بسم الله الرحمن الرحیم
ظهور و عروج، مسیر برگشت از هبوط
همانطور که تعلق به بدن و توقف در بدن هبوط را به دنبال داشت، همینطور هم عبور از تعلقات بدنی بسوی احکام روح موجب عروج و صعود خواهد بود. این هبوط و عروج، هم در سلوک فردی محقق میشود، و هم در سلوک اجتماعی در نوع انسانی که عروج و صعود عمومی در دوران ظهور محقق میشود.
از بین بردن قوای بدن قطعا مطلوب نیست، بلکه داشتن قوای بدن و در عین حال مغلوب آنها نبودن است، که با غلبه احکام روح بر بدن زندگی داشته باشد مطلوب است. روزه و احکامش در ماه رمضان هم برای همین است که سلطه تن ضعیف شده و غلبه احکام روح ایجاد شود و اسباب عروج و صعود ایجاد شود.
تغییر در دوران ظهور، به تغییر در عالم نیست، بلکه به تغییر ادراک است
همانطور که در قیامت چشم ها تیزبین شده و پرده غفلت از ادراک انسان ها کنار رفته و توجهشان متمرکز بر حقایق قیامتی شده و حضور آنها را می یابند، با اینکه قبلا هم آنها بوده اند و این بنده در غفلت بوده: « لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد» (ق 22)، همینطور هم در دوران ظهور، تغییر در ادراک انسان ها و تمرکز یافتن در ادراک ایجاد شده، و غفلت های سابق کنار میرود که موجب کشف حقایق و راه یافتن به جنبه وجه اللهی و نور الهی در عالم هستی میشود.
ظهور و قیامت، ورود به نگاه ملکوتی و توحیدی به اشیاء
هرچقدر که توجه به کثرات و پریشانی ها کمتر شده، و توجه و تمرکز از ظاهر محدود اشیاء به باطن توحیدی و نور الهی اشیاء منتقل شود، این میشود رؤیت ملکوت اشیاء و زمین و آسمانها که برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) محقق شده است: «وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنين» (انعام 75)، ولذا همه آنچه که در ایام الله ظهور و قیامت محقق میشود برای ایشان تحقق یافته است و احکام ملکوتی در زندگی دنیاییشان غلبه یافته است. ابراهیم (علیه السلام) با این نگاه قیامتی دیگر می یابد این خورشید نیست که نور میدهد و آب نیست که سیراب میکند و غذا نیست که رفع گرسنگی میکند، بلکه همه اسباب مقهور هستند در برابر اراده الهی که در همه صحنه ها می یابد که سبب قاهر و امر غالب خدای سبحان است که در صحنه ظهور دارد، آب مینوشد و خدا را سیراب کننده می یابد، غذا میخورد و خدا را مُطعِم و رفع کننده گرسنگیش میداند، دارو میخورد و خدا را شافی خود میداند، در عین اینکه کثرات هستند همه واصل و رساننده او به حس حضور خدا هستند و حد هیچکدام حاجب و مانع رؤیت ملکوتی او نیستند: «وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ (شعراء 79و80)».
دنیای خارج و آخرت با هم تعارضی ندارند، بلکه نگاه دنیایی تعارض با نگاه آخرتی دارد
با اینکه به ظاهر دنیای خارجی برپا هست، ولی قیامت ایشان هم برپاست (الان قیامتی قائم). بنابر این بین تحقق خارجی دنیا و قیامت (و ظهور و آخرت) تعارضی نیست، بلکه تعارض بین «نگاه دنیایی» با «نگاه آخرتی و قیامتی» است. بنابر این ایجاد نگاه قیامتی و تحقق ظهور فردی و اجتماعی موکول به از بین رفتن دنیای خارجی نیست، بلکه باید نگاه محدود دنیوی و حجاب ادراکی کنار رود.
رابطه وهمی من با دنیا فانی میشود، آن نگاه مشغول کننده ای که مزاحم ادراکات بالاتر بود، آن «نگاه محدود» فانی میشود، تا «نگاه نامحدود قیامتی» تحقق یابد. این ولایتِ شیطان است که وهم حاکم بر نگاه باشد، که برای مؤمنین این نگاه وهمی و شیطانی برچیده شده، و از تاثیر ولایت شیطان و نگاه مستقل دیدن سببیت اشیاء خارج میشوند. این حقیقتِ یوم القیامت و مرتبه ای از آن در یوم الظهور است، که توحید خدای سبحان و همه کاره بودن خدا در دست الهی را در عالم هستی بارز و آشکار می بینند، و نگاه وهمی و رابطه های توهمی دنیوی و سراب بودن آن نگاه برچیده میشود.
ولذا هیچکسی محروم از تحقق ظهور نیست که در خارج تغییراتی ایجاد شود، بلکه فرج شخصی با تغییرات درونی او تحقق یافتنی است. این قاعده نشان میدهد که راه ارتباط با حضرت ولیّ عصر باز است، و هیچ کسی در هیچ دوره ای از آن ارتباط محروم نیست. این با ظهور انفسی و فرج شخصی محقق میشود، و تقدم و تأخر امر ظهور آفاقی و فرج عمومی برای او به لحاظ فردیش فرقی نمیکند، چون با معرفت به این امر ظهورش تحقق یافته است.
دوران حضور حضرات معصومین (علیهم السلام) دوران غلبه اسم الظاهر بود، دوران غیبت دورن حرکت بسمت غلبه یافتن اسم الباطن است، و دوران ظهور و مراتب استقرار نهایی آن دوران اسم جامع الظاهر و الباطن است.
بیان علامه طباطبایی در المیزان
المیزان ج2 ص108و109: ظهور و رجعت و قیامت سه مرتبه از یک حقیقت اند، که آن بروز توحید و فنای همه اوهام و ارتفاع حجاب اسباب از منظر انسان است
«و لنرجع إلى بدء الكلام الذي كنا فيه و هو ورود تفسير آية واحدة بيوم القيامة تارة، و بالرجعة أو الظهور تارة أخرى، فنقول: الذي يتحصل من كلامه تعالى فيما ذكره تعالى من أوصاف يوم القيامة و نعوته أنه يوم لا يحجب فيه سبب من الأسباب و لا شاغل من الشواغل عنه سبحانه فيفنى فيه جميع الأوهام و يظهر فيه آياته كمال الظهور و هذا يوم لا يبطل وجوده و تحققه تحقق هذا النشأة الجسمانية و وجودها فلا شيء يدل على ذلك من كتاب و سنة بل الأمر على خلاف ذلك غير أن الظاهر من الكتاب و السنة أن البشر أعني هذا النسل الذي أنهاه الله سبحانه إلى آدم و زوجته سينقرض عن الدنيا قبل طلوع هذا اليوم لهم.»
حال به آغاز سخن برگردیم، که مى گفتیم: یک آیه گاهى تفسیر مىشود به روز قیامت، و گاهى به رجعت، و گاهى به روزگار ظهور مهدى ع، اینک مىگوئیم: آنچه از کلام خداى تعالى در باره قیامت و اوصاف آن به دست مىآید، این است که قیامت روزى است که هیچ سببى از اسباب، و هیچ کارى و شغلى از خداى سبحان پوشیده نیست، روزى است که تمامى اوهام از بین مىرود، و آیات خدا در کمال ظهور ظاهر مىشود، و در سراسر آیات قرآنى و روایات هیچ دلیلى به چشم نمىخورد که دلالت کند بر اینکه در آن روز عالم جسمانى به کلى از بین مىرود، بلکه بر عکس ادلهاى به چشم مىخورد که بر خلاف این معنا دلالت دارد، چیزى که هست این معنا استفاده مىشود که در آن روز بشر یعنى این نسلى که خداى تعالى از یک مرد و زن به نام آدم و همسرش پدید آورده قبل از قیامت از روى زمین منقرض مىشود.
«و لا مزاحمة بين النشأتين أعني نشأة الدنيا و نشأة البعث، حتى يدفع بعضها بعضا كما أن النشأة البرزخية و هي ثابتة الآن للأموات منا لا تدفع الدنيا، و لا الدنيا تدفعها قال تعالى: «تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ:» النحل- 63.»
و خلاصه میان نشئه دنیا و نشئه قیامت مزاحمت و مناقضتى نیست تا وقتى قیامت بیاید دنیا به کلى از بین برود، هم چنان که میان برزخ که هم اکنون اموات در آن عالمند، با عالم دنیا مزاحمتى نیست و دنیا هم مزاحمتى با آن عالم ندارد، هم چنان که از آیه ذیل این نبودن مزاحمت، استفاده مىشود:” تالله لقد أرسلنا إلى أمم من قبلک فزین لهم الشیطان أعمالهم فهو ولیهم الیوم، و لهم عذاب ألیم”. «به خدا سوگند که ما به سوى امتهاى گذشته که قبل از تو بودند رسولانى فرستادیم، ولى شیطان اعمال ایشان را در نظرشان زینت داد، و در نتیجه شیطان در امروز هم سرپرست ایشان شد، و ایشان عذابى دردناک دارند.” سوره نحل آیه 63″.
«فهذه حقيقة يوم القيامة، يوم يقوم الناس لرب العالمين، يوم هم بارزون لا يخفى على الله منهم شيء، و لذلك ربما سمي يوم الموت بالقيامة لارتفاع حجب الأسباب عن توهم الميت، فعن علي (ع)*: «من مات قامت قيامته»، و سيجيء بيان الجميع إن شاء الله»
این حقیقت روز قیامت است، روزى که مردم براى رب العالمین بپا مىخیزند روزى که همه اسرارشان آشکار مىشود، چیزى از ایشان بر خدا پوشیده نمىماند، و بهمین جهت است که گاهى از روز مرگ به روز قیامت تعبیر مىشود چون روز مرگ هم روزى است که پردهها از روى اسباب براى میت کنار مىرود، هم چنان که از على ع روایت شده که فرمود: (من مات قامت قیامته، هر کس بمیرد قیامتش بر پا مىشود) که ان شاء الله بیان همه اینگونه روایات خواهد آمد.
رفع حجاب از انسان برای نیل به نگاه قیامتی
] پیرامون «همین بیانات علامه طباطبایی» و موضوع «رفع حجاب از انسان برای نیل به نگاه قیامتی» در جلسه پنجم و ششم از 8 جلسه بحث «توحید در تفسیر المیزان» استاد عابدینی، که جلسه 1و2 از بحث تخصصی آن بوده است:
http://ostadabedini.blog.ir/post/40
هیچ سببیتی و هیچ شغلی در روز قیامت، انسان را از خداوند باز نمی دارد، در حالی که به غیر از روز قیامت، سببیت ها حاجب می شوند و شغل ها شاغل می شوند. «فيفنى فيه جميع الأوهام» در آن روز اوهامی که سببیتی برای سبب و شغلی برای شاغل بودند، از بین می روند. از خصوصیات تحقق قیامت این است که لازمه محقق شدن ظهور نور خداوند در قیامت، از بین رفتن این عالم نیست. روز ظهور نور خداوند، نه تنها باعث از بین رفتن نظام دنیا نمیشود، بلکه مطابق آیه 26 سوره مبارکه رعد «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ»، حیات دنیا در آخرت هست اما به میزان اندک!
«و لا مزاحمة بين النشأتين أعني نشأة الدنيا و نشأة البعث» نکته کلیدی این است که بین این عالم دنیا و عالم قیامت تزاحمی نیست که آمدن قیامت، رفتن دنیا باشد و بودن دنیا، نبود قیامت باشد. اگر این دو حل شد، آنگاه بحث جامعیت انسان در دنیا و آخرت، و نحوه وجود انسان در قیامت، دنباله قبول این دو فرض است.
وجود برزخ، دنیا را نفی و دفع نمی کند، و دنیا نیز برزخ را نفی و دفع نمی کند؛ کما اینکه در همین حال حاضر نیز برزخ برای عده زیادی محقق شده است: «قال تعالى: «تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» النحل-63.» امم قبلی که شیطان اعمالشان را زینت داد، پس همین امروز شیطان در برزخ، ولیّ آنها است و الآن تحت ولایت شیطان هستند.
«و لذلك ربما سمي يوم الموت بالقيامة لارتفاع حجب الأسباب عن توهم الميت،» گاهی روز موت را قیامت می گویند، زیرا حُجُب اسباب از تَوهُم میت برداشته می شود، «فعن علي (ع): من مات قامت قیامته».
علامه (ره) بعد از این به رجعت می پردازد و آن را از مراتب قیامت و ظهور را از مراتب رجعت می داند. سپس روایت «أيام الله ثلاثة: يوم الظهور و يوم الكرة و يوم القيامة» را مطرح می کند که ايام خداوند، سه روز است و انحصار دارند؛ روز ظهور (و روز مرگ در همین رتبه)، روز رجعت و روز قيامت. . این سه، سه مرتبه یک واقعیت هستند و آن واقعیت، ظهور توحید برای انسانها است که با ایام دیگر متفاوت هستند و در احکام فرق دارند. انسان در این سه دوره، به مرتبه تام توحید می رسد.
نگاه وهمی دنیوی، موجب شرک انسان در خضوع مقابل قدرت محدود اسباب و محبت و وابستگی به آنها (حب دنیا)
در نگاه وهمی دنیوی، انسان، قدرت را در اسباب و سبییت را از راهِ آن می بیند، در نتیجه در مقابلش خاضع میشود. انسان قدرت می خواهد و از انجایی که سبب نیز قدرتآور است، بنابراین انسان در مقابل سبب چه بخواهد و چه نخواهد خاضع است. سبب به واسطه سیطرهاش به انسان، در درون او وابستگی و محبت می آورد و این محبت نسبت به سبب، او را خاضع کرده و ساقط می کند که این محبت در مقابل محبت الهی قرار می گیرد و انسان به جای اینکه سبب را در نظام الهی به عنوان ظهور و آیه بییند و در مقابلش خضوع نکند (و تمام خضوع و محبتش منحصر و خالص در خدا باشد)، بر عکس تسلیم سبب غیر الهی می شود. و برعکس، در نگاه توحیدی که در ایام الله های ظهور و رجعت و قیامت بروز میکند، آن نگاه به نور الهی، در حال حاضر نیز امکان پذیر است. پس مسئله عظیمی است، اگر آن توحید در این دنیا نیز امکان تجلی داشته باشد. در قیامت هیچ مانع و حاجبی در کار نیست «وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» و اسباب تقطع پیدا می کنند و هیچ کس توجهی به سبب ندارد.
توجه به کثرت اسباب و نگاه استقلالی به آنها، هبوط انسان است. هر قدر این هبوط شدیدتر باشد، به اسفل السافلین نزدیکتر می شود. نگاه استقلالی به اسباب، منشأ مقابله با توحید در زندگی انسان است که کار شیطان هم همین است. بنابراین، با این نگاه، ما روزانه هم با توحید و هم با شرک محشور هستیم. با توحید از این جهت محشوریم چون سببیتها و علیتها، دائما در عالم چه بخواهیم و چه نخواهیم محقق است. با شرک محشور هستیم چون وقتی که ما این سببیتها و علیتها را میبینیم، علت و تأثیر را به مؤثراتی که می بینیم، نسبت می دهیم و این همان تزیین شیطان، هبوط و به طور کلی شرک است. هر گناهی به همین نگاه استقلالی بر می گردد، مادامی که برای خودش نوعی انانیت و حیثیت مستقل می بیند. لذا هر ذنبی، ریشه در نگاه استقلالی دارد.
المیزان، ج11، ص10و11: خصائص قیامت همیشگی و دائمی در جریان است، اما این انسان ها هستند که در حجاب غفلت اند، و بروز توحید را مکشوف و مشهود نمی بینند. اما در یوم القیامة (و مرتبه ای از آن در یوم الظهور) حقايق براى همگان واضح شده، توهم استقلال اسباب و وسائط زائل مىگردد
علامه طباطبایی در المیزان ج11 ص10 ذیل آیه « «لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ» میفرمایند: «و قد تقدم في بعض أبحاثنا السابقة أن غالب ما ورد في القرآن الكريم من معرفات يوم القيامة في سياق الأوصاف الخاصة به يعمه و غيره»، همانا اوصافی که برای قیامت در آیات ذکر شده، هم به قیامت و هم به غیر قیامت عمومیت دارند. «كقوله تعالى:«يَوْمَ هُم بارِزُونَ لا يَخفى عَلَى اللَّهِ مِنهُم شَيْءٌ»(المؤمن16) و قوله «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» (المؤمن33) و قوله: «يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» (الانفطار19) إلى غير ذلك من الآيات».
این یک قاعده ای است که هر آنچه در مورد قیامت است به غیر از قیامت هم عمومیت دارد و این که در این آیات، فقط به قیامت نسبت داده شدند این است که غفلت از نگاه ناظرین برداشته میشود: «و من المعلوم أنه تعالى لايخفى عليه شيء دائما، و ليس لشيء منه عاصم دائما، و لا يملك نفس لنفس شيئا إلا بإذنه دائما، و له الخلق و الأمر دائما، لكن الذي يهدي إليه التدبر في أمثال قوله تعالى: لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» (ق22).
اگر در آیه 16 سوره مؤمن گفته «هُمْ بارِزُونَ»، خداوند بارز است، نه اینکه تغییری در خداوند ایجاد شده باشد، بلکه تغییر در نگاهِ نگاهکننده است و انسان در غفلت بوده مطابق آیه 22 سوره ق «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ». پس این نیست که پردهای آویزان بوده و حال این پرده برداشته شده؛ چون در این حالت یعنی در عالم تغییر ایجاد شده و عالم از شخص، پنهان بوده و حق داشت که نبیند. اما حقیقت این است که پرده، قائم به شخص بوده و قدرتِ برداشتن در وی وجود داشته، پس اشکالِ ندیدن، به خود شخص باز می گردد که اعمی و غافل بود نه به خداوند که هم در دنیا و هم در آخرت آشکار بود.
«و قوله حكاية عن المجرمين: «رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ»: (السجدة12)، و قوله: «وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ- إلى أن قال هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ» (يونس30)، إن يوم القيامة ظرف يجمع الله فيه العباد و يزيل الستر و الحجاب دونهم فيظهر فيه الحقائق ظهورا تاما و ينجلي ما هو وراء غطاء الغيب في هذه النشأة» روز قيامت روزى است كه خداوند بندگان را جمع نموده، حجاب و پردهها را از جلو ديدگان و حواسشان بر مىدارد در نتيجه حقايق بطور تام و كامل برايشان ظاهر مىگردد، و آنچه در اين نشئه دنيا بر ايشان مستور و در پس پرده غيب بود، در آنجا برايشان مشهود مىشود. پس حجاب از خود این ها برداشته می شود و حقایق، ظهور تام پیدا میکنند. یعنی چشم بیناتر می شود نه اینکه حقایق تغییر کنند.
در منظر قیامتی، در خصوصیّت بارز هر شئ، ضدّش برای ناظرین آشکار میشود تا نشان دهد که اثر از خودش نیست
بنابراین آیاتی که به حادثه عظیم قیامت اشاره دارند، از جمله آیات ابتدایی سوره مبارکه انفطار و سوره مبارکه تکویر، بیانکننده این حقیقت هستند که تغییر در بیرون نیست، بلکه تغییر در نگاهِ نگاهکننده است. اگر بپذیریم که تغییر در بیرون است، یعنی نه این که خداوند متعال قبلا به این بارزی و روشنی نبوده و اگر کسی نمی دید حق داشت. بلکه درست این است که بپذیریم ظهور و بروز به همین شدّت بوده، ولی این سببیتها، تأثیرها، قالبها و استقلال در تأثیر را دیدن، به نظام غوایت و زینتی بر می گردد که شیطان در وجود شخص نهادینه کرده بود. پس وقتی این اغوا و زینت شیطان برداشته میشود، می بیند که هیچ کدام، سببیت نداشتند و تأثیر از آنها نبود.
تمام اسباب در سببیت های خود دیگر بروزی از خود ندارند، و تمامِ بروز و ظهور و مالکیت و سلطه و سببیت را مییابند که فقط برای خداست، و تمام اسباب تقطّع و تکویر و خاموشی دارند (تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب) و خاصیتِ ضدّ خود را آشکار میکنند که نشان دهند تمام خاصیت و ظهور و بروزشان برای خداست و چیزی از خود نداشتند. بنابراین ستار شمس تکویر دارد «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت» (تکویر1)، نمی گوید شمس از بین رفته است (تکویر به معنای درهم پیچیدنش در چیزیست که خاموش و بیحرارت شود). کواکب و نجوم در آنجا انتثار (پراکندگی) و کدورت (تاریکی) دارند «وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَت» (تکویر2) «وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَت» (انفطار2)، کوهها در سیر و حرکت اند و گویی سراب اند «وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَرابا» (نبأ 20) «وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَت» (تکویر3)، جبال که راسخ و صَلد است، در آنجا خصوصیت راسخ بودن به سیر و حرکت تبدیل می شود؛ یعنی کوهی که ما فکر می کردیم محکم است و در یک جا مانده است، در لحظه قیامت به حرکت می افتد و دیگر رسوخی ندارد، و آنچه مظهر استحکام بوده بمانند آرد خرد شده و پشم زده شده متلاشی و بمانند غبار و ابری در حرکت است «وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا * فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا» (الواقعه5و6) «وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوش» (القارعه5) « وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب» (النمل88). دریاها و اقیانوسها که در آبشان خنکی و سرد کردن آتش داشتند خودشان جوشان و آتشین میشوند «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَت» (تکویر6) و جوشان و در انفجار و طغیان روان باشند «وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَت» (انفطار3). آنجا آشکار میشوند همه سببیت هایی که برای انسان اجر و قربی داشتند هیچ از خود ندارند و تمام سببیت قاهره و سطوت و سلطنت و تاثیر و غلبه و مالکیت از آن خداست و هیچ اثر و غلبه و مالکیت دیگری نیست.
به طور کلی دقیقترین خصوصیت های بارزی که به اشیا نسبت می دادیم برچیده می شوند. حتی ضدش بارز میشود به دلیل اینکه کاملا نشان داده شود که اثر قبلی هم از خود شی نبوده که اگر بوده، قدرت بر تغییر این اثر وجود نداشت. بنابراین همان کسی که قبلا می خواست کوه راسخ باشد، در آن لحظه اراده می کند که کوه سائر باشد، یا میخواست خورشید منوّر باشد، حال می خواهد مکوّر باشد، یا می خواستند نجومِ علامت هدایت باشند اکنون میخواهند منتثر باشند. این توحید است. بنابراین وقتی انسان می بیند چیزی که تا به حال گمان می کرد که اثر متعلق به اوست، حال رابطه منقطع شده و اثرِ ضد از او آشکار شده، تشخیص می دهد که این اثر از شئ نیست و این همان تجلی توحید است. در زمان حاضر نیز هست اما دیدنش نیاز به کشش زیادی دارد تا انسان از نسبت دادن اثرات به اشیا کنده شود.
در نگاه قیامتی، غفلت ها و شک و تردید ها زائل شده، و همه عیناً مییابند که خداوند «حق مبین» است
علامه در ادامه میفرمایند: «ينجلي ما هو وراء غطاء الغيب في هذه النشأة و عند ذلك لا يختلج في صدورهم شك أو ريب، و لا يهجس قلوبهم هاجس، و يعاينون أن الله هو الحق المبين، و يشاهدون أن القوة لله جميعا، و أن الملك و العصمة و الأمر و القهر له وحده لا شريك له»، در آن دید قیامتی است كه ديگر شك و ترديدى بر دلى راه نيافته، و دیگر هیچ وساوسی درون قلب ها وسوسه نمیاندازد، و همه عیناً به معاينه قلبی درك مىكنند كه خدا حق مبين است و مشاهده مىكنند كه تمام قدرتها براى او و ملك و عصمت و امر و قهر، تنها شايسته اوست و شريكى براى او نيست.
آیا فقط در آن روز خداوند متعال «حق مبین» است یا «أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبينُ» امروز و همیشه نیز هست؟! قطعا امروز هم هست. چنانچه نقل شده که شخصی با شنیدن آیه «فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ» از دنیا رفت. به این دلیل که برایش بسیار سخت بود که خداوند متعال، برای نشان دادن برحق بودنش به آسمان ها و زمین قسم خورده است. آیا آسمان ها و زمین آشکارتر از خداوند هستند که قسم خورده تا ما بفهمیم خداوند بر حق است؟! یعنی به ظهوری قسم خورده تا بگوید حق است. این نوع شناساندن، از دور به نزدیک آمدن است و چقدر باید مردم دور باشند.
سقوط روابط استقلالی میان اشیاء، و شهود سبب قاهر ظهور نور خداوند در همه اشیاء
« و تسقط الأسباب عما كان يتوهم لها من الاستقلال في نشأة الدنيا و ينقطع البين و تزول روابط التأثير التي بين الأشياء» و آن استقلالى كه در دنيا براى اسباب پنداشته مىشد از بين رفته و روابط تاثيرى كه ميان اشياء بود زايل مىگردد. اسباب فرو می ریزند و این فرو ریختن در درون است. تمام اشارات قبل از قیامت که اشراط الساعة – نشانه های قیامت – هستند، اشراط وجودی ما برای قیام ساعت هستند.
اینکه ما در مرتبه اسفل السافلین آورده شدیم، به خاطر وجود کشش به توحید است. یعنی در عالمی هستیم که سببیت¬ها هستند. اما این سببیت¬ها می توانند انسان را به سمت تعالی حرکت بدهند؛ چون انسان، عین نیاز و احتیاج است و می تواند اجابت نیاز و احتیاج را ظهور خداوند ببیند. یا اینکه سببیت¬ها حاجب باشند و انسان در آن¬ها متوقف شود. پس هم می توانند به حرکت انسان سرعت بدهند و هم می توانند او را متوقف کنند. این بدان معنا نیست که اقتضای اولیه بر توقف باشد. چون فطرت اولیه بشر، – در زمان کودکی – گریه و خنده چند ماه اول، شهادت بر توحید است. چون هنوز اسباب را با کثرت نمی بیند و از درون، یک نگاه واحد می بیند. این نگاه در درون کودک، همان فطرت اخذ میثاق است و اخذ میثاق، یعنی تمام کثرات را به یک واحد برگردانیم. این کشش و استعداد در درون همه هست. در سوی دیگر هم هست که ممکن است متوقف شویم که شیطان این جهت را می گیرد و انسان را در این سمت نگه می دارد و توجه را به این سو متمرکز می کند.
«و ينقطع البين و تزول روابط التأثير التي بين الأشياء» تمام روابط بین اشیا، که تأثیر و تأثر دیده می شدند، از بین می¬روند، از بین رفتن هم به معنای نابود شدن نیست بلکه نگاهی که در این دنیا حاکم و بر اساس تأثیر و تأثر اسباب است، از بین می رود و باطن را می بیند. مثلا قبل از حادثه قیامت، آتش را می بینیم که می سوزاند، اما حال باطن آتش را تنها ظهور می بینیم نه سبب. حقیقت توحید این است که ورود به باطن عالم است، پس همینجا قیامت تحقق یافتنی است و میثاق محقق می شود؛ به لحاظ قبل، میثاق و به لحاظ بعدی، معاد است که زمانی نیست.
اینکه این ظهور در خارج هم اتفاق بیافتد، بحث دیگری است. حقیقتی که در قیامت، کمال است و محقق می شود، انفسی است و اینکه در بیرون این حقیقت به شکل آفاقی اتفاق می افتد، وجود و عدمش، تأثیری در رویت و رسیدن باطنی ندارد. اگر اتفاق بیافتد و ظواهر، دلالت بر اتفاق افتادن بکنند، موردی ندارد. مهم این است که محقق شدن قیامت در وجود انسان، حقیقتی درونی است. به عنوان مثال، انتثار کواکب درونی است که سببیت از بین می رود و انسان دیگر سببیتی برایش نمی بیند. این نظام ممکن است با انتثار بیرونی قرین باشد و ممکن هم هست نباشد. چنانچه کسانی در همین دنیا هستند که این حقیقت برایشان محقق می شود، اما در بیرون اتفاقی نیافتاده است. برای انبیا این گونه بود. برای بقیه مردم در قیامت، در درون اتفاق می افتد و ممکن است در بیرون هم برایشان اتفاق بیافتد و یا نیافتد.
آنچه که در قیامت، کمال است و برای انسان اتفاق می افتد، قطع روابط است. یعنی در بیرون دیگر، چشم نیست که بخواهد انتثار کوکب را ببیند، دست، نیست که لمس کند تا بخواهد مثلا گرمای خورشید را درک کند. از بیرون، ارتباطی برقرار نمی شود تا بخواهد به انتقال درونی برسد. کسبی در کار نیست تا بخواهد به فهمی برسد. تمام این روابط در درون اتفاق می افتد. کسب جدیدی نیست که بخواهد احساسی از بیرون به او منتقل شود. زیرا اگر بشود احساس جدیدی منتقل شود، باید کسب جدیدی ایجاد شود. یعنی اگر تا به حال انتثار کوکبی نبود و الان منتثر شد، باید کسب و یا رویتی جدید برای او اتفاق بیافتد، در حالی که کسب و رویت جدید وجود ندارد. لذا تمام وقایع از عالم درون نشئت می گیرند.
در منظر قیامتی، تمام روابط قطعیه دنیایی فرو میریزند، و فقط میزان رابطه با خدای سبحان است که قطعی و باقیست
علامه در ادامه با اشاره ضمنی به مضامین آیات قیامت میفرمایند: «و عند ذلك تنتثر كواكب الأسباب و تنطمس نجوم كانت تهتدي به الأوهام في ظلماتها» در این هنگام است که ستارگان اسباب فروریخته، نور نجوم و سببیتهای استقلالی که در ظلمتها، اوهام را هدایت میکرد، خاموش و پراکنده میشوند «و لا تبقى لذي ملك ملك يستقل به، و لا لذي سلطان و قوة ما يتعزز معه، و لا لشيء ملجأ و ملاذ يلجأ إليه و يلوذ به و يعتصم بعصمته، و لا ستر يستر شيئا عن شيء و يحجبه دونه، و الأمر كله لله الواحد القهار لا يملك إلا هو (و في هذه الأوصاف آيات كثيرة جداً لا تخفى على الباحث المتدبر في كلامه تعالى)»، و ديگر براى هيچ دارندهاى، ملكى بطور استقلال نمىماند، ديگر براى هيچ قدرتمندى، قدرتى كه با آن عزت به خرج دهد نمانده، براى هيچ چيز ملجا و پناهگاهى كه بدان پناهنده شود و به وسيله عصمتش خود را حفظ نمايد باقى نمىماند، و ديگر پردهاى نخواهد ماند كه چيزى را از چيز ديگرى محجوب و پوشيده بدارد، و امر همهاش براى خداى واحد قهار است، و جز او كسى مالك چيزى نيست. (و در اين اوصاف كه برشمرديم آيات بسيارى در قرآن كريم است كه بر كسى كه در كلام خداى تعالى تدبر كند مخفی نماند).
نگاه قیامتی، در همین زندگی برای انبیاء و اولیاء الهی محقق شده است، که خدا را حقیقت واحد قهّار و غالب بر همه امور و اشیاء میبینند
بنابراین آنچه که قرار است در قیامت محقق شود، اصل و اساسش آن چیزی است که می خواهد تمام نظامی که ما در دنیا به آن انس گرفتیم و گمان کردیم روابط قطعیه است، به هم بریزد تا نشان بدهد تأثیر تنها از یک واحد است. اگر تأثیر در ظهور های مختلف می بینیم، باید مؤکد وحدت و نه مخل آن باشد و این نگاه در دنیا برای ما اشباع نیست. لذا اگر کسی این را باور کرد، با وجود اینکه به اسباب در دنیا مراجعه می کند اما تنها راه را اسباب نمیبیند. یکی از حقایق معجزات انبیا همین است. آنجا که خطاب به موسی (ع) می شود: «وَ مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَمُوسىَ * قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى * قَالَ أَلْقِهَا يَمُوسىَ * فَأَلْقَئهَا فَإِذَا هِىَ حَيَّةٌ تَسْعَى» گفته شد که موسی در دستت چیست؟ گفت: گوسفندان را می چرانم، به آن تکیه می دهم و غیره. گفته شد: آن را بنداز. وقتی که عصا را می اندازد به اژدها تبدیل می شود. سخن علامه (ره) است که خداوند به موسی (ع) یاد داد که وقتی من می پرسم که در دستت چیست، برای شما مضطر است که عصا، عصا است، اما من مضطر نیستم؛ برای همین باید در جواب بگویی که آن چیزی است که تو می خواهی. عصا در قبال موسی عصی است نه در قبال خدا. وقتی خدا میپرسد باید بگوید آنی که تو میخواهی. چون اراده حق مغلوب این ماهیت و وجود این نیست. خدا موجد این است لحظه به لحظه. میتواند لحظه بعد ایجاد مطابق اراده دیگری از حق باشد که شد. آن لحظه «عصا» بود، لحظه بعد «حیة تسعی» شد.
عصا در یکجا اژدها میشود «وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانّ»، عصا در یک جا به دریا میخورد، دریا شکافته میشود «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ»، آبی که میخواهد حرکت بکند میایستد. یا عصا به سنگ میخورد «فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْنا». از یک سنگ چشمه جوشیده میشود. دوازده چشمه جوشیده میشود. یا کوهی که سخت و صلب اسب از او ناقه ای با بچه اش که حملش باشد خارج میشود ناقه صاحب حیات آیه مبصره میشود «وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَة / وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَة». تمام آن تصرفاتی که انبیاء در طول تاریخ داشتند و نشان میدادند که آن سببیت عالم سببیت قاهره خدای سبحان است.
یعنی آنجایی که نظام اسباب است و «أبى الله أن يجري الأمور إلا بأسبابها» ، در نظام ارتباط ما با هم است که مقهور اسباب هستیم، اما با انبیا اینگونه جلو می روند. وقتی منِ خداوند می پرسم آن چیست، نباید بگویی عصا است. باید بگویی آن چیزی است که تو می خواهی. این در عین اینکه معجزه است، برای موسی (ع) عروج هم هست؛ زیرا وی را به مرتبه عمیق تری از توحید و رابطه با خداوند می برد. چون انبیا در مراتبِ عروج بودند و تفاضل پیدا می کردند.
اگر با این نگاه به عالم انسان نگاه بکند که هر چیزی عند الله، وقتی از چشم خدا دیده میشود، نه از چشم من و نه از چشم شما، که ما مضطریم که این است و جز این نیست، انسان رشد بکند و از منظر خدا نگاه بکند، هر چیزی آنی است که خدا میخواهد. لذا اگر به موسی میگوید که «اذهب الی یفرعون انه طغی»، موسی یاد گرفته است. فرعون در فرعون بودنش دست خودش نیست. درست است که عالم عالم تکلیف اس تو عالم عالم اختیار است. اما اینطور نیست که هر کاری دلش خواست بکند در مقابل رسول الهی. نه. «لا تَخافا إِنَّني مَعَكُما» نترسید همانا من با شما هستم، «أَسْمَعُ وَ أَرى» میشنوم و میبینم. این معیت، معیت تشریفیه نصرت است. یعنی خیالتان راحت باشد. من اینجا قرارم بر نصرت شماست.
متاسفانه نگاه به اسباب ما را احاطه کرده، و باید هشیار به نور توحید شویم
متاسفانه نگاه به اسباب ما را احاطه کرده است. تبدیل عصا به اژدها و آوردن تخت بلقیس را باور نداریم و فکر می کنیم که میلیونها سال زمان نیاز است و یا برای جابجایی تخت، باید خدم و حشمی باشد در حالی که به امر الهی است. آنقدر اسباب ما را احاطه کرده است که اگر روزی بیدار شویم و زمین را بدون خورشید، روشن ببینیم، باورِ اینکه زمین، بدون نور خورشید روشن باشد، برایمان سخت است. چون سبب را تنها خورشید می بینیم. قرآن کریم می فرماید: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» . این اعم از نور معنوی است. توحید این است. بیچارگی ما را در برگرفته و همه چیز را در اسباب می بینیم و به غیر از این، قدرتِ تفکر نداریم که شدنی است. لذا انبیا ورای این بودند، به همین خاطر معجزات برایشان به راحتی امکانپذیر می شد. بنابراین معجزه یعنی ورای نظام اسباب را دیدن و مقهور سیطره و عظمت اسباب نشدن؛ عظمت قاهره الهی را برای خود دیدن که به اذن الله همه چیز شدنی است. اگر کسی این باورش شود، الآن برایش معجزه امکانپذیر است.
به مرحوم دُرچهای گفته شد که امام رضا (ع) نقاشی شیر را حیات داد. گفت: اگر لازم باشد ما هم می توانیم. راست گفت، زیرا باور داشت و می شد. خیلی اطمینان می خواهد که کسی بگوید حیات می دهد. این کار برای انبیا اعجاز و برای دیگران کرامات است. برای دیگران قاهره غیر مغلوبه نیست، چون ممکن است دیگری نیز شبیه آن را بیاورد، اما برای انبیا قاهره غیر مغلوبه است. هیچ گاه برای دیگری، آن حدِّ نبی امکانپذیر نیست.
انقلاب اسلامی و دوران ظهور، دوران جدا شدن از توهم اسباب، و اتصال به قدرت خدای سبحان
دوران قیام امام زمان (عج) و دوران استقرار حکومتشان، مراتب جدا شدن از نظر به اسباب است. در مقدمه سازی ظهور، حقیقت انقلاب اسلامی خیلی از حقایق عظیم را خدا به ما نمایاند که این ها کار خدا بود و کار بشر نبود. نمیشد تفسیر مادی از این ها کرد. در دوران انقلاب، دوران دفاع مقدس، در دوران های مختلف این کشتی عظیم انقلاب اسلامی با همه مخالفت هایی که در مقابلش شکل گرفته بود، به راحتی، همه سختی ها به راحتی عبور کرده است.
این نگاهی که انبیاء در طول تاریخ داشتند به عنوان نگاه توحید حق، ظهور حق، از چشم خدا به عالم، این میخواه در دوران ظهور و استقرار حاکمیت حضرت حق، آنچه که عظمای تاریخ در بالاترین ابتلائاتی که برایشان ایجاد شده بود رسیدند به این نقطه تفکری، میخواهد در دوره ظهور مربوط به همه بشریت بشود. این گردنه با ابتلائات سنگینی که همه بشریت طی میکند میخواهد در دوره ظهور محقق بشود و توحید آشکار، یعنی آن جنبه یلی الربی اشیاء آشکار بشود، نه جنبه یلی الخلقی.
عصا وقتی اژدها میشود جنبه یلی الربی عصاست، چون تحت ید قدرت الهیه است و آن جنبه، جنبه ای است که دائما متصل است به حضرت حق. گسسته دیده نمیشود. متصل است. دوران ظهور میخواهد بشود جنبه امری و یلی الربی عالم، و شهود اتصال دائمی به خدا. خیلی لطیف و زیبا میشود. مقام امر عالم در آنجا رویت میشود. هر چیزی در آنجا آن چیزی است که خدا میخواهد و این رویت میشود که آن هم مقام امرش است. مقام آخرتی اشیاء است.
اولین کسی باشید که برای “انسانشناسی قرآنی | جلسه 37” دیدگاه میگذارید;