بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 11-05- 99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
گهي رحمان و گه جبار ميشد *** گه غفار و گه غفار ميشد
عبايش را که ميپوشيد مولا *** خودش يک کعبه سيار ميشد
سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، به سمت خداي امروز خوش آمديد. ايام بر شما مبارک باشد. انشاءالله بهترينها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. ايام را تبريک ميگويم، عيد قرباني که پشت سر گذاشتيم و ابراهيم خليل الرحمان در آن عيد به امامت رسيد و با قرباني اسماعيل(س) به مقام امامت رسيد که مقدمه غدير است، قربان مقدمه غدير است. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/124) اين کلمات همان قربان کردن اسماعيل بود. انشاءالله خداي سبحان قطع تعلقات را از ما در عيد قربان آماده ورود براي غدير قرار بدهد.
شريعتي: در محضر قصهي حضرت موسي هستيم، بحث امروز را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت اين اعياد از ياران و ياوران و سرداران حضرت باشيم. در اين روايت شريف ميفرمايد: در تورات آمده که «قال: في التوراة من لم يؤمن بقضائي و لم يصبر على بلائي و لم يشكر نعمائي فليتّخذ ربّا سوائي. من أصبح حزينا على الدنيا فقد أصبح ساخطا عليّ، من تواضع لغنيّ لأجل غناه ذهب ثلثا دينه» اگر کسي به قضاي من ايمان نياورد، آنجايي که ابتلايي را ايجاد ميکنم، صبر نداشته باشد. آنجايي که نعمت ميدهم، شکر نميکند. پس دنبال خدايي ديگر باشد. اگر در عالم يک خدا بيشتر در کار نيست، پس آنجايي که ابتلاء ايجاد ميکند، صبر. آنجايي که نعمت ميدهد، شکر. آنجايي که قضاي من جاري ميشود، ايمان به قضاي من، کسي که بر دنيا با غصه صبح کند، اين ساخط است و دشمني با من دارد. تعبير اين است که کوشش کرد و زحمت کشيد، اگر کسي به ثروتمندي تواضع و فروتني کرد، دو ثلث دينش را از دست داده است. اگر کسي به ثروتمند يا صاحب مقام و عنوان به خاطر ثروتش تواضع کرد، احترام کرد، اين دو ثلث دينش را از دست داده چون يک جهانبيني پيدا کرده و ثروت سبب احترام است. در حقيقت در وجود اين دنيا سبب احترام است. اگر کسي با اين نگاه تواضع کرد، جهانبيني او الهي نيست. پس اين عمل از عمق اعتقادي انسان نشأت ميگيرد. اگر اين نگاه در جامعه ايجاد شود ملاک اکرام، تقوا شود، نه پول و ثروت و مقام، در جمهوري اسلامي اگر صاحب عنواني چون خادم مردم است، اگر اين عنوان بر او صدق کند و انسان او را اکرام کرد، اين خدمت عبادت است. اين دو ثلث دين تثبيت ميشود در جايي که انسان ملاک اکرامش بر اساس نظام الهي و تقوايي باشد. در فاميل زياد ديده ميشود که آدم درجات اکرام را متفاوت قرار ميدهد به جهت مراتب ثروت، اگر او تلفن بزند من بلافاصله جواب ميدهم اما ديگر بزند، ميگويم باشد بعد جوابش را ميدهم. انشاءالله خداي سبحان ما را در اعمالمان که سبک زندگي ماست موفق بکند به اينکه اين اعمال از اعتقاد ما نشأت بگيرد نه اينکه در اعتقاد حرفي بزنيم ولي عمل ما از يک مبدأ ديگري نشأت بگيرد.
عرض ادب خدمت حضرت موسي داريم و اذن ورود ميگيريم، در جلسه گذشته مقداري از بحث را عرض کرديم که بعد از اينکه موسي کليم بحث نبوتي و رسالتي اش در سير آفاقي و انفسياش محقق شد، جريان يد بيضا و عصاي موسي دو سير انفسي و آفاقي بود، عصاي موسي سير آفاقي بود و يد بيضا سير انفسي بود. حالا با مجهز شدن موسي کليم و رشد موسي به او خطاب ميشود که همه اينها مقدمه بود براي اينکه «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» (طه/24) تعبيري که در قران آمده در رابطه با رفتن موسي کليم تعبيرات زيادي است. در سوره طه دارد، «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» اين شايد صريحترين مرتبه رسالت موسي کليم است.
بعد در جاي ديگر دارد «فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ» (نمل/12) با اين نه آيه که به تو داديم سراغ فرعون و قوم فرعون برو. در سوره ديگر دارد «فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ» (قصص/32) يد بيضا و عصا دو برهان ما هستند، به سوي فرعون و ملأ، ملأ اطرافياني که چشم پر کن هستند و سرشناس هستند. در سوره طه دارد «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي» (طه/42) در ذکر و ياد من سستي نکنيد و با تمام قوت به سوي فرعون برويد. «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» (طه/43) «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى» (طه/44)
هر کدام از اين خطابها مقصودي دارد و قرآن تکراري که نتيجه جديدي بر آن نباشد ندارد. در سوره فرقان دارد «فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً» (فرقان/36) يعني فرعون هم يک جزءشان است. هرکدام از اين آيات در يک مرحله بر موسي کليم نازل شده است. «وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (شعرا/10) سراغ قوم ظالمين برو. «قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ» قوم با امامشان که فرعون است. همه تابع فرعون هستند. امام آنها فرعون است. تعبير «انه طغي» طغي، طغيان، به کسي ميگويند که از حدي که قابل گذشت است عبور کرده است. چون انسانها مراتبي در تعدي از حد دارند و هر تعدي از حد طغيان محسوب نميشود اما وقتي به اوج تعدي ميرسد طغيان است. ما همه به گناه گاهي از روي غفلت مبتلا شديم اما اين طغيان گفته نميشود. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/6و7) وقتي احساس بي نيازي ميکند و خودش را در اوجي ميبيند به طغيان مبتلا ميشود. ما خيلي با او مدارا کرديم ولي به جايي رسيده که اين تجاوز کرده از همه حدودي که قابل گذشت بوده، لذا فرعون به «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» کشيده شده است. غير از من اله ديگري نداري، به جايي رسيده که همه حدود را زير پا گذاشته، آنوقت کسي به طغيان ميرسد که عملش از روي جهل نيست. يعني يکوقت کسي از روي جهل انجام ميدهد اين طغيان نيست. با اينکه گناه است و سقوط است، اما کسي به مرتبه طغيان ميرسد که در اوج علم باشد. در اوج فهم باشد. در اوج بودن راه براي مفرّ از طغيان باشد و به طغيان دست ميزند.
ممکن است ما نعوذ بالله در مسير طغيان باشيم، اما طغيانگر کسي است که در اوج مسأله است، در مسير طغيان بودن خطرناک است، يعني انسان دارد قدم برميدارد جاي پاي قدمهايي که فرعون گذاشت، تجبّر، آنجايي که انسان نسبت به اطرافيان حالت تکبر و تَجبّر دارد و دوست دارد ديگران را تحقير کند. اين علائم خطر است که بايد جلويش را از حالا گرفت. آدم به جايي ميرسد که ادعاي«أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» ميکند. طغيان يکباره محقق نميشود و سير تدريجي دارد و اگر جلويش گرفته نشود، به آن منجر ميشود. يک کسي آرزوي فرعون بودن دارد. گاهي کسي دنبال اين است که در بروز و ظهورش مانور تجمل در وجودش هست و ثروتمند است. با يک ماشين بسيار زيبايي که دلها را به سمتش جذب کند به سمت خيابان حرکت ميکند که تک باشد و چشم پر کن باشد. وقتي ميبيند با حسرت او را ميبينند لذت ميبرد. تکبر و تَجبّر ميکند. در ساختماني زندگي ميکند که برج باشد، از هر طرف نگاه ميکني اين برج را ميبيني. اين يک نوع تفرعن است. من در اين ساختمان زندگي ميکنم و دلش خوش است به اين. يکي ديگر اين است که اين را ندارد اما تا ميبيند ميگويد: کاش من هم داشتم. اين کاش او را از جهت مقام تفرعني در مقام او برده است و آش نخورده و دهان سوخته است و خسر الدنيا و الآخره است. او مانور تجمل ميدهد و اين آرزوي مانور تجمل دارد. الآن دستش نميرسد و اگر بتواند شايد بدتر از او بکند. ميگويد: طغيان از اينجا محقق ميشود و نطفهاش از اينجا بسته ميشود.
يک موقع آدم در ثروت ميگويد: برتر هستم. يک موقع در قدت، يک موقع در تزوير، آنچنان سخنراني ميکند که همه بگويند: او از همه سخنرانها سر تر هست. حضرت امام(ره) فرمود: گاهي به ما گفتند: قرآن را با صوت خوش بخوانيد، نگفتند: قرآن بخوانيد تا صوت خود را نشان بدهيد. اگر من سخنران، قاري قرآن، اگر ميخواهم طوري سخنراني کنم که اين سخنوري من گل کند نه محتوا، سخنوري بد نيست اما اگر قصد انسان اين بود صدايش را نشان بدهد، وقتي انسان اين نگاه را کرد، نوع برخوردش متفاوت ميشود. اين در مرتبهي جباريت و فرعونيت به اوج رسيده و طغيانگر شده است. رسالت موسي کليم با برخورد با فرعون آغاز ميشود. خداي سبحان نميفرمايد: برو مردم را نجات بده و با فرعون مقابله کن. ميفرمايد: برو با فرعون مقابله کن که قبول کردند فرعونيت او را! با تحقيري که فرعون را ميکني و امکان مقابلهاي که ايجاد ميکند، مردم احساس ميکنند بيش از اين فرهنگ خودشان را نجات بدهند. آن زور و زري که فرعون به کار برده بود تا اين فرهنگ را تثبيت کنند، از قدرت و زر و ثروتش استفاده کرده بود. «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» تزوير است، من خدا هستم. هرچه ميخواهي پيش من است. با اين تزوير لذا موسي اول سراغ فرعون ميرود.
اميرالمؤمنين در خطبه قاصعه ميفرمايد: «فَإِنَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِم» خداي سبحان بندگان مستکبرش را آزمايش ميکند. اينهايي که در دلشان تکبر دارند، اينها را به اولياءاش امتحان ميکند. در چشم اينها کوچک هستند. اگر اين نگاه را به عنوان يک سنت الهي که خدا آدمهاي پولدار و ثروتمند را، کساني که در چشم هستند را با اولياء مستضعف که هيچ ديده نميشوند، قابل حساب نيستند، به اينها امتحان ميکند. اين جريان مربوط به شيطان است که به سجده بر آدم مبتلا شد، «وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ ع عَلَى فِرْعَوْنَ وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ» پالتوي پوستين بر تن دارند «وَ بِأَيْدِيهِمَا الْعِصِيُّ» دستشان عصا است. «فَشَرَطَا لَهُ» آمدند بر فرعون وارد شدند، «إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْكِهِ وَ دَوَامِ عِزِّهِ» اگر تو اسلام بياوري و تسليم شوي بر خداي ما، ما دوام ملک و عز را تضمين ميکنيم. يک ذره تحقير در خودشان نميبينند در برابر عظمت دنيايي او! گفتند: اگر تو قبول کني ما بقاء ملک تو را تضمين ميکنيم. «و فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ» فرعون زير خنده ميزند. «مِنْ هَذَيْنِ» شما از اينها خندهتان نميگيرد؟ دو تا بياباني بي اعتبار، آمدند به من با اين عظمت و قدرت و ثروت و زور و زر، ميگويند: اگر به خداي ما ايمان بياوري، ما قدرت تو را تضمين ميکنيم. «يَشْرِطَانِ لِي دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْكِ» اينها براي من شرط ميگذارند. «وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ» بيچاره هستند، «وَ الذُّلِّ فَهَلَّا أُلْقِيَ عَلَيْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ» هيچ چيزي از طلا ندارند، «إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ» چون در چشم فرعون طلا مظهر بقاء و قدرت است. «وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ» لباس ساده حقير در چشمشان است. «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْيَانِ» اگر خدا ميخواهد انبياءاش را در عظيمترين کاخها قرار ميداد، ميتوانست اما آن موقع اگر آنطور قرار ميداد، تبعيت مردم از اينها ارزش نداشت. لذا مردم را به دنيا دعوت کرده بودند. لذا خداوند انبياء را در سختترين شرايط و فقيرترين حالات قرار داد تا کساني که به دين آنها ايمان ميآورند فقط به خدا ايمان آورده باشند نه به دنيا. لذا اولياءاش را مستضعف قرار ميدهد تا عظمت دين خدا و عظمت الهي در دل اينها جا بگيرد. به واسطه وجود اينها اين ثروت به ديگران ميرسد اما قرار نيست مردم ثروت را دست اينها ببينند و بعد ايمان بياورند. اينها در سبک زندگي ما اگر باشد، در خواستگاري، عقد و عروسي، ارتباطات، کاملاً سبک معاشرت را ميتواند خيلي مفيد باشد.
«وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طُيُورَ السَّمَاءِ» همه مرغان آسمان مريد و مطيع اينها باشند «وَ وُحُوشَ الْأَرَضِينَ» وحوش زمين در خدمت اينها باشند. چقدر خداي سبحان براي رشد انسانها، اولياء خود را به سختي مياندازد. «لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ» اگر اينطور بود که انبياء ثروت داشتند ديگر ابتلا معنا نداشت. «وَ بَطَلَ الْجَزَاء» جزاء بي معني بود. وحي بي اثر بود. «وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ الْمُبْتَلَيْنَ وَ لَا اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِينَ وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِيَهَا وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى» آنچنان انبياء با قناعت زندگي ميکردند، امام(ره) در يک خانهي سادهاي بود وقتي سران کشورها ميآمدند روي زمين مينشستند، حسينيهي امام گچ نداشت. امام به مسئولين ما فرموده بود: فکر نکنيد اگر تزئين کنيد، دل ديگران به سمت شما جذب ميشود. نه! اينطور نيست. آنها بالاتر از اين را دارند. وقتي وزير خارجه شوروي نزد امام مينشيند پايش ميلرزد و نميتواند خودش را کنترل کند. مرعوب عظمت وجودي امام ميشدند! حضرت امام ميخواست نشان بدهد، نظام ديپلماتيک تأثير گذار در انتقال ارزشها نيست.
شريعتي: حضرت موسي و حضرت هارون با عظمتي که دربار فرعون داشت هرگز احساس ترس نکردند؟
حاج آقاي عابديني: اصلا و ابداً، چون «ان معي ربّي» در وجود اينها شکل گرفته بود که خدا با ماست. قدرت و تشکيلات فرعون، اراده فرعون دست خداست. لذا اگر موسي کليم فرعون را از صحنه هستي پاک نکرد، علتش اين است که بايد هدايتگري با اختيار اين ابتلائات شکل بگيرد، لذا عصاي موسي که اژدها شد، فرعون را نبلعيد و فقط ترساند. جريان فرعون به عنوان يک نماد و مظهر زر و زور و تزوير رسوا شود تا دل مردم از اين فرهنگ پاک شود. لذا انبياء در طول تبليغشان دنبال اين نبودند که آن ستمگر را بکشند، دنبال اين بودند که فرهنگ ظلم را از بين ببرند. به تبع اين وقتي مردم قيام کردند، ظالم از بين ميرود. ظالم ميماند تا وقتي اين فرهنگ از بين برود. امام(ره) با انقلاب کاري کرد که نميخواست شاه از بين برود، در جنگ تحميلي نميخواست صدام کشته شود. قرار بر اين نيست، قرار بر اين است که مردم رشدي که نسبت به اين جريان پيدا ميکنند، ملت عراق و ايران هردو يک رشدي پيدا ميکنند و در اين رشد صدام هم رسوا ميشود و از بين ميرود. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيم» (بقره/256) ابتدا کفر به طاغوت است و کفر به طاغوت يعني فرهنگ طغيان بايد از بين برود. طاغوت را عنوان ميآورد. کفر به طاغوت يعني يک فرهنگ، ايمان بالله يعني يک فرهنگ. کاري که سيدالشهداء و همه انبياء کردند. سيدالشهداء همه قواي عالم در اختيارش بود، حضرت فرمود: نظام بايد با هدايتگري جلو برود.
تعبيري که موسي کليم دارد، «اذهب الي فرعون» به سمت فرعون و هامان و قارون، سه عنوان که فرعون مظهر زور، هامان مظهر تزوير، قارون مظهر زر! اين نگاه عيناً در جانب عظمت و کمالش موجود است و انبياء مظهر حقگويي بودند. در کنار اينکه انبياء مظهر حقگويي بودند استفاده از قدرت و به دست آوردن قدرت مقصود انبياء بود. تا به واسطهي ايجاد قدرت بتوانند قلوب را بهتر هدايت کنند. وقتي غنايم بدست ميآوردند، پيغمبر اکرم اين غنايم را در جهت تأليف قلوب به کار ميگرفت. پس اين حقيقت که ثروت خديجه(س) در راه تبليغ دين پيغمبر صرف شد، اصل پول و قدرت بد نيست، اصل فرهنگ بد نيست اگر اين در طريق هدايت به کار گرفته شد، حق است. اگر در طريق ظلم بود زر و زور و تزويري است که باطل و سبب سقوط است. فرهنگ قاروني، فرهنگ هاماني، نقش هامان در دستگاه خلافت فرعوني چيست، را خواهيم گفت. تعبيري که در ادامه اين آيات داشتيم «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي، هارُونَ أَخِي،اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي، وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي، كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً، وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً» (طه/29-34) بعثت موسي در ماه ذي القعده بود، آمدن به سوي فرعون در ابتداي ماه ذي الحجه بود و رفتنش به ديدن فرعون روز عيد قربان بود. احتجاج با سحره در روز غدير بود که يوم الزينه است. اينجا که ميفرمايد: هارون شريک من در امر شود، «وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» مرحوم علامه در الميزان يد بيضايي نشان دادند و اين خيلي زيباست. ميفرمايد: اين «وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» يعني چه؟ آيا اينکه به موسي کليم وحي ميشد، آيا هارون در اصل وحي شريک بود؟ نه، موسي(ع) در اينکه نبي باشد احتياج به کسي نداشت اما در اقامه دين و بيان دين و بيان عظمت دين در مقابل فرعونيان و در مقابل قوم خودباخته بني اسرائيل، نياز به شريک داشت. اقامه دين و تحمل اين بار را «وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» ميگويد. هارون را در پياده کردن، شريک من قرار بده. لذا هارون وحي موسي را ميشنيد. آنچه بر موسي وحي ميشد، هارون ميشنيد. همين نسبت ما به امام زمان خطاب ميکنيم «السلام عليک يا شريک القرآن» وقتي اميرالمؤمنين در جريان بعثت پيغمبر ناله شيطان را شنيد و از پيغمبر سؤال کرد اين ناله، ناله چيست؟ پيغمبر فرمود: «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِي» در روايتي که اميرالمؤمنين به پيغمبر ميفرمايد: همانطور که هارون با موسي «أشرکه في امري» تو هم «أشرکه في امري» آنچه من ميشنوم را ميشنوي و شريک من هستي. جريان اميرالمؤمنين عين جريان هارون و موسي است که دو ثقل هستند. اين شنيدن، شنيدن دائمي است و براي همه حضرات معصومين اين شريک قرآن بودن باقي و برقرار است و با اين نسبت همانطور که بارها تذکر داديم، ذکر جريان انبياء در قرآن براي اين است که وقتي اين قطعات کنار هم قرار ميگيرد نبوت و امامت و جريان معصومين و حقيقت محمديه (ص) را در کل آن نشان ميدهد. اين قطعهاي که اختصاص به جريان موسي و هارون دارد و جاي ديگر اين شراکت ذکر نشده ناظر به شراکتي است که اميرمؤمنان در نظام وجودي دين ختمي با پيغمبر اکرم دارد و اختصاص ويژهاي است که در موسي ايجاد شد تا اين آمادگي ايجاد کند براي آن چيزي که در دين ختمي ميخواهد محقق شود.
شريعتي: امروز صفحه 486 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.
«ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ «23» أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «24» وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ «25» وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ «26» وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ «27» وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ «28» وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ «29» وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ «30» وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»
ترجمه آيات: اين (فضل بزرگ) چيزى است كه خداوند به بندگانش، آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند بشارت مىدهد. (اى پيامبر! به مردم) بگو: من از شما بر اين (رسالت خود) هيچ مزدى جز مودّت نزديكانم را نمىخواهم و هركس كار نيكى انجام دهد، براى او در نيكويى آن مىافزاييم. همانا خداوند بسيار آمرزنده و قدردان است. آيا مىگويند (كه محمّد) بر خدا دروغى بسته است، پس اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مىنهد. خداوند باطل را محو و حقّ را با كلمات خويش استوار مىسازد همانا او به راز سينهها آگاه است. و اوست كه توبه را از بندگانش مىپذيرد و از گناهان در مىگذرد و هر چه را انجام مىدهيد مىداند. و (دعاى) كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام دادهاند اجابت مىكند و از فضل خويش بر آنان مىافزايد و براى كافران عذابى شديد است. و اگر خداوند براى بندگانش رزق را توسعه مىداد در زمين طغيان مىكردند ولكن آنچه را مىخواهد به اندازهاى (معيّن) نازل مىكند. زيرا كه او به بندگانش آگاه و بيناست. و اوست كه پس از نا اميدى مردم باران مىفرستد و رحمت خويش را گسترش مىدهد و اوست سَرور ستوده. و از نشانههاى قدرت او آفرينش آسمانها و زمين است و جنبندگانى كه در آن دو پراكندهاند و او هرگاه بخواهد بر گردآورى آنها تواناست. و آنچه از مصيبت به شما رسد پس به خاطر دست آورد خودتان است و او از بسيارى (گناهانتان) در مىگذرد. و شما نمى توانيد (خدا) را در زمين به عجز آوريد (و از سلطه او خارج شويد) و براى شما از غير خداوند هيچ سرپرست و ياورى نيست.
شريعتي: نکات پاياني حاج آقاي عابديني را بشنويم.
حاج آقاي عابديني: هر پولي که پرداخت کردند براي قرباني به هر مقداري که سعه داشتند يک روح جمعي ايجاد شده که يک اثر جمعي دارد و هرکسي در هر جايي از اين گوشت استفاده کند يک گشايش برايش ايجاد شود، تمام کساني که کمک کردند اثر وجودي آن حال براي اينها ايجاد ميشود، لذا در کارهاي عمومي سعي کنيم خودمان را دخيل کنيم. حتي براي کساني که نتوانستند ولي حسرت کمک کردن در دلشان ايجاد شده، همين حسرت اثر گذار است. لذا اين ايام که ايام غديريه هست را قدر بدانيم و از جذبههاي علوي استفاده کنيم.
شريعتي: در ايام عيد غدير به همت و همراهي دوستان عزيز، از امروز غدير در آينهي شعر معاصر و اشعار علوي شاعران جوان کشورمان را در برنامه خواهيم شنيد که حسن ختام برنامه ما خواهد بود. امروز جناب احمد علوي عزيز براي ما شعر خواهند خواند.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;