمان را با این بزرگواران قاطی کنیم. در این دو سه روز سعی کردیم که حضورمان را در این جمعها داشته باشیم، از انفاس این کسانی که از مردم منقطع شدند، انشاءالله ما هم بهرهمند شویم. لذا دیگران هم به این مسئله کمک کنند. یعنی اگر کسی نمیتواند برود هم کمک کند که چطور اینجا بهتر برگزار شود.
شریعتی: خیلی خب. انشاءالله خدا به شما توفیق بدهد، توان بدهد و انشاءالله به معتکفین. خیلی خب. رسیدیم به حضرت موسی و خضر.
حجت الاسلام عابدینی: باز هم بسم الله الرحمن الرحیم. اجازه میگیریم از حضرت موسی و خضر، علی نبینا و آله و علیه السلام که اجازه بدهند ما در این مسئله وارد شویم و سلام میکنیم. سلام علی موسی و خضر در اینجا. واقعاً باور داریم که سلام ما را میشنوند. همانطوری که اگر یادتان باشد در ارتباط با حضرت خضر گفتیم که هر کسی ذکر حضرت خضر را بکند، یادتان هست که روایت هست که او جواب میدهد، حاضر میشود و اگر سلام کنند جواب میدهد. حالا ما سلام میکنیم بر حضرت موسی و حضرت خضر. چون به خصوص از خصوصیات حضرت خضر ذکر کردند که سالکان الی الله را بالخصوص مدد ویژه دارند. انشاءالله در این ماه که ماه سلوک هست، انشاءالله همه ما را امداد کنند و از انفاس خضریه انشاءالله بهرهمند باشیم.
در محضر قران کریم و آیات سوره کهف بودیم که آن جلسه آمدیم شروع کنیم اما بحث رفت به سراغ آن عالم و وادیای که موسی (ع) و خضر (ع) داشتند یک قدری گفتگو راجع به آن موضوع شد. در محضر آیات هستیم. آیات شصت و هفتم و شصت و هشتم به بعد را که وقتی که موسی (ع) خدمت خضر میرسد، «قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» اجازه میدهی تا من شما را تبعیت کنم؟ نظام آموزشیای که انبیاء دارند که معلمشان خدا است، نظام علم شهودی است نه علم حصولی. یعنی آنجا هر چه که انبیاء میبینند حقیقت حقایق را میبینند. آن کنح آن را میبینند نه صورتش و مفهومش را. یعنی اگر آیه نازل میشود بر پیغمبر اکرم (ص) تمام حقیقت آیه که از مرتبه خزائنه مییابند نه لفظ آیه فقط باشد. اینطور نیست که گوش پیغمبر لفظ آیه را فقط بشنود. نمیگوییم فقط لفظ نیست اما لفظ فقط نیست چون این لفظ یک روحی دارد. این کالبد است، جسد است. این را با روحش میبیند. مثل اینکه شما اگر یک موقعی یک جسد کسی را ببینید فقط خواب باشد، تکان هم نخورد. اما یک موقع میبینید تکان میخورد، جنبش دارد. یک موقع میبینید حرف میزند، یک موقع میبینید بالاترین مسائل علمی را دارد میگوید. یک موقع میبینید یک کار مفید است. آن روحش است که دارد آن کار را از طریق بدن انجام میدهد. یعنی دیدن آن روح، باور به آن روح، هر چقدر عمیقتر باور شود، انسان این جسد را نماد او میبیند آن وقت. اثر را مربوط به روح میبیند. در نظام وحی الهی هم آنچه که به عنوان الفاظ یا نوشتهها دیده میشود، جسد و کالبدی است که روحش در حقیقت همراه انبیاء، همراه پیغمبر اکرم، همراه اولیاء هست و لذا اولیای الهی با آن روحش محشور هستند در کنار لفظش.
شریعتی: و اینجا است که لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ
حجت الاسلام عابدینی: نه لفظش.
شریعتی: بله، حقیقت و باطل قرآن.
حجت الاسلام عابدینی: با حقیقتش. این لفظ با حقیقیتش، با همه آن نظام روحیاش که «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان» این قدرت انسان است که میتواند این حمل را داشته باشد که این مرتبه را در وجودش بتواند تحمل کند. داشتیم این را عرض میکردیم که حالا موسی (ع) با این عظمت وجودی که حامل وحی بوده است، وحی الهی بر او با آن عظمت نازل شده، آمده خدمت خضر (سلام الله علیه) به عنوان تمام اشتیاق علمی و خدمت خضر عرض میکند که «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَن» که من دنبالت بیفتم تا به من یاد بدهی. نمیگوید که فقط به م یاد بده، ان تعلمن، آمدهام به من یاد بدهی. نه، اتبعک. خدمتت بکنم، دنبالت بیفتم تا به من یاد بدهی. آن هم مِمَّا عُلِّمْت، مما عرض کردیم بعضی از آنها. مما گفته یعنی قسمتی از آنچه که تو میدانی. علمت یعنی علم تو متصل به علم خدا است. تو هم از خدا گرفتی. یعنی دارد ریشه علم را میبیند. این عظمت وجودی خضر را ایجاد میکند و عظمت وجودی موسی که میداند این علم از جانب خدا است. سبب او را متوقف نکرده است. مِمَّا عُلِّمْت، به تو تعلیم داده شده. نه میدانی. مما عَلِمتَ نیست، آنی که تو میدانی نیست. مِمَّا عُلِّمْتَ، تعلیم شدی تو. که فاعل مجعول میآید، یعنی تو هم معلم داری منتها دیگر معلم خضر معلوم است. از عظمت خدا اسمش در اینجا برده نشده است. به لحاظ تعظیم که دیگر آن معلم در این حد نیست که ما بخواهیم اینجا برای ما همرده ما باشد که بگوییم او هم معلم… تو معلم من هستی اما دیگر خدا هم بگوید معلم تو است میشود همعرض. اینجا شریفتر از آن ادب انبیاء این است که اینطوری نام نمیبرند. مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا. قال إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً. تو نمیتوانی تحمل کنی. لَنْ تَسْتَطِيعَ صَبْراً نفرمود. فرمود: لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً. یعنی معلوم میشود که او اتتبع گفت، این هم معی. یعنی راه باید برویم. باید برویم. با هم بودن است. نمیتوانی تحمل کنی. یک بار هم عرض کردیم که موسی کلیم از این علم ظرفش، عدم استفادهاش به لحاظ علم نبود. به لحاظ روش بود، مسیر بود. والّا وقتی آخر مسئله خضر (س) جریانات را میگوید که این به چه دلیل بود، به چه دلیل بود، دیگر آنجا موسی اعتراض ندارد. اما در مسیر و روش که میخواهد این علم را به او یاد بدهد، به روش اعتراض دارد که چرا کشتی را سوراخ کردی. بعد که توضیح میدهم کشتی را سوراخ کردم تا این حفظ شود، به آن اعتراض ندارد. میبیند خب مطلب درست است. او علم دارد، میداند آن کشتی را دارند میگیرند، این بهترین کار بوده است. اگر موسی کلیم هم میدانست، با نظام تشریع و شریعت هم سازوکار است. یعنی اگر من بدانم این را غاضب دارد، جائر دارد میگیرد، اگر بدانم یک ذره مثلاً به آن آسیبی بزنم حفظ میشود، بعد هم به او بگویم من این را برای تو حفظ کردم، او هم راضی میشود که خوب کاری کردی وگرنه اصل آن را از دست داده بودم. در مسئله آن جوان سختتر است ولی آن هم همینطوری است. اگر پدر و مادر میدانستند که این جوان آنها را هم کافر خواهد کرد، خودش هم به کفر کشیده خواهد شد و همه اینها جهنمی خواهند شد اما رفتن این و از دست دادن این، آن هم نه در نظام تشریع که ما حق نداریم قبل از اینکه این کافر شود حکمی بر او اجرا کنیم. در نظام تکوین، در نظام وجود. آن جوان در حقیقت از دنیا میرود و به قتل میرسد و بعد در قبال او خدا به آنها یک دختری میدهد و از آن دختر 70 نبی متولد میشوند حالا با واسطه یا بیواسطه. یعنی با واسطه هم همینطور. مبدأ 70 نبی میشود و این افتخار و عظمت میشود. کسی که این را ببیند، باور کند، عمر را ببیند همه اینها با هم است، آن هم میگوید کار خوبی کردی اما این کار خوب در نظام تشریع چیست؟ مذموم است چون نظام تشریع میگوید نمیشود این کار را کرد. این قتل را بدون آن جرم. درست است؟
شریعتی: و هیچ مجوزی تو نداری.
حجت الاسلام عابدینی: مجوز نداری. اصلاً امکانپذیر نیست. ببین او یک موسی کلیم در روش کار که دارد جذب میشود حالا میخواهد بیاید، در این روش میبیند این روش، آن هم قبل از اینکه معلوم شود چیست. چون به او گفته بود سؤال نکن. اینجا میگوید: «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرا» نمیتوانی تحمل کنی. چرا نمیتوانی؟ این آیا ضعف موسی است یا قوت موسی است؟ از جهتی قوت موسی است. چرا قوت موسی است؟ چون موسی کلیم در نظام تشریع غیور است. مبدأ تشریع بوده برای مردمش. دین آورده است. خودش باید اول عامل به این شریعت باشد. بر دوش این اقامه شریعت است و مخالفت با هر حکمی است که خلاف شریعت است. از جانب خدا در اقامه شریعت معصوم است. پس اگر میگوید: «لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرا» دارد تنقیصش میکند یا دارد تقویتش میکند؟ تقویتش میکند به لحاظ علمی که دارد. میگوید علم تو یک علمی نیست که… مثل ما نیست که بگوید که اگر حالا فهمیدیم که خضر آدم خوبی است، پس میگوییم که بالاخره صبوری میکنیم سکوت میکنیم. غیرت دارد در آن جهت دینیاش. لذا سکوت نمیکند. باید هم اینطوری باشد. اگر موسی کلیم اعتراض نمیکرد، اگر موسی کلیم اینجا عدم صبوری را و آن اعتراضش را اعمال نمیکرد، موسی مورد مداقه قرار میگرفت چرا دیدی سکوت کردی؟
شریعتی: یعنی اگر سکوت میکرد
حجت الاسلام عابدینی: امروز مورد اعتراض ما بود. در دینداری غیرتمند کسی است که اولاً هویت خودش را بشناسد، کمال خودش را ببیند، نقص را خوب ببیند، تجاوز به حریم خودش را بشناسد، اگر کسی خواست به آن حریم کمالیاش تجاوز کند یا به حریم او تجاوز کند چون حریم یک کسی میشود پیغمبر اکرم، میشود پیغمبر موسی، حریمش دینش هست. اگر کسی به این دین، هر جا تجاوزی بکند، صدای او بلند است. هر قدر انسان بزرگتر می شود، حریمش عظیمتر میشود. در نظام الهی هم کسی که بزرگ میشود، دین الهی حریم او میشود. یک موقع بدن فقط حریم او است، یک موقع منافع دنیا فقط حریم او است، یک موقع دین او حریم او است. لذا موسی کلیم غیرتمندترین شخص دوران خودش بوده است لذا مدافعترین دینی بوده است که خدای سبحان نازل کرده است. لذا این سؤالها، سؤالهای چیست؟ برای موسی نقص نیست، اعتراضات کمالی است. یعنی نشان میدهد خوب دین را گرفته و خوب دفاع از دین میکند و خوب مدافعی از دین است و خوب مروجی از دین است. خب این تا اینجا. «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرا» چرا؟ چون افق نگاه تو الآن در رتبه شریعت است و این دفاع تو هم به جا است. من میخواهم یک باب دیگری را برای تو باز کنم، آن باب دیگر یک نگاه دیگری را میخواهد و چون تو مدافع شریعت هستی نمیتوانی در این نگاه بیایی. لذا موسی تا آخر هم دفاع از این موطن نکرد اما این موطن را تعلیم یافت. یعنی اگر صد موتن دیگر هم، صد قصه دیگر هم به دنبال این میآمد و صد حادثه دیگر هم اتفاق میافتاد، هر بار موسی کلیم چه میکرد؟ اعتراض میکرد، دفعه صدمی هم اعتراضش به جا بود، درست هم بود و در نهایت هم خضر (سلام الله علیه) هر صد تا را بیان میکرد و موسی هم میپذیرفت اما این منافی با اعتراض او نبود. ببینید جمع کردن بین اینکه یک نبی الهی دارد اعتراض میکند، یکهو ذهن ما نرود یک کسی است که از علم بیبهره بوده و الآن اعتراض کرده است. باید جنبه توحیدیای را که برای انبیاء الهی هست را کاملاً حفظ کنیم که هیچ خدشهای ایجاد نشود. بعد خضر میفرماید: «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» علم تو در مرتبه نظام تشریع است و دفاع از تشریع است. این علم دیگری است که اگر تو بخواهی پیدا کنی با او با این نگاه جمع نمیشود. در نگاه اول دارد در حقیقت خضر (س) به او میگوید تو وظیفهات این دفاع هست لذا نمیتوانی صبر کنی. این صبر نکردن آیا منافی با این هست که برای موسی این رشد هم پیدا شود؟
شریعتی: نه.
حجت الاسلام عابدینی: رشد هم پیدا شد. یعنی موسی کلیم در عین اینکه اعتراض کرد، اگر صد مورد دیگر هم بود اعتراض میکرد، آن وادی را هم شناخت. خیلی زیبا است. نمیدانم توانستم عرض را برسانم؟ اگر هزار مورد دیگر هم…
شریعتی: یعنی حضرت موسی از مواضع خودش پایین نیامد ولی این باب هم باز شد و وارد این باب شد.
حجت الاسلام عابدینی: بله. حالا میتواند حوادث عالم را از دو منظر ببیند. هر حادثهای از آن منظری که در نظام تشریع است باید مطابق تشریع و تکلیف باشد والّا اعتراض به دنبال دارد. ولی همان حادثه از منظر دیگری که نظام تکوین است در تشریع نیست، اعتراض بر آن وارد نیست. دیگر این منحصر به فعل انسانها هم نیست. حالا موسی کلیم این حقیقت را در همه هستی میبیند. میبیند همه هستی همینطور مثل خضر مأمور هستند و دارند این کار را انجام میدهند. خیلی دیگر وارد نشویم مثل اوندفعه سخت شود. بعد دنبال آن میفرماید که «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» تو هنوز به این موطن خبره نیستی، علم نداری. تو هنوز نیستی چون هنوز شروع نشده است چون صبر در ناحیه احاطه علمی است و چون تو احاطه نداری، نمیتوانی صبر کنی. حتماً اعتراض میکنی. احاطه علمی تو در جهت دیگری است. اعتراض میکنی، اعتراض هم صحیح است. «قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً- وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً»
شریعتی: با آن توضیحی که شما دادید این یعنی چه؟
حجت الاسلام عابدینی: خیلی زیبا است. سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ. انشاءالله دارد فعل خودش را اولاً به فعل خدا گره میزند، به خواست خدا، اراده خدا. یعنی اگر اولاً من اعتراض میکنم، من تمام ارادهام تحت اختیار اراده الهی است. نبی الهی است، عصمت دارد. ما ینطق عن الهوی است. هر کاری که میکنم به اراده حق است. سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ. اگر خدا خواست ستجدنی صابرا و اگر جایی اعتراض کردم، اراده الهی در آنجا باب اعتراض بوده است، باید اعتراض میکردم. در عین اینکه اراده الهی در نظام تشریع این اعتراض بوده است، در عین حال اراده تکوینی در وجود خضر آن کار بوده است.
شریعتی: یعنی من تمام تلاشم را میکنم اگر او اجازه بدهد.
حجت الاسلام عابدینی: من تلاشم را میکنم، تلاش من هم ظهور اراده الهی است نه مربوط به من. نه اگر او اجازه بدهد. اگر او اجازه بدهد یعنی خلاصه دارم موکول میکنم که من میخواهم این کار را بکنم، او نمیگذارد. نه، من هر کاری که میکنم اراده الهی است. اراده من محو شده است. بارادتک ارادتی شده است. خدایا اراده من تحت اراده تو است. به خضر هم میگوید من اگر حرفی میزنم، کاری میکنم، اینطور نیست که من در اینجا کاره باشم. این اعتراض وحی الهی است. تدبیر و اراده الهی است. کار تو هم چون خدا گفته که تعبیر این است که برو پیش عبداً من عبادتان که آتیناه رحمة من عندنا، کار تو هم الهی است اما یکیش اراده تکوینی خدا است، یکیش اراده تشریعی خدا است. اراده تکوینی خدا مثلاً مثل اینکه در نظام عالم وجود، کافر هم در کفرش به اذن حق کفر دارد اما به کدام اذن؟ به اذن تکوینی ولی در نظام تشریع کافر را میبرد در جهنم خدا اگر کافر باشد. یعنی اگر خدا اذن نمیداد، کافر هم نمیتوانست کافر باشد. اما اذن خدا این نیست که کافر پس بگوید خدا من را کافر کرد. هیچ واقعهای در عالم اتفاق نمیافتد مگر اینکه به اذن الهی باشد. آن میشود تکوین. تشریع آن است که به من اختیار داده است، گفته از این راه هم بیا، اینطوری هم بیا. این هم اراده الهی. اگر من طبق این رفتم، این هم طبق اراده الهی است. پس اعتراض موسی مطابق اراده الهی بود یا نبود؟ اراده تشریعی. گفته اگر دیدی یک جایی کسی دارد ضربه حق الناس مال مردم میزند اعتراض کن. نگذار. آن هم یک کسی که به شما کمک کرده است، منافع دیگران در کار است. کسان دیگری در کشتی هستند، همه اینها در کار است. دفاع کن و مگذار. این اراده تشریعی حق است. آنجایی هم که خضر دارد انجام میشود، اراده تکوینی حق است. مثل اینکه اگر سنگ به کشتی میخورد و کشتی سوراخ میشد، این به اراده حق نبود؟ اراده حق آنجا نبود؟ آن هم اراده حق بود منتها اراده تکوینی.
شریعتی: حالا آن تکلیف شرعی و اراده تشریعی خضر پس چه میشود؟
حجت الاسلام عابدینی: حالا عرض میکنیم. اینجا خضر در موطن ظهور تشریع نبوده است. یعنی تکلیف او از جانب خدا در بروز و ظهور نظام تکوین بوده است.
شریعتی: مگر میشود؟
حجت الاسلام عابدینی: به عنوان یک موجود الهی که خدای سبحان به او مأموریت داده است، این در حقیقت برای این است. لذا بعضیها میگویند که ممکن است حضرت خضر یک وجود تمثلیای داشته باشد. مثالی باشد. منتها الآن ما نمیخواهیم به این بگوییم. حتی بگوییم وجود بشری در نظام اراده تکوینی. که میگوید: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» انشاءالله یعنی به اراده خدا. اگر خدا بگوید مظهر اراده تکوینیاش بشوم، صابر میشوم اگر مظهر اراده تشریعیاش بگیرد، اعتراض میکنم چون من تحت اراده او هستم. سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ. منتها خدا من را مظهر اراده تشریعیاش میکند، تو را هم مظهر اراده تکوینیاش میکند. من هم اعتراض میکنم. تو هم بعداً توضیح میدهی، هر دوی ما هم داریم درست انجام میدهیم. و من به آن علمم دست پیدا کردم. اصلاً رسیدن به آن علم اینطوری است. مدل رسیدن به آن علم اینطوری امکانپذیر است که این اعتراض بکند و آن نظام تکوینی را بیاورد و بعد توضیح بدهد، این رسیدن اینطوری محقق میشود. برخلاف علوم مفهومی که با همه آن ثابتات ذهنی قبلی من، شناختهای قبلی من، علم بعدی باید تناسب پیدا کند تا آن مثل این شود و بعد من این را قبول کنم. نه، این اصلاً مدلش این است که از سنخ آنها نیست و من باید اعتراض کنم. و بعد بعداً توضیح میدهد و بعد من میفهمم عجب هستیای، پس یک تبیین دیگری هم در هستی هست که اینطوری است. منتها این از جهت شرعی من موظف به اراده این نیستم، موظف به فهم و یافت این هستم.
شریعتی: در خیلی از توجیهات و توضیحهای ما این اتفاق میافتد. اینطور نیست؟ مثلاً یک کسی دیر کرده ما یک قضاوتی میکنیم بعد معترض میشویم، میگوید مثلاً پروازم تأخیر داشته است.
حجت الاسلام عابدینی: بله، آنها تبیین است منتها خب آن هم فعل اختیاری آن است به همراه اختیارات دیگری که همراه او بوده است. در آن اختیارات دیگران هم مطرح میشود.
شریعتی: یعنی اعتراض میکینم یک چیزی برای ما روشن میشود و به آن علم دست پیدا میکنیم.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی این اعتراض در اینجا با رسیدن به علم منافات ندارد. اگر در انتها موسی جدا شد نه اینکه علم را نیافت چون جدا شد. اینجا با همین سه واقعه همه علم را یافت. اگر لازم بود بیابد، صد تا واقعه لازم بود، صد تا را مییافت. لذا در روایت نقل میکنند اگر صبر میکرد اعجب الاعاجیبی را برای ما میگفت، یعنی اینکه برای ما اینها بیشتر روشن میشد. بعد میفرماید که «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً- وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً- قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً- وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً» من دنبال اینکه عصیان تو را بکنم، مخالفت تو را بکنم نیستم. اگر مخالفت کردم و اعتراض کردم، این اعتراض یک موقع اعتراضِ مخالفت با او است، یک موقع اعتراض برای روشن شدن است. چون میداند که خضر از جانب خدا است، مخالفت با خضر نمیکند. خضر را تخطئه نمیکند اما سؤال دارد. جمع بین این نظام تکوین و تشریع را چطوری میشود؟ اینکه تو کشتی را سوراخ کردی، با حفظ حق الناس چطوری میشود؟
شریعتی: اصلاً من این همه راه آمدم که اینها را بفهمم.
حجت الاسلام عابدینی: آره دیگر. ببییند. چطوری جمع بین این دو تا میشود. خیلی زیبا است. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً- وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً» سعی من بر این است که من این کار را نکنم اما اگر خدا ارادهاش بر این است که من اعتراض کنم، اعتراض من، اعتراض سؤالی است نه اعتراض تخطئهای. یک موقع من یکی را تخطئه میکنم، یک موقع هست سؤال است. میدانم این برحق است. خدا هم به من گفته از این علم یاد بگیر آن هم به وحی. یک موقع است آدم یک کسی است استادش است، معصوم هم نیست، میبیند یک کار خلافی میکند، حتماً باید اعتراض بکند و حتماً باید… حتی اگر در حقیقت استادش هست. باید اعتراض کند. نمیشود بگویی. حجتی برای سکوتش ندارد. اما اگر یک کسی معصوم است، آدم میداند امام معصوم است، در محضر امام معصوم (ع) هستیم. یقین هم داریم معصوم است. اگر تخلفی میکند به ظاهر که من تخلف میبینم، دنبال این هستم. وجه این چیست. سؤال میکنم که چرا اینطوری شد تا برای من روشن شود. برای من روشن شود که من احساس نکنم که حکم من هم این است که تخلف کنم بلکه این تخلف ظاهرش تخلف است. بلکه چی هست؟ یک حقیقتی است که تبیین شود معلوم میشود که تخلف نیست.
شریعتی: یعنی آن نظام تکوین را دریابم.
حجت الاسلام عابدینی: دریابم تا بفهمم که این تخلف نیست، این بلکه خودش یک سنت الهی است که دارد محقق میشود چون معصوم است. بعضیها خواستهاند که از این استفاده کنند که استاد انسان هر که بود شما نسبت به او تابع باشید. اصلاً چنین چیزی نیست. اینجایی که موسی کلیم است، او هم خضر است، خدا هم به موسی گفته برو پیش این عبداً من عبادنا است، از این علم یاد بگیر، همه اینها را هم گفته است، با این حال موسی (ع) وقتی خلاف چیز میبیند، اعتراض میکند تا سؤال کند تا برای او روشن شود. دیگر چه برسد به کسی که معصوم هم نیست. موسی میداند که خضر معصوم است. خدا به او گفته است. اما با این حال سؤال استیضاحی او سر جایش محفوظ است. بعد میفرماید که «وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً». من دنبال این نیستم که مخالفت با تو بکنم. مخالفت با او هم نکرد ولی اعتراض غیر مخالفت است. اعتراض سؤال است. چطوری این را انجام میدهی؟ با اینکه میدانم تو هم اهل تشریع هستی. تو هم اینطور نیستی که از تشریع بیگانه باشی. خب بعد دنبال آن میفرماید: «قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي» خیلی زیبا است. از اول نمیگوید «فَلا تَسْئَلْنِي». «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي» اگر تبعیت کردی. یعنی باز اختیار را به کی واگذار میکند؟ ادب اینکه به موسی عظمت بدهد. تو مختار هستی که با من بیایی یا نه. مختار هستی. یعنی خود شاگرد نمیگوید این گفت تا موسی (ع) گفت که من آمدم اتبعک. این هم بگوید پس بیا دیگر بله. دنبال من بیا هیچی هم نگو. نه، اینطوری نیست. «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي» اگر میخواهی بیایی بیا اما «فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ» وسط کلاس درس که داریم حرکت میکنیم سؤال نکن. تا کی سؤال نکن؟ «حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرا» تا خودم جوابش را بدهم. میدانم برایت سؤال پیش میآید. میدانم اینجا بعضیهایش برای تو سؤالانگیر است. لذا سؤال نکن تا من سؤال را جواب بدهم. تمام مخالفت موسی (ع) با این اعتراضش در کجا بود؟ در اینکه صبر نکرد تا بعداً خود خضر این توضیح را بدهد. خود خضر گفته تو وظیفه داری سؤال کنی، من هم وظیفه دارم پاسخ بدهم. حتماً باید این امر روشن باشد، نمیشود مبهم بماند. لذا میدانم سؤال برانگیز هم هست ولی صبر کن من خودم پاسخ میدهم. یعنی نگفته پاسخ نمیدهم، نگفته سؤال نکن، گفته سؤال در وسط کلاس نکن. بگذار آخر کلاس، من توضیحش را میدهم، جوابت را هم میدهم. دقت کنید. این توهین نیست. این تخطئه نیست. این رد سؤال نیست. آخه بعضی اوقات خواسته بگوید این رد سؤال است، سؤال نکنید. پس آدم تابع محض باشد. میگوید نه، گفته تا آنجایی که من جلودار هستم، من حواسم هست که برای شما سؤالانگیز میشود. خودم سؤالات را جواب میدهم. ببینید چقدر تفاوت میکند برداشتی که… آدم برداشت میکند هم شأن انبیاء را ببیند و هم بیان عمومی مسئله برای امروز ما. پس ما سر کلاس آدم سکوت کند، هر چه استاد خواست بگوید، هیچی هم نگوید. چرا. وظیفه استاد این است که مسئله را روشنگری کند و روشنگری استاد هم این است که به جایی روشنگری کند. اگر خودش حواسش به سؤال هست میگوید میدانم این سؤالانگیز است. سعی میکند آن موقع جواب او را میدهند. اما موسی کلیم چون مدافع شریعت است، خودش رسول اولوالعزم است، بالاتر از او در شریعت کسی نیست. خضر در اینجا تابع است. لذا سؤال را در حین عمل انجام داد چون آنجا باید همانجا از شریعتش دفاع میکرد.
شریعتی: و تمام این جاهایی که واژه صبر آمده در واقع همان غیرت حضرت موسی است نسبت به شریعت.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی تحمل آن که فعلاً سکوت کن، هیچی نگو. نه، نمیشود. لم تصبر این است که چون یک چشم دیگری، واقعه دیگری میخواهد بشود، تو با نگاه به شریعت نمیتوانی بر آن صبر کنی. میفرماید: «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرا» اینکه حالا تک تک این الفاظ خیلی گویایی دارد. ذکر چرا آمده است. ذکر مربوط به یک جایی است که انسان یادآوری میکند. «حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرا» برای تو. احدث لک. برای تو نه احدث منه ذکرا حتی. احدث لک. برای دیگری این تبیین نمیشود. برای تو این تبیین میشود. لک منه ذکرا. ذکر هم هست. وقتی یادآوری بشود تو میبینی تطابق هم دارد با آن نظام شریعت. خوب هم میفهمی. حالا اینها را انشاءالله بعداً اگر شد یک موقعی نکاتش را، «فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ» اینها در حقیقت سوار بر کشتی شدند. فانطلقا راه افتادند «فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ» رکبا تسمیه آمده است. ممکن است که آن یوشحی که همراه موسی علیه السلام بود دیگر از اینجا در حقیقت از اینها جدا شده باشد و آنجا منتظر مانده باشد وقتی اینها راه افتادند یا اینکه اگر همراه اینها هست، چون موضوع قضیه فقط این دو هستند عنایت خدا در رابطه با این است که فقط این دو را ذکر میکند. هر دو گونهاش ذکر شده است. در روایات ما هم گاهی ضمایر را جمع آوردند که سه تا را شامل شود، گاهی هم این تسمیه آوردند مثل قرآن. «حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ» سفینه هم مثلاً گاهی کشتی را فلک میگویند و گاهی سفینه میگویند. سفینه یعنی آن در حقیقت به جهت شکافتن آب و حرکت کردن اسم آن سفینه است. یعنی آن چیزی که میشکافد و حرکت میکند به این عنوان، عنوان سفینه میشود که امام حسین (ع) سفینة النجاة است. همه آن توطئهها و ابتلائات و مشکلات را میشکافد و عبور میکند و نجات میدهد. در یک دریای آرام نیست که حرکت بکند. بلکه در اوج ابتلائات و مشکلات هست که نجاتدهنده است. شکافنده است و حرکتکننده است که سفینة النجاة است. بعد میفرماید که «حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها» تا اینها سوار کشتی شدند، کشتی را سوراخ کرد. خرقها بنا بر این است که اینها راه افتادند در کشتی سوار شدند، از یک مسیری به مسیر دیگری، حالا گاهی مسیر کشتی در ساحلها حرکت میکردند، دو نقطه را در ساحل به هم میرساندند. گاهی از یک دریایی عبور میکردند به ساحل بعدی میرسیدند، در نقل روایی هست که نزدیک ساحل بعدی که شدند این خرق صورت گرفت. «قال أخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها» داری کشتی را سوراخ میکنی تا سرنشینان کشتی را غرق کنی؟ خضر قصدش غرق کردن نبوده است. غایت فعل، فاعل نیست. ما یک غایت فاعل داریم یک غایت فعل. غایت فاعل این است که نیت او چه باشد. میشود غایت فاعل. توجه، نتیجهای که فاعل در نظرش هست. یک موقع غایت فعل است. غایت فعلی یعنی چه؟ یعنی فعل تو وقتی جلو برود این نتیجه از توی آن در میآید. لذا میگوید که «أخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها» داری کشتی را سوراخ میکنی تا نتیجه کارت را، نه فاعلت را. تو قصدت حتماً این نیست که بخواهی مردم را غرق کنی. اما کار تو به این نتیجه میرساند. سوراخ شدن کشتی یعنی غرق شدن مردمی که در آن هستند. «لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً» این کار یک کار زشتی است که مردم بخواهند غرق شوند. «لِتُغْرِقَ أَهْلَها» حتی موسی نمیگوید «لتغرق لتغرقنا» ما را بخواهی غرق کنی که خودش را با مردم، انقدر نگاه انبیاء عظیم است، خودش را نمیبیند، مردم را میبیند. لتغرق اهلها. اهل سفینه را. تبعاً خودش داخل میشود. نمیگوید لتغرقنا. ما را غرق کن. این خیلی زیبا است. ببینید الفاظ چقدر زیبا است. دارد موسی (ع) را هم اینجا تشریح میکند. دارد نگاه موسوی را هم آشکار میکند. میگوید تو داری در حقیقت این کشتی را سوراخ میکنی که آنها را غرق کنی؟ غرقی صورت نگرفت. بعد هم کشتی نجات پیدا کرد، اهل کشتی هم همه نجات پیدا کردند. کشتی هم غرق نشد. اما سوراخ کردن مقدمه این بود که منجر به غرق شدن بشود. لذا لتغرق اهلها غایتی است که بعداً بر فعل مترتب میشود نه نیت خضر. اگر خضر میخواست این را غرق کند جور دیگری سوراخ میکرد. ولی موسی گفت این نتیجه سوراخ کردن کشتی غرق کردن است. «لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرا» نگفتم بهت که تو نمیتوانی. «لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرا» بعد اینجا موسی کلیم تقاضای مهلتی میکند که «لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيت وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً» بر من سخت نگیر. شرطی که کرده بودیم که گفته بودی که تا آخر سؤال نکن، اینجا بر من سخت نگیر که اینجا سؤال کردم. حالا انشاءالله توضیحات بیشتر آن را بعداً در محضر آن هستیم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم از شما.صفحه 201قرآن کریم
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;