بسم الله الرحمن الرحیم
امام زمان ع در توحید ولایی دوران ظهور، مظهر «هو معکم أینما کنتم» با انسان ها هستند
انسان کامل رابطه اش با انسان ها و موجودات، رابطه حقیقت «لا بشرط» با تعینات «بشرط شئ» است. امام «حقیقت مطلق» و «مَنِ عالی» حاضر و ناظر بر تمام انسان ها هستند که رابطه شان با همه علی السوا است، اما انسان ها به میزان ایمان و ارتباط قلبی با امام و عمل به اوامر الهی، قرب و نزدیکی و شهود نسبت به محضریت امام می یابند و «حبّ ذات» آنها اولا به «مَنِ عالی» و «حقیقتِ مطلق الروح» در جانشان تعلق میگیرد که همه حیات و کمالات و حُسن و زیبایی های این وجود اولا از آن «خودِ عالی و روح الهی» سرچشمه میگیرد که «وجه الله اعظم» و «نور مطلق الهی» است. محبّت در دایره ای به وسعت روح الهی میشود، که به تمام تشعشعات و انوار امام در اهل ایمان و عالم هستی تا مرتبه خزائن الهی به شدّت و عمق و وسعت بینهایت محبت می یابد. امام، آن «منِ عالی» همه انسانها و موجودات، که در دوران ظهور، این ارتباط با او ادراک میشود.
قرار است در دوران ظهور این مشهود که همه انسان ها و عالم هستی، شئونِ وجودیِ یک واحد هستند که او انسان کامل و امام معصوم (علیه السلام) است، و تا این یکتاییِ دوران ظهور در «توحید ولایی» محقق نشود ورود به «توحید الهی» در قیامت محقق نمیشود. در دوران ظهور همه «مَنِ عالیِ» خود را او بدانند و حبِ ذاتشان به اوست و تابع محض او و به منزله بدنِ مطیعِ او بشوند که تا امر از «مَنِ عالی و روح الهی» صادر میشود، به محض امر (کُن) تحقق در دایره اهل ایمان محقق میشود (فیکون)، و هیچ فاصله ای نیست در ارتباط با کمالاتِ الهیِ ظاهر در امام و ظهورِ آنها در تمامِ شئون امام.
اینطور عصمت و طهارت و علمِ مطلق امام در تمامِ صحنه های ظهورِ ایشان در شئون ایشان ظاهر میشود. عملِ مؤمنان هم در رتبه روح الهی امام محقق میشود، نه در رتبه بدن و حالت نازله مؤمنان. چون اطاعت خالص بهمراه معرفت ناب به امام، ارزش عمل را مطابق روح میکند، که هرچقدر این اطاعتِ مؤمنان (بمانند بدنِ امام) بالاتر رود، ارزش عمل و اتصالش به روح امام بالاتر میرود.
این اطاعت و ارتباط و اتصال با وجود امام هرچقدر بالاتر باشد و در دامنه وجودی امام بالاتر بروند، این تجلی اش در بهشت قیامتی بصورت احساس همجواری با امام بصورت درک عمیقتر احاطه و معیت امام محقق میشود.
هر اطاعت امر نسبت به امام یک مرتبه قرب است به آن «مَنِ عالی و گسترده انسان»
در زمان ظهور همه مراتب قرب محقق است. و دیده میشود. هر اطاعت امر نسبت به امام یک مرتبه قرب است. و یک مرتبه شدت محبت را ایجاد میکند.در زمان ظهور این آشکار میشود که در مدارج وجود امام با هر اطاعتی دارد بالا میرود. یعنی امام دامنه وجودی دارد، از نازلترین تا عالی ترین را شامل میشود .مومنان در دامنه وجود امام دارند بالا میروند که همان صراط است. امام صراط است. دامنه وجود میشود صراط. من عمدا این ها را به زبان های مختلف تاکید میکنم.
اولا شناخت امام به این نگاه که «من عالی انسان» است، ثانیا «من گسترده» است که همه هستی را فرا گرفته است، ثالثا این رابطه از درون است نه از بیرون، این اشراف از درون و سیرانفسی محقق میشود، نه اینکه رابطه با امام از بیرون دیده بشود. هرچقدر این تاکید بشود تا ذهن ما کشیده بشود مثل فنر تا این را بگیرد به خودش، لذا باید با زبان های مختلفی که در روایات آمده است باید این مسئله را گسترده و پهن کرد. این در بهشت میشود جوار. در بهشت میگویند مومنان هم جوارند با حضرات. همه همسایه هستند. در عالم دنیا همسایگی دیوار به دیوار بودن است. اما در بهشت جوار به نحو احاطه و محیط و محاط. یعنی هرچقدر این در نظام اطاعت قوی تر شده باشد، شباهت بیشتر شده باشد، امام نما تر است. جوارش بیشتر است. رابطه اش قوی تر است، بهره مندی اش هم در آنجا بالاتر است. پس اطاعت در اینجا نزدیک شدن است، در دامنه امام بالاتر رفتن است، در قیامت همسایگی است.
مراتب درک معیت امام
امام در معیّتش با موجوداتِ هستی، یک «معیت تکوینی» دارد که افاضه حیات تکوینی و کمالات رزق حیات آنها از کانال وجود ایشان است، مظهر این معیت الهی که میفرماید: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير». با انسان های مؤمن و پاک یک «معیت تشریفیه» دارند که شهود نصرت و امداد و کرامت و عنایت و ولایت است، مظهر این معیت الهی که میفرماید: «لا تَخافا إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» و «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين». و با انسان های کافر و معاند یک «معیت عِقاب» دارند که عقوبت و عذاب و جزای ظلمت ها و دشمنی های آنها بهنگام دشمنی شان با خدا و مؤمنان است، مظهر این معیت الهی که میفرماید: «وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطا».
خلق و رشد و مرگ و حیات برزخی و قیامتی همه موجودات در دامنه وجود امام است
اگر این باور شکل گرفت آن موقع انسان مییابد که اصلا تولدش، زندگی اش فحرکتش وفاتش در دامنه وجود امام شکل میگیرد. خیلی زیبا میشود. بچه ای که میبیند متولد شده است، مگر نمیگوییم ارادة الرب فی مقادیر الامور تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم. اگر همه این ها به اذن است، همه این ها در دایره وجود او دارد شکل میگیرد که سعه دارد. با این نگاه، تولدش، رشدش، بلوغش، کمالش توفی اش، وفاتش که میگوییم توفی اش از طرف دیگر، حیات برزخی اشت و حیات بعد حیاتش. آن حقیقت آن وجه اللهی است که «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» و «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام»، آن وجه رب باقی است. همه حدود اشیاء ریخته میشوند. آنچه باقی میماند رابطه وجه رب در آنها است. تعبیر هم خیلی زیباست که «و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام». «ذو الجلال و الاکرام» صفت وجه است. آن حقیقت «وجه رب» ذو الجلال و الاکرام است. علاوه بر اینکه در آیه دیگر داریم «رب» ذو الجلال و الاکرام است، اینجا میفرماید «وجه او» هم ذو الجلال و الاکرام است. وجه خدا نمایش تمام اسماء جمالیه (ذو الاکرام) و اسماء جلالیه (ذو الجلال) را دارد. [کما اینکه در روایتی هم از امام باقر (علیه السلام) میفرمایند: «فَيَقُول اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:«تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» فَنَحْنُ جَلَالُ اللَّهِ وَ كَرَامَتُهُ الَّتِي أَكْرَمَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْعِبَادَ بِطَاعَتِنَا»]
سنت یوسفی و سنن انبیاء الهی همه به تمامه در امام زمان (عج)
امام زمان عج همه سنن انبیاء در وجود مبارکشان جمع است و همه سنن انبیاء به دست ایشان به کار گرفته میشود. موزه نیست که این ها جمع شده باشد در آنجا که این هم عصای موسی است، آن هم حجر موسی است، این هم خاتم سلیمان است، این هم نفس عیسی است. همه این ها در دست حضرت هست و همان کاری را میکند که برای آن ها میکرد بلکه اشدش. لذا دارد که وقتی حرکت میکند حضرت با لشگر، کسی زاد و توشه برندارد. حجر موسی همراه حضرت است، آن حجر غذا و آب تمام لشگر را فراهم میکند. همان کاری که برای موسی داشت. یا در ارتباط با عصای موسی کهیئته الاولی پیش حضرت هست. عصای موسی عصایی نبود که خشکیده باشد. این چوب سبز است. این ها هم جزء مباحث زیباست در جای خودش. از جمله سنت هایی که پیش حضرت است سنت یوسفی است که سنت یوسفی این است که وقتی حضرت یوسف علیه السلام بعد از اینکه مدتها برادران با او ارتباط اشتند، میرفتند و میآمدند ولی به عنوان عزیز مصر میشناسد «انک لأنت یوسف؟» یعنی یوسف را به حقیقت وجودش اسمش را یافتند که این یوسف است. آنجا دارد که وقتی حضرت ظهور میکنند هم فرد صالح و هم فرد طالح (بدکار) او را میشناسد: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع لَمْ يَقُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ الرَّحْمَنِ إِلَّا عَرَفَهُ صَالِحٌ هُوَ أَمْ طَالِحٌ لِأَنَّ فِيهِ آيَةً لِلْمُتَوَسِّمِينَ وَ هِيَ بِسَبِيلٍ مُقِيمٍ». همه افراد میبینند که این را میشناختن از قبل. چه صالح بودند و چه طالح بودند. خوب ها و بد ها وقتی حضرت ظهور میکنند میبینند که این را از قبل میشناختند و میدیدند. چگونه ممکن است این شناخت برای همه از قبل امکان پذیر بوده است اما نمیانستند او منتظَر است. دیده بودند او را، ارتباط داشتند.
ظهور شجره ولایت و توحید ولایی در قیامت، بصورت شجره طوبی، که ریشه و ساقه اش در خانه مقام ولایت است، و شاخه های آن در خانه های مؤمنین
این از آن نکات زیبایی است در همین نگاه که عمل صالح، همه اعمال صالح همه دارند او را نشان میدهند. در رابطه با شجره طوبی که روایات متعددی داریم، شاید بیش از 60 روایت بالصراحه در مورد شجره طوبی داریم، گاهی شجره طیبه و … آمده است. این روایات ناظر به این هستند که حقیقت شجره طوبی درخت ولایت است. شاخه های این درخت خوبا در خانه های مومنین پراکنده است که هر کسی به هر عمل صالحی که چنگ میزند، مثلا به شجاعت به هر شاخه ای از شاخه های عمل صالح که چنگ میزند در روایت دارد که این به شاخه این درخت متصل شده است که این شاخه متصل است به تنه ولایت. پس ظهور ولایت است آن عمل صالح. هر عمل صالحی ظهور ولایت است و انسان را متصل میکند به ولایت. به شرطی که انکار نباشد. اگر انکار نباشد، اقرار و فهم ممکن است نباشد،ولی این شرط نیست. شرط تعالی اش است. شرط این است که انکار نباشد. کسی که انکار دارد که این متصل باشد، او البته عمل را انجام میدهد اما اتصالی ایجاد نمیشود. او شاخه افتاده این درخت است، شاخه قطع شده است. روایات شجره طوبی از بحث های عمیق است.
شجره خبیثه و شجره زقوم در نظام کفر بیان ارتباط و اتصال ولایت کفر میان سران و اتباعشان باهم است
در مقابل شجره طوبی در بهشت، شجره زقوم و چاه عمیق وَیل در جهنم است که تنه ولایت کفر است که در عمق زمین جهنم، در قعر چاه در آن صندوق که هفت نفر از اولین و آخر در آن قرار دارند. و دو نفری که دین ختمی را منحرف کردند. شجره زقوم است. این ها تقابل با هم دارد. یا تعبیر قرآن شجره خبیثه است در مقابل شجره طیبه. و شجره زقوم که ریشه در اصل جهنم دارند و شاخه های آن در خانه های جهنمیان و میوه های آن رئوس شیاطین است که در سوره صافات میفرماید: «أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمينَ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في أَصْلِ الْجَحيمِ (64) طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ (65)»
هر عمل صالح ارتباط با امام در مسیر توحید ولایی، و موجب ریختن حدود منیت هاست
با این نگاه همه اعمال صالح ارتباط با امام میشوند. لذا انسان در این نگاه از صبح که بلند میشود سلامی که میخواهد به اطرافش بکند ارتباطش با امام است. تا شب که میخواهد بخوابد ذکری میگوید و وضو میگیرد، ارتباط با امام است. این ارتباط هم از بیرون نیست. این امکان برای کسانی که در دوران غیبت هسند امکان پذیر است. این باور برایشان شکل بگیرد. لذا سنت یوسفی و فرج انفسی برای همه کسانی که در هر دوره ای هستند امکان پذیر است، اما تلالو کاملش در دوران ظهور است که هر عملی انسان صالح دارد انجام میدهد میبیند که ارتباط با امام است، و این عمل بقدر خلوصش عملِ امام است و موجب قرب به امام.
اگر کاری در تثبیت امامت و ولایت باشد اثر و ارزشش در بعضی روایات هزار برابر است، در بعضی روایات هزار هزار(میلیون) برابر است. این مقدار متفاوت است. یعنی هر دو دارند عمل صالح انجام میدهند، آن یکی هم مرتبط میشود با ولایت، اما اگر این فهم را نداشته باشد ارزش عملش این مقدار است. این سرعت رشد است و سرعت توحید است. این افراد میخواهند از توحید ولایی به توحید ربوبی برسند. توحید ربوبی بیچاره میکند انسان را تمام منیت های انسان ریخته بشود.
مباحث توحید با این نگاه حقیقت توحید یک حقیقت وجدانی میشد که همه هستی با هم مرتبطند همه هستی بدن برای یک حقیقت واحد هستند، ارتباط با هر جزئی از هستی ارتباط با امام میشود. در خفی ترین لایه های زندگی اش ارتباط با امام است. در علنی ترین کوچکترین بزرگترین در همه لایه های ارتباطی اش ارتباط با امام میشد.
آنجا تازه حضرت میخواهد ما را از توحید ولایی عبور بدهد به توحید الوهی. این ها صراطند. مقصد نیستند. صراط هستند. اما جایی هم از آن ها خالی نیست. اینطور نیست که اگر ابواب الهی هستند یا اگر نحن الصراط، یعنی یک جایی میرسد که ما میرسیم به مقصد که آنها نیستند. نه. مثل انا مدینة العلم و علی بابها، این باب گسترده شده در تمام شهر است، امکان ندارد که انسان در جا بماند. آن سعه وجودشان ست که غیر از این راهی نیست. راه اینجاست. اینجا هم همینطور است که انسان که همراه میشود صراط عین مقصد میشود و رساننده میشود.
امام زمان(عج)، وجهُ اللهی است که در آینه ایمان مؤمنان همان روی زیبای الهیش را عاشقانه تا ابد نظاره میکند
معشوقه یکیست لیک بنهاده به پیش / از بهر نظاره صد هزار آینه بیش
در هر یک از آن آینه ها بنموده / بر قدر صقالت و صفا صورتِ خویش
این همه آینه اند فقط. تعبیر به آینه از تعبیرات خیلی زیباست.
چون جمالش صدهزاران روی داشت / بود در هر روی دیداری دگر
این بیانی از توحید ولایی است.
خوبان اگر در آینه بینند روی خویش / خود را چو ما برای ابد مبتلا کنند
این هم از جناب فیض کاشانی خیلی لطیف است که امام زمان عاشق ماست. باور کنیم. چون ما داریم خودش را نشان میدهیم. به قدر ایمانی که داریم خودش را نشان میدهیم (که امام تجلّی تام مؤمن محض است، و «المؤمن مرآة المؤمن»).
«مَا الْتَقَى مُؤْمِنَانِ قَطُّ فَتَصَافَحَا إِلَّا كَانَ أَفْضَلُهُمَا إِيمَاناً أَشَدَّهُمَا حُبّاً لِصَاحِبِه»، حال، ایمان امام زمان ع چقدر از ما افضل است؟ به همان نسبت شوقش و علاقه اش به ما بیشتر از شوق و علاقه ما به اوست. یعنی عاشق ابدی این وجهی میشوند که از خودشان در آینه دیدهاند. چون روی خودشان است. وجه خودشان است.
«الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْوَاحِدِ إِذَا اشْتَكَى شَيْئاً مِنْهُ وَجَدَ أَلَمَ ذَلِكَ فِي سَائِرِ جَسَدِهِ لِأَنَّ أَرْوَاحَهُمْ مِنْ رُوحِ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»، شعاع خورشید به خورشید چقدر متصل است؟ روح مومن به خدا اتصالش اشد از اتصال شعاع خورشید به خورشید است. الروح با خدا هم همین نسبت را دارد.
در نظام خونی، چقدر شباهت در نظام هم خونی میان افراد یک خانواده هست و میتوانند تشخیص بدهند که چه کسی با چه کسی ارتباط خونی و وراثت ژنتیکی دارد. در نظام روح این نسبت به نحو اعلی و اشد موجود است. کسی که در آن نظام آشنا شده و نگاه میکند، کاملا تناسب ها و تشابه ها را میبیند به اشد وجه. لذا نظام روحی اشد اتصالا است، اشد شباهت است. لذا مومنین با هم در دوران برزخ، در وادی السلام هر روحی که از مومنین از دنیا میرود متصل میشود به یک شجره واحده. یعنی همه با هم شباهت دارند. چنانچه کفار و اشیاء در برهوت در یک شجره با هم جمع میشوند. مومنین شئون امامند، استقلالی ندارند. این کمال است. وجود نامتناهی دربرش بگیرد، آنجا محو باشد، کمال آن است. آنجا متمایز باشد کمال نیست. آنجا محو باشد کمال است. ان شاء الله خداوند سبحان این سنت یوسفی در شناخت امام زمان را به ما بچشاند و آن را در هر کمالی مشاهده بکنیم و غیبت از ما برداشته بشود.
اولین کسی باشید که برای “انسانشناسی قرآنی | جلسه 39” دیدگاه میگذارید;