بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 25-02- 1400
شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» . خانمها، آقایان سلام. انشاءالله عیدتان مبارک باشد. عید طاعت و بندگی. اولین جلسهای است که بعد از عید سعید فطر با سمت خدا مهمان لحظات ناب و نورانی شما هستیم. حجت الاسلام عابدینی: عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه ی بینندگان عزیز داریم. بنده هم این عید را خدمت همه ی بندگان خدا تبریک می گویم و این را باور داریم که پس از ماه مبارک رمضان و آمدن عید فطر خدای سبحان جوایز همه ی ما را به احسن وجه داده است. یقین داریم. نقدترین جایزه، جایزه ای است که خدا می دهد. نقدترین جزا، جزایی است که خداوند می دهد. هیچ جزایی مثل جزای الهی نقد نیست که از وقتی که عمل شروع می شود شروع به دادن جزا می شود، عمل که تمام می شود، جزا کامل شده، تمام شده است. نه، بعد از عمل می دهد. نقد نقد است.
حجت الاسلام عابدینی: کاربردی ترین حقایق دین است که از متن عمل و جزا با هم یکی است. لذا باور داریم که خدای سبحان این جایزه ها را به همه ی ما داده و برای همه ی ما قرار داده است و با این باور. مثل این می ماند که ماه مبارک رمضان یک دورانی است که انسان دوباره یک تولد جدیدی پیدا می کند. تعبیری که عیسی (ع) دارد (لن یلج ملکوت السماء و الارض من لم یولد مرتین) کسی که دو بار زاده نشود به ملکوت آسمان نمی رسد. ماه مبارک رمضان یک زایش جدید و یک تولد جدید است برای ما بعد از یک ماه بندگی است. قطعاً خدای سبحان در همین بندگی های ظاهری روح می دمد. از جانب او مانعی نیست. ما هم یک بندگی کردیم هر چند ظاهری. این بندگی ظاهری را، در این جسم بدون روح خدا روح می دمد. به واسطه ولی الله اعظم امام زمان که واسطه است در دمیده شدن این روح. باور کنیم که از حالا به بعد یک تولد جدیدی پیدا کردیم و دوباره متولد شدیم. صحیفه ی وجودمان را دوباره سیاه نکنیم. تصمیم بگیریم، عهد کنیم، صحیفه ی وجودمان را از سیاهی ها حفظ کنیم.
شریعتی: آدم در ماه رمضان خیلی مراقبت است، خیلی حواسش هست. بیشترین نگرانی من این است که اعمال ما، این حال خوب حبط شود و از بین برود و دوباره آن غفلتها و اینها در زندگی ما حاکم شود. به نظرم این خودش بزرگترین نگرانی ماست.
حجت الاسلام عابدینی: این نگرانی با این حل می شود که به دست ولی الهی بسپریم. ما این را در حقیقت در دست شما امانت می گذاریم. خیال آدم راحت بشود که ولی الهی مراقب این است که این حبط نشود. اگر این حبط نشود مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند که نمی شود که انسان صالح باشد، از اعمال صالح یک عمل ناصالح به دست بیاید. وقتی که انسان دست به یک عمل ناصالح می زند برای این است که اعمال صالح قبل او خراب شده است، حبط شده، از بین رفته است.لذا اگر آن اعمال صالح قبل را دست امام زمان مان سپردیم، او نمی گذارد آنها خراب شود. حالا که آنها خراب نمی شود اثرش این است که از این به بعد هم چون آنها صالح است باقیمانده است، آنچه که بعد از این هم از ما سر می زند ان شاءالله مطابق آنی که ایشان حفظ کرده است صالح است. باید با این نگاه دید. همش ما با سوء ظن به خدا نگاه نکنیم. خدا سبقت رحمت بر غضب است. قوم موسی از موسی سؤال می کنند که خدا هم نماز دارد؟ موسی روش نمی شود از خدا بپرسد. خدا می گوید چرا سؤال قومت را نمی پرسی؟ می گوید بله، من هم نماز دارم. نماز من سبقت رحمتم بر غضب است بر شما. (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِي). آنها هم اگر با این نگاه رحمت انسان به خدا نگاه کند خدا دوستداشتنی است. خدا آنجا نشسته که بخواهد ما را داغ کند. نه، ما خودمان، خودمان را داغ می کنیم وگرنه خدا دوست داشتنی است. خدا دائماً راه باز می کند. خدا دائماً در بن بستها گشایش ایجاد می کند. خدا ماه مبارک رمضان را قرار داده تا ما دوباره متولد شویم. تا از عادتهای غلطمان برگردیم. لذا اگر با این نگاه به خدا نگاه کنیم خیلی دوستداشتنی می شود.
شریعتی: ان شاءالله. حدیث قدسی می شنویم.
حجت الاسلام عابدینی: نقل شده که بنی اسرائیل (سئلوا موسی و قالوا سلنا ربک یبین لنا علم رضاه عنهم) به ما بگو خدا چطوری از ما راضی می شود؟ آیا راضی هست یا نیست؟ ما چطوری بفهمیم خدا از ما راضی است و بدانیم چطوری از دست ما ناراحت است. بعد موسی کلیم هم از خدای سبحان سؤال کرد (فسئلوه فقال) خدا پاسخ داد که یا موسی به اینها بگو (ان رضای عنهم ان استعمل خیارهم علیه) اگر می خواهی ببینی من از شما راضی هستم یا نه، ببین آن کسانی که حاکم بر شما هستند آدمهای خوب هستند یا نه. اگر آدمهای خوب حاکم بر شما بودند بدان این علامت رضای من از شماست. (و ان سخطی علیهم ان استعمل شرارهم علیهم) هر موقع از دست آنها ناراحت بشوم آنها را رها می کنم. آنها را رها کنم آدمهای بد بر آنها حاکم می شوند. من این را عمداً می خوانم برای اینکه در انتخابات حواسمان باشد. اگر می خواهیم رضایت خدا بر ما حاکم شود ما دنبال این باشیم که آنهایی که خیار حق هستند، اخیار حق هستند، خوبان حق هستند، در انتخابات به آنها رأی بدهیم. بالاخره بین خوب و خوبتر آدم می تواند خوبتر را رأی بدهد. همین که تو خوبتر را رأی دادی زمینه می شود که بهترین ها بر شما حاکم شوند. وقتی بهترین ها بر شما حاکم شدند، این رضای حق را هم محقق کرده است. پس ببینید رضای حق به این است که آدم ببیند خوبها بر انسان حاکم هستند. خب درست است. ما الحمدلله یک فقیه الهی، ولی الهی در رأس حاکمیت است اما دامنه ی در حقیقت حاکمیت هم می توانند هر چه تا پایین می آید، هر چه در این دامنه همه خوبان باشند، این نشانه رضای حق است. حتی در خانه پدر سعی کند که در خانه، مادر سعی بکند که ولی هستند و ولایت دارند، اینها خوب عمل کنند. این می شود رضای حق را در آن خانه حاکم کردن. یعنی از آن دایره بالای حاکمیت کشیده می شود تا در خانه این می رسد که آدم سعی کند در محیط کارش بهترین باشد. اگر یک جایی دو نفر زیر دست او هستند، سعی بکند که بهترین رفتار را داشته باشد. این رضای خدا را آنجا همراه کرده است. کانال تحقق رضای خدا شده است. اینطوری چقدر زیبا می شود.
شریعتی: هم گره ها و مشکلات ما سروسامان پیدا می کند و هم رضای حق تعالی را در پی دارد.
حجت الاسلام عابدینی: آیه ی قرآن زیبا است که اگر اهل کتاب (أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِل) اگر اینها اقامه کردند، (لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِم وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم) خدای سبحان آسمان و زمین را برای اینها برکت می کند و از بالا و پایین برکات ریزش پیدا می کند. (وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ) اقامه بکنند یعنی همان حکم خدا را اجرا بکنند. حکم خدا بهترین حکم است، بیشترین تأثیر را دارد. بهترین زندگی را برای انسان محقق می کنند. چون خدا خالق انسان است. می داند چی برای این بهترین است. حکم آورده است که اگر این را بکنید بهترین دنیا، بهترین آخرت برای شما با این محقق شده است. اگر (وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ) اگر اینها تورات را اقامه بکنند و آنچه که بر آنها نازل شده است، اگر اقامه بکنند (لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِم وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم) برکات الهی از بالا و پایین برای اینها ریزش پیدا می کند. این در خانه هم همینطوری است. یعنی اگر آنها که در یک خانه هستند با هم سعی کنند حکم خدا را انجام بدهند. (لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِم وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم) در محیط کار هم همینطوری است، در کشور هم همینطوری است. ببینید پس دایره این این نیست که فقط بگوییم مسئولین به ما چه ربطی دارد. هر کسی دایره جایی که هست می تواند (لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِم وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم) محقق بکند. رضای خدا را در اینجا محقق بکند. این هم (ان استعمل خیارهم علیه و ان سخطی علیهم ان استعمل شرارهم) منتها این شرارهم را خدا نمی آید شر را بگذارد. رهایشان که می کند خودشان انتخاب شر را می کنند. آن جایی که خیار را انتخاب می کنند نه اینکه خدا بیاید یکی را اینجا بچپاند بگوید من زوری می خواهم این را بگذارم. نه. ذهن ها را بهترین ها منصرف می کند. پس حواسمان باشد که ما دنبال حکم خدا باشیم. دنبال این باشیم که رضای خدا محقق شود. رضای خدا ذهن های ما را منصرف به این می کند که به بهترین هایی که برای مردم بیشتر دلسوز باشند، برای مردم بیشتر خدوم باشند، درد مردم دردشان باشد، احساس درد مردم را بکنند. ان شاءالله ذهن ها را منصرف می کند که آن در ذهن ها بیاید و خدا هم توفیق بدهد به کسانی که می خواهند تبلیغات انتخابات بکنند و بعد ممکن است بعضی از اینها انتخاب شوند، در همه شوراها و مجلس خبرگان و مجلس شورا و آنها که باقیمانده و همچنین ریاست جمهوری. خدای سبحان به اینها توفیق بدهد باور کنند که اینها می خواهند کارگزار خدا باشند و در خدمت مردم باشند. می خواهند رضای خدا را به مردم برسانند. این باور اگر بشود حواسشان هست که اگر یک منیتی در وجودشان بیاید، قدرتطلبی ای بیاید، با خدا طرف هستند. مردم اگر بعد از این زورشان هم بعداً به اینها نرسد، خدا که زورش می رسد. آن وقت تک تک این مردم یقه ی این را می گیرند ولش نمی کنند. خدا کند که کسانی بیایند قدرت داشته باشند که این خدمت را بکنند. توهم قدرت برای خدمت نباشد. توان واقعاً قدرتی برای خدمت باشد.
شریعتی: ان شاءالله. به قصه ی قارون رسیدیم و چوب لای چرخ گذاشتن هایی که مانع حرکت قوم موسی می شد و حضرت موسی (ع) یک معضل بزرگی در درون قوم خودش داشت به اسم قارون و ادامه فرمایشات شما.
حجت الاسلام عابدینی: در محضر آیات سوره قصص آیه 76 یا 84 بودیم. تا قدری از آیه ی (وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ) را بیان کردیم که آنجا در آیه 77 فرمودند که خدا به تو احسان کرده است. احسان یعنی تو لیاقت نداشتی. خدا به تو داده است. احسان آنجایی است که آدم طلبی ندارد ولی خدا به او بدهد. یا کسی کاری بکند بدون اینکه لیاقتی باشد. محسن این است. عدل آن است که نه، من یک کاری کردم، در وقت سختی یک خدمتی به تو کردم در وقت سختی، حالا برای من سخت شده، تو می آیی همان را جبران می کنی. این عدل است. اما اگر دفعه ی بعدی من مبتلا شدم، یک چیزی پیش آمد و من طلبی هم از تو ندارم، تو آمدی دوباره، قبلاً بی حساب شده بودیم، آمدی حالا احسان می شود. پس همیشه حواسمان باشد اهل احسان باشیم نه اهل عدل. اول آدم باید اهل عدل باشد بعد یک مرتبه بالاتر بیاید اهل احسان شود که هنوز چیزی پیش نیامده، این مسابقه در خدمت به دیگران داشته باشد قبل از اینکه طلبی از او داشته باشند که بخواهد جبران کند. این احسن. و وجود آدم توسعه پیدا می کند. در احساس، در عدل خدمت او را جبران کردی جبران است اما در احسان وجودت را توسعه دادی. یعنی چه؟ یعنی اینکه آن کسانی که از تو احساس دیدند، حالا به واسطه این احسان تو هر کاری از اینها در اعمال صالح و خوبی سر بزند و دیگران از اینها بهره ببرند همه ی اینها عمل تو هم حساب می شود چون تو این گشایش را برای او ایجاد کردی. تو بزرگ شدی. ببین این را. این را باور کن که اینها وجود توست که توسعه پیدا کرده است. لذا اگر انسان هر چیزی به او نفعی می رسد، عرض کردیم در باشد نه دیوار. در یعنی چه؟ یعنی از خودش عبور می دهد. دیوار آن است که بیاید پایین بماند. دیگر از اینجا جلو نرود. می ماند. زانو می زند. آدم پای دیوار تکیه می دهد می نشیند. سد می شود. در آن است که باز می شود از آن عبور می کند. آن وقت وقتی در شد به دیگران رسید، دیگران شئون این می شوند. می شوند ظهور این. ممکن است این هم در یک جهت دیگری شأن او باشد. آن شخص باشد چون آن هم یک خدمتی به این، یک جای دیگری، یک چیزی دیگری بوده از این جهت این شأن او باشد، عمل این در این جهت مربوط به او شود، از جهت دیگری اعمال دیگری که این کمک کرده بود تا او موفق شود عمل این حساب شود. هیچ منافاتی هم ندارد. راه بسته نیست. اگر او به من کمک کرد در یک جهتی من جلو رفتم، بگویم پس من همیشه شأن او می شوم. نه، تو هم می توانی آنها شئون تو بشوند. تو هم کمک بکن، تو هم راه باز کن، تو هم احسان کن تا در حقیقت… اگر این نگاه در جامعه ایجاد شود سبقت در احسان یعنی خوبی قبل از آنکه تو گرفتار شده باشی، به تو خدمت کرده باشند حالا تو بخواهی جزاء بدهی. نه، ابتدایی. پیشقدم بودن. این در جامعه خیلی زیبایی ایجاد می کند. از جمله موارد تواصی است که به همدیگر رسیدن و توصیه کردن متقابل است. از جمله آن می تواند همین احسن کما احسن الله الیک باشد که این نگاه یک عده ای بود که این را باور داشتند. از قوم موسی به هارون داشتند می گفتند. که تو اینطوری باش، کشش آن را داری. با این اوضاع و احوالی که تو داری، تو می توانی محسن باشی. آن وقت (كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين) که بارها در قرآن آمده (إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين) معیت خدا به محسن است. این معیت خدا با محسن معیت شرافتی است. یعنی محسن در آن حالتی که دارد احسان می کند خدا با او هست که دارد احسان می کند. این معیت تشریفیه است، شرافتی است. معیت کرامتی است. تکریم است. مثل این می ماند که خدا دارد دیگری را اکرام می کند. یعنی تو شدی در حقیقت وجودت الهی، ربانی. این (صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً) یعنی این سبقه و رنگ خدایی پیدا کردن در هر کاری است. توحید مجسم در هر کاری است. چقدر خدای سبحان مهربان است که به ما اجازه می دهد کارگزار او باشیم. دست و پای او باشیم، ابزار او باشیم، مدبرات او باشیم. یک بنده ای که یک سر او به زمین بخورد، هیچ کاری از او برنمی آید، رب الاربابی که قدرت و جود و رحمت نامتناهی است می گوید باشد تو به من نسبت پیدا کن تو مجرای وجود من بشو. توی بدبخت بیچاره پنجاه کیلو، شصت کیلو تفاله که وقتی بمیری دو روز بگذرد هیچکس به تو نگاه نمی کند، طرف تو هم نمی آیند، بو بگیری همه دماغشان را می گیرند از تو می خواهند رد شوند تو بشو مظهر من. این اجازه را به ما داده است. راه را هم باز گذاشته است. این هم راه باز. همه هم می توانند. هیچ موکول به ثروتمند نیست، هیچ موکول به قدرتمند نیست. هیچ موکول به یک کسی که حتماً بخواهد خیری داشته باشد تا این… نه، هر کسی در هر جایش می تواند یک قدری از آنچه که به او رسیده است را عبور بدهد. این می شود مجرا. انقدر من خوشم می آید. گاهی بعضی مستمندانی که یک چیزی که به آنها می دهی می گوید که این خیلی خوب است. من یک همسایه فقیر هم دارم، من یک قسمتش را به او می دهم. مستمند است، به ده ها برابر این هم احتیاج دارد اما همین مقدار را که می گیرد می گوید من یک مقدارش را به او می دهم. این چقدر مجرای وجود خدا شده است. مجرای کرم خدا شده است.
شریعتی: این همان توسعه ای است که شما هفته ی قبل اشاره کردید.
حجت الاسلام عابدینی: بله، این همان توسعه ی من است که آدم وجودش توسعه پیدا می کند. بعد می فرماید که آن کلام این قوم موسی است که عده ای از قوم… این دو گفتمان در برابر قارون ایجاد شد وقتی که قوم موسی می آمد و می رفت و آن کارها را می کرد، دو گفتمان ایجاد شد. یک گفتمان این گفتمان است که رنگ خدا را برای این بیان می کردند. جلوه ی الهی را برای این، دنبال هدایت این بودند. نمی خواستند این از بین هم برود، نمی خواستند هم این را تخطئه بکنند اما دنبال این بودند یک راهی پیدا کنند این هم اصلاح شود. یعنی حتی نسبت به این قارون با این همه اذیتهایی که کرده بوده است هنوز خیرخواه هستند. می گویند (احسن کما احسن الله الیک) خدا به تو احسان کرده، تو هم احسان را به دیگران عبور بده. از کانال وجودت بگذار توسعه پیدا کنی، بگذار بزرگ شوی. کوچک و حقیر نمان. تنت فقط تو نباشد. تو مگر این تنت چقدر می تواند؟ در خانه اش را زرین کرده بوده است. نمای خانه اش را طلاکوب کرده بوده تا جلوه گری داشته باشد. تا از مسافتهای دور برق بزند. تا دل آب کند برای کسانی که غذای خوردن ندارند. این در آن زمان طلاکوب کرده است. اولین کسی بوده است که لباسهای رنگی جلف می پوشیده است. لباسهای زنگی جلف در بین مردم که حالا روی آن اولیات زندگی شان است، این لباسهای رنگی جلف می پوشید بیرون می آمد بعد یک کاروانی راه می انداخت همه با لباسهای رنگی جلف بیایند در حقیقت بین مردم مستمند راه بروند، حرکت بکنند، بعد هم آن کلیدهای خزائنش را رژه ببرد، مردم ببینند، این به هر جهتش دل مردم را آب بکند. با این حال این در حقیقت افراد دلسوزی می کنند. می گویند هنوز هم راه تو هم بسته نیست. راه تو هم باز است. حیف است. این راه را نرو. ادامه نده. دنبالش نرو. (لا تَبْغِ الْفَساد). هم او را امر به معروف می کنند، احسن کما احسن الله. این امر به معروف است. از راه خوبی. ببین خدا به تو خوبی کرده است، تو هم به دیگران خوبی کن. این خوبی را جلوه دادن است. (وَ لا تَبْغِ الْفَساد فی الارض) دنبال فساد نباش. این هم نهی از منکر است. چون خود قارون از همه بهتر می فهمید که کارش فساد است. از همه بهتر می دانست.
شریعتی: چرا از همه بهتر می دانست؟
حجت الاسلام عابدینی: به خاطر اینکه عالم بود. به خاطر اینکه کینه و حسادت او را به این مسئله وادار کرده بود. آن وقت با این نگاه می فرماید: (وَ لا تَبْغِ الْفَساد فی الارض) حواست باشد. اینطور نیست که تو اگر فساد هم خواستی بکنی آزاد باشی. فساد هم دنبالش (وَ لا تَبْغِ الْفَساد فی الارض). حالا دنبال آن (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين) باز هم رنگ خدا. خدا مفسد را دوست ندارد. وقتی خدا مفسد را دوست ندارد، از آن طرف می گفت (احسن کما احسن الله الیک) بشو مجرای خدا، بشو کانال خدا. از این طرف اگر مفسد شدی، خدا مفسد را دوست ندارد. مفسد را دوست ندارد یعنی چه؟ یعنی تمام هستی در مقابل این قرار می گیرند چون خدا خالق همه ی هستی است. همه ی هستی سجده ی به خدا دارند. همه در درگاه حق ساجد هستند. (یا من تواضع کل شی لعظمته، یا من استسلم کل شی) همه تسلیم تو هستند، همه در برابر خدا متواضع هستند. اگر خدا کسی را دوست نداشته باشد، یعنی هیچ کدام از ذرات هستی را دوست ندارند. همه علیه او می شوند. حالا اگر دید، فهمید، وحشت سراپای وجودش را می گیرد. اگر ندید زمین خوردنش قطعی است. همه در مقابل او هستند و منتظر یک لحظه هستند که خدا اذن بدهد تا این را خصم کنند، ببلعند. منتها بلعیدن ها مختلف است. یک بلعیدن مثل بلعیدن قارون شد که زمین دهان باز کرد و این با تمام تشریفاتش فرو رفت. (وَ لا تَبْغِ الْفَساد فی الارض) اینها خطاب به ماست. فساد اینطور نیست که همانطوری (احسن کما احسن الله) خطاب به همه بود به طریق خودش. (وَ لا تَبْغِ الْفَساد انَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين) هم خطابش به همه است. یعنی اینطور نیست که فقط قارون مخاطب به این باشد. اگر کسی در این حیطه ای که دارد، در همان حیطه تکبر کرد، تبختر کرد، فخر فروشی کرد، تجملگرایی اش را به رخ دیگران خواهد کشاند، دل را سوزاند، در هر جهتی. اگر آدم می رود مثلاً یک جایی حالا مثلاً رفته حرم بچه اش را برده است. حالا در آن اوقاتی که امکانپذیر می شود. مثلاً رفته اند یک جایی تفریح، حالا بچه اش را هم برده است، حالا این به بچه اش خوردنی های آنچنانی می دهد، گیر کسان دیگر نمی آید. این هم می رود جلوی بچه های دیگر دیدید که بچه ها هم خلاصه، حالا آن بچگی اش است دیگر. دوست دارد که مثلاً نشان می دهد که من چی دارم می خورم. آن بچه های دیگر ببینند اینطوری چه بشوند. تو به بچه ات بده. خوبش را هم بده. در خانه بخورد. ولی وقتی بیرون می آیی سعی کن اگر هم به او خوب می خواهی بدهی همراه خود یک چیزی هم بیاور. اگر دیدی دو سه تا بچه ی دیگر هم آنجا نشسته اند یکی هم بده دست اینها بگو شما هم بخورید. آدم دل نسوزاند. در روایت دارد که حتی اگر یک جا یتیمی هست پدر و مادری که بچه دارند حواسشان باشد آنجا دست بر روی سر بچه نکشند. دست روی سر بچه کشیدن چقدر خوب است. چقدر سفارش شده است. اما می گوید جلوی یک بچه یتیم که می بینید هست دست روی سر بچه تان نکشید. اگر دل او به واسطه این کار شما بسوزد شما به عذاب علیم مبتلا می شوید. پس این خطاب به همه ی ماست منتها هر کسی در حیطه ی خودش. حواسمان باشد دل سوزاندن فساد است. خدا مفسد را دوست ندارد. وقتی خدا مفسد را دوست ندارد، فسادی که اینطوری باشد که خدا دوست نداشته باشد، همه هستی در مقابل او قرار می گیرند. منتها فعلهای کوچک ممکن است نتایج کوچک، فعلهای بزرگتر، بزرگتر نتیجه داشته باشد.
شریعتی: و نقطه مقابلش اگر خدا کسی را دوست داشته باشد عالم و تمام هستی در خدمت او قرار می گیرند.
حجت الاسلام عابدینی: (احسن کما احسن الله) همه ی هستی خشنود می شوند. می گوید وقتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کنند (يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الأرض) همه ی هستی به رضا می رسند، به رضایت می رسند. (حتی الحیتان فی البحر) حتی ماهیان روی دریا. خوشحال بود. خوشحالی آنها فقط یک خوشحالی خنده بر لب نیست. دلش شاد می شود. خوشحالی آنها یعنی تمام وجود در خدمت قرار می گیرد. همه ی هستی در راستای تحقق اهداف امام زمان قرار می گیرد چون دیگر مانعی نیست. چون دیگر اینجا فساد نیست. همه هستی در راستای خدمت قرار می گیرد. اگر همه هستی در راستای خدمت قرار بگیرد انسان که خلیفه الله است موانع و اصطکاکات وجودی از جلوی راهش برداشته می شود چون اصطکاکاتی که ما الآن… ما می خواهیم برویم. این همه اصطکاک و موانع که… مثل یک موشکی که می خواهد برود ببینید هوا چقدر اصطکاک ایجاد می کند. ما چقدر قدرت این موشک و سوخت این موشک و موتور این چقدرش صرف غلبه بر این اصطکاکات می شود. یک درصد کمی از آن حرکت ایجاد می کند. مابقی آن قدرت غلبه بر این اصطکاکات است. می خواهد بکند. از اینها جدا. لذا از جو که می رود خارج می شود دیگر اصطکاکات نیست، سوخت کم سرعت زیاد. چون اصطکاکات کم شده است. انسان در دورانی که اعمال بد و خوب دارد یا حتی اعمال بد دیگران هست. آن حالت خوبی، اصطکاکات و موانع خیلی زیاد است. لذا بسیاری از اعمال خوب ما صرف رفع اصطکاکات می شود تا تازه راه باز شود. قسمت کمی از آن انسان را بالا می برد. اما زمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه ی اعمال صالح رشد ایجاد می کند لذا می گویند بر سر عقول دست می کشد و در حقیقت عقول رشد می کند و دیگر موانع نیست یعنی جهل نیست، بدی نیست و این بدی ها وقتی نبود، مانع نیست، اصطکاک نیست، سرعت حرکت ایجاد می شود. همه ی اعمال صالح صرف حرکت و سیر می شود. آن وقت ببین چقدر سرعت بالا می رود. (يرضى عنه ساكن السماء و ساكن الأرض حتی الحیتان فی البحر) همه ی اینها راضی می شوند. یعنی همه در حقیقت در مجرا… اینها خیلی زیباست. بعد می فرماید که (قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي) این قوم اینها را برای اینها گفتند، این الهیون برایش اینها را گفتند، این خلاصه گفت شما چه می گویید که احسن کما احسن الله. شما دو فراز داشتید یکی اینکه (احسن کما احسن الله الیه) یکی هم که (وَ لا تَبْغِ الْفَساد انَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين) می گوید نه اولاً. جواب اول شما این است که من خودم اینها را به دست آوردم. (احسن کما احسن الله الیه) چیست؟ من علم داشتم. ( إِنَّما أُوتيتُهُ) با علمم به این جاها رسیدم. من قدرت دیپلماسی داشتم. با فرعونی ها مذاکره می کنم. مذاکره من با فرعونی ها باعث می شود که آنها به من راه می دهند و من می توانم در حقیقت… شما هم بیایید از طریق من بعد می بینید. من قدرت چانه زنی دارم. من می توانم سرمایه گذاری کنم. من اقتصاددان هستم. اینها هم در روزمه اش هست. من اقتصاددان هستم. من سرمایه ام را الکی خرج نمی کنم. هر جایی سرمایه گذاری می کنم که می دانم سودآوری آن قطعی است، چند برابر است. لذا یکی از شغلهای او رباخواری بود. یکی از شغلهای مهمش ربا دادن بود. یعنی هم به طایفه ی فرعونی ها ربا می داد، پولهای هنگفت داشت می داد هم به بنی اسرائیل بیچاره بدبخت ربا می دارد. یکی از کارهای او رباخواری بود. این اولی. (قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي) من اینها را با علم خودم به دست آوردم. یکیش هم این است که شما لا تبغ الفساد گفتید. فساد مال کسی است که نگاه اول را می گفت خودم به دست آوردم. نگاه دوم می گوید شما می گویید که در حقیقت خدا می دهد. خب بله خدا به کی می دهد؟ خدا به کسی که لایق باشد می دهد نه به هر کسی. اگر خدا داده من را لایق دیده، شما را لایق ندیده به شما ندیده است. معلوم است که من از اهل فساد نیستم. ببینید چقدر زیرکانه با یک کلام. (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي) من با علم خودم به دست آوردم. بعد خلاصه اینها هم جواب می دهند. (اولم یعلم) آیا نمی دانم. اگر این استدلال را کرد که من لایق بودم خدا به من داده است و اگر خدا به من داده پس لیاقت من است پس من فساد ندارم (أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً) مگر این نگاه نکرده است که کسانی که ده ها برابر این داشته اند، خیلی بیشتر از این هم داشته اند خدا تا به حال هلاک کرده است. اگر دوستشان داشت که هلاکشان نمی کرد. پس اگر خدا به تو داده است نه به خاطر این است که به کسی اگر پولدار شد ندهد. معاویه تا قدرت را به دست گرفت گفت من چکار بکنم. وقتی خدا من را لایق دیده من چکار بکنم. بگویم نه، خدایا من نمی کنم. امر تو را من اطاعت نمی کنم من خلیفه نمی شوم. معاویه اصلاً جبری شد. گفت من چکار بکنم؟ وقتی خدا به من این را داده یا باید مخالفت کنم به خدا بگویم خدا من نمی خواهم. مخالفت با خداست. خدا به من داده است. من مجبورم بگیرم انجام بدهم. پس شما چه می گویید؟ پس چرا با من مخالفت می کنید. پس اگر خدا به من داده است مخالفت با من نکنید. ببینید چقدر استدلال جبری است. اینجا هم قارون از نحوه ای از آن استدلال دارد استفاده می کند. خدا می فرماید: (أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ) ندانستی که خیلی از اینها را خدا هلاک کرد. یعنی آنها را بیچاره کرد، از بین شان برد. حتی به مرگ عادی نمردند. هلاکشان کرد. کسی را که خدا دوست داشته باشد که هلاک نمی کند. پس ثروت داشتن علامت محبوب خدا بودن نیست. ثروتمندان… نه اینکه هر که ثروتمند است مبغوض خداست. نه. ثروتمند بودن علامت محبوبیت نیست که تو خواستی استدلال بکنی. آن وقت غیر از اینکه (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي) فکر می کنید ما به آن مبتلا نیستیم؟ منطق ما قارونی نیست؟ یک چیزی که به دست بیاوریم می گوییم اینجا چه هوشیاری به خرج داده اند. گاهی نمی گوییم؟ به خودمان آفرین می گوییم. در ذهن مان می گوییم بارک الله خوب کاری کردی. این کار را کردی چه خوب. تو توانستی این کار را بکنی. یا مثلاً به تعبیر بعضی بزرگان می گوید آدم گاهی علم به دست بیاورد. می گوید من خلاصه پای چراغ خودم را کشته ام تا این علم را به دست آورده ام. آن هم همین است. (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي) است. علی علم هندی. علی سلطه است. یعنی من با سلطه ی خودم، با تسلط خودم. ما همه مبتلا هستیم. لذا برخی از بزرگان تعبیری دارند خیلی زیبا است. می فرمایند که حواسمان باشد در زندگی منطق ما قارونی نشود. برای اینکه منطق ما قارونی نشود یک موقع می گوییم که اگر حتی رفتیم کلاس درسی، استادی، شاگردی کردیم علمی به دست آوردیم یک موقع می گوییم من رفتم خواندم این را پیدا کردم. این همان منطق قانونی است. زحمت کشیدم، سختی کشیدم، دود چراغ خوردم. یک موقع می گوییم که خدای سبحان به من لطف کرد. من را در این طریق قرار داد. استاد را هم برای من وسیله قرار داد، توفیق ایجاد کرد. این یک نگاه است. همین در منطق ساده انسان می تواند منطقش کم کم عملش را شکل بدهد. اولش هم ممکن است که با چی باشد؟ حتی مثلاً می گویند که کسی مثلاً یک سبد میوه هدیه برای شما آورده است. شما در حقیقت یک موقع می گویید که فلانی این را برای من آورد. یعنی می گوید فلانی به من داد. می گوید نگو فلانی به من داد. بگو فلانی برای من آورد. آورد یعنی واسطه است. داد یعنی فاعل است.
شریعتی: یعنی همش آن نخی که مرتبط به خداست و آن رشته را لحاظ بکنیم.
حجت الاسلام عابدینی: خیلی زیباست. فرق آورد با داد این است که این واسطه است، آن چیه؟ فاعل است. می گوید فاعل را همه جا خدا ببین اما واسطه ها را هم ببین. عیب ندارد. واسطه ها را واسطه ببین. می گوید در منطقت هم قارونی نباش. اگر در منطق قارونی نشدی کم کم زندگی ات هم، فعلت هم منطقش الهی می شود. اما اگر در منطقت قارونی شدی، همه را نسبت دادی به وسائط، نسبت اصلی را به آن وسائط دادی، فاعل را او دیدی، یواش یواش برای خودت هم این باور می شود که من این را به او دادم. من این را به او دادم. (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى) این مال من است. این من هستم. همین گفتار یواش یواش منطق و رفتار انسان را قارونی می کند. این تفکر قارونی یک تفکر است. (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى علم عندی) یک تابلو برای تفکر قارونی است. یعنی اگر آدم می خواهد از این فرار بکند، (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى علم عندی) می شود مظهر اینکه انسان هر چه به آن نزدیک شود قارونی شده است. هر چه از او دور شود از قارون فرار کرده از این منطق. همش را او دارد می دهد. فاعل خداست. ببینید این منطق را خدا چقدر زیبا چیده است. یک جمله است اما یک گفتمان عظیم را الآن آدم بیاید زیرمجموعه هایش را در زندگی خودش پیدا کند می بیند خیلی مبتلا است. خیلی جاها به همین منطق مبتلا است. به همین گفتار. پس اگر به این منطق و گفتار مبتلاست به همین نسبت قارونی است. داریم قارونی فکر می کنیم هر چند زبان این است که من مسلمان هستم، من عبد خدا هستم. لذا زندگی ما تفکرمان یکی است. ما اظهار اسلام داریم اما سبک زندگی مان نعوذ بالله قارونی است. باید سعی کنیم از این خودمان را حتی عملاً و لفظاً دور کنیم. دنبالش می فرماید که پس نگاه نکرد که ببیند که از این قوی تر را اینها از بین بردند. (أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً) تعدادشان هم بیشتر است. (وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون) این هم از آن حرفهای سنگین است. این دنباله کلام خداست. می گوید این را بدانید خدا وقتی می خواهند مجرمون را عقاب کند از آنها سؤال نمی کند چون آدم وقتی که می خواهد یک مجرم را در عالم دنیا محاکمه بکند، حدی را برای او انجام بدهند، باید او را محاکمه بکنند، این جواب بدهد، استدلال بیاورد، دفاع بکند، شاهدی بیاورد، وکیلی بگیرد، مدرکی بیاورد تا راهی پیدا کند. اگر توانست یک وکیل قوی بگیرد، قانون را دور بزنند بلکه یک امیدی پیدا می شود. ممکن است بالاخره یک جایی بتواند مغالطه ای بکند، مسئله را به اصطلاح این ور و آن ور بکند. می گوید: ((وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون) آنجا نفس وجود تو و حقیقت تو آشکار آشکار است. سؤال نمی خواهد. اصلاً آنجا قاضی خودت هستی. خودت می بینی محکوم هستی. اصلاً نمی خواهد حکم دیگری صادر شود. خودت می بینی. عمل خودت هستی، مجرم خودت هستی، قاضی خودت هستی، مجری حکم هم خودت هستی. لذا می گوید سرشان را می اندازند پایین و طرف جهنم می روند. یعنی اصلاً راه ندارد. (لا یسئل) سؤال نمی شود. سؤال مال آنجایی است که می خواستند یک چیزی روشن شود. مبهمی آشکار شود. آنجا سؤال معنا ندارد. این یک بابی است. دیگر فرصت نیست بیشتر آن را باز کنیم که آیات قرآن در برخی از مواقع سؤال می کنند اما در خیلی از مواقع… سؤال می کنند چرا آن هم یک بحث دیگری است. لذا (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُم) اصلاً سیمایشان دارد در حقیقت… سیما یعنی آن چیزی که آشکار است. یعنی تمام چهره. لذا انسان تمام چهره اش تبدیل به آن جرمش می شود. لذا اگر صدها جرم دارد، صدها چهره دارد. در هر چهره ای محکوم است و انسان متعالی هم عملش، سیمایش عین عملش می شود. اگر صدها هزاران عمل صالح دارد تعبیر روایت این است که یک بازاری است در آنجا. سوق الصور. بازار صورت. انسان صالح وارد می شود در بازار صور. بازار صور هر کسی مطابق اعمال اوست. یک کسی بازارش حد ندارد، هر چه در آن می رود همه در حقیقت صورتها… یکی بازارش محدودتر است. سوق الصور. وارد این بازار صور می شود هر صورتی را که می خواهد انتخاب می کند. به هر صورتی که دوست دارد درمی آید. چون مال خودش هست. صورت خودش هست. اعمال خودش هستند. اعتقاداتش هستند. اینها خیلی زیبا است. ما نمی دانیم. اگر انسان قدرت داشته باشد هر صورتی که دلش می خواهد، بهترین ها را که الآن دلش می خواهد در این صورت باشد، الآن دلش می خواهد در آن صورت جلوه کند. چقدر لذتبخش می شود که الذ خود صورت برای خود این است که می بیند. ما معمولاً صورت خودمان را نمی بینیم. مگر در آینه نگاه کنیم. اما در آنجا انسان صورت خودش را می بیند. اینطور نیست که دیگران ناظر به او باشند. لذا الذ برای خود شخص است که لذت بیشتری می برد که خودش این صورت را می یابد. اینها خیلی زیبایی است. (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ) هر چه به این سفارش کردند گوش نکرد. خارج شد بر قوم بنی اسرائیل با تمام زینتش. هر چه توانست زینت را آراسته کرد خودش را، کاروانش را راه انداخت. (قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا) حالا یک دسته دیگر. اینهایی که زندگی، زندگی دنیا را، حیات یعنی دنیا را می خواستند. حیات دنیا. (يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ) چقدر ثروت و عزت و حظ نصیب دارد اینها قارون. اینها حسرت هستند. ما دو دسته اهل دنیا داریم. یک دسته اهل دنیا کسانی هستند که خدا را قبول ندارند. فقط و فقط دنیا. این یک دسته هستند. یک دسته اهل دنیا هستند، خدا را قبول دارند اما دنیا هم دل آنها را آب کرده است. اینها با آنها متفاوت هستند. کسی که خدا را قبول نداشته باشد می گوید تمام. اما اینها خدا را قبول داشتند. اینها قوم موسی بودند اهل ایمان هم بودند. اما دلشان هم برای دنیا زود آب می شد. تا دیدن قارون اینطوری آمده (قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ) کاش که ما هم یک چیزی شبیه ذکر قارون داشته باشیم. لذا این کاش که آدم را در آن رتبه می برد. اگر آدم یک ماشین زیبا داشته باشد، این است که دارد مانور می دهد. می گوید کاش که من هم این را داشتم. مثلاً مثل این، اینطوری چشم همه را خیره می کردم. کاش کی این مثلاً… این کاش کی روایت دارد تا انسان محبت چیزی در دل او بیفتد، دلش بخواهد آن را بگوید، کاش که تمام دلش آب شود، آن شود، رفته در آن رتبه قرار گرفته است. حتی ممکن است که (خسر الدنیا و الآخره) است. نه این را دارد و نه آن را دارد. آه این او را در این رتبه می برد. لذا اگر انسان چیزی دوست داشت در آن رتبه قرار گرفته است. (و لو کان حجرا) اگرچه یک سنگی باشد. اینجا می فرماید که اینها گفتند (يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم) ببین چه لذتی می برد. نمی دانستند درون این کینه است، حسادت است. یک لحظه آرامش ندارد. در آن آتش است. دارد می سوزد که چرا من جای موسی نیستم، جای هارون نیستم، جای هامان نیستم، جای فرعون نیستم. دارد می سوزد. از همه بیشتر دارد می سوزد. ظاهر را اینطوری قرار داده است. خیلی از ظاهرها باطنش آتش است. خودش هم دارد می فهمد که آتش است. (وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ) در مقابل اینکه قارون گفت که (إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ علم) می گوید آن علم نیست. (قال الذین اوتوا العلم) خدا می فرماید آن کسانی که ما به آنها علم دادیم (وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ) چه می گویید؟ حواستان را جمع کنید. با خدا شما دارید معامله می کنید. شما خدا را قبول دارید. (ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاوَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون) اما بدانید این ثواب الهی را کسی به آن می رسد که لا یلقاها. لقا رسیدن است، وصال است. لا یلقاها نمی رسد. الّا الصابرون. صابر یعنی ملکه ی صبر. این وضع امروز ما هم هست که سختی هایی که دارد کشیده می شود و مانور تجملی که کشورهای مختلف می دهند حالا یا منافقین داخلی می دهند. حواسمان باشد که بدانیم با خدا اگر معامله کردیم (وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاوَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُون) ملکه ی صبر ایجاد شود، وصال محقق شود کار از این رو به آن رو می شود که حالا بعد از این معلوم می شود.
شریعتی: بسیار خب. خیلی از شما ممنون و متشکرم.
قرائت صفحه 171 قرآن کریم.
اشاره قرآنی: بسم الله الرحمن الرحیم. آیه اولی که در این صفحه در محضر آن بودیم و باز هم مربوط به حضرت موسی (ع) است که (وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَي عَشْرَةَ أَسْبَاطًا) که اینها 12 سبط بودند. خدا انقدر با قوم موسی مدارا کرد بنی اسرائیل و بنی اسرائیل انقدر ناسپاسی کردند وقتی می خواستند از دریا عبور کنند به موسی گفتند موسی ما 12 سبط هستیم از یک راه آبمان در یک جوی نمی رود که برویم. 12 راه گشوده شد. وقتی که این سنگی که همراه می خواستند ببرند که آب از آن چیز کنند و به معجزه آب بیاید، برای هر سبطی در حقیقت چشمه ای از این جوشید. با هم انقدر اختلافشان شدید بود. در تمام دوران… ببین موسی کلیم (ع) با چه قومی طرف است. آن مشکلاتی که از فرعون می دید یک جور او را آزار می داد، آن مشکلاتی که از مثل قارون می دید یک جور منافقانه بود. اینها مؤمنان او هستند. اینها تازه اهل ایمانش هستند چون باز هم آبشان در یک جوی نمی رود. 12 سبط هستند، 12 فرزند از فرزندان یعقوب هستند. 12 فرزند هر کدام یک قبیله شدند و یک عشیره شدند. اینها با هم دیگر در خوردن، در رفتن یکجا نمی روند. بهانه گیری ها… ببینید موسی کلیم با چه قومی طرف بوده است. آثارش را امروز آدم می بیند. درست است که بین اینها انبیاء بوده اند، صلحاء بوده اند، اولیاء بوده اند. اما آن عموم آن را امروز آدم می بیند. این صهیونیستها هستند. بهانه گیر. آن وقت اینجا می فرماید که لذا برای اینها با همان عصا. آن عصای موسی به دریا می خورد، دریا را می شکافت. به این سنگ می خورد، از سنگ چشمه جوشیده می شد. آن عصا به زمین افتاده می شد، اژدها می شد. آن عصا انقدر برای اینها منافع داشت که (أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَينًا) دوازده چشمه از این سنگ که در زمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد حضرت وقتی حرکت می کنند با لشکر برای چی، می گویند کسی چیزی همراه خود نیاورد. حجر موسی همراه حضرت است که از این هم چشمه ها جاری است و هم غذا از او تناول می شود. یعنی هم آب است و هم غذا. با همان سنگ. ما گاهی باورمان نمی شود خدای سبحان از دل یک اتم چقدر انرژی آزاد می کند. مادی آن را دارم می گویم که آن تازه معجزه است. ولی مادی آن از دل یک اتم چقدر انرژی آزاد می شود. حالا حساب کنید که اگر این اتمها که انرژی از آنها آزاد می شود، خدای سبحان راه دیگری، علم دیگری، به اصطلاح در نظام مادی داریم می گوییم تازه امکان پذیر است که چشمه های جوشان آب از آن جاری شود که چه عیبی دارد. همچنان که چشمه های انرژی از آنها جاری می شود چشمه های آب از آنها جاری شود. این باور باعث می شود که دست خدا را در عالم آدم باز می بیند. هیچ جا بن بستی برای خدا در کار نیست. و لذا برای کسی که به خدا ایمان بیاورد هم بن بستی در کار نیست.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر.
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;