بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
1401-05-18
حجت الاسلام والمسلمین عابدینی-سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه السلام)
ملایی: بسم الله الرحمن الرحیم. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن و سلام و درود خدا بر شما عاشقان حسین بن علی. همراهان و بینندگان محترم برنامه سمت خدا ببیننده های خوب شبکه سه سیما، شبکه محترم افق، شبکه جهانی ولایت و شنونده های بزرگوار شبکه معارف به سمت خدای امروز یازدهم المحرم الحرام خوش آمدید.
سه شنبه هست و حضور گرم حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای عابدینی. چون می خواهیم از زمان بهترین استفاده را کنیم و معرفت افزایی کنیم مستقیماً خدمت حاج آقای عابدینی برویم و فیض امروز را شروع کنیم.
عابدینی: سلام علیکم و رحمۀ الله و عرض ادب و احترام و سلام خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز. یا رب الحسین بحق الحسین اشفع صدر الحسین بظهور الحجه. ان شاءالله که عزاداری های مردم در این ایام و بعد از این مقبول درگاه الهی واقع شود و ثمره این عزاداری ها ان شاءالله ظهور امام زمان (عج) باشد که خون حسین (ع) ظهور را در پی دارد و حتماً امامی که لشگر امام زمان را می سازد اباعبدالله (ع) است و این عزاداری ها محبت را و عدالت طلبی را و ظلم ستیزی را ان شاءالله در دل ها زنده می کند و باعث می شود ان شاءالله امام زمان (عج) ظهور ایشان هر چه سریعتر باشد تا همه ما ادراک این ظهور را بکنیم و نام اباعبدالله (ع) در سراسر عالم با ظهور امام زمان زنده شود.
بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
ان شاءالله خدای سبحان ارض وجود ما را به طاعت حضرت ولیعصر آراسته کند و این اطاعت ما در ارض وجود ما دائمی باشد. وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا این اطاعت ما نسبت به حضرت دائمی باشد.
بحث ما در مورد سیره تربیتی حضرت موسی (ع) بود اما با همین یک کلام که اگر حضرت زینب (س) نبود کربلا در کربلا می ماند و رسالت زینب (س) از دیشب آغاز شده است و این روزها آن جهاد تبیینی که حضرت به عهده دارند تا نشان دهند که هدف قیام حضرت چه بود و دشمن را در تبلیغات خود بتوانند مرعوب کنند و منکوب کنند که نتواند آن چه که نهضت امام حسین بود را مورد خدشه قرار دهد. الحمدلله این نهضت زنده باقی ماند و یک امری است که دل های ما حیات آن، انقلاب ما حیات آن، همه دل های انقلابیون در سراسر عالم حیات آنها به حیات امام حسین (ع) است.
ملایی: ان شاءالله خدا لایق این نعمت بی بدیل ما را قرار دهد. قدردان این نعمت بی نظیر باشیم و هر روز هم نسبت به عاشورا و کربلا و قیام امام حسین و رسالت بزرگ و به نظر من قیام حضرت زینب کبری که از دیروز عصر آغاز شده است معرفت ما هر روز بیشتر شود.
عابدینی: ان شاءالله باور ما به این است که جریان امام حسین (ع) ذخیره الهی برای آخر الزمان است. یعنی هنوز که هنوز است معدن کربلا کاملاً کشف نشده است و هر روز که بگذرد این معدن آشکارتر خواهد شد و تأثیرگذارتر خواهد شد. یک معدن عظیمی است که هر چه کاوش شود و در او تعمیق شود و به او توجه شود آن ندای فطرت بیدارتر می شود و وجدان های بشریت مورد تأثیر بیشتری قرار می گیرند. باور داریم که آخر الزمان با ندای ابا عبدالله (ع) که زینب (س) آن را زنده کرد و حفظ کرد و باقی گذاشت برای ما ان شاءالله این ندا زمینه ظهور را به سرعت ایجاد می کند. پس هر چه به این جریان بپردازیم جا دارد و ظهور را تسریع کردیم. یک جریان تاریخی نیست بلکه یک جریان به روز است. جریان است. ساری است، جاری است و امروز برای ما نافع است. نه فقط برای ما بلکه برای همه هستی ساری و جاری و نافع است.
سلام علی موسی و هارون، اذن می گیریم از حضرت موسی و هارون برای این که بر زندگی آنها وارد شویم و ادامه دهیم بحث هایی را که در محضر آنها بودیم. بحثی که مطرح شده بود در … دل من می-خواهد چون سنت ما بود مدتی این مثنوی تأخیر شد، اما یک حدیث قدسی از حضرت موسی (ع) را ما ابتدای کلام خود می خواندیم. دست هم گرفتم بخوانم باز مردد بودم ولی حیفم می آید. خود این احادیث قدسی خیلی کارگشایی دارد. از جمله در این حدیث قدسی که امروز در محضر آن هستیم حدیث بسیار جالبی است که می فرماید در این حدیث قدسی خدا می فرماید که من را فراموش نکنید. يَا مُوسَى لَا تَنْسَنِي عَلَى كُلِّ حَالٍ هیچ من را فراموش نکن. در هیچ حالی من را فراموش نکن بعد دنبال آن می فرماید که من فاصله می اندازم تا نتیجه را بخواهم بگیرم، می فرماید که لَا يَخْفَى عَلَيَّ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاء موسی چیزی در آسمان و زمین از من پنهان نیست هر چیزی که شما به آن توجه کنید كَيْفَ يَخْفَى عَلَي هر چیزی که شما به آن توجه کنید از من مخفی نیست، چرا؟ چون مبدأ آن من هستم. مَا مِنِّي مُبْتَدَؤُهُ آغاز آن حقیقت از من است. رجوع آن حقیقت هم به من است. نه فقط آغاز آن حقیقت از من است رجوع آن حقیقت هم به من است. یعنی شما در هر همتی به هر چیزی که بخواهید بکنید دارید به من توجه می کنید حتی اگر نمی دانید. ولی وقتی نمی دانید غافل هستید ولی دارید به من رجوع می کنید. چاره ای ندارید. چون این حقیقت هم از من نشأت گرفته است هم این حقیقت به من دارد رجوع می کند. یعنی اگر انسان بداند به هر چیزی که دارد توجه می کند، به غذایی که دارد می خورد، یک نفسی که دارد می کشد، یک حرفی که دارد می زند، یک راهی که دارد می رود، غایتی که در نظر دارد، عملی را که می خواهد انجام دهد، محبت و محبوبی که در نظر آن شکل گرفته است، هر چیزی از جزء تا کل. عزاداری هایی که برای امام حسین (ع) دارد انجام می شود. همه آن ظلم ستیزی هایی که در عالم مظلومان دارند قیام می کنند و حتی آن ظالمی که دارد ظلم می کند اگر بفهمد که قدرتی که خدا به او داده است مبتدأ آن از خدا است، منتها و رجوع آن به خدا است، جرأت نمی کند که ظلم کند. می بینید در محضر است، از ابتدا تا انتهای آن در محضر است، باید جوابگو باشد. چه قدر روایت زیبا است که یک مراقبه دائمی را می آورد. لَا يَخْفَى عَلَيَّ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ وَ كَيْفَ يَخْفَى، چگونه ممکن است مخفی باشد. وَ كَيْفَ يَخْفَى عَلَيَّ مَا مِنِّي مُبْتَدَؤُه چیزی که از من نشأت گرفته، مبدأ و خالق آن من هستم وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ هَمُّكَ فِيمَا عِنْدِي چگونه ممکن است همت تو به سوی من نباشد وَ إِلَيَّ تَرْجِعُ لَا مَحَالَة حتماً همت تو به هر چه تعلق بگیرد باید به سوی من برگردد. چون رجوع همه چیز به سوی من است. محبوب شما به سوی من است. معشوق شما به سوی من است. آرزوی شما به سوی من است. عمل شما به سوی من است. این نگاه که همه چیز از او نشأت گرفته است و همه چیز به سوی بر می گردد. تعلق فعل ما را به هر چیزی متعلق می کند به این که ما فقط با خدا محشور هستیم.
ملایی: یعنی عنایت به مفاهیمی مثل «إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور» (بقره/210) یا «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» (بقره/156) ترجمانی از همین است.
عابدینی: به بیان دیگری از او تفصیلاً که عمل شما هم آن جا مفهوم کلان آن است، این جا در عمل شما است، می گوید به هر چیزی می خواهید توجه کنید، بکنید اما بدانید این از من نشأت گرفته است به من هم رجوع می کند. با این محشور هستید. با این دارید رابطه برقرار می کنید که از من نشأت گرفته است غیر از این که خود شما هم همین طور هستید. خود شما که اراده می خواهید بکنید از من نشأت گرفتید و به من رجوع می کنید. اراده شما هست، مرید که خود شما هستید هست، آن مراد که به سوی دارید تعلق … همه اینها از من نشأت گرفته است به من هم رجوع می کند. این را امام حسین (ع) در آخرین لحظه دید الهى رضا بقضاء تسلیماً، او می بیند که همه چیز همین است. این را می خواهند به ما یاد بدهند که ما هم تمرین کنیم و یواش یواش یاد بگیریم. که بدانیم که در هر چیزی بدأ ما و رجوع ما خدای متعال است و فقط با او محشور هستیم. «يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّه» (زمر/56) آن روز وقتی چشم باز می شود انسان می بیند که به غیر از خدا با چیزی محشور نبوده است. عَلى ما فَرَّطْتُ کوتاهی کردم، في جَنْبِ اللَّه، در کنار خدا. في جَنْبِ اللَّه بودیم اما يا حَسْرَتى، به همه چیز توجه کردیم، دل ما را همه چیز پر کرد، اما این رابطه را ندیدیم. همان جا ماندیم. مثل کسی می ماند که دست او یک قلم را برداشته است دارد یک خط زیبا می نویسد یک کسی نگاه کند بگوید این خودکار یا این قلم چه زیبا می نویسد چه قدر این کوته نظر است که آن قلم را نویسنده ببیند. این جانی که قلم در دست او است را نبیند. ما در روابط خود، نظام خود، ارتباطات خود، مثل این کوته بینی هستیم که آن قلم را می بینیم اما آن جانی که این قلم در دست او است او را نمی بینیم.
ملایی: مثل بچه ای که می گفت در آغوش مادر است، تمام وجود خود را برای او گذاشته است اما صورت مادر را می خراشد. گاز می گیرد یا بچه گانه فکر می کند.
عابدینی: ان شاءالله خدا عاقبت ما را به خیر کند، مراقبه ما را نسبت به این مسئله که فقط با خدا محشور هستیم. ان شاءالله در این ایام امام حسین (ع) این را برای ما ترسیم عینی کرد. آن را محسوس کرد، بهتر هم درک می کنیم.
در محضر آیات سوره بقره و سوره اعراف نسبت به این مسئله بودیم. آیات سوره بقره یکی از مباحثی که این جا مطرح می شود چون مباحث مختلفی را آیات مطرح کردند، مجبور هستیم گاهی مبحث را مطرح کنیم مطابق آیه بعد دوباره در یک بحث دیگری که می رسیم ممکن است به وجه دیگری باید رجوع کنیم. اما این جا الان یکی از مباحثی که مطرح است این است که وقتی اینها تقاضای رویت کردند، هفتاد نفری که همراه موسی بودند، آن هم رویت جهری یعنی گفتند که می خواهیم با چشم ببینیم. آیات 55 و 56 سوره بقره بسم الله الرحمن الرحیم، وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى، آنها گفتند، لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ، ایمان نمی آوریم، یعنی شرط گذاشتند حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً، آن جا أرنا الله جهره بود، این جا هم در سوره بقره نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً، ببینیم با جهر. عرض کردم که جهر مربوط به صوت است، می گویند صوت جهری، یعنی صوت با صدا. صوت اخفاتی، یعنی صوت بی صدا. اما این جا نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً، دیدن جهری، یعنی دیدن با چشم، نه دیدن قلبی. جهره در مقابل اخفات قلبی است، رویت قلبی است. حتی نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً، فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون، صاعقه شما را در برگرفت و مردید. وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون چون تقاضای رویت جهری کردید صاعقه و مرگی هم که به سراغ شما آمد جهری بود. یعنی می دیدید که مرگ دارد سراغ شما می آید. این هم خیلی جالب است، فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون، در حالی که نگاه می کردید. این هم جزا مطابق با جرم است. تا این جا را داشتیم. «ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون» (بقره/56) سپس ما شما را به تقاضای موسی که موسی (ع) گفت خدایا من اگر الان برگردم اینها را می-توانستی قبل از این که با من بیایند بکشی. می توانستی وقتی من نبودم و با من نبودند بکشی، اما الان که ما با من آمدند این قوم ایرادگیر و این قوم بهانه گیر الان من بروم برای اینها توضیح بدهم که اینها تقاضای غلط کردند و این مردن آنها جزای جرم آنها بود اینها از من نمی پذیرند. همه اصل ایمان به دین زیر سوال می رود و اینها بهانه پیدا می کنند. لذا تقاضای حیات اینها را کرد و خدا هم اینها را زنده کرد. این یک بحثی را باز می کند اولاً مردن صورت گرفته است، تعبیر این است «ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون» بعد از این که مردید شما را خدا بعث کرد. بعث در رابطه با قیامت به کار برده می شود که خدای سبحان در قیامت مردگان را بعث می کند. «يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا» (مریم/15) که متعدد در قرآن کریم آمده است که خدای سبحان در روز قیامت بعث می کند، همه را برانگیخته می کند. از قبرها برانگیخته می شوند. این جا هم تعبیر بعث آمده است بعد موت. که این موت برای اینها حاصل شده است لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون، اولاً لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون نشان دهنده این است که یک نعمت ویژه ای خدا به اینها داد که می توانست دیگر اینها بر نگردند و دیگر با این گناه خود به اعقاب ابدی مبتلا شوند. چون تقاضای غلطی کردند و عذاب برای آنها نازل شد. و رفتن با عذاب هم هیچ هدایتی در آن نیست. اما خدا به اینها لطف کرد که اینها برگزیدگان قوم موسی بودند که اگر برگزیدگان به ضلالت و هلاکت ابدی مبتلا می شدند بقیه قوم هم به تبع اینها خیلی ها می رفتند. اما خدای سبحان به تقاضای موسی اینها را برگرداند. لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون. اما خود این برگرداندن چه جوری امکان پذیر است؟ یک کسی که مرده است، آیا می شود مرده برگردد؟ ما در زبان به اصطلاح روایی خود و قرآنی خود یک بیانی را داریم که می گوییم ما به خصوص از جهت اعتقادی شیعه، یکی از اختصاصات اعتقادی شیعه است که مکتب اهل بیت (ع) این را بیان کرده است، به آن رجعت می گوییم. رجعت یعنی این که کسی که از دنیا رفت اما امکان برگشت برقرار است. چه طوری امکان برگشت برقرار است؟ به خصوص با توجه به این که یک بحث مهمی مطرح است که وقتی روح از بدن جدا می شود، نفس از بدن جدا می شود، دیگر استعداد این بدن تمام شده است، دوباره برگشتن آیا تناسخ نمی شود؟ من به خاطر این که این جا جای بحث دقیق تفصیلی و علمی نیست نمی-خواهم وارد جزئیات بشوم اما یک نکته دقیقی را عرض می کنیم که ما قائل هستیم که بعد از ظهور امام زمان (عج) که استقرار حاکمیت توحید در عالم و هستی محقق می شود بعد از استقرار آن وقت حضرت از دنیا می روند. حالا چگونه؟ آن هم سر جای خود است. بعد حضرات معصومین (ع) مثل امام حسین (ع) ابتدائاً بر می گردند و دوران رجعت است و حتی اگر می فرمایند امیرالمؤمنان حیدر کرار است کرار یعنی رجوع بعد رجوع، کرار یعنی کسی که کثرت رجوع دارد. کرار هم در حملات بوده است که کثرت حمله داشته است، کرار یعنی کثرت رجوع، کره بعد کره، که یکی از نام های رجعت کره است. یوم الکره. که یوم رجوع است که امیرالمؤمنین با همه هست و لذا رجوع حضرت در ایام رجعت با همه هست. الان فقط دارم عنوان های مسئله را می گویم چون موضوع بحث ما الان این نیست ولی به این بحث رسیدیم باید یک جوری مطرح شود. چگونه امکان پذیر است کسی که می رود بر می گردد؟ آیا این باعث این نمی شود که انسان ها بگویند بعد از این هنوز باقی عمر ما بر می گردیم و بعداً اصلاح می کنیم؟ پس اگر خرابکاری هم کردیم؟ نه. در روایت ما دارد کسانی بر می گردند که یا مؤمن محض باشند، یا کافر محض باشند. وقتی هم ایام رجعت برگشت امکان پذیر می شود برای این دسته، همه بر نمی گردند، دو دسته بر می گردند، مؤمنان محض، کافران محض. علت آن هم این است که اینها طلب های جدی داشتند. که این طلب های جدی آنها در دنیا شرایط برای تحقق آن فراهم نشد. چون شرایط محقق نشد و اینها طلبکار هستند، استعدادهای قوی داشتند، که دنیا مانع شد که به فعلیت برسد چه مؤمنان محض، چه کفار محض، هر دو دسته. و لذا بر می گردند تا آن استعدادها به ظهور و فعلیت برسد. لذا حضرات معصومین (ع) بر می گردند، انبیاء گرامی بر می گردند، مؤمنان محض از این طرف بر می گردند. از آن طرف هم اشقیاء محض، بزرگان ضلالت و ائمه ضلالت و کافران ضال و مضل بر می گردند آنها هم در مقابل هم لشگر آرایی می شود. حتی دارد کسانی که این جا به مرگ عادی از دنیا رفته بودند اما تقاضای شهادت داشتند، دوست داشتند که آن حقیقت شهادت را هم بچشند، دنبال آن بودند اما شرایط جهاد فراهم نشد بر می گردند و با شهادت از دنیا می روند در آن تقابل بین حق و باطل. کسانی که با شهادت از دنیا رفته بودند چون عمر آنها اگر به جا بود ممکن بود خیلی از مراحل دیگر را هم به سرانجام برسانند و طلب داشتند بر می گردند و با موت عادی در این جا بعد از این ایام از دنیا می روند، منتها ریشه اساسی آن این است که باید طلب وجودی باشد نه هر کسی. پس باید طلبکار باشند. پس اینهایی بر می گردند که طلبکار هستند. این مربوط به آن رجعت عمومی است که بعد از جریان ظهور همه اینها بر می گردند. اما در قرآن کریم چند جا بیان کرده است که رجعت محقق شده است. یکی از آن جاها همین آیاتی است که الان دلیل بر رجعت است که اگر کسی بخواهد بگوید امکان پذیر نیست این جا قرآن کریم به صراحت می-فرماید که اینها بعد از این که از دنیا رفتند «بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ» (بقره/56) بعد از این که از دنیا رفتید ما شما را بعث کردیم. نظیر این آیه است که در مورد عزیر نبی است اگر یاد شما باشد، «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَة» (بقره/259) خدا صد سال، گفت خدایا اینها چه طور «أَنَّى يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» (بقره/259) چه جوری اینها بعد از موت بر می گردند وقتی دید آن قبیله که مرده بودند و استخوان آنها … بعد دیده بود اینها همین جور … چه جور بر می گردند؟ خدا خود «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَة» (بقره/259) بعد از صد سال آن موقع فَانْظُر، نگاه کن به اعظام آن حماری که همراه داشت، «كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً» (بقره/259) ببینید چگونه گوشت و پوست بر او می روید بعد به طعام و شراب خود نگاه کنید که زود باید فاسد می شد اما بعد از صد سال لَمْ يَتَسَنَّه، آنها هنوز فاسد نشده بود. آنها سر جای خود بود اما آن حیوانی که عمری می توانست داشته باشد او از بین رفته بود ولی قدرت خود را خدای سبحان به او نشان داد و بعد از صد سال حیات این دوباره رجعت پیدا کرد. این هم یکی از مصادیق آن بود. چند مورد دیگر هم داریم که قومی که با همدیگر خارج شدند، «وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ» (بقره/243) آن جا دارد که آنها هم مردند و بعد دوباره زنده شدند. چندین جا در قرآن کریم بحث رجعت را مطرح کرده است از جمله این جا که مرحوم علامه طباطبایی در جلد 1 المیزان در ذیل آیات بخصوص مسئله که مطرح می شود می فرمایند بحث رجعت نه منع عقلی دارد، نه منع نقلی دارد. مؤیدات نقلیه که الی ماشاءالله دارد. علت آن هم این است که همان جور که عرض کردم طلب ها در وجود باقی مانده است و این استعداد، استعداد ایجاد می-کرد که آن بدن بتواند دوباره برگردد و این نفس به او تعلق بگیرد، ادامه سابق است، هر چند بین آنها تخلل زمان شده است. یک فاصله ای افتاده است، اما باز هم ادامه استعداد سابق است. بدن جدیدی، استعداد جدیدی، این جور نیست. برگشت همان است و ادامه همان استعداد و فعلیت رساندن آن استعداد است. نکته اصلی همین است که آن طلب و استعداد باقی باشد. این در سوره بقره بود که حالا در سوره طه و جاهای دیگر هم این بحث ادامه دارد من می ترسم الان آن را وارد شویم یک مقدار از بحث خودمان دور شویم. این یک بحث که رجعت با این نگاه در این آیه محقق شد و اینها برگشتند و این یکی از نعمت های بعدی بود که خدای سبحان دارد برای بنی اسرائیل می شمارد که می توانستیم اینها را بر نگردانیم اما برگشتند و این باید باعث شود که لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون که شما به شکر بیفتید. بعد دنبال این آیه شریفه می فرماید «وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون» (بقره/57) این آیه شریفه هم چندین بحث را در خود دارد ما سعی می کنیم به اختصار اما بهره ببریم. یکی این که اینها وقتی از دریا عبور کردند به صحرای سینا رسیدند و آن جا نه سایبانی نه زراعتی، خالی از همه اینها بود و قرار بود این جا مدتی آماده شوند و موسی کلیم الله در کوه طور در آن دوره چهل روزه آماده شوند تا تورات را بگیرند بعد به سمت ارض مقدس حرکت کنند. این جا آفتاب سوزان، گرمای داغ صحرای سینا و همچنین نبود مسائلی که برای زراعت و غذا، از یک طرف هم حدود ششصد هزار نفر پیر و جوان، کودک و زن و مرد را در یک جایی این جوری تهیه غذای اینها خیلی سخت می شود. یکی از مباحث مهمی که موسی کلیم و انبیاء دائماً رعایت کردند این است که تمام افعال خود را به خدا گره می زدند و این را دارند به عنوان یک ادب به ما یاد می دهند که رابطه به گونه ای باشد که هر فعلی به خدا گره بخورد. این گره خوردن هر چیزی به خدا الهی کردن مسائل است. خدایی کردن مسائل است. خدایی کردن نه که نیست، خدایی هست، آشکار کردن این خدایی بودن است. چون یک موقع است ما می خواهیم آن را خدایی کنیم، یک موقع است که خدایی هست، ما فقط این را درست می فهمیم. اگر خدایی ندیدیم غلط فهمیدیم، غلط دیدیم. اشتباه و اشکال از ما بوده است. لذا انبیاء درست می دیدند و لذا اعمال و حقایق را روابط را خدایی نشان می دادند همان جور که هست مطابق با واقع. لذا ببینید تمام وقایعی که دارد از بعد از خود عبور از دریا و بعد از عبور از دریا محقق می شود خدا به شدت برای این قوم حس گرا حاکمیت خود را دارد آشکار می کند. خود غرق فرعون، خود عبور اینها، خود رسیدن به این صحرا، خود گرفتن کتاب از جانب خدای سبحان از جمله این مسائل این جوری که می فرماید «وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ» (بقره/57) اینها به موسی گفتند موسی ما در این گرما چه کنیم؟ دوام نمی آوریم. موسی (ع) گفت تا به حال خدا شما را جایی رها کرده است که رها شده باشید. یعنی اگر صبر هم می کردند تقاضا نمی کردند و خود را به عنوان حریص بر مسئله هم نشان نمی دادند خدای سبحان محقق می کرد. بیان موسی (ع) این است، خدا تا به حال شما را رها کرده بوده است؟ جایی بوده است که رها باشید؟ ولی چون اینها گفتند که ما تحمل این گرما را نداریم، خدای سبحان ابری را فرستاد، این ابر غیر از ابر عادی است که گاهی این ابر هست، یا مثلاً می بینید که هوا شرجی می شود، یا بارانی می شود که این بارانی باعث می شود که خود زندگی اگر دائم بارانی باشد سخت شود. یک ابری بود که نافع محض بود. یعنی سایه خنک داشته است، نه شرجی شود، آن هم در صحرای سینا که زمین تفدیده داغ ابری بر او قرار بگیرد که قاعده آن این است که زود شرجی شود، اما یک هوای لطیف که اینها بدون این که سایبانی داشته باشند زیر این ابر وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ، ما برای شما سایه ایجاد کردیم، تعبیر ظللنا، ما کردیم، آن فعل را خدایی نشان دادن، یعنی به طوری بود که اینها می دیدند این غیر طبیعی است. در این فصل سال، در این ایام، در این جور، این هم این نوع ابر که ابری که آزار دهنده باشد نیست نه باران آن آزار دهنده است، نه سایه آن آزار دهنده است، نه حرارت ایجاد کرده است، نه هوا دم کرده است، شرجی نشده است، کاملاً مطبوع است. باور ما در رابطه با خدا هنوز واقعاً شکل نگرفته است. و اگر نه زندگی با خدا خیلی شیرین است. وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ ما این را فرستادیم، بعد دنبال آن، وَ أَنْزَلْنا، اصلاً آدم واقعاً متأثر می شود که خدای به این مهربانی و ما به این ناسپاسی، وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى، أَنْزَلْنا ما نازل کردیم، لطافت چیزی که استناد آن به خدا آشکار باشد یعنی یک موقع است که آدم در یک حالی قرار می گیرد مشکلات، سختی ها، اضطرارها، بعد یک دفعه یک گشایشی پیش می آید که می فهمد این گشایش عادی نیست. می یابد که این گشایش از دست این و ضوابط و علل عادی نیست. حتماً و حتماً یک دست غیبی و الهی در این جا آدم این را آشکار می بیند. دست غیبی را که دست غیب است اما آشکار می بیند. دست غیبی را آشکار می بیند. چون دست غیبی همیشه هست. یعنی خدا همیشه رازق ما است. خدا همیشه حافظ ما است. اما یک وقت ها این را حس می کنیم که به خصوص این جا خدا حافظ بود. این جا خدا رازق بود. یک وقت خاص است. تعبیر این جا این است أَنْزَلْنا علیکم، ما نازل کردیم. با این که ما همه چیز را نازل می کنیم اما این جا اختصاص داشت برای شما. چگونه؟ عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى، هم نوشیدنی عالی و هم خوردنی و طعام عالی. تعبیرات مختلفی در روایات و تفاسیر شده است من خیلی نمی خواهم به جزئیات این بپردازم، اما از این که این نحوه ای از عسل است، یا ترنجبین شیرینی که نزدیک به عسل است، که از این سنخ که اینها بر درختان مثل شبنم یا شیره قرار می گرفت، حالا اینها را آیا حشراتی که مثل زنبور عسل، پرواز می کردند و می آمدند بر این درخت ها می نشستند این شهد را آنها ایجاد می کردند؟ یا این که از آن سایبان ابری که ایجاد می شد تراوشاتی بر درختان قرار می-گرفت، شبنم هایی که اینها باید می رفتند اینها را جمع می کردند این شراب آنها می شد که شیرین، عالی، بی دغدغه، بدون معونه، با بالاترین کیفیت، به قول امروزی ها طبیعی طبیعی بدون هیچ گونه آلودگی، بدون هیچ گونه سم و شیمیایی، هیچ نداشته است، کاملاً طبیعی طبیعی باشد. از یک طرف آشامیدنی آنها را خدا بی واسطه أنزلنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى، من را قرار دادید، سلوی هم بنا بر این که بعضی ها می گویند پرنده ها و گله های پرنده ها از سوی آفریقا می آمدند، صحرای سینا و مصر نزدیک افریقا است، که اینها می آمدند و بعد وقتی که در اثر پروازهای زیاد اینها وقتی می نشستند دیگر قدرت پرواز دوباره نداشتند و اینها می آمدند راحت اینها را می گرفتند آن هم نه یکی ـ دو تا ششصد هزار نفر هر روز با اینها ارتزاق می کردند. و عجیب هم بود که موسی کلیم هم به اینها فرموده بود که از جانب خدا اضافه کسی برندارد. هر کسی به اندازه غذای روزانه خود. اگر اضافه بر می داشتند خراب می شد. اضافه بر می داشتند کرم می زد و خراب می شد. یعنی این غذا خراب می شد. یعنی این که یاد بگیرند قدرت الهی را دارند می بینند، یک موقع است آدم دارد کار روزانه می کند می گوید خب حالا من سهم سال خود را می خرم مثلاً برنج سال خود را می خرم، برنج ماه خود را می خرم. مثلاً گوشت چند روز خود را می خرم. یا فلان وسیله را دارم می خرم، حالا برای چند روز تهیه می کنم. مثلاً آدم یک کیلو نخود می خرد، یک کیلو نخود که یک وعده نمی خورد. یک کیلو نخود شاید یک ماه، دو ماه، چند ماه طول بکشد تا کم کم در آبگوشت خورده شود. اما برای اینها به خاطر این که آن نظام تعلیم و تربیت الهی در وجود آنها کاملاً در رابطه با خدا شکل بگیرد گفته بودند غذا به اندازه هر روز فقط ببرید و بخورید. لذا اینها حریص بودند، گاهی بعضی از آنها بیشتر بر می داشتند و وقتی می آمدند خراب می شد و راه دفع این خرابی هم ساده نبود، چون می-دیدند معلوم می شد، حرص آشکار می شد. در رابطه با زمان ظهور دارد که وقتی حقیقت حضرت قدرت آن تثبت می شود آن موقع ندا می کند که هر کسی نیازی دارد بیاید. مردم می بینند کار می کنند، زندگی می-کنند، زندگی آنها می گذرد در آن روایت دارد یک نفر حریص بلند می شود و می رود آن جا و می گوید من می خواهم. آن جا می گویند دامن خود را بگیر تا در دامنت بریزم نه این که یک مشت دست او بدهند، بعد وقتی می گیرد می بیند کسی نیامد این فقط این جور، آن وقت حرص در وجود این در بقیه معلوم می شود که این چه قدر حریص بوده است. مردم می بینند زندگی آنها دارد می گذرد، حرص مال آن جایی است که آدم امنیت ندارد. نمی داند بعداً چه می شود. فردا چه خبر است نکند که نشود. به خاطر این که نمی دانیم چه می شود مال فردا را هم بگیریم، مال پس فردا را هم بگیریم. مال یک ماه بعد هم بگیریم ذخیره کنیم شاید یک موقع گیر ما نیاید. اما وقتی یک آرامش و طمأنینه، یک حالت در حقیقت سکینه ایجاد شود که معلوم می شود این قدر همه چیز دقیق دارد جلو می رود که معلوم است، روشن است، ناآرامی پیش نمی آید قحطی یا نبود پیش نمی آید در وجود آرامش هست، آن وقت انسان وقتی این آرامش ایجاد شود دغدغه او روی مسائل بالاتر می رود. حقایق بالاتر. این جا هم اینها همین مسئله الان برای آنها بود. لذا اینها شنبه ها تعطیلی داشتند. بدانند شنبه رزق نمی آید اما جمعه دو برابر می آید. هر کسی جمعه دو برابر. همان روز جمعه که قرار بود دو برابر بیاید شیطان در بین اینها وسوسه کرد که شنبه که نمی آید دیگر بعد از آن هم نمی آید تعطیل است لذا زیاد بردارید. یعنی یک روز خدای سبحان برای ابتلا و امتحان اینها که آن هم از قبل به اینها اخبار کرده است، خبر داده است، که جمعه دو برابر بردارید به خاطر این که شنبه تعطیل است نخواهید دنبال رزق بروید، شنبه را برای عبادات خود بگذارید. اما اینها را هم باز سبب حرص و طمع اینها قرار داد. همه اینها برای ما درس است. حواس ما باید باشد. بعد می فرماید که أنزلنا، این لفظ أنزلنا خیلی با دل آدم بازی می کند که خدا می فرماید که من برای شما دادم آدم دست خدا را ببیند در هر روزی که می آید. چشم ما کور نباشد که وقتی روزی دست ما می آید بگوییم «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي» (قصص/78)، قارونی نباشیم که بگوییم ما خودمان به دست آوردیم. بدانید وقتی چیزی را آدم خود به دست آورده باشد حد دارد. هر چه قدر هم زیاد باشد. اما چیزی که به خدا متصل باشد حد ندارد، هر چه قدر هم به ظاهر کم باشد ولی متصل به بی نهایت و خزائن الهی است «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم» (حجر/21) آن تمام نمی شود اما این «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي» (قصص/78) که مال قارون است تمام می شود. لذا قارون با تمام اموال خود فرو رفت. اما این المن و السلوی این رابطه انبیاء الهی باقی ماند. أنزلنا، این أنزلنا را خدا گاهی در یک فعلی آشکار نشان می دهد تا از این آشکار به آن غیر آشکارها ما پی ببریم که همه جا أنزلنا است. خدا همه جا روزی می دهد، بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق است. خیلی زیبا است که آدم بداند که (38:21 نامفهوم) الله است، عالم سفره پهن خدا است، منتها گاهی به خاطر این که ما غافل هستیم عادات ما را می برد یک جایی تحت فشار قرار می گیریم بعد آن جا خدا یک گشایش ویژه ایجاد می کند آن گشایش ویژه علامت آن باشد که آن وقت هایی هم که گشایش عادی بود یاد شما نرود که آن جا هم ما رازق هستیم. ما آن جا در حقیقت مراقب شما هستیم. این نگاه که به «أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُم» (بقره/57) طیب آن چیزی است که هم حلال است، هم گوارا است. یعنی یک چیزی گاهی حلال است ولی گوارا نیست. سخت است. یک نان خشکیده سختی که آدم با دندان … حلال است اما گوارا نیست. اما یک چیزی که مطبوع تمام وجود انسان است، انسان با تمام میل و اشتهاء به آن میل دارد حلال هم هست، همه چیز آن تناسب دارد. این طیب می شود. لذا می گوید المن و السلوی را برای شما طیب قرار دادیم. یعنی هم نظام وجودی شما طلب این را دارد، میل به این دارد، هم حلال و آسان قرار دادیم، سختی و مشقت هم برای تهیه آن برای شما قرار ندادیم. این گوشت مشوی است که حالا چه بلدرچین باشد، چه در حقیقت مرغ پرنده دیگری باشد که مطبوع باشد و یک جوری هم بود که به هر کدام از اینها برای یک کسی طعام کامل بود. یعنی نه زیاد می آمد نه کم می آمد. اینها خیلی زیبا است. هر کدام از اینها یک زیبایی در آن هست که این غذا نه زیاد بیاید، نه کم بیاید. با این نگاه می گوید که «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُم وَ ما ظَلَمُونا» (بقره/57) ما ظالم نیستیم. نه کسی می تواند به خدا ظلم کند نه خدا ظالم است. کسی نمی تواند به خدا ظلم کند چون خدای سبحان قهار است. چه کسی می تواند در مملکت خدا به خدا ظلم کند. هر کسی هر ظلمی دارد می کند، هر تعدی که دارد می کند به خود دارد می کند. و ما ظلمونا، اینها به ما در ظلم های خود ظلم نکردند. «وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون» (بقره/57) حتی اگر کسی قتلی انجام می دهد به ظاهر این است که یک کسی را کشته است و به او ظلم کرده است درست است که به او ظلم کرده است و این هست، اما ظلم بالاتر را به خود کرده است. چرا؟ چون آن شخصی را که کشته است از حیات دنیا محروم کرده است اما خود را از حیات ابد محروم کرد. کدام ظلم بالاتر است؟ کسی که صد سال یک کسی را گرفت یا کسی که از خود ابدیت را گرفت و به آتش کشید؟
ملایی: آن که ابدیت را از خود گرفت. من می دانم حرف های ارزشمند شما ادامه دارد و می دانم که بیننده-های عزیز هم الان می گویند کاش ادامه پیدا کند اما رسانه زمان باید مدیریت شود. من هم کلی سوال داشتم ماند. فقط یکی از آنها را بپرسم. حاج آقای عابدینی من از بحث شما این که «وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمام» (بقره/57) ببینید این را دادیم، «وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى» (بقره/57) اینها را به شما دادیم حواس شما هست، لعلکم تشکرون. این روزها ما رزق امام حسین را می خوریم «وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمام» (بقره/57) المن و السلوی است، روزی امام حسین است، همه چیز آن روزی است، از این غذایی که می خوریم تا همه چیز دیگر آن و چرا حواس ما نیست که سر سفره چه کسی نشستیم. در حد سی ـ چهل ثانیه ما را روشن کنید که گیر کار ما کجا است؟ سر سفره امام حسین هستم، ولی حجاب من … سر سفره امام حسین هستم ولی کاسبی من …
عابدینی: این سوال را آمدند از امام باقر (ع) کردند. با روایت جواب بدهیم. که ما تا پیش شما هستیم حال ما خوش است، رابطه ما با خدا سر جای خود است. اما از پیش شما که سراغ زن و بچه خود می رویم، سراغ کار و شغل خود می رویم حواس ما پرت می شود؟ امام باقر (ع) فرمودند اصحاب پیامبر آمدند نزد پیامبر همین سوال را از پیامبر کردند گفتند یا رسول الله ما منافق شدیم. حضرت گفت چرا؟ گفتند وقتی پیش شما هستیم سرحال هستیم و خوش هستیم اما از پیش شما که می رویم حواس ما پرت می شود. پیامبر فرمودند اگر این حالت ادامه پیدا می کرد لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَة از عالم مجرد می شدید. لازمه این که انسان بدن دارد، لازمه این که انسان روابط و محبت های دیگر دارد این است که گاهی اخذ شود. اما در این اخذ نماند. پس این قبض و بسط ها خود یک نظام وجودی خدا است که ما را می خواهد یک جا ملک نشویم. اما برگردیم و دوباره رجوع کنیم. خیلی روایت زیبای است که این من و السلوی و این غمام و آن سنگی که بعداً خواهیم گفت که دوازده چشمه از آن می جوشد تطبیق کامل بر اهل بیت (ع) دارد و امروز ساری و جاری است همان جوری که شما هم اشاره کردید و این نعمت را که المن و السلوی و غمام زیر سایه اهل بیت بودند و آن 12 چشمه که 12 امام است. چشمه حیات هستند، ماء معین هستند، ان شاءالله در جلسات بعد بتوانیم بیشتر به آن بپردازیم.
ملایی: حاج آقای عابدینی بسیار لذت بردیم. بیننده های محترم برنامه سمت خدا، شنونده های عزیز صفحه 26 قرآن کریم را می خواهیم آیات آن را بخوانیم. آیات 170 تا 176 سوره مبارکه بقره. با یک یادآوری امروز در تقویم جمهوری اسلامی ایران روز بزرگداشت و تجلیل از مقام اسرا و مفقودین است و همین طور روز تجلیل از مقام مدافعین حرم است. ثواب تلاوت آیات تقدیم مدافعین حرم و شهدای مدافع حرم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ *
وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ *
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ *
إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ *
إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ *
أُولئِكَ الَّذينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ *
ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفي شِقاقٍ بَعيدٍ *
به نام خداوند بخشنده مهربان
و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد مىگويند نه بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافتهايم پيروى مىكنيم آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمىكرده و به راه صواب نمىرفتهاند [باز هم در خور پيروى هستند] *
و مثل [دعوتكننده] كافران چون مثل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [مبهم چيزى] نمىشنود بانگ مىزند [آرى] كرند لالند كورند [و] درنمىيابند *
اى كسانى كه ايمان آوردهايد از نعمتهاى پاكيزهاى كه روزى شما كردهايم بخوريد و اگر تنها او را مىپرستيد خدا را شكر كنيد *
[خداوند] تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه [هنگام سر بريدن] نام غير خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانيده است [ولى] كسى كه [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نيست زيرا خدا آمرزنده و مهربان است *
كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده پنهان مىدارند و بدان بهاى ناچيزى به دست مىآورند آنان جز آتش در شكمهاى خويش فرو نبرند و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذابى دردناك خواهند داشت *
آنان همان كسانى هستند كه گمراهى را به [بهاى] هدايت و عذاب را به [ازاى] آمرزش خريدند پس به راستى چه اندازه بايد بر آتش شكيبا باشند *
چرا كه خداوند كتاب [تورات] را به حق نازل كرده است و كسانى كه در باره كتاب [خدا] با يكديگر به اختلاف پرداختند در ستيزهاى دور و درازند *
ملایی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. دقایق پایانی سمت خدای امروز را در خدمت حاج آقای عابدینی باشیم باز هم و همان قصه همیشگی دیگر.
عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. این جا در این صفحه در محضر آیات آیه 172 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ همان چیزی است که آن جا نسبت به موسی کلیم و قوم او بیان کردند این جا کل هستی را دارد بیان می کند که همه اهل ایمان كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ اگر رابطه انسان با غذا و روابطی که نیاز او هست الهی برقرار شود همه چیز طیب می شود. هر چیزی در این رابطه وقتی با خدا مرتبط است انسان با آن حیث ارتباطی خود رابطه برقرار می کند طیب می شود چون چیزی که از خدا نشأت بگیرد غیر طیب نیست. امکان ندارد که غیر طیب باشد. لذا اگر این را دید دنبال آن وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ می شود. وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ یعنی دیدن این رابطه با خدا. پس ببینید وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ یک امر جدا نیست. وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ یعنی انسان ببیند خدا رازق او است. ببیند با خدا محشور است. ببینید خدا متکفل امر او است. وقتی که خدا متکفل امر او بود هر امری را که خدا متکفل است در بالاترین و بهترین حالت رقم می خورد و لذا رضای انسان مطابق آن حالت شکل می گیرد. انسان راضی می شود، آن وقت طیب می شود. طیب یعنی آن رضا. با این حالت طیب در وجود انسان، طیب بودن و رضا ایجاد می شود.
ملایی: خیلی ممنون هستم حاج آقای عابدینی.
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;