بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
1401-06-08-حجت الاسلام عابدینی – سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیهالسلام)
ملایی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. همراهان و بینندگان محترم برنامه سمت خدا ببیننده های خوب شبکه سه سیما، شبکه محترم افق، شبکه جهانی ولایت و شنونده های بزرگوار شبکه معارف به سمت خدای امروز خوش آمدید. با افتخار با همه همکاران خود در خدمت شما هستیم. در سه شنبه که متعلق به وجود گرانقدر 3 امام بزرگوار هست امام سجاد، امام باقر و امام صادق (س)، مدد می-گیریم از این 3 امام گرانقدر و سمت خدای امروز را با حضور گرم حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای عابدینی آغاز می کنیم. سلام علیکم خیلی خوشحال هستیم که در کنار شما هستیم.
عابدینی: سلام علیکم و رحمۀ الله و عرض ادب و احترام و سلام خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز. فقط یادآور ایامی که دوران سخت ابتدای انقلاب و انفجاراتی که منافقین ایجاد می کردند و آن بحران هایی که می خواستند ایجاد کنند و هر کدام از این بحران ها در نظام الهی تبدیل شد به یک فرصتی که دشمن قطع امید کرد از این که فقط با کشته شدن و ترور مسئولین و شهادت آنها بتواند بر انقلاب پیروز شود و دید نه ظرفیت این انقلاب بالاتر از این حرف ها است که فقط قائم به افراد باشد. این روز هم جزء همان ایامی است که الحمدلله خدای سبحان قوت نظام را به رخ دشمنان ما کشید هر چند با شهادت بزرگوارانی مثل شهید رجایی، شهید باهنر و اینها بود اما در عین حال قوت انقلاب شد و سرمایه ای شد برای این که انقلاب محفوظ تر باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم. اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ حجۀ بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَكِّنَهُ فِيهَا طَوِيلا.
ان شاءالله همه ما جزء یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم و خدای سبحان ظهور حضرت را برای ما نزدیک و نزدیک تر بگرداند. این انقلاب ما را هم از شر دشمنان خود محفوظ و مصون بدارد. مشکلات جمهوری اسلامی هم ان شاءالله به برکت خون شهدا و به برکت دعاهای مؤمنان ان شاءالله برطرف بشود.
ملایی: ان شاءالله مشکلات جهان اسلام همه حل شود. این مشکلاتی که اخیراً در این یکی ـ دو روز در کشور عراق هم هست از این منظر که هم کشور دوست و همسایه و مسلمان است و از این جهت که قرار است میزبان زوار آقا ابا عبدالله در اربعین باشد اهمیت مضاعفی پیدا می کند. یک دعا هم کنید که این قصه به آرامش برگردد.
عابدینی: حقیقت اربعین یک حقیقت جهانی است که ظهور فطرت جریان امام حسین (ع) که دارد صادر می شود. در اربعین یک فرهنگ مهاجمی داریم که فرهنگ امام حسینی است و این فرهنگ دارد فرهنگ های مادی گرا را با یک قوتی می بلعد و آنها را تبدیل می کند و لذا دشمن برای او نقشه خیلی خواهد داشت که نگاه جزئی هم نمی شود کرد که یک حوادث جزئی در کار است. بلکه این نزدیک بودن ها گاهی از یک سرچشمه های دورتری نشأت می گیرد که نقشه دارند ولی ان شاءالله خدای سبحان به برکت خون امام حسین (ع) این پیاده روی اربعین را که تیری در چشمان دشمنان ما است و ان شاءالله یک زمینه ای است برای ظهور امام زمان (عج) به راحتی مشکلات برطرف می شود و ان شاءالله مؤمنان می توانند آن همبستگی جهانی خود را در اربعین به نمایش بگذارند. ابتدا در محضر یک حدیث قدسی قرار می گیریم طبق روالی که داشتیم. از جمله این است که خدای سبحان وقتی که موسی و هارون را به سمت فرعون به آنها گفت که نگاه نکنید حشمت و مقام و پول و جایگاه او را، اینها شما را به ترس وا ندارد. تعبیر این است لَا يَرُوعُكُمَا لِبَاسُهُ، این همه ظاهر ها شما را یک وقت به ترس نیندازد. فَإِنَّ نَاصِيَتَهُ بِيَدِي، پیشانی او هم دست من است. اختیار او هم دست من است. نه به این معنا که ظلم او به واسطه من است. هر گاه نخواهم نمی تواند. اگر او را آزاد گذاشتم و دارد هر کاری می کند این هم در مسیری است که می خواهم ایمان جلو برود. هر چند به واسطه ظلم ظالمان و مانعیتی که آنها ایجاد می کنند اما به واسطه همان هم مؤمنان برافروخته تر می شوند. رشد می کنند. لذا تعبیر این است فَإِنَّ نَاصِيَتَهُ بِيَدِي وَ لَا يُعْجِبُكُمَا مَا مُتِّعَ بِهِ مِنْ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ زِينَةِ الْمُتْرَفِين، نگاه نکنید ریخت و پاش ها و زینت های او را، جایگاه او را و آن چیزهایی که به او دادم فَلَوْ شِئْتُ زَيَّنْتُكُمَا بِزِينَة، اگر من می خواستم شما را به زینتی بالاتر از زینت آنها آراسته می کردم که اگر شما را می دید وقتی می دید، می دید که بالاتر از آن است و لذا در مقابل مادیت شما در دارایی خضوع می کرد. اما لَكِنِّي أَرْغَبُ بِكُمَا عَنْ ذَلِك، من این جور نمی خواهم. من دنیا را از شما دور کردم. وَ كَذَلِكَ أَفْعَلُ بِأَوْلِيَائِي، با اولیاء خود این کار را می کنم نمی گذارم اینها با دنیا بخواهند جلوه گری کنند. جلوه گری اینها با یک حقیقتی است که دنیا از اینها حقیرتر است. دنیا کوچکتر از آن است که بخواهد برای آنها جلوه ای باشد. اینها حقیقتی دارند. وجودی دارند. در حقیقت موطنی را دارند که آن موطن و مرتبه وجودی آنها حقیقت وجودی اینها است و به اصطلاح جلوه گری الهی آنها است. من دنیا را برای آنها کوچک می دانم. لذا می فرماید وَ كَذَلِكَ أَفْعَلُ بِأَوْلِيَائِي إِنِّي لَأُزَوِّدُهُمْ عَنْ نَعِيمِهَا من از نعیم دنیا گاهی آنها را دور می کنم مثل این که یک چوپان گوسفندهای خود را از آن جاهایی که جای هلاکت است دور می کند. نمی گذارند به سمت پرتگاه بروند. نمی گذارند علف هایی که مضر و سمی هستند را بخورند. می گوید اگر من دنیا را از اینها دور می کنم به خاطر این که اینها مواضع هلکه است. لذا دشمن خود را می گذارم راحت باشد. آنها را رها می کنم. اما دوستان خود را وَ إِنِّي لَأُجَنِّبُهُمْ سُلُوكَهَا، من خلاصه راهی را برای اینها قرار می دهم همچنان که یک چوپان مهربان آن شتران خود را در آن مسیر قرار می دهد. بعد می فرماید إِنَّمَا يَتَزَيَّنُ لِي أَوْلِيَائِي، آن که زینت اولیاء من است اینها نیست. بلکه بِالذُّلِّ وَ الْخُشُوعِ وَ الْخَوْفِ، آن ذلت در درگاه الهی، عبودیت و خشوع آنها و خوف آنها از خدا، زینت آنها اینها است. پس هر چه می خواهیم زینت ما بالاتر باشد عبودیت ما، خشوع ما، خضوع ما، خوف ما از خدا بالاتر باشد. اگر خوف ما از خدا درست شد در بقیه مسائل دیگر انسان از کسی نمی ترسد. دیگر معیارهای اکرام او به دیگران دنیا نیست. لذا تعبیر این است که اگر کسی به خاطر دنیا کسی را اکرام کند، به خاطر مقام و ثروت او اکرام کند دو ثلث دین خود را از دست داده است. لذا این افراد که عبودیت آنها محضر الهی است اکرام آنها هم به واسطه انتصاب به خدا است هر کسی را که اکرام می کنند. این ان شاءالله یک آویزه ای برای گوش ما باشد که خدای سبحان اگر یک چیزی را گاهی از ما منع کرده است نه این که دنبال آن هم نباید برویم، باید برویم، اما اگر نشد بدانیم که خدا با این دارد ما را حفظ می کند. نمی دانیم. از خدا شکایت نداشته باشیم. هر چند شکایت به سوی خدا عیبی ندارد اما شکایت از خدا. شاکی از خدا نباشیم. در عین که خواستیم، بخواهیم، حرکت هم کنیم، دنبال هم باشیم آن چیزهایی که گفتند حلال است، اما در عین حال اگر نشد شاکی از خدا نباشیم. او مهربان تر از پدر مهربان به ما است. اگر جایی منفع می کند آن منع به نفع ما است. این روایت قدسی بود که در محضر آن بودیم.
ما در محضر سوره طه بودیم. اول سلام می دهیم. سلام علی موسی و هارون. سلام بر دو نبی عظیم الهی داریم و از این دو بزرگوار اذن می گیریم که به ما اجازه بدهند که وارد زندگی آنها شویم. ما را کمک کنند که استفاده های درست داشته باشیم از آیات قرآن که در مورد این دو نبی الهی است به خصوص موسی اولوالعزم، موسی کلیم الله وارد شده است. در محضر سوره طه بودیم و از آیات 80 شروع کرده بودیم و چندین آیه را جلو رفتیم تا به این موضوع رسیدیم که عرض کردیم موسی کلیم 3 موضوع اساسی را خدای سبحان بیان می کند که موسی در صدد آن بود. یکی این که اول یک آرامشی و نجاتی برای مردم ایجاد کند که با نجات آنها از دست فرعون و بعد از این حاکمیت می خواهند تشکیل بدهند، برای ایجاد حاکمیت باید به یک قانونی، به یک کتابی که از جانب خدا باشد، او را هم در مواعده خدای سبحان برای موسی قرار داد. سومی این بود که احتیاج به دنیا هم دارند. لذا من و السلوی را برای اینها به عنوان یک تحفه ای فراهم کرد و فرستاد. این سه تا یک امتی را آماده می کند برای یک حاکمیتی که می خواهد الهی شکل بگیرد که اینها شکل گرفت. بعد خدای سبحان اخطار کرد که بعد از این حواس شما باشد که طغیان نکنید که طغیان غضب الهی را به دنبال دارد و اگر غضب الهی بیاید شما سقوط خواهید کرد. غضب خدای سبحان هم این نکته را این جا اضافه می کنیم که غضب خدای سبحان این گونه نیست که خدا منفعل باشد که خدا قبلاً رحمت داشت و بعداً حالا تبدیل شود به این که غضب کند. انفعال در خدای سبحان راه ندارد. غضب از صفات فعل است و لذا به فعل الهی مرتبط است نه به ذات الهی. و همچنین سبقت رحمت بر غضب است. يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه. غضب او هم از رحمت نشأت می گیرد. «عَذابٌ مِنَ الرَّحْمن» (مریم/45) یعنی عذاب هم از رحمت حق نشأت می گیرد. لذا به تعبیر امام سجاد (ع) جنهم الهی هم تازیانه ای است برای این که مردم را به بهشت براند. یعنی باز هم غضب رحمت است تا مردم به بهشت رانده شوند و کشیده شوند. غیر از آن که غضب را می توانیم از صفات فعل بگیریم. می توانیم بگوبیم غضب الهی غضب اولیاء الهی است. چنانچه در بعضی از روایات هم آمده است. این هم در این که خدا مظهر رحمت است. رحمت از جانب حق ذاتی است اما غضب آرثی است و غضب بر خدای سبحان به عنوان انفعال راه ندارد. این هم یک نکته، بعد فرمودند «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى» (طه/82) اینها را بیان کردیم. «وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى» (طه/83) چه چیزی باعث شد که موسی شما تندتر بیایی. این جا دو تا نکته است یکی این که تندتر آمدن مورد سوال واقع شده است یکی تنها آمدن. دو تا نکته است. جلسه قبل این آیه را گفتگو کردیم، اما این نکته تنها آمدن و تندتر آمدن، دو مسئله است. «وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى» (طه/83) چه چیزی باعث شد که موسی شما تندتر بیایی. چه چیزی باعث شد که تو از قوم خود جدا شوی؟ جواب موسی کلیم این است که خدایا من از قوم خود جدا نشدم، و تنها نیامدم «قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَري» (طه/84) پشت سر من هستند. اما من جلوی آنها هستم و من با یک فاصله کمی آمدم. آن هم «رَبِّ لِتَرْضى» (طه/84) خدایا رضایت تو را می خواهم. پس بیان سرعت آن مربوط به رضایت او است. جواب دوم آن که چرا تنها آمدی؟ تنها نیامدم، یک فاصله کمی است که اینها هم به دنبال من دارند می آیند. این هم این جوابی که بود.
ملایی: یک نکته دیگر هم بود که خیلی طرفدار در فضای مجازی پیدا کرد، غافر، غفور و غفار …
عابدینی: که آن نکته ظالم و ظلوم و ظلام از این طرف و غافر و غفور و غفار از آن طرف که مراتب غفران و مراتب ظلم هست. که ان شاءالله خدای سبحان ما را مورد رحمت غفاری خود قرار دهد. که آن دیگر غفار اگر شدیم «وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى» (طه/82) همه مراتب کمال و جبران نقص در آن قرار گرفته است که ولایت مؤمن دیگر این جا به دست خدا قرار گرفت. ثم اهتدی، یعنی در بقاء هم این ولایت او به دست ما است. که امام در حقیقت مهتدی است. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هاد» (رعد/7) که منذر آوردن دین است. هادی بردن و حفظ کردن دین است. لذا امام هادی است. پیامبر اکرم از جهت پیامبری خود منذر است. اما از جهت امامت خود هادی است. لذا پیامبر هم منذر بود، هم هادی بود. و حضرات معصومین همه هادی هستند. که این ثم اهتدی یعنی ولایت ما دست امامی قرار می گیرد که آن امام دیگر در مراتب من را حفظ می کند. این مظهر إنّی لغفّار می شود. دست را می گیرند و می برند. که این را بیان کردیم. شما گفتید دوباره عنوان کردیم. از بس نکته زیبا است آدم مبتهج است. ولی از بس هم نکات باقی است دائم حرص داریم که زودتر هم به نکات …
ملایی: یک دعایی باید بکنید به خاطر این مطلبی که من گفتم به دوستان ما در فضای مجازی برنامه. این بخش ها را گلچین می کنند بعد ماندگار می شود.
عابدینی: فرمودند «قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا» (طه/85) قال خدای سبحان به موسی کلیم، حالا موسی از کوه طور دارد بر می گردد تورات را گرفته است بعد از چهل روز. چهل روزی که این قدر موسی در آن چهل روز مشتاقانه بوده است من بد نیست که اگر این روایت را در محضر آن باشیم. قال صادق (ع): الْمُشْتَاقُ کسی که شوق دارد لَا يَشْتَهِي طَعَاماً میل او دیگر به طعام حتی، این قدر خود را مشغول به طعام نمی بیند و مایل نیست. لَا يَشْتَهِي طَعَاماً وَ لَا يَلْتَذُّ شَرَاباً، هیچ دنبال سیراب شدن و التذاذ از این نیست. وَ لَا يَسْتَطِيبُ رُقَادا، او را خواب نمی گیرد. انسان منتظر کسی است مشتاق به آمدن او است بعد می بینید برای او گذشتن وقت یک طور دیگری است. حال اشتیاق او، او را از همه چیز غافل کرده است. هر چه قدر این اشتیاق شدیدتر باشد اینها شدیدتر است. حالا حساب کنید موسی کلیم هست که در اوج اشتیاق به وصال رب است. و این چهل روز بر خدای سبحان وارد شده است دور از همه تعلقات دیگر. لذا نخورده است، نه آشامیده است، نه خوابیده است. نگویید چهل روز نمی شود، اشتیاق اگر باشد می شود. لذا در روایت می فرماید این جور بود الْمُشْتَاقُ لَا يَشْتَهِي طَعَاماً وَ لَا يَلْتَذُّ شَرَاباً وَ لَا يَسْتَطِيبُ رُقَاداً وَ لَا يَأْنَسُ حَمِيماً دیگر آن جا به دنبال دوست و دوست بازی و رفیق بازی، اصلاً آن جا نمی فهمد فقط حمیم او خدا است. در حالتی که پیامبر اکرم (ص) معراجیه داشتند در آن حالت قرب های خاص و آن خلوت ها و اعتکاف های خاص داشتند. موسی کلیم در این چهل روز داشت. وَ لَا يَأْوِي دَارا، اصلاً دنبال این که بالای سر او سقفی هست، به خانه پناه ببرد اصلاً اینها نیست. وَ لَا يَسْكُنُ عُمْرَاناً، این جا عمران است، آبادی است، بیابان هست، چه هست. وَ لَا يَلْبَسُ ثِيَاباً لَيِّنَةً، لباس او زبر است، نرم است، یا هیچ کدام، اصلاً نمی فهمد. وَ لَا يَقِرُّ قَرَاراً، دنبال این که یک جایی قرار پیدا کند دنبال این که وَ يَعْبُدُ اللَّهَ لَيْلًا، حال او این است. وَ يَعْبُدُ اللَّهَ لَيْلًا وَ نَهَاراً رَاجِياً بِأَنْ يَصِلَ إِلَى مَا يَشْتَاقُ إِلَيْهِ وَ يُنَاجِيَهُ، فقط دنبال آن وصال است. تمام وجود حال عبادت و ربط با خدا است. بِلِسَانِ الشَّوْقِ آن هم. نه عبادت از روی تکلیف، بلسان الشوق، بعد مُعَبِّراً عَمَّا فِي سَرِيرَتِهِ، حال او این است که آن باطن خود را آشکار کند، راه و پل بزند به سوی خدای سبحان. كَمَا أَخْبَرَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ مُوسَى ع فِي مِيعَادِ رَبِّهِ، که حال موسی این جوری بود. وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى، خدایا من آمدم تا تو را راضی کنم. رضایت تو را می خواستم. این کلام خیلی زیبا است نشان می دهد که موسی کلیم در اوج تقاضای خود که در آن خلوت خود که این چهل روز بود رضایت رب بالاترین تقاضا برای او بود. معلوم می شود غایت رضای رب قرار دادن رسیدن به اوج است. لذا در مراقبات هم گاهی به ما می گویند که فی سبیل الله کار انجام بدهید، گاهی ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ. دنبال رضای خدا باشید. لذا می بینید در صدقات هم به ما می گویند «الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّه» (بقره/261) کسی که در راه خدا می دهد. «كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ» (بقره/261) مثل کسی می ماند که دانه را کاشته است هفت خوشه می دهد، هر خوشه صد دانه می دهد. هفتصد تا می شود. اما دنبال همین چند آیه بعد در سوره بقره می فرماید اما «وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (بقره/265) یک مرتبه بالاتر، نه مرتبه بالاتر، بلکه بالاتری «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّة» (بقره/265) او حبه، این جنه. آن جا پایه یک دانه بود، این جا پایه یک باغ است. اگر این نگاه را داشته باشیم از این استفاده می کنیم که موسی کلیم در این حالت خدا را برای آن مرتبه رضای حق دنبال او بود. و این را به عنوان یک غایت در زندگی ما قرار می دهیم که بالاتر از فی سبیل الله است. البته فی سبیل الله باید به دست بیاید تا بعد رضایت الهی به دست بیاید. دنبال این روایت فرمود که موسی دنبال این بود که وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى وَ فَسَّرَ النَّبِيُّ ص، پیامبر اکرم از حال موسی این جور خبر داد که أَنَّهُ مَا أَكَلَ وَ لَا شَرِبَ، در این چهل روز نخورد، نیاشامید، وَ لَا نَامَ، نه خوابید، وَ لَا اشْتَهَى شَيْئاً، نه این که می خواست و نخورد، کأنه از بدن و احکام بدن او راحت بود. در یک انخلاء از احکام و سلطه احکام بدن بود. تحت سلطه احکام بدن قرار نداشت وَ لَا اشْتَهَى شَيْئا مِنْ ذَلِكَ فِي ذَهَابِهِ وَ مَجِيئِهِ أَرْبَعِينَ يَوْماً، این چهل روز نه در رفت آن، نه در برگشت آن، نه در آن ایام آن شَوْقاً إِلَى رَبِّهِ، از بس مشتاق به خدای سبحان بود که این هم یک روایتی بود که در این جا رَبِّ لِتَرْضى را خواستیم بگوییم. حالا موسی کلیم که با این حالی که چهل روز در محضر ربوبی بوده است چهل روز حال او این بوده است که به غیر از خدا به هیچ چیزی، حتی احکام بدن بی توجه بوده است و غرق در این حالت بوده است می خواهد برگردد. یک دفعه به او خبر می دهند که موسی تو که با این شوق و حال و ارتباط و جذبه در حالت فنا بودی قوم تو در این ایام مبتلا به فتنه ای شدند. موسی (ع) قوم خود را خود می بیند. قوم را منفصل نمی بیند بگوید به من چه. انسان کامل هر چه رشد یافته تر باشد اطراف و وجود او سعه پیدا می کند، همه را خود می بیند. اول ممکن است یک کسی خانواده خود را خود ببیند خیلی ها این جوری هستند. بعد ممکن است فامیل را خود ببیند یک کسی که فامیل را ارحام خود می بیند. بعد کسی ممکن است برای همسایگان خود را این جور دلسوز باشد. دیگری ممکن است در یک حد بالاتری تا می رسد به آن که همه انسان های مؤمن را خود می بیند. لذا اگر گزندی، حادثه ای، فتنه ای، برای آنها پیش بیاید برای آنها خیلی سخت است. نسبت به بیگانه نمی بیند. خودی می بیند. اگر خودی دید جانسوزتر است. سخت تر است. لذا انسان های کامل آن چه که به آنها سختی می رسد غیر قابل تصور است با آن سختی هایی که به ما می رسد. سختی های ما ممکن است یک دردی مریضی نسبت به فرزند خود، خود ما، دیگری باشد، گرسنگی باشد، تشنگی باشد، اما موسی که گرسنگی و تشنگی را عبور کرده است. موسی که زن و بچه را وقتی در آن میقات بود همه را رها کرد و رفت «فَاخْلَعْ نَعْلَيْك» (طه/12) شد. این موسی همه امت خود را خود می بیند. حالا با این نگاه کنید فتنه ای که برای امت پیش آمده است چه قدر سنگین است. خواستم صحنه را خوب بسازید که از آن طرف از جانب خدا چهل روز در یک خلوت اشتیاق جذبه تام بوده است از یک طرف از کوه می خواهد پایین بیاید خدای سبحان به او خبر می دهد «قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِك» (طه/85) تو و قوم تو را مورد آزمایش قرار دادیم. «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِي» (طه/85) ولی متأسفانه در این آزمایش اغلب اینها گمراه شدند. أضلهم با توجه به قوم که بر می گردد نشان می دهد اکثر قوم این جور شدند و آن عده ای که نشدند یک اقلی بودند که به اینها قوم دیگر اطلاق نشده است. اطلاق به آن گمراه ها شده است. حال موسی برای این که بفهمد این مقدار به او آسیب رسیده است که قوم او گمراه شدند، اگر یک موقع می گفت قوم تو هلاک شدند، قوم تو از گرسنگی مردند، قوم تو مبتلا به یک مریضی شدند همه اینها قابل تحمل بود. اما سخت ترین حالت برای موسی این است که بداند اینها از توحید برگشتند، از خدا برگشتند. اگر از خدا برگشتند بالاترین مصیبت برای موسی است نه این که اینها به یک آسیب بدنی، به یک مشکل بدنی، به یک مشکل مادی مبتلا شده باشند. آنها قابل تحمل است. چون خود موسی از همه اینها عبور کرده بود. اما چیزی برای موسی جانفزا و غیر قابل تحمل است که ببیند تمام چهل سالی که سرمایه گذاشت در زیر سلطه فرعونی قوم خود را هدایت کرد، سابقه آوایی که ابراهیم خلیل، یوسف نبی، یعقوب نبی، تمام اینها دخیل بودند در هدایت این قوم که اینها باقی بمانند، حالا تمام آنها در عرض چند روز با همه سختی ها، با همه سابقه توحیدی که این قوم دارد یک دفعه «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِي» (طه/85). حالا سامری کیست؟ سامری یک هنرمند است. هنرمندی که توانست از هنر خود جوری استفاده کند که بتواند با یک جامعه شناسی دقیق این هنرمند توانست قوم را منحرف کند. یک هشدار است به کسانی که در دید مردم هستند. که حواس شما باشد که این در دید بودن و تبیعت مردم از شما، نگاه مردم به شما در آن جایگاهی که هستید آثار زیادی دارد. یک قدم کج بردارید عده زیادی قدم خود را کج می گذارند به خاطر کج قدم گذاشتن شما. نمی گویید من قدم را کج گذاشتم برای خودم. اگر می خواهید برای خود باشید نباید در چشم مردم باشید. اگر در چشم مردم آمدید و قرار گرفتید، مردم شما را نگاه می کنند هر قدم کج تو باعث قدم کج دیگران هم که شما را دوست دارند می شود. یا خود را در مرأ و منظر دیگران قرار ندهید یا اگر قرار دادید باید به لوازم آن هم پایبند باشید. این خطاب به هر کسی است که دیده می شود. حالا ممکن است یک نفر را 100 نفر ببینند، ممکن است یک نفر را 1000 نفر ببینند. اگر کسی دید علاقه مند زیاد دارد حالا به همان نسبت وظیفه او خطیرتر می شود. هر کسی به واسطه نگاه به این قدم خطایی بردارد علاوه بر این که بر آن شخص نوشته می شود برای این هم نوشته می شود. چنانچه مقابل آن اگر کسی دیده می شود یک قدم صحیح بردارد کسانی که او را می بینند به واسطه علاقه به این یک قدم صحیح بردارند علاوه بر این که برای آن شخص نوشته می شود برای این هم نوشته می شود. پس دو طرف آن عظیم است. یک طرفه نیست که بگوییم چه گناهی کرده است، می گوید نه گناه نکرده است هم ثواب را عظیم قرار دادم وقتی کسی در چشم مردم است، هم اعقاب او را علیم قرار دادند، چون در چشم مردم است. این «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِي» (طه/85) سامری در مقابل هارون قرار گرفت. هارون نبی که خلیفه موسی بود و جانشین موسی بود، هم اهل خطابه خوب بود، خوش بیان بود. اما این سامری از هنرمندی خود استفاده کرد دید دل مردم نسبت به گوساله پرستی به خصوص بعد از این که از دریا عبور کردند وقتی آن قوم را دیدند «قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ» (اعراف/138) آن گوساله پرستی و گاوپرستی را که آن قوم دیدند گفتند که ما هم از اینها می خواهیم. این آن جا شنید. وقتی که این جا و در این موطن آمد فهمید که دل مردم با گوساله پرستی نزدیک است. لذا آمد در مورد موسی کلیم که به میقات رفته بود با یک شایعه پراکنی که حالا بعضی از اینها در نقل ها وارد شده است که موسی گفت من چهل شب «واعَدْنا مُوسى أَرْبَعينَ لَيْلَة» (بقره/51) این چهل شب یعنی بیست روز و بیست شب، که بیست تا روز، بیست تا شب، چهل شب می شود. و از بیستم که موسی نیامده است معلوم می شود که خدا از دست ما ناراحت است. ناراحتی خدا این است که باید اوضاع را، آن زینت ها را شما از خود دور کنید آن زینت را آوردند و آب کردند و گوساله کرد و با هنرمندی که داشت توانست از گوساله سازی و از طلا گوساله ساختن یک هنر است. این جور نبود که هر کسی بتواند انجام بدهد. ریختگری دقیق هنرمندانه ای است که بتواند. فقط هم ریخته گری نیست یک نوع ریخته گری صورتگری است که بتواند یک گوساله زیبا که جذاب باشد آن هم با طلا، یعنی چندین هنر و صنعت را با هم آمیخت تا توانست یک کاری کند که وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِي» (طه/85) به موسی خبر دادند که سامری که از نزدیکان بود. از یاران تو بود، همراه شما بود توانست آنها را گول بزند و گمراه کند. دنبال این دارد که «فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ» (طه/86) موسی به سمت قوم خود برگشت. یعنی داشت بر می گشت. تورات را گرفته بود. اما «فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ» (طه/86) به سرعت برگشت. «فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً» (طه/86) در حالی که به شدت غضبناک بود از این که مردم شرک را انتخاب کردند و متأسف بود از این که توحید را رها کردند. این دو طرف دارد. غضب برای این که شرک را انتخاب کردند، اسف برای این که توحید را رها کردند. یعنی چه چیزی با چه چیزی عوض کردند. این تأسف دارد که می بیند این همه زحمتی که کشید، این همه آیات الهی که دیده شد، توحید الهی برای اینها مجسم شد، توحید خدا برای اینها مجسم شد. قدرت الهی را اینها را دیدند، در برابر غرق فرعون، در برابر تمام مسائلی که من و السلوی، هر چه که برای آنها پیش آمده بود اما اینها با یک گوساله طلایی همه آنها را … مثل این است که بگویند یک بچه با یک آبنات همه چیز خود را در حقیقت رها کند و بدهد به خاطر یک آبنات. اینها این قدر. أسفا، موسی از این مسئله تأسف خورد. أسف، متأسف بودن او به لحاظ آن توحیدی بود که اینها از دست دادند. تأسف و آه داشت که چرا، چرا اینها … و آن غضبناکی برای … پس غضب برای شرک، أسف برای از دست دادن توحید و قدر ناشناسی نسبت به توحید. می فرماید که «غَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَنا» (طه/86) خدا با شما بد معامله کرد؟ مواعده نیکو نداشت؟ چه سابق از این، چه الان. شما را این جا رسانده است، با من و السلوی از شما پذیرایی کرده است، گفته است شما این جا بمانید تا موسی برود کتاب خدا را بگیرد برای شما تا حاکمیت تشکیل بدهید. عزیز شوید. از ذلت رها شوید. بتوانید حکومت شکل دهید این عزت نیست، این وعده حسن نیست؟ «أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَنا أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْد» (طه/86) آیا خدا خلف وعده کرده بود؟ عهد الهی طولانی شده بود که شما خدا را رها کردید؟ «أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْد أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ» (طه/86) این جا خیلی زیبا است، یعنی موسی با این که می داند قوم این جا کوتاهی کردند، با انتخاب غلط گوساله پرستی را انتخاب کردند اما دو تا علت ذکر می کند تا راه بازگشت را باز بگذارد. اینها دارد به ما سیره تربیتی را یاد می دهد. گاهی می خواهید امر به معروف کنید، اگر یک جایی می خواهید با یک کسی برخورد کنید با این که بدانیم حتی علت این کار این آن انتخاب غلطی است که اختیاراً غلط انتخاب کرده است زود نگوییم علت شما این است. این تعبیر خیلی دقیق است. أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْد آیا عهد خدا طولانی شد، فاصله افتاد، آن عهدی که ما کرده بودیم، چهل روز زیاد طول کشید اگر این باشد می گوید این غفلت است، ممکن است این غفلت شما … فکر کردید عهد طولانی شده است، این غفلت باشد. «أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ» (طه/86) یا با انتخاب و اختیار خود می خواستید غضب خدا را بر افرزوید. این جا انعاد است. دو طرف می گذارد. یا منشأ کار شما غفلت بوده است یا عناد. اگر غفلت باشد جرم خیلی خفیف است. جای برگشت هست. اما اگر عناد باشد دیگر جای برگشت نیست. لذا اینها هم از این استفاده کردند، دیدند جای مهلت را باقی گذاشته است. گاهی بعضی از جرم ها دیگر جای مهلتی برای جبران باقی نمی گذارد. بلافاصله بعد از آن جرم اعقاب الهی نازل می شود. اما این جا خود موسی از جانب خدا جوری به اینها یاد می دهد که ممکن است منشأ کار شما غفلت باشد، ممکن است منشأ کار شما ارتداد و ارادی بودن عنادی باشد. با عناد این کار را کردید. لذا وقتی که خطاب شد به اینها که کسانی که گوساله پرستیدند مجرم هستند باید فقْتُلُوا أَنْفُسَكُم باشد اغلب اینها گفتند که نه ما گوساله نپرستیدیم. مردم بعد از موسی چهار دسته شدند. این دقت جالب است داشته باشیم. معمولاً این چهار دسته در همه این فتنه ها ایجاد می شود. یک دسته کسانی بودند که گوساله پرست شدند. یعنی وقتی سامری گوساله را آورد گوساله پرست شدند. این یک دسته. یک دسته کسانی بودند که گوساله پرست شدند ولی تبلیغ گوساله پرستی هم می کردند. یعنی مثل کادرهایی بودند که در این جا کار را ترویج می کردند. اینها شدیدتر از آن دسته اول هستند. دسته سوم که تعبیر این است که اکثر بنی اسرائیل این جوری بودند، گوساله پرست نشدند اما به این کار راضی شدند. یعنی این کار داشت انجام می شد برای آنها مهم نبود. شاید میل هم داشتند اما گوساله پرست هم نشدند. این 3 دسته. دسته چهارم کسانی بودند که طبق قرآن حالا بعد آیه آن را می آوریم، اینها قیام کردند و پای کار ایستادند کنار هارون که هر کاری از دست آنها می آید انجام دهند. که اقلیتی بودند، شاید 12 هزار نفر از 600 هزار نفری که در آن جا ساکن بودند. آن سه دسته هر سه به گوساله پرستان ملحق شدند. سه دسته هستند، تشکیکی هم هست. یک دسته هم گوساله پرستی را کردند، هم ترویج کردند، یک دسته فقط گوساله پرستی کردند، یک دسته گوساله پرست هم نشدند اما به اینها راضی شدند که الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُم کسی که راضی به فعل قومی باشد از آنها است. مثلاً ما الان ممکن است یک گناهی را در جامعه خود ببینیم. یک کسی آن گناه را کرده است، یک کسی علاوه بر این که آن گناه را انجام داده است مروج آن گناه بوده است، برای آن برنامه ریزی می کرده است، دنبال این بوده است که این را جا بیندازد. یک دسته هم می دیدند اما نه اظهار اسفی می کردند نه کاری برای اصلاح آن. می گفتند حالا اینها هم راحت هستند، عیبی ندارد، یک خنده هم می کردند. راضی هم بودند. خود هم این کاره نبودند اما اینها ملحق به آنها می شوند. یک دسته هستند که پای این ایستادند که این محقق نشود. حالا منتها درست آن با آن عقلانیت آن که چه طور با این … ببینید این چه قدر متفاوت است. حالا این در مسائل مالی باشد و سوءاستفاده های مالی. یک عده ای سوءاستفاده مالی کردند. یک عده برنامه ریزی کردند برای سوء استفاده های مالی تا این را درست کنند. یک عده ای در حقیقت راضی به این کارها بودند به اینها خنده می کردند. می گفتند همین است این جوری است. می گوید اینها هم ملحق می شوند. لذا وقتی موسی کلیم آمد سوال کرد چه کسانی گوساله پرستی کردند عده زیادی گفتند ما نکردیم. گفتند ما گوساله نپرستیدیم. اینها راضی بودند اما گوساله پرستی نکردند. بعد خدای سبحان آزمایشی را گذاشت که از آن آب دریایی که گوساله را ذوب کردند و بعد از پودر کردن در آن جا ریختند گفتند هر کسی باید از آن آب بخورد. اگر خورد لب های او کبود شد معلوم می شود که این هم … وقتی خوردند اینها هم که راضی بودند ولی گوساله پرست نبودند به آنها ملحق شدند. لذا توبه برای اینها هم وارد شد. این چهار دسته همیشه هست. نسبت به هر انحرافی و عصیانی همیشه هست. مناسب امروز ما نسبت به معصیتی، یا گناهی یا فسادی اینها هر 4 دسته 3 دسته به آنها ملحق می شوند. آن وقت این طیف را خیلی وسیع می کند. بقیه نمی توانند بگویند ما این کار را نکردیم. ولی در دل خود راضی بودید. خنده هم کردید. شما هم ملحق به آنها هستید و داخل در آنها حساب می شوید. این جا می فرماید که «قال يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدي» (طه/86) پس از آن وعده من که گفته بودم از موسی تبعیت کنید، از جانشین موسی تبعیت کنید، از موعد و وعده من تخلف کردید. قالوا، وقتی موسی کلیم این را برای آنها گفت و با آنها احتجاج کرد دو راه هم گذاشت جوابی که آنها دادند این است «قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا» (طه/87) ببینید همین دسته اکثری هستند که راضی بودند، می گویند ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ ما تخلف نکردیم. بِمَلْكِنا آن که سلطه داشتیم و توان داشتیم، بلکه «وَ لكِنَّا حُمِّلْنا» (طه/87)، ما هر کدام وقتی فرعونی ها غرق شدند و جسدهای اینها روی آب آمد زیورآلات داشتند ما زیورآلات اینها را کندیم و داشتیم هر کدام یک سری هم امانت گرفته بودیم، اینها را که داشتیم، «وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زينَةِ الْقَوْمً» (طه/87)، اوزار یعنی وزر، سنگینی. یک وزری، یک سنگینی از آن زینت قومی که قوم فرعونی ها بودند ما داشتیم فَقَذَفْناها، سامری به ما گفت آن چه باعث شده است موسی بر نگردد و خدای موسی از شما روی برگردانده است بودن این طلا و جواهرات پیش شما است. اینها را بدهید من آب کنم از آن یک خدایی بسازم تا خدا به شما نگاه کند. اینها را که ما دادیم، فَقَذَفْناها، ما اینها را از خود دور کردیم «فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِي» (طه/87) سامری هم که هنرمند بود که اینها را گرفت و ما تحویل گرفت او هم هر چه از اینها داشت أَلْقَى السَّامِرِي «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوار» (طه/88) همه اینها را آب کرد، ذوب کرد، معلوم می شود که ذوب کردن آن از این آیه به دست می آید و به تعبیر بعضی از مفسران جلوی چشم مردم ذوب نکرد. زینت را از قوم گرفت، جلوی چشم مردم اینها را نکرد در یک جایی، به اصطلاح می خواست یک صحنه ای باشد که شگفت زده شوند. یعنی وقتی می بینند یک دفعه خوشی برای آنها ایجاد شود. به خصوص از آن زمینه ای که به گوساله پرستی و علاقه ای که به اینها داشتند. «عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوار» (طه/88) عجلاً یعنی گوساله، جسداً یعنی جسد گوساله بود، نه گوساله زنده. جسداً تعبیر در این جا قید آمده است یعنی گوساله زنده ای نبود که بتواند یک حیاتی را دمیده باشد اما له خوار، در عین این که جسد بود صدا داشت. این صدا چگونه بود، یکی از بحث های مهمی است که هم در روایات آمده است، هم در تاریخ ذکر شده است، هم در تفاسیر ذکر شده است که علت هایی را ذکر می کنند. می گویند این هنرمند بود، وارد بود، توانست کاری کند که لوله های هوایی را در درون این گوساله تعبیه کرد که این لوله های هوا وقتی که باد می وزید، این بادی که وزیده می شد باعث شد که صدا ایجاد شود که آن خواری که می گفتند همان صدایی بود که در این دمیده می شد که این باد در مسیر حرکت خود از این لوله ها که حرکت می کرد تولید صدا می کرد و مردم با شنیدن این صدا تعظیم خود را نسبت به این گوساله یا آن جریانی افتادند که خدا با موسی در شجره صحبت کرده بود. که وقتی خدا آن جا در شجره صحبت کرد این خواست از همان سوء استفاده کند بگوید اگر خدا در شجره صحبت کرد در گوساله که بالاتر از شجره است می تواند کلام خدا است. هر چند خوار صدای گاو است. مثل این که شیهه صدای اسب است. خوار هم صدای گاو را می گویند. لذا له خوار یعنی گاو صدا داشت. چیزی که مفهوم باشد نبود. چیزی که از آن چیز بفهمند نبود. یک صدایی، همین صدا خیلی مردم را مرعوب کرد. «لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ» (طه/88) این خدای شما و خدای موسی است. فنسی مردم حالا فراموش کردند یا سامری فراموش کرد و آن عهدی را که داشتند این تا این جای بحث اگر فرصت هست آیه بعدی را هم من در محضر آن باشم.
دنبال این که این عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوار در روایات سوال می کنند که موسی کلیم از خدای سبحان سوال می کند که خدایا این جسد را این درست کرد اما خوار و صدای آن از کجا بود؟ خدای سبحان می فرماید صدای آن را من قرار دادم تا ابتلا و فتنه عظیم باشد. لذا خیلی باید انسان مراقب باشد که گاهی یک چیزهایی که مثل سحر است، مثل علوم غریبه هست ممکن است گول زننده برای یک عده باشد و آن را معجزه ببینند. فاصله بین این دو خیلی زیاد است اما در عین حال اذهانی که کوتاه هستند نمی توانند تمایز به اینها را ببینند. لذا دو ـ سه تا روایت داریم که در تعبیر آیه ای که وقتی موسی سوال کرد از سامری که چه جوری توانستی این خوار را قرار بدهی؟ «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُول» (طه/96) وقتی که جبرئیل بر تو نازل می شد من از جای پای جبرئیل اثری را برداشتم «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُول فَنَبَذْتُها» (طه/96) من قرار دادم در این گوساله، در حقیقت این صدا از آن ایجاد می شد که حالا این هم یکی از مسائلی است که در قرآن آمده است حالا ان شاءالله اگر فرصت شد آن را عرض می کنیم. بعد آن جا استدلالی را موسی کلیم می گوید «فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً» (طه/89) آیا شما ندیدید که این اصلاً نمی توانست با شما حرفی بزند، نمی توانست با شما کلامی داشته باشد؟ «يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعا» (طه/89) و هیچ ضرر و منفعتی برای شما قدرت و مالکیت نداشت. ضرر را هم مقدم کرد ضراً و لا نفعا، علت آن چیست؟ علت آن این است که مردم نسبت به ضرر حساسیت آنها بیشتر است تا نفع. یعنی اگر یک جایی امر ظاهر شود در یک چیزی ضرر کنند یا نفع کنند اهمیت ضرر برای آنها بیشتر است لذا این جا می گوید نه مالک ضرر است برای شما، نه مالک نفع است برای شما. هیچ سودی به شما نمی تواند بدهد، هیچ ضرری هم به شما نمی تواند بزند. چه طور آن چیزی که نه مالک ضر است، نه مالک نفع است، نه با شما می تواند حرف بزند او را به عنوان خدا قرار دادید در حالی که خدا کسی که او مالک ضر و نفع است و با شما گفتگو می کند.
ملایی: خیلی ممنون هستم حاج آقای عابدینی. یکی دو تا کار را اگر شما و بیننده ها و شنونده های ما هم موافق باشید باید انجام بدهیم. تلاوت آیات قرآن ما هست، قبل از آن هم چند تا دعا شما برای ما می فرمایید. و ان شاءالله با تلاوت قرآن برنامه را بیننده های عزیز تحویل خواهیم داد و قبل از آن هم خداحافظی خواهیم کرد. الهی به حق این قرآن کریم دعاها مستجاب باشد. شما مردم عزیز و بزرگوار، همراه های خوب برنامه سمت خدا صفحه 47 از قرآن کریم سوره مبارکه بقره آیات 275 تا 281 ان شاءالله تلاوت خواهد شد. قبل هم من یک نکته ای را عرض می کنم و رفع زحمت می کنیم. به همت دوستان در برنامه سمت خدا قربانی اول ماه صفر انجام شد.صفحه 47 قرآن کریم
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;