بسم الله الرحمن الرحیم
اجابتها بقدر تقاضاهاست، که انقلاب اسلامی یک مرتبه اجابت بقدر تقاضاهای اجتماعی بود
اجابت ها و نعمت های اجتماعی (و فردی) همیشه بقدر نیت ها و تقاضاهای جمعی عطا میشوند (عَلَى قَدْرِ اَلنِّيَّةِ تَكُونُ مِنَ اَللَّهِ اَلْعَطِيَّةُ)، لذا اگر این تقاضاها به مرتبه بالاتر بروند، نعمت و اجابت مرتبه قبلی تثبیت شده، و حرکت اجتماعی بسمت اجابت در مرتبه بالاتر تربیت و رشد پیدا میکند: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم». پس هر نعمتی هم که آمد، ماندن و بقائش به شرط حسن جوار با نعمت و شکرگزاری و قدردانی از ظهور اولیه آن محقق میشود، که حفظ انقلاب اسلامی و رشد آن بسوی مراحل بالاتر نظام اسلامی و دولت اسلامی و جامعه اسلامی و تمدن اسلامی بسوی ظهور با شناخت مرتبه موجود و شکر کمالات آن، و تلاش برای رفع نقصها و موانع آن، موجب ایجاد تقاضای بالاتر بسوی وضعیت موعود در ظهور ایجاد میشود.
رشد سبک زندگی مردم با تقاضاهای اجتماعی ایشان در اعمال اجتماعی، موجب حرکت بسوی مراتب بالاتر میشود. پس تحقق ظهور، دائر مدار «تقاضای ظهور» است، و تقاضای ظهور هم دائر مدار «ظرفیت ظهور» در اجتماع است. اینکه در روایت میفرماید تا ظهور حضرت 2 حرف از 27 حرف علم آشکار شده، و 25 مرتبه و حرف مراحل بالاتر شکوفایی علمی و پیشرفت حقیقت انسانی پس از ظهور محقق میشود، که این نیازمند تقاضای آن و تدارک ظرفیت آن با حرکت مصلحانه اجتماعی در منتظران است. بنابراین باید نظام معرفتی و نظام رفتاری و نظام سبک زندگی و فرهنگ مردم بسمت تقاضای مراحل بالاتر کشیده شود، تا بسترسازی ظهور بشود.
اقامه دین در حاکمیت های مؤمنان، تقاضای ظهور را بیشتر میکند
عمده مردم نه صرفا از راه القای نظری معارف، بلکه از راهِ دیدنِ دینداری، توجهشان به جذابیت آن جلب میشود. لذا اقامه دین و اجرای عملیاتی مفاهیم دینی در اجتماع مؤمنان و هسته های متراکم دینداری، موجب احساس کمالات تمدن دینی در صحنه عملی، و تقاضای مرتبه بالاتر و شکوفاتر آن جاذبه حقایق دینی ایجاد میشود. هستههای نورانی ایمانی باید جلوه گری خود را در صحنه زندگی بشری نشان دهند که هرچند کوچک و جزئی چشیدن مراتبی از عدالت و توحید و معنویت و سلامت اجتماعی را نشان دهند تا در برابر ادراک ظلم، حساسیت و ادراک مراتب بالاتر نور هم در صحنه عمومی ایجاد شود، تا با ظهور مراتب نور و عدالت در برابر غلظت مراتب ظلمت و ظلم، موجب رسوایی ظلمت و ظلم شده، و حرکت بسمت نور بیشتر و عمیق تر شود.
چنانچه در قیام امام حسین (علیه السلام) در جریان عاشورا،آن جلوهی ایمان امام حسین (علیه السلام) باعث شد که دستگاه ظلم تمام قد در مقابل آن جلوه عظیم ایمان قد عَلَم کند و رسوایی ظالمان گوش فلک را پر بکند. این خودش یک نوع حاکمیت عملیاتی دینداری است. در دوره آخرالزمانی هم از این سنخ داریم.
هرگاه جلوهی ظهور عمیق تر شود، نحوه ای از غیبت محقق میشود
اگر ما نسبت به خدای سبحان، حقیقت الهی را حقیقتی غیبی میبینیم برای این است که آن حقیقت به تمام ظهور در صحنه است، و چشم انسانی که میخواهد مدرک این جلوه باشد، در حد و اندازه دیدن این جلوه نیست. چون در حد و اندازه دیدن این جلوه نیست، آن حقیقت مستور از این حس یا ادراک مشود. چشم حقیقت بینی که لازم است در مرتبه ظهور حقیقت غیبی در مردم ایجاد نشده، لذا برای مردم غیبت و غیب بودن نور الهی در ادراک ایشان محقق شده است.
به همین نسبت دوران غیبت کبری، دوران تجلی بالاتری از امام معصوم بوده و هست. که در این دوران غیبت، حضور حضرت به نحو آن سیطره نظام روح بر بدن است، نه اینکه بدن نباشد، سیطره نظام روح بر بدن است، لذا ارتباط با حضرت در دایره کسانی است که به مرتبه سیطره روح به بدن رسیدند. اما کسانی که در دایره غلبه احکام بدن بر روح باشند، یا اینکه به سیطره روح بر بدن نرسیدند از حضرت غائبند. ارتباط با حضرت حجت (علیه السلام) در دوران غیبت، به جهت جلوه تام تر و ظهور شدیدتر حضرت است که از مرتبه ادراک حسی بشر غیب هستند، چون آن مرتبه از ظهور بسیار عمیقتر و شدیدتر است و ادراک حسی در آن مرتبه از ظهور نیست، لذا مردم غایب اند از آن مرتبه از ظهور شدید حضرت،که ایشان را نمی بینند.
در نگاه عمومی ما فکر میکنیم که حضرت غایب است، در حالی که در روایت میفرماید ما در حجاب از خورشید هستیم بواسطه ابر غفلتی که بر دیدگان ماست، و الا خورشید که ابر ندارد، حجاب ندارد، نور افشانی خورشید بصورت عالم گیر و در اشد ظهورش است. همانطور که در قرآن میفرماید «لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد» در قیامت شما می یابید که حقایق برزخی و قیامت غایب نبودند، موجود و محقق بودند، بلکه شما در حجاب و پرده غفلت خودتان بودید که حضور این حقایق را در آن مرتبه شدید ظهورشان درک نمیکردید، و در قیامت این پرده غفلت را مکشوف کرده، و چشم شما تیزبین در آن مرتبه از ظهور آن حقایق میشود.
ما یک دوران حضور داریم که زمانه معصومین قبل از دوره غیبت بود، پس از آن یک دوران غیبت داریم که در آن ظهور در مرتبه بالاتری جلوه گری دارد، و پس از این دو، در دوران ظهور امام قرار میگیریم که آنجا انسان ها مییابند که حضرت در آن دوره جلوه بالاتری از دوران حضور قبل دارند، ولذا در ادراک مردم ظهوری جامع در تمام مراتب صورت میگیرد.
مراتب رفع غیبت و تحقق ظهور در افراد و جوامع مختلف
اگر این نکته را باور کردیم اثرش این میشود که دوران غیبت اگر دوران ظهور بالاتر از قبل است، پس علامت این است که تقاضای این مرتبه از ظهور و استعداد این مرتبه و شکوفایی آن در دوره غیبت برای مردم ایجاد شده که این مرتبه از ظهور شدید اجابت شده است، و برای عده ای هم ادراک آن مرتبه شدید ظهور حضرت محقق شده است.
دوران غیبت اگر دوران ظهور بالاتر است، پس امکان ارتباط برقرار است، امکان رفع غیبت برای افراد امکان پذیر است. حتی جوامع مختلف میتوانند مراتب ظهور را برای خودشان ایجاد بکنند. در یک جامعه ای یک افرادی در یک مرتبه از ظهور باشند، جامعه دیگری افراد دیگری در مرتبه دیگری. اینطور نیست که همه افراد در یک مرتبه از غیبت باشند. نه. مراتب غیبت و ظهور متفاوت است.
هر حرکت ما، هر اطاعت ما، هر طاعت و یا نعوذ بالله معصیت ما در این رابطهی مراتب غیبت و ظهور دائما تاثیر دارد، که با طاعات ایجاد قرب میکند، و با معاصی غیبت و دوری بالاتر میشود. چه در رفتار اجتماعی و چه در رفتار فردی. چه امتی که قدمی بردارند و انقلابی را در جهت طاعت بالاتر ایجاد کنند، و چه معصیتی که در قدم بعدی پشتیبانیشان نسبت به آن انقلاب کامل نباشد. دور شدن و نزدیک شدنِ ظهور را دائماً دارند رقم میزنند.
لذا برنامه ریزی کسانی را که به عنوان نخبگان و برنامه ریزان و مسئولان این اجتماع هستند، در راستای مراتب تشکیکی ظهور، وظیفه شان را سنگین تر میکند، و نشان میدهد که چقدر تأثیر دارند. اینطور نیست که فقط یک دوران غیبت یکنواختی باشد و یک دفعه ظهور محقق بشود. نه. حضرت آیت الله حسن زاده میفرمودند همانطور که دوران غیبت به صورت تشکیکی محقق شد، یعنی پس از امام رضا (علیه السلام) کم کم ارتباط مردم با حضرات معصومین کم شد چون حضرات تحت نظر بودند، عمرهای حضرات کوتاه تر شد، ارتباط ظاهری با ایشان محدودتر شد، دائماً آمادگی برای غیبت ایجاد میشد. بعد دوران غیبت صغری، نواب خاص، بعد هم دوران غیبت کبری. به همین نحو که دوران غیبت تشکیکی بود، دوران ظهور هم به همین نحو تشکیکی محقق میشود و مراتب تشکیکی را دارد تا به سمت ظهور مطلق حرکت میکند.
خرق حجاب زمان و مکان، در ارتباط با حضرت، در دوران غیبت
در ارتباط با حضرت در این مرتبه از شدت ظهورشان و فرج شخصی، نه زمان حاجب است، و نه مکان حاجب است، لذا در روایت میفرماید کسی که منتظر این امر باشد (در وقت مرگش که حجاب ها هم کنار میرود) به منزله کسی است که در آینده و زمان ظهور حضرت در خیمه حضرت در محضرشان هست، لذا زمان و مکان حاجب او در ارتباط یافتن با آن مرتبه از ظهورشان نخواهد بود، و در ادامه میفرماید بلکه زمان را به گذشته هم در مینوردد و مانند کسی است که در جوار رسول خدا (ص) با شمشیرش در حال جهاد با دشمنان بوده است. یعنی یک دفعه از آینده و ظهوری که نیامده است، میبرد به گذشته ای که محقق شده است تا تحقق قطعی را آشکار بکند، یعنی همانطور که این محقق است، آن هم محقق است: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا اَلْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ، لاَ بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالسَّيْفِ». این خرق زمان و مکان است، که هیچکدام حاجب ارتباط با آن حقیقت در شدت ظهور حضرت نیست.
کسی که حال و گفتمان زندگیش آمادگی دائمی برای نصرت امام باشد، حجاب زمان و مکان را خرق میکند
بعد در روایت دیگر میفرمایند: «اَلْقَائِلُ مِنْكُمْ أَنْ لَوْ أَدْرَكْتُ قَائِمَ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ كَانَ كَالْمُقَارِعِ بَيْنَ يَدَيْهِ بِسَيْفِهِ لاَ بَلْ كَالشَّهِيدِ مَعَهُ»؛ اگر کسی اینطور باشد که گفتارش و گفتمان و حال وجودی اش این باشد که نشان بدهد حضرت هرگاه ظهور بکنند این آماده نصرت است، اگر حالش این باشد، واقعا مانند کسی است که پیش روی حضرت در سپاه حضرت جنگیده و استقامت کرده، وبلکه بالاتر مانند کسی است که جلو روی حضرت به شهادت هم رسیده است، یعنی علاوه بر پذیرش زندگی جهادیش، آن را تا آن اوج هم میرساند و امتحانش هم پس داده میشود و با مقام شهادت، جایگاهش تثبیت و امضا میشود. آنقدر حفظ آمادگی برای نصرت حضرت در این دوران غیبت سخت است که اگر کسی این حال وجودی را داشت مقامش تثبیت میشود. این ها حرکت آفرین است. این ها خرق زمان و مکان است.
اجازه رجعت اختیاری به منتظر مجاهد در هنگام قیام امام زمان (عج)
در روایت شریف دیگری از مفضل بن عمر نقل میکند: «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ ذَكَرْنَا الْقَائِمَ ع وَ مَنْ مَاتَ مِنْ أَصْحَابِنَا يَنْتَظِرُهُ، فَقَالَ لَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: إِذَا قَامَ أُتِيَ الْمُؤْمِنُ فِي قَبْرِهِ فَيُقَالُ لَهُ يَا هَذَا إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صَاحِبُكَ»، امام موعودی که هم صحبت بودی با او، در دورانی که بودی مصاحب و همراه حضرت بودی، ایشان ظهور کرده است، «فَإِنْ تَشَأْ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ»، اگر بخواهی میتوانی بلند بشوی و کنار حضرت بجنگی، «وَ إِنْ تَشَأْ أَنْ تُقِيمَ فِي كَرَامَةِ رَبِّكَ فَأَقِمْ»، اگر هم نمیخواهی بلند بشوی و اینجا در کرامت خدایت میخواهی بمانی بمان. چیزی از تو کاسته نشده. اختیار را به خودش میدهند. تا این کدام را اختیار بکند.
نزد منتظران خالص امام زمان، غیبت به منزله مشاهده است، و حجابی برایشان نیست
اباخالد از اصحاب خاص امام سجاد (علیه السلام) نقل میکند «يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ اَلْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ اَلْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ» در دوران ولایت امام زمان (علیه السلام) آن شیعیان امام در دوران غیبتش که حال یقین به امامتش دارند و منتظر و آماده برای ظهورش هستند، «أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ» از مردم تمام زمان ها با فضیلت تر هستند. «افضل اهل کل زمان ها» اطلاق دارد، حتی از دوران ظهور. این تصریح شده است. چرا؟ علتش را هم بیان فرموده است: «لِأَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ اَلْعُقُولِ وَ اَلْأَفْهَامِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ اَلْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلْمُشَاهَدَةِ». غیبت برای این ها شهود است. شهادت است. غیبت نیست. این ها در محضرند. در یک یقینی هستند. لذا آن یقین اصل است.
چرا این ها افضل اهل کل زمان هستند. چون آن چیزی که مقصود از انسان است محقق کرده اند. یقین این ها بدون اینکه در بیرون شخص را ببینند از جهت رشد معرفتی به این یقین رسیدند که با حضرت محشورند و حضرت حاکمیت این دوران را برای آن ها به عهده دارد. دست حضرت را با معرفت یقینی در همه جا حاکم میبینند. میبینند حاکمیت حضرت را. دوران ظهور میخواهد این حاکمیت را آشکار بکند. آنجا با آشکاری ببینند. اما این ها هنوز ندیده باور میکنند و مییابند. این کسی که ندیده یقین قلبی یافته و رسیده، قطعا قوی تر است از کسی که میبیند و باور میکند.
البته یک تبصره ای دارد که در دوران ظهور، آن کسانی که یاران اصلی امام هستند، کسانی بودند که در دوران غیبت به این مرتبه یقین رسیده بودند. یعنی یاران اصلی حضرت قبلا این مرتبه را پیدا کردند، بعد ادراک دوران ظهور را هم میکنند، که ظهور در حقیقت با اجابتِ منزلت اینها میشود.
در ادامه میفرماید: «وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً وَ جَهْراً». شیعیان امام مهدی (علیه السلام) در دوران غیبت که حال یقین به حضرت دارند، ندیده در مرتبه حسی، به شهود یقینی در ظهور مرتبه بالاتری رسیده اند که غیبت در نزدشان به منزله مشاهده و شهود محضر امام است، و حالشان سیطره نظام روحی بر نظام بدنی شده، که آن دست غیبی برایشان شهودی شده، و دائما در حال انجام وظایف خویش در قبال حضرت بصورت جهادی هستند، بمانند کسی که در محضر رسول خدا در حال جهاد با شمشیر است. وظیفه شان در دعوت صادقانه و خالصانه بسوی دین خدا در پنهان و آشکار است. در دوران غیبت باید به این مرتبه برسیم که «صَارَتْ بِهِ اَلْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلْمُشَاهَدَةِ». پس امکان پذیر است، با درنوردیدن سیطره بدن بر روح، که به سلطه نظام روحی برسند.
غیبت، دوره غلبه یافتن جنبه باطنی (یلی الربی) بر جنبه ظاهری (یلی الخلقی)
باید به این مرتبه برسیم که جنبه روحی و باطنی بر جنبه بدنی و ظاهری غلبه داشته باشد. این جزء اهداف ماست که کم کم داریم بسویش میل پیدا میکنیم. اینکه جنبه یلی الربی و ملکوتیِ عالم که «جنبه ارتباط با خدای سبحان است»، وجه ظهور الهی اشیاء از جانب خدای سبحان است، آن جنبه در وجود این ها آشکارتر از جنبه یلی الخلقی و مُلکی میشود. دقت کنید، جنبه یلی الخلقی مذموم نیست. بد نیست. نظام محجوب شدن خدای سبحان است در نظام خلق. این بد نیست. خالقیت خدای سبحان است در نظام هستی. «اَلْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ» و «لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَيْرُ خَلْقِهِ اِحْتَجَبَ بِغَيْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اِسْتَتَرَ بِغَيْرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ». این محجوب شدن خدای سبحان بسط تجلّی و ظهور خداست. اما در عین اینکه دارد بسط پیدا میکند محجوب به همین خلق میشود. هر خلقی اندازه خودش آیه است و او را نشان میدهد. اما در دورانی که انسان به سمت ظهور میخواهد حرکت بکند، دوران جلوه گری آن جنبه یلی الربی عالم است. یعنی جنبه الهیّت عالم آنجا آشکار میشود.
حقیقت انتظار، در ارتباط وجودی با هدایت امام، فوق زمان و مکان
در روایت پیرامون یقین منتظران در دوران غیبت میفرماید: «حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص لِعَلِيٍّ ع يَا عَلِيُّ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ فِي بَيَاضٍ»، بالاترین مردم در یقین قلبی، قومی در آخرالزمان هستند که نه دوران نبی را ادراک کردند، نه حضرات معصومین را ادراک کردند، در دورانی قرار گرفتند که حجابشان مستور است. چرا بالاترین مردم در یقین قلبی هستند؟ چون «فَآمَنُوا بِسَوَادٍ فِي بَيَاضٍ». این یعنی همان روایت قبلی که «أَعْطَاهُمْ مِنَ اَلْعُقُولِ وَ اَلْأَفْهَامِ وَ اَلْمَعْرِفَةِ»؛ نه اینکه فقط یک استدلال باشد. بلکه این ها شهود کردند. ایمان آوردند. نه فقط دانستند. ایمانشان در این رتبه قرار گرفت. دانستن هم یک شأنش میشود. فهم و استدلال هم یک شأنش میشود.
روایت دیگر میفرماید: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَتَى الْفَرَجُ؟ فَقَالَ يَا أَبَا بَصِيرٍ وَ أَنْتَ مِمَّنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا، مَنْ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ فَقَدْ فُرِّجَ عَنْهُ لِانْتِظَارِهِ».
خیلی زیباست. وقتی ابابصیر از حضرت میپرسد که فرج کی محقق میشود؟ حضرت فرمودند «انت ممن یرید الدنیا»، با این سوالت معلوم میشود که جنبه دنیایی ات غلبه کرده که این سوال را کرده ای. بلکه «من عرف هذا الامر فقد فرج عنه لانتظاره» کسی که این امر را شناخت، این تمام شده کارش. دیگر تقدیم و تاخیر برای او معنا ندارد. در دائره زمان نیست این شخص. تا سوال کردی متی الفرج، یعنی در دایره زمان ماندی. فرج را آوردی در دایره زمان. زمان از عالم دنیاست. «انت ممن یرید الدنیا». در حالی که فرج حقیقتش در ادراک اخروی انسان محقق میشود که نظام اخروی انسان نه زمان دارد و نه مکان. لذا کسی که در دوران غیبت است میشود فرج برایش محقق شده باشد؟ بله. حقیقت این امر هم از عالم رب است. همین انتظارش این شخص را ملحق کرده و رسیده. این گشایش برای او محقق شده است.
در نقل دیگر از کتاب غیبت طوسی که تکمیل میکند این بیان را، میفرماید: «اعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ وَ مَنْ عَرَفَ إِمَامَهُ ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ يَرَى هَذَا الْأَمْرَ ثُمَّ خَرَجَ الْقَائِمُ ع كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ». بشناس این امر و این رابطه با حقیقت امام را، که اگر شناختی دیگر ضرری به تو نمیرسد از تقدم یا تأخر این امر، و کسی که امامش را بشناسد و مرگش برسد قبل از خروج قائم ع، اجر او مانند کسی است که همراه قائم ع در خیمه اش بهنگام ظهور است. یعنی زمان آینده برای این بمانند حال شده است. این قدرت و استعداد انسان است که باور او باعث میشود برایش تحقق پیدا بکند. و در نقل دیگر دارد: « مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمَوْتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ وَ لاَ يُعْذَرُ اَلنَّاسُ حَتَّى يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لاَ يَضُرُّهُ تَقَدُّمُ هَذَا اَلْأَمْرُ أَوْ تَأَخُّرُهُ وَ مَنْ مَاتَ عَارِفاً لِإِمَامِهِ كَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ ».
در نقل دیگری پیرامون جنگ نهروان دارد: «عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ: لَمَّا قَتَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْخَوَارِجَ يَوْمَ النَّهْرَوَانِ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ طُوبَى لَنَا إِذْ شَهِدْنَا مَعَكَ هَذَا الْمَوْقِفَ وَ قَتَلْنَا مَعَكَ هَؤُلَاءِ الْخَوَارِجَ»، وقتی که نهروانیها کشته شدند، مردی از سپاه مولا برخواست و گفت خوشا به حال ما که با شما حاضر بودیم در اینجا و همراه تو ما جهاد کردیم و این خوارج را کشتیم، «فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ » حضرت در پاسخ به او اول قسم خورده اند. معلوم میشود که باورش سخت است که حضرت قسم خورده اند، «لَقَدْ شَهِدَنَا فِي هَذَا الْمَوْقِفِ أُنَاسٌ لَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ آبَاءَهُمْ وَ لَا أَجْدَادَهُمْ بَعْدُ» الان یک افرادی با ما در اینجا شریکند و حاضرند، «شهدنا» (حاضرند با ما) خیلی تعبیر بلندی است. هنوز خدای سبحان خلق نکرده آباء و اجدادشان را. چندین نسل بعد هستند. «فَقَالَ الرَّجُلُ وَ كَيْفَ شَهِدَنَا قَوْمٌ لَمْ يُخْلَقُوا؟» پرسید چطور میشود کسانی حاضر باشند که هنوز خلق نشده اند؟!، «قَالَ ع: بَلَى قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ (معلوم است که یک نسل دو نسل سه نسل نیست که پدرانشان هم هنوز خلق نشدند، بلکه اقوامی هستند در آخرالزمان، یعنی در دوره غیبت)، «يَشْرَكُونَنَا فِيمَا نَحْنُ فِيهِ وَ هُمْ يُسَلِّمُونَ لَنَا فَأُولَئِكَ شُرَكَاؤُنَا فِيمَا كُنَّا فِيهِ حَقّاً حَقّاً»، آن ها هم با ما مشارکت دارند و تسلیم با ما بودند در این مسئله، همانا آنها در آنچه ما هستیم حقا حقاً مشارکت دارند. یعنی انسان وقتی وقایع گذشته را میخواند، حسرت این که در آن دوره کاشکی میبود و همراه میشد، این را میبرد در آن دوره. حقا حقا. اگر آینده را میشنود و حسرت اینکه در آن موقع باشد تا این کار را بکند، منتهی به شرط اینکه وظیفه امروزش را درست انجام بدهد، هم آینده برایش خرق میشود، هم گذشته برای خرق میشود. عمرش به درازای عمر بشریت میشود، و آمادگی پیدا میکند که حاضر بشود. این نشان میدهد که حقیقت انسان چیست. بدن نیست. و الا بدن که عمر دارد و تولد و وفات دارد. این نشان میدهد که دارد حقیقت انسان را آشکار میکند. لذا دوران غیبت میشود برای این کسانی که هستند
چون این مسئله برای این ها یقینی تر و وجدانی تر میشود.
حقیقت همراه بودن با امام زمان ع، شناخت امام است که وظیفه ات را برای امامت انجام دهی
روایتیست که اسماعیل خزاعی نقل میکند از سوالی که ابابصیر از امام صادق ع پرسید، میفرماید: «عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَاعِيِّ قَالَ سَأَلَ أَبُو بَصِيرٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَسْمَعُ فَقَالَ أَ تَرَانِي أُدْرِكُ الْقَائِمَ ع؟» از امام پرسید بالاخره ما هم ادراک میکنیم حضرت قائم ع را، یا نه؟ «فَقَالَ ع: يَا بَا بَصِيرٍ لَسْتَ تَعْرِفُ إِمَامَكَ؟» فرمودند: ابابصیر آیا امامت را نمیشناسی؟ «فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ وَ أَنْتَ هُوَ» گفت بله به خدا قسم که میشناسم و امام من شما هستید، «فَتَنَاوَلَ يَدَهُ وَ قَالَ وَ اللَّهِ مَا تُبَالِي يَا بَا بَصِيرٍ أَنْ لَا تَكُونَ مُحْتَبِياً بِسَيْفِكَ فِي ظِلِّ رِوَاقِ الْقَائِمِ ع» حضرت دست او را گرفتند و فرمودند: اى ابا بصير! بخدا از اينكه در سايه خيمه قائم (صلوات اللّٰه عليه) بشمشيرت تكيه نكردهئى باك نداشته باش (يعنى ثواب چنان كسى براى تو هست). وقتی شمشیرت را بسته باشی و آماده کرده باشی، دیگر فرقی نمیکند وقتی امامت را شناختی. پس حقیقت بودن با امام زمان شناخت امام است. شناخت امام یعنی آن چیزی را که امروز وظیفه من نسبت به امام است، محقق بکنم. این شناخت امام است. که ببینم تکلیفم را درست انجام دادم.
مؤمنان دوران غیبت، بهشتیانی که در جستجوی نور هدایت امام هستند، ولو مکان امام را نمیدانند
در تفسیر نعمانی، روایت امیرالمؤمنین از رسول خدا (علیهم السلام) نقل شده: «تَفْسِيرُ النُّعْمَانِيِّ، بِالْإِسْنَادِ الْآتِي فِي كِتَابِ الْقُرْآنِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أَبَا الْحَسَنِ حَقِيقٌ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَ أَهْلَ الضَّلَالِ الْجَنَّةَ» پیامبر ص فرمود: یا ابالحسن این از جانب خداوند قطعیست که گروهی از اهل ضلال (گم گشتگان) را وارد بهشت میکند» (که معنای آن را در ادامه میفرمایند)، «وَ إِنَّمَا عَنَى بِهَذَا الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ قَامُوا فِي زَمَنِ الْفِتْنَةِ عَلَى الِائْتِمَامِ بِالْإِمَامِ الْخَفِيِّ الْمَكَانِ الْمَسْتُورِ عَنِ الْأَعْيَانِ» همانا منظورم نسبت به مؤمنانی است که در دوران غیبت و زمانه فتنه قیام کرده اند به ائتمام و تبعیت از امامتِ امام زمانشان در حالی که امامشان خفی و پنهان است و مکانش مستور از چشم هاست. اساساً مکان نازل تر از آن است که او را نشان دهد، و این چشمها نمیبیند، چون حقیقت امام و ظهور نور او در منظرگاه بالاتری است که این چشمان نازل تر از آنند که آن شدّت ظهورش را ببینند. وقتی ظهور بالاتر شد دیگر این چشم نمیبیند. «فَهُمْ بِإِمَامَتِهِ مُقِرُّونَ وَ بِعُرْوَتِهِ مُسْتَمْسِكُونَ وَ لِخُرُوجِهِ مُنْتَظِرُونَ مُوقِنُونَ غَيْرُ شَاكِّينَ صَابِرُونَ مُسْلِّمُونَ وَ إِنَّمَا ضَلُّوا عَنْ مَكَانِ إِمَامِهِمْ وَ عَنْ مَعْرِفَةِ شَخْصِهِ» این ها اهل ضلال هستند. اما میروند بهشت. ضلالتشان چیست؟ آن راه مادی است که گم کرده اند، اینکه شخص امام را نمیبینند و مکانش را نمیدانند. از شخص امام محجوبند. «ضلّوا عن مکان امامهم» جای امامشان را نمیدانند کجاست. «ضلّوا عن معرفة شخصه» شخص امام که بدنش باشد (که این امامی که دربدن است) را نمیدانند کجاست. اما در یقین از حضور حقیقت امام هستند و وظایفشان را در رابطه وجودی با امام بپا داشته و قیام به آن دارند «قَامُوا فِي زَمَنِ الْفِتْنَةِ عَلَى الِائْتِمَامِ بِالْإِمَامِ الْخَفِيّ» « فَهُمْ بِإِمَامَتِهِ مُقِرُّونَ …» به امامتش اقرار دارند و تمسک به ریسمان محکم او داشته و منتظران ظهور امام هستن و اهل یقین اند و ذره ای شک در وجودشان نیست و اهل تسلیم و صبر هستند. «يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا حَجَبَ عَنْ عِبَادِهِ عَيْنَ الشَّمْسِ الَّتِي جَعَلَهَا دَلِيلًا عَلَى أَوْقَاتِ الصَّلَاةِ فَمُوَسَّعٌ عَلَيْهِمْ تَأْخِيرُ الْمُوَقَّتِ لِيَتَبَيَّنَ لَهُمُ الْوَقْتُ بِظُهُورِهَا وَ يَسْتَيْقِنُوا أَنَّهَا قَدْ زَالَتْ فَكَذَلِكَ الْمُنْتَظِرُ لِخُرُوجِ الْإِمَامِ ع الْمُتَمَسِّكُ بِإِمَامَتِهِ مُوَسَّعٌ عَلَيْهِ جَمِيعُ فَرَائِضِ اللَّهِ الْوَاجِبَةِ عَلَيْهِ مَقْبُولَةٌ مِنْهُ بِحُدُودِهَا غَيْرُ خَارِجٍ عَنْ مَعْنَى مَا فُرِضَ عَلَيْهِ فَهُوَ صَابِرٌ مُحْتَسِبٌ لَا تَضُرُّهُ غَيْبَةُ إِمَامِهِ».
اولین کسی باشید که برای “انسانشناسی قرآنی | جلسه 35” دیدگاه میگذارید;