بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 17-12- 98
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اين حرفها حساب و کتابش به دست توست *** از چشم تر مپرس، جوابش به دست توست
دل را به جبر اهل نظر ميکني ولي *** خوب است اختيار ثوابش به دست توست
سر ميکشد خمار نجف در خيال من *** از سرکشي چه باک شرابش به دست توست
آوار ميکني دو جهان را به ميل خويش *** آباد آنکه چشم خرابش به دست توست
آن سفرهاي که حضرت حق باز کرده است *** نانش به دست فاطمه، آبش به دست توست
«الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين» سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و نازنينمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعل پشت و پناه شما باشد. عيد ميلاد با سعات اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب را تبريک ميگويم. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان و شنوندگان عزيز هم عرض سلام دارم. ولادت با سعادت اميرالمؤمنين را تبريک ميگويم، آن وصي آخريني که همه هستي از ابتدا تا انتها به يمن وجود او کمک ميشد. همه اينها با توجه به او امداد ميشدند و هنوز شناخت اميرالمؤمنين در دنيا براي ما امکان پذير نميشود. انشاءالله باب آخرت براي ما باز شود، اميرالمؤمنين(ع) هستياش آنجا معلوم ميشود که چه اثري در نظام وجود از ابتدا تا آن روز داشته، همانطور که پيغمبر فرمود: من وصي بودم هنوز آدمي زاده نشده بود که همه انبياء سرّاً و جهراً حضور داشتند. سرّاً با انبياي گذشته و جهراً با نبي ختمي. انشاءالله اين ولادت و اين جذبه الهيه در اين مملکت ما، انشاءالله همه هستي آثار خودش را بگذارد، يکي از آثارش اين باشد که اين بيماري به يمن برکت وجود اميرالمؤمنين ريشهکن شود.
شريعتي: انشاءالله اين شرايط را هم با عافيت پشت سر بگذاريم. قصه حضرت موسي(ع) را ميگفتيم، چه خوب گفت:
دل من در سبدي عشق به نيل تو سپرد *** نگهش دار به موسي شدنش ميارزد
حاج آقاي عابديني: بسم الله الرحمن الرحيم، (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت اميرالمؤمنين اسم همه ما جزء ياران و سربازان و سرداران حضرت وليعصر نوشته شود. انشاءالله فرج ايشان زودتر محقق شود و ما از ادراک کنندگان فرج ايشان باشيم.
من اين جمله مقام معظم رهبري که توصيه و دستورالعملهايي براي مسئولين و مردم بود، اينکه رعايت آنچه مسئولين کشوري در بحث بهداشت ميگويند ضروري است. ثانياً ايشان فرمودند که هرچيزي کمک به سلامت جامعه و عدم شيوع اين بيماري کند، حسنه است. هرکسي در هرجايي هرطور کمک کند که جلوي اين بيماري گرفته شود، يک حسنه است و نقطه مقابلش هرچيزي به شيوع اين بيماري کمک کند سيئه است. هرکسي خانهاش بهترين جايي است که ميتواند اين بيماري را انتقال ندهد، و يا از کسي منتقل نشود. لذا موظف هستيم که در برابر سلامت خودمان و ديگران احساس مسئوليت کنيم. اين يک امر فقهي است. يک حکم شهروندي هم هست، يعني از جهت شهروندي هم شهروندي که حقوق شهروندي را رعايت نکند، هم از جهت الهي مؤاخذ است و هم از جهت حقوق شهروندي مؤاخذ است و بايد با او مقابله شود. لذا سعي کنيم از منظرهاي مختلفي بدانيم اين رعايت يک حسنه و عبادت است. انسان رعايت کند هم خودش سالم بماند و هم ديگران محفوظ بمانند.
در بحث موسي کليم(ع) بوديم که حضرت رشد کرد و در کاخ فرعوني است، با چه تدبير سختي کاري کرد که غذاي حرام و نجس آلوده نشود و منشأ غذايش سالم باشد که خيلي تدبير سختي بود. عبادات حضرت موسي هم خيلي عجيب بود يعني شايد از باب اينکه اين عبادات مخفي بود، خيلي نقل نشده چون در حالت تقيه کامل بود اما همان مقداري که آمده نشان ميدهد اولاً موسي کليم آنجايي که در کاخ مستقر بود براي خودش محل عبادت قرار داده بود، به طوري که هيچکس حق نداشت وارد شود به آنجايي که ايشان مستقر بود بدون اذن و اجازه، که بتواند آداب عبودي را درست انجام بدهد و در امن باشد تا بتواند با فراغت عبادت کند. نقل شده در بعضي کتب که سحرها به عنوان ورزش از قصر خارج ميشد و آنج عبادات ميکرد. نمازهاي شب، نماز 51 رکعت که جزء سنت حنيفيه ابراهيم بوده است، انبياي ما انجام ميدادند چون هنوز مبعوث به رسالت نشده بود. لذا دين حنيف را داشت، مقيد بود به آداب دين حنيف و آنها را انجام ميداد. حتي دارد قبلهي موسي کليم هم کعبه بود. ميدانيد کعبه تا حدود دوران حضرت سليمان و داود کعبه قبله بود و بعد در آن دوران که بيت المقدس ساخته ميشود و آباد ميشود، چون يکبار بيت المقدس در زمان ابراهيم خليل پس از کعبه ساخته شد اما قبله کعبه بود. پس از آن دوران قبله از جهت انبياء به بيت المقدس منتقل ميشود که يکي از تدابير الهي است که باعث شد يهوديها در طول تاريخ نسبت به کعبه بي اعتناتر شوند. تا آن ظرفيتي که قرار است در آخرالزمان محقق شود از گزند آنها در امان بيشتري باشد. و الا اگر ميخواستند قبله همانجا باشد، اين حال تهاجمي اينها و توجه اينها باعث ميشد کار سختتر شود. خداي سبحان همه اينها را با يک نقشه محقق ميکند.
ما در دوراني هستيم که موسي کليم رشد کرده و در شهر ميآيد و يک شبکه ارتباطي را در دستگاه خلافت ايجاد کرده تا براي مستضعفين گشايشهايي ايجاد شود در عين اينکه موظف به تقيه بودند. يعني حق نداشتند آشکار کنند عقايد خودشان را از جهت الهي، چون يک ذخيره قرار بود بشود که اين ذخيره بايد به موقع آشکار ميشد لذا با تقيه و به قدري که ميشد رسيدگي داشتند و بعضي به موسي کليم ايمان آورده بودند. ارتباط داشتند با طبقات مختلفي از اهل ايمان، موسي کليم در شهر ميآمد و به مردم رسيدگي ميکرد. به طوري که اينقدر موسي محبوب بين مستضعفين بود، هرکسي احساس ميکرد متانت و وقار موسي، مهرباني موسي، موسي را فرزند فرعون ميشناختند، موسي بن فرعون ميدانستند. قرار بود فرعون آينده باشد، در عين اينکه فرزند فرعون بود و دستش باز بود بايد طوري رسيدگي ميکرد که تمام قبطيهاي درباري غير از آسيه و فرعون و بعضي از مؤمنيني که در دربار فرعون بودند، اغلب دستگاه خلافت با روش موسي مخالف بودند. دائماً نزد فرعون بدگويي ميکردند. فرعون از اينکه ميديد روابط موسي با مردم خوب است، آسيبي به حاکميت اينها نزده بلکه ديده بود که حاکميت او به واسطه علاقه مردم به فرعون آينده و پسر او، ميديد همين باعث استحکام حاکميتش شده حتي موسي کليم قوانيني را وضع کرد که ساعت کار براي کارگرها استراحت، غذا براي مستضعفين طوري باشد که گشايش شود. ولي کم کم ديدند حتي نتيجه کار برايشان بيشتر شده است. لذا عدهاي از اين طريق ميپسنديدند. با اينکه موسي را دوست نداشتند، فرعون هم ميپسنديد، اما با اينکه ديد حاکميت ک خرده ثباتش بيشتر شده با ارتباطات موسي لذا خيلي از شايعات که نزد او ميکردند اعتنا نميکرد و ميگفت: کاري نکنيم. در اين وضعيتي که موسي تحت مراقبت است، عدهاي هم کينه شديد نسبت به او پيدا کردند. حتي تا جايي که نقل شده چون موسي بدون محافظ در شهر ميرفت، برايش تله گذاشته بودند که او را بکشند.
حضرت موسي تا حدود سي سالگي نزد فرعون بود، سي سال آنجا زندگي کرد. يک نبي الهي مجبور باشد در کاخي که نسبت به مردم ظالم هستند باشد و زندگي کند، تقيه کند و ظلم نکند، اما مأمور باشد که بماند. موسي کليمي که اينقدر ظلم ستيز است در دربار فرعوني که زنها را به بيگاري کشيدند، چقدر سخت است. خدا فرمود: بايد اينجا باشي و نبايد جدا شوي. تو نبايد آغازگر باشي، بايد مردم به بلوغي برسند، آن بلوغ وقتي است که ميتواني با سختي بسازي. در سالهايي که فشار کشتن فرزندان بود، هنوز قطع نشده چون هنوز منتظر منجي هستن از اين طرف بين بني اسرائيل هم اين پيچيده، فرعونيها ميبينند بني اسرائيل و مستضعفين يک حال ديگري پيدا کردند و احساس ميکنند ظهور منجي نزديک است. بخاطر اين جسور شدند. در روابط بين اين دو دسته حاکمان ظالم با مستضعفان مظلوم رابطهها تغيير کرده است. گاهي سرپيچي و گاهي مقابله ميکنند. گاهي وعده ميدهند، لذا اگر فلان شد، منجي ما آمد ما با شما چه خواهيم کرد. قطعاً در شرايطي که ظالمين احساس خطر ميکردند و قرار بود منجي بيايد، از آن طرف بني اسرائيل با کارهايي که کردند، منجي گرايي درونشان شديدتر شد و پچ پچهايشان بيشتر شد حتي سران بني اسرائيل با همديگر جلسات مخفي داشتند. در رابطه با منجي چه کنيم.
در اين صحنه خشونت اوج ميگيرد، چرا؟ از يک طرف ميخواهند اينها مطيع باشند، اينها احساس يک پشتوانهاي ميکنند، يک اميد جديدي برايشان ايجاد شده، حالت عبوديت محض نسبت به فرعونيها نميدهند. از آن طرف آنها عادت کرده بودند و ترس از اينکه اين حالت شديدتر شود، پرخاشگريشان شديدتر ميشود. لذا تنازع و تعارض بين اين دو طايفه دوراني است که شدت پيدا کرده است. موسي کليم در اين دوره که همه منتظر يک فرصت بودند که بتوانند مچ طرف را بگيرند، هامان که وزير فرعون بود تقريباً يقين داشت موسي منجي است اما نميتوانست يقين خود را به فرعون بفهماند. وقتي ريش فرعون را در کودکي گرفت، هامان گفت: اين بچه همان است که باعث ذلت تو ميشود. در اين وضعيت با همه مراقبتها که براي موسي گذاشتند، موسي ميخواهد خدمت کند و دائماً مراقب مظلومين باشد. به طوري که اگر موسي وارد شهر ميشد، هيچ کدام از قبطيان که از فرعونيان بودند جرأت نميکردند در حالتي که موسي هست، تعرضي به مستضعفين داشته باشند. جذبه وجودي موسي و برخوردش و اعتراضش به عنوان فرزند فرعون، کسي است که آينده فرعون مملکت است. لذا با اقدامش وارد ميشد و نميگذاشت، همين باعث شده بود فرعونيها نسبت به موسي حالت تندي شديد پيدا کنند. بارها بحث ترور داشتند. لذا از آيه 14 سوره قصص ميفرمايد: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ» وقتي به اوج شدت از جهت وجودي رسيد، بعضي ميگويند: هجده سالگي بود. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى» (قصص/14) حالت خيلي قدرت تفکري است، بلغ اشُدَّه، قدرت بدني است. استوي، قدرت تفکري است. بلوغ جسمي و بلوغ فکري، از فرماندهان اصلي دوران بود. قوي و رشيد بود. وقتي به اين مرتبه از کمال رسيد،«آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً» ما به او حکم و علم را در همين دوراني داديم که نزد فرعون است.
در قرآن سه بار حکم و علم آمده است. حکم قدرت فهم است و علم دانستن است، يعني قدرت فهم مقدم بر دانستن است. قدرت فهم يعني استعداد خوب فهميدن، بتواني مسائل را به هم مرتبط کني. ميفرمايد: بهترين قدرت را در فهم به او داديم. لذا موسي در دوراني که نزد فرعون بود، قاضي هم بود و هارون در اين قضاوت کمکش ميکرد. وقتي موسي کليم از مدين برميگردد بين بني اسرائيل قاضي بود و رسول بود، اينجا به عنوان يک جنگاور بود. به عنوان يک فرزند فرعون بود. در عين حال از بس از جهت فهم و انتقال قوي بود، مردم او را به عنوان قاضي ميپسندند، «وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» اين زيبايي قرآن است. اختصاصي به موسي کليم نداشت. هرکس اهل احسان و نيکوکاري باشد، ما به او حکم و علم ميدهيم و اين سنت ماست. اگر با اين سنت کسي امروز احسان داشته باشد، بعضي صحنهها، صحنه بروز احسان است. آنجايي که سختي زياد ميشود صحنه بروز احسان شديدتر اثر ميگذارد. يک موقع شرايط عادي است، احسان خوب است اما احساني که اضطرار عدهاي را برطرف کند گاهي راحت نيست. اينجا مستضعفين در اوج اضطرار بودند. موسي آمد اضطرار اينها را برطرف کرد. امروز در اين شرايطي که پيش آمده خيليها در حال اضطرار هستند، اگر کسي بيايد اضطرار بيشتري روي دوش اينها بار کند، احتکار کند، شايعه پراکني کند، اخبار غلط پخش کند. جو رواني ناسالم ايجاد کند، گره روي گره ايجاد کند، قطعاً مقابله خداي سبحان حالت عادي نيست. همانطور که در احسانش اشد در جزا و جزاي بالاتر است، در نظام آنجايي که مردم را در حالت اضطرار گذاشتند، کسي فشار بيشتر بياورد، خداي سبحان قطعاً با حالت عادي برخورد نميکند. خيلي جرأت ميخواهد که کسي با عباد الله، بندگان خدا شوخي کند. خدا خيلي نسبت به بندگانش غيور است. حواسمان باشد هرطور ميتوانيم باري برداريم و آرامش ايجاد کنيم. راهي براي تسهيل اين بار ايجاد کنيم.
«وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها» (قصص/15) موسي کليم در وقت شلوغي نميتوانست بيايد، چرا؟ تحت مراقبت قرار گرفته بود. لذا تعبير اين است که وارد شهر شد، قصرهاي فرعونيها داخل شهر نبود. موسي کليم در بين مردم ميآمد، اما چون تحت مراقبت فرعونيها بود، هم از جهت اينکه براي او تله گذاشته بودند تا ترورش کنند. «وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ» طوري که متوجه نشود. بي سر و صدا، سر زده، اين سنت است. مسئول ما بايد ياد بگيرد، سر زده برود. «فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ» قبطيها فشار را بيشتر کرده بودند و اينها زير بار نميرفتند. نزاعها بيشتر شد. حتي بعضي نقل کردند اين شخص سامري بود، اينجاست که «هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ» معلوم ميشود موسي کليم به اينها نزديک بود.
موسي کليم با اينکه هنوز به عنوان فرزند فرعون مطرح است ولي مريد و پيرو دارد. «من شيعته» از حالا در روابط سري ارتباطاتي برقرار شده و اينها موسي را پذيرفتند. روش و مدل زندگياش طوري بود که زيباست، اين از دشمنانش است، يعني دشمن اين سيره و روش و منش، ميگويند: خباز فرعون بود و نانوا بود و نسبت فاميلي هم داشت و فرعون او را دوست داشت. تا موسي را ديد «فَاسْتَغاثَهُ» صدايش را بلند کرد، «الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى» موسي با دست به سينه آن قبطي زد. اما قدرتمندي موسي به حدي بود که ضربه همانا و افتادن شخص همانا، «فَقَضى عَلَيْهِ» اين مرد، «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» موسي فرمود: اين کار شما که نزاع کرديد، موظف به تقيه بوديد. اين جنگ و گريز شما، اين دعواي شما کار شيطاني است.
روايت است که مأمون نزد امام رضا رفت، آنجا آنچه از آيات قرآن که در رابطه با انبياء است، آنجايي که بعضي از انبياء خطاهايي مرتکب شدند مثل آدم که از شجره منعيه خورد، يا اينجا که ضمير «هذا» را به کار حضرت موسي ميزدند. از امام رضا سؤال ميکند، امام رضا يکي يکي جواب ميدهد از جمله اينجا، انبياء هيچ خطايي در زندگيشان محقق نميشود و تحت حفظ الهي کار که ميکنند متقن است و ردخور ندارد. «إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ» شيطان دشمن مضل است، او هم گمراه کننده مبين آشکار است. اگر کسي آنجايي که آشکار است اعتنا نکرد، يک جايي هم مرتکب ميشود نميفهمد. هيچگاه شيطان انسان را گول نميزند مگر اينکه در ابتداي گول زدنش انحرافي که ميخواهد ايجاد کند آشکار بوده است. گاهي ميفهمد بد است اما ميگويد: اين چيزي نيست. وقتي به سمت بي نهايت ميرود ديگر ادامه پيدا ميکند به جايي ميرسد که آدم ميبيند با همه حق مقابل است. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ» (روم/10) در مقابل تمام حقيقت خدا ميايستد.
موسي کليم دارد اين عمل را تبيين ميکند. شخص مقابل تنها مخاطب نيست، اما دارد ميگويد که اين کاري که شروع کردي و ادامه پيدا کرد و به اينجا کشيد و به قتل اين منجر شد، «قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي» (قصص/16) من ظلم به نفس خودم کردم. چرا ظلم کردم؟ تعبير اين است که وقتي موسي کليم بايد صبر ميکرد تا اين جريان يک قدري با آن نظام فرعون که موسي داشت نفوذش را راسخ ميکرد، جلو برود. يک نگاه عادي اين است که موسي بايد صبر ميکرد و با اين درگير نميشد، منتهي آيا گناهي براي موسي کليم ايجاد شده؟ نه. در روايت دارد خداي سبحان خطاب ميکند، موسي اين شخصي که تو کشتي، لحظهاي اعتقاد به خدا در وجودش راه پيدا نميکرد. اگر کسي بود که لحظهاي اعتقاد به خدا در وجودش راه پيدا کرده بود تو را نميبخشيدم. تو کسي را کشتي که قطعاً حکمش قتل بود. حتي در بعضي نقلها دارد اين شخص کسي بود که بسياري از کودکان را او کشته بود.
ظلم به نفس اين است که خدايا از حال به بعد کارم سخت شد. ديگر من شناخته شدم، ظلمتُ نفسي به اين عنوان است نه اينکه گناه مرتکب شدم. «ظلمتُ نفسي فَاغْفِرْ لِي» خدايا بيامرز. بيامرز يعني چه؟ يعني خدايا آثار نامطلوب اين را بر من بپوشان. غفران پوشاندن است، منتهي وقتي نسبت به خداي سبحان گناه ميکند، از خدا ميخواهيم خدايا بپوشان. اما وقتي نظام اجتماعي ميشود، ميگويد: الآن با اين شرايط اين مسأله طوري شده که من آزادي که داشتم نميتوانم. خدا هم پوشاند، لذا اينها بر موسي قدرت پيدا نکردند، «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» خداي سبحان هست که هر پوشانندگي دست اوست. خدايا حتي اگر ما کوتاهي کرده بوديم در انجام وظايفمان نسبت به جامعه و اجتماع مؤمنين، خدايا با اين حال تو ميتواني اين را بپوشاني و بر ما صدمه وارد نشود. اين مريضي بر ما رفع درجه باشد و ما را به مرتبه بالاتر برساند. اما اگر موقعي براي ما عقاب معاصي باشد، خدايا تو بيامرز. خدايا اگر ما کوتاهي داريم ما را به اين آسيب مبتلا نکن و بيامرز و قدرت بده جبران کنيم.
حضرت فاطمه بنت اسد،پيغمبر ايشان را به عنوان مادر خطاب کردند. اين افتخاري برايشان است که پيغمبر ايشان را مادر خطاب کردند. فاطمه بنت اسد کسي است که وقتي از هشت سالگي در خانه اينها قرار گرفت، پيامبر فرمود: غذاي خودش و حتي از غذاي بچههايش ميزد و براي من بهترين را قرار ميداد، از بچههاي خودش به من بهتر رسيدگي ميکرد. جزء چند مسلمان اولي بود که به پيامبر ايمان آوردند، در آن جريان سخت ايمان داشتند. از جمله يکي از جريانها اين است که فاطمه بنت اسد در حالي که وضع حملش نزديک شد، کنار کعبه آمد و عرض کرد: خدايا من به تمام پيغمبران تو ايمان دارم، اين درد را براي من ساده قرار بده. ديوار شکافته شد و فاطمه بنت اسد وارد کعبه شد و وضع حمل در کعبه قبله عالم ايجاد شد. اين حقيقت ساده نيست.
شريعتي: امروز قرائت صفحه 339 قرار روزانه ماست. حسن ختام برنامه امروز صحبتهاي حاج آقاي ماندگاري را ميشنويم. در دور دوم طرح قرباني هم سيصد گوسفند ديگر به نيت سلامتي همه مردم و عافيتشان انجام شد که انشاءالله همه مشمول برکات اين قرباني شويم.
حاج آقاي ماندگاري: من اعتقاد دارم که خداي متعال که در قرآن وعده داده است «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» هرکس اهل تقوا باشد خدا گشايش در مشکلات بر او ايجاد ميکند، از آن طرف فرمودند: «البلاء للولاء» هرکس در اين دهر مقربتر است، جام بلا بيشترش ميدهند! دو نوع گشايش در ابتلائات هست يکي اينکه گره کار را باز کنند و يکي گره روح را باز کنند. به حضرت موسي گفته شد اين دعا را بخوان «رب اشرح لي صدري» بنده احساس کردم سيره معصومين هم اين باشد که بگوييم: اگر مصلحت اين است گره باز شود. توسل کنيم و تلاش کنيم، اگر مصلحت نيست که گره باز شود، گره روح ما را باز کنيد و ظرفيت ما را زياد کنيد. گاهي دوستان ميگويند: «امن يجيب» بخوانيد گره باز شود. به دوستان ميگويم: حواستان باشد حضرت زينب(س) براي مريضي مادر بزرگوارش «امن يجيب» خواندند ولي حضرت زهرا از دنيا رفتند. چون امر را واگذار به خدا کرده بودند، تکليف ما اين است که توسل داشته باشيم، خصوصاً به امام حسين و علي اصغر(ع)، ولي از اين طرف هم واگذار کنيم به خدا اگر مصلحت اين است که ما در اين امتحان رشد کنيم، تسليم باشيم. اگر روح تسليم در ما رشد بکند در کنار توبه و استغفار و مراقبتها، يک آرامش قشنگي در جامعه ما بدست ميآيد. انشاءالله خداوند همه بيماران را لباس عافيت بپوشاند و اين بلا را از سر همه بشريت دور بگرداند.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم” دیدگاه میگذارید;